سلجوقیان
ایجاد حکومت سلجوقیان
با قیام سلجوقیان[۱] ترک، عصر جدید مهمی در تاریخ خلافت و اسلام پدیدار شد؛ هنگامی که آنان در آغاز قرن یازدهم میلادی ظهور کردند، خلیفه از قدرت حقیقی خلافت برخوردار نبود و حکومت عباسی تکه تکه شده بود. کار امویان در اندلس و فاطمیان در مصر و شمال افریقیه استقرار یافت و برای بغداد راهی جز غلبه بر شرکت اینان باقی نماند. زمام امور شمال سوریه و جزیره فرات به دست رهبران شورشی عربی افتاد که برخی از آنان حکومتی نیرومند تأسیس کردند، سپس فارس و ماوراءالنهر بخشی به دست آل بویه و بخشی به دست دولتهای مختلفی افتاد که آن را تصرف کردند و هر یک برای نابودی رقیبش در پی فرصتی بود تا اینکه هرج و مرج سیاسی و نظامی همه جا را فرا گرفت و خطبای مذهبی، رابطه سنی و شیعه را آنچنان وخیم کردند که بیننده میپنداشت حکومت اسلامی در مسیر اضمحلال نهایی است.
این احوال خلافت اسلامی در زمانی بود که در عرصه سیاسی آن و بر ویرانههای اسلاف خود، آل بویه، امارت سلجوقیان پدید آمد. سلاجقه از قبیله قنق ترک غز[۲] و به جد خویش سلجوق بن دقاق منسوب بودند[۳]. مسکن ایشان در صحرای وسیع و دشتهایی بود که از چین تا سواحل دریای خزر گسترده بود[۴]. آنان به مذهب سنی گرویدند و با غیرت و حمیت آن را یاری کردند. در سال ۳۷۵ ق. / ۹۸۵ م. از وطن اصلی خویش به علت اوضاع بد اقتصادی در این مناطق صحرایی یا به علت جنگهای معمول میان قبایل مختلف، به سرزمین ماوراءالنهر و خراسان کوچ کردند[۵] و با غزنویان - که بر این منطقه مسلط بودند - برخورد کردند و بعد از سلسله درگیریهایی، آنان را از آنجا راندند.
سلطان سلجوقی طغرل بیک، در سال ۴۳۱ ق. / ۱۰۴۰ م. پس از پیروزی بر سلطان مسعود غزنوی در جنگ دندانقان[۶]، حکومتی را در خراسان پایهگذاری کرد و در سال بعد، خلیفه عباسی، قائم، قدرت او را به رسمیت شناخت[۷].
سلاجقه ضمن پذیرش خلافت عباسی، با هدف پیروزی بر نیروی آل بویه و زمینهچینی برای گسترش نفوذ خود تا عراق، سیاست توسعه طلبانه خود را در ایران پی گرفتند و در سال ۴۳۲ ق. / ۱۰۴۱م. بر ری چیره شدند[۸] و در سال بعد به گرگان و طبرستان وارد شدند[۹]. سلطان طغرل بیک در سال ۴۴۲ ق. / ۱۰۵۰ م. با غلبه بر اصفهان آنجا را پایتخت خود کرد[۱۰] و پس از چهار سال منطقه آذربایجان را به تصرف در آورد[۱۱].
بدینگونه حکومت سلاجقه بزرگ در خراسان و ایران ایجاد شد و سپاهیان ایشان برای ورود به عراق آمادگی لازم یافتند.[۱۲]
اوضاع داخلی در بغداد به هنگام خیزش سلاجقه به سمت غرب
اوضاع داخلی بغداد در آن زمان متزلزل و آمیخته با هرج و مرج و بیثباتی بود که زمینه را برای ورود سلاجقه به آنجا و ضمیمه کردن عراق به حکومت خود که در خراسان و ایران تأسیس کرده بودند- آماده کرد و این مسأله به علت اختلافات خانوادگی در داخل خاندان آل بویه بود. درگیریها و رقابتها میان امیران آل بویه از یک سو و میان ایشان و سپاهیان از سوی دیگر ایجاد شد؛ همانگونه که آشوب در بین سپاهیان گسترش یافت[۱۳]. رقابتی آشکار در سال ۴۲۴ ق. /۱۰۳۳ م. میان جلالالدوله و برادر زادهاش، ابوکالیجار، در بغداد ایجاد شد و به نام ابوکالیجار در بغداد خطبه خوانده شد[۱۴] و شهر عرصه اغتشاش و درگیریهای مذهبی و خانوادگی گردید.
