امانت‌داری امین‌الله

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

گستره امانت‌داری امین الله

مفهوم امین الله بر امامان پاک (ع) اطلاق شده است. آنچه در این مجال ضروری می‌نماید، تبیین متعلق مفهوم امین الله است. به دیگر بیان، باید دانست امام در چه موضع و کدام مسئله، معتمد خداوند است و چه امانت یا امانت‌هایی به او سپرده شده است. توضیح آن‌که در کاربردهای عرفی، وقتی کسی را امین خود می‌نامیم، بدین معناست که به وی مسئولیتی داده‌ایم و او در انجام این مسئولیت به خوبی عمل کرده است یا آن‌که چیزی را به او سپرده‌ایم و او در نگهداری از آن خیانت نکرده است. با توجه به آنچه گذشت، به نظر می‌رسد، مقصود از مفهوم امین الله نیز آن است که خداوند متعال مسئولیتی را به امام (ع) داد و او در حفظ این مسئولیت امین و معتمد است؛ اما آن‌که این مسئولیت چیست، در برخی روایات نکاتی نسبت به آن وجود دارد.

روایات موجود در این باب، از این جهت با یکدیگر متفاوت‌اند که می‌توانند احتمالاتی چند را پیش رو نهند:

امین بر وحی خدا

در برخی روایات از تعبیر امین الله علی وحیه، استفاده شده است؛ برای نمونه، پیامبر اکرم (ص) در وصف امامان پاک (ع) فرمودند:”... [[[ائمه]]] خلفای خداوند روی زمین و حجت‌های او بر مردم و امینان او بر وحی‌اند”[۱]. این مفهوم در زیارت‌نامه امام حسین (ع)، که با سندی صحیح نقل شده است، بر خود پیامبر اکرم (ص) نیز اطلاق شده است: «السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَمِينِ اللَّهِ عَلَى وَحْيِهِ»[۲]. امیر المؤمنین و امام باقر (ع) در وصف امامان معصوم (ع)، از تعبیر «أُمَنَاءَ عَلَى وَحْيِهِ» استفاده کرده‌اند[۳] و امام صادق (ع) نیز فرموده‌اند: “خداوند تبارک و تعالی ما را برای خود برگزید؛ پس ما را برگزیدگان از میان بندگانش و امینان بر وحی‌اش قرار داد”[۴]. ایشان در روایتی دیگر نیز خطاب به ابن ابی یعفور فرمودند: « نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ فِي عِبَادِهِ... وَ أُمَنَاؤُهُ عَلَى وَحْيِهِ»[۵]. فراوانی این سخن روایات به حدی است که موجب اطمینان نسبت به صدور این مفهوم از پیشوایان دین می‌شود.

بر اساس این روایات، ائمه (ع) امینان خدا بر وحی الهی‌اند و از این جهت، خداوند به آنها اعتماد می‌کند. البته مقصود از وحی خداوند، می‌تواند دو امر باشد:

احتمال نخست آن است که مقصود از وحی در روایات گذشته همان قرآن باشد که در این صورت، ائمه (ع) علم حقیقی و خدادادی به ظاهر و باطن آن دارند. اگر چنین معنایی از وحی الهی مقصود باشد، در حقیقت، مقام امین اللهی می‌تواند اشاره به چهار امر داشته باشد؛ به دیگر سخن امین الله دارای چهار ویژگی است:

