اولوالعزم در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

اولوالعزم به معنای صاحبان عزم و اراده است و در اصطلاح به پنج تن از پیامبران الهی گفته می‌شود که دارای رسالتی جهانی هستند. برخی اولوالعزم را به معنای صبر، عهد و یا به معنای صاحب کتاب و شریعت می‌دانند.

مقدمه

اولوالعزم، به معنای صاحبان عزم و اراده و اصطلاحاً به پنج تن از پیامبران بزرگ گفته می‌شود که دین و دعوتشان جهانی بود و برای هدایت مردم شرق و غرب و جنّ و انس، مبعوث شده بودند[۱]. این پیامبران، صاحب شریعت و کتاب آسمانی بودند[۲]. پیامبران اولوالعزم عبارتند از: حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت محمد (ص) در قرآن نیز از آنان یاد شده است[۳]. پیامبرانی که در فاصله میان اینان برانگیخته می‌شدند، پیرو و ترویج‌کننده دین و کتاب پیامبر قبلی بودند[۴].

ویژگی‌های انبیای اولوالعزم

در قرآن کریم از برخی انبیا الهی به عنوان اولوالعزم یاد شده است: ﴿فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ[۵]. درباره این که مقصود از اولوالعزم چیست و انبیای اولوالعزم چه کسانی هستند سه نظریه مطرح شده است:

  1. برخی عزم را به معنای صبر دانسته‌اند و پیامبران اولوالعزم را به پیامبران دارای صبر و تحمل در مقابل سختی‌ها و مشکلات تبلیغ احکام الهی تفسیر نموده‌اند. به دلیل آنکه در آیه اولوالعزم از میان صفات، صفت صبر به عنوان یک صفت برجسته برای پیامبران اولوالعزم مطرح شده است[۶].
  2. بعضی از مفسرین با استناد به برخی از روایات، عزم در کلمه اولوالعزم را به معنای عهد دانسته‌اند. بعضی هم این معنا را از بعضی آیات قرآن همچون آیه ۷و ۸ سوره احزاب استظهار نموده‌اند چرا که در این آیات به مسئله گرفتن عهد و میثاق از انبیایی بزرگ همچون حضرت نوح (ع)، حضرت ابراهیم (ع)، حضرت موسی (ع)، حضرت عیسی (ع)، و محمد (ص) اشاره شده است. همچنین در آیاتی دیگر از انبیایی همچون آدم نام برده شده است که در عمل به عهد و میثاق الهی موفق نبوده است و از این عدم موفقیت به فقدان عزم در ایشان اشاره شده است. بنابراین عزم به معنای عهد و میثاق می‌باشد[۷]. مطابق این تفسیر منظور از اولوالعزم پیامبرانی هستند که خداوند از آنها بر عبودیت و اطاعت تامه خویش [۸]. یا بر ولایت پیامبر خاتم (ص) و اهل بیت (ع) ایشان[۹] پیمان گرفته است.
  3. عده دیگری از مفسرین با توجه به پاره‌ای از روایات دیگر، انبیای اولوالعزم را به انبیاء دارای کتاب و شریعت تفسیر نموده‌اند[۱۰] به عنوان نمونه در روایتی از امام رضا (ع) سؤال شد که چگونه ایشان اولوالعزم شدند حضرت فرمودند: زیرا حضرت نوح (ع) همراه با کتاب و شریعت مبعوث شد و هر کس بعد از ایشان آمد طبق کتاب و شریعت و روش ایشان عمل کرد تا این که حضرت ابراهیم (ع) با کتاب و صحف جدید آمد و هر پیامبری بعد از ایشان آمد طبق شریعت حضرت ابراهیم (ع) عمل کرد. تا این که جناب حضرت موسی (ع) آمد و تورات را که کتاب جدیدی بود آورد و بعد از آن هم مسیح با انجیل که شریعت جدیدی بود آمد و تا زمان پیامبر اسلام (ص) هر کس می‌آمد طبق شریعت حضرت عیسی (ع) عمل می‌کرد تا این که پیامبر اسلام (ص) با قرآن و شریعت جدیدی آمد که حرام و حلال آن تا روز قیامت به همان صورت باقی خواهد ماند[۱۱].

در مورد تعداد و مصادیق پیامبران اولوالعزم نیز بین مفسرین اختلافاتی وجود دارد:

از پاره ای مفسرین نقل شده است که تمام رسولان الهی را اولوالعزم دانسته‌اند و برخی اولوالعزم را هیجده رسولی دانسته‌اند که نامشان در آیات ۸۲ تا ۹۰ سوره انعام آمده است چون خداوند بعد از نام این انبیاء (ع) فرموده است: [۱۲]. و برخی بر اساس بعضی روایات، انبیای اولوالعزم را نه نفر دانسته و برخی دیگر آنها را هفت یا شش نفر دانسته‌اند[۱۳].

علامه طباطبایی و بعضی دیگر از مفسران اولوالعزم را پنج پیامبر صاحب شریعت، یعنی حضرت نوح (ع)، حضرت ابراهیم (ع)، حضرت موسی (ع)، حضرت عیسی (ع)، و محمد (ص) دانسته‌اند [۱۴] گفته شده است روایات دال بر این مطلب در حد مستفیض است[۱۵] اما در مقابل، بعضی دیگر معتقدند به دلیل آنکه این روایات به حد تواتر نمی‌رسد، مفید یقین نیست و از آیات قرآن دلالتی قطعی بر انحصار پیامبران صاحب کتاب و شریعت در پنج نفر، در دست نیست. اگر به روایت یا روایاتی[۱۶]دست یابیم که پیامبران اولوالعزم یا صاحبان کتاب و شریعت را بیش از این پنج نفر بیان کرده بود می‌توان مفاد آن را تصدیق کرد[۱۷].

