شناخت امام

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۰ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۰۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث امام است. "شناخت امام" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مهم‌ترین وظیفه امّت در قبال امام، معرفت نسبت به اوست؛ زیرا بهره‌گیری از وجود امام و هدایت‌های او فرع بر شناخت اوست و بدون شناخت او هرگز نمی‌تواند به اسلام واقعی برسد و اگر کسی امام خود را نشناسد در گمراهی و جهل خواهد بود:«مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً». شناخت امام هم می‌تواند نسبت به جایگاه او باشد یا شناخت حقوق و سیره و معارف ایشان.

چندین راه نیز برای شناخت امام بیان شده است مانند: تبیین و معرفی پیامبر؛ وصیت امام پیشین؛ معجزه و شواهد و قراین قطعی مانند: اخلاق پسندیده، علم و حکمت و ... .

مقدمه

اوّلین و مهم‌ترین وظیفه امّت در قبال امام، معرفت نسبت به اوست؛ زیرا بهره‌گیری از وجود امام و هدایت‌های او فرع بر شناخت اوست و اگر کسی امام خود را نشناسد در گمراهی و جهل خواهد بود؛ به همین دلیل از پیامبر اسلام(ص) نقل شده که فرمود: "هرکس بمیرد در حالی که امام زمان خود را نشناخته باشد، با مرگ جاهلیّت مرده است"[۱]. در حدیثی از امام باقر(ع) می‌خوانیم: "هر کس که خداوند عزّوجل را عبادت کند (با عبادتی که خود را به زحمت می‌اندازد) در حالی که برای او امام و پیشوای الهی نباشد، در این صورت تلاشش پذیرفته نمی‌شود و در گمراهی و سرگردانی به سر می‌برد و خداوند اعمالش را دشمن می‌دارد و مثل او مثل گوسفندی است که چوپان خود را گم کرده است"[۲].[۳]

ضرورت شناخت امام

امام‌شناسی به معنای شناخت امام عصر خود است و به این امر اشاره دارد که انسان مسلمان باید امام عصر خود را بشناسد و بدون شناخت او هرگز نمی‌تواند به اسلام واقعی برسد.

اگر برای انسان و جامعه، پویایی، تحول و تکامل را یک ضرورت بدانیم، باید دستیابی جامعه را به یک رهبر صالح نه تنها موفقیتی بزرگ تلقی کنیم، بلکه اصولاً آن را یک وظیفه اجتناب‌ناپذیر بشماریم. برهمین اساس اهداف و آرمان‌های مکتبی در اسلام وقتی جامه عمل به‌خود می‌پوشد و جامعه اسلامی هنگامی به تشکیل امت دست می‌یابد که امام آن شناخته شود و بدون چنین شناختی هیچ مسلمانی نمی‌تواند خود را در امت بیابد و در آن ذوب شود و شاهد تحقق عینی مکتب باشد و قادر به انجام وظائفی شود که مکتب برای او و همه مسلمانان مشخص کرده است[۴].

عدم شناخت امام مساوی با موت جاهلی

براساس احادیث وارد شده از معصومین (ع)، کسی که امام زمان خویش را نشناسد و بمیرد به مرگ جاهلی مرده است؛ در حدیثی از رسول اکرم (ص) نقل شده است: «مَنْ مَاتَ وَ لَا يَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[۵].

مرحوم مجلسی در کتاب بحارالانوار، بابی را مطرح کرده: با عنوان: وجوب معرفة الإمام و أنه لا يعذر الناس بترك الولاية و أن من مات لا يعرف إمامه أو شك فيه مات ميتة جاهلية و كفر و نفاق‏[۶] و در ذیل آن، احادیثی نقل کرده است؛ که حدیث مذکور و تبویب آن در بحارالانوار، نشان از اهمیت شناخت امام است[۷] که هر کس امام زمانش را که خلیفه و جانشین خدای متعال است، نشناسد و پایبند به اهداف ولایت‌مداری آن نشود، زندگی‌اش، در گمراهی بوده و گمراه وارد عالَمِ آخرت می‌شود، هرچند شب‌ها در حال عبادت و روزها ذاکرِ خدای سبحان باشد.