  1. برخورداری از علم ویژه به حقیقت قرآن کریم: اگر امام امین خدا بر وحی (قرآن) باشد، طبیعی است که علم به حقیقت قرآن در اختیار دارد. به نظر می‌رسد، این حقیقت در روایاتی بازتاب یافته است که ائمه (ع) را راسخنان در عمل معرفی می‌کنند و این روایات از این جهت، همسو و هم افق‌اند؛ چنان‌که در ضمن روایتی صحیح از امام باقر یا امام صادق (ع) نقل شده است که در این باره، با اشاره به آیه وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ[۶]، فرمودند: “رسول الله (ص) برترینِ راسخان در علم است. خداوند (عزّ و جل) تمام علوم مربوط به تنزیل و تأویل قرآن را به وی آموخته است... و جانشینان پس از وی نیز تمام آن را می‌دانند... ”[۷]. همچنین ابوبصیر در روایت صحیح دیگری از امام صادق (ع) نقل می‌کند، که فرمودند: “ما راسخان در علمیم و ما تأویل قرآن را می‌دانیم”[۸].
  2. مرجعیت دینی: هدف از نزول قرآن کریم، هدایت انسان‌هاست. اگر خداوند علوم موجود در قرآن را به کسی می‌دهد، بی‌تردید مسئولیتی را بر عهده وی می‌گذارد و آن مسئولیت همان ابلاغ و تفسیر وحی و هدایت مردم است. از این‌رو، در روایات مستفیض، که البته برخی از آنها صحیح هم هستند، از امامان پاک (ع) با عنوان “تراجمة لوحیه”، ‌به معنای مفسران وحی الهی، یاد شده است. در این باره، ابو حمزه ثمالی در ضمن روایتی صحیح، از امام سجاد (ع) نقل می‌کند که فرمودند: “بین خدا و حجتش حجابی نیست.... ما ابواب خداییم... و ما مفسران وحی اوییم”[۹]. سدیر پس از آن‌که به امام صادق (ع) عرض کرد که برخی از مردم ایشان را خدا می‌دانند، با انکار شدید آن حضرت مواجه شد؛ آن‌گاه پرسید: شما کیستید؟ امام (ع) فرمود: “ما خزان علم خداییم؛ ما مفسران امر خداییم”[۱۰]. امام صادق (ع) این تعبیر را برای ابو خالد قماط نیز بیان کرده[۱۱] و امام هادی (ع) نیز یکی از مقامات ائمه، را با عبارت «تَرَاجِمَةً لِوَحْيِهِ» توصیف کرده‌اند[۱۲].
  3. عصمت: گفته شد که امام امین الله بر قرآن کریم است و شأن مرجعیت دینی در تفسیر قرآن را بر عهده دارد. روشن است که اگر او امین الله است، نباید نسبت به این علوم خیانت کند؛ در غیر این صورت، نمی‌توان او را امین الله دانست. به دیگر بیان، ممکن است کسی دانشی را در اختیار داشته باشد، اما در صورت لزوم آن را در اختیار دیگران قرار ندهد یا آن‌که از آن استفاده صحیحی نکند. مفهوم امین الله بیانگر آن است که ائمه (ع) کسانی‌اند که حافظان سرّ الهی‌اند؛ آن‌گونه که خداوند می‌خواهد از این علوم استفاده می‌کنند و از این جهت، معتمد خداوند متعال‌اند؛ به دیگر سخن، از این جهت، آنها معصوم از گناه و اشتباه‌اند و به وظایف خود عمل می‌کنند. این حقیقت، همان امری است که در برخی زیارت‌نامه‌های مأثور، از ائمه (ع) صادر شده است؛ برای نمونه، امام صادق (ع) به شیعیان خود سفارش کرده‌اند که به هنگام زیارت مزار شریف حضرت امام حسین (ع)، این عبارات را بخوانند: «صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ أَشْهَدُ أَنَّكَ عَبْدُ اللَّهِ وَ أَمِينُهُ بَلَّغْتَ نَاصِحاً وَ أَدَّيْتَ أَمِيناً...»[۱۳]؛ “درود خدا بر تو باد! شهادت می‌دهم که تو بنده و امین خدایی. [[[دین]] را] مشفقانه تبلیغ کردی و ادا نمودی، در حالی که امین بودی”. نظیر این عبارت، از امام کاظم (ع) نیز در زیارت پیامبر اکرم (ص) وارد شده است. روایتی صحیح السند از ایشان نقل شده است که فرمودند: «السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ... السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ»[۱۴]. بیانات پیش گفته از انجام دادن وظایفی حکایت دارد که بر عهده ائمه (ع) نهاده شده بود. امام هادی (ع) رابطه میان مفهوم امین الله و مقام عصمت را به گونه‌ای روشن‌تر تبیین کرده‌اند. ایشان در زیارت جامعه کبیره، ائمه (ع) را این‌گونه معرفی می‌کنند: «حَفَظَةً لِسِرِّهِ وَ خَزَنَةً لِعِلْمِهِ... تَرَاجِمَةً لِوَحْيِهِ... عَصَمَكُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ أَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ طَهَّرَكُمْ تَطْهِيراً»[۱۵]؛ [[[سلام]] بر شما ای] حافظان سرّ خدا و خازنان علم خدا... مفسران وحی او... خداوند شما را از لغزش‌ها معصوم ساخت و از فتنه‌ها ایمن داشت و از آلودگی پاکیزه ساخت و پلیدی را از شما اهل بیت برد و شما را تطهیر کرد. به نظر می‌رسد، تعابیر یاد شده در مقام بیان این امر است که ائمه (ع) از این جهت که حافظان سرّ الهی و مفسران وحی خداوندند، که این مفاهیم با مفهوم امین الله همسویند، لازم است معصوم باشند؛ از این‌رو، خداوند متعال آنها را از آلودگی و پلیدی پاکیزه ساخته است.
  4. منصوب بودن به نصب الهی: با تحلیلی عقلی می‌توان گفت: خداوند باید امین الله را به این مقام منصوب کند. مردم نمی‌توانند کسی را بشناسند و برگزینند که شأن مرجعیت دینی در تفسیر قرآن را دارد و از این‌رو، باید معصوم باشد تا در امانتی که خداوند بدو سپرده است، خیانتی نکند. در این باره امام صادق (ع) فرموده‌اند: “خداوند تبارک و تعالی ما را برای خود برگزید؛ پس ما را برگزیدگان از میان بندگانش و امینان بر وحی‌اش قرار داد”[۱۶]. بنابراین امین الله کسی است که اولاً، علم الهی و خطاناپذیر نسبت به قرآن کریم به او داده شده است؛ ثانیاً، مسئول تفسیر کتاب خدا و تبیین آن است؛ ثالثاً، معصوم است و خیانت در علوم مزبور نخواهد کرد و آنها را به مردم ابلاغ خواهد کرد. از این تحلیل فهمیده می‌شود که امین الله باید مرجع دینی و در نتیجه، هدایت کننده مردم باشد؛ افزون بر آن، روشن است که همگان قابلیت دریافت چنین علومی را ندارند؛ از این‌رو، این افراد، اولاً، برترین انسان‌هایند و تنها در این صورت است که قبح ترجیح مفضول بن افضل دامن‌گیر ساحت کبریایی خداوند متعال نمی‌شود؛ ثانیاً، اینان معصوم‌اند و در نتیجه برگزیده و منصوب از جانب خداوندند.