بنابراین که مقصود از انبیای اولوالعزم انبیای دارای شریعت باشند این مسأله مطرح شده است که آیا رسالت ایشان جهانی بوده یا آنکه هر کدام به سوی قوم خاصی مبعوث شده‌اند؟ البته در مورد جهانی بودن رسالت پیامبر اسلام (ص) تردید و اختلافی وجود ندارد اما در مورد دیگر انبیای اولوالعزم سه نظریه مطرح شده است:

  1. رسالت انبیای اولوالعزم رسالت جهانی بوده است. علامه طباطبایی از طرفداران این نظریه است ایشان برای اثبات مدعای فوق شواهدی از آیات ارائه کرده‌اند[۱۸]. البته توضیح داده شده که انبیای اولوالعزم و صاحب کتاب دوگونه دعوت داشته‌اند یکی دعوت به خداپرستی، توحید و نفی شرک، و دیگری دعوت به احکام و شرایع خاص. دعوت نخست جهانی بوده است بر خلاف دعوت دوم که به قوم خاصی اختصاص داشته است و آنان مکلف می‌‌شدند به آن احکام عمل کنند.
  2. رسالت انبیای اولوالعزم رسالت جهانی نبوده است. برای مثال حضرت موسی (ع) و حضرت عیسی (ع) به سوی بنی اسرائیل برانگیخته شدند و دعوت آنان به این قوم اختصاص داشت. ظاهر برخی آیات نیز مؤید این مدعاست مثل: ﴿وَرَسُولاً إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ[۱۹] و نیز مفاد ظاهر آیات دیگری همچون: ﴿وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُم مُّصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ[۲۰]، ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى تِسْعَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ فَاسْأَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ إِذْ جَاءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يَا مُوسَى مَسْحُورًا [۲۱]، ﴿فَأْتِيَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاكَ بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكَ وَالسَّلامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى[۲۲]، ﴿أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ[۲۳]، ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْهُدَى وَأَوْرَثْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ[۲۴] این است که رسالت این پیامبران جهانی نبوده است. بنابراین، بین این که پیامبری صاحب کتاب آسمانی (اولوالعزم) باشد و رسالتش رسالتی جهانی باشد تلازمی نیست.
  3. نظریه سوم آن است که ا گر معنای جهانی بودن آن باشد که پیامبر موظف است رسالت خویش را نه تنها به قوم خویش که به همه اقوام و ملل عمده جهان برساند، رسالت بسیاری از پیامبران حتی حضرت موسی (ع) و حضرت عیسی (ع) جهانی نبوده است. اما اگر جهانی بودن را به معنای لزوم ابلاغ رسالت در صورت مواجهه با دیگر اقوام و لزوم پیروی بر همه مکلفان مطلع بگیریم رسالت همه پیامبران عام، فراگیر و جهانی بوده است.

بنابراین به یک معنا از جهانی بودن رسالت، دعوت بسیاری از انبیا جهانی نبوده است و به معنای دیگر، رسالت همه انبیا جهانی بوده است[۲۵].[۲۶]

پیامبران اولوالعزم و رسالت جهانی

بنابر این که مقصود از انبیای اولوالعزم انبیای دارای شریعت جدید باشند، این مسئله مطرح شده است که آیا رسالت ایشان جهانی بوده یا آنکه هر کدام به سوی قوم خاصی مبعوث شده‌اند؟ البته در مورد جهانی بودن رسالت پیامبر اسلام(ص) تردیدی وجود ندارد، اما در مورد دیگر انبیای اولوالعزم سه نظریه مطرح شده است:

  1. دیدگاه علامه طباطبائی: نظریه نخست آن است که رسالت انبیای اولوالعزم جهانی بوده است. علامه طباطبائی از طرفداران این نظریه است. ایشان برای اثبات مدعای فوق، شواهدی از آیات ارائه کرده‌اند[۲۷]. البته توضیح داده شده که انبیای اولوالعزم و صاحب کتاب دوگونه دعوت داشته اند: یکی دعوت به خداپرستی، توحید و نفی شرک و دیگری دعوت به احکام و شرایع خاص. دعوت نخست جهانی بوده است، برخلاف دعوت دوم که به قوم خاصی اختصاص داشته و آنان مکلف بودند به آن احکام عمل کنند.
  2. مفاد ظاهر برخی آیات: نظریه دوم آن است که رسالت انبیای اولوالعزم جهانی نبوده است؛ برای مثال موسی(ع) و عیسی(ع) به سوی بنی اسرائیل برانگیخته شدند و دعوت آنان به این قوم اختصاص داشت. ظاهر برخی آیات مانند: ﴿وَرَسُولًا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ[۲۸] نیز مؤید این مدعاست و نیز مفاد ظاهر آیات دیگری همچون: صف آیه ۶، اسراء آیه ۱۰۱، طه آیه ۴۷، شعراء آیه ۱۷، و غافر آیه ۵۳ این است که رسالت این پیامبران جهانی نبوده است. بنابراین بین اینکه پیامبری صاحب کتاب آسمانی (اولوالعزم) باشد و رسالتش رسالتی جهانی باشد، تلازمی نیست.
  3. نظریه تفصیل: نظریه سوم آن است که اگر معنای جهانی بودن آن باشد که پیامبر موظف است رسالت خویش را نه تنها به قوم خویش، که به همه اقوام و ملل عمده جهان برساند، رسالت بسیاری از پیامبران حتی موسی(ع) و عیسی(ع) جهانی نبوده است. اما اگر جهانی بودن را به معنای لزوم ابلاغ رسالت در صورت مواجهه با دیگر اقوام و لزوم پیروی بر همه مکلفان مطلع بگیریم، رسالت همه پیامبران فراگیر و جهانی بوده است. بنابراین یک معنا از جهانی بودن رسالت، دعوت بسیاری از انبیا جهانی نبوده و به معنای دیگر، رسالت همه انبیا جهانی بوده است[۲۹].[۳۰]

تعداد و مصادیق پیامبران اولوالعزم

در این که پیامبران اولوالعزم چه کسانی بودند، در میان مفسران نیز گفت و گوهای بسیاری است؛ و احتمالات و تفسیرهای متعددی ذکر شده که بسیاری از آنها فاقد مدرک قابل قبول است؛ از جمله:

