امام حسین در زمان معاویه در تاریخ اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۰ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۲:۰۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل مرتبط با مباحث پیرامون امام حسین است. "امام حسین در زمان معاویه" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

علت عدم قیام امام حسین در دوران معاویه‌

رخدادهای سیاسی که مسلمانان را پس از وفات رسول اکرم(ص) به این سو و آن‌سو کشاند، بر آنان سخت دشوار آمد و در ایام تسلط معاویه بر شام و نبرد وی با امام علی(ع) و سرانجام مجبور ساختن امام حسن(ع) در جهت برقراری صلح با معاویه، به علل و اسبابی واقعی که امت را فراگرفته بود، به اوج شدّت خود رسید. ولی ملاحظه می‌کنیم که امام حسین(ع) در موضع کاملا سازگار خود با موضع امام حسن(ع) در قبال معاویه، حتی پس از شهادت برادر، نیز هیچ‌گونه تغییری نداد و قیام نکرد و این عدم تغییر در راستای باقی بودن همان علت و انگیزه‌ای که امام حسن(ع) را به پذیرش صلح واداشت، صورت پذیرفت. از جمله:

وضعیت مسلمانان‌

مسلمانان در آن روز در وضعیت روحی و اجتماعی کاملا بحرانی به سر می‌بردند؛ زیرا مردم پس از جنگ‌هایی که آتش آن در تمام دوران حکومت امام علی(ع) توسط معاویه و منافقان شعله‌ور بود، به حالتی از صلح و آرامش چشم دوخته بودند؛ لذا دیدگاه امام حسن(ع) بر تربیت نسلی جدید قرار گرفت که در وقتی مناسب دست به قیام بزنند از این‌رو، فرمود: دیدم، اکثریت مردم متمایل به صلح دارند و از جنگ ناراضی‌اند به همین دلیل دوست نداشتم آنان را به کار غیر دلخواهشان وادارم، از این‌رو، به ویژه برای سالم ماندن پیروان خود از کشتار و قلع‌وقمع، تن به صلح دادم و این جنگ را به وقت مناسبی موکول نمودم؛ زیرا خداوند هرروز در شأن و کاری است[۱].

امام حسین(ع) نیز که به خوبی از وضعیت مسلمانان آگاهی داشت، عینا همین موضع را اتخاذ کرد و در پاسخ کسانی که پس از کناره‌گیری برادرش امام حسن(ع) پیرامون قیامش با وی به مذاکره پرداختند، فرمود: ابو محمد (امام مجتبی)! صحیح عمل کرد تا این مرد (معاویه) زنده است همه شما باید در خانه‌های خود بسر ببرید. (و به هیچ‌گونه تحرکی دست نزنید).

امام حسین(ع) به دلیل وجود همین علل و اسباب پس از شهادت امام مجتبی(ع) نیز در موضع خویش هیچ‌گونه تغییری نداد و در پاسخ مردم عراق که وی را به قیام دعوت کرده بودند مرقوم فرمود: در مورد برادرم (امام حسن) باید بگویم امیدوارم خداوند او را موفق بدارد و در کاری که انجام می‌دهد وی را تأیید کند، ولی تصمیم خودم امروز قیام نیست، خداوند شما را مشمول رحمت خویش قرار دهد، تحرکی انجام ندهید و در خانه‌هایتان نهان بمانید و تا معاویه زنده هست، از بدگمانی و تردید بپرهیزید.[۲].

بوقلمون صفتی معاویه‌

زمام حکومت مسلمانان پس از رحلت نبی اکرم(ص) مدتی طولانی در دست مسئولانی بی‌کفایت قرار داشت که اندک مراجعه‌ای به حوادث و رخدادهای آن برهه می‌تواند بیانگر این واقعیت باشد، ولی معاویه از حیله و نیرنگ و زیرکی فوق‌العاده‌ای برخوردار بود و با مهارتی سیاسی ایفای نقش می‌کرد و در این جهت که زمام قدرت هم‌چنان در دستش باقی بماند به هر وسیله ممکن از جمله تظاهر به دین، متوسل می‌شد تا بر فسادهای اخلاقی و غیرانسانی خویش- که به شهادت رساندن برجسته‌ترین شخصیت‌های مسلمان و فریب توده مردم در ابراز همسویی با عواطف و احساسات و باورهای دینی آنان از جمله آنهاست- پوشش بنهد، با اینکه وی همواره نسبت به اسلام و نبی اکرم(ص) حقد و کینه می‌ورزید[۳].

معاویه (با روشی که اتخاذ کرده بود) توانست بی‌آن‌که خود را درگیر جنگ و نبردی سازد، بسیاری از مخالفان خویش را از سر راه بردارد، بدین ترتیب، وی امام حسن(ع) و سعد بن ابی وقاص[۴]، عبدالرحمان بن خالد[۵]، و پیش از او مالک اشتر را ترور کرده بود و این شیوه خود را در سخن معروفش‌ با عبارتی کوتاه چنین آورده است که: «خداوند نیز لشکریانی از عسل دارد»[۶].