در این روایت میان غیب خدا، که همان علم ذاتی[۱۹] او به امور پنهان است، و دین، که مجموعه‌ای از معارف اعتقادی، اخلاقی و عملی برای سعادت بشر است، تفکیک شده است. از این‌رو، ائمه (ع) هم امین بر علم به دین خدایند و هم امانتدار نسبت به علوم ذاتی خداوندند که به ایشان تفضل شده است. افزون بر آن، ممکن است روایات پیش گفته که ائمه را حافظان سرّ الهی معرفی می‌کرد، به نوعی همسوی با این روایات باشد. همچنین به طریقی صحیح، از امام سجاد (ع) یا امام رضا (ع) نقل شده است که فرمودند: “ما امینان خدا در زمینش هستیم. نزد ما علم به بلایا و منایا و انساب عرب و تولد افراد بر دین اسلام است و ما وقتی که کسی را می‌بینیم، حقیقت ایمان و نفاق را در او می‌دانیم”[۲۰]. همچنین در روایتی صحیح از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمودند: “بر امام لازم است، هنگامی که به مرد زانی یا شراب‌خوار نگاه کند، حد را بر او جاری سازد و نیازی به بیّنه نیست؛ چراکه امام امین خدا میان آفریدگان است”[۲۱]. این روایات مؤید آن است که علم امام (ع) به احکام دینی منحصر نیست، بلکه فراتر از آن است و امام امین خدا نسبت به علوم غیر قرآنی و حتی، بر اساس روایت اخیر، امین خدا نسبت به موضوعات است. از سوی دیگر، چنان‌که پیش‌تر بیان شد، مفهوم امین الله بیانگر آن است که خداوند متعال مسئولیتی را به امام داده است و در ادای این مسئولیت به امام اعتماد دارد. از آنچه تاکنون بیان شد، روشن می‌شود که مسئولیت یاد شده، می‌تواند ابلاغ احکام دینی یا سایر علوم باشد.