  1. تمام رسولان الهی اولوالعزم بودند؛ چراکه همه دارای عزمی راسخ و اراده ای محکم بوده‌اند. در تفسیر مجمع البیان این سخن از اکثر مفسران نقل شده است[۳۱].
  2. پیامبران اولوالعزم ۳۱۳ نفر بودند، چنان‌که در تفسیر الدر المنثور از جابر بن عبدالله انصاری - بی‌آنکه از پیامبر اکرم(ص) نقل کند - نقل شده که می‌گوید: «به من چنین رسیده که اولوالعزم از پیامبران ۳۱۳ نفر بودند»[۳۲].
  3. بعضی آنها را همان ۱۸ رسولی می‌دانند که در آیات ۸۲ تا ۹۰ سوره انعام آمده است[۳۳]. چون خداوند بعد از نام این انبیا فرموده است: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ[۳۴]، در حالی که در آیات فوق هیچ گونه نشانه ای برای اثبات این مدّعا وجود ندارد.
  4. بر اساس برخی روایات، منظور پیامبرانی هستند که در برابر آزار و اذیت قوم خود و شداید و مشکلات تبلیغ و رسالت، صبر و شکیبایی ورزیدند و تعدادشان نه نفر بود: نوح، ابراهیم، اسماعیل، یعقوب، یوسف، ایوب، موسی، داوود، و عیسی(ع)[۳۵]. روشن است پیامبرانی که در برابر مشکلات و سختی‌ها صبر کردند، منحصر به این تعداد نبودند، بلکه بسیاری از آنها گرفتار مشکلاتی سخت‌تر شدند؛ به علاوه گرفتاری در مشکلات، دلیل بر اولوالعزم بودن آنها نیست.
  5. آنها پیامبرانی بودند که در برابر آزار دشمنان صبر کردند، و تعدادشان شش نفر بود: نوح و ابراهیم و اسحاق (اسماعیل) و یعقوب و یوسف و ایوب(ع). البته پیامبران صابر و شکیبا منحصر به اینها نیستند، بلکه پیامبرانی چون لوط و یحیی و جرجیس(ع) و مانند آنها نیز متحمل فشارها و آزارهای شدیدی شدند.
  6. آنها پیامبرانی بودند که مأمور به جهاد شدند و در مسیر آیین خدا با دشمنان پیکار کردند و تعدادشان شش نفر بود: نوح و هود و صالح و موسی و داوود و سلیمان(ع). اشکال این تفسیر نیز روشن است؛ زیرا نه همه این شش نفر با دشمنان جنگیدند، نه غیر آنها مطلقاً پیکار نکردند[۳۶]![۳۷]
  7. بهترین تفسیری که برای اولوالعزم در قرآن مجید، این است که آنها پیامبرانی بودند که شریعت و آیین تازه ای با خود آوردند و آنها چهار نفر از پیشینیان بودند: نوح و ابراهیم و موسی و عیسی(ع) که با پیامبر اسلام(ص) پنج نفر می‌شوند. تعبیر «اولوالعزم» به دلیل آن است که این پیامبران صاحب شریعت و آیین جدید بودند و نسبت به سایر پیامبران مسئولیت بسیار سنگین تری داشتند و برای انجام آن عزم و اراده محکم‌تری لازم داشتند. در حدیثی از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نیز به این معنا اشاره شده، و مؤیدات فراوان نقلی و تاریخی برای آن وجود دارد.

مرحوم طبرسی در مجمع البیان این قول را از ابن عباس نقل کرده، و در روح المعانی نیز این تفسیر از آن دو امام بزرگوار و همچنین از ابن عباس نقل شده است، ضمناً از مفسر معروف سیوطی نقل می‌کند که این از صحیح‌ترین اقوال است؛ همچنین از بعضی بزرگان نقل می‌کند که نام مقدس این پنج پیامبر را در ضمن یک شعر آورده: اولوالعزم نوح و الخلیل الممجد و موسی وعیسی و الحبیب محمد(ص)[۳۸][۳۹][۴۰]

رسالت مشترک پیامبران اولوالعزم

تفاوت در احکام شریعت

با دقت در محتوای ادیان آسمانی روشن می‌شود که همه آنها دعوت به توحید را پایه اصلی دین و شریعت خود قرار داده‌اند، ولی مسلّماً درک اقوام اولیه از این مسئله، با درک کسانی که هزاران سال بعد از آن روی کار آمده‌اند یکسان نبوده و نیست. به تعبیر دیگر ریزه کاری‌های مربوط به توحید ذات و افعال، توحید عبادت، خالقیت و حاکمیت، چیزی نبود که با سطح فکر اقوام نخستین هماهنگ باشد؛ آنها از مسئله توحید به مفاهیمی روشن و اجمالی قناعت می‌کردند و هرگز وارد جزئیات پیچیده آن نمی‌شدند. در مسائل دیگر مربوط به معاد و مقامات انبیا و اوصاف آنها و همچنین دقایق مربوط به عبادات نیز مسئله همین گونه بود؛ هرقدر آگاهی اقوام جهان نسبت به این مسائل بیشتر می‌شد و استعدادها نسلی بعد از نسلی پرورش می‌یافت، دقایق تازه ای به آنها تعلیم داده می‌شد. به علاوه پیشرفت تمدن، روزبه روز زندگی انسان‌ها را پیچیده‌تر می‌ساخت و این پیچیدگی قوانین تازه ای را برای حل مشکلات ناشی از آن طلب می‌کرد؛ از این رو انبیا یکی پس از دیگری برای نجات و حل مشکلات انسان‌ها پا به میدان می‌گذاشتند. سیر تحول و ارسال ادیان پنجگانه ای که خداوند برای جهان بشریت فرستاده نیز بی‌شباهت به این موضوعات نیست؛ نوح(ع) مسئول تعلیم و تربیت انسان‌ها در نخستین مقطع بود؛ ابراهیم(ع) در مقطع دیگر و همچنین موسی(ع) و عیسی(ع) هر کدام معلم و استاد یکی از این مقاطع و دوران‌های زیست بشری بوده‌اند تا نوبت به آخرین مقطع رسید و خاتم انبیا محمد(ص) مأمور تعلیم این مقطع شد[۴۱].[۴۲]

دعوت به توحید در عبادت

در سوره اعراف، سخن از نخستین پیامبر اولوالعزم، شیخ الانبیا نوح پیامبر(ع) است که از آغاز دعوتش پیامی جز مسئله توحید در عبادت و به دور افکندن بت‌ها نداشت، می‌فرماید: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ[۴۳]. از این جمله به خوبی استفاده می‌شود که بت پرستی بدترین خار راه سعادت انسان‌ها بوده و هست و پیامبران، این باغبان‌های توحید، برای تربیت انواع گل‌های فضیلت در سرزمین روح آدمی، پیش از هر کاری دامن همت به کمر می‌زدند تا با داس توحید این خارهای مزاحم را ریشه کن کنند. به ویژه در زمان نوح(ع)، چنان که از آیه ۲۳ سوره نوح استفاده می‌شود، بت‌های متعدد و رنگارنگی به نام «ود» و «سواع» و «یغوث» و «یعوق» و «نسر» - که به ترتیب به شکل‌های مرد، زن، شیر، اسب و باز بودند - در محیط آنها خودنمایی می‌کرد؛ و با تمام وجود آنها را پرستش می‌کردند. چون نوح(ع) آنها را در کار خود مصر و لجوج دید، آنها را به عذاب الهی تهدید کرد، چنان که در پایان همین آیه می‌خوانیم: ﴿إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ[۴۴]. [ظاهراً منظور از آن روز بزرگ، همان روز توفان کوبنده و فراگیر بود که در میان مجازات‌های اقوام پیشین هیچ مجازاتی به این گستردگی وجود نداشت. این احتمال نیز داده شده که (یوم عظیم) اشاره به روز قیامت است].

