امامت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۷ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۴۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث امامت است. "امامت" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل امامت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

امامت به معنی رهبری اجتماع است. مسئله امامت به معنی اولی که عرض کردم، همین ریاست عامه است[۱]. امامت به معنی زعامت اجتماع است. ریاسة عامة یعنی ریاست عمومی[۲]. امامت یعنی رهبری[۳]. نبوت و امامت دو منصب است که در انبیاء بزرگ هر دو منصب جمع است. و در انبیاء کوچک یکی از آن دو، کما اینکه در ائمه، امامت و رهبری هست ولی نبوّت یعنی رهنمایی جدید نیست، چون راه همان راهی است که پیغمبر نمایانده است و ائمه مردم را در همان راه که پیغمبر از طرف خداوند ارائه کرده است حرکت می‌دهند، بسیج می‌کنند و راه می‌برند. این مفهوم امامت از نظر اسلام است[۴]. کلمه امامت در بسیاری از تعبیرات اسلامی در مورد همین ولایت معنوی به کار رفته است. مفهوم امامت مفهوم وسیعی است. امامت یعنی پیشوایی. یک مرجع احکام دینی پیشواست، هم چنانکه یک زعیم سیاسی و اجتماعی نیز پیشوا است و هم چنان‌که یک مربی باطنی و راهنمای معنوی از باطن ضمیر نیز پیشو است[۵]. وقتی که انسان می‌خواهد انسان‌های دیگر را اداره کند یعنی وقتی که موضوع رشد و اداره انسان‌های دیگر باشد، آن را مدیریت و رهبری می‌نامیم. این نوع از رشد در اصطلاح اسلامی هدایت و به تعبیر رساتر امامت نامیده می‌شود. دقیق‌ترین کلمه‌ای که بر کلمه امامت منطبق می‌شود همین کلمه رهبری است[۶]. امامت به معنی نمونه بودن و سرمشق بودن است[۷].

امامت به تعبیر علما ریاست در دین و دنیاست و چون ریاست در دین است، قهراً ریاست در دنیا هم هست[۸]. امامت ریاستی است عمومی هم در امور دینی و هم در امور دنیایی. مقصود این است که امامت هم نظیر نبوت از مسائلی است که از حدّ بشری بیرون است و به همین جهت انتخاب امام از حد استطاعت بشری بیرون است و بنابراین آن طرفی است، از آن طرف باید بیاید، مثل نبوت است که از طریق وحی و تعیین الهی باید بیاید با این تفاوت که نبوت مستقیماً از ناحیه خداست، ارتباط پیغمبر است با خدا و امامت، تعیینی است از ناحیه پیغمبر از ناحیه خدا[۹]. امامت به معنی ولایت است[۱۰]. امامت به معنی مرجعیّت دینی است. امامت، نوعی کارشناسی اسلام می‌شود اما یک کارشناسی خیلی بالاتر از حدّ یک مجتهد، کارشناسی من جانب الله، [و ائمه] یعنی افرادی که اسلام‌شناس هستند البته نه اسلام‌شناسانی که از روی عقل و فکر خودشان اسلام را شناخته باشند که قهراً جایز الخطا باشند. بلکه افرادی که از یک طریق رمزی و غیبی که بر ما مجهول است، علوم اسلام را از پیغمبر گرفته‌اند؛ از پیغمبر(ص) رسیده به علی(ع) و از علی(ع) رسیده به امامان بعد و در تمام ادوار ائمه، علم اسلام، یک علم معصوم غیر مُخْطِئْ که هیچ خطا نمی‌کند، از هر امامی به امامان بعد رسیده است[۱۱]. امامت یعنی حکومت. امامت در شیعه مسئله‌ای است تالی تِلوْ نبوت و بلکه از بعضی از درجات از نبوت بالاتر است. امامت پدیده و مفهومی است درست نظیر نبوت آن هم عالی‌ترین درجات نبوت[۱۲]. امامت آن مقامی است که ابراهیم(ع) بعد از نبوت به آن می‌رسد و در آن حال خوشحال می‌شود و می‌گوید: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي[۱۳] و برخی از ذریّه مرا هم خدایا به این مقام برسان، در حالی که می‌داند که چنین چیزی در مورد همه ذریه نمی‌تواند باشد[۱۴].

