بحث:چرا امامان علم غیب خود را انکار میکردند؟ (پرسش)
پاسخ تفصیلی
معناشناسی غیب و علم غیب
غیب در لغت[۱] به امری که از حس پوشیده باشد، اطلاق شده است و در اصطلاح مراد هر آن چیزی است که تحت حس و درک آدمی قرار ندارد، به همین جهت شناخت آن بدون کمک گرفتن از اسباب غیر عادی ممکن نیست مانند خدای سبحان و برخی از نشانههای او مانند وحی، فرشتگان و رستاخیز که همه آنها از حواس ما غایباند و مراد از علم غیب، آگاهی از چیزهایی است که بیرون از دید و حواس ظاهری قرار دارند، خواه مربوط به حوادث کنونی باشد و یا آینده، بهعبارت دیگر علم غیب، علم غیر عادی و علم خدادادی است، نه دانشهایی که از راه دلایل و حواس ظاهری و فنون اکتسابی به دست میآیند[۲].
گفتار بزرگان در زمینه نفی علم غیب ائمه(ع)
باید توجه داشت متبادر از علم غیب در عصر رسالت و بعد از آن، علم ذاتی بوده، نه علم عرضی؛ ازاینرو ائمه(ع) با آنکه اخبار غیبی فروانی را بیان مینمودند، از اینکه متصف به علم غیب شوند، پرهیز داشتند؛ چراکه چنین ادعایی را مترادف با ربوبیت میدانستند؛ لذا آن را نفی مینمودند و علوم خود را به خداوند متعال نسبت میدادند. از شواهد این ادعا علاوه بر روایات، میتوان به کلام شیخ مفید، ابن شهر آشوب و مرحوم طبرسی استناد کرد.
مرحوم شیخ مفید در این زمینه در اوائل المقالات آورده: "اطلاق و نسبت دادن علم غیب به ائمه(ع) مورد انکار است و عقیده فاسدی است؛ زیرا این توصیف برای کسی که علم به اشیا بنفسه دارد، استحقاق دارد، نه آنکه علم مستفاد دارد و اینگونه علم بنفسه تنها برای خداوند عزوجل است"[۳]. همچنین از ایشان نقل شده: "همانا امامان معصوم(ع) از ضمیر دلهای بعضی از بندگان و حوادث آینده آگاه بودند. البته این نوع آگاهی از شرایط امامت نیست، بلکه آن را خدا از باب لطف و تثبیت مقام امامت به آنها داده است اما اینکه به طور مطلق گفته شود امامان(ع) دارای علم غیب بودند، سخن ناروا است؛ زیرا اتصاف به آن، تنها در خور کسی است که به خودی خود علم داشته باشد، نه که این علمش از را دیگری گرفته باشد و چنین کسی جز خدای و عزّ جلّ نیست"[۴].[۵]
ابن شهر آشوب نیز در بیان تفاوت علم خدا و برگزیدگان از خلقش مینویسد: "پیامبر(ص) و امام(ع) لازم است آگاه به علوم دینی و شرعی باشند؛ ولی لازم نیست غیب بدانند و آنچه در گذشته شده و آنچه در آینده میشود را آگاه باشند؛ زیرا این امر منجر به شریک شدن این دو با خداوند متعال میگردد در همه معلومات بیپایانش و همانا لازم میآید عالم بنفسه باشند؛ ولی ثابت است که ایشان عالِم به علم محدثند و علم علیالتفصیل تنها به یک معلوم تعلق دارد"[۶]. طبق کلام ابن شهر آشوب، آنچه نفی شده، علم ذاتی غیر متناهی داشتن پیامبر(ص) یا امام(ع) است؛ اما وی علم متناهی و مستند به خدا برای ایشان را ثابت دانسته است.
مرحوم طبرسی در مجمع البیان انتساب علم غیب به غیر خداوند سبحان را عقیدهای شنیع میداند که احدی از علمای شیعه آن را نمیپذیرد و بدان قائل نگردیده است؛ بلکه علم پیامبر(ص) و ائمه(ع) را علمی تعلیمی از جانب خداوند سبحان دانسته است[۷].[۸]
روایات نافی علم غیب از امامان(ع)
مستند روایی این حرف روایاتی است که در آنها ائمه(ع) علم غیب را از خود نفی کردهاند:
- سدیر از یاران نزدیک امام صادق(ع) نقل میکند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داود بن کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان میکنند ما علم غیب میدانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمیدانم در کدامیک از اتاقهاست...»[۹].
- ابن مغیره میگوید: من به اتفاق یحیی بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن(ع) بودیم، یحیی عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان میکنند شما علم به غیب دارید: سبحان اللَّه! ای یحیی! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمیدانیم و هرآنچه نقل میکنیم از رسول خداست»[۱۰].[۱۱]
- در توقیع امام زمان(ع) آمده است: «خدا برتر و بالاتر است از آنچه بعضی از جاهلان شیعه مسلک و کسانی که دینشان از پر مگس هم کمتر است وصف میکنند. ما شریک علم و قدرت خدا نیستیم. کسی جز او غیب نمیداند؛ چنان که در کتاب خودش فرمود: "بگو غیر از خدا هیچ کس از موجودات آسمانی و زمینی غیب نمیداند". من و پدرانم "انبیای گذشته و ائمه" بندگان خدای عزوجل هستیم نه شریک او.... این گروه جاهل و ضعیف الایمان با این گونه سخنان موجب اذیت و آزار ما میشوند. پس شاهد میگیرم خدا را که معبودی غیر از او نیست و شهادت او به تنهایی کافی است و شاهد میگیرم پیغمبر او و ملائکه و انبیا و اولیای او و تو و همه کسانی را که این نامه من به آنها میرسد که من برائت میجویم از کسی که بگوید: "ما غیب میدانیم" یا بگوید "ما شریک خدا در ملک او هستیم" یا اینکه ما را از محلی که خدا برایمان قرار داده و ما را برای آن خلق کرده، بالاتر ببرد و هر کس که ما از او تبری بجوییم، خدا و ملائکه و انبیا و اولیای الهی از او تبری خواهند جست. این نامه من به صورت امانت در دست شما باشد و آن را از هیچ کس از شیعیان ما کتمان نکنید تا به دین حق و راه مستقیم هدایت شوند. هر کس این نامه را ببیند و سخن ما را بفهمد و در عین حال درباره ما غلو کند، لعنت خدا و لعنت بندگان صالح او را سزاوار خواهد بود»[۱۲].[۱۳]
- وقتی امیرمؤمنان(ع) در موردی از حوادث آینده خبر داد، فردی با تعجب به امام(ع) عرض کرد: "... به شما علم غیب داده شده است". امام(ع) فرمود: "... این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از فردی صاحب علم آموخته شده است". امام(ع) در ادامه با تلاوت آیه: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾[۱۴]، علم به زمان رخدادن قیامت، آگاهی از جنین درون رحم، بهشتی یا جهنمی بودن افراد و آنچه را در آیه بالا آمده است علم غیب دانستند و سایر موارد را علمی دانستند که خداوند به پیامبر(ص) خود و پیامبر(ص) به ایشان آموخته است»[۱۵].[۱۶]
روایات دال بر علم غیب داشتن ائمه(ع)
از طرفی دیگر روایاتی وجود دارد دال بر علم غیب داشتن ائمه(ع) مانند:
- امام صادق(ع) در میان جمعی فرمود: «من میدانم آنچه در آسمانها و زمینهاست و آنچه در بهشت و جهنم است و آنچه قبلاً بوده است و آنچه بعداً خواهد بود. پس از چند لحظه، احساس کردند تحمّل این مطلب برای برخی از حاضران، دشوار است؛ از این رو فرمودند: آنچه میگویم، چیز عجیبی نیست؛ زیرا اینها را از کتاب خدا دانستم. خداوند میفرماید: بیان هر چیزی در کتاب وی است»[۱۷].
