بحث:فلسفه ختم نبوت
متن تفصیلی
معناشناسی ختم نبوت
ختم نبوت یا خاتمیت، به معنای پایان بخشی سلسلۀ انبیا و شریعت تا روز قیامت است.خاتمیت ویژگی و امتیاز منحصر به فرد پیامبر اسلام(ص) به عنوان آخرین پیامبر خداست. با توجه به سلسله طولانی پیامبران که تکثر ایشانامر لازم و ضروری بوده است این سؤال پیش میآید که چرا پایان این سلسله توسط پیامبر اسلام(ص) بود؟ برای پاسخ به این سوال، ادله ای ذکر شده که برخی از آنها بیان میشود[۱].
فلسفه ختم نبوت
- کمال دین: فلسفه و راز خاتمیت اسلام در کمال این شریعت است زیرا خاتمیت و کمال دو امر متلازماند. از آنجا که انسان دارای نیازهای مادی و معنوی است اگر مکتب و آیینی تنها یکی از نیازهای انسان را تأمین کند از کمال برخوردار نخواهد بود. مقصود از کمال دین، اشتمال آن بر اصول و قواعد و معیارهای کلی است که برطرف کنندۀ نیازهای انسان در دنیا و آخرت باشد. چراکه جزئیات و حوادث دنیوی متغیر میشود و با تغییر موضوع، حکم آن نیز متغیر میشود. پویایی و مطابقت اسلام با مقتضیات زمان با معیارهای کلی و بازگذاشتن دست مجتهد در تطبیق کلیات بر جزئیات، باعث شده اسلام از ادیان پیشین جامعتر و کاملتر باشد و این ادعا را میتوان با بیان برخی از مصادیق اسلامی ثابت کرد:
- توحید اسلامی: توحیدی که قرآن کریم تفسیر کرده است در عین سادگی بیان، همه مراتب توحید را در برگرفته و خداوند را قهار معرفی نموده است یعنی مقهور هیچ حد و فقر وجودی نیست.
- معاد: قرآن کریم معاد را جسمانی ـ روحانی قلمداد میکند و این در حالی است که مذاهب دیگر تصویر ناقصی از معاد را نشان میدهند.
- نظام اخلاقی قرآن: آراستگی بشر به صفات کمال و پیراستگی از صفات ناپسند در گرو عمل و انگیزه است؛ تمرینِ عملی، خوبی را در روح انسان ریشهدار میکند.
- اصول اجتماعی اسلام: با مقایسه آیات قرآنی با پیشرفتهترین قوانین بشری درباره روابط اجتماعی، کمال و برتری اصول قرآنی آشکار میگردد. اسلام، محبت و دوستی، آرامش و امنیت را از اهداف استراتژیک و اساسی خود دانسته و راه رسیدن به آنها را، رعایت عدالت و فضایل اخلاقی معرفی کرده است[۲].
- مصونیت قرآن: آیین اسلام در کتاب آسمانی قرآن تدوین و تجلی پیدا کرده است. ادلۀ متعدد ثابت میکند همۀ آیات قرآن از تحریف مصون مانده است. علاوه بر دلیل نقلی، اعجاز و تحدی قرآن نیز دلیل بر الهی بودن آن است. اما ادیان پیشین، منبع آسمانی و همچنین سخنان پیامبرانشان، ناپدید یا تحریف شدند[۳]. در مورد پیامبران پیشین غرض اصلی از وحی، همان انتقال مفهوم به مخاطبان بوده است. اما وحی پیامبر اسلام، دو خصوصیت دیگر نیز دارد:
- تأکید الهی بر صیانت از آن در مقام ابلاغ به مردم و بعد از آن: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾[۴]. خود مردم هم به حدی از بلوغ عقلی رسیده بودند که بتوانند از کتاب آسمانی صیانت کنند.
- جاودانگی قرآن و عدم انحصار آن به زمانه و قشر خاص، لذا هر نسل و مخاطبی، خود را در مواجه با وحی و کلام آسمانی میبیند. با توجه به این ویژگیها به تجدید نبوت و آوردن متن وحیانی دیگر نیازی نیست. کلام الهی بودن قرآن و حفظ اصالت آن در دورههای بعد و تکامل عقلی مخاطبانش به وحی اسلامی اختصاص دارد. لذا هیچ داعی و توجیهی برای خاتمیت در شرایع پیش از اسلام وجود نداشت[۵].