امامت پیشوایی دین و دنیاست[۱۵]. اگر امامت را به این شکل تعریف کنیم که امری است متمم نبوت از نظر بیان دین، یعنی به آن دلیل وجودش لازم است که وظیفه پیغمبر را در بیان احکام انجام دهد، به همان دلیل که پیغمبر باید معصوم از اشتباه و گناه باشد، امام نیز باید چنین باشد. امامت لطفی است از جانب خدا[۱۶].

امامت عهد خداست. امامت یعنی انسانی در حدی قرار بگیرد که به اصطلاح یک انسان کامل باشد که این انسان کامل به تمام وجودش می‌تواند پیشوای دیگران باشد[۱۷]. مسئله امامت به معنی مرجعیت دینی در اسلام که پیغمبر اکرم در این حدیث متواتر فرموده است، جز این نیست که برای تفسیر قرآن و فهم قرآن و هدف‌های آن و توضیح و تشریح اهداف و معارف آن و مقررات آن و اخلاق آن، فهم ساده عرضی که هر که زبان عربی می‌داند پس کافی است، کافی نیست[۱۸]. امامت از منازل انبیاء وارث اوصیاست. یعنی یک امر وراثتی است به این معنی که استعداد آن از هر نسل به نسل بعد منتقل شده است، نه وراثت قانونی. امامت خلافة الله است همانی که آدم اول داشت و خلافة‌الرسول و خلافت پیغمبر. امامت زمام دین، نظام مسلمین، صلاح دنیا، عزت مؤمنین، اُسّ و ریشه اسلام و شاخه بلند اسلام است[۱۹].[۲۰]

امامت، رهبری و ریاست عام امام معصوم(ع) در امور دین و دنیا

امامت از ریشه «امم» به معنای پیشوایی[۲۱] و ریاست عامه بر همه مردم[۲۲] است و امام کسی است که در امور مقدم می‌شود و به او اقتدا می‌کنند[۲۳]. در اصطلاح علم کلام، از آن تعاریف مختلفی به دست داده‌اند. برخی آن را ریاست و پیشوایی در امور دین و دنیا به نیابت از پیامبر(ص) معرفی کرده‌اند[۲۴]. برخی نیز آن را جانشینی پیامبر(ص) در حفظ دین و دنیا می‌دانند[۲۵]. یکی از علمای دین در تعریف امامت به دو محور حکومت ظاهری و پیشوایی معنوی توجه کرده و امام را منصوب خداوند ـ که دارای ولایت باطنی و متصدی قوه مجریه و حافظ نظام اسلامی است ـ می‌داند[۲۶].

امامت با مفاهیمی، چون خلافت، ولایت و وصایت مرتبط است. خلافت به معنای امارت و سلطنت و خلیفه به معنای جانشینی به کار رفته است[۲۷] و از آنجا که حاکم و رهبر جامعه اسلامی به دنبال پیامبر(ص) و در منصب آن حضرت قرار می‌گیرد، او را خلیفه می‌گویند[۲۸]. چنان که برخی خاطرنشان کرده‌اند دو مفهوم خلافت و امامت از یک مصداق خبر می‌دهند؛ ولی کاربرد امام از جهت رهبری و پیشوایی و کاربرد خلافت از جهت جانشینی پیامبر اسلام(ص) است[۲۹].

برخی از اهل معرفت[۳۰]، معتقدند در خلافت، جهت خلافت از خداوند مطرح است و آن بر دو قسم است: خلافت تکوینی که شخص دارای ولایت تکوینی است و خلافت اعتباری که در آن جهت ریاست ظاهری مطرح است[۳۱] (ولایت به کسر واو) به معنای سلطنت و امارت و (به فتح واو) به معنای دوستی و نصرت آمده است[۳۲]. برخی از اندیشمندان معانی ولایت (به کسر واو) را قرب، محبوب، تصرف، ربوبیت و نیابت می‌دانند[۳۳] و ولایت (به فتح واو) به معنای محبت و وِلایت (به کسر واو) را از ارکان و اصول دین معرفی می‌کند[۳۴]؛ اما وصایت به معنای ولایت در تصرف در امور وصیت کننده است که اگر وصیت کننده پیامبر باشد، وصی او خلیفه او خواهد بود و ممکن است وصیت در امور مرده باشد که غیر از خلیفه است[۳۵].[۳۶]