- امام صادق(ع) به سدیر صیرفی فرمود: «ای سدیر! آیا قرآن را تلاوت میکنی؟ گفتم: آری. فرمود: آیا در کتاب خدا به آیه ﴿قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ﴾[۱۸] برخورد کردهای؟ گفتم: آری، قربانت گردم! فرمود: آیا دانستی چه کسی این جمله را گفت؟ و آیا دانستی چه مقدار از علم به کتاب نزد وی بود؟ گفتم: شما بفرمایید. فرمود: به اندازه قطرهای از دریای سبز! به نظر شما این مقدار علم، چقدر است؟ گفتم: خیلی کم است، قربانت شوم! فرمود: ای سدیر! همین مقدار، چون به خدا منسوب است، خیلی زیاد است. آنگاه فرمود: ای سدیر! آیا در کتاب خدا به آیه ﴿قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾[۱۹] گفتم: آری، قربانت گردم! فرمود: کسی که علم به همه کتاب دارد، آگاهتر و داناتر است یا کسی که به بعضی از کتاب علم دارد؟ گفتم: کسی که به همه کتاب عالم است. آنگاه در حالی که با دستش به سینه مبارک خود اشاره میکرد، دوبار فرمود: به خدا سوگند که علم به همه کتاب، نزد ماست»[۲۰].[۲۱]
علل نفی غیب توسط ائمه(ع)
- توجه به مخاطب "مقصره"[۲۲]: بعضی از مردم حتی شیعیان عوام نمیتوانستند بپذیرند علم غیب اختصاصی خداوند، علم غیب ذاتی و استقلالی است، اما علم غیب امامان، علمی از علم الهی است، آنان هر دو صورت نسبت علم غیب به امام(ع) را قبول نمیکردند. لذا امامان برای ملاحظه شیعیان که قادر به تحلیل عقلانی مسئله غیب نبودند، نسبت علم غیب به خود را نفی و انکار میکردند[۲۳].
- توجه به مخاطب "غالی": بعضی از شیعیان و مخاطبان ائمه ساده و به نوعی از درک حقیقتِ علم غیب و تابع بودن علم غیب امامان بر علم غیب خداوند قادر نبودند و لذا با مشاهده کوچکترین علم غیب ائمه(ع) آنان را در مرتبه نبوت و چه بسا، خدایی نشانده و از غلو سر در میآوردند، بر این اساس وقتی امامان احساس میکردند در سائل یا مخاطب زمینه غلو وجود دارد، سریع به مقابله با آن برمیخواستند و برای این کار زمینه پیدایش غلو را از بین میبردند که نفی علم غیب از خودشان یکی از راهکارهای آن است[۲۴]. اهل بیت(ع)، با اینکه در پرتو عنایت الهی و فیض سرشارِ ربّانی و تعلیم و تربیت پیامبر(ص)، از علم غیب در گستره بسیار وسیعی برخوردار بودند، گاهی خود را از آن بیگانه وانمود میکردند، تا اینکه جاهلان گمان نکنند امام، خداست، یا در وصف خدایی با او شریک است، یا دستِ کم، از پیامبر گرامی(ص) بالاتر است و همینطور دیگر امامان(ع) را فرشتگانی نپندارند که از آسمان فرود آمدهاند، همچنان که مسیحیان، عیسای مسیح را که از بندگان خالص خدا بود و خود بدان میبالید و مباهی بود، "خدا" یا "فرزند خدا" دانستند[۲۵].
- نفی علم ذاتی و استقلالی، نه تابعی و تعلیمی: وجه سومی که در تفسیر روایات نفی علم غیب به نظر میرسد این است که مقصود ائمه(ع) از نفی علم غیب، علم غیب ذاتی و استقلالی است، به این معنی که امامان مدّعی علم غیب از پیش خودشان و بدون عنایت و اذن الهی باشند، چنین علمی مورد نفی و انکار قرار گرفته است، حتّی علم پیامبر اسلام(ص) نیز علم تابع و با عنایت خداوند و از مخزن علوم الهی نشأت میگیرد و اگر در آیهای پیامبر(ص) علم غیب را از خود نفی میکند، همان معنای استقلالی آن است مانند: وقتی حضرت علی(ع) از آینده بصره خبر داد، برخی از لشکریانش به عنوان اعتراض گفتند آیا بر تو علم غیب اعطا شده است؟ حضرت با تبسمی فرمود: «این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علمی [[[پیامبر]]] آموختهام»[۲۶]، حضرت در ادامه یادآور میشود خداوند علم غیب خویش را به پیامبر(ص) و آن هم به من تعلیم داده است. همچنین از امام صادق(ع) روایت شده است: «همانا خدا دارای دو علم است: یکی علمی که در نزد اوست و هیچکسی از آفریدههایش را به آن آگاه نکرده است و دیگر علمی که به فرشتهها و پیامبرانش داده است، این علم به ما اهل بیت رسیده است»[۲۷]. از کتاب خرائج و جرائح از محمد بن فضل هاشمی، از حضرت رضا(ع) روایت شده که آن جناب به ابن هذاب نظر کرد و سپس فرمود: "اگر به تو خبر دهم که در همین روزها یکی از ارحامت کشته میشود، آیا تصدیقم میکنی؟ گفت: نه، برای اینکه کسی به جز خدای تعالی غیب نمیداند. فرمود: مگر این خدای تعالی نیست که میفرماید: «عَالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ»، پس رسول اللَّه(ص) که مرضی نزد خداست غیب میداند، ما هم ورثه همان رسولی هستیم که خدا او را به هر مقدار از غیب خود خواسته آگاه کرده، پس ما هم میدانیم آنچه شده و آنچه که تا روز قیامت خواهد شد»[۲۸]. این وجه جمع را اکثر عالمان شیعه متذکر شدند[۲۹].