در تفسیر المیزان آمده است که این آیه در عبارتی کوتاه دو اصل توحید و معاد را از اصول دین جمع کرده است و اصل سوم (نبوت) نیز در آیه ﴿يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلَالَةٌ[۴۵] ذکر شده است[۴۶]. بدین ترتیب آیینی را که نوح(ع) پایه‌گذاری کرد؛ در دعوت ابراهیم(ع)، موسی(ع) و عیسی(ع) با قوت و تأکید هرچه تمام‌تر تداوم یافت. در سوره حجر نیز روی سخن را به پیامبر اسلام(ص) کرده و به او دستور می‌دهد که در مسئله پرستش خداوند یگانه و پرهیز از هرگونه شرک و عبادت بت‌ها، ثابت قدم و مداوم باشد، می‌فرماید: ﴿وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ[۴۷].[۴۸]

امامت و رهبری امت

خدای متعال در آیه ۷۳ سوره انبیا به مقام امامت و رهبری پیامبران بزرگ و بخشی از صفات برجسته و برنامه‌های مهم و پرارزش آنها به طور جمعی اشاره می‌کند. نخست می‌فرماید: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً[۴۹]؛ یعنی افزون بر مقام «نبوت و رسالت» مقام «امامت» را نیز به آنها دادیم. امامت، آخرین مرحله سیر تکاملی انسانی است که به معنای رهبری همه جانبه مادی و معنوی، ظاهری و باطنی، جسمی و روحی مردم است. فرق نبوت و رسالت، با امامت این است که: پیامبران در مقام نبوت و رسالت تنها فرمان حق را دریافت می‌کنند، از آن خبر می‌دهند و به مردم ابلاغ می‌کنند؛ ابلاغی توأم با بشارت و انذار. اما در مرحله «امامت» این برنامه‌های الهی را به مرحله اجرا در می‌آورند؛ خواه از طریق تشکیل حکومت عدل بوده باشد یا بدون آن. در این مرحله آنها مربی، مجری احکام و برنامه‌ها، پرورش دهنده انسان‌ها، و به وجود آورنده محیطی پاک و منزه و انسانی هستند. در حقیقت، مقام امامت مقام تحقق بخشیدن به تمام برنامه‌های الهی است؛ به تعبیر دیگر رسیدن به مطلوب و هدایت تشریعی و تکوینی است. امام از این منظر درست به خورشید می‌ماند که با اشعه خود موجودات زنده را پرورش می‌دهد[۵۰].[۵۱]

هدایت امت

در مرحله بعد، فعلیت و ثمره این مقام را بازگو می‌کند: ﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۵۲]. نه تنها هدایت، به معنای راهنمایی و ارائه طریق، که آن در نبوت و رسالت وجود دارد، که به معنای دستگیری کردن و رساندن به سر منزل مقصود (البته برای آنها که آمادگی و شایستگی دارند).[۵۳]

اجرای احکام و حدود الهی

سومین و چهارمین و پنجمین موهبت و ویژگی آنها این بود که: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ[۵۴]. این وحی، می‌تواند وحی تشریعی بوده باشد؛ یعنی ما انواع کارهای خیر و ادای نماز و اعطای زکات را در برنامه‌های دینی آنها گنجانیدیم و نیز می‌تواند وحی تکوینی باشد؛ یعنی به آنها توفیق، توان و جاذبه معنوی برای انجام این امور بخشیدیم. البته هیچ یک از این امور، جنبه اجباری و اضطراری ندارند، بلکه تنها آمادگی‌ها و زمینه‌ها است که بدون اراده و خواست خود آنها، هرگز به نتیجه نمی‌رسد. ذکر «اقامه صلات و ادای زکات» پس از «فعل خیرات»، به دلیل اهمیت این دو برنامه است که نخست به طور عام در جمله ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ[۵۵] و بعد به طور خاص بیان شده است. در آخرین قسمت به مقام «عبودیت» آنها اشاره کرده، می‌گوید: ﴿وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۵۶]. ضمناً تعبیر به «کانوا» که دلالت بر سابقه مستمر در این برنامه دارد، شاید اشاره به این باشد که آنها حتی پیش از رسیدن به مقام نبوت و امامت، مردانی صالح، موحد و شایسته بوده‌اند و در پرتو همین برنامه‌ها، خداوند مواهب تازه ای به آنها بخشیده است. باید یادآوری کرد که جمله «یهدون بأمرنا» در حقیقت وسیله شناخت امامان و پیشوایان حق، در برابر رهبران و پیشوایان باطل است که معیار کار آنها بر هوس‌های شیطانی است.[۵۷]

عصمت پیامبران اولوالعزم

تفاوت در مراتب، همسانی در عصمت

بی‌تردید پیامبران الهی به مراتب گوناگونی از قرب و کمال دست یافته‌اند و هر کدام جایگاه ویژه ای دارند. وجود پیامبرانی که قرآن کریم آنان را «اولوالعزم» می‌خواند، تنها یکی از دلایلی است که برتری برخی از انبیا بر بعضی دیگر را به خوبی می‌نمایاند[۵۸]. افزون بر این، در دو آیه به صراحت از چنین تفاوتی سخن به میان آمده است، چنان که در سوره اسراء می‌خوانیم: ﴿وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْضٍ[۵۹]. در این میان، برتری پیامبر گرامی اسلام(ص) بر دیگر پیامبران، به گواهی روایات فراوان، انکارناپذیر است[۶۰].

ولی از سوی دیگر همه پیامبران الهی در چهارگونه عصمت همسان هستند:

  1. عصمت در اعتقادات؛
  2. عصمت در دریافت وحی و ابلاغ آن؛
  3. عصمت از گناهان؛
  4. عصمت از خطا و نسیان.