ملک عزیز، پس از درگذشت پدرش جلالالدوله در سال ۴۳۵ ق. /۱۰۴۵ م. نتوانست مدتی بسیار حکومت کند؛ زیرا ابوکالیجار به تثبیت حاکمیتش پرداخت و در سال ۴۳۶ ق. /۱۰۴۵ م. در بغداد مستقر شد[۱۵]. در نتیجه این رقابت خانوادگی و به علت شورش مستمر سپاهیان، امنیت از بغداد رخت بربست. خلیفه عباسی این جدایی و فروپاشی را احساس کرد و دریافت که حکومت آل بویه از انجام دادن کارها در عراق ناتوان است.[۱۶]
ورود سلجوقیان به بغداد
در آستانه ورود سلاجقه بزرگ به عراق، ابوحارث ارسلان بساسیری، از فرماندهان ترک شیعی آل بویه، بر بغداد و اطراف آن تسلط یافت و نفوذ او به درجهای رسید که بر روی منابر در عراق و اهواز به نام او خطبه خوانده شد. برای خلیفه عباسی یا پادشاه آل بویه، گرفتن هرگونه تصمیمی در امور حکومتی، جز با موافقت وی امکانپذیر نبود. او خطری واقعی برای خلافت عباسی و حکومت آل بویه به وجود آورد. خطر او برای خلافت عباسی در سال ۴۴۶ ق. / ۱۰۵۴م. به هنگام اختلاف میان وی و خلیفه قائم، نمود یافت؛ زیرا او را به گرایش به فاطمیان و کمک گرفتن از ایشان واداشت[۱۷].
اما خطر او برای حکومت آل بویه، در اختلافی که میان او و ملک رحیم به وجود آمد، نمودار شد. این مسأله نفوذ آل بویه را در عراق - بعد از به تصرف در آمدن متصرفات آنان به دست سلاجقه - تهدید کرد. در چنین جوی آشفته، هرطرف برای منافع خود کوشش میکرد؛ اما خلیفه که اعتمادش را به اطرافیانش از دست داده بود، دریافت که منفعت او ایجاب میکند به نیروی برتر بپیوندد؛ به ویژه که او پیرو مذهب اهل سنت بود و خلافت را محترم میشمرد و در دوستی با او اخلاص داشت؛ از این رو از سلطان طغرل بیک سلجوقی در برابر بساسیری کمک خواست[۱۸].
سلطان این فرصت را غنیمت شمرد و با سپاهش به سوی بغداد رهسپار شد و در سال ۴۴۷ ق. /۱۰۵۵ م. وارد آن شهر شد و خلیفه حاکمیت او را در همه سرزمینهایی که در اختیارش بود به رسمیت شناخت و دستور داد نام او در خطبه ذکر شود[۱۹]. بدینگونه عراق در حوزه نفوذ سلجوقیان بزرگ قرار گرفت.[۲۰]
رابطه میان خلافت عباسی و سلطنت سلجوقی
طغرل بیک سیزده ماه در بغداد باقی ماند و در آن مدت برای تقویت نفوذ سلجوقیان در پایتخت خلافت و استحکام پیوند سلاجقه با خلیفه کوشید؛ همانگونه که خلافت برای تقویت روابط میان خلافت و این نیروی جدید اقدام کرد؛ از این رو خلیفه قائم با ارسلان خاتون، به نام خدیجه، دختر داوود جغری بیک (برادر طغرل بیک) در سال ۴۴۸ ق. / ۱۰۵۱م. ازدواج کرد[۲۱] و بدین وسیله دو خاندان عباسی و سلجوقی به یکدیگر نزدیک شدند و نفوذ سلجوقیان در عراق پایدار گردید[۲۲].