معاویه کلیه کسانی را که اندک مخالفت و یا حرکتی از آنان مشاهده می‌کرد، زیر ذره‌بین مراقبت و شناسایی قرار می‌داد وقتی گزارش تمام اتفاقات به وی می‌رسید، به سرعت آن شخص را از سر راه برمی‌داشت. اگر امام حسین(ع) پس از شهادت امام مجتبی(ع) در عرصه چنین شیوه‌ای که معاویه انتخاب کرده بود -یعنی انجام هرگونه تبهکاری زیر پوشش اسلام- مستقیماً دست به قیام وسیع و همه‌جانبه و فعالیت سیاسی زده بود، هیچ‌گاه نمی‌توانست معاویه را رسوا و در جهت حقانیت قیام خود در مردم ایجاد باور نماید و معاویه نیز بدون هیچ دردسری او را نیز از سر راه برمی‌داشت و در این صورت قیام حضرت در نطفه، خفه می‌شد و تلاش‌های فراوانی که می‌توانست در میان مسلمانان موجی از آگاهی پدید آورد، بر باد می‌رفت و فریادی که قادر بود در تاریخ انسانیّت طنین‌افکن باقی بماند چنان‌که در حادثه کربلا رخ داد، به خاموشی می‌گرایید.

بنابراین اگر امام حسین(ع) در دوران معاویه به قیام خود سرعت بخشیده بود، در تشریح مقاصد و اهدافش از قیام خود که در نجات و رهایی امت از جور و ستم حراست آیین اسلام از تحریف، تجسّم داشت، موفق نمی‌شد. ولی زمانی که یزید بر اریکه خلافت تکیه زد، مردم او را به هوسبازی و فسق و فجور و خوشگذرانی با بوزینه‌ها و باده‌نوشی، می‌شناختند و با تجاوزات و دشمنی‌هایش، با هیچ معیار شرعی و عرفی از نظر مسلمانان شایستگی خلافت را نداشت، به همین دلیل قیام بر ضد او، از دیدگاه توده مردم قیامی‌ مشروع تلقی می‌شد، چنان‌که تاریخ در کمال روشنی این واقعیت را به اثبات رسانده است.[۷].

احترام به صلح امام حسن(ع)‌

عهد و پیمانی که بین معاویه و امام حسن(ع) برقرار شد، برگ برنده‌ای در دست معاویه بود که برای هر جنبش فعال و مخالف مسندنشینی خود، آن را نمودار می‌ساخت. درست است که این عهد و پیمان قراردادی حقیقی تلقی نمی‌شد و مورد رضایت امام حسن و امام حسین(ع) نبود و در شرایطی انجام پذیرفت که ناگزیر از تغییر و تبدیل آن شرایط بودند، اما جامعه، با وجود این عهد و پیمان پذیرای نهضت قیام ابا عبدالله الحسین(ع) نمی‌شد، به فرض صحت این قرارداد، معاویه با دشمنی که در حق بزرگان شیعه و تعقیب و پیگرد آنان روا می‌داشت، این پیمان‌نامه را نقض کرد و در سیاست اقتصادی خویش، هیچ‌گونه حقی را رعایت نکرد.

معاویه با پیش‌دستی، خواست در جهت عیب‌جویی از امام حسین(ع) از این پیمان‌نامه بهره گرفته و امام(ع) را نقض‌کننده پیمان‌نامه قلمداد کند، به حضرت نوشت: خبرهایی از تو به من رسیده که اگر راست باشد تصور می‌کنم از آن چشم نپوشی. به خدا سوگند! کسی که با خدا عهد و پیمان بسته باشد، به وفای بدان عهد سزاوارتر است و سزاوارترین مردم در جهت وفای به عهد افرادی‌اند که در ارج و عظمت و شرف و منزلتی که خداوند به تو ارزانی داشته، نظیر تو باشند. به خود آی و به پیمان خدا وفا نما؛ زیرا هرگاه مرا مورد اعتراض قرار دهی، به تو اعتراض خواهم کرد و هرزمان در پی فریب من باشی به تو حیله و نیرنگ خواهم نمود، از خدا بترس و مسلمانان را دچار تفرقه و پراکندگی مکن[۸].

از اینجا بود که امام حسن(ع) و پس از او امام حسین(ع) در جهت گسترش رسالت و ایجاد آمادگی برای قیامی که معاویه با جور و ستم خود و فاصله حکومتش با حکومت صحیح اسلامی آن را تقویت کرده بود، به شیوه دیگری متوسل شدند. رفتار سلطه حاکم اموی با مردم به گونه‌ای بود که بسیاری از مردم و -به گونه‌ای خاص-اکثریت اهالی عراق پس از مرگ معاویه، کینه و دشمنی بنی امیه و دوستی و محبت اهل بیت(ع) را به عنوان یک عقیده، باور داشتند[۹].[۱۰].

