سنت امام حسین

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

سنت امام حسین(ع) راهی به سنت نبوی

این مطلب با ذکر مقدماتی بیان می‌شود:

مقدمه اول: منابع تشریع و استنباط

بعد از ایمان به خدا، رسول و روز قیامت، شاید مهم‌ترین سؤال این باشد که از چه منبعی باید دین خدا را در اصول و فروع، فراگرفت؟ خداوند متعال بندگان خود را مکلف به اطاعت از دستورات خود نموده است و احکام و قوانین را وضع کرده که سعادت دنیا و آخرت آنان را تضمین نماید. اما این احکام و قوانین نیازمند منبع معتبر و مطمئنی است تا پشتوانه آنها قرار گیرد؛ بنابراین سرچشمه‌های استنباط و تشریح از مسائل بسیار مهمی است که در هر دین و مذهبی باید مورد توجه قرار گیرد. اصولاً در اغلب حالات، مشکل عمده در مذاهب و آرای فقهی و عقیدتی، اختلافات در مصادر و منابعی است که علما در شناخت دین خدا به آن مراجعه می‌کنند و لذا بحث از منابع و مصادر از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است.[۱]

مقدمه دوم: کتاب و سنت نبوی دو منبع تشریع

قرآن و سنت نبوی و به تعبیری کلی‌تر، کتاب‌های آسمانی و سنت پیامبران، دو منبع مهم و اساسی از منابع تشریح و استنباط دین و احکام الهی در ادیان است. مصدر و منبع اول برای احکام خدا نزد همه مسلمانان قرآن کریم است و بعد از آن، دومین مصدر و منبع، سنت پیامبر(ص) - قول، فعل و تقریر ایشان - است که راهگشای مردم به سوی حقیقت قرآن کریم است. سنت؛ منبعی است که عهده‌دار شرح و تفصیل مجملات و متشابهات قرآن است، اموری که در قرآن به صورت کلی بیان شده، شرح و تفصیل آن بر عهده سنت است.[۲]

مقدمه سوم: موانع در راه سنت نبوی

سنت نبوی از جایگاه ویژه‌ای در استنباط و تشریع برخوردار است، ولی راه رسیدن به آن با مشکلات و عقبه‌های فراوانی همراه است. شاید بتوان گفت این مشکلات از مهم‌ترین گرفتاری‌هایی بوده که مسلمانان و به طور کلی فرهنگ اسلام به آنها مبتلا گشته است؛ زیرا اگر راه رسیدن به حدیث پیامبر برای مسلمانان میسر و آسان بود، این همه اختلافات در فروع و اصول دین و این‌گونه انحرافات در تاریخ و فرهنگ غنی اسلام پدید نمی‌آمد. اینک به برخی از این مشکلات که مربوط به سنت نبوی است اشاره می‌کنیم:

اهتمام نداشتن صحابه به ضبط حدیث

با مراجعه به تاریخ صحابه روشن می‌گردد که اصحاب پیامبر(ص) چندان اهمیتی به سؤال از پیامبر(ص) و ضبط حدیث نداشته‌اند که این خود معلول عواملی است:

عامل سیاسی

از آنجا که قریش برای بعد از پیامبر(ص) برنامه‌ریزی می‌کردند، از ابتدا درصدد برآمدند که مانع کتابت و نشر سنت پیامبر(ص) - از هر طریق ممکن - شوند. عبدالله بن عمرو می‌گوید: من هر چه که از رسول خدا(ص) می‌شنیدم، می‌نوشتم تا آن را حفظ کنم. قریش مرا از این کار نهی کرد، آنان گفتند که تو هر چه از رسول خدا(ص) می‌شنوی، می‌نویسی؟ رسول خدا(ص) بشری است که در حال غضب و رضا سخن می‌گوید. من از نوشتن حدیث دست کشیدم و خدمت رسول خدا(ص) رسیده و موضوع را بر آن حضرت بازگو کردم. پیامبر اکرم(ص) با انگشت مبارک به دهان خود اشاره کرده و فرمود: بنویس، قسم به کسی که جانم به دست اوست، از این دهان به غیر از حق چیز دیگری خارج نمی‌شود.[۳].[۴]

