سقیفه بنی ساعده در معارف و سیره نبوی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۷ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۵۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

پیش‌بینی توطئه سقیفه

پیامبر اکرم در حادثه غدیر مردم را امر کرد که به عنوان امیرالمؤمنین با علی بیعت کنید. یعنی امامت مسلمین به دست علی است و امت باید شئون این امارت علی را پاس بدارند. یعنی شرایط ادب و وقار قیادت را در حق ایشان به جای آورند. ولی پیامبر(ص) از اینکه می‌دید باند نفاق حریم‌ها را می‌شکند و حاضر به رعایت احترام امیرالمؤمنین نیست، در روزهای آخر عمر به شدت رنج می‌برد، چون می‌دانست این‌گونه بی‌حرمتی‌ها مقدمه توطئه‌هایی است که بعد از وفاتش ظهور خواهند کرد.

علامه طبرسی، در کتاب احتجاج از احمد بن هشام روایت نموده که در زمان خلافت ابوبکر نزد عباده بن صامت رفتم، به او گفتم: آیا مردم، قبل از آنکه ابوبکر خلیفه گردد، او را بر دیگران، برتر می‌دانستند؟ عباده در پاسخ گفت: وقتی ما در موضوعی خاموش بودیم، شما نیز خاموش باشید و تجسس نکنید، سوگند به خدا، علی(ع) سزاوارتر به خلافت بود چنانکه رسول خدا(ص) سزاوارتر به نبوت نسبت به ابوجهل بود، به علاوه این حدیث را از من بشنو: ما روزی در محضر رسول خدا(ص) بودیم، علی و ابوبکر و عمر به در خانه آن حضرت آمدند، نخست ابوبکر وارد خانه شد، سپس عمر و بعد از او علی(ع) وارد شد، گویی خاکستر به صورت پیامبر(ص) پاشیده شد، این گونه متغیر گردید و سپس به علی(ع) فرمود: آیا این دو نفر بر تو پیشی می‌گیرند، با اینکه خداوند تو را امیر آنها قرار داده است؟!

ابوبکر گفت: ای رسول خدا(ص) فراموش کردم، عمر گفت: اشتباه و غفلت نمودم. رسول خدا(ص) به آنها فرمود: «لَا نَسِيتُمَا وَ لَا سَهَوْتُمَا...» نه فراموش کردید و نه غفلت و اشتباه، گویا شما را می‌بینم که مقام رهبری را از دست او بیرون کشیده‌اید و برای به دست گرفتن قدرت، با او به جنگ و نزاع پرداخته‌اید و دشمنان خدا و رسولش، شما را در این موضوع یاری می‌کنند و گویی می‌نگرم که شما دو نفر، مهاجران و انصار را به جان هم انداخته‌اید که به خاطر دنیا، با شمشیر همدیگر را می‌کوبند و گویی اهل بیتم را می‌نگرم که مقهور و ستم دیده شده و در اطراف و اکناف پراکنده شده‌اند و این موضوع در علم خدا گذشته است.

سپس رسول اکرم(ص) آن‌چنان گریست که اشکش سرازیر شد آنگاه به علی(ع) فرمود: «يَا عَلِيُّ الصَّبْرَ الصَّبْرَ حَتَّى يَنْزِلَ الْأَمْرُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ...»؛ ای علی! صبر کن و شکیبا باش تا امر خداوند فرود آید و هیچ نیرویی جز نیروی خداوند نیست؛ زیرا در این صورت، برای تو آن‌قدر اجر و پاداش در پیشگاه خدا هست که دو فرشته نویسنده نمی‌توانند آن را بر شمرند و پس از آنکه زمام امور رهبری به دست تو افتاد، بر تو باد به شمشیر و شمشیر و کشتن و کشتن، تا مخالفان به سوی فرمان خدا و فرمان رسول خدا(ص) بازگردند،؛ چراکه تو بر حق هستی و کسانی که همراه تو بر ضد باطل برخیزند، بر حق هستند و همچنین فرزندان تو پس از تو تا روز قیامت بر حق می‌باشند[۱].