در کتاب‌های روایی اهل سنت نیز با تعابیری گوناگون، اهمیت جایگاه امام مطرح شده است[۸].

صاحب بحارالانوار در این باره می‌نویسد: وَ جَاءَ فِي الْحَدِيثِ مِنْ طَرِيقِ الْعَامَّةِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ: مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِإِمَامٍ أَوْ لَيْسَ فِي عُنُقِهِ عَهْدُ الْإِمَامِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً. وَ رَوَى كَثِيرٌ مِنْهُمْ أَنَّهُ(ص) قَالَ: مَنْ مَاتَ وَ هُوَ لَا يَعْرِفُ إِمَامَ زَمَانِهِ[۹] مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً[۱۰]. روایت مذکور، یکی از روایات مشهور نقل شده در آثار حدیثی شیعه[۱۱] و سُنّی است[۱۲].

تقسیم وظایف معرفتی نسبت به امام

مهم‌ترین وظایف معرفتی درباره امام بر چند چیز قابل تقسیم است:

  1. شناخت شخصیت و صفات امام؛
  2. شناخت جایگاه امام؛
  3. شناخت حقوق امام؛
  4. شناخت سیره امام؛
  5. شناخت معارف امام[۱۳].

شناخت وصی پیامبر (ص)

با توجه به اینکه پیامبر اسلام(ص) خاتم الانبیاء هستند و بعد از ایشان پیامبری نخواهد آمد و آن حضرت تعداد و اسامی تمام اوصیای بعد از خود را بیان فرموده است، لذا آنچه اهمیت دارد، شناخت صفات خلیفه الهی و کوشش برای متصف شدن به آنهاست: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۱۴]. مفسری درباره آیه شریفه می‌نویسد: "کلمه أُسْوَةٌ، به معنای اقتدا و پیروی است و اسوه درباره رسول خدا(ص)، یعنی: پیروی کردن از او و اگر تعبیر کرد به لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ، شما در مورد رسول خدا(ص) تأسّی دارید، استقرار و استمرار در گذشته را افاده می‌کند، برای این است که اشاره کند این وظیفه همیشه ثابت است و شما همواره باید به آن جناب تأسّی کنید و معنای آیه این است که یکی از احکام رسالت رسول‌خدا(ص) و ایمان آوردن شما، این است که به او تأسّی کنید، هم در گفتارش و هم در رفتارش"[۱۵].

پس: شناخت صفات پیامبران و اوصیاء(ع) برای هر کس که صادقانه خواهان پیروی از آنان باشد، لازم است: «عَنْ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ(ع): سِرَاجُ الْمُؤْمِنِ مَعْرِفَةُ حَقِّنَا وَ أَشَدُّ الْعَمَى مَنْ عَمِىَ فَضْلَنَا»[۱۶].

هنگامی که افراد از صفات خلفای گذشته الهی، بر اساس آنچه در قرآن کریم ذکر شده، آگاه گردند، با صفات امام زمانشان نیز آشنا خواهند شد. در عصر حاضر چون که خلیفه خدا، وصّی پیغمبر اعظم(ص) است و سیره و روش شخصی و اجتماعی آن حضرت، طبق دستور خدای متعال: أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ[۱۷]، همان مسیری است که پیامبران پیشین داشته‌اند، سیره وصّی آن حضرت نیز، همچون سیره پیامبر اسلام(ص) و پیامبران پیش از او، خواهد بود و در قرآن کریم، به گوشه‌ای از صفات ثبوتی خلفای الهی اشاره شده، که حاکی از عمومیت داشتن آن صفات، برای دیگر خلفای الهی از جمله امام زمان(ع) است.

در زیارت آن حضرت نیز در عنوان "زیارت حضرت صاحب الامر(ع)"، آمده که: «السَّلَامُ عَلَى وَارِثِ الْأَنْبِيَاءِ»[۱۸] و در دعاها و زیارت‌ها از اوصیای پیامبر اسلام(ص)، تعبیر به وارث از پیامبران گذشته[۱۹] شده است[۲۰].