اشتغال به امر معاش

زندگی در مدینه بسیار سخت بود، مردم با سختی و زحمت فراوان مخارج خود را به دست می‌آوردند؛ لذا تنها برخی از مردم که کار کمتری داشتند، دائماً یا بیشتر اوقات با پیامبر(ص) به سر می‌بردند و از محضر آن حضرت بهره‌مند می‌شدند و بقیه، یا از سخنان پیامبر(ص) بی‌خبر بودند و یا توسط کسانی که خدمت حضرت(ص) مشرف می‌شدند، استفاده می‌بردند.[۵]

سؤال نکردن از پیامبر(ص)

صحابه عادت نداشتند که از پیامبر(ص) در امور دین سؤال کنند و گروهی تنها به انتظار می‌نشستند تا شخصی اعرابی و بادیه نشین نزد رسول خدا(ص) مشرف شود و در امور دین سؤالی کند تا آنان نیز از جواب پیامبر(ص) بهره‌مند شوند. انس بن مالک می‌گوید: ما از سؤال کردن از رسول خدا(ص) در مورد تمام امور نهی شده بودیم؛ لذا دوست داشتیم شخص عاقلی از اهل بادیه بیاید و از حضرت سؤال کند و ما بشنویم.[۶].[۷]

نبود آینده‌نگری؛

صحابه اهتمام چندانی به سؤال و حفظ حدیث نمی‌دادند؛ زیرا غالب آنان گمان نداشتند که بعد از پیامبر(ص) بسیاری از کشورها فتح می‌شود و اسلام و مسلمانان به سنت پیامبر(ص) احتیاج فراوان پیدا می‌کنند.[۸]

منع تدوین و کتابت و نشر حدیث

مشکل زمانی مضاعف و دوچندان شد که بعد از پیامبر اکرم(ص) بزرگان مدرسه خلفا و در رأس آنان، ابوبکر و عمر از نشر و تدوین و کتابت حدیث جلوگیری کردند، همان حدیث‌های اندکی هم که میان صحابه بود و برخی نیز مکتوب شده بود، نه تنها از نشر و تدوین و نقل آن جلوگیری شد، بلکه به امر خلیفه به آتش کشیده شد. ابن عباس می‌گوید: هنگامی که بیماری پیامبر(ص) تشدید شد، فرمود: «صحیفه‌ای بیاورید تا در آن مطالبی بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید». عمر گفت: بیماری بر پیامبر(ص) غلبه کرده، کتاب خدا نزد ما بس است. پس اختلاف شده و نزاع بالا گرفت، پیامبر(ص) فرمود: «از نزد من برخیزید و نزد من نزاع سزاوار نیست».[۹].

شمس الدین ذھبی نقل می‌کند: ابوبکر بعد از وفات رسول خدا(ص) مردم را جمع کرد و به آنان گفت: شما از رسول خدا(ص) احادیث مختلف نقل می‌کنید و دیگران نیز بعد از شما بیشتر اختلاف خواهند کرد، هرگز از رسول خدا(ص) نقل حدیث نکنید و هر گاه که از یکی از شما سؤال شد، بگوید: بین ما و شما کتاب خداست، حلال آن را حلال، حرام آن را حرام شمارید.[۱۰].

همچنین او از عایشه نقل می‌کند: پدرم پانصد حدیث از رسول خدا(ص) جمع نمود. شبی تا صبح فکر کرد که با آنها چه کند. پس اندوه مرا فرا گرفت. گفتم: آیا به جهت شکایت از درد، خواب نداری یا به خاطر خبر ناگواری که به تو رسیده؟ صبح که شد به من گفت: دخترم! حدیث‌هایی که نزد توست بیاور. من آنها را نزد او آوردم و آن‌گاه آتشی خواست و همه آنها را سوزانید.[۱۱].

عمر بن خطاب نیز بعد از ابوبکر همین سیاست خطرناک را دنبال نمود. ابن سعد نقل می‌کند: احادیث در عهد عمر بن خطاب زیاد شد. او مردم را قسم داد که هر چه حدیث از رسول خدا(ص) نزد خود دارند، نزد او حاضر کنند. بعد از آنکه حاضر شد، دستور داد تا همه را به آتش بکشند.[۱۲]. عمر حتی کسانی را که به عنوان والی به شهر یا کشوری می‌فرستاد، دستور می‌داد تا حدیث از رسول خدا(ص) منتشر نکنند.