در اثنای این پیروزیها که طغرل بیک به دست آورد، بساسیری از پایگاه جدیدش در «رحبه» با هدف بیرون راندن سلاجقه از بغداد، به حرکتهای نظامی - سیاسی روی آورد و در بعد نظامی موفق شد در سال ۴۴۸ ق. / ۱۰۵۶ م. - بعد از شکست دادن سلاجقه در نزدیکی سَنْجار - بر موصل مسلط و آماده ورود به بغداد شود[۲۳]. در بعد سیاسی، وی اعلان کرد که به فاطمیان پیوسته است و برای خلیفه فاطمی - که او را خلعت فرستاده بود- خطبه خواند. این مسأله باعث نا آرامیهای شدید مذهبی شد[۲۴]. در همین زمان، طغرل بیک از برخی دشواریهای داخلی به ستوه آمد که او را در سال ۴۴۹ ق. / ۱۰۵۷ م. به خروج از بغداد واداشت؛ برای پایان دادن به مشکلاتی که بساسیری برای او ایجاد کرده بود، به موصل رفت؛ نفوذ خود را در دیاربکر[۲۵] گسترش داده، سپس به بغداد بازگشت. از این رو خلیفه به پیشواز او رفت و او را «پادشاه مشرق و مغرب» لقب داد[۲۶]. این نامگذاری نشان میدهد که خلیفه آنچه را طغرل بیک در سرزمینهای شرقی در اختیار داشت، به رسمیت شناخت. خلیفه برای رهایی مغرب از چنگ فاطمیان به او اجازه داد[۲۷].
سپس طغرل بیک با مشکلی جدید مواجه شد که در سرکشی برادرش، ابراهیم اینال در سرزمین جبال جلوهگر شد. او ناچار شد برای بار دوم برای سرکوب این عصیان، از بغداد خارج شود. بساسیری از این فرصت استفاده کرد و در ششم ذیقعده ۴۵۰ ق. / کانون اول ۱۰۵۸ م. وارد بغداد شد و به مدت یک سال تمام در آنجا به نام خلیفه فاطمی خطبه خواند[۲۸] [و دستور داد در اذان مساجد بغداد «حَيَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ» گفته شود] خلیفه از بغداد بیرون آمد و در عانه[۲۹] به قریش بن بدران پناهنده شد و به طغرل بیک نامه مینوشت و کمک میطلبید[۳۰].
خلافت فاطمی، نیروی کافی برای کمک به بساسیری نداشت تا آنچه را به او رسیده بود، حفظ کند؛ همانگونه که به این مرد اعتماد کامل نداشت؛ از این رو اقدام جدی نکرد و او را در مقابل نیروی سلطان - که بعد از سرکوب عصیان برادرش، بیدرنگ به عراق بازگشت - تنها رها کرد. بساسیری به علت ناتوانی برای ایستادن در برابر سپاه سلجوقی، ناچار [در ششم ذی قعده] سال ۴۵۱ ق. / ۱۰۵۹ م. از بغداد خارج شد، آنگاه در همان سال کشته شد. طغرل بیک پس از ورود به بغداد، از خلیفه خواست به پایتختش بازگردد و خود شخصاً در نهروان از او استقبال و شادی خویش را از بازگشت او آشکار کرد[۳۱]. بدین وسیله کار سلاجقه در عراق استقرار پیدا کرد و نمایانگر پدیدهای جدید در زندگی حکومت عباسی شدند. موضع ایشان در برابر خلافت عباسی با موضع آل بویه تفاوت کلی داشت. آنان خلفا را به لحاظ دینی محترم میشمردند و این مسأله از عقیده و رشد مذهبی ایشان سرچشمه میگرفت.
از سوی دیگر سلاجقه مشرق اسلامی را از نو در زیر پرچم خود یک پارچه کردند و سرزمین خویش را در غرب آسیا از طریق جهاد با حکومت روم، تا سرحدات بُسفر گسترش دادند و بر بیشتر سرزمین شام که در سلطه فاطمیان بود، چیره شدند. روابط حسنه ایجاد شده میان خلافت عباسی و سلطنت سلجوقیان نزدیک به هجده سال، از زمانی که طغرل بیک حکومتش را در خراسان تأسیس کرد، ادامه یافت. احتمالاً اوضاع سیاسی خاصی که بیان شد و دو طرف را در برگرفته بود، ایجاب میکرد که این روابط مستحکم باشد.
