آیا علم غیب غیر خدا امکان دارد؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۳ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۳:۴۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

الگو:پرسش غیرنهایی

آیا علم غیب غیر خدا امکان دارد؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

آیا علم غیب غیر خدا امکان دارد؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

پاسخ به این پرسش

امینی
علامه امینی در کتاب «الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب» در این‌باره گفته‌ است:
«هیچ مانعی وجود ندارد که خداوند به برخی از بندگانش مقداری از علم غیب: علم ما کان و ما یکون، علم آسمان‌ها و زمین، علم اولین و آخرین و علم فرشتگان و رسولان، تعلیم دهد، چنانکه هیچ مانعی در اینکه خداوند کسی را مقداری از علم ظاهریش عطا کند تا ابراهیم وار ملکوت آسمان‌ها و زمین را ببیند وجود ندارد. در این گونه موارد، هیچ‌گاه تصور اینکه بنده با خدا شریک در علم غیب و یا علم ظاهری است و لو آنکه در هر مرحله‌‎ای از آن قرار داشته باشد، نمی‌رود میان آنها فرق بسیار زیادی است، زیرا قیود امکانی بشری در علم او همواره ملحوظ است، خواه متعلق علمش غیب یا آشکار باشد و نمی‌شود او را از این قیدها جدا نمود. اما علم الهی به غیب یا آشکار با قیود یکتائی مخصوص به ذات واجب احد اقدس همراه است»[۱].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. علامه طباطبایی؛
علامه طباطبایی در دو کتاب «بررسی‌های اسلامی» و «المیزان» در این باره گفته است:
  • «امام(ع) به حقایق جهان هستی، در هرگونه شرایطی وجود داشته باشند، به اذن خدا واقف است؛ اعم از آنها که تحت حس قرار دارند و آنها که بیرون از دایره حس می‌‏باشند، مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده. (...) از راه عقل، براهینی است که به موجب آنها امام(ع) به حسب مقام نورانیّت خود کامل‏‌ترین انسان عهد خود و مظهر تام اسماء و صفات خدایی و بالفعل به همه چیز عالم و به هر واقعه شخصی آشناست و به حسب وجود عنصری خود به هر سوی توجه کند، برای وی حقایق روشن می‌‏شودز
از راه عقل، براهینی است که به موجب آنها امام(ع) به حسب مقام نورانیت خود کامل‏ترین انسان عهد خود و مظهر تام اسماء و صفات خدایی و بالفعل به همه چیز عالم و به هر واقعه شخصی آشناست و به حسب وجود عنصری خود به هر سوی توجه کند، برای وی حقایق روشن می‏‌شود. (...) نکته‏‌ای که باید به سوی آن عطف توجه کرد این است که این گونه موهبتی به موجب ادله عقلی و نقلی که آن را اثبات می‏‌کند قابل هیچ گونه تخلف نیست و تغیر نمی‏‌پذیرد و سر مویی به خطا نمی‏‌رود و به اصطلاح علم است به آنچه در لوح محفوظ ثبت شده است»[۲].
  • «از نظر عقل مانعی وجود ندارد که یک موجود امکانی، عالم به کل شیء و قادر به کل شی و دارای حیات دائمی باشد، البته مادامی که او را مستقل از وجود باری تعالی ندانیم، یعنی خود خدا خواسته است که چنین موجودی باشد. و این قوه و استعداد در او هست. و از نظر نقل و آیات نیز گرچه در بسیاری از آیات اختصاص علم به غیب و مغیات از آن خدا است اما همه این گروه آیات یا آن آیه سوره جن که فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۳]. تفسیر می‌گردد. و انضمام آیات گوناگون به هم هیچگونه شکی را باقی نمی‌گذارد. در اینکه اثبات این امور یعنی علم غیب مطلق و قدرت مطلق و حیات مطلق برای موجود امکانی با فرض استقلال باطل است. اما با فرض اینکه به تبع اراده خداوندی است امری قابل قبول است.
از بیانات علامه طباطبایی می‌فهمیم که ایشان علم غیب را برای ائمه(ع) قائل‌اند، البته با افاضه حق، و با تعلیم وحی و الهام و تحدیث، نه اینکه طبیعت بشری ائمه(ع) اقتضای چنین علم را داشته باشد»[۴].
۲. آیت‌الله طیب؛
آیت‌الله سید عبدالحسین طیب در کتاب «اطیب البیان فی تفسیر القرآن» در این‌باره گفته‌است:
«غیب مراتبی دارد، آنچه که ممکن نمی‌تواند پی ببرد علمش مختص به ذات حق است؛ مثل: علم ذات به ذات و به صفات و آنچه بر ما مخفی و غیب است. لکن، ممکن است که خداوند علم آن را به ملائکه یا انبیاء و ائمه افاضه فرماید؛ مثل: علم به ما کان و ما یکون الی انقضاء خلقه بر آنها غیب نیست و بر ما غیب است»[۵].
۳. آیت‌الله مکارم شیرازی؛
آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی در کتاب «پیام قرآن» در این‌باره گفته‌ است:
«ما مى‌دانیم دایره مأموریت پیشوایان هم از نظر زمان و هم از نظر مکان بسیار گسترده بوده است. مخصوصاً در مورد رسالت پیامبر اسلام(ص) و امامت امامان(ع) این مأموریت، جهانى و جاودانى است؛ یعنى هم تمام روى زمین را شامل مى‌شود و هم تمام زمان ها را تا دامنه قیامتدر بر مى گیرد. آیا کسى که مثلا استاندار استانى باشد مى تواند مأموریت خود را در آن استان بدون آگاهى از اوضاع مردم استان و امکانات منطقه و امتیازات و محرومیت هاى آنها انجام دهد؟ مسلّماً قادر نیست. با این حال چگونه پیامبرى که مبعوث به پیامبرى براى تمام مردم دنیا تا دامنه قیامت مى‌باشد ممکن است رسالت خویش را بدون آگاهى از وضع جهان تا آخرین روز مأموریتش انجام دهد؟! مسلم است که آنها از طریق علوم معمولى نمى‌توانستند تمام اعصار و قرون را ببینند؛ یا از تمام اقوام و طوایف آگاه باشند؛ پس راهى جز از طریق علم غیب - به تعلیم الهى - وجود نخواهد داشت. از این گذشته مأموریت آنها، ظاهر و باطن اجتماع و درون و برون انسان‌ها را شامل مى‌شده، و قلمرو آنها تنها ظواهر نبوده است؛ این گستردگى مأموریت نیز ایجاب مى‌کند که اجمالا از اسرار درون مردم جامعه نیز آگاه باشند؛ این همان چیزى است که در روایات متعدد به صورت یک استدلال عقلى منعکس است و نه یک حکم تعبدّى. مثلا امام صادق (ع)، در حدیثى به یکى از راویان اخبار به نام عبدالعزیز الصایغ مى‌فرماید: «اَتَرى اَنَّ اللهَ اسْتَرْعى رَاعِیاً [عَلى عِبَادِهِ] وَ اسْتَخْلَفَ خَلیفَهً عَلَیْهِمْ یَحْجُبُ عَنْهُ شَیْیاً مِنْ اُمُورِهِمْ»؛[۶] همین معنا به تعبیر روشن ترى در حدیث ابراهیم بن عمر آمده است که مى‌گوید: امام صادق (ع) فرمود: «مَنْ زَعَمَ اَنَّ اللهَ یَحْتَجُّ بِعَبْد فى بِلاَدِهِ ثُمَّ یَسْتُرُ عَنْهُ جَمیعَ مَا یَحْتَاجُ اِلَیهِ فَقَدْ اِفْتَرى عَلَى اللهِ»؛ »؛[۷] و این‌گونه است که روایات نیز حکم عقل را تأیید می‌کنند»[۸].
۴. آیت‌الله سبحانی؛
آیت‌الله جعفر سبحانی در کتاب‌های «منشور جاوید» و «پیام قرآن» در این باره گفته است:
«امروزه بشر از طریق آزمون و خطا قادر بر پیش‌بینی برخی امور در آینده شده است که نمونه بارز آن اخباری است که متخصصان امر هواشناسی از اوضاع جوی دنیا در روزهای آینده می‌دهند. بنابراین می‌توان گفت که بشر از راه کسب بیشتر علم و دانش قادر بر پیش‌بینی دست کم برخی امور در آینده است. حال سؤال این است که آیا امکان دست‌یابی بشر به امور غیبی از طرق غیر حسی نیز وجود دارد؟ از میان دانشمندان معاصر آقای الکسیس کارل از جمله افرادی است که تا حدی به این مسئله پرداخته است. وی برای مسئله الهام ارزش خاص قائل شده و بر این باور است که روشن‌بینان کسانی هستند که بدون استفاده از اعضای حسی خود،‌ افکار دیگران را تشخیص می‌دهند. از دیدگاه وی اکتشافات علمی بشر و اختراعات مخترعان تنها حاصل تلاش حسی و تجربی آنها نیست،‌ بلکه افزون بر آن، آنها از ویژگی اشراق نیز برخوردار بوده اند. وی دانشمندان را به دو نوع منطقی و اشراقی تقسیم می‌کند. وی حتی بر این باور است که در علوم ریاضی نیز که اساس و پایه آن مبتنی بر منطق است،‌ اشراق سهم به‌سزایی دارد و کسانی همچون هرمیت و ایرشتراس از جمله ریاضی‌دانان اشراقی بوده‌اند. از این رو اگر چه ادراک حسی و تعقلی دو وسیله‌ای است که انسان را بر برخی واقعیات جهان خارج مسلط می‌سازد،‌ اما در عین حال برای روح انسان وسیله دیگری به نام الهام و اشراق نیز وجود دارد که از طریق آن،‌ می‌تواند واقعیاتی از نظام هستی را درک کند».[۹]
۵. آیت‌الله مظاهری؛
آیت‌الله حسین مظاهری در کتاب «پرتوی از امامت و ولایت در قرآن کریم» در این باره گفته است:
«علم غیب جز به معنای علمی که هم از حس پنهان است و هم از عقل، مانند علم به احوال برزخ و قیامت. برای غیر خدا وجود دارد. برخی از این علوم به دلیل عقل برای همه مومنین و حتی غیر مؤمنین حاصل می‏‌شود. پس ایمان به غیب مستلزم علم بدان است و متقین که ایمان به غیب دارند عالم بدان هستند. چنانکه از طریق قول خدای تعالی در کتابش نیز به برخی از مسائل غیبی آگاه می‏‌شوند. مانند علم به پیروزی بر روم قبل از وقوع آن، و یا علم به حوادث گذشته‏‌ای که قرآن از آنها پرده برداشته است و حواس مردم بدان دست نمی‏‌یابد»[۱۰]
۶. حجج الاسلام و المسلمین برنجکار و شاکر؛
حجج الاسلام و المسلمین دکتر رضا برنجکار و محمد تقی شاکر در مقاله «مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران» در این‌باره گفته‌اند:
«خداوند متعال چنین قدرتی را دارد که هرکس را بخواهد، بر غیبش مطلع نماید و از آنچه واقع شده و یا آنچه واقع می‌گردد، آگاهی بخشد و این ادعا منافاتی با اختصاص علم‌غیب به خداوند سبحان ندارد؛ چراکه علم الهی بالاصاله می‌باشد، ولی دیگران با تعلم و تبعیت از او به این آگاهی نایل می‌شوند: ﴿وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء
ابن‌سینا نیز با استناد به تجربه می‌گوید: همان‌گونه که در خواب امکان نیل به غیب وجود دارد و محقق می‌شود، ‌مانعی در این نیست که در بیداری هم این اتفاق محقق گردد. وی معتقد است تمامی انسان‌ها این امر را به‌گونه‌ای تجربه نموده‌اند. همچنین می‌توان از کلمات سهروردی در حکمة الاشراق، ‌مرحوم خواجه در شرح اشارات، ‌ملاصدرا در شواهد الربوبیه، ‌علامه طباطبایی در المیزان، دراین زمینه بهره برد»[۱۱].