قرظة بن کعب می‌گوید: وقتی که عمر ما را به عراق فرستاد با ما چند قدمی آمد و گفت: آیا می‌دانید چرا شما را بدرقه کردم، گفتیم: آری، برای بزرگداشت ما. گفت: و با وجود این شما می‌روید پیش مردم دهکده‌ای که برای ایشان انس و زمزمه‌ای به قرآن است، مثل زمزمه و صدای زنبور عسل، پس آنها را با نقل احادیث از قرآن مانع نشود، قرآن را مستقل بگذارید و کم کنید روایت از رسول خدا(ص) را و من شریک شمایم.[۱۳].

حتی امثال ابوهریره را به خاطر نشر حدیث تهدید به تبعید کرد[۱۴] و عده‌ای را نیز به همین جهت زندانی نمود[۱۵]. این سنت در عصر خلافت عثمان و معاویه نیز دنبال شد؛ لذا دستور دادند: کسی حق ندارد غیر از آنچه در عهد ابوبکر و عمر حدیث شنیده روایت کند[۱۶]. به همین جهت و جهاتی دیگر، مسلمانان بعد از وفات رسول خدا(ص) با مشکل کمبود در منابع تشریح و استنباط مواجه شدند و این خود سبب شد که مسلمانان هر چه زودتر به رأی و اجتهاد و قیاس و استحسان و اصول دیگر روی آورند و در نتیجه از بسیاری مصالح حقیقی و آثار طبیعی که مترتب بر احکام واقعی است، محروم گشتند. ولی این جبری نبود، امری بود که مدرسه خلفا آن را ایجاد کرده و پیروان خود را به این گرداب وارد کردند.[۱۷]

مقدمه چهارم: ضرورت راهی به سوی سنت واقعی!

سؤالی که در اینجا مطرح است این که: آیا ممکن است خداوند بندگان خود را بعد از رسولش به خودشان واگذاشته باشد بدون هیچ راهنمایی که آنان را به احکام واقعی دعوت کند؟ آیا با رحمانیت و لطف الهی سازگار است که مردم را بعد از رسولش در شک‌ها و تردیدها رها کرده و برای آنان راهی معین نکند تا از آن طریق به سرچشمه زلال معارف نبوی دست بیابند؟ آیا خداوند متعال برای مردم، بعد از قرآن و سنت نبوی راهی پیش رویشان ننهاده تا توسط آن به حقیقت کتاب و سنت نبوی رهنمون گردند؟ یا اینکه بعد از وفات پیامبر اکرم(ص) قرار است مردم از سنت نبوی محروم شوند و راهی برای رسیدن به آن نیست مگر از طریق صحابه که به صورت ظن و گمان به دست ما خواهد رسید؛ زیرا آنان معصوم نبودند تا سنت رسول خدا(ص) را بدون اشتباه تبیین کنند.[۱۸]

نتیجه

پیامبر(ص) در عین اینکه رهبری سیاسی جامعه را بر عهده داشت پاسخ‌گوی نیازهای جامعه در زمینه اعتقادات و فقه و مسائل اخلاقی بود و به یقین می‌دانست که احتیاج مسلمانان به این امور دائمی و همیشگی خواهد بود؛ لذا به طور قطع مسلمانان نیازمند مرجعی مورد اطمینان هستند تا بتواند جوابگوی آنان در ابعاد مختلف دینی باشد و آنان را به حق رهنمون شود و لذا از ابتدا به فکر چاره‌ای برآمد تا این خلأ را، با پرورش افرادی که برای این امر مهم قابلیت دارند، برای بعد از خود پر کند. با مراجعه به تاریخ و حدیث پی خواهیم برد که آنان غیر از علی بن ابی طالب(ع) و یازده امام از ذریه او و از آن جمله امام حسین(ع) نبوده‌اند.[۱۹]

ضرورت حفظ سنت توسط معصوم

این مطلب را نیز با ذکر مقدماتی بیان خواهیم کرد:

مقدمه اول: ضرورت ارتباط با خداوند

انسان عصاره خلقت است و کمال او در رسیدن به لقای الهی است که از طریق عمل به شریعت همراه با توجه به باطن آن می‌تواند به این مقصد اعلی برسد.