بسیاری از کتاب‌های کلامی، مسئله عصمت از شرک و سایر انحرافات اعتقادی را به عنوان فصل جداگانه‌ای ذکر نکرده‌اند، بلکه آن را تحت عنوان عصمت از گناهان آورده‌اند، یا اصلاً آن را ذکر نکرده و درباره آن صحبت نکرده‌اند؛ زیرا وقتی عصمت انبیا از تمام گناهان، قبل و بعد از بعثت ثابت شود، عصمت آنان از شرک و غیره نیز به اثبات می‌رسد. اما چون اعتقاد با عمل تفاوت دارد و شبهاتی در مورد شریعت پیامبر اکرم(ص) قبل از بعثت مطرح شده است، سزاوار است مقداری درباره آن صحبت شود. اکثر قریب به اتفاق علمای اسلامی بر این باورند که انبیای الهی قبل و بعد از بعثت، موحد و خدا پرست بوده‌اند، اما بعضی از فرقه‌ها سخنان بی‌پایه ای گفته‌اند که ایمان پیامبر قبل از نبوت را نیز انکار کرده‌اند و حتی چنان‌که در فصل گذشته اشاره شد، برخی از گروه‌ها، کفر را در مورد پیامبر جایز دانسته‌اند! عده ای از گروه حشویه[۶۱] معتقدند که شرک انبیا قبل از نبوت ممکن است و محذوری ندارد، چنان که پیامبر اسلام(ص) قبل از بعثت کافر بوده و اعتقادی به خداوند نداشته است؛ به دلیل آیه شریفه ﴿وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى[۶۲] و برای عدم ایمان پیامبر اکرم(ص) قبل از بعثت به آیه شریفه: ﴿مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ[۶۳] تمسک نموده‌اند. همچنین یکی از متکلمان به نام سُدّی در بیان معنای آیه: ﴿وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ[۶۴] وزر پیامبر را به شرک و بت پرستی قبل از نبوت تفسیر نموده است.

ازارقه[۶۵] معتقدند که اگر مسلمانی گناه کبیره انجام دهد، از دایره اسلام خارج شده و جزء کفار و مشرکین محسوب می‌شود و مانند کفار در آتش جهنم مخلد خواهد بود. از طرفی انبیا را از ارتکاب گناهان کبیره معصوم نمی‌دانستند و قائل شده‌اند که خداوند می‌تواند شخص کافری را به نبوت مبعوث نماید. همچنین جایز است فردی را که می‌داند بعد از نبوتش کافر می‌شود، به عنوان پیامبر برگزیند. عقیده شیعه امامیه و اکثر قریب به اتفاق فرقه‌های اسلامی این است که تمامی انبیا، قبل و بعد از بعثت خداپرست و موحد بوده‌اند و پیامبر اکرم(ص) که افضل انبیا است، از این حکم مستثنی نیست.

نکته در خور توجه این است که مقصود از گناهانی که هیچ پیامبری به گرد آن نمی‌گردد، سرپیچی از مقرراتی است که در شریعتی آسمانی، به صورت تکلیفی همگانی در آمده است. با این حال، بسیاری از کارها که بر همگان روا است، شایسته مقربان درگاه الهی نیست که «کارهای نیک خوبان، برای مقربان عمل زشت محسوب می‌شود»؛ «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ». در اینجا است که گاهی معصومان نیز دچار لغزش می‌گردند و عملی از آنان سر می‌زند که هرچند حرام شرعی نیست، اما در خور مقام والای معصومان نبوده، در اصطلاح «ترک اولی» خوانده می‌شود، شمار ترک اولای یک معصوم، یکی از معیارهایی است که می‌تواند مقدار قرب و کمالش را مشخص سازد. از سوی دیگر پرهیز از گناه و ترک اولی، یگانه معیار فضیلت نیست؛ میزان راز و نیاز و عبادت و چگونگی بردباری در برابر مشکلات از عوامل دیگری است که می‌تواند معصومان را در درجات متفاوتی جای دهد؛ از این رو گاه معصومی، عبادات خود را در برابر حالات معنوی معصومی دیگر ناچیز می‌شمارد و حسرت آن را در دل می‌پروراند و به مقام عالی او غبطه می‌خورد. آیت‌الله معرفت در مورد ضرورت عصمت پیامبران می‌نویسد: وجوب عصمت انبیا و پاکی آنها از هرگونه آلودگی، یکی از مهم‌ترین مسائل علم کلام، و تقریباً مورد اتفاق علمای اسلام است. انبیا که مبلغ احکام و آورنده شریعت از جانب پروردگارند باید خود از هرگونه آلودگی که با مقام نبوت و رسالت سازگار نیست پاک و منزه باشند، چه در غیر این صورت علاوه بر این که مورد نفرت عموم قرار می‌گیرند، خود به وعظ و نهی و زجر دیگران نیاز دارند و به جای آنکه خود واعظ باشند، باید به وعظ دیگران گوش فرا دهند. کسی که خود آلوده است، نمی‌تواند دیگران را از آلودگی بازدارد، و سخن او هرگز مؤثر نخواهد افتاد، از این رو شرط اول در تأثیر وعظ و ارشاد، همانا پاک بودن واعظ از آلودگی و دور بودن او از زشتی‌هاست: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ[۶۶][۶۷]. خلاصه مطلب آنکه: نردبان معرفت الهی پله‌های نامتناهی دارد و معصومان اگر چه از خط قرمزی که مرز سقوط به دامن گناهان شرعی را مشخص می‌سازد فروتر نمی‌آیند، اما چنین نیست که همگی به صورت یکسان درجات تعالی را بپیمایند.[۶۸]

تأیید ضمنی اعتقاد مسلمانان به لزوم عصمت پیامبران

آقای پاول ای واکر در مقاله مصونیت[۶۹] در ابتدا به گونه ای از عصمت سخن به میان آورده که گویا مسئله عصمت را در نگاه مسلمانان امری مسلّم شمرده و آن را به طور مطلق به مسلمانان نسبت داده است، ولی در ادامه با تعابیر صریح یا کنایی مورد خدشه واقع می‌شود. وی در تعریف عصمت و کیفیت آن چنین می‌نویسد: در کلام اسلامی، عصمت، تنها واژه عربی است که معصومیت و نیز مفهوم بسیار مرتبط خطاناپذیری (قادر نبودن به انجام اشتباه) را می‌رساند. عصمت در مرحله نخست، به پیامبران و به این پرسش که آیا آنها عاری از گناه هستند یا خیر، اشاره دارد. اگرچه نه اصطلاح و نه مفهوم، فی نفسه در قرآن نیامده، طبق نظر بیشتر عالمان دینی، مکتب معصومیت، تعیین کننده و اساسی است. با توجه به اینکه پیامبران تأکید می‌کردند خداوند بر آنها وحی کرده، و آنان متن و پیام وحی را به طور کامل منتقل می‌کنند[۷۰].