- جلوگیری از تحریف دین: عدم گسترش پیامهای پیامبران پیشین و تحریف سخنانشان پس از مدت کوتاهی از رحلت ایشان و عدم بلوغ عقلی مخاطبان برای حفظ وحی، مقتضی تجدید نبوت بوده است. اما ندای اسلام در زمان خود پیامبر اکرم(ص) در اطراف و اکناف جهان پیچیده و وحی اسلامی عین کلام الهی در عصر خود پیامبر تثبیت شده بود و مردمان با بلوغ عقلی خود آن را حفظ کردند تا از تحریف مصون باشد. از طرفی تعداد پیامبران و به تبع آن آموزههای دینی هر چه بیشتر شود، آموزههای بدعت و منحرف دینی نیز رو به فزونی خواهد نهاد، لذا سیر نبوت میبایست خاتمه مییافت و اسلام با اعلام خاتمیت بعثت پیامبران، مجالی برای ظهور این بدعتها باقی نگذاشت[۶].
- کمال و بلوغ مخاطبان: اکثریت مخاطبان و پیروان پیامبران پیشین، استقبال خوبی از سفیران آسمانی به عمل نیاوردند؛ چنانکه اکثر پیروان شریعت قبل از اسلام، از نظر کیفی در سطح پایینی قرار داشتند مثلاً پیروان حضرت موسی(ع) بعد از یک غیبت ۴۰ روزۀ حضرت، گوسالهپرست شدند. همچنین مردمان زمان حضرت ابراهیم(ع) نه تنها ایشان را از آتش نمرود نجات ندادند بلکه در این امر به نمرودیان کمک هم کردند. مردمان زمان حضرت عیسی(ع)، حضرت را به گمان خود، به صلیب کشیدند. همچنین پیروان پیامبران پیشین، در نگهداری و حفظ کتابهای آسمانی کوتاهی میکردند و از حدود ۳۱۳ کتاب آسمانی، حتی یک مورد به صورت اصیل به نسلهای بعدی منقل نشده و این نشانگر عدم استعداد و صلاحیت مردمان آن زمان برای دریافت کتاب آخرین و کامل آسمانی است. اما در عصر اسلام، مردمان به حفظ و نگهداری اشعار نفیس علاقهمند بودند چنانکه پیامبر اسلام بعد از ۱۳ سال توانست حکومت اسلامی تشکیل دهد و بر دشمنان خارجی غلبه کند و قرآن موجود توسط چند صحابه و با نظارت شخص پیامبر تدوین یافت[۷].
- امامت و ولایت: کمال و جامعیت اسلام تنها با شمول قرآن بر قواعد کلی به دست نمیآید، بلکه به یک مفسر و متولی اجرا نیازمند است. مقتضای کمال و جاودانگی دین این است که بعد از پیامبر کسی باشد تا آخرین کتاب آسمانی، به آفت تحریف مبتلا نشود؛ با تعیین جانشینی امام علی(ع) این مشکل حل شد و به تعبیر قرآن، دین اسلام کامل و مورد رضایت الهی قرار گرفت. ولایت به معنای عرفانی آن، گوهر و باطن نبوت است که ارتباط ولی با عالم غیب و الوهی و خبر دادن از آن، دائمی و غیر منقطع است، به خلاف نبوت تشریعی که موقت و منقطع است[۸].
- مطابق عقل بودن شریعت اسلام: ادیان آسمانی به دلیل سرچشمه گرفتن از منبع قدسی، مطابق فطرت انسان است که با عقل و نیازهای انسانی کمال ملایمت و وفاق را دارد. در مورد اسلام، این نکته در قاعده "ملازمه حکم عقل و شرع" ظاهر شده است و با این نگاه، اسلام آیین خردستیز نبوده بلکه خردگرا به شمار میآید. البته مراد از عقل معنای عام آن است که شامل هر نوع تفکر و معرفت کامل کنندۀ انسان در عرصۀ دنیا و آخرت باشد و در صورت تعارض منافع دنیوی با اخروی، خود عقل نیز بر ترجیح منافع جاودان حکم میکند[۹].