- نفی علم فعلی نه شأنی: نکته دیگر که از بعض روایات استنتاج میشود آن است که ائمه اطهار بالفعل همه علوم را نمیدانند، بلکه وقتی بخواهند، خداوند آن را اعطا میکند، عمار ساباطی از امام صادق(ع) درباره علم غیب پرسید، حضرت فرمود: «نه، ولی هرگاه بخواهد چیزی را بداند خدا آن را به او بیاموزد»[۳۰]. یعنی امام میتواند در موارد لازم و ضروری با جهان غیب تماس بگیرد و اطلاعات لازم را تحصیل کند و چون به غیب مطلق و نامحدود احاطه ندارد مانعی ندارد که از باب أدب این گونه علوم را علم به غیب ننامید[۳۱].
- علم غیب مطلق و مقید: ائمه بین علم خود و علم خداوند تفاوت قائل میشوند و علم غیب خود را از نوع علم اختصاصی خداوند نمیدانند؛ بنابراین، در روایات، از دو گونه علم سخن به میان آمده است، علم عام و خاص. علم عام همان است که به پیامبران(ص) و اوصیا و امامان(ع) داده شده است؛ اما علم خاص مختص خداوند است و هیچ مخلوقی از آن آگاهی ندارد. بنابراین اولاً علم خداوند ذاتی و علم غیر خداوند عرضی است، ثانیاً علم خداوند مطلق و علم غیر او غیر مطلق است؛ پس اگر امام داشتن علم غیب را از خود نفی میکند، منظور علم غیب مطلق است و اگر به داشتن علم غیب خود اشاره میکند، علم غیب غیرمطلق و مقید مراد اوست. صفار در روایتی از ضریس کنانی نقل میکند که به تصریح امام باقر(ع)، "ما علم غیب نداریم و اگر خدا ما را به خودمان واگذارد، مانند شما انسانهای معمولی خواهیم شد؛ اما لحظه به لحظه، به امام تحدیث میشود"[۳۲]. کلینی نقل میکند مردی از اهالی فارس از امام رضا(ع) پرسید: آیا شما علم غیب میدانید؟ و ایشان از قول امام باقر(ع) فرمود: "گاهی علم الهی برای ما گسترده میشود. در این موارد، علم غیب میدانیم و گاهی علم الهی از نظر ما برچیده میشود. در این موارد، علم غیب نمیدانیم. علم الهی، راز خدای عزّوجلّ است که با جبرئیل میگوید، جبرئیل به محمد(ص) میگوید و محمد(ص) نیز به هرکسی که بخواهد میگوید"[۳۳]. پس علم غیب امام به علومی مربوط میشود که از مرحلۀ تقدیر گذشته و از خزانۀ اختصاصی خداوند خارج شده و به فرشتگان، پیامبران و امامان(ع) رسیده باشد[۳۴].
- تقیه و جلوگیری از کینهتوزی بیشتر دشمنان: زمان برخی از ائمه مانند امام صادق(ع) با اینکه موقعیتی مناسب برای نشر تعالیم و آموزههای وحی فراهم شده بود و امام به خوبی از آن موقعیت، بهره برد و بیشترین و بزرگترین خدمتِ انسانی و الهی را به دانش و تمدن بشری کرد، امّا زمانهای بسیار سخت و نفسگیر بود. بروز و ظهور فضایل آل محمّد در شخصیت بیبدیل امام صادق(ع)، میتوانست حسدوَرْزان و کینهتوزانی تیره دل، مانند منصور دوانیقی را برآشوبد و امام را از انجام تکلیف بزرگ و حیاتی بازدارد و مردمان را در آن شرایط بسیار حساس و ارجمند، از دانش فراوان آل محمد(ص) که از قلب پاک و نورانی امام صادق(ع) بر زبانش جاری بود، برای همیشه محروم کند، لذا امام در جمع نامحرمان، خود را از دانش غیب تبرئه میکرد[۳۵].
پانویس
- ↑ طریحی، مجمع البحرین، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص ۶۱۶؛ فراهیدی، کتاب العین، ج۴، ص ۴۵۴؛ ابنمنظور، لسان العرب، ج۱، ص ۶۵۴ و طبرسی، مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص ۱۲۱ و....
- ↑ ر.ک. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج ۵، ص ۸۰؛ شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص ۱۱۹؛ سبحانی، جعفر، مفاهیم القرآن، ج ۳، ص ۴۰۲ ـ ۴۰۴.
- ↑ فأمّا إطلاق القول علیهم بأنّهم یعلمون الغیب فهو منکَر بیّن الفساد؛ لأنّ الوصف بذلک إنّما یستحقه مَن عَلِمَ الأشیاء بنفسه لا بعلم مستفاد؛ شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۶۷.
- ↑ إنّ الأئمة من آل محمّد(ع) قد کانوا یعرفون ضمائر بعض عبادهم، و یعرفون ما یکون قبل کونه و لیس ذلک بواجب فی صفاتهم، و لا شرط فی إمامتهم، و إنّما أکرمهم اللّه تعالی به و علّمهم إیّاه للطف فی طاعتهم و التبجیل بامامتهم، و لیس ذلک بواجب عقلا؛ میرزا حبیب االله خویی، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج٨، ص٢١٨.
- ↑ ر.ک: برنجکار، رضا، شاکر، محمد تقی، مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران، فصلنامه مطالعات تفسیری، شماره ۱۰، تابستان ۱۳۹۱، ص ۶۷؛ علوی، سید محمد حسن، صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه، فصلنامه معارف عقلی،شماره ۲۷، تابستان ۱۳۹۲، ص ۱۱۸ ـ ۱۱۹؛ بهدار، محمدرضا، گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، شماره ۳، ص۴۶؛ ابطحی، سید عبدالحمید، فرآیند آگاهی شیعیان از علم غیب امامان، فصلنامه امامتپژوهی؛ شماره ۲، ص۷۸-۸۱.
- ↑ ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، متشابه القرآن و مختلفه، ج۱، ص۲۱۲.
- ↑ طبرسی، فضل بن حسن، مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۱۵۱ ـ ۱۵۴.
- ↑ ر.ک: برنجکار، رضا، شاکر، محمد تقی، مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران، فصلنامه مطالعات تفسیری، شماره ۱۰، تابستان ۱۳۹۱، ص ۶۷.
- ↑ «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ»؛ کافی، ج۱، ص۲۵۷.
- ↑ «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ(ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
- ↑ ر.ک: امینی، ابراهیم، بررسی مسائل کلی امامت، ص۲۹۵ ـ ۲۹۸.