با توجه به آنچه گفته شد، می‌توان ادعا کرد که افزون بر ویژگی‌هایی که برای «أَمِين اللَّهِ عَلَى وَحْيِهِ»، بنابر احتمال اول برشمردیم، مؤلفه “برخورداری از علوم غیر دینی - فارغ از تعیین گستره آن - را نیز می‌توانیم برای «أَمِين اللَّهِ عَلَى وَحْيِهِ» بنابر احتمال دوم، در نظر بگیریم[۲۲].

امین در ولایت امر الهی بر مردم

تاکنون ثابت شده که ترکیب امین الله در برخی روایات، به صورت «أَمِين اللَّهِ عَلَى وَحْيِهِ» مقید شده است. در برخی دیگر از روایات که متعدد و مستفیض‌اند، این تعبیر بدون بیان هیچ متعلقی به کار رفته است؛ چنان‌که پیامبر اکرم (ص) به امام علی (ع) فرمودند: “ای علی!... تو امین خدا در زمینی”[۲۳].

این مضمون در برخی دیگر از روایات نیز تکرار شده است[۲۴]. همچنین برخی اصحاب نیز به همین سان این تعبیر را درباره امامان خود به کار برده‌اند که از جمله آنها قنبر، غلام امیر المؤمنین (ع)، است. وی در وصف امام و پیشوای خود می‌گوید: “من غلام کسی‌ام که با دو شمشیر جنگیده است... و وصی پیامبر خدا میان عالمیان و امین او بر آفریده‌هاست”[۲۵]. عبد الله بن مغیره نیز در روایتی معتبر، خطاب به امام رضا (ع) گفت: “شهادت می‌دهم که شما حجت و امین خدا بر آفریده‌های اویی”[۲۶].

گفته شد که ترکیب امین الله بیانگر آن است که خداوند مسئولیت و امانتی را به شخص امین داده است و از ظاهر عبارت «أَمِين اللَّهِ عَلَى وَحْيِهِ» به دست آمد که مقصود از آن مسئولیت، همان مرجعیت دینی یا مرجعیت علمی است. اما به نظر می‌رسد ترکیب امین الله که در روایات دسته اخیر، بدون متعلق بیان شده است، می‌تواند پیام‌آور حقایق دیگری در این باره باشد. در روایات متعددی که در سطور پیشین نقل شدند، از مفهوم «أَمِين اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ» استفاده شده است. به نظر می‌رسد، با توجه به حرف «عَلَى»، می‌توان مدعی شد که این عبارت بیانگر نوعی تسلط و استیلای متصدی منصب امین اللهی بر مردم است که فراتر از ابلاغ احکام دینی و غیر دینی است؛ چرا که منصب مرجعیت دینی یا مرجعیت عملی از تسلط صاحب آن منصب بر مردم حکایت نمی‌کند و تنها بیانگر محوریت و مرجعیت آنها برای مردم است، و سرپرستی سیاسی و اجتماعی را ثابت نمی‌کند. اگر تسلط و استیلای امین الله از این روایات استفاده شود، آن‌گاه می‌توان این مفهوم را همسو با منصب ولایت امر دانست؛ به دیگر بیان، شأن مرجعیت سیاسی نیز از دیگر شئون امین الله است؛ از این‌رو، می‌توان در تبیین و تحلیل این مفهوم چنین گفت: خداوند متعال منصب حکومت و ولایت بر مردم را که اولاً و بالذات متعلق به ذات ربوبی خود اوست، به افراد معتمد سپرده است. در این باره، ابوالجارود زیاد بن منذر در ضمن روایتی معتبر[۲۷] از امام باقر (ع) نقل می‌کند که پس از بیان اینکه آیه ولایت و اکمال دین راجع به ولایت امیر المؤمنین (ع) وارد شده است، به داستان روز غدیر اشاره کردند و در پایان فرمودند: «كَانَ وَ اللَّهِ عَلِيٌّ (ع) أَمِينَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ غَيْبِهِ وَ دِينِهِ الَّذِي ارْتَضَاهُ لِنَفْسِهِ ثُمَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) حَضَرَهُ الَّذِي حَضَرَ فَدَعَا عَلِيّاً فَقَالَ يَا عَلِيُّ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَئْتَمِنَكَ عَلَى مَا ائْتَمَنَنِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ مِنْ غَيْبِهِ وَ عِلْمِهِ وَ مِنْ خَلْقِهِ وَ مِنْ دِينِهِ الَّذِي ارْتَضَاهُ لِنَفْسِهِ»[۲۸]؛ به خدا سوگند، علی (ع) امین خدا بود بر آفریده‌های او و غیب و دینی که خدا برای خود می‌پسندید. سپس زمان وفات رسول الله (ص) فرا رسید؛ پس علی را خواست، پس فرمود: ای علی! من می‌خواهم آنچه را خدا از غیب و علم خود و از خلقش و دینِ پسند خودش به من سپرده، به تو بسپارم.