از عمر نقل شده که پیامبر اکرم(ص) ریش مرا گرفت در حالی که اندوه را در چهره‌اش می‌دیدم پس فرمود: ای عمر،  إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ . الان جبرئیل بر من نازل شد و فرمود:  إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ . پس به جبرئیل گفتم: درست است، ما از خداییم و به سوی او برمی‌گردیم، این استرجاع از چه چیزی است؟ جبرئیل گفت: امت تو بعد از وفاتت به مدت بسیار کمی به فتنه دچار می‌شود، پس گفتم: آیا فتنه کفر است یا فتنه گمراهی؟ جبرئیل گفت: تمام اینها می‌آیند. پس سوال کردم: از کجا هم کفر و هم ضلالت به سراغ امتم می‌آید در حالی که من قرآن را در میان آنها به جا می‌گذارم؟ جبرئیل گفت: به کتاب خدا گمراه می‌شوند و ابتدا این گمراهی از حکام و قراء آنهاست، حکام حقوق را منع می‌کنند و مردم حقوق‌شان را طلب می‌کنند ولی به آنها نمی‌دهند پس به فتنه و خونریزی می‌افتند و قراء از هوی نفس حکام تبعیت می‌کنند پس آنها را در گمراهی کمک می‌کنند و کوتاه نمی‌آیند.

پس سوال کردم ای جبرئیل: کسی که از آنها سالم است به چه وسیله سالم می‌ماند؟ جواب داد به صبر و خویشتن‌داری، اگر آن حقی را که آنها گرفته‌اند (غصب نمودند) پس دادند که دادند و اگر پس ندادند رها کنند[۲]. پیامبر اکرم فرد شماره یک توطئه را گرفت و عجیب است که با خواری و ذلت ریش او گرفته یعنی ریشه فتنه را به چنگ آورد و با استرجاع می‌خواست به او بفهماند که اقدامی در سر می‌پروری که به قیمت وداع با تمام ارزش‌ها تمام می‌شود و این استرجاع را جبرئیل هم به زبان جاری کرده است. انحرافی را در امت ابداع می‌کنی که محتوی آن هم کفر است و هم ضلالت و سیاست موذیانه‌ای اعمال می‌کنی که همگان را در آن شرکت خواهی داد و پیامبر اکرم او را قبل از ارتکاب جرم، کشف کرده بود.

تاریخ بغداد از عبدالله بن احمد بن کثیر از علی روایت کرده که فرمود: با رسول خدا به باغی می‌گذشتیم، عرض کردم: یا رسول الله چقدر زیباست! فرمود: باغ بهشت تو زیباتر از آن است و همچنان به باغی دیگر و باغی دیگر تا هفت باغ گذشتیم من همان سخن را و آن حضرت همان پاسخ را تکرار کردیم. پس پیامبر(ص) مرا در آغوش گرفت و سخت گریست، عرض کردم: یا رسول الله چرا می‌گریی؟ فرمود: از کینه‌هایی که در سینه مردانی علیه تو نهفته شده و آشکار نمی‌شود مگر بعد از من پرسیدم: آیا دین من سالم می‌ماند؟ فرمود: بلی سالم می‌ماند[۳].

عمر یک روز از روی کینه و حسادتی که به علی(ع) داشت به امیرالمؤمنین گفت: وجود پیغمبر به منزله درخت خرمایی است که در مکان کثیفی روییده باشد و غرضش از این سخن اهانت به علی و اهل بیت پیامبر(ص) بود. مطلب به گوش پیامبر(ص) رسید رسول خدا در حال خشم برخاست به مسجد رفت بالای منبر قرار گرفت و جمعی از انصار شمشیر کشیدند که شاید حادثه‌ای رخ داده باشد که پیامبر(ص) به این درجه خشمناک شده و باید به جهاد بروند! انبوه جمعیت در مسجد پیامبر(ص) اجتماع کردند و پیامبر(ص) در یک خطبه شرح حال خلقت عالم و آدم را بیان فرمود تا به اینجا رسید که خداوند سه نظر به زمین داشتند، یکی برای خلق کردن زمین، دیگر برای ایجاد خانه خود و کعبه در مکه تا مطاف جهانیان گردد، در نظر سوم از میان تمام خلق عالم مرا و علی را اختیار کرد و ما را در مکتب ربوبی خود تربیت نمود، مرا راهنمای خلق و او را وزیر و وصی و جانشین من قرار داد. او ولی و صاحب اختیار و اولی به تصرف بر هر مؤمن و مؤمنه است. هر کس دست دوستی و تسلیم به علی دهد خدا او را دوست داشته و تسلیم حق گردیده است و هر کس با علی دشمنی کند خدا دشمن اوست. بعد فرمود: علی را دوست نمی‌دارد مگر مؤمن و دشمن نمی‌دارد مگر کافر. علی زینت اهل زمین است، علی کلمه تقوی و تقرب است. علی عروة الوثقی است. عده‌ای می‌خواهند نور خدا را خاموش کنند ولی هرگز نخواهند توانست، زیر خدا حافظ دین خودش است.