اما به علت تلاش طغرل بیک برای در اختیار گرفتن کلیه منابع قدرت در عراق، حتی آنچه به خلیفه وابسته بود، به سرعت بین طرفین اختلاف پدیدار شد. علاوه بر آن، او همه درآمدهای عراق را به خزانه سلجوقیان انتقال داد؛ قبل از بازگشت به پایتختش ری، یکی از کارمندان سلجوقی - که به او عمید گفته میشد- جانشین او در بغداد بود[۳۲]، همانگونه که کارمندی دیگر را برای حفظ امنیت - شحنه- تعیین کرد[۳۳] که از دستورهای او پیروی میکرد و از نفوذ بسیاری حتی بیشتر از خلیفه برخوردار بود؛ در بغداد پادگانی نظامی بر جای گذاشت و برخی از شهرها را به خواص خود سپرد[۳۴].
بدینگونه خلیفه عباسی همه قدرتش را از دست داد، در حالی که جانشینان سلطان از قدرت برخوردار بودند. آنچه بر وخامت کارها افزود، تلاش طغرل بیک برای مرتبط کردن خاندان عباسی و سلجوقی از طریق زناشویی بود؛ وی دختر خلیفه رانامزد کرد و با این کار از سنتهای خلافت عباسی فراتر رفت که کسی پیش از آن به این آرزو نرسیده بود[۳۵].
اقدام او در این راه، وسیلهای برای تقویت نفوذ سیاسی خود برای ارتباط ادبی نیرومند با خلافت عباسی بود. احتمالاً سلاجقه به منصب خلافت چشم دوخته بودند، اما آنان به اعتبار اینکه عرب نبودند، فاقد شرط نسبی بودند. انگیزه طغرل بیک از ازدواج با دختر خلیفه، آرزوی تولد پسری از آنان بود که با داشتن نسب قانونی برای خلافت و نیروی سلاجقه به منصب خلافت برسد[۳۶].
خلیفه قائم از آن کار ناراحت شده واکنش منفی نشان داد و از سلطان عذر خواست، ولی او نپذیرفت. خلیفه ناچار درخواست او را پذیرفت و در سال ۴۵۵ ق. /۱۰۶۳ م. دخترش را به ازدواج سلطان درآورد[۳۷].
هنگامی که سلطنت سلاجقه بزرگ در سال ۴۵۵ ق. /۱۰۶۳ م. به آلب ارسلان رسید، سلطان بر قدرت بدون خلیفه چیره شد و این همان چیزی بود که سلطان میخواست. در سال ۴۵۸ ق. / ۱۰۶۶ م. سلطان فرزندش، ملک شاه، را به عنوان ولیعهد خود تعیین کرد و دستور داد در سرزمینهایی که برای آن حکومت میکند و از جمله بغداد، به نام او خطبه بخوانند. او برای این انتخاب و خطبه خواندن به نام وی، نظر خلیفه را نخواست و تا شش سال بعد، یعنی در سال ۴۶۴ ق. / ۱۰۷۲ م. آن را رسماً به خلیفه اطلاع نداد[۳۸].
در همان سال سلطان، ابوالعلاء محمد بن حسین را بدون آگاهی خلیفه به وزارت تعیین کرد که خلیفه از این اقدام ناراحت شد و آن را دخالت در کارهای ویژه خلافت تلقی کرد و آن را نپذیرفت[۳۹]. در دوران سلطان ملک شاه، خلیفه به بسیاری از بلاها دچار شد و برخی از جانشینان سلطان در بعضی از مظاهر سیادت دینی او دخالت کردند؛ از این رو سعدالدوله گوهر آیین شحنه بغداد، برخلاف میل خلیفه، بر در خانهاش طبل کوبید[۴۰].
در اواخر حکومت این سلطان، رابطه خلیفه با او بسیار تیره شد، تا اینکه سلطان تصمیم گرفت او را از بغداد براند و پایتخت خلافت را به اصفهان منتقل کند و زمینه را برای تعیین پسر دختر خلیفه آماده کند[۴۱]، اما سرنوشت در انتظار سلطان بود و خلیفه از شر برکناری او در امان ماند[۴۲].