- وحدت شرایع و جهانیسازی: تعدد و اختلاف شرایع در عصر پیامبران پیشین، معلول اختلاف استعدادها و تفاسیر مخاطبان و تحریف آموزههای دینی بود. با ظهور آیین و پیامبر برتر و تکامل عقلی مخاطبان، انگیزهای برای تکثر شرایع وجود نداشت چراکه این شریعت یک شریعت جهانی است به نحوی که تمام اختلافات دینی مذهبی با توجه به این شریعت مقدس از بین میرود. اما استمرار بعثت پیامبران و ظهور مکاتب و شرایع مختلف، موجب تشتت آرای دینی میشود[۱۰].
- اجتهاد و ارائۀ معیارهای تفسیر دین: اصل امامت، انسان را از نبوت تبلیغی مستغنی میکند، اما وجود امام به مکان و زمان خاص محدود است. برای اینکه در صورت عدم دسترسی به امام، مخاطبان وحی، به مشکلات مبتلا نشوند، اسلام راهکارهایی ارائه کرده: سادگی و قابل مهم بودن آموزههای دینی؛ پویایی و انعطافپذیری احکام دینی و به رسمیت شناختن اجتهاد و ارائه مبانی. راهکار اول، با تحلیل آموزهها و مقایسه اسلام با سایر ادیان روشن میشود. اسلام، نخست یکسری مبانی را عرضه میدارد و در مرحله دوم، احکام متغیر و جزئیای دارد که به تغییر مصالح و مفاسد بستگی دارد و در این مرحله، به خبره دین اجازه اجتهاد میدهد تا حکم هر فعل یا امری را از دین استخراج کند. در اشاره به اجتهاد، امام صادق(ع) فرمود: «إِنَّمَا عَلَیْنَا أَنْ نُلْقِیَ إِلَیْکُمُ الْأُصُولَ وَ عَلَیْکُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا»[۱۱]. امام رضا(ع) در جواب شخصی که در منطقه خود به حضرت دسترسی ندارد، او را به یک خبره دین یعنی یونس بن عبدالرحمن ارجاع داد. حاصل آنکه، در عصر غیبت، وجود فقها مقداری از خلأ امام را جبران میکند تا به خاتمیت اخلال وارد نگردد[۱۲].
ختم نبوت یا خاتمیت به معنای پایانبخشی سلسله انبیا و شریعت تا روز قیامت. این ویژگی و امتیاز منحصر به پیامبر اسلام(ص) به عنوان آخرین پیامبر خدا و پایانبخش نبوت است[۱۳].
مقدمه
- برای اثبات خاتمیت نمیتوان دلیل و برهان عقلی ارائه کرد؛ زیرا خاتمیت، بحثی درون دینی است، اما راه معقولسازی آن باز است[۱۴].
- حیات جمعی بشر مراحل مختلفی دارد: دوره کودکی بشر سپری شد و مقارن ظهور اسلام، او وارد دوره پختگی و بلوغ خود شده بود، در دوران اولیه حیات، بشر مانند کودکی بود که محتاج مراقبت و نظارت مستمر بود لذا انبیا پیدرپی میآمدند تا بشر بتواند وظیفه خود را تشخیص دهد. اما بشر در عصر اسلام که به درک و بلوغ رسیده، میتواند وظایف خویش را تشخیص دهد.
- به وسیله اجتهاد، مجتهد، حکم جدیدی نمیآورد که منافی خاتمیت باشد بلکه او بر اساس روش منظم و مدون استنباط میکند.
- آمادگی و بلوغ بشر در عصر رسالت حضرت محمد چنان است که خداوند، تمام آنچه برای هدایت بشر لازم است، در قرآن بیان کرده.
- قرآن متعهد به بیان حقایق لازم برای رستگاری انسانهاست، ازاینرو پیشرفت در علوم طبیعی، آموزههای اسلام را دستخوش تحول نمیکند و بهعلاوه ارزشهای اخلاقی دین در همه گونههای زندگی بشری باید موردتوجه و عمل قرار گیرد. راهحل اسلامی برای تغییر در مناسبات حقوقی، همان شیوه اجتهاد است[۱۵].