در این روایت امام علی (ع)، امین خدا بر سه چیز معرفی شده است: آفریده‌های خدا، غیب و دین خدا به نظر می‌رسد که این سه مفهوم چیزی غیر از یکدیگر باشند. پیش‌تر راجع به مفهوم امین بودن امام بر غیب و دین خدا سخن به میان آوردیم؛ اما با توجه به آن‌که در این مفهوم از حرف «عَلَى»، که نشان از استیلا و تسلط دارد، استفاده شده، می‌توان گفت که مقصود از آن، همان مسئله حکومت و مرجعیت سیاسی و اجتماعی است. ذیل روایت نیز مؤید چنین برداشتی است؛ به گونه‌ای که می‌توان گفت رسول گرامی اسلام (ص) تمامی مناصبی را که خداوند بدو سپرده بود و او را امین خود دانسته بود، به امام علی (ع) می‌سپارد و روشن است که مرجعیت و زعامت سیاسی نیز یکی از آنهاست. افزون بر آن، بر اساس باورهای اصیل شیعی، ماجرایی که در روز غدیر اتفاق می‌افتد، بیانگر نصب امیر المؤمنین (ع) به منصب حکومت است؛ از این‌رو، ایشان امین خدا در حفظ این مسئولیت الهی است. بنابراین امین الله امانت‌دار حکومتی است که خداوند متعال بدو سپرده است. یادکرد این نکته ضروری است که تعبیر «أَمِينَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ» بر دیگر امامان نیز اطلاق شده است؛ چنان‌که امام صادق (ع) نیز فرمودند: “ما امینان خدا بر خلق اوییم”[۲۹]. نکته جالب توجه آن‌که آیه إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا[۳۰]، نیز که از سپردن امانت به انسان‌های شایسته به آن امانات خبر می‌دهد، اگرچه مصداق امانت در آن عام است و شامل هر امانتی می‌شود، امامان معصوم (ع) همواره به آن توجه داشته‌اند و خود را مصداق آن آیه معرفی کرده‌اند که به نظر می‌رسد، همسوی با تعبیر امین الله است. در این باره، برید عجلی در روایتی صحیح از امام باقر (ع) نقل می‌کند که ایشان پس از تلاوت آیه یاد شده، فرمودند: “مقصود از آن ما هستیم که امام اول آنچه در اختیار دارد از کتاب و سلاح و علم به امام بعدی می‌سپارد”[۳۱]. معلی بن خنیس نیز در روایتی صحیح، از امام صادق (ع) نقل کرده است که ایشان در تبیین این آیه فرمودند:”خداوند به امام اول فرمان می‌دهد که هر آنچه در اختیار دارد، به امام بعدی واگذار کند”[۳۲]. همچنین احمد بن عمر نیز در روایتی صحیح، از امام رضا (ع) نقل می‌کند که راجع به این آیه فرمودند: “آنها آل محمد (ص) هستند که امام، امانت را به پس از خود می‌دهد”[۳۳]. محمد بن فضیل نیز نظیر این سخن را در روایتی صحیح، از امام رضا (ع) نقل کرده است[۳۴][۳۵].