حکومت سلجوقیان بزرگ بعد از مرگ ملکشاه در سال ۴۸۵ ق. / ۱۰۹۲ م. به علت درگیریهایی که میان فرزندانش رخ داد، تقسیم و ضعیف شد[۴۳]. این مسأله بر اوضاع خلافت عباسی - که بر اساس میل و منفعتش برای رهایی از محاصره سلجوقیان رفتار میکرد - اثر گذاشت؛ از این رو گاهی در این درگیریها موضع تماشاگر را به خود میگرفت؛ در حالی که گاهی ترجیح میداد میان مراکز نیرو، یکی را به رسمیت بشناسد و گاهی در آن واحد [[[حکومتی]]] را به بیش از یک نفر میداد، یا در تلاش برای سرکوب سلاجقه به دست هم، آن را به عنصر غالب میداد.
خلیفه مُسترشد و خلفای بعد از او از این فرصت استفاده و برای بازگرداندن قدرتهای خلافت کوشیدند[۴۴]. دوربودن سلاجقه بزرگ از بغداد به آنان کمک کرد، به گونهای که خلیفه از تأثیر نفوذ مستقیم سلطان سلجوقی دور ماند. وی در این راه گامهایی برداشت، اما در پایان، خود قربانی این تلاش شد[۴۵]، سپس خلیفه مقتفی در سالهای آخر حکومتش با بهرهبرداری از اوضاع سیاسی - که به ضرر سلاجقه جریان داشت- بخش مهمی از هدفی را که مسترشد در رسیدن به آن ناکام شده بود، جامه عمل پوشاند.
در سال ۵۳۶ ق. / ۱۱۴۱ م. سلطان سنجر آخرین پادشاه سلاجقه بزرگ، در برابر قراختائیان[۴۶]شکست خورد؛ همانگونه که اختلافات خانوادگی سلجوقیان در همه جای خراسان و عراق در سال ۵۴۱ ق. /۱۱۴۶ م. از نو بروز کرد[۴۷].
این در زمانی بود که خلیفه مرکز خلافت را به لحاظ نظامی تقویت میکرد. وی به عموم مردم دستور داد سلاح گردآورند و خندقی بر گِرد بغداد حفر و حصار آن را ترمیم کرد[۴۸]. سال ۵۴۳ ق. / ۱۱۴۸ م. آغاز واقعی در تجدید حیات خلافت عباسی محسوب میشود. این مسأله نتیجه ناتوانی سلطان مسعود سلجوقی، حاکم عراق، در سرکوب امیران مناطقی بود که بر او شورش کردند. این مسأله به خلیفه فرصت داد در برابر حکومت سلجوقی اقدام کند.
هنگامی که سلطان مسعود در سال ۵۴۷ ق. / ۱۱۵۲ م. درگذشت، حکومت سلجوقیان در عراق تکیهگاهی مهم را از دست داد؛ به سستی دچار شد؛ سیر قهقرائی آغاز کرد و پریشان احوال شد. این مسأله آهسته آهسته به کاهش نفوذ سلجوقیان در عراق و در نهایت فروپاشی آن منجر گردید. بعد از مرگ سلطان مسعود، خلیفه مقتفی، نخستین کسی بود که به این کار اقدام کرد. وی داراییهای شحنه بغداد را صاحب شد؛ کارگزاران سلطان را برکنار کرد و افراد مورد اعتماد خود را به جای ایشان به کار گرفت[۴۹]، سپس با سپاهی مجهز به جنگ شحنه بغداد رفت و او را شکست داد و حله، کوفه و واسط را از او بازپس گرفت[۵۰].
خلیفه سیاست به جان هم انداختن نیروهای سلجوقی را پیشه کرد تا از پراکندگی امیران خاندان سلجوقی استفاده کند؛ از این رو در سال ۵۵۱ ق. / ۱۱۵۶ م. سلیمان شاه بن محمود را سلطان عراق و برادرش، ملکشاه، را ولیعهد کرد، سپس آن دو را برای جنگ با سلطان محمد دوم به همدان اعزام نمود[۵۱].