- در مباحث پیشین ثابت کردیم که تکثر پیامبران، امر لازم و ضروری بود اما چرا خط نبوت در نقطهای به نام "محمدیه" ایستا ماند؟ ادله تکرار بعثت پیامبران، با مرور زمان و تکامل شرایع همراه با بلوغ فکری مخاطبان، اعتبار خود را از دست دادند و به جای این ادله، ادله دیگری تحقق یافت که مقتضی خاتمیت نبوت بود[۱۶]
دلیل اول: کمال دین
- فلسفه و راز خاتمیت اسلام در کمال این شریعت است[۱۷]
- زیرا خاتمیت و کمال دو امر متلازماند[۱۸]
- از آنجا که انسان دارای نیازهایی در دو ساحت مجرد و مادی خود است اگر مکتب و آیینی تنها یکی از نیازهای انسان را تأمین کند از کمال برخوردار نخواهد بود، ملاک کمال دین، رفع نیازهای انسان در ساحت معنویت و مادی است. مقصود از کمال دین، اشتمال آن بر اصول و قواعد کلی و معیارهای کلی است که رافع نیازهای انسان در دنیا و آخرت باشد. چرا که جزئیات و حوادث دنیوی متغیر میشود و با تغییر موضوع، حکم آن نیز متغیر میشود.
- پویایی و مطابقت اسلام با مقتضیات زمانه، به دلیل همین معیارهای کلی و بازگذاشتن دست مجتهد در تطبیق کلیات بر جزئیات است.
- این قواعد کلی باید درگرو دریافتکنندگان بااستعدادی قرار گیرد تا با به کار بستن آن، راه کمال را بپیمایند[۱۹]
- از نظر عقل، تشریع کاملترین نظام امری ممکن است و ادله خاتمیت چنین فرضی را اثبات میکند لذا گفتهاند: خاتم کسی است که همه مراتب کمال را پیموده. اما چرا این مطلب در عصر رسول اکرم تحقق یافت؟ چون هم از جهت، آورندگان شریعت و هم از جهت پذیرندگان وحی، مقتضای اصل تدرج در کمال این بوده که ابتدا مقامات ابلاغ کاملترین شریعت فراهم گردد. در اینجا با اشاره به کمال برخی از اصول شریعت اسلامی میتوان فلسفه خاتمیت را تبیین نمود[۲۰]:
- توحید اسلامی و خاتمیت: توحیدی که قرآن کریم تفسیر کرده است در عین سادگی بیان، همه مراتب توحید را در برگرفته و خداوند را قهار معرفی نموده است یعنی مقهور هیچ و حد و فقر وجودی نیست و در حدیثی از امام زین العابدین بر توحید عمیق قرآن که متناسب با سطح فکر انسان است تأکید شده.
- معاد قرآنی: قرآن کریم معاد را جسمانی – روحانی تبیین کرده است. فرضهای دیگر یا به انکار اصل معاد و یا به تصویر ناقصی از معاد بازمیگردد.
- نظام اخلاقی قرآن: آراستگی بشر به صفات کمال و پیراستگی از صفات ناپسند درگرو عمل و انگیزه است؛ تمرین عملی، خوبی را در روح انسان ریشهدار میکند.
- سه نوع انگیزه مطرح است:
- هدف و انگیزه دنیوی: این نوع نظام اخلاقی در تربیت معنوی انسان، کامیاب نیست، زیرا او را به خودخواهی سوق میدهد.
- هدف و انگیزه اخروی: از نظام اخلاقی پیشین کاملتر است اما بازهم انسانمحور است.
- هدف و انگیزه الهی: بر اساس این اعتقاد، کمترین مجالی برای ریا و دیگر رذایل اخلاقی، وجود نخواهد داشت.
- قرآن کریم، روش دوم را تأیید کرده اما روش سوم را در طول آن قرار داده، زیرا انسانها در درک معارف توحیدی متفاوتاند.
- اصول اجتماعی اسلام: با مقایسه آیات قرآنی با پیشرفتهترین قوانین بشری درباره روابط اجتماعی، کمال و برتری اصول قرآنی آشکار میگردد.
- اسلام، محبت و دوستی، آرامش و امنیت را از اهداف استراتژیک و اساسی خود دانسته و راه رسیدن به آنها را، رعایت عدالت و فضایل اخلاقی معرفی کرده که پشتوانه اجرایی آن، نظام حکومتی و اصل امر به معروف است.
- استاد مطهری: بعد از اسلام، مطلبی که بیان آن به وحی و الهام نیاز داشته باشد، باقی نمانده است، تا به آمدن پیامبر و شریعت دیگری نیاز باشد.