معنای وراثت، وراثت در صفات ثبوتی جسمی و روحی خواهد بود که در آیات قرآن کریم به بعضی از آنها اشاره شده است و با لحاظ‍ آیه شریفه فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ[۲۱] حاکی از هدایت‌مندی همه‌جانبه و داشتن تمام صفات ثبوتی انسانی است. بنابراین، همه خلفای الهی دارای آن کمالات بوده و اگر برای یک نفر از آن حضرات(ع)، صفت ثبوتی ذکر شده، دلیل بر نبودن آن صفت برای دیگر پیامبران(ع) نیست.

با توجه به احادیث اهمیت شناخت امام هر عصری و اینکه امام، همان حجت و خلیفه خدا و وارث انبیا(ع) است، پس شناخت صفات مذکور در قرآن برای انبیا(ع)، شناخت صفات امامِ هر زمانی خواهد بود[۲۲].

ضرورت شناخت امام

همان‌طور که وجود امام ضرورت دارد، تحصیل معرفت نسبت به امام نیز ضرورت دارد. دلیل عقلی بر وجوب معرفت و شناخت خداوند متعال و صفات او، و نبوّت پیامبران و امامت امامان و معاد، وجوب دفع ضرر احتمالی است، به این بیان که: اگر مکلّف به دنبال کسب معرفت و شناخت نرود، احتمال ضرر اُخروی داده می‌شود، و اضطرابی برای انسان از جهت اختلاف بین مذاهب مختلفه و آراء متشتّته حاصل می‌شود و انسان را دچار تحیّر و سر درگمی می‌کند و او را در سر دو راهی بیم و امید قرار می‌دهد، اگر این اضطراب و تحیّر و سر در گمی را از بین نبرد، احتمال ضرر و زیان اُخروی می‌دهد. و از آنجا که به حکم عقل، دفع ضرر احتمالی واجب است پس طلب معرفت واجب خواهد بود.

مقصود از ضرر احتمالی در این جا، ضرر خطیر و بزرگِ هلاکتِ اُخروی است که محتمَلِ آن بسیار مهم و خطیر است، و احتمال این چنین ضرری و لو احتمال ضعیف هم باشد، دفعش واجب است و هرگز این چنین ضرری عَقلاً و عُقلاءً قابل مسامحه نیست؛ زیرا با ضررهای ناچیز دنیوی که عقلای عالم در بسیاری از اوقات به خاطر انگیزه‌های گوناگون آن را تحمّل می‌کنند و یا به خاطر جبران آن با فائده مهمّی، آن را می‌پذیرند، مقایسه نمی‌شود و هرگز ضرر هلاکت نفس و نابودی جان و ضرر اُخروی - بر فرض ثبوتش - ضرر حقیر شمرده نمی‌شود و قابل جبران به فائده مهمی نیست که قابل تحمّل عقلاء باشد. شاهد مطلب این است که در صورت دفع نکردن چنین ضرری، شخص مستحق سرزنش می‌شود و عقلای عالم او را سرزنش می‌کنند که چرا چنین ضرری را که احتمالش داده می‌شد، دفع نکرده است.

همان‌گونه که وجوب دفع ضرر محتمَل، دلالت بر وجوب طلب معرفت و تحصیل آن دارند، همچنین بر وجوب تصدیق و تدیّن به او بعد از حصول معرفت هم دلالت می‌کند؛ زیرا بدون تصدیق و تدّین به آن، ایمانی حاصل نمی‌شود و با عدم حصول ایمان، احتمال ضرر اُخروی و تضییع حقّ مولای منعم باقی خواهد ماند (اگر نگوییم که علم به ضرر اُخروی و تضییع حق مولی حاصل می‌شود) لذا حق تعالی در قرآن کریم، کسانی را که یقین داشتند ولی به آنچه یقین داشتند ایمان نیاوردند، مذمت کرده و می‌فرماید: وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا[۲۳][۲۴].