منابع

پانویس

  1. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۵۹-۲۶۰.
  2. محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۵۷. در برخی دیگر از زیارت‌نامه‌ها نیز این مفهوم بر پیامبر اکرم (ص) اطلاق شده است؛ برای نمونه، ر. ک: ابن قولویه قمی، کامل الزیارات، ص۴۲؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المزار، ص۷۷.
  3. ابن شاذان قمی، مئة منقبة، ص۵۹؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۵۹؛ محمد بن حسن طوسی، الغیبة، ص۱۴۹.
  4. «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى انْتَجَبَنَا لِنَفْسِهِ فَجَعَلَنَا صَفْوَتَهُ مِنْ خَلْقِهِ وَ أُمَنَاءَهُ عَلَى وَحْيِهِ». محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۶۲.
  5. شیخ صدوق، التوحید، ص۱۵۲.
  6. «در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش.».. سوره آل عمران، آیه ۷.
  7. «رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَفْضَلُ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ قَدْ عَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَمِيعَ مَا أَنْزَلَ عَلَيْهِ مِنَ التَّنْزِيلِ... وَ أَوْصِيَاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ يَعْلَمُونَهُ كُلَّهُ...». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۳.
  8. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۳؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۲۲۳-۲۲۴. صفار هشت روایت در این باره نقل کرده است.
  9. «لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ حُجَّتِهِ حِجَابٌ... نَحْنُ أَبْوَابُ اللَّهِ... وَ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ وَحْيِهِ...». شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۳۵.
  10. «قَالَ قُلْتُ فَمَا أَنْتُمْ قَالَ نَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ أَمْرِ اللَّهِ نَحْنُ قَوْمٌ مَعْصُومُونَ». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۲ و ۲۶۹.
  11. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۶۳.
  12. شیخ صدوق، من لا یحضر الفقیه، ج۲، ص۶۱۱.
  13. ابن قولویه قمی، کامل الزیارات، ص۲۰۳؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۷۲.
  14. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۵۲؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۶. گفتنی است، سند این روایت در این دو منبع با یکدیگر متفاوت است و سند شیخ طوسی، سند صحیحی است.
  15. محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۶.
  16. «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى انْتَجَبَنَا لِنَفْسِهِ فَجَعَلَنَا صَفْوَتَهُ مِنْ خَلْقِهِ وَ أُمَنَاءَهُ عَلَى وَحْيِهِ». محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۶۲.
  17. سند این روایت چنین است: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع). تمام راویان این روایت، افرادی ثقه و معتمدند و تنها راجع به ابو الجارود (زیاد بن منذر)، اختلافاتی وجود دارد که پس از خروج زید به او پیوست. برخی ارباب علم رجال او را از اصحاب امام باقر (ع) دانسته، اما او را تضعیف یا توثیق نکرده‌اند. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۷۰؛ محمد بن حسن طوسی، رجال الطوسی، ص۱۳۵. برخی دیگر همچون ابن غضائری در این باره می‌نویسند: و زياد هو صاحب المقام حديثه في حديث اصحابنا اكثر منه في الزيدية، واصحابنا يكرهون ما رواه محمد بن سنان عنه، ويعتمدون ما رواه محمد بن بكر الارجني. به نقل از: حسن بن یوسف حلی، خلاصة الاقوال، ص۳۴۸. از این کلام روشن می‌شود که اصحاب امامیه روایت محمد بن بکر ارجتی از زیاد بن منذر را قبول می‌کردند که نشان از وثاقت زیاد بن منذر نزد ایشان دارد. برخی از محققان نیز به صراحت وی را ثقه می‌خوانند. سید ابوالقاسم موسوی خویی، معجم رجال الحدیث، ج۷، ص۳۲۵. با وجود این، در برخی روایات، تضعیفاتی نسبت به وی وجود دارد که به همین دلیل ارباب علم رجال به او اعتماد نکرده‌اند؛ ضمن آن‌که روایات یاد شده نیز ضعیف السندند. ر. ک: سید ابوالقاسم موسوی خویی، معجم رجال الحدیث، ج۷، ص۳۲۵.