- رابطه انسان با خود و غرایزش به عالیترین صورت بیان شده، اصول و روابط اجتماعی انسان به مردم ابلاغ شده است.
- اسلام در تعالیم خود هرگز دنبال هدفهای جزئی نرفته، تا وابسته به زمان، مکان فرهنگ و قوم ویژهای باشد، بلکه کلی، عام و همیشگیاند[۲۱]
دلیل دوم: مصونیت منبع
- آیین مقدس اسلام در کتاب آسمانی قرآن تدوین و تجلی پیدا کرده است. ادله متعدد ثابت میکند همه آیات قرآن موجود، از آفت تحریف مصون مانده است. علاوه بر دلیل نقلی، اعجاز و تحدی قرآن نیز دلیل بر الهی بودن قرآن است.
- ادیان پیشین، منبع آسمانی و همچنین سخنان پیامبرانشان، ناپدید یا تحریف شدند.
دلیل سوم: کمال و بلوغ مخاطبان
- اکثریت مخاطبان و پیروان پیامبران پیشین، استقبال خوبی از سفیران آسمانی به عمل نیاوردند، اکثر آنانی که ایمان میآوردند، از نظر کیفی در سطح پایینی قرار داشتند که مثلاً بعد از یک غیبت ۴۰ روزِ گوسالهپرست شدند.
- مردمان معاصر حضرت ابراهیم در به آتش انداختن ابراهیم سکوت کردند و بلکه همراهی هم کردند. حضرت عیسی را به زعم خود، به صلیب کشیدند. همچنین در نگهداری و حفظ کتابهای آسمانی کوتاهی میکردند و از حدود۳۱۳ کتاب آسمانی، حتی یک مورد بهصورت اصیل به نسلهای بعدی منقل نشده و این نشانگر عدم استعداد و صلاحیت مردمان آن دورآنها برای دریافت کتاب آخرین و کامل آسمانی است.
- اما در عصر اسلام، مردمان به حفظ و نگهداری اشعار نفیس علاقهمند بودند. حضرت محمد بعد از ۱۳ سال توانست حکومت اسلامی تشکیل دهد و بر دشمنان خارجی غلبه کند و قرآن موجود توسط چند صحابه و با نظارت شخص پیامبر تدوین یافت.
دلیل چهارم: امامت و ولایت
- کمال و جامعیت اسلام تنها با شمول قرآن بر قواعد کلی به دست نمیآید، بلکه به یک مفسر و متولی اجرا نیازمند است. مقتضای کمال و جاودانگی دین این است که بعد پیامبر کسی باشد تا آخرین کتاب آسمانی، به آفت تحریف مبتلا نشود؛ با تعیین جانشین امام علی این مشکل حل شد و به تعبیر قرآن، دین، کامل و اسلام، مورد رضایت الهی قرار گرفت. ولایت به معنای عرفانی آن، گوهر و باطن نبوت است که ارتباط ولی با عالم غیب و الوهی و خبر دادن از آن، دائمی و غیر منقطع است، به خلاف نبوت تشریعی که موقت و منقطع است.
- وجود حضرت امیر و دیگر امامان، ارسال پیامبر تبلیغی را بیاثر کرده نکته دیگر اینکه، مسئله امامت تبیینکننده خاتمیت ارسال پیامبران است، اما اینکه آیا شریعت کامل، نازل شده یا نه؟ دلیل امامت، ناظر بدان نیست[۲۲]
دلیل پنجم: اجتهاد و ارائه معیارهای تفسیر دین
- اصل امامت، انسان را از نبوت تبلیغی مستغنی میکند اما وجود امام به مکان و زمان خاص محدود است. برای اینکه در صورت عدم دسترسی به امام، مخاطبان وحی، به مشکلات مبتلا نشوند، اسلام راهکارهایی ارائه کرده:
- سادگی و قابل مهم بودن آموزههای دینی.
- پویایی و انعطافپذیری احکام دینی.
- به رسمیت شناختن اجتهاد و ارائه مبانی.
- راهکار اول، با تحلیل آموزهها و مقایسه اسلام با سایر ادیان روشن میشود. اسلام، نخست یکسری مبانی را عرضه میدارد و در مرحله دوم، احکام متغیر و جزئیای دارد که به تغییر مصالح و مفاسد بستگی دارد و در این مرحله، به خبره دین اجازه اجتهاد میدهد.