بعد از مرگ سلطان محمد دوم در سال ۵۵۴ ق. / ۱۱۵۹ م. اوضاع حکومت سلاجقه عراق به شدت نابسامان شد. جانشینان او تلاش کردند نفوذ سابق خود را به دست آوردند، اما با مخالفت خلفایی نیرومند روبهرو شدند. مورخ سلجوقی، بُنداری، این موضع اعتراضی را اینگونه بیان کرده است: «آنان از بغداد ترس به دلشان افتاد و از به دست آوردن آن ناکام شدند. هیچ یک از پادشاهان به آن سو نرفت و بر آنجا مسلط نشد»[۵۲].
خلفا به مبارزه برای رهایی از حصار سلجوقیان ادامه دادند تا اینکه در دوران خلیفه ناصر کاملاً از سلاجقه مستقل شدند؛ به گونهای که قدرت و نفوذ خلافت دوباره به اوج رسید و قدرت سلجوقیان از عراق و غرب ایران برچیده شد؛ با تلاشهای خلافت، قدرتش بر ایران تحمیل شد و سلجوقیان به رغم بازپسگیری اهواز، سرکوب شدند.
با مرگ سلطان سنجر در سال ۵۵۲ ق. / ۱۱۵۷ م. به دست غُزها، حکومت سلاجقه بزرگ از بین رفت؛ در حالی که حکومت سلاجقه عراق در سال ۵۹۰ ق. /۱۱۹۴ م. با کشته شدن طغرل سوم به دست علاءالدین تکش خوارزم شاه[۵۳]، به پایان رسید. در نتیجه این تحول، حکومت عباسی وارد دوره استقلال واقعی شد که تا سال ۶۵۶ ق. / ۱۲۵۸ م. ادامه یافت[۵۴].[۵۵]
خلفای عصر چهارم عباسی و مدت خلافت هریک از آنان
- ابوجعفر عبدالله قائم (۴۲۲ - ۴۶۷ ق / ۱۰۳۱ - ۱۰۷۵م)
- ابوالقاسم محمد مقتدی (۴۶۷ - ۴۸۷ ق / ۱۰۷۵ - ۱۰۹۴م)
- ابوالعباس احمد مستظهر (۴۸۷ - ۵۱۲ق/۱۰۹۴ - ۱۱۱۸م)
- ابومنصور فضل مسترشد (۵۱۲ - ۵۲۹ق/۱۱۱۸ - ۱۱۳۵م)
- ابوجعفر منصور راشد (۵۲۹ - ۵۳۰ ق / ۱۱۳۵ - ۱۱۳۶م)
- ابوعبدالله محمد مقتفی (۵۳۰ - ۵۵۵ ق / ۱۱۳۶ - ۱۱۶۰م)
- ابومظفر یوسف مستنجد (۵۵۵ - ۵۶۶ ق / ۱۱۶۰- ۱۱۷۰م)
- ابومحمد حسن مستضیئ (۵۶۶ - ۵۷۵ ق / ۱۱۷۰ - ۱۱۸۰م)
- ابوالعباس احمد ناصر (۵۷۵ - ۶۲۲ق/ ۱۱۸۰ - ۱۲۲۵م)
- ابونصر محمد ظاهر (۶۲۲- ۶۲۳ق/ ۱۲۲۵ - ۱۲۲۶م)
- ابوجعفر منصور مستنصر (۶۲۳- ۶۴۰ ق / ۱۲۲۶ - ۱۲۴۲م)
- ابواحمد عبدالله مستعصم (۶۴۰ - ۶۵۶ ق / ۱۲۴۲ - ۱۲۵۸م)
سلاجقه بزرگ در خراسان و ایران
- رکن الدین ابوطالب طغرل بیک (۴۲۹ - ۴۵۵ ق / ۱۰۳۷ - ۱۰۶۳م)
- عضدالدوله ابوشجاع آلب ارسلان (۴۵۵ - ۴۶۵ ق / ۱۰۶۳ - ۱۰۷۲م)
- معزالدین ابوالفتح ملک شاه اول (۴۶۵ - ۴۸۵ ق / ۱۰۷۲ - ۱۰۹۲م)
- ناصرالدین محمود (۴۸۵ - ۴۸۷ ق/۱۰۹۲ - ۱۰۹۴م)
- رکن الدین ابومظفر برکیارق (۴۸۷ - ۴۹۸ ق / ۱۰۹۴ - ۱۱۰۴م)
- جلال الدوله ملک شاه دوم (۴۹۸ ق / ۱۱۰۴م)
- غیاث الدین ابوشجاع محمد (۴۹۸ - ۵۱۱ق/ ۱۱۰۴ - ۱۱۱۷م)
- معزالدین ابوالحارث سنجر (۵۱۱ - ۵۵۲ ق / ۱۱۱۷ - ۱۱۵۷م)
سلاجقه عراق
- مغیث الدین محمود (۵۱۱ - ۵۲۵ ق / ۱۱۱۷ - ۱۱۳۱م)
