زید بن علی بن الحسین در تاریخ اسلامی

مقدمه

زید فرزند امام زین العابدین(ع)[۱] در سال ۱۲۱ به کوفه آمد و در اوایل سال ۱۲۲ بر ضدّ بنی‌امیه قیام کرد، ولی شکست خورد و به قتل رسید. درباره انگیزه قیام وی بین راویان و مورخان اختلاف است. به قولی خالد بن عبدالله قسری حاکم سابق عراق که مورد غضب هشام بن عبدالملک خلیفه جبّار اموی (خلافت: ۱۰۵ - ۱۲۵) واقع شده و در زندانِ جانشین خود، یوسف بن عمر ثقفی بود، ادعا کرد اموالی نزد زید بن علی(ع) و محمد بن عمر بن علی بن ابی‌طالب(ع) و چند تن دیگر از مردم مدینه دارد. یوسف موضوع را به هشام اطلاع داد و خلیفه هم آن افراد را به شام احضار نمود و اموال مورد ادعای خالد را مطالبه کرد. آنان ادعای خالی را تکذیب کردند. هشام به جز یک نفر که با وی نسبتی داشت، بقیه را نزد یوسف بن عمر به کوفه اعزام کرد تا یوسف ایشان را با خالد روبرو کند و در صورتی که خالد بر ادعای خود باقی بود، آنها را قسم دهد و سپس آزاد کند. هنگام رودرویی، خالد این ادعا را انکار کرد. با این حال یوسف در مسجد و در حضور مردم از زید و بقیه متهمان در مورد ادعای مزبور، سوگند گرفت و سپس آنها را آزاد کرد. زید پس از این واقعه به رغم نظر یوسف بن عمر که خواهان خروج فوری او از کوفه بود، در این شهر باقی ماند و مردم و شیعیان به گرد او جمع گشته و خواستار آن شدند که وی بر ضدّ امویان قیام کند[۲]. به روایتی آن کس که مدعی شده بود اموالی نزد زید و دیگران دارد، پسر خالد بن عبدالله، یعنی یزید بود[۳]. بعضی از مورخان قول دیگری آورده‌اند مبنی بر اینکه رفتن زید نزد هشام به علت اختلافی بود که او با پسرعمویش عبدالله بن حسن بن حسن بن علی(ع) در مورد میراث حضرت علی(ع) داشت[۴].

این قول صحیح به نظر نمی‌رسد؛ زیرا زید به زهد و عبادت و تقوا مشهور بود و بعید است چنین فردی به دلیل مال دنیا با پسرعموی خود، که او نیز از خاندان پیغمبر(ص) بود تا بدان‌جا اختلاف پیدا کند که نزد خلیفه غاصب اموی شکایت برد. از این گذشته، راویانی که از اختلاف این دو، در جلسه‌ای که به منظور حل این اختلاف در مقابل حاکم و مردم مدینه تشکیل شد، شرحی داده‌اند، بدون اینکه صریحاً و یا تلویحاً به تصمیم زید مبنی بر ارجاع این اختلاف به خلیفه اشاره‌ای داشته باشند، در ادامه سخن، از آمدن زید نزد هشام خبر داده‌اند. این راویان که باز درباره برخورد هشام و زید مطالبی آورده‌اند، درباره نتیجه این ملاقات که رفع و حل منازعه وی با پسرعمویش باشد، مطلبی نقل نکرده‌اند. نظر به نامه‌ای که هشام بن عبدالملک پس از دیدار با زید در مورد او برای یوسف بن عمر والی کوفه نوشته است، علت و موجب این دیدار به خوبی مشخص می‌شود. در این نامه هشام می‌نویسد: «... زید بن علی درباره دعوی عمر بن ولید نزد امیرالمؤمنین آمده بود تا میان آنها حکم کند.»..[۵]. در واقع رفتن زید به نزد هشام نه به دلیل شکایت از پسرعموی خود و درخواست حکمیت خلیفه جور در اختلاف بین خاندان پیغمبر(ص)، بلکه شکایت از عمر بن ولید (احتمالاً پسر ولید بن عبدالملک خلیفه اسبق) بوده است. از سوی دیگر نظر به اینکه زید، فرزند و برادر امام بوده است و در سیره و تعالیم امامان شیعه از ارجاع اختلاف میان شیعیان به حاکمان جور و غاصب نهی شده است، اگر چنین اقدامی از جانب او که از خاندان پیغمبر(ص) بود صورت گرفته باشد، مسلماً می‌بایست مورد نهی و سرزنش امام عصر خود واقع می‌شد؛ در حالی که روایات بسیار در ستایش ایمان و عمل زید از قول امامان شیعه(ع) نقل شده است. همچنین روایاتی که این قول را ذکر کرده‌اند از علت حضور زید در کوفه سخنی به میان نیاورده‌اند. مطابق قول اول، حضور زید در کوفه، توجیه قابل قبولی دارد، ولی قول دوم در صورت صحت، چون نمی‌تواند حضور زید را در کوفه توجیه کند، ناقص و غیرقابل قبول است[۶].