- با به رسمیت شناختن اجتهاد، حکم هر فعل یا امری را میتوان از دین استخراج کرد. مثلاً شریعت اسلام با قبول قاعده الاهم فالمهم و تقدیم مصالح جامعه بر فرد به رفع معضلات اجتماعی میپردازد.
- در اشاره به اجتهاد، امام صادق فرمود: " إِنَّمَا عَلَيْنَا أَنْ نُلْقِيَ إِلَيْكُمُ الْأُصُولَ وَ عَلَيْكُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا"
- امام رضا در جواب شخصی که در منطقه خود به حضرت دسترسی ندارد، او را به یک خبره دین یعنی یونس بن عبدالرحمن ارجاع داد.
- حاصل آنکه، در عصر غیبت، وجود فقها مقداری از خلأ امام را جبران میکند تا به خاتمیت اخلال وارد نگردد.
دلیل ششم: اهتمام به عقل و نیازهای انسانی
- ادیان آسمانی به دلیل سرچشمه گرفتن از منبع قدسی، مطابق فطرت انسان خواهد بود که با عقل و نیازهای انسانی کمال ملایمت و وفاق را داشته باشد.
- در مورد اسلام، این نکته در قاعده "ملازمه حکم عقل و شرع" ظاهر شده است.
- با این نگاه، اسلام، نه آیین خردستیز بلکه خردگرا به شمار میآید. مراد از عقل در اینجا معنای عام آن است که شامل هر نوع تفکر و معرفت کاملکننده انسان در عرصه دنیا و آخرت باشد.
- البته در صورت تعارض منافع دنیوی با اخروی، خود عقل نیز بر ترجیح منافع جاودان حکم میکند[۲۳]
دلیل هفتم: نص محور بودن وحی اسلامی
- در ابتدا به اقسام وحی اشاره میشود:
- وحی الهامی: القای یک معنا در قلب پیامبر است که عبارت از خود پیامبر باشد.
- وحی رؤیایی: در حال خواب و عالم رؤیا وحی نازل میشود.
- وحی کتابی و لوحی: پیامبر از خداوند وحی را در قالب لوح دریافت و در اختیار مردم قرار میدهد.
- وحی شنیداری: خطابات لفظی و صوتی که پیامبر الهی از سوی مقام غیبی میشنود. در مورد پیامبران پیشین غرض اصلی از وحی، همان انتقال مفهوم به مخاطبان بوده و عدم تحدی در وحیهای پیشین، میتواند مؤید و بلکه دلیل این مدعا باشد. مقصود از کتاب، نه کتاب خطی و ظاهری، بلکه مجموعه منظم آموزههای دینی است. وحی انتقال دادهشده از جهت مفهومی عین وحی مسموع است، اما آیا عین لفظ شنیدهشده هم هست؟ دلیلی بر آن نداریم. در مرحله بعد، آیا اصحاب پیامبران، موفق به ضبط و حفظ عین وحی شدهاند؟ قراین موجود برخلاف آن دلالت دارد.
- کلام الهی: پیامبر بهصورت مستقیم یا از طریق فرشته، کلام الهی را دریافت و آن را با حفظ الفاظش به مخاطبان ابلاغ میکند.
- وحی پیامبر اسلام، دو خصوصیت دیگر نیز دارد:
- تأکید الهی بر صیانت از آن در مقام ابلاغ به مردم و بعد از آن: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾[۲۴]. خود مردم هم به حدی از بلوغ عقلی رسیده بودند که بتوانند از کتاب آسمانی صیانت کنند.
- جاودانگی قرآن و عدم انحصار آن به زمانه و قشر خاص، لذا هر نسل و مخاطبی، خود را در مواجه با وحی و کلام آسمانی میبیند.
- با توجه به این ویژگی به تجدید نبوت و آوردن متن وحیانی دیگر نیازی نیست. کلام الهی بودن قرآن و حفظ اصالت آن در دورههای بعد و تکامل عقلی مخاطبانش به وحی اسلامی اختصاص دارد. لذا هیچ داعی و توجیهی برای خاتمیت در شرایع پیش از اسلام وجود نداشت[۲۵]
دلیل هشتم: قرآن، تجلی الهی
- با تجلی در قرآن و امکان مشاهده آن برای شایسته و کامل، به ارسال پیامبر دیگری نیاز نیست: " فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ "[۲۶]
دلیل نهم: جلوگیری از ظهور متنبیان و تحریف دین
- عدم گسترش پیامهای پیامبران پیشین و تحریف سخنانشان پس از مدت کوتاهی از رحلتشان، و عدم بلوغ عقلی مخاطبان برای حفظ وحی، مقتضی تجدید نبوت بوده است.