بررسی:

اولاً، شاید بتوان گفت زیربنایی‌ترین مسئله در فهم یک موضوع، تعریف صحیح از آن می‌باشد. آنچه از تعریف ای واکر مشخص می‌گردد، این است که وی عصمت را به «عدم قدرت بر انجام اشتباه» تعریف کرده و می‌گوید: بدیهی است که پیامبران قادر به دروغ گفتن نبوده‌اند، با این وجود، اگر به معنای واقعی کلمه، گناهان پیامبران را درک کنیم، آنها را کمابیش به راحتی در قرآن و حدیث تصدیق می‌کنیم[۷۱].

وی عصمت از گناه دروغ را، چنین تعریف می‌کند که انبیا اصولاً قادر بر ارتکاب دروغ نبوده‌اند، واژه «عصمت» طبق تعریف اکثر قریب به اتفاق علما و دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی معتقد به این مسئله، «قدرت بر عدم انجام گناه» است، نه «عدم قدرت بر ارتکاب گناه» و این دو معنا با هم بسیار تفاوت دارند.

ثانیاً، هرچند اصطلاح و واژه «عصمت» به وضوح در قرآن نیامده، ولی مفهوم کلی سیاق آیات بر وجود ملکه ای به نام «عصمت» دلالت می‌کند.

۱. در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که انبیا را از مخلصان می‌شمارند، مانند آیات ۴۵ تا ۴۸. سوره «ص» و «مخلَص» کسی است که دست گمراهی شیطان به او نمی‌رسد؛ در نتیجه باید معصوم باشند. در سوره مبارکه «ص» خداوند می‌فرماید: «و به خاطر بیاور بندگان ما، ابراهیم و اسحاق و یعقوب را، صاحبان دست‌ها و چشم‌ها. ما آنها را خالص کردیم به خلوص ویژه‌ای، و آن یادآوری سرای آخرت بود. و آنها نزد ما از برگزیدگان و نیکان‌اند. و به خاطر بیاور اسماعیل و یسع و ذوالکفل را که همه از نیکان بودند»[۷۲]. در این آیات، نام عده ای از انبیا که از «مخلصان» و از «اصفیا» هستند، برای نمونه ذکر شده است. مخلصان کسانی هستند که در تیررس شیطان قرار نمی‌گیرند، چنان‌که قرآن از قول شیطان می‌فرماید: «به عزتت قسم که آنها را گمراه خواهم کرد، مگر بندگانت را که مخلصان از ایشان‌اند»[۷۳] و نیز: «و بی‌گمان آنها را گمراه خواهم کرد، مگر بندگانت را که مخلصان از ایشان اند»[۷۴].

۲. آیاتی که بیان‌گر وجود «هدایت الهی» در انبیا(ع) هستند، در قرآن مجید فراوان‌اند؛ مانند آیات ۸۴ تا ۹۰ سوره انعام. کسی که مشمول هدایت الهی شود، گمراهی و لغزش در او معنا ندارد. خداوند می‌فرماید: و اسحاق و یعقوب را به او [ابراهیم] بخشیدیم و هر دو را هدایت کردیم و نوح را نیز پیش از آن هدایت کردیم و از فرزندان او داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را (هدایت کردیم) این گونه نیکوکاران را پاداش می‌دهیم. و همچنین زکریا و یحیی و عیسی و الیاس همه از صالحان بودند. و از پدران و فرزندان و برادران آنها برگزیدیم و به راه راست هدایت نمودیم. این هدایت خدا است... اینها کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده پس به هدایت آنان اقتدا کن و بگو: در برابر این رسالت پاداش از شما نمی‌طلبم. این رسالت چیزی جز یک یادآوری برای جهانیان نیست[۷۵]. این آیات نشان می‌دهند که انبیا، هدایت الهی یافته‌اند. خداوند در سوره زمر می‌فرماید: «و کسی را که خدا هدایتش کرده باشد گمراه کننده ای برای وی نخواهد بود»[۷۶] پس کسی که تحت هدایت الهی قرار گیرد، هرگز گمراه نخواهد شد و چون گناه و معصیت یک نوع گمراهی است، درنتیجه انبیای الهی معصوم هستند. این که در آیات فوق، انبیا جزو برگزیدگان برشمرده شده‌اند، دلیل دیگری بر عصمت انبیا است؛ زیرا آنان برگزیده شده‌اند تا دیگران را هدایت کنند، پس مسلماً خودشان هدایت یافته و معصوم‌اند. افزون بر این که در آیه اخیر، خداوند به پیامبر اکرم(ص) امر می‌کند که به هدایت آنها اقتدا کند و مسلم است که اقتدا کردن پیامبر خاتم، با آن جلالت قدر و مقام، به پیامبران دیگر، بر عصمت ایشان دلالت می‌کند؛ وگرنه اقتدا نمودن بدون قید و شرط به کسی که معصوم نیست چه بسا به گمراهی بینجامد.

۳. خداوند متعال، در آیات متعددی دستور به تبعیت از پیامبران داده و مردم را به اطاعت بی‌قید و شرط از ایشان دعوت می‌کند. مانند: آیات ۳۱ و ۳۲ سوره آل عمران، آیه ۸۰ سوره نساء و آیه ۵۲ سوره نور. و روشن است که وجوب اطاعت بی‌چون و چرا از یک شخص، بر وجود عصمت در آن فرد دلالت می‌کند. خداوند می‌فرماید: «بگو اگر خدا را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد و گناهان شما را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است. بگو: از خدا و فرستاده او اطاعت کنید و اگر سرپیچی کنید خداوند کافران را دوست نمی‌دارد»[۷۷]. یا در سوره نساء، می‌فرماید: «و کسی که پیامبر(ص) را اطاعت نماید همانا خداوند را اطاعت نموده است»[۷۸]. همچنین آیات دیگری هم وجود دارد که بر اطاعت بدون قید و شرط از رسول خدا دلالت می‌کنند، چنان‌که اگر اطاعت فردی بدون قید و شرط واجب باشد، نشان‌گر عصمت اوست و از گمراهی باید در امان باشد؛ وگرنه مایه گمراهی دیگران خواهد شد.

۴. آیات ۲۶ تا ۲۸ سوره جن، بر حفاظت همه جانبه پیامبران از سوی خدا دلالت می‌کنند. خداوند می‌فرماید: «دانای غیب او است و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد، مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار می‌دهد تا بداند پیامبرانش رسالت‌های پروردگارشان را ابلاغ کرده‌اند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصا کرده است»[۷۹].

