شورا و مشورت در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

علی بن ابی طالب (ع) از یاران خود می‌خواست که دست از مشورت برندارند: «فَلَا تَكُفُّوا عَنْ‏ مَقَالَةٍ بِحَقٍ‏ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ»[۱].

امیرمؤمنان علی(ع) در راه و رسم مدیریتی خود پایبند مشورت کردن بود و در موارد متعدد عمل می‌نمود. در نامه‌ای به سران سپاه خود نوشت: «مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى‏ أَصْحَابِ‏ الْمَسَالِحِ‏... أَلَا وَ إِنَّ لَكُمْ عِنْدِي أَلَّا أَحْتَجِزَ دُونَكُمْ سِرّاً إِلَّا فِي حَرْبٍ وَ لَا أَطْوِيَ‏ دُونَكُمْ أَمْراً إِلَّا فِي حُكْمٍ»[۲].

آن پیشوای حق و عدل در مواضع گوناگون با یاران خود مشورت می‌کرد و در آن چه به مردمان مربوط می‌شد با آنان مشورت می‌نمود. نصر بن مزاحم منقری نقل کرده است که چون امیر مؤمنان علی (ع) آهنگ رفتن به شام کرد، مهاجران و انصار را فرا خواند و پس از حمد و ثنای پروردگار به آنان فرمود: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّكُمْ مَيَامِينُ الرَّأْيِ مَرَاجِيحُ‏ الْحِلْمِ‏ مَقَاوِيلُ بِالْحَقِّ مُبَارَكُو الْفِعْلِ وَ الْأَمْرِ وَ قَدْ أَرَدْنَا الْمَسِيرَ إِلَى عَدُوِّنَا وَ عَدُوِّكُمْ فَأَشِيرُوا عَلَيْنَا بِرَأْيِكُمْ»[۳].

امام علی (ع) در دوران حکومت خود از مشورت به درستی بهره می‌جست و به کارگزاران و مردمان می‌آموخت که این سنت نیکو را پاس بدارند. اسوه‌های مدرسه نبوی، همگی پایبند و متعهد به شورا بودند، چنان که فضیل بن یسار[۴] گوید: «اسْتَشَارَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) مَرَّةً فِي‏ أَمْرٍ» (امام صادق (ع) یک بار در موضوعی از من نظر مشورتی خواست). فضیل اضافه کرده است که من عرض کردم که چون منی برای شما مشاور باشم و نظر بدهم؟ آخر من در برابر شما چه نظری دارم؟ شما امام هستید. حضرت فرمود: «نَعَمْ إِذَا اسْتَشَرْتُكَ»[۵].

بنابراین، چنین نیست که انسان صاحب رأی و اندیشه با اشخاص پایین‌تر از خود مشورت نکند. شیخ حر عاملی، این‌گونه احادیث را در بابی با عنوان جَوَازُ مُشَاوَرَةُ الْإِنْسَانِ دُونَهُ آورده است که بیانگر همین حقیقت است[۶]. پیشوایان معصوم و مظاهر همه اسما و صفات خدا و انسان‌های کامل مشورت می‌کردند.[۷]

مشورت و رایزنی با صاحب‌نظران

مشورت از نظر امام علی (ع)، اصل مهمی است که همگان باید در امور مهم خود بدان اهتمام ورزند؛ زیرا کسی که با دیگران مشورت می‌کند، خود را شریک عقل و دانش آنان ساخته[۸] و به رایگان از چنین نعمتی بهره برده است. این اصل برای حاکمان و مدیران، یک وظیفه قطعی است؛ زیرا تصمیمات آنان سرنوشت جامعه را رقم می‌زند، و این در حالی است که بدون بررسی همه جوانب و آگاهی از همه آرا، احتمال خطا در تصمیم‌گیری افزایش می‌یابد: «مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَإِ»[۹].

حضرت علی (ع) به مالک اشتر سفارش می‌کند که با دانشمندان و خردورزان، فراوان به گفت‌و‌گو و مباحثه بپردازد و در سامان جامعه از دانش و تجربه آنان استفاده کند[۱۰]. ایشان تصریح می‌کند در اموری باید مشورت کرد که حکم صریح آن در کتاب و سنت نباشد[۱۱]؛ وگرنه جای مشورت نیست.[۱۲]

اهمیت مشورت در نظرگاه امیرالمؤمنین

امیرالمؤمنین(ع) سخنان فراوانی دربارۀ اهمیت مشورت، فواید آن و شرایط مشاوران دارد.

اهمیت مشورت

هیچ پشتیبانی مطمئن‌تر از مشورت نیست[۱۳].

هرکس مشورت کند، در عقلهای مردم شرکت نموده است[۱۴].