- ↑ «وَ مِمَّا خَرَجَ عَنْ صَاحِبِ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ رَدّاً عَلَی الْغُلَاةِ مِنَ التَّوْقِیعِ جَوَاباً لِکِتَابٍ کُتِبَ إِلَیْهِ عَلَی یَدَیْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ هِلَالٍ الْکَرْخِیِّ یَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ تَعَالَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَمَّا یَصِفُونَ سُبْحَانَهُ وَ بِحَمْدِهِ لَیْسَ نَحْنُ شُرَکَاءَهُ فِی عِلْمِهِ وَ لَا فِی قُدْرَتِهِ بَلْ لَا یَعْلَمُ الْغَیْبَ غَیْرُهُ کَمَا قَالَ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ»؛ الاحتجاج، ج۲، ۴۷۳.
- ↑ ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مفربان، ج۳، ص۴۱۹.
- ↑ «بیگمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو میفرستد و از آنچه در زهدانهاست آگاه است و هیچ کس نمیداند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمیداند در کدام سرزمین خواهد مرد؛ بیگمان خداوند دانایی آگاه است» سوره لقمان، آیه ۳۴.
- ↑ «فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ لَقَدْ أُعْطِیتَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عِلْمَ الْغَیْبِ فَضَحِکَ(ع)وَ قَالَ لِلرَّجُلِ وَ کَانَ کَلْبِیّاً یَا أَخَا کَلْبٍ لَیْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَیْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْمٍ وَ إِنَّمَا عِلْمُ الْغَیْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ- إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ الْآیَةَ فَیَعْلَمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِی الْأَرْحَامِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَی وَ قَبِیحٍ أَوْ جَمِیلٍ وَ سَخِیٍّ أَوْ بَخِیلٍ وَ شَقِیٍّ أَوْ سَعِیدٍ وَ مَنْ یَکُونُ [لِلنَّارِ] فِی النَّارِ حَطَباً أَوْ فِی الْجِنَانِ لِلنَّبِیِّینَ مُرَافِقاً فَهَذَا عِلْمُ الْغَیْبِ الَّذِی لَا یَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ وَ مَا سِوَی ذَلِکَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ نَبِیَّهُ ص فَعَلَّمَنِیهِ وَ دَعَا لِی بِأَنْ یَعِیَهُ صَدْرِی وَ تَضْطَمَّ عَلَیْهِ جَوَانِحِی»؛ نهج البلاغه، خ۱۲۸.
- ↑ ر.ک: علوی، سید محمد حسن، صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه، فصلنامه معارف عقلی،شماره ۲۷، تابستان ۱۳۹۲، ص ۱۱۸ ـ ۱۱۹؛ بهدار، محمدرضا، گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، شماره ۳، ص۴۶؛ ابطحی، سید عبدالحمید، فرآیند آگاهی شیعیان از علم غیب امامان، فصلنامه امامتپژوهی؛ شماره ۲، ص۷۸-۸۱.
- ↑ «إِنِّی لَأَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرَضِینَ وَ أَعْلَمُ مَا فِی الْجَنَّةِ وَ أَعْلَمُ مَا فِی النَّارِ وَ أَعْلَمُ مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ ثُمَّ مَکَثَ هُنَیْئَةً فَرَأَی أَنَّ ذَلِکَ کَبُرَ عَلَی مَنْ سَمِعَهُ فَقَالَ عَلِمْتُ ذَلِکَ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ ﴿ فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْءٍ﴾»؛ بصائرالدرجات، ج۱، ص۱۲۸.
- ↑ «آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت میآورم» سوره نمل، آیه ۴۰.
- ↑ «بگو: میان من و شما خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس» سوره رعد، آیه ۴۳.
- ↑ «یَا سَدِیرُ أَ لَمْ تَقْرَأِ الْقُرْآنَ قَالَ قُلْتُ بَلَی قَالَ فَهَلْ وَجَدْتَ فِیمَا قَرَأْتَ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَدْ قَرَأْتُ قَالَ فَهَلْ عَرَفْتَ الرَّجُلَ وَ هَلْ عَلِمْتَ مَا کَانَ عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ قَالَ قُلْتُ فَأَخْبِرْنِی أَفْهَمْ قَالَ قَدْرُ قَطْرَةِ الثَّلْجِ فِی الْبَحْرِ الْأَخْضَرِ فَمَا یَکُونُ ذَلِکَ مِنْ عِلْمِ الْکِتَابِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا أَقَلَّ هَذَا قَالَ فَقَالَ لِی یَا سَدِیرُ مَا أَکْثَرَ مِنْ هَذَا لِمَنْ یَنْسُبُهُ اللَّهُ إِلَی الْعِلْمِ الَّذِی أُخْبِرُکَ بِهِ یَا سَدِیرُ فَهَلْ وَجَدْتَ فِیمَا قَرَأْتَ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ قَالَ قُلْتُ قَدْ قَرَأْتُهُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ فَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَفْهَمُ أَمْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ قَالَ بَلْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ کُلُّهُ قَالَ فَأَوْمَی بِیَدِهِ إِلَی صَدْرِهِ قَالَ وَ عِلْمُ الْکِتَابِ وَ اللَّهِ کُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ الْکِتَابِ وَ اللَّهِ کُلُّهُ عِنْدَنَا»؛ بصائرالدرجات، ج۱، ص۲۳۲.
- ↑ ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مفربان، ج۳، ص۴۱۹.
- ↑ مقصره به معنای کوتاهی است و در اصطلاح علم کلامی به شیعهای اطلاق میشود که از درک صفات معنوی و کمالی امامان درمانده و نتواند امامان را به صفات خاص؛ مانند: عصمت، و علم لدنی و الهام توصیف کند.
- ↑ ر.ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، پاسخ به شبهات کلامی: امامت، ص ۴۵۹ ـ ۴۶۲؛ دیاری بیدگلی، محمد تقی، قاسمی، حسین، نیری، عصمت، بررسی علم غیب ائمه در مکتب کلامی علامه طباطبایی و شاگردان وی.
- ↑ ر.ک: مظفر، محمد حسین، پژوهشی در باب علم امام، ص۹۵؛ قدردان قراملکی، محمد حسن، پاسخ به شبهات کلامی: امامت، ص ۴۵۹ ـ ۴۶۲؛ دیاری بیدگلی، محمد تقی، قاسمی، حسین، نیری، عصمت، بررسی علم غیب ائمه در مکتب کلامی علامه طباطبایی و شاگردان وی؛ فاضل لنکرانی، محمد، پاسداران وحی، ص۱۹۱؛ مصباح یزدی، محمد تقی، انسانشناسی، ص۴۰۲؛ طاهری، حبیبالله، تحقیقی پیرامون امامت عامه و خاصه، ص۱۰۰؛ بهدار، محمدرضا، گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، شماره ۳، ص۴۶.
- ↑ ر.ک: فاضل لنکرانی، محمد، پاسداران وحی، ص۱۹۱.