به اعتقاد شیعه، زید پس از امام باقر(ع) شریف‌ترین برادران آن حضرت و سرآمد علویان بود و علت قیامش تنها امر به معروف و نهی از منکر و خون‌خواهی جدش امام حسین(ع) بود[۷]. مسلم است که زید از آغاز، قصد قیام و انقلاب داشته است. اگر هشام وی را احضار نمود و به کوفه اعزام کرد، نادانسته زید را به مطلوب او که حضور در میان شیعیان کوفه بود، رسانده است. شاهد بر این مدعا، سخنان هشام خطاب به زید و پاسخ زید به اوست. هشام گفت: «ای زید! شنیده‌ام از خلافت یاد می‌کنی و آرزوی آن را داری، ولی تو لایق خلافت نیستی؛ چراکه از کنیزی زاده شده‌ای». زید در پاسخ گفت: «اسماعیل از بهترین پیغمبران بود و محمد(ص) برترین پیامبران از فرزندان او بود. اسماعیل فرزند کنیزی بود و برادرش مانند تو، فرزند زنی آزاد؛ اما خدا او را بر برادرش برتری داد و بهترین انسان‌ها را از نسل او قرارداد.»[۸]. برخی از راویان و محدثان شیعه نیز که به قیام زید برای اجرای احکام خدا و خون‌خواهی امام حسین(ع) معتقد هستند، زمینه‌ساز قیام وی را برخورد او و هشام دانسته‌اند که هشام در مجلس خود، قصد اهانت و تحقیر زید را داشت و ادعای خلافت او را به دلیل کنیززاده‌بودنش در میان جمع به تمسخر گرفت؛ ولی همین راویان به علت ملاقات زید با هشام که از قراین روایت پیداست به درخواست زید صورت گرفته است، اشاره‌ای نکرده‌اند و نوشته‌اند که او پس از این دیدار از شام به کوفه آمد[۹]. با توجه به آنچه ذکر شد، علت و چگونگی حضور زید در کوفه هر چه باشد، در این تردید نیست که یوسف بن عمر از اقامت وی در کوفه بیمناک بود و از او می‌خواست که هرچه زودتر از آن شهر خارج شود. زید چهار یا پنج ماه در کوفه بود و در این مدت گروهی از بزرگان مردم کوفه با او بیعت کردند. سرانجام پس از اصرار زیاد حاکم کوفه، زید از شهر بیرون رفت تا به قادسیه رسید. در آنجا شیعیان و غیر آنها به دیدار او رفتند و از وی برای قیام دعوت کردند و آمادگی چهل هزار نفر از مردم کوفه را برای بیعت و پیوستن به او اعلام داشتند.

به روایت دیگری کوفیان به زید اطمینان دادند که صدهزار رزم‌آور از مردم کوفه و بصره و خراسان آماده‌اند تا در رکابش با بنی‌امیه بجنگد و شامیان با افراد کم خود، نخواهند توانست با این سپاه عظیم رویارویی نموده و در برابرش مقاومت کنند. زید پس از گرفتن تعهدات و پیمان‌های محکم از سرشناسان کوفه، مخفیانه به آن شهر بازگشت. در پی بازآمدن زید به کوفه، شیعیان و مردم دیگر، پنهانی به نزد او رفتند و بیعت کردند؛ به گونه‌ای که شمار بیعت‌کنندگان به جز آنها که در مدائن و بصره و واسط و موصل و خراسان و ری و گرگان بودند (یعنی تنها در کوفه)، به پانزده هزار نفر رسید. زید، ده ماه و اندی در کوفه بود و داعیان خود را به شهرها و نواحی اطراف می‌فرستاد[۱۰].

در میان بیعت‌کنندگان با زید، گذشته از شیعیان، مردان دیگری از جمله گروهی از خوارج نیز وجود داشتند[۱۱]. همچنین بسیاری از فقها و قاضیان و محدثان کوفه اعم از شیعه و سنی با زید بن علی بیعت کردند؛ از جمله:

  1. منصور بن معتمر از راویان عامه که از اصحاب امام باقر(ع) نیز بود.
  2. یزید بن ابی‌زیاد از موالی بنی‌هاشم که از بزرگان شیعه بود.
  3. ابوحنیفه از ائمه اربعه اهل تسنن که فتوی به جواز خروج بر هشام داد و به این صورت زید را یاری کرد.
  4. هلال بن خباب قاضی مدائن که از رجال عامه بود.
  5. سفیان بن سعید بن مسروق ثوری (سفیان ثوری مشهور).