پیشینه بحث از امامت

بحث از امامت و پیشوایی موضوعی است که در ادیان الهی وجود داشته و از انبیا(ع) به عنوان پیشوایان و رهبران الهی مردم یاد شده است[۳۷]. قرآن کریم از حضرت ابراهیم(ع) به عنوان امام یاد می‌کند که پس از طی مراحل و آزمون‌هایی، از ناحیه خداوند به این مقام رسید[۳۸]. مسئله امامت و وصایت از مسائلی است که از آغاز ظهور دین اسلام مورد توجه بوده است. پیامبر اکرم(ص) نیز در طول رسالت خود بر این معنا همواره تأکید می‌کرد و در زمان‌ها و مکان‌های متعدد از آن سخن می‌‌گفت[۳۹]. در روایات و ادعیه نیز به ابعاد مختلف وجود امام توجه شده است؛ چنانکه امام نه تنها خلیفه، حافظ دین الهی، سیاستمدار و مدبر امور مردم دانسته شده[۴۰]، بلکه امامت به عنوان عهدی از عهدهای الهی[۴۱] و اساس دین و نظام مسلمین و صلاح دنیا[۴۲] شمرده شده است. در مذهب تشیع، امامت از اساسی‌ترین مبانی عقیدتی است، برخلاف باور اهل سنت که این مسئله را از فروع دین می‌دانند[۴۳]. علمای شیعه اصل امامت را در کنار توحید و نبوت، از اصول مذهب به شمار آورده‌اند[۴۴].

مسئله امامت در میان علمای اسلامی اهمیت بسیاری دارد و وجه اصلی تمایز شیعه با سایر مذاهب اسلامی است. از جمله نخستین آثار شیعی که به این موضوع پرداخته، کتاب‌هایی همچون «الامامة و التبصرة من الحیره» شیخ صدوق و «الشافی فی الامامه» سید مرتضی است. اکثر متکلمان اهل سنت و شیعه به این مسئله پرداخته‌اند و در آثاری، همچون «الیاقوت فی علم الکلام» ابواسحاق نوبختی (م ۳۱۱ق) و «مقالات الاسلامیین» ابوالحسن اشعری (م ۳۲۴ق) و «تمهید الاوائل و تلخیص الدلائل» ابوبکر باقلانی (م ۴۰۳ق) و «النکت الاعتقادیه» شیخ مفید (م۴۱۳ق) و «الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد» شیخ طوسی (م. ۴۶ق) از آن بحث کرده‌اند.

برخی جایگاه امامت را در اسلام، رفیع و همتراز با قرآن دانسته که بدون آن، قرآن به طور کامل اجرا نمی‌شود و لغو و بیهودگی شریعت لازم می‌آید[۴۵]. پیامبر(ص) علاوه بر نبوت، امامت هم داشته و از آغاز ظهور اسلام و دعوت پیامبر(ص) تا آخرین روزهای حیات ایشان، امامتشان با نبوت همراه بوده[۴۶] و به هیچ موضوعی در اسلام، همچون امامت اهمیت داده نشده است[۴۷]. امامت در اسلام به عنوان اتمام و اکمال دین مطرح شده که دین بدون آن ناقص است[۴۸].

نگرش علمای دین به جایگاه امامت، افزون بر گرایش عرفانی که از روایات اقتباس شده، کلامی و اجتماعی است و مباحث حکومت، سیاست و نظام اسلامی را نیز در برمی‌گیرد[۴۹]؛ از این رو آنان ضمن اعتقاد به مقام‌های معنوی ائمه(ع) و اثبات ولایت کلیه الهیه و مظهریت تام از حق تعالی برای آنان، از شئون اجتماعی و سیاسی، سرپرستی و حکومت آنان توجه کرده‌اند.[۵۰]. همچنین ولایت ظاهری در امامت را برای فقها در عصر غیبت نیز ثابت می‌دانند و معتقدند ولایت فقیه در عصر غیبت در راستای ولایت رسول خدا(ص) و ائمه(ع) است[۵۱].