- ↑ «لَیْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَیْب وَاِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْم»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
- ↑ «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ عِلْمٌ مَکْنُونٌ مَخْزُونٌ لَا یَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ مِنْ ذَلِکَ یَکُونُ الْبَدَاءُ- وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ»؛ کلینی، کافی، ج١، ص١۴٧.
- ↑ «ثُمَّ نَظَرَ الرِّضَا(ع)إِلَی ابْنِ هَذَّابٍ فَقَالَ إِنْ أَنَا أَخْبَرْتُکَ أَنَّکَ سَتُبْتَلَی فِی هَذِهِ الْأَیَّامِ بِدَمِ ذِی رَحِمٍ لَکَ أَ کُنْتَ مُصَدِّقاً لِی قَالَ لَا فَإِنَّ الْغَیْبَ لَا یَعْلَمُهُ إِلَّا اللَّهُ تَعَالَی قَالَ(ع)أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ یَقُولُ عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ فَرَسُولُ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ مُرْتَضَی وَ نَحْنُ وَرَثَةُ ذَلِکَ الرَّسُولِ الَّذِی أَطْلَعَهُ اللَّهُ عَلَی مَا شَاءَ مِنْ غَیْبِهِ فَعَلِمْنَا مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ»؛ الخرایج و الجرائح، ج۱، ص۳۴۳.
- ↑ ر.ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، پاسخ به شبهات کلامی: امامت، ص ۴۵۹ ـ ۴۶۲؛ حسینی طهرانی، سید محمد حسین، امامشناسی، ج۱۲، ص۲۲۴؛ امینی، ابراهیم، بررسی مسائل کلی امامت، ص۲۹۵ ـ ۲۹۸؛ طاهری، حبیبالله، تحقیقی پیرامون امامت عامه و خاصه، ص۱۰۰؛ علوی، سید محمد حسن، صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه، فصلنامه معارف عقلی،شماره ۲۷، تابستان ۱۳۹۲، ص ۱۱۸ ـ ۱۱۹؛ خوشباور، داوود، علم غیب از دیدگاه فریقین، ص۱۵۲.
- ↑ «لاَ وَلَکِنْ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَعْلَمَ اَلشَّیْءَ أَعْلَمَهُ اَللَّهُ ذَلِکَ»؛ کافی، ج۱، ص۲۵۸.
- ↑ ر.ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، پاسخ به شبهات کلامی: امامت، ص ۴۵۹ ـ ۴۶۲؛ امینی، ابراهیم، بررسی مسائل کلی امامت، ص۲۹۵ ـ ۲۹۸.
- ↑ «عَنْ ضُرَیْسٍ قَالَ: کُنْتُ مَعَ أَبِی بَصِیرٍ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ(ع)فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِیرٍ بِمَا یَعْلَمُ عَالِمُکُمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ عَالِمَنَا لَا یَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لَوْ وَکَلَ اللَّهُ عَالِمَنَا إِلَی نَفْسِهِ کَانَ کَبَعْضِکُمْ وَ لَکِنْ یَحْدُثُ إِلَیْهِ سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ»؛ صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۳۲۵.
- ↑ «سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ(ع)رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ فَارِسَ فَقَالَ لَهُ أَ تَعْلَمُونَ الْغَیْبَ؟ فَقَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع)یُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَمُ وَ یُقْبَضُ عَنَّا فَلَا نَعْلَمُ وَ قَالَ سِرُّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَسَرَّهُ إِلَی جَبْرَئِیلَ(ع)وَ أَسَرَّهُ جَبْرَئِیلُ إِلَی مُحَمَّدٍ ص وَ أَسَرَّهُ مُحَمَّدٌ إِلَی مَنْ شَاءَ اللَّه»؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۲۵۶.
- ↑ ر.ک: نادم، محمد حسن، افتخاری، سید ابراهیم، منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد، ص۶۷.
- ↑ ر.ک: فاضل لنکرانی، محمد، پاسداران وحی، ص۱۹۱؛ طاهری، حبیبالله، تحقیقی پیرامون امامت عامه و خاصه، ص۱۰۰.
سخنان علما و نویسندگان
قرن سوم و چهارم
- نوبختیان - مانند: اسماعیل بن اسحاق نوبختی (زنده در ۲۳۲ هـ) و حسن بن موسی نوبختی (۳۱۰ ق) - معتقد به علم وسیع امامان (ع) بوده اند. مرحوم مفيد در كتاب اوائل المقالات از نوبختيان نقل کرده است که آنان به حكم عقل علم و آگاهى امام را به تمامى لغات و حرفه ها و صنعت ها لازم دانسته اند؛ او می گوید: القول في معرفة الأئمة (ع) بجميع الصنايع وساير اللغات. وأقول: إنه ليس يمتنع ذلك منهم ولا واجب من جهة العقل والقياس و قد جاءت أخبار عمن يجب تصديقه بأن أئمة آل محمد (ص) قد كانوا يعلمون ذلك، فإن ثبت وجب القطع به من جهتها على الثبات. ولي في القطع به منها نظر، والله الموفق للصواب، وعلى قولي هذا جماعة من الإمامية، وقد خالف فيه بنو نوبخت - رحمهم الله - وأوجبوا ذلك عقلاً وقياساً وافقهم فيه المفوضة كافة وسائر الغلاة. ر.ک: مفید، اوائل المقالات في المذاهب والمختارات، ص67.
- ابن قبه رازی (وفات قبل از ۳۱۹ ق) منکر قول به علم غیب امامان به معنای علم غیرمستفاد است و نسبت دادن آن به آنها را کفر می داند. در کتاب (نقض كتاب الاشهاد) می گوید: «ومَن ينحل للأئمة علم الغيب فهذا كفر بالله، وخروج عن الإسلام عندنا» [كمال الدين: 106]، وقال أيضًا: «... والإمام أيضًا لم يقف على كلّ هذه التخاليط التي رويت؛ لأنّه لا يعلم الغيب»[كمال الدين: 110]، در جای دیگری می گوید: «فيُقال لصاحب الكتاب: لقد أكثرتَ في ذكر علم الغيب، والغيب لا يعلمه إلّا الله، وما ادّعاه لبشر إلّا مشرك كافر»[كمال الدين: 116]. اما آگاهی از غیب با علم مستفاد از نظر او بی اشکال است؛ در کتاب (نقض كتاب الاشهاد) می گوید: «... فعلمنا أنّ أسلافنا لم يعلموا الغيب، وأنّ الأئمة أعلموهم ذلك بخبر الرسول» [كمال الدين: 113]. عدم دقت در سخنان ابن قبه باعث شده است که عده ای از شبهه افکنان و پژوهشگران ناشی ادعا کنند که ابن قبه علم غیب را به طور مطلق (چه به صورت مستفاد و چه به صورت غیرمستفاد) از امامان اهل بیت نفی می کند. (ر.ک: مدرسی طباطبایی، مكتب در فرایند تکامل، ص 227؛ مقدمه اي بر فقه شيعه: 33) که بی شک این نسبت واقعی نیست.