عاقل هیچ گاه از مشورت بی‌نیاز نیست[۱۵].

عاقل کسی است که رأی خود را متهم کند (نادرست بداند)، و به هر چه نفس در نظر او آراسته اعتماد نکند [۱۶].[۱۷]

ضررهای استبداد رأی

دربارۀ زشتی استبداد رأی می‌فرماید: استبداد رأی نداشته باش؛ زیرا هرکس مستبد به نظر خود باشد هلاک می‌گردد[۱۸]. و در نقلی فرمود: باعث گمراهی او می‌شود و لغزش فرد را به دنبال دارد[۱۹]. و اعجاب به رأی، باعث خواری است[۲۰]. و هرکس به رأی و نظر خود بسنده کند (و مشورت نکند)، خود را در خطر انداخته است[۲۱].[۲۲]

فواید مشورت

در فواید مشورت در خطبۀ وسیله می‌فرماید: به تحقیق که در معرض خطر افتاده کسی که به نظر خود از دیدگاه دیگران احساس بی‌نیازی کرده است. تدبر قبل از انجام کار، تو را از پشیمانی حفظ می‌کند. هرکس از آرای مختلف استقبال نماید، به موارد اشتباه خود پی‌می‌برد[۲۳]. مشورت، عین هدایت است[۲۴]. مشورت باعث راحتی تو و سختی برای دیگری است. مشورت باعث رستگاری و حفظ از سقوط و نابودی است[۲۵].[۲۶]

شرائط مشاوران

امیرالمؤمنین در سخنان متعددی شرایط مشاوران را بیان کرده است. در توصیه‌هایی که حضرت به کارگزاران خود دارد آنان را از مشورت با گروهی خاص نهی می‌کند. در نامه به مالک اشتر می‌نویسد: در مشورت خود، سه کس را راه مده: بخیل را، که تو را از بخشندگی منحرف می‌‌کند و از فقر می‌‌ترساند؛ و ترسو را، که سبب سست شدن تو در کارها می‌‌شود؛ و حریص را، که حرص و آز را به ناحق در نظرت می‌‎آراید[۲۷].

امام علی(ع) افراد را از مشورت با نادانان دل سوز برحذر می‌دارد و می‌فرماید:مشورت کردن با نادانِ مهربان، خطر و باعث هلاک است.[۲۸]

می‌توان گفت منظور از نادان؛ بی‌اطلاع در هر زمینه‌ای است. در هر کاری باید با آگاهان مشورت کرد و صِرف دل سوزی مشکلی را حل نمی‌کند، بلکه باعث خطر و هلاکت است. به همین جهت آن حضرت در بارۀ زنان، فقط مشورت با زنان با تجربه و عاقل را تأیید فرموده است.

از مشورت کردن با زنان بپرهیز، مگر زنی که کمال عقل او آزموده شده باشد.[۲۹].[۳۰]

نمونه‌‎هایی از مشورت‌های امیرالمؤمنین(ع)

امیرالمؤمنین که به حکومت رسید، با افرادی در امور مهم مشورت می‌کرد. یا کسانی نظر خود را برای ایشان اعلام می‌کردند و آن حضرت در مواردی با این که نظر موافق نداشت، نظرشان را می‌پذیرفت. برای نمونه: حضرت کسی را به حکومت کوفه فرستاد و او را بازگرداندند. و به کوفه راه ندادند. مالک اشتر پیشنهاد کرد ابو‌موسی اشعری را در اِمارت کوفه ابقا کند که حضرت نیز پذیرفت[۳۱]. اما وقتی مغیرة بن شعبه پیشنهاد ابقای معاویه را در شام داد، حضرت نپذیرفت و فرمود: ﴿وَمَا كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا[۳۲].

من گمراهان را بازوی کمکی خود برنمی‌گزینم ولی او را به آنچه مردم بر آن هستند و حق است می‌خوانم؛ اگر پذیرفت، مانند دیگر مسلمانان است وگرنه خداوند را حاکم قرار می‌دهم[۳۳].

امیرالمؤمنین برابرِ همین دیدگاه خود، نامه‌ای به معاویه نوشت که از مردم بیعت بگیرد و با جمعی به مرکز خلافت بیاید[۳۴]ولی معاویه برابر آن عمل نکرد.