۷. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی در پایان نامه «قلمرو علم امام از دیدگاه آیات روایات و اصحاب ائمه (پایان‌نامه)» در این‌باره گفته است:
«بنابر برخی از اصطلاحات مربوط به علم غیب، نسبت دادن علم غیب به غیر خداوند نادرست است و بنابر برخی ممکن است. در واقع سرچشمه این اختلاف، تفسیرهای متفاوت از آیات قرآن و روایات است. برخی اندیشمندان با توجه به آیاتی که علم غیب را مختص خداوند معرفی می‌کنند، علم به غیب را مختص خداوند دانسته‌اند و آگاه شدن با واسطه و با اذن خداوند از غیب را علم غیب ندانسته‌اند. مثلا شیخ مفید اگر چه آگاهی ائمه(ع) به ضمایر برخی افراد و حوادث آینده را می‌پذیرد؛ اما نسبت دادن علم غیب به ائمه(ع) را نادرست دانسته، زیرا علم غیب را مختص کسی می‌داند که ذاتا از خودش، بدون واسطه از غیب آگاه باشد، نه خبر دار شدن از غیب به وسیله خبر دیگری به علم مستفاد. بنابراین با توجه به این تعریف از علم غیب، غیر خداوند به غیب علم ندارد. زیرا آگاهی دیگران از طریق خداوند است و هیچ کس جز او علم ذاتی و استقلالی به غیب ندارد. به همین دلیل برخی نسبت دادن علم به غیب به ائمه(ع) را ظلم به تشیع و دیدگاهی غالیانه دانسته‌اند. در مقابل برخی با توجه به برخی دیگر از معانی علم به غیب و توجه به خبرهای قرآن و سنت از برخی مصادیق غیب، نسبت دادن آن را به ائمه(ع) می‌پذیرند»[۱۲].
۸. حجج الاسلام و المسلمین نادم و افتخاری؛
حجج الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن نادم و سید ابراهیم افتخاری، در مقاله «منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد» در این‌باره گفته‌‌اند:
«به تصریح شیخ مفید، اینکه امامان صدای فرشتگان را بشنوند (تحدیث)، عقلاً و شرعاً جایز است. وی دراین‌باره، حتی به مخالفان طعنه زده است. او در اوائل المقالات، در دفاع از تحدیث می‌گوید: "نظر من این است که شنیدن صدای ملائک، از نظر عقلی جایز است. از راستگویان شیعه که معصوم‌اند، ممتنع نیست. روایاتی در تأیید صحت آن وارد شده است. البته ‌این عمل مخصوص امامان معصوم(ع) است؛ همچنین برای برخی از شیعیان که به صالحین و ابرار و برگزیدگان معروف‌اند، امکان دارد. این نظر فقهای محدث شیعه است؛ اما نوبختیان و گروهی از امامیه که شناختی از اخبار و روایات ندارند، این عقیده را رد می‌کنند؛ چون دقت نظر نداشته و راه درستی نرفته‌اند".[۱۳] مفید از قول به امکان عقلی شنیدن صدای ملک و ایحاء برای امام فراتر می‌اندیشد و نزول وحی بر ائمه(ع) را هم، از نظر عقلی جایز و وحی به مادر موسی(ع) را از همین قبیل می‌داند؛[۱۴] اما در تحقق وحی برای امامان، به دلیل اجماع امت بر منع، قائل به منع می‌شود. او برای تقریب به ذهن می‌گوید این امر مانند بعثت پیامبری پس از پیامبر اکرم(ص) است که از لحاظ عقلی جایز است؛ اما اجماع امت، با توجه به علم به ‌اینکه ‌این کار بر خلاف تعالیم دین اسلام است، قاطعانه و یقینی، آمدن پیامبری پس از پیامبر اکرم(ص) را ممنوع می‌داند.[۱۵] او همچنین، در تصحیح الاعتقاد، به صراحت می‌گوید: "ما معتقدیم خداوند متعال بعد از پیامبر(ص)، به اولیای خود کلماتی را القا می‌کند که به آنها وحی گفته نمی‌شود".[۱۶] از سخنان مفید به ‌دست می‌آید که از نگاه او، تحدیث و الهام، دو منبع اساسی علم امام، عقلاً و نقلاً پذیرفته شده است و جالب اینکه وی قائلان به تحدیث را فقهای محدث می‌داند «همان محدثان قم» و منکران آن را نوبختیان «متکلمان گذشته بغداد» می‌داند.»[۱۷].
۹. حجت الاسلام و المسلمین مهدی‌فر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن مهدی‌فر در پایان‌نامه دکتری خود با عنوان «علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن» در این‌باره گفته‌ است:
«ادله عقلی: ۱. وجود مقتضی و عدم مانع: از نظر عقل هیچ دلیل و برهانی مبنی بر امتناع چنین علمی برای انسان وجود ندارد. هیچ محذور عقلی وجود ندارد که انسان‌ها بتوانند بر امور غیبی آگاهی داشته باشند. ازطرف دیگر در باره انسانهای بر گزیده مقتضی نیز موجود است زیرا شایستگی انسان‌های پاک مانند پیامبران و ائمه معصومین(ع) از یک سو و فیاضیت خداوند که مبرا از عجز و بخل است از سوی دیگر، در امکان آگاهی‌های غیبی آنان تردیدی باقی نمی‌گذارد.
۲. وقوع: بهترین دلیل بر امکان یک چیزی وقوع آن است، تحقق چنین آگاهی‌هایی برای برخی انسان‌ها و انبیاء و اهل بیت(ع) که از طریق آیات و روایات فراوان، تاریخ، سیره و تراجم اثبات شده است. بهترین شاهد بر امکان آن می‌باشد. از سوی دیگر با وجود مقامات عالیه و فضائل بس بزرگی که پیامبر اسلام(ص) و ائمه(ع) دارند، وقوع علم غیب برای آنان امری سهل و آسان خواهد بود. پیامبری که: ﴿عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَى * عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى[۱۸]
ادله نقلی: آیات و روایاتی که امکان چنین علمی را به‌طور عام برای انسان‌ها گوشزد می‌کند مانند:
۱. آیه شریفه: ﴿أَوَلَمْ يَنظُرُواْ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ[۱۹] در این آیه شریفه قرآن کسانی را که خود را از مشاهده ملکوت هستی محروم می‌نمایند توبیخ می‌کند. و اگر مشاهده ملکوت هستی که بخشی از آگاهی‌های غیبی است امکان‌پذیر نبود توبیخ معنای معقولی نمی‌توانست داشته باشد.
۲. آیه شریفه: ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ* لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ[۲۰] مفسرین از این آیه استفاده می‌کنند که: دو تا رؤیت وجود دارد رؤیت اول در این دنیاست و رؤیت دوم(لترونها عین الیقین ) در قیامت است.[۲۱] بنابراین مفاد آیه این است که اگر علم یقینی برای انسان‌ها حاصل شود جهنم را خواهند دید و این دیدن در این دنیا است والا در قیامت همه، چه مؤمن و چه کافر آن را خواهند دید و آن مقید به علم هم نیست. لذا نیازی به علم یقین هم نیست اما دیدن در دنیا را معلل به علم یقینی کرده است پس دیدن جهنم که گوشه‌ای از آگاهی‌های غیبی است به شرط حصول علم یقینی نه تنها انبیا و اهل بیت(ع) بلکه برای همه انسانها امکان دارد چون آیه آن را اختصاص به افراد خاص نکرده است، بلکه به‌طور کلی فرموده است.
۳. روایاتی از اهل بیت(ع) وجود دارد مبنی بر این که اگر سایر انسان‌ها نیز موانع را برطرف می‌کردند توانایی ارتباط با ملکوت و غیب را پیدا می‌کردند مانند: رسول خدا(ص) فرمود: اگر نبود که شیاطین گرد دلهای بنی آدم گردش می‌کنند و غبار و تاریکی ایجاد می‌کنند بنی آدم می‌توانست با چشم دل ملکوت آسمانها را ببیند.[۲۲] مشابه این حدیث در منابع اهل سنت نیز آمده است که جبرئیل به پیامبر اکرم(ص) گفت: شیاطین اطراف چشم و دل بنی‌آدم می‌چرخند تا انسان‌ها در ملکوت آسمان‌ها و زمین تفکر نکنند و اگر این نبود بسیاری از عجائب را می‌دیدند.[۲۳] و نیزآن حضرت فرمود: اگر دل‌هایتان لغزش پیدا نمی‌کرد و به تردید نمی‌افتاد و اگر پرحرفی شما نبود، می‌توانستید هر چه را می‌بینم، ببینید و هر چه را می‌شنوم بشنوید.[۲۴]
آیاتی که از آگاهی‌های غیبی برخی ازافراد مانند خضر همنشین موسی: ﴿فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا[۲۵] و نیز آصف بن برخیا همنشین سلیمان: ﴿قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي[۲۶] و حضرت مریم(س) و مادر موسی(ع): ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلا تَخَافِي وَلا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ [۲۷] خبر می‌دهد. این افراد در عین حال که پیامبر نبودند اما این علوم را از راه‌های عادی نیز کسب نکرده بودند بلکه از طریق الهام و افاضه خداوند بوده است. بنابراین وقوع موارد فوق، خود دلیل بر امکان است»[۲۸].
۱۰. حجج الاسلام و المسلمین اعرابی و بخارایی‌زاده؛
حجج الاسلام و المسلمین غلام حسین اعرابی و دکتر سید حبیب بخارایی‌زاده در مقاله «علم غیب امامان در آینه عقل» در این‌باره گفته‌ است:
  • «بر حسب اعتقادات شیعه، امام باید کامل‌ترین شخص موجود در زمان خود باشد، به نحوی که هیچ فردی در هیچ صفتی از صفات کمال همانند علم، قدرت، شجاعت، سخاوت ، قرب به خداوند و ... نه تنها برتری بر امام نداشته، بلکه مساوی نیز نباشد؛ چه اینکه در صورت اول لازمه‌اش تقدیم مفضول بر فاضل است و این عقلاً قبیح است و مطابق اعتقادات عدلیه (معتزله و شیعه) صدور فعل قبیح از خداوند متعال ممتنع است، و در صورت دوم لازمه‌اش ترجیح بلا مرجح است که به ترجح بلا مرجح که خود محال عقلی است برمی‌گردد و از آنجایی که خداوند، نصب امام را خود عهده‌دار است محال است کسی را نصب کند که از نظر علم (کیفیت و کمیت علم)، شخص برتر یا مساوی با وی وجود داشته باشد. حال با توجه به این دلیل به میان امت می‌رویم. آنچه از تورق صفحات کتب تاریخ و سیر و روایات وارده و آثار منقوله در شرح احوال صحابه علی (ع) و نیز اصحاب سایر ائمه (ع) و نیز علما، صلحا و عرفا، از ابتدای تاریخ اسلام تا کنون، به دست می‌آید، آن است که در هر عصری بزرگانی بوده‌اند که مقامات قرب الی‌الله را به حسب استعداد خود طی کرده، به مراتبی از کمال رسیده‌اند که اشراف بر ضمایر افراد و حالات درونی آنها داشته و مطلع از اخبار غیبی و حوادث گذشته و آینده بوده‌اند. این گونه اخبار در مورد صاحبان علم غیب به قدری فراوان است کوه فوق حد تواتر است و جای هیچگونه شک و شبهه‌ای را باقی نمیگذارد (...). حال که در میان امت چنین افرادی بوده و هستند که هر گاه اراده کنند بر احوال و اخبار و حوادث غیبی مطلع می‌شوند آیا ممکن است امام چنین امتی خود دارای این فضیلت و بلکه مراتب بالاتر آن نباشد؟ و اگر فرض کنیم، امام چنین امتی عالم به غیوب نیست آیا قائل به جواز تقدیم مفضول بر فاضل نشده‌ایم و امری قبیح را به خداوند نسبت نداده‌ایم (که صدورش از حکیم علی‌الاطلاق مستحیل است)؟ و اگر کمی کوتاه آمده، فرض کنیم امام چنین امتی هم، همانند بعضی از افراد امتش و در حد آنان (کما و کیفا)، علم غیب دارد آیا قائل به تحقق امری که عقلا ممتنع است یعنی ترجیح بلا مرجح نشده‌ایم؟ مسلما چنین است. بنابراین، عقل حکم می‌کند که خداوند حکیم، که خود نصب‌کننده امامان (ع)، یعنی جانشینان پیامبر (ص)، است، کسی را به چنین مقامی نصب کند که اگر امتش هنگام اراده، عولم به غیب می‌شوند و نه قبل از آن، او همیشه، بالفعل عالم به غیب باشد و اگر امتش بر بعضی از ضمایر و احوال درونی افراد اشراف دارند، او بر تمامی ضمایر و احوال باطنی مشرف باشد و اگر امتش بوه برخی حوادث گذشته و آینده علم دارند، او بر جمیع ما کان و ما یکون احاطه داشته باشد و به راستی اگر اینگونه نباشد، تقدیم امامی جاهل به غیب بر افورادی از امتش که عالم به غیب‌اند، همانند تقدیم خلفای ثلاثه بر علی بن ابی‌طالب (ع) نخواهد بود؟»[۲۹].