- غیاث الدین داود (۵۲۵ - ۵۲۶ق/ ۱۱۳۱ - ۱۱۳۲م)
- رکن الدین ابوطالب طغرل دوم (۵۲۶ - ۵۲۹ ق / ۱۱۳۲ - ۱۱۳۵م)
- غیاث الدین ابوالفتح مسعود (۵۲۹ – ۵۴۷ق/ ۱۱۳۵ - ۱۱۵۲م)
- معزالدین ابوالفتح ملک شاه دوم (۵۴۷ ق / ۱۱۵۲م)
- غیاث الدین ابوشجاع محمد دوم (۵۴۸ - ۵۵۴ ق / ۱۱۵۳ - ۱۱۵۹م)
- غیاث الدین ابوشجاع سلیمان شاه (۵۵۴ - ۵۵۶ ق / ۱۱۵۹ - ۱۱۶۱م)
- رکن الدین ابومظفر ارسلان شاه (۵۵۶ - ۵۷۱ ق / ۱۱۶۱ - ۱۱۷۵م)
- رکن الدین ابوطالب طغرل سوم (۵۷۱ - ۵۹۰ ق / ۱۱۷۵ - ۱۱۹۴م)
منابع
پانویس
- ↑ مصحح: عباس اقبال سلجوق را با کسر سین ضبط کرده است. تاریخ ایران پس از اسلام، ص۲۶۵.
- ↑ مصحح: این ترکان با ترکمانان فعلی از یک اصل در نژاد بودهاند و چون نه قبیله بودند، ایشان را تُغُزْ اُغُزْ (به معنای نه قبیله اغز) مینامیدند و کلمه غز مخنف لفظ اُغُز است، اقبال، تاریخ ایران پس از اسلام، ص۲۳۷.
- ↑ حسینی، صدرالدین بن علی، اخبار الدولة السلجوقیه، ص۲- ۳؛ مستوفی، تاریخ گزیده، ص۴۳۴؛ خواندمیر، حبیب السیر، ج۲، ص۴۷۹.
- ↑ فامبری ارمینیوس، تاریخ بخارا، ص۱۲۷.
- ↑ مصحح: راوندی مجاورت خانه کعبه و تقرب به امامان دین را دلیل مهاجرت آنان به مرزهای خراسان میداند.
- ↑ دندانقان میان سرخس و مرو واقع است.
- ↑ راوندی، ابوبکر محمد بن علی، راحة الصدور و آیة السرور فی تاریخ الدولة السلجوقیه، ص۱۶۸ - ۱۶۹.
- ↑ حسینی، صدرالدین بن علی، اخبار الدولة السلجوقیه، ص۱۰،
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۳۰.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۵۴.
- ↑ ابنعبری، ابوالفرج جمالالدین، تاریخ الزمان، ص۹۰.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۲۸۵.
- ↑ سرور، محمد جمالالدین، سیاسة الفاطمیین الخارجیه، ص۱۷۹.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۵.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۳۷ و ۴۰.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۲۸۶.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۸۳، مصحح: بساسیری از فاطمیان که نزدیک به صد سال رقیب عباسیان بودند، خلعت دریافت کرد و این به معنای زمینهسازی برای سقوط خلافت عباسی بود؛ از این رو طغرل رهاییبخش خلافت عباسی از دست دولت فاطمی بود.
- ↑ حسینی، صدرالدین بن علی، اخبار الدولة السلجوقیه، ص۱۸.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۷۱.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۲۸۷.
- ↑ بنداری، فتح بن علی بن محمد، اختصار تاریخ دولة آل سلجوق، به نقل از: امام عمادالدین محمد اصفهانی.