مقدمه دوم: حقیقت بعد تشریع

شاید عده‌ای گمان کنند که بعد تشریع، همان بیان حلال و حرام و امور مربوط به جنبه عملی و سیر و سلوک انسان است. ولی حقیقت این است که بعد تشریع شامل تمام مفاهیمی می‌شود که مربوط به اعتقاد، اخلاق و سلوک و رفتار انسان است. قرآن آشکارا اشاره می‌کند که وظیفه پیامبر(ص) شامل تمام زمینه‌ها می‌شود آنجا که می‌فرماید: وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ[۲۰]. پس وظیفه پیامبر(ص) بیان آیات قرآن است و روشن است که معارف قرآن، اختصاص به بیان حلال و حرام در ناحیه سلوک و رفتار ندارد، بلکه بعد عملی تنها بخش کوچکی از حقایق قرآن را در برمی‌گیرد و کسی هرگز نمی‌تواند ادعا کند که در آن ابعاد مختلف به قرآن اکتفا کرده از بیانات پیامبر(ص) بی‌نیاز است.

مقدمه سوم: ضرورت ارتباط با واسطه‌ها

روشن است که بین غیب الغیوب که همان ذات مقدس باری تعالی است، با عوالم پایین به ویژه عالم انسان، ارتباط برقرار است و این ارتباط از طریق رابطی باید باشد که مخلوق خداوند است و این وجوب اتصال و عدم انقطاع بین عالم ربوبی و مخلوقات، خصوصاً انسان، عین توحید است،؛ چراکه توحید انواعی دارد که یکی از آنها توحید افعالی است و از دیگر اقسام آن توحید در تشریع و قانون‌گذاری، توحید در حق الطاعة و نیز توحید در حاکمیت و ربوبیت است. ارتباط خداوند با مخلوقات در دو بخش قابل تصور است:

  1. خداوند به طور مستقیم و بدون واسطه با هر فرد بشر ارتباط پیدا کند که این خلاف نظام خلقت است.
  2. ارتباط توسط افراد باشد. افراد نیز می‌توانند از جنس بشر باشند یا ملائکه و از آنجا که واسطه فیض تشریع الهی، باید از جنس خود بشر باشد تا بتواند الگو و اسوه دیگر افراد باشد در نتیجه آن واسطه نمی‌تواند از جنس ملائکه باشد.

مقدمه چهارم: ضرورت اوصیا بعد از انبیا

چه بسا کسی بپرسد که در ارتباط و اتصال به غیب، وجود نبی کافی است و دیگر نیازی به وجود امامان و اوصیای بعد از او نیست؟ در جواب می‌گوییم: از مجموع روایات استفاده می‌شود که هر یک از امامان، حق تشریع دارند. نه این که آورنده اصل شریعت‌اند، بلکه هدایت‌های آنان در حکم متمم نبوت و رسالت و شریعت است و هدایت‌ها - هر نوعی که هست- باید از عصمت برخوردار باشد؛ زیرا: از طرفی یکی از امتیازهای اساسی که در قانون‌گذاری‌ها، خصوصاً در ادیان مشاهده می‌شود، بیان قوانین به صورت تدریجی است یعنی ابتدا قانون به صورت قاعده کلی و عام مطرح می‌شود، آنگاه به قانون متوسط تبدیل می‌گردد و در مرتبه آخر به قانون‌هایی که در جامعه قابل اجرا است، منتهی می‌گردد. این نوع قانون‌گذاری که در محاکم موجود است، بعینه در ادیان و قانون‌گذاری اسلامی که توسط اولیای الهی است، مشاهده می‌شود. از طرفی تنزل قوانین کلی و قواعد عمومی و تطبیق آنها بر مصادیق، احتیاج به مراقبت ویژه‌ای دارد تا با یکدیگر خلط نگردد.