پیامبر(ص) فرمود: ای حاضرین به غایبین برسانید سخنان مرا! برای هم بگویید، سینه به سینه و گوش به گوش به یکدیگر یادآوری کنید. در این حال پیامبر(ص) سر به آسمان بلند کرد خدا را شاهد گرفت، عرض کرد: خدایا تو شاهد باش، آنگاه فرمود: ای مردم خدای عالم مرا برگزید و از نسل من دوازده نفر را به امامت منصوب کرد و فرمود: اول آنها علی برادر من می‌باشد و هر یک از آنها که می‌روند دیگری به جای او می‌ایستد. مثل ستارگان آسمان، اگر کوکبی غروب کند کوکب دیگر طلوع می‌کند، همه اینها مرشد و هادی و رهبر خلق خواهند بود. خداوند خوار می‌کند کسی که بخواهد آنها را خوار کند زیرا آنها حجتهای خدا بر خلق می‌باشند...

خداوند آنها را با قرآن و قرآن را با آنها مقرون و مأنوس کرده که هرگز از هم جدا نخواهند شد تا با یکدیگر سر حوض بر من وارد شوند. بعد فرمود: اول کسی که وارد می‌شود بر من سر حوض کوثر، علی است. او بهتر و افضل‌تر از سایر ائمه است و پس از علی فرزندش حسن و بعد حسین و پس از حسین فاطمه زهرا(س) و بعد ۹ نفر از اولاد حسین(ع) بعد از آنها جعفر بن ابیطالب سپس عمویم حمزه. بعد فرمود: من سید پیغمبران و علی سید اوصیاء و اولیاء است و اهل بیت علی بهترین اهل بیت انبیا و مرسلین و دخترم فاطمه سیده زنان عالم است از اهل بهشت. ای مردم امید به شفاعتم دارید و فکر می‌کنید از شفاعت اهل بیتم عاجزم... بعد فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ عَظِّمُوا أَهْلَ بَيْتِي فِي حَيَاتِي وَ بَعْدَ مَمَاتِي وَ أَكْرِمُوهُمْ وَ فَضِّلُوهُمْ لَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يَقُومَ لِأَحَدٍ غَيْرِ أَهْلِ بَيْتِي فَانْسُبُونِي مَنْ أَنَا»؛ ای مردم حق اهل بیت مرا بزرگ بشمارید، آنها را تعظیم کنید، در زمان حیاتشان و بعد از مرگم و بزرگ شمارید آنها را و فضیلت دهید آنها را بر تمام خلق، بدانید که احدی را اجازه شفاعت نمی‌دهند که بتواند یک فرد را شفاعت کند مگر اهل بیت من را. ای مسلمانان می‌دانید من کیستم؟

بعد پیامبر(ص) نسب خود را تا نوح بیان فرمود، «قَالَ وَ الْغَضَبُ ظَاهِرٌ فِي وَجْهِهِ مَا يَمْنَعُ هَذَا الرَّجُلَ الَّذِي يَعِيبُ عَلَيَّ أَهْلَ بَيْتِي وَ أَهْلِي وَ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي وَ وَلِيَّ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ بَعْدِي أَنْ يَقُومَ وَ يَسْأَلَنِي عَنْ أَبِيهِ أَيْنَ هُوَ فِي جَنَّةٍ أَمْ فِي نَارٍ»؛ پیامبر(ص) در حالی که آثار خشم در چهره‌اش بود فرمود: آن کس که عیب‌جویی اهل بیم و برادرم وزیرم و جانشینم پس از من را و ولی هر مؤمن و مؤمنه بعد از من را می‌کرد چرا سخن نمی‌گوید تا من خبر دهم که نسب او چیست و از کیست؟ عمر دید که اکنون رسوا می‌شود و فساد مادرش و پدر و جدش افشا می‌شود برخاست و گفت: پناه می‌برم به خدا از خشم رسولش، یا رسول الله مرا عفو کن و پرده را پاره نکن. پیامبر(ص) ساکت شد و از منبر به زیر آمد[۴].