در مورد ابقا و یا عزل معاویه، دو تن از یاران حضرت اظهار نظر کردند:

  1. قیس بن سعد بن عباده که خود از زیرکان عرب بود، کار مغیره را حیله و نیرنگ دانست و به حضرت گفت: ای امیرالمؤمنین! مغیره به کاری اشاره کرده که خدا را در نظر ندارد. تو مردی را به آنجا بفرست؛ اگر غلبه با شما باشد مغیره به جهت خیرخواهی به تو تقرب می‌جوید و اگر کار به معاویه برسد، برای این مشورت، به او تقرب می‌جوید. قیس از اظهار نظر و دادن مشورت خودداری نکرده و نیرنگِ مغیره را برملا کرد[۳۵].
  2. ابن عباس معتقد بود نظر اوّلیۀ مغیره، مبنی بر ابقای معاویه پیشنهاد خوبی است که باید عملی شود[۳۶]؛ ولی بعد از استقرار حکومت حضرت، وی را عزل کند. امام علی(ع) با این نظر مخالفت کرد[۳۷].

امیرمؤمنان با یاران خاصّ خود مشورت می‌کرد. به ویژه در آغاز جنگ‌ها که به نمونه‌هایی به اختصار اشاره می‌کنیم؛ زیرا برخی موارد در جلدهای مختلف این مجموعه آمده است.

  1. امیرالمؤمنین وقتی خبر حرکت ناکثین را به سوی بصره دریافت کرد. ابن عباس، محمد بن ابی بکر، عمّار یاسر و سهل بن حنیف را برای مشورت دعوت کرد و فرمود: دیدگاه خود را برای من بیان کنید تا بشنوم.[۳۸] هر یک پیشنهادهایی را مطرح کردند و در پایان تصمیم به حرکت به سوی بصره و یاری خواهی از مردم کوفه گرفت[۳۹].
  2. هنگام جنگ صفّین نیز حضرت با یاران خود مشورت کرد و مهاجر و انصار را جمع کرده و در سخنان خود فرمود:پس نظر خود را برای ما بیان کنید.[۴۰] بعد از سخنرانی حضرت، هاشم مرقال، عمار یاسر، قیس بن سعد بن عباده، سهل بن حنیف و جمعی دیگر نظریات خود را بیان و دیدگاه حضرت را برای نبرد تأیید نمودند[۴۱].
  3. وقتی خبرِ نامۀ ساختگی معاویه از قول قیس بن سعد به معاویه، به کوفه رسید که در آن نشانی از همراهی قیس با معاویه بود و در شام شایع شد قیس با معاویه مصالحه کرده است. این خبر را جاسوسان امام علی(ع) در شام به ایشان اطلاع دادند. حضرت آن را بزرگ شمرد و از آن تعجب کرد و دو فرزندش حسن و حسین و فرزندش محمد و عبدالله بن جعفر را فراخواند و فرمود: «مَا رَأْيُكُمْ؟»؛ نظرتان چیست؟ عبدالله پیشنهاد عزل قیس و اعزام محمد بن ابی بکر را مطرح کرد[۴۲].
  4. هنگامی که عبدالله بن عامر حضرمی از طرف معاویه به بصره رفت و خبر آن به حضرت در کوفه رسید. در این باره مشورت کرد. شبث بن ربعی پیشنهاد کرد مردی از بنی‌تمیم را برای مقابله با وی بفرستد و کسی را از قبیلۀ اَزْد عُمّان نفرست. مِخنف بن سُلیم ازدی پاسخ سختی به وی داد. حضرت ابتدا أعین بن ضبیعه را فرستاد که کشته شد؛ آن‌گاه جاریة بن قدامه را اعزام کرد که موفق شد ابن حضرمی را از بین ببرد [۴۳].
  5. زمانی که یکی از طرف داران معاویه به شهر انبار یورش برد و عدّه‌ای را کشت، امام علی در این باره خطبه‌ای خواند که در نهج البلاغه به شمارۀ ۲۷ آمده است. از یاران خود کمک خواست و هر کس اظهار نظری کرد و بحث به نتیجه نرسید. زمانی که امام وارد منزل شد بزرگان اصحاب نزد حضرت آمدند و حضرت به آنان فرمود: به من مرد سرسخت و خیرخواهی را معرفی کنید که مردم را از اطراف کوفه برای نبرد بسیج کند![۴۴]

سعید بن قیس همدانی گفت: ای امیرالمؤمنین! اشاره می‌کنم به مرد ناصح، ادیب و شجاعِ توان مند؛ معقل بن قیس تمیمی. حضرت سخن وی را تأیید و معقل را برای این مأموریت اعزام فرمود[۴۵].