۵. آیه تطهیر[۸۰] به روشنی بر وجود عصمت در شخص پیامبر خاتم(ص) دلالت می‌کند. خداوند می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۸۱]. اراده خدا در این آیه، اراده تکوینی است، نه تشریعی[۸۲] و چون اراده الهی تخلف ناپذیر است، روشن می‌شود که اراده قطعی خداوند بر این تعلق گرفته است که اهل بیت از هرگونه رجس و پلیدی و گناه پاک باشند که همان مقام عصمت است. که اهل بیت چه کسانی هستند، محل بحث ما نیست، اما مسلماً پیامبر خاتم(ص) در میان آنان است. هدف ما نیز اثبات عصمت انبیا از طریق آیات قرآن است. پس به طور یقین، آیه بیانگر عصمت پیامبر اسلام(ص) از هرگونه گناه و آلودگی است و با ضمیمه قاعده «عدم القول بالفصل» عصمت کلیه انبیا ثابت می‌شود. به بیان دیگر در مورد عصمت انبیا بیشتر از دو قول وجود ندارد: یکی وجود عصمت و دیگری، عدم وجود عصمت. قول سومی که بیان‌گر تفصیل باشد و عصمت را در برخی، مثلاً پیامبر خاتم(ص)، اثبات و در دیگر انبیا نفی نماید، وجود ندارد. پس اگر ما عصمت پیامبر(ص) را ثابت کردیم، لازمه‌اش معصوم بودن انبیای دیگر نیز هست.