  • «دلیل اول: در فلسفۀ الهی با براهین عقلی متقن ثابت شده است که:
  1. نفس انسان مادی صرف نیست، بلکه از دو جزء ناهمسان، نفس مجرد و بدن مادی، آفریده شده است. انسان به تبع بدن مادی محدودیت‌های فراوانی دارد؛ اما روح و نفس آدمی که اصل و اساس حقیقت او را تشکیل می‌دهد ذاتاً مجرد است و از قیود و محدودیت‌های ماده رهاست؛ گرچه تا زمانی که در این دنیاست و به کمال نرسیده از نظر صدور فعل مادی است و دارای محدودیت. و این نفس انسان است که ادراک همه صور علمی از حسّی، تخیلی و عقلی را به عهده دارد نه بدن او، و حواس ظاهری و باطنی، در واقع قوا و خدمه اویند که زمینه را برای عالم شدن او فراهم می‌آورند. بنابراین، آنچه متصف به علم می‌شود امری است مجرد و فرازمان و فرامکان و فراماده.
  2. خود علم هم امر مجرّد است نه مادی.
بنابراین، نه علم مادی است، نه عالم و نه معطی علوم؛ و به دیگر سخن، هم مفیض مجرد است، هم مستفیض و هم فیض؛ بنابراین محدودیت‌های پیش گفته، اساساً به نفس انسان ارتباطی نداشته، اختصاص به بدن دارد.
دلیل دوم: دلیل دیگری که برای اثبات امکان علم غیب برای انسان می‌توان بدان تمسک کرد، قاعده معروفِ «ادّل الدلیل علی امکان شیء، وقوعه» به ضمیمه قاعده مشهور دیگر «حکم الامثال فیما یجوز و مالا یجوز واحد» است.
قاعده اول مفاد واضحی دارد، چه اینکه اگر امری ممتنع‌الوقوع باشد، خواه امتناعش بالذات باشد و خواه بالغیر، در خارج تحقق نخواهد یافت. حال اگر فرض کردیم «الف» تحقق خارجی یافت مسلماً خواهیم دانست که «الف» نه امتناع ذاتی دارد و نه امتناع غیری، بلکه امری ممکن است، هم به امکان ذاتی و هم به امکان وقوعی، و دیگر هیچ نیازی به استدلال و اقامه حجت بر امکانش نخواهیم داشت. زیرا خود وقوع خارجی، بیش و بیش از هر استدلالی دلالت بر امکانش دارد.
و اما قاعده دوم، یعنی قاعده حکم الامثال، مفادش آن است که هر امری برای فردی از افراد یک نوع ممکن باشد برای دیگر افراد آن نوع، که در اصطلاح مِثل یا مماثل آن نامیده می‌شود، ممکن خواهد بود و هر امری که برای فردی از افراد آن نوع ممتنع باشد برای همه افراد آن، ممتنع خواهد بود.
حال با توجه به این دو قاعده مشهور به بحث امکان علم غیب برای انسان برمی‌گردیم.
بر اساس قاعده اول اگر در موردی ثابت شد که برای فرد یا افرادی از انسان‌ها علم به امور غیبی محقق شده است معلوم می‌شود تحقق علم غیب برای او امکان داشته است، چه اینکه اگر ممتنع بود، واقع نمی‌شد. و بر اساس قاعده دوم، تحقّق علم غیب برای همه افراد انسان ممکن خواهد بود، چه اینکه همه افراد انسان تحت یک نوع واقع شده و همه مِثل هم هستند، پس حال که تحقق علم به امور غیبی برای فردی یا افرادی ثابت شده، امکانش برای همه افراد انسان ثابت خواهد شد.
آنچه از بحث‌های گذشته تا بدین جا به دست می‌آید روشن کننده دو مطلب است:
الف. انسان در عین محدودیت‌های مختلف بعضی از قوای ادراکی خویش توان آن را دارد که آن‌قدر تکامل پیدا کند که به حد تجرّد تام برسد و حجاب‌های زمان و مکان و ماده را کنار بزند و آنگاه که فرازمان و فراماده شد، به مخزن تمامی علوم دست یافته و بین او و معلومات موجود در او –که تمامی صور علمی عالم وجود از گذشته و حال و آینده است- هیچ حاجب و مانعی وجود نخواهد داشت. پس دست‌یابی به علم غیب برای انسان امکان دارد.
ب. و فراتر از امکان این است که آگاهی از غیب برای بعضی از انسان‌ها واقع هم شده و آن امر ممکن، لباس تحقق هم بر تن کرده است.
بنابراین، توصیف علم غیب به اینکه امری فرابشری است و آن را به همراه چند خصیصه دیگرِ امامان معصوم(ع) از خصایص فرابشری آنان محسوب کردن، همچنان که در نظرات بعضی از منکران علم غیب ائمه(ع) دیده می‌شود، صحیح نبوده و به نظر می‌رسد بیشتر برای فضاسازی ذهن مخاطبان بوده تا پذیرش نفی علم غیب برایشان آسان‌تر شده و از سنگینی بار استدلال از دوش منکران بکاهد.
البته واضح است که علم غیب امر ناچیزی هم نیست که هر کس توانایی دست‌یابی بدان باشد، بلکه همچنان که گفته شد، شرایط خاصی دارد و درجات و مراتب مختلفی، و مراتب بالای آن اختصاص به انسان‌های کامل دارد که به تجرّد تام و فعلیت محض رسیده‌اند و جزء اوحدی از مردمان‌اند، و به تعبیر صدرالمتألهین از ممکنات اقلّیه است»[۳۰].
۱۱. حجت الاسلام و المسلمین شاکر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی شاکر در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «منابع علم امام در قرآن و روایات» در این‌باره گفته‌ است:
«از آنجا که علم یکی از صفات الهی می‌باشد، از این رو بی جهت نیست به اجمال به بیان تفاوت صفات خدا و توصیف غیر او به نعت و صفتی پرداخته شود. صفات و نعمت‌هایی که برای خداوند سبحان جاری می‌شود با توصیفاتی که برای غیر خدا بیان می‌شود متفاوت می‌باشند. این تفاوت از جهت معنا نیست یعنی اینگونه نیست که مثلاً علم که خدا به آن متصف می‌شود، معنایی غیر از علمی باشد که انسان به آن متصف می‌گردد بلکه این اختلاف از جهت کیفیت جری و اتصاف می‌باشد. یعنی علم به عنوان نمونه: واجب دارد ممکن، ذاتی و اکتسابی، مطلق و مرسل از قیود، و یا مقید و محدود، عین ذات است و بدون تعدد بین وصف و موصوف و یا زائد بر ذات است و عارض بر او و... آنچه لایق ساحت الهی است به دلایل روشن و براهین صحیح بخش‌هایی از این اقسام است. بر این مبنا آیاتی که اشاره شد، دلالت بر اختصاص علم غیب به خداوند متعال به گونۀ مناسب ساحت الهی دارد، و آن علم واجب، ذاتی، مرسل و مطلق از حدودی است که کسی شریک در آن نیست و علمی که امکان نعت و توصیف غیر ذات الهی به آن وجود نداد؛ هر چند این بیان منافاتی با این ندارد که غیر خدا متصف به علم امکانی، کسبی، محدود، زاید بر ذات موصوف و عارض بر او داشته باشد؛ و بی شک موجب نقض حصر و اختصاص نمی‌گردد، چرا که غیبی که مختص به خداوند است همانا آن نوع از علمی است که چیزی در آن مشارکت ندارد بلکه امکان مشارکت در آن ممتنع می‌باشد زیرا تعدد واجب و شرک را به دنبال خواهد داشت. از این رو آیاتی که دلالت می‌کنند علم به غیب مختص خداوند سبحان است را باید به علم غیبی که عین ذات خداست و چیزی آن را محدود نمی‌نماید و قیدی آن را مقید نمی‌کند حل نمود یعنی همان علمی که لایق ساحت قدس الهی است و الّا آگاهی و شهودی که ذاتی نباشد، و محدود و مقید و عرضی باشد اختصاصی به خداوند متعال ندارد بلکه هر کس که ادراک داشته باشد و قدرت ارتباط با خارج و عالم هستی برایش فراهم باشد امکان چنین آگاهی محدود و عرضی برایش فراهم می‌باشد»[۳۱].
۱۲. حجت الاسلام و المسلمین احسائی؛
حجت الاسلام و المسلمین علی جزیری احسائی در کتاب «دفع الریب عن علم الغیب» در این‌باره گفته‌ است:
  • «علم غیب به معنای علم به غیر مشهود برای خداوند متعال واجب است و برای مخلوقات ممکن است. یعنی برای مخلوقات امکان عقلی دارد.(...)وجه امکان علم غیب برای مخلوق این است که همانطور که برای خداوند آسان است که علم به مشهود را به مخلوقات عطا کند عطای علم غیب به مخلوقات نیز برای او آسان است. چراکه علم بندگان مطلقا از جانب خداوند است و بواسطه تعلیم اوست که بندگان عالم می‌شوند و همانطور که می‌تواند علم به مشهود را به مخلوقات بدهد می‌تواند علم به غیب را نیز به آنها بدهد. پس آنچه که برای مخلوقات ممتنع است این است که مستقلا و بدون تعلیم از جانب خداوند عالم به غیب شوند»[۳۲].
  • «علم غیب به معنای معلوم بالذات یا همان عالم شدن بدون تعلیم واضح است که برای خداوند واجب و برای مخلوقین حتی انبیاء و رسل ممتنع است.(...)وجه امتناع آن برای مخلوقین این است که مخلوقات از همه جهات محتاج و فقیر الى الله هستند پس هیچ علمی حتی علم به مشهودات هم نمی‌توانند داشته باشند الا اینکه از جانب خداوند باشد»[۳۳].
  • «علم غیب به معنای علم مستأثر نیز مانند قبلی برای خداوند واجب و برای مخلوقات حتی انبیاء و رسل ممتنع است چراکه اگر اثبات شود علومی هستند که مخصوص خداوند‌اند و خداوند این علوم را از دسترس بندگان خود خارج کرده و آنها را از غیر خود پوشانده است پس دیگر هیچ راهی وجود ندارد که دیگران از آن آگاه شوند چراکه دستیابی مخلوقات به این علوم نقض قدرت و سلطنت خداوند تبارک و تعالی است و از طرفی این مطلب ثابت است که بدون اجازه و تعلیم خداوند مخلوقات نمی‌توانند به هیچ علمی دست پیدا کنند»[۳۴].