- ↑ محمود و الشریف، العالم الاسلامی فی العصر العباسی، ص۵۶۲.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۷۷.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۷۷، ۸۳.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۷۷.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۸۰، مصحح: در همین سال سنیها در بغداد قدرت زیادی به دست آوردند، بر محلههای شیعهنشین تاختند و به خانه عالم بزرگ شیعه، شیخ طوسی هجوم برده کتابخانه وی را غارت کردند. جعفریان، رسول، تاریخ ایران اسلامی، دفتر ۳، ص۲۶۴.
- ↑ محمود و الشریف، العالم الاسلامی فی العصر العباسی، ص۵۶۳.
- ↑ بنداری، فتح بن علی بن محمد، اختصار تاریخ دولة آل سلجوق، ص۱۸؛ حسینی، صدرالدین بن علی، اخبار الدولة السلجوقیه، ص۱۹.
- ↑ عانه سرزمین مشهوری میان رقه و هیث، از توابع جزیره و مشرف بر فرات است که در نزدیکی حدیثة الفرات با حدیثة النوره قرار دارد. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۷۲.
- ↑ ابنعبری، ابوالفرج جمالالدین، تاریخ الزمان، ص۱۰۴.
- ↑ ابن عمرانی، محمد بن علی بن محمد، الانباء في تاریخ الخلفاء، ص۱۶۱.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۸۷.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۸۹.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۷۲ و ۸۹.
- ↑ بنداری، فتح بن علی بن محمد، اختصار تاریخ دولة آل سلجوق، ص۲۱.
- ↑ امین، حسین، تاریخ العراق فی العصر السلجوقی، ص۱۳۵ – ۱۳۶.
- ↑ حسینی، صدرالدین بن علی، اخبار الدولة السلجوقیه، ص۲۱، مصحح: سلطان به ری آمد و در همان سال درگذشت. مدفن او در نزدیکی ری به برج طغرل معروف است.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۱۰۳ و ۱۱۱.
- ↑ بنداری، فتح بن علی بن محمد، اختصار تاریخ دولة آل سلجوق، ص۴۵.
- ↑ بنداری، فتح بن علی بن محمد، اختصار تاریخ دولة آل سلجوق، ص۵۵.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۱۲۵ - ۱۲۶.
- ↑ ابن عمرانی، محمد بن علی بن محمد، الانباء في تاریخ الخلفاء، ص۱۷۰؛ ابنخلکان، وفیات الاعیان، ج۵، ص۲۸۸ - ۲۸۹.
- ↑ استقلال سلطان محمود بن ملکشاه در حکومت عراق. از نتایج این اختلافات بود و به این وسیله حکومت سلاجقه عراق تأسیس شد و از حکومت سلاجقه بزرگ که در خراسان و ایران حکومت میکرد، جدا گردید.
- ↑ Arnold. The caliphate: P. ۸۰..
- ↑ خلیفه مسترشد کو شید از درگیری میان سلطان طغرل بن محمد و برادرش سلطان مسعود بهره برداری کند. در این باره، ر. ک: ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۳۴۵ – ۳۴۹.
- ↑ مصحح: فَراختائیان با قُتْلُغ خانیه از طایفه قراختای بودند که پس از خوارزمشاهیان در سالهای ۶۲۱ تا ۷۰۶ در کرمان حکومت کردند. براق بن حاجب این سلسله را بنا نهاد.
- ↑ مصحح: سنت اتابک گزینی نیز به این بحران کمک کرد و سلسلههای کوچکی به نام اتابکان در درون دولت سلجوقی به وجود آمد.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۳۵۲.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۹، ص۳۱ - ۳۲.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۹، ص۳۲.
- ↑ راوندی، ابوبکر محمد بن علی، راحة الصدور و آیة السرور فی تاریخ الدولة السلجوقیه، ص۳۸۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۹، ص۴۸-۴۹.
- ↑ بنداری، فتح بن علی بن محمد، اختصار تاریخ دولة آل سلجوق، ص۲۶۸.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۹، ص۲۵۵، ۲۳۰.
- ↑ زهرانی، نظام الوزارة فی الدولة العباسیه، ص۶۷.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۲۸۸.