  18. «كَانَ وَ اللَّهِ عَلِيٌّ (ع) أَمِينَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ غَيْبِهِ وَ دِينِهِ الَّذِي ارْتَضَاهُ لِنَفْسِهِ». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۹۰-۲۹۱.
  19. علم ذاتی در مقابل علمی است که خداوند آن را به کسی می‌دهد. به دیگر بیان، خداوند متعال می‌تواند علم به امور پنهان را به دیگران نیز بدهد، اما علم ایشان علمی غیر ذاتی به شمار می‌آید.
  20. «فَنَحْنُ أُمَنَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ عِنْدَنَا عِلْمُ الْبَلَايَا وَ الْمَنَايَا وَ أَنْسَابُ الْعَرَبِ وَ مَوْلِدُ الْإِسْلَامِ وَ إِنَّا لَنَعْرِفُ الرَّجُلَ إِذَا رَأَيْنَاهُ بِحَقِيقَةِ الْإِيمَانِ وَ حَقِيقَةِ النِّفَاقِ...». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۳-۲۲۴؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۱۸. این روایت با سند دیگری به امام باقر (ع) نیز نسبت داده شده است. بصائر الدرجات، ص۱۱۹.
  21. «الْوَاجِبُ عَلَى الْإِمَامِ إِذَا نَظَرَ إِلَى رَجُلٍ يَزْنِي أَوْ يَشْرَبُ الْخَمْرَ أَنْ يُقِيمَ عَلَيْهِ الْحَدَّ وَ لَا يَحْتَاجُ إِلَى بَيِّنَةٍ مَعَ نَظَرِهِ لِأَنَّهُ أَمِينُ اللَّهِ‏ فِي خَلْقِهِ». محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۴۴؛ الاستبصار، ج۴، ص۲۱۶.
  22. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۹۷-۳۰۸.
  23. شیخ صدوق، الامالی، ص۳۰۶.
  24. شیخ صدوق، الامالی، ص۳۸-۳۹؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۸۵-۸۶.
  25. «أَنَا مَوْلَى مَنْ ضُرِبَ بِسَيْفَيْنِ... وَ وَصِيُّ نَبِيِّهِ فِي الْعَالَمِينَ وَ أَمِينُهُ عَلَى الْمَخْلُوقِينَ». محمد بن عمر کشی، رجال کشی، ص۷۲-۷۳.
  26. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۵۵.
  27. پیش‌تر از دلیل اعتبار این روایت، به تفصیل سخن به میان آوردیم.
  28. «... ثُمَّ نَزَلَتِ الْوَلَايَةُ وَ إِنَّمَا أَتَاهُ ذَلِكَ فِي يَوْمِ الْجُمُعَةِ بِعَرَفَةَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ كَانَ كَمَالُ الدِّينِ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع)... ثُمَّ قَالَ يَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِينَ هَذَا وَلِيُّكُمْ مِنْ بَعْدِي فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ مِنْكُمُ الْغَائِبَ؛ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) كَانَ وَ اللَّهِ عَلِيٌّ (ع) أَمِينَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ غَيْبِهِ وَ دِينِهِ الَّذِي ارْتَضَاهُ لِنَفْسِهِ». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۸-۲۱۹.
  29. محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۸۵-۸۶.
  30. «خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحب آنها باز گردانید» سوره نساء، آیه ۵۸.
  31. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۸۸، محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۷۶.
  32. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۷۷؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۳؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۲۲۳.
  33. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۷۶.
  34. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۴۷۷؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۷۶- ۲۷۷.
  35. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۹۷-۳۱۲.