۱۳. حجت الاسلام و المسلمین خلیلی؛
حجت الاسلام و المسلمین مصطفی خلیلی، در مقاله «انسان‌شناسی از منظر میرحیدر آملی» در این‌باره گفته است:
«در این که آیا انسان در عالم ماده می‌تواند به برخی از حقایق غیرمادی دست یابد یا این که مقامش محدود به عالم شهادت است، میان متفکران اتفاق نظر نیست، عده‌ای از اندیشمندان وصول به برخی از واقعیات و حقایق را در این عالم با همین ابزار شناخت برای انسان منکر شده‌اند و معتقد گشته‌اند به این که تا وقتی روح از بدن مفارقت نکند حجاب حقایق برداشته نمی‌شود. بنابراین، انسان در حیات مادی خویش، با معقولات و امور ذهنی و محسوسات و امور حسی در ارتباط بوده و خارج از قلمرو عقل و حس هیچ معرفتی برای انسان حاصل نگردیده است. اما در مقابل این تفکر، دیدگاه عرفا است که معتقدند انسان معرفتش منحصر به ابزار حس و عقل نبوده، بلکه ورای این معرفت، بصیرتی است که از طریق قلب و دل به دست می‌آید. با قوه بصیرت، می‌توان به عالم غیب واصل شد و به برترین معارف دست یافت. تبیین دقیق و واقع بینانه میر حیدر آملی، که غایت ژرف‌نگری در بُعد انسان‌شناسی و معرفت‌شناسی او را نمایان می‌سازد، این است که خداوند انسان را برای هر دو عالم خلق کرد: عالم غیب و شهادت یا ملک و ملکوت و یا امر و خلق و برای مشاهده هر کدام از این دو عالم، به او چشمی عطا نمود مناسب همان عالم.
چشمی که برای مشاهده عالم غیب به او داده شد بصیرت نامیده شد، ای رسول ما بگو طریقه من و پیروانم همین است که خلق را به خدا با بینایی و بصیرت دعوت کنم. چشم و عینی که برای مشاهده عالم شهادت باشد بصر نامیده می‌شود، او خدایی است که شما را از شکم‌های مادرانتان خارج نموده در حالی که چیزی نمی‌دانستید و بریا شما گوش و چشم و قلب‌هایی قرار داد تا شاید شکرگذار باشید. چشم برای مشاهده عالم عین و امور مادی بوده و اقتضای او دیدن است. مشاهده با آن حاصل نمی‌شود، مگر بعد از ازاله موانع و رفع حجاب بین چشم و شیء مرئی و حصول نور دیگر علاوه بر نوری که چشم دارد؛ مثل نور آفتاب و ماه و ستارگان و آتش و امثال آن. پس اقتضای رؤیت اشیای خارجی با چشم سر وجود نور کافی و نبودن موانع می‌باشد که این بدیهی است. اما اقتضای بصیرت چیست؟ ایشان می فرماید: چشمی که برای مشاهده عالم غیب است، اگرچه شأنش دیدن آن عالم است و لکن آن رؤیت ممکن نمی‌شود، مگر بعد از ازاله موانع و رفع حجاب بین او و آن عالم و حصول نور دیگر غیر از نور خودش که آن نورِ حق است یا نور قدسی یا روحِ اعظم یا عقل کلی و امثال آن؛ چنانچه خداوند فرمود: آن روز مردان و زنان منافق به اهل ایمان گویند شتاب نکنید و به ما فرصتی دهید تا ما از نور شما روشنایی برگیریم. در جواب به آنها گفته شود، برگردید و از آن جا نور طاعت طلب کنید»[۳۵].
۱۴. حجت الاسلام و المسلمین خوش‌باور؛
حجت الاسلام و المسلمین داوود خوش‌باور، در پایان‌نامه در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم غیب از دیدگاه فریقین» در این‌باره گفته‌ است:
  • «بو علی سینا در کتاب اشارات، نمط دهم می‌گوید: "اگر عارفی از غیب خبر داد، و گذر زمان، درستی آن را ثابت کرد، او را تصدیق کن و به او ایمان بیاور، زیرا چنین آگاهی یک رشته اسباب طبیعی دارد. شیخ در تنبیهات این نمط به برهان مطلب اشاره کرده و می‌گوید: وقتی اشتغالات روح از طریق حواس کم شد، برای روح انسان فرصتی دست می دهد که خود را از دست قوای طبیعی خلاص کرده و به جانب قدس پرواز کند و صورت هایی را در آن ببیند. این حالت گاهی در خواب و در حال بیماری برای انسان های عادی نیز رخ می‌دهد". سپس می‌گوید: "اگر روح انسانی قوی و نیرومند گردید، به اطراف خود احاطه پیدا کرده، فرصت آگاهی از غیب در حال بیداری به او نیز دست می‌دهد". شیخ این بیان را در بحث دیگر نیز تکرار می‌کند و می‌گوید: "اگر به تو گفتند که فلان عارف، کاری انجام می‌دهد، و یا به جسمی حرکت می‌بخشد، یا خود حرکتی می‌کند که از توانایی دیگران بیرون است، این سخن را انکار مکن زیرا برای این کار یک رشته اسباب وجود دارد که اگر تو نیز از آن راه وارد شوی، به همان مقصد می‌رسی".
  • شیخ شهاب الدین سهروردی، که در فلسفه الهی و تزکیه نفسانی کم نظیر بود، درباره آگاهی انسان از غیب چنین می‌گوید: "هر وقت شواغل حواس ظاهری کاهش یافت، در این وقت نفس انسان از دست قوای طبیعی رهایی جسته و بر یک رشته امور غیبی تسلط می‌یابد". سپس می‌گوید: "اگر انسان‌های کامل مانند پیامبران و اولیا از غیب خبر می‌دهند به خاطر نوشته‌هایی است که می‌بینند و امواج و یا صداهای خوشایند و یا هولناکی است که می‌شنوند، و یا صورت‌هایی است که مشاهده می‌نمایند و با آنان سخن می‌گویند، سپس از غیب خبر می‌دهند. صدرالمتألهین در شرح "حکمت اشراق"، امکان آگاهی از غیب را به گونه‌ای مشروح مورد بحث قرار داده و می‌گوید: " نفس بر اثر اتصال با جهان عقل، و یا عالم مثال (جهان صور اشیاء)، آگاهی‌هایی کسب می‌کند، سپس مطلب را با براهین عقلی روشن می‌سازد". هدف از نقل این کلمات این است که روشن شود دانشمندان و پی‌افکنان علوم بشری آگاهی از غیب را یک امر ممکن بلکه واقع شده تلقی می‌کنند، جایی که آگاهی از آن بر افراد غیر معصوم امکان‌پذیر باشد، در امکان آن برای گروه معصوم شک و تردیدی نخواهیم داشت»[۳۶].
۱۵. آقای دکتر ابطحی؛
دکتر ابطحی در مقاله «فرآیند آگاهی شیعیان از علم غیب امامان» در این‌باره گفته‌ است:
«در روایتی از عمر بن فرج نقل شده که یک بار در کنار دجله به امام باقر (ع) می‌گوید: شیعیان شما معتقدند که شما از اتمام آنچه در دجله هست و وزن آن اطلاع دارید. حضرت می‌فرمایند: آیا خدا می‌تواند علم آن را به پشه‌ای بدهد یا نه؟ هنگامی که وی امکان آن را تصدیق می‌کند، حضرت می فرمایند: من نزد خدا از پشه و از اکثر خلق او محترم‌تر هستم».[۳۷]
۱۶. حجت الاسلام و المسلمین لطیفی؛
حجت الاسلام و المسلمین رحیم لطیفی در مقاله «علم غیب معصوم» در این باره گفته است:
«اصل تحقق علم غیب برای غیر خدا و اثبات آن برای پیامبر(ص) و امام(ع) از نظر متکلمان برهانی شد، ولی برای روشن شدن زوایای عقلی و همگانی شدن این رهیافت خوب است از دیدگاه فلاسفه و حکما، این باور تحلیل شود.
نگاه فلاسفه به پیامبر(ص) و امام(ع) و نیز اوصاف آنان نگاهی هستی شناسانه است. از دید حکما وجود اولیای الهی در مراتب بالای هستی قرار داردکه لازمه وجودی آنان داشتن اوصافی ویژه مانند علم غیب و عصمت و... است.
حکمای الهی در گام نخست به اثبات اصل امکان رسیدن انسان به علم غیب پرداخته و به دنبال آن به اثبات علم غیب برای پیامبر(ص) و اولیای الهی پرداخته اند.
فارابی به عنوان یکی از بزرگان حکمت مشاء درباره امام(ع) و پیشوای جامعه سخنانی دارد که از امام(ع) شخصیت الهی و فوق العاده ترسیم می‌کند، امام(ع) و رئیس مدینه فاضله باید انسانی باشد که به عقل فعال متصل باشد و کمالاتش به حدی باشد که مردمان در گفتار و رفتار، از او پیروی کنند، ولایت چنین شخصی به حکم خداوند مشروع است، خواه مقبول و مطاع عامه مردم باشد یا نباشد. ریاست چنین شخص شایسته‌ای مانند منصب پزشک است که پزشکی او در گروی مراجعه مردم نیست[۳۸].
فارابی در جای دیگر پس از توضیح معنای امام(ع) می‌گوید: علم و فضایل امام(ع) سر آمد همه است و این اوصاف را همواره دارد خواه مردمان او را بشناسند و از او پیروی کنند یا چنین نباشد.
ابن سینا با یک روش احتیاط آمیز و عالمانه، وجود و شخصیت امام(ع) را به گونه‌ای ترسیم می‌کند که علم وسیع و برتر از لوازم او می‌باشد. ابن سینا نخست اندیشة منصوص بودن امام(ع) را ترجیح می‌دهد. تعیین امام(ع) به واسطه نص و نصب ـ و نه با انتخاب عامه مردم ـ بهتر و مناسب‌تر است و مانع اختلاف و درگیری می‌شود[۳۹].
ابن سینا برای تقریر اوصاف ویژة امام(ع) اقدام به مبناسازی می‌کند، وی در یک تلاش فلسفی حتی اخبار غیبی توسط عارف را نیز ملموس می سازد[۴۰].
وی از لحاظ علم و بهره‌مندی انسان از آن، مردمان را به سه دسته تقسیم می‌کند: یکی انسان‌های عادی که به واسطه معلم کسب علم می‌کنند؛ یکی انسان‌های برتر که صاحب حدسند و یکی انسان ویژه. وی می‌نویسد: «و شاید کسی بود نادر که چون بخواهد، بی‌معلم اندر یک ساعت از اوائل علوم به ترتیب حدسی تا آخر برسد، از نیک پیوندی وی به عقل فعال، تا او را خود هیچ اندیشه نباید کرد و چنین پندارد که از جایی اندر دل وی همی افکنند، بلکه حق خود این بود، و این کس باید که اصل تعلیم مردمی از وی بود[۴۱].
در جای دیگر امام(ع) را چنین توصیف می‌کند: « وانه اصیل العقل.... و انه عارف بالشریعه حتی لا اعرف منه.... »[۴۲].
صدرالمتألهین با توجه به روایاتی که جایگاه نوری امامان(ع) را بیان می‌کند و با نقل سخنان شیخ مفید و شیخ صدوق به تحلیل جایگاه ائمه(ع) می‌پردازد[۴۳].
امام(ع)، حجت و خلیفة الله در دیدگاه حکمت متعالیه، همان موجودی است که روایات به توصیف آن پرداخته‌اند، ملا صدرا داده‌های روایی را با یافته‌های فلسفی مستند می‌کند و برای اوصاف ائمه(ع) از جمله علم وسیع آنان مبنای فلسفی ذکر می‌کند.
ملا صدرا لزوم و منبع علم غیب امام(ع) را اینگونه تحلیل می‌کند.علت اینکه امام(ع) حجت و هادی است، همان امتیازی است که اولین خلیفة الهی حضرت آدم(ع) و دیگر انبیا داشته اند یعنی؛ دریافت مستقیم و بدون واسطه علم و معرفت از خزانه علم الهی.