قرن پنجم
- شيخ مفید (متوفای ۴۱۳ق) می گوید: «فأمّا إطلاق القول عليهم بأنّهم يعلمون الغيب فهو منكَر بيّن الفساد؛ لأنّ الوصف بذلك إنّما يستحقه مَن عَلِمَ الأشياء بنفسه لا بعلم مستفاد». أوائل المقالات ص 67. شیخ مفید معتقد است آگاهى امامان(ع) نسبت به حرفه ها پيشه ها ولغات و لهجه ها محال و غير ممكن نيست. اين مطلب بدان معناست كه بايستى آن را در سطح ممكنات قابل وقوع عالم هستى دانست. او باور دارد که عقل و خرد آگاهى فوق را براى امام لازم وواجب نمى شمرد. نمى توان آن را در سطح صفاتى چون: عصمت آگاهى به احكام شرعى و.... دانست كه عقل آن موارد را جزو صفات ضرورى براى امام مى داند و بدون آن تحقق امامت را غير ممكن مى شمرد. البته قبول دارد که رواياتى از طريق ائمه(ع) رسيده است كه امامان از چنان آگاهى برخوردار بودند. در فرضى كه اين روايات بتوانند قطع آور باشد و ما را به صحت مضمون آن مطمئن كنند در اين صورت بايستى آن را پذيرفت. ولى شيخ مفيد اظهار مى كند كه من نتوانسته ام به چنان اطمينان ويقينى دست يابم. در نهايت، شيخ مفيد اظهار مى كند كه در اين نظر گروهى از اماميه با من هم نظرند ولى بنى نوبخت مخالفت كرده واين نوع آگاهى را براى امام لازم و ضرورت عقلى شمرده اند و در اين مسأله مفوّضه و ديگر غاليان با آنان هم نظرند. این جمع بندی از متن ذیل قابل برداشت است: ((القول في معرفة الأئمة (ع) بجميع الصنايع وساير اللغات. وأقول: إنه ليس يمتنع ذلك منهم ولا واجب من جهة العقل والقياس و قد جاءت أخبار عمن يجب تصديقه بأن أئمة آل محمد (ص) قد كانوا يعلمون ذلك، فإن ثبت وجب القطع به من جهتها على الثبات. ولي في القطع به منها نظر، والله الموفق للصواب، وعلى قولي هذا جماعة من الإمامية، وقد خالف فيه بنو نوبخت - رحمهم الله - وأوجبوا ذلك عقلاً وقياساً وافقهم فيه المفوضة كافة وسائر الغلاة)). ر.ک: مفید، اوائل المقالات في المذاهب والمختارات، ص67. در متن دیگری، شیخ مفید معتقد است امامان اهل بیت در مواردى از باطن افراد اطلاع داشته اند و يا از حوادثى قبل از وقوع خبر داده اند و این ويژگى ضرورت عقلى براى امام نيست و نمى توان آن را در كنار صفاتى چون: عصمت آگاهى از احكام دينى و... صفتِ لازم براى امام دانست. همچنین او باور دارد که امامان را نمى توان به وصف آگاه به علم غيب (به گونه نامحدود) ستود؛ زيرا اين وصف از خصايص خداوند است و آگاهى ائمه به زبانها وحرفه ها نكته اى نيست كه عقل ضرورت آن را دريابد بلكه رواياتى در اين زمينه وجود دارد. همچنین آگاهى ائمه به باطن انسانها از ناحيه خداوند است و همو مى تواند باطن برخى از آدميان را بر او نهان كند و در نتيجه امام به آن وقوف نيابد. ر.ک: مفید، الفصول المختاره، ج1، ص 70.
- امین الاسلام طبرسی (متوفای ۴۱۳ق) با نظر ابن قبه موافق است. او در مجمع البيان در تفسير آیه شریفه: يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ [الأنعام/ ١٠٩] می گوید: «ذكر الحاكم أبو سعيد في تفسيره: أنّها تدلّ على بطلان قول الإماميّة: إنّ الأئمّة يعلمون الغيب. و أقول: إنّ هذا القول ظلم منه لهؤلاء القوم؛ فإنّا لا نعلم أحدا منهم بل أحدا من أهل الإسلام يصف أحدا من الناس بعلم الغيب. و من وصف مخلوقا بذلك فقد فارق الدين، و الشيعة الإماميّة برآء من هذا القول، فمن نسبهم إلى ذلك فاللّه فيما بينه و بينهم!». مجمع البيان، ج٣، ص ٤٤٧. و در تفسیر آیه ( وَللهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ) ( هود ـ ١٢٣ ) می گوید: وجدت بعض المشايخ ممّن يتّسم بالعدوان والتشنيع قد ظلم الشيعة الإمامية في هذا الموضع من تفسيره فقال : « هذا يدلّ على أنّ الله سبحانه يختص بعلم الغيب خلافاً لما تقول الرافضة : إنّ الأئمّة يعلمون الغيب » ولا شك أنّه عنى بذلك من يقول بإمامة الاثنى عشر ويدين بأنّهم أفضل الانام بعد النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم فإنّ هذا دأبه وديدنه فيهم ، يشنع في مواضع كثيرة من كتابه عليهم ، وينسب الفضائح والقبائح إليهم ، ولا نعلم أحداً منهم استجاز الوصف بعلم الغيب لأحد من الخلق ، فإنّما يستحق الوصف بذلك من يعلم جميع المعلومات لا بعلم مستفاد ، وهذه صفة القديم سبحانه ، العالم لذاته لا يشاركه فيها أحد من المخلوقين ومن اعتقد أنّ غير الله سبحانه يشاركه في هذه الصفة فهو خارج عن ملّة الإسلام. فأمّا ما نقل عن أمير المؤمنين عليهالسلام ورواه عنه الخاص والعام من الأخبار بالغائبات (...) فإنّ ذلك متلقّى عن النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم ممّا أطلعه الله عليه ، فلا معنى لنسبة من روي عنهم هذه الأخبار المشهورة إلى أنّه يعتقد كونهم عالمين بالغيب ، وهل هذا إلاّ سب قبيح وتضليل لهم بل تكفير لا يرتضيه من هو بالمذاهب خبير والله يحكم بينه وبينهم وإليه المصير. مجمع البيان ج ٣ ص ٢٠٥
قرن هفتم
- ابن میثم بحرانی (متوفای ۶۷۹یا۶۹۹ق) می گوید: «المراد بعلم الغيب هو العلم الذي لا يكون مستفادًا عن سبب يفيده، وذلك إنّما يصدق في حق الله تعالى؛ إذ كلّ علم لذي علم عداه فهو مستفاد من جوده، إمّا بواسطة أو بغير واسطة، فلا يكون علمَ غيب، وإن كان اطلاعًا على أمر غيبي» شرح نهج البلاغة، ج1، ص 84.