وانگهی سنت جاری در نظام خلقت آن است که عمر انبیا و پیامبران الهی محدود و طبیعی باشد و به همین جهت آنان به بیان کلیات و قوانین عمومی اکتفا کرده و تبیین و تطبیق آن را به کسانی واگذار می‌کنند که همانند خودشان معصوم بوده و در خط آنها قرار دارند؛ زیرا سلامت شریعت و حفظ آن، مقتضی استمرار مراقبت در آن ابعاد است؛ لذا احتیاج به افرادی است که با حفظ و مراقبت از قواعد عمومی و قوانین کلی که مصالح و مفاسد بشر را به خوبی در نظر گرفته است، آنها را به موارد جزئی و فردی و اجتماعی پیاده کرده و تطبیق نمایند. به ویژه با توجه به این که احکام و دستورهای خداوند در تمام زمینه‌ها جریان دارد و می‌دانیم که بشر عادی نمی‌تواند عهده‌دار وظیفه تشریع به معنای ذکر شده و تبیین و تطبیق آن گردد.

نتیجه

بعد از ذکر مقدمات به این نتیجه می‌رسیم که بعد از پیامبر اسلام(ص) و هر پیامبر دیگری، احتیاج به افرادی معصوم است تا بتوانند عهده‌دار این وظیفه در سطح گسترده باشند و اینان در اسلام جز اهل بیت رسول خدا(ص) از جمله امام حسین(ع) نیستند.

محمد بن سنان می‌گوید: خدمت امام جواد(ع) بودم، سخن از اختلاف در میان شیعه به میان آوردم. حضرت(ع) فرمود: ای محمد! خداوند- تبارک و تعالی- دائماً به وحدانیت خود تنها بود تا این که محمد و علی و فاطمه(ع) را آفرید. آنان هزار دهر مکث نمودند. سپس تمام اشیاء را آفرید و آنان را شاهد خلق خود نمود و آنها را مأمور اطاعت از این سه نفر کرده و امور خلق را به آنها واگذار کرد. آنها هر چه را بخواهند حلال و حرام می‌کنند، ولی هرگز چیزی غیر از آنچه خداوند تبارک و تعالی می‌خواهد، اراده نمی‌کنند.[۲۱].

و از اینجاست که حضرت مهدی(ع) می‌فرماید: «قُلُوبُنَا أَوْعِيَةٌ لِمَشِيئَةِ اللَّهِ فَإِذَا شَاءَ اللَّهُ شِئْنَا...»[۲۲]. قلب‌های ما ظرف‌هایی برای خواست و اراده الهی است؛ هر گاه او بخواهد و اراده کند، ما نیز خواسته و اراده می‌کنیم.[۲۳]