برخی از دانشمندان درباره آثاری که در زمینه امامت نوشته شده و بعضی آن را به سیاست صفویه نسبت داده‌اند، تأکید کرده‌اند این سخن نادرستی است؛ زیرا بسیاری از این آثار پیش از دوران صفویه نگاشته شده و در دوران صفویه نگارش آن رو به کاهش بوده است. ایشان نام چهل کتاب در زمینه امامت را که پیش از دوران صفویه نگاشته شده است را ذکر می‌کند. ایشان معتقدند کتاب‌هایی هم که در این دوران و پس از آن نوشته شده یا اصلاً مربوط به قلمرو حکومتی صفویه نبوده و یا مشتمل بر احادیثی است که دارای مدرک بوده و پیش از صفویه در کتاب‌های روایی موجود بوده است[۵۲]. برخی از اندیشمندان در آثار مختلف خود، از حقیقت و جایگاه رفیع امامت[۵۳] و جهات باطنی و ظاهری ولایت[۵۴]، و ویژگی‌ها[۵۵] و وظایف امام[۵۶] بحث کرده و در کتاب خود در رد شبهاتی که بعضی منحرفان مطرح کرده‌اند، به تفصیل به موضوع امامت پرداخته‌اند[۵۷].[۵۸]

حقیقت امامت

اثبات امامت

شناخت امام

ویژگی‌های امام

وظایف امام

رابطه امامت با نبوت و خلافت

از دیدگاه عارفان، ولایت باطن نبوت است و نبی خود حایز مقام ولایت است[۵۹]؛ چنان‌که امام پس از نبی، وارث نبی و پیرو احکام شریعت اوست[۶۰].

امام خمینی نیز رابطه نبوت و ولایت را رابطه ظاهر و باطن می‌داند[۶۱] و معتقد است نبوت ظاهری ظل و سایه نبوت حقیقی در مراتب بالاتری، چون نبوت درحضرت واحدیت و اسم اعظم «الله» است که از حضرت احدیت خبر می‌دهد. در واقع نبوت ظاهری مظهر آن نبوت باطنی است[۶۲]. به اعتقاد ایشان، این نبوت خود مقام ظهور خلافت و ولایت حقیقی است و خلافت و ولایت، باطن نبوت حقیقی است[۶۳]؛ همچنین نخستین مرتبه ولایت در اولیای الهی(ع)، پس از مقام فنا و وصول به مقام قرب فرایض حاصل می‌شود و ولی مطلق، مظهر ولایت در مقام جمعی و اسم جامع الهی است؛ چنان که ولایت نبی ختمی(ص)، مظهر ولایت در اسم جامع «الله» است و باقی اولیا(ع) مظهر ولایت او هستند[۶۴]. ایشان با استناد به روایتی[۶۵]، ولایت را باطن و روح قرآن و قرآن را ظاهر آن ولایت می‌داند[۶۶].