علامه طباطبایی که در فلسفه، کلام و تفسیر، استاد فن است، علم امام(ع) را به گونه‌ای تقریر می‌فرمایند که هم با برهان و هم با قرآن سازگار و در برابر هر شبهه پاسخگوست[۴۴].
امام(ع) صاحب ولایت کلیه است و علم امام(ع) به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع، طبق ادله نقلی و عقلی، بر دو گونه و از دو راه است.
قسم اول: امام(ع) به حقایق جهان هستی، در هر گونه شرایطی به اذن خدا و از راه موهبت، نه اکتساب، آگاه است چه مواردی که حسی هستند و چه موارد غیر حسی مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده، دلیل نقلی این ادعا، روایات متواتری در کتاب کافی، بصائر، آثار شیخ صدوق بحارالانوار است. دلیل عقلی آن، براهینی است که به موجب آن، امام(ع) به حسب مقام نورانیت خود، کامل‌ترین انسان عهد خود و مظهر تام اسماء و صفات خدایی است که بالفعل به همه چیز عالم و به هر واقعه شخصی آشناست و به حسب وجود عنصری خود به هر سوی که توجه کند برای وی حقایق روشن می‌شود.
این علم قابل هیچ گونه تخلف و تغییر و خطا نیست، علمی از لوح محفوظ و قضای حتمی خداوند، از همین روی متعلق تکلیف نیست و قصد و طلب امام(ع) بی‌اثر است؛ زیرا انسان‌ها در مواردی که اختیار و اثرگذاری در چیزی دارند مورد تکلیف قرار می‌گیرند. پس علم و آگاهی به قضاء حتمی، در زندگی عملی تأثیر ندارد و تکلیف آور نیست. با این بیان شبهاتی از قبیل اینکه امامان(ع) که به شهادت و یا مسموم بودن غذایی علم داشتند چرا خود را نجات ندادند، روشن می‌شود. از همین روی امام حسین(ع) در آخرین لحظات زندگی می‌فرمود: « رضاً بقضائک وتسلیماً لامرک لا معبود سواک» [۴۵]. و هنگام خروج از مکه فرمود. « رضا الله رضانا اهل البیت»[۴۶].
در این قسم، مشیت الهی نافذ است و « وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ‏ يَشاءَ اللَّهُ‏ رَبُ‏ الْعالَمِين‏‏‏ »[۴۷]. قرآن از سخن کسانی که در جنگ احد می‌گفتند. اگر یاران کشته شده، پیش ما می‌بودند نمی‌مردند، چنین پاسخ می‌دهد: « لَوْ كُنْتُمْ‏ فِي‏ بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلى‏ مَضاجِعِهِم‏‏‏‏ »[۴۸].
قسم دوم: پیامبر(ص) و امام(ع) بشری است مانند دیگر مردمان که تکالیفی در سایه اختیار دارند و از روی علم عادی خیر، شر، سود و زیان را می‌دانند و در راستای آن اقدام می‌کنند؛ اگر شرایط مساعد بود به هدف می‌رسند و گرنه نمی‌رسند.
امام باقر(ع) فرمود: «گاهی علم برای ما گسترده می‌شود و می‌دانیم و گاهی جلو آن گرفته می‌شود و نمی‌دانیم»[۴۹]. این گونه روایات مربوط به همین قسم است[۵۰].
به بیان یک گواه مبنی بر امکان و حصول علم غیب برای غیر خدا از دانشمندان غربی بسنده می‌شود: آلکسیس کارل می‌نویسد: «به یقین اکتشافات علمی تنها محصول و اثر فکری نیست و نوابغ افزون بر نیروی مطالعه و درک قضایا از خصایص دیگری چون اشراق الهام که نوعی خبر و آگاهی غیبی است برخوردارند.»[۵۱].
۱۷. آقای رضوانی (پژوهشگر حوزه علمیه قم)؛
علی اصغر رضوانی (پدیدآورنده)
آقای رضوانی، در کتاب «شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات» در این‌باره گفته است:
«پیامبر اسلام(ص) مبعوث بر تمام افراد عالم است. چنین شریعتی طبعاً باید کامل باشد، در هر عصر و زمانی و برای هر قوم و دسته‌‏ای قابل اجرا باشد. و نیز صاحب آن شریعت به خصوصیات افراد و نفوس آنان، تا روز قیامت، آگاه باشد، در غیر این صورت رسالت او ناقص و اصلاح و عدالت‌گستری او فراگیر نخواهد بود. در نتیجه، باید پیامبر(ص) احاطه غیبی نه تنها به احکام و موضوعات آنها داشته باشد، بلکه از موضوعات خارجی نیز مطلع باشد. می‌‏دانیم که همه موقعیت‏‌ها به طور کلی برای پیامبر (ص) فراهم نگشت تا شریعت اسلامی را به طور کامل تبیین نماید. عمر پیامبر اکرم(ص) محدود بود و لذا باید برای بعد از خود خلیفه و امامان و جانشینانی قرار می‏‌داد تا ادامه‌دهنده راه او باشند. و به همان دلیل که پیامبر(ص) احتیاج به علم غیب دارد، امام و جانشین او نیز باید از این علم بهره‌‏مند گردد.»[۵۲].]]]]
۱۸. آقای عرفانی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای محمد نظیر عرفانی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین» در این‌باره گفته‌ است:
«از منظر ابن سینا، اطلاع بر غیب یعنی اتصال نفس انسانی با مبادی عالیه، چرا که صور تمام موجودات این جهان در مبادی عالیه منقوش است. حال اگر نفس در حالت خواب با آن عالم متصل شود، یا در حال بیداری نفسش را چنان تقویت کند که موانع را کنار زده و بتواند با عالم علوی مرتبط گردد، در این صورت آن نقوشی که در آنجا منقوشند در عاقله شخص مرتسم شده و او مطلع بر غیب می‌گردد. ابن سینا وقوع علم غیب را منکر نیست و اموری را به عنوان موانع علم غیب ذکر کرده و معتقد است اطلاع از علوم غیبیه منوط به رفع این موانع است:
  1. اشتغال نفس به شواغل حسیه: ویژگی و خاصیت نفس این است که با پرداختن و اشتغال به یک قوه از رسیدگی به سایر قوا باز می‌ماند، علت این امر، تجاذب و تنازع قوا با یکدیگر است. از این رو، هرگاه حواس ظاهره مشغول فعالیت شدند، حواس باطنه از فعالیت باز می‌مانند. در این صورت، نفس توان رسیدگی به دیگر قوا، خصوصاً قوه عاقله را ندارد و لذا این قوه از فعل خاص خودش که تعقل است باز می‌ماند.
  2. انفعال نفس از محاکیات قوه متخیله: قوه متخیله یکی از قوای مدرکه باطنی است و فعل خاص او حکایت و صورت‌گری می‌باشد. لذا با ورود صورتی به آن، این قوه پیوسته مشغول حکایت و صورت‌گری می‌شود و گاه آن‌قدر آن را تکرار می‌کند که نفس را به خود مشغول داشته و در نتیجه نفس از محاکیات قوه متخیله منفعل گشته و از کمال لایق خود و فعل خاصش که تعقل است، باز می‌ماند و فرصت اتصال با عالم ملکوت را از دست می‌دهد.
  3. ابن سینا پس از بیان موانع مذکور به طریق زوال آنها نیز اشاره کرده و قائل است در این حالات ممکن است یکی از دو مانع یا هر دو مرتفع شده و نفس فرصت اتصال با مبادی عالیه پیدا کرده و چیزی از غیب در عاقله او مرتسم گردد:
  4. در حالت خواب که حواس ظاهره تعطیل است و از فعالیت باز می‌ایستد و مزاحم نفس نمی‌باشد.
  5. در حال مرض که متخیله دچار وهن و سستی شده و لذا از فعل خاص خویش که حکایت و صورت‌گری است، باز مانده و محاکیات آن نفس را به خود مشغول نمی‌سازد. در این صورت نفس فرصت اتصال با عالم ملکوت را پیدا کرده و صوری از آن‌جا دریافت می‌کند.
  6. علاوه بر دو حالت فوق که برای افراد معمولی نیز ممکن است اتفاق افتد، حالت سومی هم وجود دارد که شخص می‌تواند با عالم غیب متصل گردد و آن در صورتی است که جوهر نفس به قدری قوی باشد که نسبت به جوانب مختلفی که به سمت آنها کشیده می‌شود، انعطاف‌پذیر بوده و تمام آنها را تحت اختیار خود درآورد. در این حالت بعید نیست که شخص در بیداری نیز با عالم قدس متصل گشته و صوری بر نفس او افاضه شود و او مطلع بر غیب گردد.
همچنین از دیدگاه ملاصدرا نفس انسانی به حسب ذات و فطرت خویش قابل و پذیرای ادراک حقایق اشیاء است و اگرچه در بادی امر قوه‌ای است عقلانی، لکن نیروی حصول معقولات و اکتساب تمام آنها و مراتب‌شان را داراست. بنابراین نفس، مستعد قبول علوم از جواهر عقلی و نفوس سماوی است و از جانب آنها بخل و حجابی نیست، حجاب و مانع از جهت قابل است و هرگاه حجاب مرتفع شود، علوم غیبیه بر نفس مستعده افاضه می‌گردد.
طرق ارتفاع و زوال موانع مذکور متعددند و اسبابی چند در کلام صدرالمتألهین بیان شده که برخی از آنها عبارتند از:
  1. صفاء نفس به حسب اصل فطرتش؛
  2. انزجار از این عالم به اعتبار اموری که عیش دنیا را برایش منقض گرداند و از آنها گریخته؛
  3. ریاضات علمیه و عملیه که موجب مکاشفات صوری و معنوی می‌شود؛
  4. موت ارادی که برای اولیاء می‌باشد و موت طبیعی که موجب کشف حجاب برای همه کس می‌گردد، خواه سعدا و خواه اشقیا؛
  5. خواب که با مرگ برادری دارد، در این‌که در هر دو، نفس استعمال حواس را ترک گفته، لذا اندکی از حجاب مرتفع می‌گردد.
نتیجه اینکه از منظر فلاسفه مشاء و حکمت متعالیه، وجهی برای امتناع اطلاع بر غیب وجود ندارد، به نحوی که هر انسان وارسته و رها شده از بند هوا و هوس که طریق بندگی خدا پیشه کند و از تمایلات نفسانی خویش دست کشد، به تناسب ظرفیت وجودی خود، از آن بهره‌مند می‌گردد»[۵۳].