حاصل مطلب این که معرفت و تصدیق و تدیّن، واجب است و بعد از ثابت شدن وجوب اینها، نظر و فحص هم به عنوان مقدّمه واجب، واجب است؛ زیرا که این واجبات (معرفت و تصدیق و تدیّن) بدون نظر و فحص و تحقیق حاصل نمی‌شود.

پس هیچ کس نمی‌تواند بگوید من به آیات آفاقی و انفسی - برای تحصیل معرفت خالق - نظر نمی‌کنم، و یا این که بگوید من به قول مدّعی نبوّت و یا امامت گوش نمی‌دهم و هیچ‌گونه بحث و نظر در معجزات‌شان نمی‌نمایم.

حال که تحقیق و نظر واجب شد، کمترین مراتب آنکه بر عموم واجب است، آن مقدار تحقیق و فحصی است که احتمال ضرر به آن بر طرف شود و اما مازاد بر آن، بر عموم مردم مستحب است. البته در زمانی که ازاله شبهات و حفظ دین بر آن توقف داشته باشد، فحص و تحقیق بیشتر بر خواص لازم است تا متمکّن از دفع شبهات و... گردند.[۲۵]

تقسیم صفات امام

صفات به دو دسته تقسیم می‌شوند: ثبوتی و سلبی و صفات ثبوتی نیز به دو قِسم دیگر: مختص و غیر قابل تأسّی و مشترک و قابل تأسّی، تقسیم می‌شود.

صفات مختص، صفاتی هستند که مختصّ آنان بوده و اکتسابی نیستند؛ بلکه تفضّل ویژه خدای حکیم بوده، پس قابل تحصیل برای دیگران نبوده و مورد تأسّی آنان نیز قرار نمی‌گیرند.

صفات مشترک و قابل تأسّی که همه افراد می‌توانند در آن صفات، به آنان اقتدا کرده و نمونه‌برداری کنند؛ البته با توجه به اینکه خلفای الهی در همه صفات ثبوتی به مراحلی عالی نایل آمده‌اند[۲۶]، بنابراین در آن جهت عالی بودن، هیچ کس از افراد عادی، با آنان شریک و مشترک نخواهند بود، بلکه پیروان می‌توانند در مراحل و مراتب نازل آن صفات، رشد و ترقی کنند[۲۷].

راه‌های شناخت امام

چندین راه برای شناخت امام بیان شده است که برخی از آنها عبارت‌اند از:

  1. تبیین و معرفی پیامبر: امامت عهد الهی است و گزینش و نصب امام توسّط خود خداوند انجام می‌شود؛ امّا چگونگی شناساندن امام به مردم راه‌های خاصّ خود را دارد. معمولی‌ترین و مهم‌ترین راه معرّفی امام به مردم توسّط پیامبر اسلام(ص) است.
  2. وصیت امام پیشین: یکی دیگر از راه‌های شناسایی امام، خبر دادن امام قبلی و وصیّت اوست و این سیره بین ائمّه ثابت بوده است که هر امامی هنگام رحلت، از جمله وصایایش معرفی امام بعد از خود، به مردم بوده است.
  3. معجزه: اگر همراه ادعای امامت کرامت و معجزه‌ای ظاهر شود، دلیل بر صدق ادعای اوست؛ زیرا ظهور معجزه بر دست کاذب، خلاف مقتضای لطف الهی است؛ چون باعث گمراهی مردم می‌شود.
  4. شواهد و قراین قطعی: یکی از راه‌های شناخت امام، مجموعه‌ای از شواهد و قراین موجود در اوست که حاصل آن روشن شدن صداقت شخص امام است؛ ویژگی‌هایی از قبیل: اخلاق پسندیده، علم و حکمت، حلم و تقوا، جود و گذشت، شجاعت و عبادت، عدالت و عصمت، صبر و مقاومت و از جان گذشتن در راه ایفای وظیفه و ...[۲۸].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»
  2. اصول کافی، کتاب الحجة، باب معرفة الامام و الردالیه، ج۱، ص۲۵۹.
  3. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص۹۰.
  4. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۲۶۶.
  5. الکافی، ج۲، ص۲۰؛ تفسیرالعیاشی، ج۱، ص۲۵۳؛ وسائل‌الشیعة، ج۲۸، ص۳۵۳؛ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۹۰؛ در نقل دیگری به‌جای "لا" حرف "لم" و به جای "امامه"، "امام زمانه" آمده است: «وَ قَدْ رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ(ص) أَنَّهُ قَالَ: مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛ بحارالأنوار، ج۳۲، ص۳۳۱.
  6. بحارالأنوار، ج۲۳، ص۷۶، باب ۴.
  7. یا در جلد دیگر بحارالأنوار، ج۲۴، ص۸۶، باب ۳۲، در عنوان باب می‌نویسد: أن الحكمة معرفة الإمام‏، سپس برای اثبات آن، چهار حدیث نقل می‌کند؛ یا در جلد دیگر بحارالأنوار، ج۲۷، ص۱۲۶، باب ۴، ح۱۱۶؛ با نقل حدیثی، حکمت را شناخت امام بیان کرده است: «وَ سَأَلَهُ أَبُو بَصِيرٍ عَنْ قَوْلِ الله تَعَالَى وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً مَا عَنَى بِذَلِكَ فَقَالَ مَعْرِفَةَ الْإِمَامِ وَ اجْتِنَابَ الْكَبَائِرِ وَ مَنْ مَات وَ لَيْسَ فِي رَقَبَتِهِ بَيْعَةٌ لِإِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً وَ لَا يُعْذَرُ النَّاسُ حَتَّى يَعْرِفُوا إِمَامَهُمْ فَمَنْ مَاتَ وَ هُوَ عَارِفٌ لِإِمَامِهِ لَمْ يَضُرَّهُ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ فَكَانَ كَمَنْ هُوَ مَعَ الْقَائِمِ فِي فُسْطَاطِهِ قَالَ ثُمَّ مَكَثَ هُنَيْئَةً ثُمَّ قَالَ لَا بَلْ كَمَنْ قَاتَلَ مَعَهُ ثُمَّ قَالَ لَا بَلْ وَ الله كَمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ رَسُولِ الله(ص)».
  8. قال(ص): «مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛ صحیح مسلم، ج۹، ص۳۹۳، ح۳۴۴۱؛ مسند احمد، ج۳۴، ص۲۳۴، ح۱۶۲۷۱؛ مسند الصحابة فی الکتب، ج۳۸، ص۴۸۴، ح۳۲؛ جامع الاحادیث، ج۲۱، ص۴۱۶، ح۲۳۸۸۴؛ مسند الشامیین، ج۲، ص۴۳۷، ح۱۶۵۴ و حلیة الاولیاء، ج۳، ص۲۲۴؛ و با تعبیر دیگر: قال(ص): «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛ مسند ابی یعلی، ج۱۵، ص۱۸۱، ح۷۲۱۰؛ صحیح ابی حیان، ج۱۹، ص۱۵۰، ح۴۶۵۶؛ المسند الجامع، ج۱۵، ص۱۲۵؛ مسند الطیالسی، ج۵، ص۳۹۷، ح۲۰۱۳؛ المعجم الکبیر، ج۱۹، ص۳۸۸، ح۹۱۰؛ در کتاب دیگری آمده: و المراد بالميتة الجاهلية و هي بكسر الميم حالة الموت كموت اهل الجاهلية على ضلال و ليس له امام مطاع لانهم لا يعرفون ذلك. فتح الباری لابن حجر، ج۲۰، ص۵۸؛ در کتاب شرح روایات اهل سنت آمده: قوله (من خرج من الطاعة) اي طاعة الامام (و فارق الجماعة) اي جماعة المسلمين المجتمعين على امام واحد. شرح سنن النسائی، ج۵، ص۴۳۴، ح۴۰۴۵؛ و اصل روایت مورد شرح: «عن النبي(ص) انّه قال: مَنْ خَرَجَ مِنَ الطَّاعَةِ وَ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ فَمَاتَ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛ صحیح مسلم، ج۹، ص۳۸۸، ح۳۴۳۶.