از فقهای دیگری که با زید بیعت کردند، سلمة بن کهیل، هارون بن سعد، هاشم بن برید، ابوهاشم رمانی و حجاج بن دینار بودند[۱۲]. شرایط بیعت با زید عبارت بود از: دعوت به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص)، پیکار با ظالمان و دفاع از مستضعفان، بخشش به محرومان، تقسیم عادلانه غنیمت میان اهل آن، رد مظالم، بازگرداندن سپاهیانی که (در مرزها) مانده‌اند، یاری اهل بیت پیغمبر(ص) در برابر مخالفان آنها. چون مردم با این شرایط بیعت می‌کردند، زید با آنها دست می‌داد و می‌گفت: «خدایا شاهد باش»[۱۳]. بدین ترتیب زید بن علی خود را آماده قیام نمود و شب چهارشنبه اول ماه صفر سال ۱۲۲ را وقت قیام اعلام کرد. یوسف بن عمر والی کوفه که آن زمان در حیره به سر می‌برد، از قصد زید آگاه شد و به حَکَم بن صَلت جانشین خود در کوفه دستور داد همه مردم را به مسجد بزرگ فرا خواند و در آنجا محصور کند. حَکَم نیز دستور را در روز سه‌شنبه یعنی یک روز قبل از موعد قیام زید اجرا کرد[۱۴].

زید در موعد مقرر دستور داد رمز قیام را اعلام کنند و تا صبح در شهر بیعت‌کنندگان را به یاری فراخوانند. وقتی صبح شد، مجموع کسانی که خود را به زید رسانده بودند، دویست‌وهجده نفر بودند. زید از غیبت بقیه افراد سؤال کرد؛ گفتند در مسجد محاصره شده‌اند. زید گفت: «نه، به خدا این عذر از کسانی که با ما بیعت کرده‌اند، پذیرفته نیست»[۱۵]. زید با همان تعداد حرکت کرد تا به جبانه صیادان رسید. آنجا پانصد نفر از شامیان نگهبانی می‌دادند. زید به آنها حمله کرد و همه را به فرار مجبور ساخت؛ سپس به کنّاسه رسید و در جنگ با گروهی از نظامیان شام مستقر در کنّاسه، آنها را هم شکست داد. بعد از چند درگیری محدود، لشکر اصلی امیر کوفه که از مردم شام بودند، در رسید. در این هنگام زید، یاران خود را به سوی مسجد کوفه برد و در کنار خانه عمر بن سعد با لشکریان یوسف بن عمر درگیر شدند و توانستند آنها را شکست دهند؛ به گونه‌ای که تا خانه عمرو بن حریث فرار کردند. زید آنها را تعقیب کرد و به باب الفیل (یکی از درهای مسجد بزرگ کوفه) رسید. در آنجا یاران او پرچم‌های خود را از بالای درها، وارد مسجد کردند و به مردمی که در مسجد بودند، بانگ می‌زدند: «ای اهل مسجد! بیرون بیایید». نصر بن خزیمه (یکی از یاران و سرداران زید) فریاد می‌زد: «ای مردم کوفه! از این خواری بیرون بیایید و به عزت و بزرگواری دین و دنیا روی آورید». از داخل مسجد حرکتی برای پیوستن به زید صورت نگرفت و از بالای دیوارهای آن، مأموران شامی حکومت، یاران زید را سنگ‌باران کردند. جنگ تن به تن در اطراف مسجد درگرفت و اصحاب زید توانستند شامیان را از شهر بیرون برانند. روز بعد، جنگ از سر گرفته شد و طی آن نصر بن خزیمه کشته شد. پایداری یاران زید و شجاعت آنها باعث شد، یوسف بن عمر دستور دهد آنها را از دور، هدف تیر قرار دهند. با این حال، جنگ همچنان ادامه یافت تا اینکه هنگام شب، تیری به پیشانی زید اصابت کرد و تا مغز او فرو رفت. زید و یارانش پس از این حادثه از میدان جنگ بازگشتند. دشمن می‌پنداشت آنها به دلیل فرا رسیدن شب، بازگشته‌اند.