منابع

پانویس

  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۳۷.
  2. ذبیح‌زاده روشن، محمد هادی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۵، ص ۶۹ - ۷۲.
  3. ﴿فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ... «بنابراین شکیبا باش همان‌گونه که پیامبران اولوا العزم شکیبایی ورزیدند.».. سوره احقاف، آیه ۳۵.
  4. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۳۷.
  5. بنابراین شکیبا باش همان‌گونه که پیامبران اولوا العزم شکیبایی ورزیدند؛ سوره احقاف، آیه:۳۵.
  6. تفسیر عاملی، ج۷، ص ۵۳۳؛ تفسیر آیات الاحکام، ص ۶۸۰؛ تفسیر مراغی، ج ۲۱، ص ۱۳۲؛ التحریر والتنور، ج۲۶، ص ۵۷.
  7. تفسیر القرآن العظیم، ج۶، ص ۳۴۲ و کنزالدقائق، ج۸، ص ۳۶۰.
  8. بحارالانوار، ج۱۱، ص ۳۵ و تفسیر القرآن الکریم، ج۶، ص ۳۴۲.
  9. بحارالانوار، ج۱۱، ص ۳۵؛ المیزان، ج۲، ص ۲۱۳؛ تفسیر الصافی، ج۳، ص ۳۴۲، تفسیر قمی، ج۲، ص ۶۶ و کنزالدقائق، ج۸، ص ۳۶۰.
  10. المیزان، ج۲، ص ۲۱۳؛ جوامع الجامع، ج۶، ص ۲۷ و ۲۹؛ روح البیان، ج۸، ص ۴۹۵؛ کنزالدقائق، ج۱۲، ص ۲۰۳ و تفسیر المبین، ص ۵۵۰.
  11. البرهان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص ۵۱؛ الصافی، ج۵، ص ۱۹؛ کنزالدقائق، ج۱۲، ص ۲۰۶؛ تفسیر البرهان، ج۴، ص ۸۰ و عیون اخبار الرضا، ج۲، ص ۱۷۸.
  12. ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ سوره انعام، آیه:۹۰.
  13. المیزان، ج۱۸، ص ۳۳۳؛ روح المعانی، ج۲۶۶، ص ۳۴و ۳۵.
  14. المیزان، ج۲، ص ۲۱۳؛ البرهان، ج۳، ص ۷۷۶؛ تفسیر مراغی، ج۲۱، ص ۱۳۲ و ج۲۶، ص ۲۹.
  15. المیزان، ج۲، ص ۱۴۵ و ۱۴۶ و ج۱۸ ص ۲۲۰.
  16. روح المعانی، ج۱۸، ص ۳۳۳.
  17. راه و راهنماشناسی، ج۵، ص ۳۲۹.
  18. المیزان، ج۲، ص ۱۴۱ و ۱۴۲.
  19. سوره آل عمران، آیه:۴۹.
  20. و (یاد کن) آنگاه را که عیسی پسر مریم گفت: ای بنی اسرائیل! من فرستاده خداوند به سوی شمایم، توراتی را که پیش از من بوده است راست می‌شمارم و نویددهنده به پیامبری هستم که پس از من خواهد آمد، نام او احمد است؛ امّا چون برای آنان برهان‌ها (ی روشن) آورد، گفتند: این جادویی آشکار است؛ سوره صف، آیه:۶.
  21. و به راستی به موسی نه نشانه آشکار دادیم؛ از بنی اسرائیل بپرس هنگامی را که وی نزد آنان آمد و فرعون به او گفت: ای موسی! من تو را جادوزده می‌دانم؛ سوره اسراء، آیه:۱۰۱.
  22. بنابراین نزد او بروید و بگویید که ما فرستادگان پروردگار توایم پس، بنی اسرائیل را با ما گسیل دار و عذابشان مکن، ما برای تو نشانه‌ای از سوی پروردگارت آورده‌ایم و درود بر کسی که از رهنمود (خداوند) پیروی کند؛ سوره طه، آیه:۴۷.
  23. و بگویید که بنی اسرائیل را با ما بفرست؛ سوره شعراء، آیه:۱۷.
  24. و ما به راستی به موسی رهنمود دادیم و برای بنی اسرائیل کتاب (آسمانی) را به ارث نهادیم؛ سوره غافر، آیه:۵۳.
  25. راه و راهنماشناسی، ج۵، ص۴۶.
  26. اصغری، محمد جواد، مقاله «اولوالعزم»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۵۳۶.
  27. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۴۱، ۱۴۲.
  28. «و به پیامبری به سوی بنی اسرائیل (می‌فرستد، تا بگوید) که من برای شما نشانه‌ای از پروردگارتان آورده‌ام؛ من برای شما از گل، (اندامواره‌ای) به گونه پرنده می‌سازم و در آن می‌دمم، به اذن خداوند پرنده‌ای خواهد شد و به اذن خداوند نابینای مادرزاد و پیس را شفا خواهم داد و به اذن خداوند مردگان را زنده خواهم کرد و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت، این نشانه‌ای برای شماست اگر مؤمن باشید» سوره آل عمران، آیه ۴۹.
  29. مصباح، راه و راهنما‌شناسی، ج۵، ص۴۶؛ اقتباس از مقاله «اولوالعزم»، دانشنامه کلام اسلامی، شماره ۹۳.
  30. سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۱۹۷.
  31. مجمع البیان، ج۹، ۱۰، ص۹۴.
  32. «بلغنی أن أولی العزم من الرسل کانوا ثلاث مأة و ثلاثة عشر».
  33. روح البیان، ج۲۶، ص۳۱: این تفسیر را از حسن بن فضل نقل کرده است.
  34. «آنان کسانی هستند که خداوند رهنمایی‌شان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن! بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمی‌خواهم؛ آن جز یاد کردی برای جهانیان نیست» سوره انعام، آیه ۹۰.
  35. روح البیان این تفسیر را از حسن بن فضل نقل کرده است: ج۲۶، ص۳۱.
  36. اقوال و تفسیرهای شش گانه ذکر شده، عمدتاً از تفسیر مجمع البیان، و روح المعانی، و درالمنثور، ذیل آیه ۳۵ سوره احقاف نقل شده است.
  37. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۳۳۳؛ آلوسی، روح المعانی، ج۲۶، ص۳۴، ۳۵.
  38. روح المعانی، ج۲۶، ص۳۲.
  39. پیام قرآن، ج۷، ص۳۶۱.
  40. سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۱۹۸.
  41. پیام قرآن، ج۷، ص۳۷۲.
  42. سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۲۰۱.
  43. «همانا نوح را به سوی قومش فرستادیم؛ گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید، من از عذاب روزی سترگ بر شما می‌هراسم» سوره اعراف، آیه ۵۹.
  44. «همانا نوح را به سوی قومش فرستادیم؛ گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید، من از عذاب روزی سترگ بر شما می‌هراسم» سوره اعراف، آیه ۵۹.
  45. «گفت: ای قوم من! در من هیچ گمراهی نیست بلکه من فرستاده‌ای از سوی پروردگار جهانیانم» سوره اعراف، آیه ۶۱.
  46. تفسیر المیزان، ج۸، ص۱۸۰.
  47. «و پروردگارت را پرستش کن تا مرگ تو فرا رسد» سوره حجر، آیه ۹۹.
  48. سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۲۰۲.
  49. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  50. برای مطالعه بیشتر ر.ک: تفسیر نمونه، ج۱، ذیل آیه ۱۲۴ سوره بقره.
  51. سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۲۰۳.
  52. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  53. سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۲۰۴.
  54. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  55. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  56. «و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  57. سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۲۰۵.
  58. گفتنی است که برخی از مفسران، همه پیامبران را اولوالعزم دانسته، آیه‌ای را که این واژه در آن به کار رفته است (احقاف، آیه ۳۵) نیز بیانگر همین معنا می‌شمارند (ر.ک: التفسیر الکبیر، ج۲۸، ص۳۱). روشن است که بر این اساس، آیه یاد شده به کار مقصود ما نمی‌آید.
  59. «و پروردگار تو به هر کس که در آسمان‌ها و زمین است داناتر است و بی‌گمان ما برخی از پیامبران را بر برخی (دیگر) برتری بخشیدیم و به داود، زبور دادیم» سوره اسراء، آیه ۵۵.
  60. ر.ک: بحار الانوار، ج۵، ص۲۳۶؛ ج۳۶، ص۲۲۳.
  61. گروهی بودند که احادیث جعلی و بی‌اساس را در سخنان منقول از پیامبر اسلام(ص) داخل می‌کردند و قائل به جبر و تشبیه بودند و خداوند را به صفاتی همچون دارا بودن دست و گوش و چشم متصف می‌کردند. بیشتر گروه‌های مجسمه و مشبهه ریشه در اندیشه‌ها و اعتقادات این گروه دارند.
  62. «و تو را گم‌گشته یافت و راه نمود» سوره ضحی، آیه ۷.
  63. «و بدین‌گونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم؛ تو نمی‌دانستی کتاب و ایمان چیست ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بدان از بندگان خویش هر که را بخواهیم راهنمایی می‌کنیم و بی‌گمان تو، به راهی راست راهنمایی می‌کنی» سوره شوری، آیه ۵۲.
  64. «و بار گرانت را از (دوش) تو برنداشتیم؟» سوره انشراح، آیه ۲.
  65. گروهی از خوارج و پیروان نافع بن ازرق بودند که بعد از مرگ معاویه اعلام موجودیت کرده، و در سال ۶۵ هجری با هلاکت سرکرده آنها این گروه منقرض شدند.
  66. «ای مؤمنان! چرا چیزی می‌گویید که (خود) انجام نمی‌دهید؟ * نزد خداوند، بسیار ناپسند است که چیزی را بگویید که (خود) انجام نمی‌دهید» سوره صف، آیه ۲-۳.
  67. محمدهادی معرفت، عصمت پیامبران.
  68. سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۲۰۶.
  69. پاول ای واکر (Paul E. Walker)، «مصونیت» (Impeccability)، دائرة المعارف لیدن، ج۲، ص۵۰۵-۵۰۷. همچنین مدخل «عصمت» (Isma) که به همین مقاله ارجاع داده شده است.
  70. پاول ای واکر، «مصونیت»، دایرة المعارف لیدن، ج۲، ص۵۰۵-۵۰۷.
  71. پاول ای واکر، «مصونیت»، دایرة المعارف لیدن، ج۲، ص۵۰۵-۵۰۷.
  72. ص، آیه ۴۸-۴۵.
  73. ص، آیه ۸۳.
  74. حجر، آیه ۴۰.
  75. انعام، آیه ۸۴-۹۰.
  76. زمر، آیه ۳۷.
  77. آل عمران، آیه ۳۱-۳۲.
  78. نساء، آیه ۸۰.
  79. جن، ۲۸-۲۶؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲۵، ص۱۴۱.
  80. احزاب، آیه ۳۲.
  81. «و در خانه‌هایتان آرام گیرید و چون خویش‌آرایی دوره جاهلیت نخستین خویش‌آرایی مکنید و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید؛ جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  82. اراده تشریعی نسبت به پاکی و طهارت، فقط مربوط به اهل بیت(ع) نیست، بلکه همه بندگان را شامل می‌شود. پس اراده تشریعی با کلمه «انما» که دلالت بر حصر دارد، سازگار نیست.