قرن دوازدهم
- حر عاملی (متوفای ۱۱۰۴ قمری) می گوید: قد ثبت أن الأئمة عليهم السلام ما كانوا يدعون علم الغيب بل كانوا ينكرون غاية الانكار على من نسبه إليهم حتى قال الصادق عليه السلام عجبا لمن زعم إنا نعلم الغيب والله لقد أردت أن أضرب جاريتي فلانة فهربت فما علمت في أي بيت من بيوت الدار هي. وكانوا مقرين بأن ما يخبرون به من بعض المغيبات وصل إليهم بطريق النقل عن الرسول صلى الله عليه وآله عن جبرئيل عن الله. حر عاملی، الاثناعشرية، ص٨٣. حدیث مورد اشاره او: «يَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ يَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَيْبَ مَا يَعْلَمُ اَلْغَيْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِيَتِي فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّي فَمَا عَلِمْتُ فِي أَيِّ بُيُوتِ اَلدَّارِ هِيَ قَالَ سَدِيرٌ فَلَمَّا أَنْ قَامَ مِنْ مَجْلِسِهِ وَ صَارَ فِي مَنْزِلِهِ دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ مُيَسِّرٌ وَ قُلْنَا لَهُ جُعِلْنَا فِدَاكَ سَمِعْنَاكَ وَ أَنْتَ تَقُولُ كَذَا وَ كَذَا فِي أَمْرِ جَارِيَتِكَ وَ نَحْنُ نَعْلَمُ أَنَّكَ تَعْلَمُ عِلْماً كَثِيراً وَ لاَ نَنْسُبُكَ إِلَى عِلْمِ اَلْغَيْبِ قَالَ فَقَالَ يَا سَدِيرُ أَ لَمْ تَقْرَأِ اَلْقُرْآنَ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَهَلْ وَجَدْتَ فِيمَا قَرَأْتَ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «قٰالَ اَلَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ اَلْكِتٰابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ » قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ قَرَأْتُهُ قَالَ فَهَلْ عَرَفْتَ اَلرَّجُلَ وَ هَلْ عَلِمْتَ مَا كَانَ عِنْدَهُ مِنْ عِلْمِ اَلْكِتَابِ قَالَ قُلْتُ أَخْبِرْنِي بِهِ قَالَ قَدْرُ قَطْرَةٍ مِنَ اَلْمَاءِ فِي اَلْبَحْرِ اَلْأَخْضَرِ فَمَا يَكُونُ ذَلِكَ مِنْ عِلْمِ اَلْكِتَابِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا أَقَلَّ هَذَا فَقَالَ يَا سَدِيرُ مَا أَكْثَرَ هَذَا أَنْ يَنْسُبَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى اَلْعِلْمِ اَلَّذِي أُخْبِرُكَ بِهِ يَا سَدِيرُ فَهَلْ وَجَدْتَ فِيمَا قَرَأْتَ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَيْضاً: «قُلْ كَفىٰ بِاللّٰهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْكِتٰابِ » قَالَ قُلْتُ قَدْ قَرَأْتُهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ أَ فَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْكِتَابِ كُلُّهُ أَفْهَمُ أَمْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْكِتَابِ بَعْضُهُ قُلْتُ لاَ بَلْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْكِتَابِ كُلُّهُ قَالَ فَأَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ عِلْمُ اَلْكِتَابِ وَ اَللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ اَلْكِتَابِ وَ اَللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا» منبع: الکافي ج۱، ص۲۵۷
قرن چهاردهم
- شاگرد شیخ انصاری، میرزا موسی تبريزى قرهداغی (متوفای ۱۳۰۷ق) در اوثق الوسائل فی شرح الرسائل خود پس از نقل سخن مجمع البيان و تنزيه الأنبياء (سید مرتضی) می گوید: «هذا الوجه - وإن كان مخالفاً لأخبار كثيرة ظاهرة أو صريحة في علمه (عليه السلام) بما يرد عليه من أهل الكوفة بأخبار النّبي (صلى اللَّه عليه و آله) بذلك - إلا أنّ فيه اعترافاً بعدم علم الإمام بجميع ما يرد عليه، وقد أسلفنا شطراً من الكلام في مقصد حجيّة القطع فيما يتعلّق بسهو النّبي (صلى اللّه عليه و آله)، ولا ريب أنّ التوقّف - كما أفاده المصنف - في خصوص علم الإمام (عليه السلام) سبيل السّلامة لاختلاف الأخبار في ذلك جدّا». تبريزى قرهداغی، موسی، اوثق الوسائل، ج1، ص٢٩١.
- شارح دیگر رسائل شیخ انصاری، شاگرد او علامه محمد حسن آشتیانی (متوفای ۱۳۱۹ق) می گوید: مقتضى الآية كونهم عالمين بالغيب أيضا من حيث كونهم من الراسخين في العلم يقينا أو على غيره من الوجوه التي أشار إليها في الكتاب وإن كان الحق وفاقا لمن له إحاطة بالأخبار الواردة في باب كيفية علمهم صلوات الله عليهم أجمعين وخلقهم كونهم عالمين بجميع ما كان وما يكون وما هو كائن ولا يعزب عنهم مثقال ذرة إلا اسم واحد من أسمائه الحسنى تعالى شأنه المختص علمه به تبارك وتعالى، سواء قلنا بأن خلقتهم من نور ربهم أوجب ذلك لهم، أو مشية افاضية باريهم في حقهم أودعه فيهم ضرورة أن علم العالمين من أولي العزم من الرسل والملائكة المقربين فضلا عمن دونهم في جميع العوالم ينتهي إليهم فإنه الصادر الأول والعقل الكامل الممحض والإنسان التام التمام فلا غرو في علمهم بجميع ما يكون في تمام العوالم فضلا عما كان أو ما هو كائن كما هو مقتضى الأخبار الكثيرة المتواترة جدا. ولا ينافيه بعض الأخبار المقتضية لكون علمهم على غير الوجه المذكور لأن الحكمة قد تقتضي بيان المطلب على غير وجهه من جهة قصور المخاطب ونقصه أو من جهة أخرى من خوف ونحوه مع عدم كذبهم من جهة التورية. آشتیانی، محمد حسن، بحر الفوائد، ج2، ص60.