- اما ندای اسلام در عصر خود پیامبر اکرم در اطراف و اکناف جهان پیچیده و وحی اسلامی عین کلام الهی در عصر خود پیامبر تثبیت شده بود و مردمان با بلوغ عقلی خود آن را حفظ کردند تا از تحریف مصون باشد.
- اسلام با اعلام خاتمیت بعثت پیامبران، مجالی برای ظهور پیامبران بعدی باقی نگذاشت و إلا قرآن کریم را منسوخ اعلام میکردند یا به توجیه ناصواب آن میپرداختند و روایات محمدی را مورد تعرض قرار میدادند.
- ولی خداوند حکیم بستر چنین آفتی را فراهم نمیآورد، از طرفی تعداد پیامبران و بهتبع آن آموزههای دینی هر چه بیشتر شود، آموزههای بدعت و منحرف دینی نیز رو به فزونی خواهد نهاد لذا سیر نبوت میبایست در نکته خاص ایستا میماند.
دلیل دهم: وحدت شرایع و جهانیسازی
- تعدد و اختلاف شرایع در عصر پیامبران پیشین، معلول اختلاف استعدادها و تفاسیر مخاطبان و تحریف آموزههای دینی بود. با ظهور آیین و پیامبر برتر و تکامل عقلی مخاطبان، انگیزهای برای تکثر شرایع وجود نداشت لذا باید تشتت آرای دینی به نقطه مشترکی منتهی میشد و مسیر تاریخ نبوت بهسوی «جهانیشدن» میرفت؛جهانی که در آن اختلافات دینی و مذهبی از بین رفته؛ این ایده و پیشگویی مورد تأکید قرآن و روایات قرار گرفته است.
استمرار بعثت پیامبران و ظهور مکاتب و شرایع مختلف، موجب تشتت آرای دینی و بسترسازی برای تحریف و بدعت میشود، که با غرض مذکور منافات دارد[۲۷].
پانویس
- ↑ ر.ک: خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص۵۲۹ – ۵۳۸؛ کلام نوین اسلامی، ص ۲۸۱؛ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۰۲.
- ↑ ر.ک: خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص۲۸۲؛ ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۱۱۵ - ۱۲۱.
- ↑ ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۱۱۶ – ۱۲۱؛ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۰۵-۲۱۰.
- ↑ «بیگمان ما خود قرآن را فرو فرستادهایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه 9.
- ↑ ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۱۱۶ – ۱۲۱؛ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۱۴-۲۱۷.
- ↑ ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۱۱۶ – ۱۲۱؛ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۱۸-۲۲۲.
- ↑ ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۱۱۶ – ۱۲۱؛ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۰۵-۲۱۰.
- ↑ ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۱۱۶ – ۱۲۱؛ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۰۵-۲۱۰.
- ↑ ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۱۱۶ – ۱۲۱؛ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۱۰-۲۱۳.
- ↑ ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۱۱۶ – ۱۲۱؛ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۱۸-۲۲۲.
- ↑ بحارالانوار، ج ۲، ص۲۴۵.
- ↑ ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۱۱۶ – ۱۲۱؛ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۰۵-۲۱۰.
- ↑ خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص۵۲۹ - ۵۳۸.
- ↑ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص ۲۸۱.
- ↑ امینی، علی رضا و جوادی، محسن، معارف اسلامی، ج۲، ص ۵۸-۶۰.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۰۲.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۱۱۵.
- ↑ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص۲۸۲.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۰۳-۲۰۴.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۱۱۶.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۱۱۶ - ۱۲۱.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۰۵-۲۱۰.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۱۰-۲۱۳.
- ↑ بیگمان ما خود قرآن را فرو فرستادهایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود؛ سوره حجر، آیه: ۹.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۱۴-۲۱۷.
- ↑ کافی، ج۸، ص ۳۸۷.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۱۸-۲۲۲.