۱۹. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای محمد صادق عظیمی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در این‌باره گفته‌ است:
«ابن میثم، امکان اخبار از غیب و امور پنهانی را مستدل می‌سازد و چنین می‌گوید: شناخت امور غیبی در خواب ممکن است. بنابراین، در بیداری نیز ممکن است. بسیاری از ما در خواب اموری را می‌بینیم‌ که مربوط به آینده است و در بیداری عین آن امور برایش اتفاق می‌افتد و صدق رؤیا ثابت می‌شود. این مطلب برای کسانی که چنین خواب‌هایی دیده‌اند روشن است و کسانی هم که چنین خواب‌هایی را تجربه نکرده‌اند به تواتر از دیگران شنیده‌اند. وقتی چیزی در عالم خواب که اکثر قوای انسانی به حالت تعطیل در می‌آید، ممکن باشد، در عالم بیداری به طریق اولی ممکن خواهد بود. وی در ادامه علت اطلاع بر امور غیبی را توضیح می‌دهد و می‌نویسد: علت اطلاع بر امور غیبی در حال خواب روشن است، چرا که در علوم اعتقادی ثابت شده است که تمامی امور گذشته و آینده برای خداوند آشکار است و نیز به اثبات رسیده است که از ویژگی‌های نفس انسانی قابلیت اتصال به محضر ربوبی است و تنها حالتی که نفس را از این اتصال باز می‌دارد، غرق شدن نفس در تدبیر بدن است. بنابراین، هرگاه برای نفس مختصر فراغتی پیش آید، چنان‌که در حال خواب پیش می‌آید، درهای حواس ظاهری بسته شده و نفس به سرشت اول خود که اتصال به حضرت حق است برمی‌گردد، لذا اموری که به نوعی با نفس انسان سروکار دارد مانند اهل و عیال و آنچه انسان به آنها بها می‌دهد، در نفس او نقش می‌بندد و سپس قوه خیال که از شأن آن صورت‌سازی معانی کلی است آنها را جمع کرده و به صورت‌هایی جزئی درمی‌آورد و بر لوح خیال ترسیم می‌کند و در حس مشترک ظاهر می‌شود. در این صورت اگر خواب مناسبت کامل با امور روزمره انسان داشته باشد تفسیر می‌شود و اگر به صورت ضد امور ظاهری و لوازم آن آشکار شود، نیازمند تعبیر است و اگر هیچ مناسبتی بین خواب و امور زندگی وجود نداشته باشد، رؤیای پریشان و بدون تعبیر خواهد بود. اما علت اطلاع بر امور غیبی در بیداری این است که هرگاه نفس ناطقه انسان نیرومند شود و برای حفظ جوانب امور آماده شود و اداره بدن مانعی برای دیدن مبدأ و پیوندش به ذات حق نشود و قوه خیال نیز به‌اندازه‌ای توانا شود که از فرمان حس مشترک رهایی یابد، قابلیت دریافت صور کلی از جانب خدا را پیدا می‌کند. در این حال اگر برای دریافت حوادث گذشته و آینده متوجه حق تعالی گردد، صورت‌های کلی آن امور از جانب خدا به وی افاضه می‌شود. پس نفس در حفظ این امور از قوه خیال کمک می‌گیرد، و به وسیله آن، معانی دریافت شده را به امور محسوس مشابه آن برمی‌گرداند و در گنجینه خیال نگهداری می‌کند. در این حالت است که برای حواس ظاهری قابل ادراک می‌شوند. آنگاه اگر تفاوتی میان آن معانی دریافتی و این صور جزئی نباشد آن معانی وحی صریح و الهام خواهد بود و گرنه نیاز به تأویل دارد.
ابن طاووس معتقد است که علم غیب ذاتی، مخصوص خداوند است و هیچ انسان سلیم العقل و با بصیرت نمی‌گوید که بشر علم غیب ذاتی دارد. بنابراین، اگر برخی گفته‌اند، شیعه امامیه معتقد است که پیامبر(ص) و امامان(ع)، علم غیب دارند دروغ است و از اتهاماتی بی‌پایه و اساس است که مخالفان بدون دلیل به شیعیان نسبت می‌دهند. اما آنچه برخی از عالمان شیعه می‌گویند، این است که خدای متعال بر اساس مصالح اگر بخواهد، انبیا و اولیای خاص خودش را در صورت نیاز آنها از امور پنهانی آگاه می‌سازد و اگر هم مصلحت نباشد، آنها را بر آنان می‌پوشاند. دلیل این سخن شواهدی است از عقل و نقل، مبنی بر اینکه بسیاری از انبیا و اولیا و اوصیا از بسیاری امور غیبی و پنهانی آگاه بوده‌اند. وی مواردی از امور پنهانی را که به اعتقاد وی، امام(ع) آنها را می‌داند برشمرده است که از این قراراست: علم به اخبار آسمان، آگاهی از اخبار امت‌های پیشین، آگاهی از اسرار روز قیامت، اطلاع از آجال مردم، علم به تعداد فرزندان مردم و اسامی آنها، آگاهی از کتاب‌های آسمانی گذشته مانند تورات و انجیل بدون آنکه با پیروان آنها ارتباط داشته باشد. با توجه به اینکه ابن طاووس، آگاهی امام از امور غیبی را منوط به اراده الهی و وجود مصلحت می‌داند و تصریح می‌کند که امامان بسیاری از امور غیبی را می‌داند نه همه آنها را، روشن می‌شود که وی از طرفداران محدود بودن علم امام در امور غیبی است، نه عمومیت علم امام.
مرحوممظفر بر احاطه علمی ائمه (ع) به همه امور و آگاهی آنان از جمیع حوادث برهان عقلی زیبایی اقامه کرده است که خلاصه آن را در ذیل می‌خوانیم: از آن جایی که پیامبراکرم(ص) به سوی همه عالم و تمام انسان‌های روی زمین، مبعوث شده است، برای سامان دادن به امور و تساوی در حقوق و اجرای عدالت در میان امت، نیاز به علمی از ناحیه خداوند دارد که بر ریز و درشت و کوچک و بزرگ حوادثی که در سرزمین دور یا نزدیک تحت حکومت او می‌گذرد، احاطه داشته باشد تا جبران ستم‌ها و رفع ظلم و انتقام از تجاوزکاران در اولین زمان برای او میسور باشد. و اگر این علم محیط و توان بر اجرا نباشد، رسالت کمبود داشته و اصلاح امور و اجرای عدالت که از وظایف رسالت است، به خوبی تحقق پیدا نمی‌کند، پس آگاهی رسول به امور عالم و احاطه‌اش به آنچه در آن رخ می‌دهد و توانش بر اصلاح عمومی نسبت به نزدیک و دور، شهری و بیابانی، از پایه‌های آن رسالت فراگیر و اصول لازم برای عملی کردن آن آیین جهان‌شمول می‌باشد. حال با توجه با آنکه زمان رسول هرچه هم طولانی باشد، سرانجام سپری می‌شود، لازم است او را جانشینی باشد که همگان را زیر پرچم یگانه‌ای گردآورد و نظام شریعت را اجرا کند و همان عدالت‌گستری و سامان‌دهی به امور مردم و ایجاد امنیت را که پیامبر اقدام به آن کرده بود، دنبال کند.
پس خلافت وظیفه‌ای است که نیابت از رسالت کرده و بارگران آن را جز مقام نبوت و قانون‌گذاری، به دوش می‌کشد لذا پس از سپری شدن دوره رسالت، اجرای آنچه رسول اکرم آشکارا بیان کرد، نیازبه انسانی دارد که در هر وقت و زمانی به آن احکام، همان‌گونه که نازل شده، آگاه باشد و آن نظام را همان‌گونه که رسول بیان کرده بود، بداند و نیز از آنچه در عالم می‌گذرد، هم چون رسول اکرم(ص)، باخبر باشد. و آن فرد آگاه، همان امام است که هیچ زمانی از او خالی نخواهد بود. وی همین برهان را با بیان دیگر در چکیده بحث مطرح کرده می‌نویسد: با توجه به نیاز مبرم مردم به وجود هدایت‌گری که امور آنها را اصلاح کند و به عدالت در میان آنها حکومت نماید و به دیگر اموری که سعادت دنیا و آخرت‌شان را تأمین می‌‌کند بپردازد، برهان عقلی دلالت می‌کند بر این که بر خداوند سبحان لازم است، از باب لطف به بندگانش، کسی را در میان آنها قرار دهد که آگاه به همه امور و مطلع از جمیع علوم و فنون بوده، و به همه آن کمالات آراسته باشد تا بارزترین فرد زمان خود بوده و صلاحیت قیام برای ارشاد و هدایت همه عالم را داشته باشد. چنان‌که ملاحظه شد ایشان بر این عقیده است که احاطه علمی امام آن چنان گسترده است که حتی شامل علم الساعه و روز قیامت و... هم می‌شود و بر این احاطه علمی علاوه بر آیات و روایات دالّ بر عمومیت، برهان عقلی نیز اقامه کرده است.
دانشمندان بزرگ اسلامی و غیر اسلامی، امکان علم غیب برای بشر را مورد تأکید قرار داده‌اند و آن را امر ممکن و بلکه واقع شده تلقی کرده‌اند. شیخ الرئیس ابوعلی سینا در این باره می‌گوید: اگر عارفی از غیب خبر داد و آینده درستی آن را ثابت کرد او را تصدیق کن و به او ایمان بیاور؛ زیرا چنین آگاهی یک رشته اسباب طبیعی دارد. سپس به برهان این مطلب اشاره کرده می‌گوید: وقتی اشتغالات و گرفتاری‌های روح از طریق حواس کم شد، برای روح انسان، فرصتی دست می‌دهد که خود را از دست قوای طبیعی رهانیده و به جانب قدس پرواز کند و صورت‌هایی را در آنجا ببیند و این حالت گاهی در خواب و در حال بیماری به انسان‌های عادی نیز رخ می‌دهد. شیخ شهاب‌الدین سهروردی نیز می‌گوید: هرگاه وابستگی‌های حواس ظاهری کاهش یافت، نفس انسان از دست قوای طبیعی رهایی یافته و بر یک رشته امور غیبی تسلط می‌یابد و شاهد آن خواب‌های صادق است که انسان در زندگی‌اش تجربه می‌کند. سپس می‌گوید: اگر انسان‌های کامل مانند پیامبران و اولیا از غیب خبر می‌دهند به خاطر نوشته‌هایی است که می‌بینند و یا امواج و صداهای دل‌انگیز و هولناکی است که می‌شنوند و یا صورت‌هایی است که مشاهده می‌کنند و با آنان سخن می‌گویند، سپس از غیب خبر می‌دهند»[۵۴].
۲۰. آقای موسوی (پژوهشگر دانشگاه قم)؛
آقای سید علی موسوی در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان«تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبائی و امام خمینی» در این‌باره گفته است:
«مخاطب دلایل علم غیب، دو گروه می‌توانند باشند: دسته‌ای که شریعت خاتم را نپذیرفته‌اند، و یا به طور کلی تسلیم آیین الهی نشده‌اند، و دسته دوم کسانی که شریعت پیامبر را پذیرفته‌اند. اینان نیز دو گروه‌اند: گروهی که به طور کلی مسئله امامت و وصایت بلافصل بعد از پیامبر را نمی‌پذیرند، و گروهی که هم آیین با شیعیان‌اند، لکن اختصاصات ویژه امامان، نظیر نص، عصمت و علم غیب را بر نمی‌تابند. پیداست که دسته نخست اگر به عنوان موردی از نقد مکتب تشیع بر علم امام اشکال کنند، پاسخ آنان فارغ از پذیرفتن آیین، این است که دانش تجربی جدید و استدلال عقلی به روشنی توانایی آگاهی بر امور پنهان را برای افراد عالی تأیید می‌کند و اگر کس یا کسانی ادعایی غیر از این دارند، آنان باید ناکارآمدی تجربه‌های علمی و استدلال‌های عقلی را بیان کنند. درباره دسته دوم، دو دلیل عقلی، افزون بر عمومات پیشین، می‌توان ارائه نمود.
الف: بعثت پیامبر خاتم و شریعت او اختصاص به زمانی خاص ندارد؛ شریعت او کامل ترین شریعت ودرهر عصر و زمانی دارای اعتبار است. پیداست که آورنده این چنین شریعتی باید آگاه بر امور گذشته و آینده باشد. در غیر این صورت رسالت او کامل، و شریعت او فراگیر نخواهد بود. بنابراین، پیامبر نه تنها باید به احکام و موضوعات احاطه غیبی داشته باشد؛ بلکه از موضوعات خارجی آنها نیز باید مطلع باشد؛ چه اینکه مورد نزاع در علم غیب موضوعات خارجی است نه احکام کلی به اتفاق همه مسلمانان، حتی وهابیون، جهل به آنها سبب کاستی در رتبه آنان و موجب نقض غرض می‌شود.[۵۵] استدلال یاد شده با این افزوده، که وصایت و جانشینی بلافصل امامان معصوم(ع) همان استمرار رسالت در شکل امامت است، علم غیب امام را نیز اثبات می‌کند.