موضع‌گیری‌ها پیش از قیام امام(ع)‌

نهضت و قیام امام حسین(ع) جنبشی مقطعی و زودگذر و یا واکنشی نابه هنگام نبود، بلکه آن حضرت خود، باقیمانده نبوت و وارث رسالت و پرچمدار ارزش‌های والایی به شمار می‌آمد که اسلام آنها را میان مسلمانان به وجود آورده و پایه و اساس آنها را تحکیم بخشیده بود، چنان‌که از رحلت جانسوز پیامبر اکرم(ص) که همواره آن حضرت، حسین را ستوده و مقام منزلت وی را تشریح نموده بود، مدت چندانی سپری بود. در همین زمان، اهداف شوم امویان در قبال رسالت اسلامی نبی اکرم(ص) و امت معتقد به رسالت آن حضرت، پدیدار گشت.

اهل بیت عصمت و طهارت(ع) با پدیداری تمام به دفاع از حق و عدالت‌ پرداختند و به هر وسیله ممکن و مشروع، در جهت احیای رسالت اسلامی و حفظ و حراست آن، تلاش نمودند. در عصر امام حسین(ع) فاصله‌گیری و ضعف و سستی مسلمانان از یاری حق، در کنار تسلط منافقان و نفوذشان در دستگاه دولت، در ایجاد حالتی بیمار گونه که می‌توان آن را از دست دادن اراده و وجدان مردگی، نامید نقش بزرگی داشت. از همین رهگذر، دیدگاه‌ها در قبال شیوه دفاع از عقیده و آرمان اسلامی و حفظ و حراست آن و حاکمیت حق و عدالت، با یکدیگر اختلاف داشت.

ولی هیچ‌کس در مشروعیت و عدالت موضع امام حسین(ع) در قبال انحرافی که در کلیه زوایای حکومت راه یافته بود و تغییر و تحولی که در توان و قدرت مسلمانان به وجود آمده بود، تردیدی نداشت. ولی موقعیت آمادگی کامل در جهت دست‌یابی به پیروزی، آن هم به گونه‌ای انقلابی که جور و ستم را از مسلمانان بزداید، هنوز نزد همگان به حد کمال نرسیده بود.

دیدگاه‌های یاد شده (از سه حالت خارج نبودند) یا بر انجام نهضت و قیام مهر تأیید می‌نهادند و در جهت دست زدن به قیام، با هر نتیجه‌ای که داشت، اعلان آمادگی می‌نمودند، و یا از شکست و عدم پیروزی قیام، هشدار می‌دادند و یا مردم را پراکنده و آنان را از تصمیم خود بازداشته و منصرف می‌کردند. پیروان اهل بیت(ع) که در کوره آتش خشم خاندان اموی حاکم بر مسلمانان، سوخته بودند، نهضت و قیام را تأیید و برای انجام آن اعلان آمادگی می‌کردند هرچند بعدها ترس و بیم، بر بعضی از آنها چیره گشت و برخی به زندان افکنده شدند و از ناحیه دژخیمان سلطه حاکم اموی، در محاصره قرار گرفتند.

برخی دیگر نظیر -عبدالله بن عباس و محمد حنفیه- که نزدیکان امام را تشکیل می‌دادند، از انجام قیام هشدار می‌دادند و ترجیح می‌دادند امام حسین(ع) نظر به فاصله زیاد یمن از پایتخت حکومت و وجود گروهی از پیروان وی و پدر بزرگوارش در آن سامان، به آن دیار هجرت نمایند[۱۱].

دسته‌ای دیگر، مردم را پراکنده نموده و از تصمیم‌شان بازمی‌داشتند و آنان را از فرجام شورش بر ضد حاکم بیمناک می‌ساختند و با نصیحت امام(ع)، از او خواستند مانند سایر مردم تن به بیعت بدهد و بر جور و ستم، صبر و بردباری نماید چنان‌که عبدالله بن عمر در نصیحت خود به امام حسین(ع) چنین پیشنهادی داد[۱۲].[۱۳].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. اخبار الطوال، ص۲۲۱.
  2. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۱۹۸.
  3. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲، ص۳۵۷.
  4. مقاتل الطالبیین، ص۲۹؛ مختصر تاریخ العرب، ص۶۲.
  5. التمدن الاسلامی، جرجی بن زیدان، ج۴، ص۷۱.
  6. عیون الأخبار، ج۱، ص۲۰۱.
  7. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۱۹۹.
  8. الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۸۸؛ اخبار الطوال، ص۲۲۴؛ اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۸۲.
  9. الفتنة الکبری -علی و بنوه-، طه حسین، ص۲۹۰. برای شرح بیشتر به کتاب ثورة الحسین، ظروفها الاجتماعیه و آثارها النفیسه، ص۱۲۷ مراجعه شود.
  10. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۲۰۱.
  11. مقتل خوارزمی، ج۱، ص۱۸۷ و ۲۱۶؛ مروج الذهب، ج۳، ص۶۴.
  12. مقتل خوارزمی، ج۱، ص۱۹۱.
  13. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۲۰۲.