جمع بندی
آنان که تعریفشان از علم غیب علم غیرمستفاد است قطعا منکر انتساب آن به امامان بودند؛ زیرا این علم مختص ذات خدای تبارک و تعالی است؛ حضرت امیرالمومنین در وصف علم الهی می فرماید: «العالم بلا اكتساب، ولا ازدياد، ولا علم مستفاد» (نهج البلاغة، خطبه 213). اما آگاهی از غیب با علم مستفاد (مثلا: با تعلیم رسول خدا که او هم از خدا گرفته است) مطلبی مورد اتفاق بین علماست و کسی اشکال ندارد؛ همانگونه که طبرسی گفته بود: ((فإنّ ذلك متلقّى عن النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم ممّا أطلعه الله عليه)).
موسی حایری احقاقی
کتاب احقاق الحق در رد اتهام و رفع ابهام مقاله یازدهم
- احتمال میرود: مراد از غیبی که (علم به آن) نفی شده همان باشد که نزد عوام مردم و عموم مردم معروف میباشد، و آن همان است که به خود مردم مستند میباشد، به طوری که میگویند: فلانی از غیب صحبت میکند یعنی از نزد خودش، به این دلیل که در جاهای بیشمار زیاد از غیب خبر دادهاند که بر افراد جاهل هم مخفی نیست چه برسد به اهل فضل و کمال، چگونه امام علم غیب را از خود نفی میکند در صورتی که خدای تعالی خبر میدهد که از غیب اطلاع دارند در قرآن کریم فرموده است: ﴿﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ﴾﴾[۱] و ﴿﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء﴾﴾[۲]. شک نیست در این که مرتضی از رسول، علی علیه السلام و اولاد پاک او هستند که برای جانشینی او برگزیده شدهاند، و شک نیست در این که برگزیدهی رسولان، پیامبر ما (ص) یعنی حضرت محمدبن عبدالله و اهل بیت طاهرین او هستند. از همین جا ظاهر میشود، غیبی که در سخنان ایشان نفی شده همان غیبی است که در عرف غیب نام دارد، و به خود انسان مستند است نه مطلق غیب.
- مراد از غیب ( که علم آن را از خود نفی کردند ) چیزی باشد که لباس وجود نپوشیده باشد، و عین آن معدوم باشد. به عبارت دیگر چیزی را ( غیب میگویند و از خود نفی میکنند ) که از عالم امکان به عالم کون نیامده باشد، و مشیت بر وجود آن تعلق نگرفته باشد، و هنوز در عمق اکبر باشد یعنی در خزانهی امکان، و این آن غیبی است که میفرمایند آن را نمیدانند، و به آن احاطه ندارند، و جز خدا کس دیگری بر آن احاطه ندارد، و آن را اظهار نمیکند مگر برای کسی که او را برگزیند و مورد رضایت وی باشد. اگر بگویند: از این سخن برمیآید که ائمه علیهم السلام، به معلومات و اشیاء عالم امکان عالم نیستند. ما میگوئیم: منظور این است که با علم کونی آن را نمیدانند، نه به طور مطلق، امکانیات را با علم امکانی میدانند، زیرا بین علم و معلوم مطابقت شرط شده است. چون گفتهایم که علم عین معلوم است، اگر معلوم امکانی باشد علم هم امکانی است، و اگر کونی باشد کونی است. بلی به امکانیات مانند کونیات احاطه ندارند و این صریح قول خدا است که میفرماید: ﴿﴿وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء﴾﴾[۳] خلاصه خبرهای زیادی که دلالت دارند ائمه(ع) عالم به غیب نیستند، و لعنت شده بر کسانی که ادعاکننده آن را میدانند، حمل میشود به آن چه یادآوری کردیم، یعنی چیزهایی را که از امکان به کون نیامدهاند، و معدوم العینند.
http://www.nosakh.net/print.php?newsid=73
فعلا در بحث بماند
آقای [[]] در پایاننامه کارشناسی خود با عنوان علم غیب در روایات در اینباره گفته است:
- «دلایل انکار علم غیب:
- الف: نفی علم غیب استقلالی و نامحدود: آنچه که در این روایت بیان شد تناقض آشکار با روایاتی دارد که در آنها ائمه(ع) علم غیب را برای خود ثابت میدانند بنابراین در توضیح این روایات میتوان گفت همانطوریکه در برخی از این روایات اشاره میشود امام میفرماید ما غیب نمیدانیم ولی این یک موهبت الهی است و هر وقت خدا بخواهد ما میدانیم و در غیر این صورت نه، پس روشن است که در این روایات آنچه نفی میشود علم غیب اسقلالی و در عرض علم خداوند است نه علمی غیبی که توسط تعلیم الهی به آنها تعلق میگیرد، و این روایات میخواهد به شیعیان بفهماند که مبادا در مورد امام دچار اشتباه شده و به آنان صفات و ویژگیهای خدایی نسبت دهند و گمان برند که علم امام عین علم خداوند است. نکته دیگر در این زمینه این است که امام وقتی میفرماید ما چیزی نمیدانیم مگر آن چیزهایی را که خدا به ما میآموزاند ، میخواهد علم نامحدود و مطلق را که مخصوص خدواند است نیز از خود نفی نمایند، به این معنا که این روایات میگوید ما فقط مواردی محدودی را که خداوند در اختیار ما قرار میدهد از آن مطلعایم نه بیش از آن و در واقع هر دو برای از بین بردن توهم الوهیت از سوی شیعیان در مورد ائمه(ع) میباشد.
- ب: جلوگیری از فشار دستگاه حاکمه: تاریخ گواه است که دستگاه حکومت بنی امیه و بنی عباس ظلمها و ستمهای فراوانی را به خاندان اهل بیت و ائمه معصومین(ع) روا داشتهاند و این حاکمان جور از هر فرصت و بهانهای برای آزار و اذیت و به شهادت رساندن آن بزرگواران بهره میبردند بنابراین اگر در مواردی حضرات ائمه(ع) علم غیب را از خویش نفی می نمایند به تقیه عمل میکنند و بخاطر جلوگیری از فشار دستگاه حاکم چنین بیاناتی دارند.
- ج: جلوگیری از سوء استفاده غلات: در بخش نقد و بررسی روایات علم امام در باره غلات و نقش آنان در منحرف ساختن مسلمانان از طریق درست و راه ائمه(ع)مطالبی بیان شد، دقیقا به خاطر مبارزه با افکار انحرافی غلات و بهانه ندادن به دست آنان ائمه گاها به بیان چنین احادیثی میپرداختند تا از این طریق بتوانند سد و مانعی ایجاد کنند بر سر راه آنان و جلوگیری کنند از انحرافات بیشتر در اسلام».[۴]
- ↑ او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند. جز فرستادهای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه: ۲۶ -۲۷.
- ↑ «و خدا بر آن نیست که شما را از غیب بیاگاهاند؛ ولی برخی از پیامبرانش را که خود بخواهد بر میگزیند».سوره آل عمران آیه۱۷۹.
- ↑ «و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند»؛ سوره بقره، آیه ۲۵۵.
- ↑ علم غیب در روایات، ص۸۳.