ب: شیعیان بر این باورند همه موقعیت‌ها به طور کامل برای پیامبر مهیا نشد تا شریعت اسلامی را به طور کامل تبیین کند، و عمر بشر نیز مانند سایر افراد بشر محدود است، بنابراین باید بعد از رحلت پیامبر خلیفه و جانشینی باشد تا راه او را ادامه دهد و وظایف و مسئولیت‌های و را در امر هدایت بشر دنبال کند. بر اساس استدلالی که علم پیامبر را اثبات میکند علم غیب جانشینان بلافصل ایشان را نیز اثبات می‌کند. استاد شهید، مرتضی مطهری در تصدیق سخن فوق و اثبات علم غیب برای امامان معصوم(ع) این چنین می‌فرماید: پیامبر مبلغ وحی بود، مردم وقتی می‌خواستند از متن اسلام بپرسند از پیغمبر می‌پرسیدند، آن چه را در قرآن نبود از پیغمبر سؤال می‌کردند. مسئله این است که آیا هر چه که از احکام و دستورات و معارف بیان کند، همان است که در قرآن آمده و خود پیامبر هم به عموم مردم گفته است یا خیر؟ آن چه پیامبر برای عموم مردم گفت، قهرا زمان اجازه نمی‌داد که تمام دستورات اسلام باشد. علی(ع) وصی پیامبر بود و پیامبر تمام کم و کیف اسلام و لاأقل کلیات اسلام را آن چه را که هست و آن چه که باید گفته شود به علی(ع) گفت و او را به عنوان یک عالم فوق العاده تعلیم یافته از خود و متمایز از همه اصحاب خویش و کسی که حتی مثل خودش در گفته اش خطا و اشتباه نمی‌کند و ناگفته‌ای از جانب خدا نیست الا اینکه او می‌داند، معرفی کرد و گفت ایها الناس بعد از من در مسایل دینی هر چه را می‌خواهید سؤال کنید و از وصی من و اوصیای من بپرسید. در واقع در اینجا امامت، نوعی کارشناسی اسالم می‌شود، یک کارشناسی خیلی باالتر از حد یک مجتهد، کارشناسی من جانب اهلل، و ائمه یعنی افرادی که اسالم شناس هستند، نه اسالم شناسانی که از روی عقل و فکر خود اسالم را شناخته باشند که قهرا جایزالخطا باشند، بلکه افرادی که از یک طریق رمزی و غیبی که بر ما مجهول است علوم اسالم را از پیامبر گرفته‌اند، از پیغمبر رسیده به علی(ع) و از علی رسیده به امامان بعد و در تمام ادوار ائمه، علم اسالم، یک علم معصوم غیر مخلطی که هیچ خطا نمی‌کند از هر امامی به امامان بعد رسیده.[۵۶] با توجه به مطالب مذکور، عقل به دلیل اینکه پیامبر باید احاطه کامل به موضوعات داشته باشد تا رسالتش کامل باشد و همچنین بیان نشدن تمام موضوعات دینی در زمان پیامبر و لزوم اینکه جانشین او باید آگاه بر غیبیاتی باشد که پیامبر بر آن آگاه است، وجود غیب اثبات می‌شود»[۵۷].
۲۱. آقای کرم‌زاده؛
آقای علی کرم‌زاده در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان «بررسی و تحلیل علم امام از دیدگاه صدوق کلینی و مفید» در این‌باره گفته است:
«آگاهی از راه اشراق را واقعیتی غیر قابل انکار است. آگاهی‌های انسان بر اموری که خارج از متعلقات حس و تجربه، استدلال و عقل‌أند، بهترین گواه این مدعاست، پدیده‌های نوظهور و اکتشافات علمی تنها محصول تجربه و اندیشه ورزی نیست؛ زیرا چه بسا اموری که در چنبره این دو روش قرار نمی‌گیرند. فیلسوفان مسلمان آگاهی از غیب را دارای امکان وقوعی می‌دانند. ابن سینا می‌گوید: آن گاه که اشتغالات روح از طریق حواس کم شد، روح فرصتی می‌یابد تا از چنگال قوای طبیعی خلاص و به جانب قدس پرواز کند و صورت‌هایی از غیب در او نقش می‌بندد و این حالت گاهی در خواب و گاهی در بیماری پدید می‌آید.[۵۸] ابن سینا با سود جستن از تجربه و قیاس که مستظهر به حالت وجدانی است، می‌گوید: تجربه و قیاس به ما می‌گویند که انسان در موقع خواب می‌تواند با جهان خارج در تماس بوده، بر آن آگاهی یابد. با توجه به این حقیقت، مانعی ندارد که انسان به هنگام بیداری نیز دارای چنین توانایی باشد.[۵۹] در راستای همین بیان که انسان در اثر سیر و سلوک و ریاضت‌های شرعی واجد قدرتی می‌شود که دیگر هم نوعان او ندارند، می‌گوید: اگر دریافتی که شخص عارفی اموری انجام می دهد که از توان افراد عادی خارج است، این دریافت نباید همراه با انکار باشد؛ زیرا چه بسا برای این امور علل و اسبابی است که تو نیز اگر واجد آن شوی، قادر بر آن امور می‌گردی.[۶۰] شیخ اشراق که در حقیقت نام برداری فلسفه وی به اشراق، حکایت از روش فلسفی او می‌کند و در فلسفه الهی و ریاضت‌های نفسانی عملی داعیه‌های بسیار دارد، در خصوص آگاهی از غیب، در فصلی تحت عنوان سبب انذار‌ها و اطلاع بر مغیبات می‌گوید: هرگاه اشتغالات حواس ظاهر کم شود و نفس انسان از چنبر، قوای طبیعی رها شود، نفس توانایی بر امور غیبی پیدا می‌کند و گواه بر این امور، خواب‌های صادق است که برای انسان رخ می‌دهد. از منظر او نور اسفهبد، که همان نفس انسانی است، آن گاه که از جهات شواغل قوی حسی رهایی یابد و حس باطن هم ضعیف شود، در حقیقت نفس از برازخ (اجسام) رها می‌شود و به برازخ علوی متصل می‌شود و در آنجا بر مغیبات اطلاع می‌یابد.[۶۱] همو درباره اطلاع پیامبران(ص) و اشخاص کمل از غیب می‌گوید: "و ما یتلقی الأنبیاء والأولیاء و غیرهم من المغیبات فانها قد ترد علیهم فی اسطر مکتوبة. (...) اطلاع انبیاء و اشخاص کمل از غیب به دلیل نوشته‌هایی است که آنان می‌بینند و یا صداهای دل انگیز و هولناکی است که می‌شنوند و یا صور تهایی که مشاهده می‌کنند. و با ایشان سخن می‌گویند صدرالمتألهین ضمن پذیرش دیدگاه فیلسوفان قبل از خود درباره اطلاع افراد کمل از غیب، با تفصیل در این‌باره به بیان دیدگاه خود پرداخته است. او با ارائه تفاوت‌های وحی و الهام بر این باور است که نفس انسانی بر اثر اتصال با جهان عقل و یا عالم مثال -که شیخ اشراق به طور جدی بر آن اصرار دارد و ابن سینا منکر آن است - آگاهی‌هایی کسب می‌کند و در ادامه این ادعا را مدلل و با براهین عقلی روشن می‌سازد، پیداست که بیان تفصیلی همه آن مطالب با حجم این پژوهش سازگار نیست و دیدگاه ملاصدرا حواشی وی در دو فصل سبب انذارها و اطلاع بر مغیبات و بیان اقسام مغیباتی که افراد کمل توانایی بر دریافت آنها دارند، در مقاله پنجم از کتاب شرح حکمه الاشراق، جای هیچ ابهامی باقی نمی‌گذارد که دریافت امور غیبی امری شدنی است. بنابر این، دانشمندان، خواه فیلسوفان و خواه روان شناسان در این جهت تردیدی ندارند که انسان توانایی دارد که از مغیبات مطلع شود. نکته‌ای که نباید از آن غفلت نمود؛ چنان که ملاصدرا در تعلیقات بر حکمه الاشراق آورده است، آگاهی پیامبران(ص) و همچنین امامان معصوم(ع) از غیب، غیر از طرق عادی است و اشتراک در نتیجه گواه بر اتخاذ دو روش نیست و آنچه در خصوص اطلاع افراد عادی بر غیب بیان شد تنها برای این بود که استبعاد دانستن غیب از ادهان زدوده شود»[۶۲].
۲۲. خانم رابیل (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
خانم سیده رابیل در مقاله «جستاری در مسئله علم غیب» این‌باره گفته‌ است:
«امروزه بشر از طریق آزمون و خطا قادر بر پیش‌بینی برخی امور در آینده شده است که نمونه بارز آن اخباری است که متخصصان امر هواشناسی از اوضاع جوی دنیا در روزهای آینده می‌دهند. بنابراین می‌توان گفت که بشر از راه کسب بیشتر علم و دانش قادر بر پیش‌بینی دست کم برخی امور در آینده است. حال سؤال این است که آیا امکان دست‌یابی بشر به امور غیبی از طرق غیر حسی نیز وجود دارد؟ از میان دانشمندان معاصر آقای الکسیس کارل از جمله افرادی است که تا حدی به این مسئله پرداخته است. وی برای مسئله الهام ارزش خاص قائل شده و بر این باور است که روشن بینان کسانی هستند که بدون استفاده از اعضای حسی خود،‌ افکار دیگران را تشخیص می‌دهند. از دیدگاه وی اکتشافات علمی بشر و اختراعات مخترعان تنها حاصل تلاش حسی و تجربی آنها نیست،‌ بلکه افزون بر آن، آنها از ویژگی اشراق نیز برخوردار بوده‌اند. وی دانشمندان را به دو نوع منطقی و اشراقی تقسیم می‌کند. وی حتی بر این باور است که در علوم ریاضی نیز که اساس و پایه آن مبتنی بر منطق است،‌ اشراق سهم به سزایی دارد و کسانی همچون هرمیت و ایرشتراس از جمله ریاضی‌دانان اشراقی بوده‌اند. از این رو اگر چه ادراک حسی و تعقلی دو وسیله‌ای است که انسان را بر برخی واقعیات جهان خارج مسلط می‌سازد،‌ اما در عین حال برای روح انسان وسیله دیگری به نام الهام و اشراق نیز وجود دارد که از طریق آن،‌ می‌تواند واقعیاتی از نظام هستی را درک کند»[۶۳].
۲۳. پژوهشگران پایگاه تخصصی عاشورا؛
پژوهشگران پایگاه تخصصی عاشورا در کتاب «دانشنامه امام هادی» در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:
«باید توجّه داشت که عالم به اسرار و علوم غیب، فقط خداوند است و او به پیامبران و رسولان خود، غیب را می‌آموزد و امامان از طریق پیامبر اکرم(ص) بر علوم غیبی اطّلاع می‌یابند. چون آنان در تبلیغ، شریک پیامبر می‌باشند. البتّه رسالت دو بُعد دارد: بُعد "ارتباط با خداوند" که شراکت‌بردار نیست و بُعد "ارتباط با مردم و تبلیغ دین" که شراکت‌بردار است. به دلیل آنکه موسی از خداوند خواست تا هارون را در امرِ تبلیغ دین شریکِ او قرار دهد. لذا موسی و هارون نزد فرعون رفتند و گفتند: ﴿فَأْتِيَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ...[۶۴]. این در حالی است که هارون، رسول نبوده بلکه در امر رسالت، شریک بود. ولی حکم شریک همان حکم فردِ اصلی است و باز حضرت موسی(ع) از خداوند خواست که هارون را وزیر او گرداند. ﴿وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي[۶۵]. برادرم هارون را. پیامبر نیز به امام علی(ع) فرمودند: «یا عَلی اَنتَ منّی بِمَنزلَة هارون مِن موسی»[۶۶]. یعنی تو شریک و وزیر من در ارتباط با مردم، تبلیغ دین و ابلاغ هستی. امیرالمؤمنین(ع) در خطبه قاصعه می‌فرمایند: پیامبر رو به من کرد و فرمود: «اِنَّک تَسْمَعُ ما اَسْمَعُ وَ تَری ما اَری اِلاَّ اَنَّکَ لَسْتَ بِنَبی وَ لکِنَّکَ لَوَزیرٌ...»[۶۷][۶۸].