این حدیث اسراری را که بعداً در سقیفه خود را نشان داد افشا می‌کند. پیامبر با دوراندیشی تمام، همه حقایق را برای امت روشن کرد ولی افسوس که بعد از آن همه افشاگری وقتی امیرالمؤمنین مطالبه حقش می‌کند و در خانه مهاجر و انصار رفته و سفارشات رسول اکرم را یادآوری می‌کند، جوابش می‌دهند یا علی اگر شما زودتر می‌آمدید ما با شما بیعت می‌کردیم!

از حضرت صادق(ع) نقل است که فرمود: وقتی پیامبر اکرم(ص) علی بن ابی طالب را در روز غدیر خم بلند نمود مردم سه دسته شدند گروهی گفتند: محمد گمراه شده و بعضی مدعی شدند به باطل گرائیده و دسته دیگر گفتند این از روی خواست دل خود اوست درباره خویشاوندانش، خداوند این آیه را نازل نمود:  وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى [۵][۶].[۷].

منابع

پانویس

  1. احتجاج، ج۱، ص۱۹۷.
  2. «عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، قَالَ: أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِلِحْيَتِي وَ أَنَا أَعْرِفُ الْحَزَنَ فِي وَجْهِهِ‌-، فَقَالَ: يَا عُمَرُ!  إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ  أَتَانِي جَبْرَئِيلُ آنِفاً فَقَالَ:  إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ  فَقُلْتُ:أَجَلْ، فَـ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ‌، فَمِمَّ ذَاكَ يَا جَبْرَئِيلُ؟. قَالَ: إِنَّ أُمَّتَكَ مُفْتَتِنَةٌ بَعْدَكَ بِقَلِيلٍ مِنَ الدَّهْرِ غَيْرِ كَثِيرٍ. فَقُلْتُ: فِتْنَةَ كُفْرٍ أَوْ فِتْنَةَ ضَلَالَةٍ؟. قَالَ: كُلٌّ سَيَكُونُ. فَقُلْتُ: وَ مِنْ أَيْنَ ذَلِكَ وَ أَنَا تَارِكٌ فِيهِمْ كِتَابَ اللَّهِ؟. قَالَ: بِكِتَابِ اللَّهِ يُضَلُّونَ، وَ أَوَّلُ ذَلِكَ مِنْ قِبَلِ أُمَرَائِهِمْ وَ قُرَّائِهِمْ، يَمْنَعُ الْأُمَرَاءُ الْحُقُوقَ فَيَسْأَلُ النَّاسُ حُقُوقَهُمْ فَلَا يُعْطُونَهَا فَيَفْتَتِنُوا وَ يَقْتَتِلُوا، وَ يَتَّبِعُوا الْقُرَّاءُ هَوَى الْأُمَرَاءِ فَيَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ ثُمَّ لَا يَقْصُرُونَ. فَقُلْتُ: يَا جَبْرَئِيلُ! فَبِمَ يَسْلَمُ مَنْ يَسْلَمُ مِنْهُمْ؟. قَالَ: بِالْكَفِّ وَ الصَّبْرِ، إِنْ أُعْطُوا الَّذِي لَهُمْ أَخَذُوهُ وَ إِنْ مَنَعُوهُ تَرَكُوهُ»؛ بحارالانوار، ج۳۱، ص۱۴۶.
  3. تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۳۹۸؛ علی در کتب اهل سنت، ص۴۲۱.
  4. زبدة المعارف، ص۵۹۴.
  5. «سوگند به ستاره چون فرو افتد» سوره نجم، آیه ۱.
  6. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: لَمَّا أَوْقَفَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ الْغَدِيرِ افْتَرَقَ النَّاسُ ثَلَاثَ فِرَقٍ فَقَالَتْ فِرْقَةٌ ضَلَّ مُحَمَّدٌ وَ فِرْقَةٌ قَالَتْ غَوَى وَ فِرْقَةٌ قَالَتْ بِهَوَاهُ يَقُولُ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ  وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى  الْآيَاتِ»؛ بحارالأنوار، ج۲۴، ص۳۲۳.
  7. راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۳۹۷.