به اعتقاد امام خمینی خلافت معنوی عبارت است از مکاشفه معنوی نسبت به حقایق که با اطلاع بر اسما و اعیان ثابته صورت می‌گیرد؛ از این رو تعیین آن لازم نیست، اما خلافت ظاهری، همانند نبوت از شئون رسالت است و تحت اسمای کونی واقع است. از این رو اظهار و تعیین آن برای مردم لازم و واجب است و همان‌گونه که اظهار نبوت برای خداوند لازم است، تعیین امام نیز واجب است و پیامبر(ص) به آن تصریح کرده است[۶۷]. ایشان خلیفه الهی را روح و جان عالم هستی می‌شمارد و معتقد است همان‌گونه که قوای بدن تحت تصرف نفس هستند، تمامی مخلوقات به منزله اعضا و جوارح آن خلیفه (امام) هستند[۶۸]. ایشان در بیان نسبت ولایت با سایر عبادات و عقاید قائل است سایر عبادات و عقاید و ملکات به منزله هیولی (ماده اولی) و ولایت صورت آنهاست و آنها ظاهر و ولایت، باطن آنها می‌باشد؛ بنابراین اگر کسی امام خود را نشناسد و بمیرد، به مرگ جاهلی و کفر مرده است[۶۹]. ایشان با استناد به بعضی آیات الهی[۷۰] و روایات[۷۱] کمال دین را به ولایت و امامت امام علی(ع) می‌داند[۷۲].[۷۳]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. امامت و رهبری، ص۵۰.
  2. امامت و رهبری، ص۴۷.
  3. حماسه حسینی، جلد دوم، ص۲۴۸.
  4. مجموعه آثار، ج۳، ص۳۲۱.
  5. مجموعه آثار، ج۳، ص۲۸۵.
  6. مجموعه آثار، ج۳، ص۳۱۸.
  7. حماسه حسینی، جلد اول، ص۹۹.
  8. امامت و رهبری، ص۹۶.
  9. امامت و رهبری، ص۹۲.
  10. امامت و رهبری، ص۵۵.
  11. امامت و رهبری، ص۵۱.
  12. امامت و رهبری، ص۱۶۳.
  13. «و از فرزندانم (چه کس را)؟» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  14. امامت و رهبری، ص۱۹۹.
  15. امامت و رهبری، ص۱۳۹.
  16. امامت و رهبری، ص۹۷.
  17. امامت و رهبری، ص۱۶۷.
  18. امامت و رهبری، ص۳۷.
  19. امامت و رهبری، ص۲۰۱.
  20. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۱۷.
  21. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۴.
  22. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۵.
  23. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۱، ص۲۸.
  24. مفید، محمد بن محمد، النکت الاعتقادیه، ص۳۹؛ طبری امامی، محمد بن جریر، دلائل الامامه، ص۱۷؛ علامه حلی، حسن بن یوسف، الالفین، ص۱۲.
  25. تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۲؛ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۳۸- ۲۳۹؛ جرجانی، سیدشریف، شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵.
  26. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۲۵ -۲۸؛ همو، کشف اسرار، ص۱۳۴ - ۱۳۵.
  27. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۹، ص۸۳-۸۴.
  28. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۱۷۵.
  29. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۳۸- ۲۳۹؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۰- ۳۸۱.
  30. قیصری، داوود بن محمود، شرح فصوص الحکم، ص۳۵۸؛ آملی، سیدحیدر، تفسیر المحیط، ج۳، ص۲۵۰.
  31. امام خمینی، کتاب البیع، ج۲، ص۶۲۵.
  32. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۶، ص۲۵۳۰؛ ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایة، ج۵، ص۲۲۸.
  33. امام خمینی، مصباح الهدایه، ص۳۶.
  34. امام خمینی، شرح دعاء السحر، ص۶۵.
  35. مرعشی شوشتری، سید قاضی نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۳، ص۳۴۱.
  36. اژدر و احمدی امیری، مقاله «امامت»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص۲۳۸.
  37. بطرس، عبدالملک، قاموس الکتاب المقدس، ص۹۴۹-۹۵۰.
  38. ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  39. صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ص۹۵ - ۹۶؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۶۳؛ ج۲۹، ص۳۶.
  40. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۹۳؛ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۳۰۶- ۳۱۰.
  41. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۷۷.
  42. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۰۰.
  43. تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۲.
  44. سید مرتضی، رسائل، ج۱، ص۱۶۶؛ اردبیلی، احمد بن محمد، الحاشیة علی الهیات، ص۱۷۸.
  45. امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۳۵.
  46. امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۵۰.
  47. امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۵۲.
  48. امام خمینی، شرح دعاء السحر، ص۶۵.
  49. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۲۰ -۲۳.
  50. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۲۰ - ۲۳ و ۲۶ -۲۸.
  51. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۳۰۸؛ همو، ولایت فقیه، ص۱۰۰-۱۰۱.
  52. امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۵۷-۱۶۲.
  53. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۵۲؛ همو، کتاب الطهاره، ج۳، ص۴۴۱.
  54. امام خمینی، التعلیقة علی الفوائد الرضویه، ص۵۸؛ همو، آداب الصلاة، ص۱۴۱.
  55. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۵۲.
  56. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۷۰-۷۴.
  57. امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۰۵-۱۶۵.
  58. اژدر و احمدی امیری، مقاله «امامت»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص۲۳۸.
  59. جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، ص۶۸۸؛ قاضی سعید قمی، محمد بن محمد، شرح الاربعین، ص۲۵۵.
  60. آملی، سید حیدر، جامع الاسرار، ص۲۴۰.
  61. امام خمینی، مصباح الهدایه، ص۳۸.
  62. امام خمینی، مصباح الهدایه، ص۴۲.
  63. امام خمینی، مصباح الهدایه، ص۳۸.
  64. امام خمینی، مصباح الهدایه، ص۸۹؛ همو، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص۴۰ -۴۱.
  65. صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۶۲.
  66. امام خمینی، التعلیقة علی الفوائد الرضویه، ص۵۸.
  67. امام خمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص۱۹۶-۱۹۷.
  68. امام خمینی، مصباح الهدایه، ص۷۲.
  69. امام خمینی، شرح دعاء السحر، ص۶۶.
  70. ﴿...الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا... «امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  71. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۹۰.
  72. امام خمینی، شرح دعاء السحر، ص۶۵.
  73. اژدر و احمدی امیری، مقاله «امامت»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۲۴۷.