۲۴. پژوهشگران مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی‌عصر(ع).
پژوهشگران «مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی‌عصر» در این‌باره گفته‌‌اند:
«افرادی‌ که‌ به‌ علم‌ غیب‌ خداوندی‌ به‌ اذن‌ حضرت‌ او راه‌ می‌یابند نه‌ آنست‌ که‌ خود عالم‌ به‌ غیبی‌ شده‌اند در برابر ذات‌ حقّ‌، تا منافات‌ با توحید باشد‌، بلکه‌ حقیقتا عین‌ علم‌ اوست‌ که‌ در اینها ظهور کرده‌ است‌‌. و این‌ عین‌ توحید است‌‌. خداوند به‌ قدر ذرّه‌ خَردلی‌ از علم‌ بیکران‌ خود‌، مستقلاًّ به‌ غیر نمی‌دهد و نمی‌تواند هم‌ بدهد‌. زیرا اعطاء ملازم‌ با تنقیص‌ علم‌ لایتناهی‌‌، بلکه‌ تنقیص‌ ذات‌ اوست‌‌. امّا اعطاء غیر استقلالی‌‌، منافات‌ با توحید ندارد بلکه‌ عین‌ توحید است‌‌. اعطاء غیر استقلالی‌‌، یعنی‌ ظهور و تجلّی‌ و درخشش‌ و تابندگی‌ همچون‌ خورشید که‌ نور و شعاع‌ خود را در عالم‌ می‌گسترد و به‌ هر موجودی‌ از ذَرَّه‌ تا دُرَّه‌ و از بسیط‌ خاک‌ تا افلاک‌ و کهکشان‌ها‌، همه‌ جا و همه‌ را نورپاشی‌ می‌کند و همه‌ به‌ قدر سعه‌ و گشایش‌ ظرف‌ وجودی‌ خودشان‌ از او نور و حرارت‌ می‌گیرند و تربیت‌ می‌شوند و رشد می‌نمایند‌، ولی‌ نور از خورشید جدا نمی‌شود و به‌ موجودات‌ که‌ پرتو می‌دهد‌، در آنها إلی‌ الابد نمی‌ماند‌. تا هنگامی‌ که‌ خورشید بر فراز آسمان‌ است‌ اشیاء را نورانی‌ می‌کند‌، و نور را به‌ اشیاء نمی‌بخشد بلکه‌ موقّتاً تابشی‌ به‌طور عاریت‌ و موقّت‌ دارد‌. چون‌ شب‌ فرار رسد و این‌ چشمه‌ نور در زیر افق‌ پنهان‌ گردد‌، تمام‌ درخشش‌ و نور و ظهور را با خود می‌برد و چنان‌ دست‌ این‌ اشیاء را از نور خود خالی‌ می‌گذارد که‌ ابداً قبلاً چنین‌ تصوری‌ را هم‌ نمی‌نمودند‌. حال‌ خورشید که‌ نور را از خودش‌ جدا نمی‌کند و به‌ حیطه‌ ذات‌ و فعل‌ او از نورپاشی‌ نقصانی‌ وارد نمی‌شود‌، برای‌ او چه‌ تفاوت‌ می‌کند که‌ فقط‌ به‌ یک‌ ذرّه‌ نور بدهد یا تمام‌ عوالم‌ طبیعت‌ و فضای‌ غیر مرئی‌ و ستارگان‌ بی‌حدّ و حصر را نور دهد‌. خورشید بخیل‌ نیست‌‌، به‌ همه‌ نور می‌دهد‌، پرتو می‌افکند‌، شعاعش‌ را می‌گسترد بدون‌ هیچ‌ مضایقه‌ و دریغی‌‌. غایةالامر ذرّه‌ به‌ مقدار کوچکی‌ خود‌، و کوه‌ و صحرا و دشت‌ و دریا و اقیانوس‌ و فضای‌ وسیع‌ هم‌ هر کدام‌ به‌ نوبه‌ خود و به‌ قدر ظرفیّت‌ و قابلیّت‌ و استعداد خود‌»[۶۹].

پرسش‌های وابسته

منبع‌شناسی جامع علم غیب معصوم

پانویس

  1. الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ص۱۱۳.
  2. بررسی های اسلامی، ج‏ ۱، ص ۱۹۵.
  3. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه:۲۶ - ۲۷.
  4. تفسیر المیزان، ج‏ ۱۰، ص ۲۱۲.
  5. اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۳۴۵.
  6. «آیا تو فکر مى‌کنى ممکن است خداوند سرپرستى بر بندگان خود بگمارد، و خلیفه‌اى براى آنها قرار دهد و چیزى از امور و اسرار آنان بر وى مکتوم باشد؟»، بصائر الدرجات ، طبق نقل بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۳۷، حدیث ۲.
  7. «کسى که گمان کند خداوند بنده‌اى را حجّت خویش در زمین قرار داده، سپس تمام نیازهاى او را از او پنهان دارد بر خدا افترا زده است»، همان، ص۱۳۹، روایت ۸.
  8. پیام قرآن، ج۷، ص ۲۵۴
  9. منشور جاوید، ج ۸،‌ ص ۲۹۸-۳۰۱ و آگاهی سوم،‌ ص ۴۶-۵۱
  10. پرتوی از امامت و ولایت در قرآن کریم؛ ص۲۹۲
  11. مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران، فصلنامه مطالعات تفسیری، شماره ۱۰، تابستان ۱۳۹۱، ص ۶۸.
  12. قلمرو علم امام از دیدگاه آیات روایات و اصحاب ائمه
  13. اوائل المقالات، شیخ مفید، ص ۶۹ و ۷۰.
  14. همان، ۶۸.
  15. همان.
  16. تصحیح الإعتقاد، شیخ مفید، ص ۹۹.
  17. منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد، فصلنامه شیعه‌پژوهی، ص ۶۹ و ۷۰.
  18. «نزد سدرة المنتهی که جنت الماوی در آنجاست»؛ سوره نجم، آیه ۱۴ و ۱۵.
  19. «آیا در ملکوت آسمان‌ها وزمین و آنچه خدا آفریده نظر نمی‌کنند»؛ سوره اعراف، آیه ۱۸۵.
  20. «چنین نیست؛ اگر شما علم الیقین (به آخرت) داشتید قطعا شما جهنم را خواهید دید سپس (با ورود در آن) آن را با عین الیقین خواهید دید»؛ سوره تکاثر، آیه۵-۷.
  21. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۳۵۲.
  22. «لولا ان الشیاطین یحومون حول قلوب بنی آدم لنظروا الی ملکوت السموات»، بحارالانوار، ج۵۶، ص۱۶۳ و ج۶۰، ص۳۲۲ و ج۶۷، ص۵۹.
  23. «الشیاطین یحومون علی أعین بنی آدم أن لا یتفکروا فی ملکوت السموات والأرض ولولا ذلک لرأت العجائب»؛ مسند أحمد بن حنبل، ج۲، ص۳۵۳ و ۳۶۳.
  24. «لولا تمریغ قلوبکم أو تزیدکم فی الحدیث لسمعتم ما أسمع»؛ همان، ج۸، ص ۳۰۳، ح ۲۲۳۵۵ و «العلم والحکمه فی الکتاب والسنه»، ص۱۲۰.
  25. «و بنده‌ای از بندگان ما (خضر) را یافتند که به او از نزد خود بخشایشی داده و او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم». سوره کهف، آیه۶۵.
  26. «امّا کسى که دانشى از کتاب آسمانى داشت گفت: پیش از آنکه چشم بر هم زنى، آن‌را نزد تو خواهم آورد! و هنگامى که سلیمان آن تخت را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت: این از فضل پروردگار من است»؛ سوره نمل، آیه ۴۰.
  27. «و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد»؛ سوره قصص، آیه ۷.
  28. علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص۳۳.
  29. علم غیب امامان در آینه عقل، فصلنامه پژوهش‌های فلسفی و کلامی، ص ۱۵۹ و ۱۶۰.
  30. علم غیب امامان در آینه عقل، فصلنامه پژوهش‌های فلسفی و کلامی، ص ۱۴۱.
  31. شاکر، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۱۴۱.
  32. دفع الریب عن علم الغیب، ص٦٣.
  33. دفع الریب عن علم الغیب، ص٧١.
  34. دفع الریب عن علم الغیب، ص٧٢.
  35. انسان‌شناسی از منظر میرحیدر آملی شماره ۴۰
  36. علم غیب از دیدگاه فریقین؛ ص۵۲.
  37. فرآیند آگاهی شیعیان از علم غیب امامان؛ فصلنامه امامت‌پژوهی؛ شماره ۲.
  38. شیخ صدوق، من لا يحضره الفقیه، ج ۱،ص ۳۵۸، ح ۱
  39. شیخ طوسی، الاستبصار، ج ۱، ص ۴۳۳ ، ح ۵، م ۱۶۷۱
  40. کلینی، اصول کافی، کتاب الحجه، ج ۱، ص ۲۵۷ ، ح ۳ باب نادر فیه ذکر الغیب
  41. مظفر، علم الامام، ص ۴۱ - ۴۲
  42. لاری، المعارف السلمانیه، ص ۹۱.
  43. لاری، المعارف السلمانیه، ص ۹۰.
  44. لاري، المعارف السلمانیه، ص ۹۲؛ پاسخ از روایاتی که به گونه‌اي سهو یا فراموشی را براي پیامبر و امام ثابت می‌کرد.
  45. مظفر، علم الامام، ص ۴۹.
  46. مظفر، علم الامام، ص ۵۰.
  47. شیخ طوسی، الاستبصار، ج ۱، ص ۳۷۱ ح ۶، م ۱ .
  48. مظفر، علم الامام، ص ۴۸ - ۴۹.
  49. لاری، المعارف السلمانیه، ص ۵۵.
  50. لاری، المعارف السلمانیه، ص ۱۱۷.
  51. علم غیب معصوم، ماهنامه معارف، شماره ۴۸
  52. شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات، ج ۱، ص ۵۴۵
  53. بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص ۱۸.
  54. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۵۶.
  55. جعفر سبحانی، علم غیب پیامبر،ص۱۴.
  56. مرتضی مطهری، پیشین، ج۴، ص۱۱۱.
  57. تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبائی و امام خمینی، ص۱۹.
  58. "و اذا قلت الشواغل الحسیة و بقیت الشواغل أقل لم یبعد أن یکون للنفس فلتات تخلص عن شغل التخیل الی جانب القدس فانتقش فیها نقش من الغیب(...)" ابن سینا، ج ۳، ص ۴۰۷ .
  59. "التجربة والقیاس متطابقان علی أن للنفس الإنسانیة أن تنال من الغیب نی؟ فی حالة المنام فلا مانع من أن یقع مثل ذلک النیل فی حالة الیقظة".
  60. "اذ بلغک أن عارفا أطاق بقوته فعلا أو تحریکا او حرکه یخرج عن وسع مثله فلا تتلقه بکل ذلک الاستنکار فلقد تجد إلی سببه سبیلا فی اعتبارک مذاهب الطبیة".
  61. شیخ اشراق، ج ۲، ص ۲۳۶.
  62. بررسی و تحلیل علم امام از دیدگاه صدوق کلینی و مفید، ص۲۳.
  63. جستاری در مسئله علم غیب، منتشر شده در نشریه الکترونیکی قرآن‌پژوهی
  64. و بگویید: ما فرستادگان پروردگار توایم....
  65. و وزیری از خاندانم برای من قرار ده
  66. ای علی تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی
  67. تو هم می‌شنوی، هر چه من می‌شنوم و می‌بینی آنچه من می‌بینم، جز آنکه تو پیامبر نیستی ولی تو وزیر منی، تو به راه خیر می‌روی
  68. پایگاه تخصصی عاشورا
  69. مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی‌عصر