هنگامی که تیر را از پیشانی زید خارج می‌کردند، از دنیا رفت. یارانش برای اینکه جسد وی به دست دشمن نیفتد، شبانه آن را به عباسیه[۱۶] بردند و گودالی کندند و پیکر او را دفن نمودند. آن‌گاه آب نهر را بر آن گرداندند و پراکنده شدند[۱۷]. یوسف بن عمر، و لشکر شامی او با آگاهی از پراکنده شدن یاران زید، وارد شهر شدند. وی به شامیان دستور داد تا خانه‌های مردم کوفه را جستجو کنند و یاران مجروح زید را بیابند. آنها نیز زن‌های کوفیان را از خانه‌ها بیرون می‌آورند و اتاق‌هایشان را بازرسی می‌کردند. غلامی که شاهد دفن زید بود، محل دفن وی را به یوسف بن عمر خبر داد. به دستور یوسف جسد زید را از خاک بیرون آوردند و سرش را جدا کردند[۱۸]. سپس جسد او را به همراه جسد چند تن از سران اصحابش در کنّاسه به دار آویختند و سر وی را برای هشام به دمشق فرستادند. جسد زید چهار سال بالای دار بود و چون یحیی، پسر وی در خراسان قیام کرد، ولید بن یزید (خلیفۀ وقت) به یوسف بن عمر (حاکم کوفه) دستور داد جسد زید را پایین آورد و بسوزاند. یوسف نیز چنین کرد و خاکستر آن را در فرات ریخت[۱۹]. پس از شهادت زید، یوسف بن عمر در کوفه منبر رفت و کوفیان را به شدت مورد سرزنش و تحقیر و تهدید قرار داد و از جمله گفت: «اگر امیرالمؤمنین (هشام بن عبدالملک) اجازه داده بود، افراد جنگجوی شما را می‌کشتم و فرزندانتان را به اسارت می‌گرفتم»[۲۰]. بدین ترتیب مردم کوفه بار دیگر نسبت به یکی از افراد خاندان پیغمبر(ص) خیانت کردند و در یاری زید که با اصرار زیاد، او را به قیام تشویق کرده بودند، کوتاهی نمودند و شاهد به دار آویخته شدن جسد وی در شهر خود شدند.[۲۱]

منابع

پانویس

  1. مادر زید، کنیز بافضیلتی بود که مختاربن ابی عبید ثقفی پس از قیام خود به خون‌خواهی امام حسین(ع) او را به حضرت سجاد(ع) بخشید.
  2. نک: تاریخ طبری، ج۵، ص۴۸۲-۴۸۳؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۳۳-۱۳۵.
  3. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۸۲.
  4. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۸۴.
  5. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۸۹.
  6. آقای حسین کریمان که همه روایات را درباره «سیره و قیام زید بن علی(ع)»، در کتاب خود با همین نام و از جمله همین قول مزبور آورده‌اند، متوجه اشکالات مذکور نشده‌اند (نک: سیره و قیام زید بن علی(ع)، ص۲۶۸ تا ۲۷۶).
  7. ارشاد، ج۲، ص۱۶۸.
  8. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۸۶؛ مروج الذهب، ج۳، ص۲۱۸؛ ارشاد، ج۲، ص۱۶۹.
  9. نک: ارشاد، ج۲، ص۱۶۹.
  10. نک: مقاتل الطالبیین، ص۱۳۵-۱۳۶؛ قیاس کنید با: تاریخ طبری، ج۵، ص۴۸۷-۴۸۹.
  11. سیره و قیام زید بن علی(ع)، ص۲۸۸، به نقل از عمدة الطالب، ص۲۴۶.
  12. مقاتل الطالبیین، ص۱۴۵. (برای اطلاع بیشتر از بزرگان و فقهایی که با زید بیعت کردند، نک: سیره و قیام زید بن علی(ع)، ص۲۹۰)
  13. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۹۲.
  14. ابوالفرج همانند طبری موعد قیام را شب اول صفر نقل کرده ولی شروع قیام را یک هفته جلوتر و در شب بیست و سوم محرم آورده است! (مقاتل الطالبیین، ص۱۳۶).
  15. تاریخ طبری، ج۵، ص۵۰۰؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۳۸.
  16. در مورد «عباسیه، نک: مبحث «نواحی مشهور اطراف کوفه» در سخن از جغرافیای تاریخی منطقه کوفه، در همین کتاب.
  17. نک: مقاتل الطالبیین، ص۱۴۰-۱۴۴.
  18. تاریخ طبری، ج۵، ص۵۰۴.
  19. مقاتل الطالبیین، ص۱۴۵.
  20. تاریخ طبری، ج۵، ص۵۰۷.
  21. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۴۰۸.