منابع

پانویس

  1. رضوانی، علی اصغر، دانشنامه علمی کلمات امام حسین، ج۱، ص ۲۳۷.
  2. رضوانی، علی اصغر، دانشنامه علمی کلمات امام حسین، ج۱، ص ۲۳۷.
  3. «كنت أكتب كل شي‌ء أسمعه من رسول الله(ص) أريد حفظه، فنهتني قريش وقالوا: أتكتب كل شي‌ء تسمعه و رسول الله(ص) بشر يتكلم في الغضب و الرضا؟! فأمسكت عن الكتاب، فذكرت ذلك لرسول الله(ص) فاوما باصبعه الی فیه، فقال: أكتب، فوالذي نفسي بيده ما خرج مني الا حق»؛ سلیمان بن اشعث ابوداود سجستانی، سنن ابی داود، ج۳، ص۳۱۸، حدیث ۳۶۴۶؛ عبدالله بن عبدالرحمن دارمی، سنن الدارمی، ج۱، ص۴۲۹، حدیث ۵۰۱؛ ابن حنبل، مسند الإمام احمد بن حنبل، ج۱۱، ص۵۷-۵۸، حدیث ۶۵۱۰.
  4. رضوانی، علی اصغر، دانشنامه علمی کلمات امام حسین، ج۱، ص ۲۳۸.
  5. رضوانی، علی اصغر، دانشنامه علمی کلمات امام حسین، ج۱، ص ۲۳۹.
  6. «كُنَّا قَدْ نُهِينَا أَنْ نَسْأَلَ رَسُولَ اللَّهِ(ص) عَنْ شَيْءٍ، فَكَانَ يُعْجِبُنَا أَنْ يَجِيءَ الرَّجُلُ مِنْ أَهْلِ الْبَادِيَةِ الْعَاقِلُ، فَيَسْأَلُهُ وَنَحْنُ نَسْمَعُ»؛ ابن حنبل، مسند الإمام احمد بن حنبل، ج۱۹، ص۴۴۱، حدیث ۱۲۴۵۷.
  7. رضوانی، علی اصغر، دانشنامه علمی کلمات امام حسین، ج۱، ص ۲۳۹.
  8. رضوانی، علی اصغر، دانشنامه علمی کلمات امام حسین، ج۱، ص ۲۳۹.
  9. «لَمَّا اشْتَدَّ بِالنَّبِيِّ(ص) وَجَعَهُ، قَالَ: ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ. قَالَ عُمَرُ: إِنَّ النَّبِيَّ(ص) غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَ عِنْدَنَا كِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا، فَاخْتَلَفُوا وَ كَثُرَ اللَّغَطُ، فَقَالَ: قُومُوا عَنِّي وَ لَا يَنْبَغِي عِنْدِيَ التَّنَازُعُ»؛ بخاری، صحیح البخاری، ج۱، ص۳۴، حدیث ۱۱۴.
  10. إن الصدیق جمع الناس بعد وفاة نبیهم فقال: إنکم تحدثون عن رسول الله(ص) أحادیث تختلفون فیها والناس بعدکم أشد اختلافا فلا تحدثوا عن رسول الله شیئا، فمن سألکم فقولوا: بیننا وبینکم کتاب الله فاستحلوا حلاله وحرموا حرامه؛ محمد بن احمد ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۹.
  11. جمع أبی الحدیث عن رسول الله(ص) و کانت خمسمائة حدیث فبات لیلته یتقلب کثیراً. قالت: فغمنی فقلت: أتتقلب لشکوی أو لشیء بلغک؟ فلما أصبح قال: أی بنیة هلمی الأحادیث التی عندک فجئته بها فدعا بنار فحرقها؛ محمد بن احمد ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۱۰-۱۱.
  12. إن الأحادیث کثرت علی عهد عمر بن الخطاب فأنشد الناس أن یأتوه بها فلما أتوه بها أمر بتحریقها؛ محمد بن سعد ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۴۳.
  13. لما سیرنا عمر إلی العراق مشی معنا عمر و قال: أتدرون لم شیعتکم؟ قالوا: نعم تکرمة لنا. قال: ومع ذلک إنکم تأتون أهل قریة لهم دوی بالقرآن کدوی النحل فلا تصدوهم بالأحادیث فتشغلوهم، جردوا القرآن وأقلوا الروایة عن رسول الله وأنا شریککم؛ ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۱۲.
  14. اسماعیل بن عمر ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۰۶.
  15. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۹۳، حدیث ۳۷۴.
  16. قشیری نیسابوری، صحیح مسلم، ج۲، ص۷۱۸، حدیث ۱۰۳۷؛ ابن حنبل، مسند الإمام احمد بن حنبل، ج۲۸، ص۱۱۵، حدیث ۱۶۹۱۰.
  17. رضوانی، علی اصغر، دانشنامه علمی کلمات امام حسین، ج۱، ص ۲۴۰.
  18. رضوانی، علی اصغر، دانشنامه علمی کلمات امام حسین، ج۱، ص ۲۴۳.
  19. رضوانی، علی اصغر، دانشنامه علمی کلمات امام حسین، ج۱، ص ۲۴۴.
  20. «(آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
  21. «كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي(ع) فَأَجْرَيْتُ اخْتِلَافَ الشِّيعَةِ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَزَلْ مُتَفَرِّداً بِوَحْدَانِيَّتِهِ ثُمَّ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ فَمَكَثُوا أَلْفَ دَهْرٍ ثُمَّ خَلَقَ جَمِيعَ الْأَشْيَاءِ فَأَشْهَدَهُمْ خَلْقَهَا وَ أَجْرَى طَاعَتَهُمْ عَلَيْهَا وَ فَوَّضَ أُمُورَهَا إِلَيْهِمْ فَهُمْ يُحِلُّونَ مَا يَشَاءُونَ وَ يُحَرِّمُونَ مَا يَشَاءُونَ وَ لَنْ يَشَاءُوا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۴۱، حدیث ۵.
  22. محمد بن حسن طوسی، الغیبة، ص۲۴۷.
  23. رضوانی، علی اصغر، دانشنامه علمی کلمات امام حسین، ج۱، ص ۲۴۵-۲۴۷.