  9. البته ما با استفاده از رایانه و نرم‌افزار کتاب‌های اهل سنّت، در ۱۱۸ کتاب حدیثی آنان بررسی کردیم که قیدهای "لامام" و "عهد الامام" و "و هو لا یعرف امام زمانه"، حتی یک مورد پیدا نکردیم؛ شاید در چاپ‌های جدید آثار آنان، به دلیل دفع اشکال بر آنان، تجدید نظر و آن قیدها حذف شده باشد؛ اما بدون آن قیدها، حدیث معروف بین خودشان حدود ۱۴ مورد در تعداد مذکور، بدین صورت از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است: «مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً». صحیح مسلم، ج۹، ص۳۹۳، ح۳۴۴۱؛ مسند احمد، ج۳۴، ص۲۳۴، ح۱۶۲۷۱؛ یا «مَنْ مَاتَ وَ لَا بَيْعَةٌ عَلَيْهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» یا به تعبیر دیگر: «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۴۷۸، ح۵۸؛ سنن البیهقی، ج۲، ص۴۷۹، ح۱۷۰۵۵؛ جمع الجوامع او الجامع؛ ج۱، ص۲۲۷۸، ح۴۸۷۹ و المعجم الکبیر، ج۱۹، ص۳۳۴، ح۷۶۹.
  10. بحارالانوار، ج۲۳، ص۹۴.
  11. در کتاب اصول کافی، ۹ مورد روایت با همان مضامین، با سندهای مختلف نقل شده است.
  12. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۸۹-۹۳.
  13. مقامی، مهدی، وظایف امت نسبت به قرآن و عترت، ص ۶۱.
  14. «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  15. المیزان، ج۱۶، ص۲۸۹.
  16. تفسیر فرات الکوفی، ص۳۶۷، ح۴۹۹.
  17. «آنان کسانی هستند که خداوند رهنمایی‌شان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!» سوره انعام، آیه ۹۰؛ با لحاظ‍ آیات ۸۳ تا ۸۹.
  18. مفاتیح الجنان، ص۱۰۲۹.
  19. در زیارت جامعه هنگام سلام به ائمه اطهار(ع) گفته می‌شود: «السَّلَامُ عَلَى أَئِمَّةِ الْهُدَى... وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِيَاءِ»
  20. من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۶۰۴؛ التهذیب، ج۲، ص۵۸-۸۸؛ مستدرک الوسائل، ج۱۰، ص۲۹۹؛ کامل الزیارات، ۲۰۶؛ بحار الانوار، ج۹۷، ص۳۲۳؛ ج۹۸، ص۱۶۳؛ ج۹۹، ص۴۴؛ اقبال الاعمال، ص۳۳۲ و ۵۷۲؛ البلد الامین، ص۲۸۰؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۶۸؛ المزار، ص۱۰۶؛ المصباح الکفعمی، ص۴۹۹.
  21. «آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۳۸.
  22. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۸۹-۹۳.
  23. «و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند پس بنگر که سرانجام (کار) تبهکاران چگونه بود» سوره نمل، آیه ۱۴.
  24. چنان که محقق خراسانی در تعلیقه‌اش بر فرائد الاصول صفحه ۱۰۴ به آن تصریح نمودند.
  25. علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ ص ۹۵-۱۰۴.
  26. البته برخی نسبت به برخی دیگر با استفاده از آیات تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ («برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم» سوره بقره، آیه ۲۵۳.) و وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْضٍ («و بی‌گمان ما برخی از پیامبران را بر برخی (دیگر) برتری بخشیدیم» سوره اسراء، آیه ۵۵.)، در مراتب ثبوتی صفات، اختلافی دارند.
  27. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۸۹-۹۳.
  28. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص۸۳-۸۶.