اینها نمونه‌هایی است از مشورت خواهی امیرالمؤمنین(ع) که برابر آنها هم عمل کرد؛ زیرا در غیر این صورت متهم به استبداد می‌شد. موارد دیگری نیز از این دست در دوران حکومت امام هست.[۴۶]

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. «پس، از گفتن حق، یا رای زدن در عدالت بازمایستید». نهج‌البلاغه، خطبه ۲۱۶.
  2. «از بنده خدا علی بن ابی طالب، امیر مؤمنان، به مرزبانان... بدانید، حق شماست بر من که چیزی را از شما نپوشانم جز اسرار جنگی [که از پوشاندن آن ناچارم]، و کاری را جز در حکم شرع بی‌مشورت با شما انجام ندهم». نهج‌البلاغه، نامه ۵۰؛ و نیز نک: وقعة صفین، ص۱۰۷.
  3. «اما بعد، همانا شما مردمی فرخنده رأی و نیکو شکیبا و حق‌گو و مبارک کردار و درست‌فرمانید. ما آهنگ آن داریم که سوی دشمن خود و شما رهسپار شویم، از این‌رو نظر مشورتی خود را به ما اعلام دارید». وقعة صفین، ص۹۲؛ نهج السعادة، ج۲، ص۹۲.
  4. فضیل بن یسار نهدی از راویان ثقه و از اصحاب امام باقر و امام صادق (ع) است که نزد آنان مرتبتی والا داشته است. ر. ک: رجال النجاشی، ص۳۰۹؛ رجال البرقی، ص۱۱ و ۱۷؛ رجال ابن داود، ص۲۷۴؛ معجم رجال الحدیث، ج۱۳، ص۳۳۵-۳۳۸.
  5. «آری، هرگاه از تو مشورت خواستم نظر ده» المحاسن، ج۲، ص۶۰۱؛ وسائل الشیعة، ج۸، ص۴۲۸؛ بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۰۱.
  6. وسائل الشیعة، ج۸، ص۴۲۷-۴۲۸.
  7. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۲ ص ۳۴۴.
  8. «وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا»؛ (نهج البلاغه، حکمت ۱۶۱).
  9. تحف العقول، ص۶۰.
  10. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  11. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۵.
  12. ذوعلم، علی، مقاله «امام علی و سیاست»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۳۵.
  13. نهج البلاغه، صبحی صالح، ص۴۸۸، حکمت۱۱۳؛ حرّانی، تحف العقول، ص۹۴؛ کلینی، الکافی، ج۸، ص۲۰: « وَ لَا مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَةِ».
  14. نهج البلاغه، صبحی صالح، ص۵۰۰، حکمت ۱۶۱: «وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا».
  15. تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص۴۴۱، شمارۀ ۱۰۰۵۹: «لَا يَسْتَغْنِي الْعَاقِلُ عَنِ الْمُشَاوَرَةِ».
  16. تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص۵۵؛ «الْعَاقِلُ مَنِ اتَّهَمَ رَأْيَهُ وَ لَمْ يَثِقْ بِكُلِ مَا تَسَوَّلَ لَهُ نَفْسُهُ».
  17. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 589.
  18. تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص۴۴۳: «لَا تَسْتَبِدَّ بِرَأْيِكَ فَمَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ».
  19. تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص۴۴۳: «مَنِ اسْتَغْنَى بِعَقْلِهِ ضَلَّ»، و فرمود: «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ زَلَّ».
  20. تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص۴۴۳: «مَنْ أُعْجِبَ بِرَأْيِهِ ذَلَّ».
  21. تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص۶۶؛ « قَدْ خَاطَرَ مَنِ اسْتَغْنَى بِرَأْيِهِ».
  22. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 589 .
  23. الکافی، ج۸، ص۲۲؛ تحف العقول، ص۹۰ و۹۷؛ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۸۸: «لَقَدْ خَاطَرَ مَنِ اسْتَغْنَى بِرَأْيِهِ وَ التَّدَبُّرُ قَبْلَ الْعَمَلِ فَإِنَّهُ يُؤْمِنُكَ مِنَ النَّدَمِ وَ مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَإِ».
  24. تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص۴۴۲: «الِاسْتِشَارَةُ عَيْنُ الْهِدَايَةِ».
  25. تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص۴۴۲: «الْمُشَاوَرَةُ رَاحَةٌ لَكَ وَ تَعَبٌ لِغَيْرِكَ» و فرمود: «الْمُسْتَشِيرُ عَلَى طَرَفِ النَّجَاحِ». و فرمود: «الْمُسْتَشِيرُ مُتَحَصِّنٌ مِنَ السَّقَطِ».
  26. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 590.
  27. «وَ لَا تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِكَ بَخِيلًا يَقْصُرُ عَنِ الْفَضْلِ غَايَتُهُ وَ لَا حَرِيصاً يَعِدُكَ فَقْرَاً وَ يُزَيِّنُ لَكَ شَرَهاً وَ لَا جَبَاناً يُضَيِّقُ عَلَيْكَ الْأُمُورَ فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرِيزَةٌ وَاحِدَةٌ يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّهِ»؛ نهج البلاغه، صبحی صالح، ص۴۳۰، نامه ۵۳؛ حکیمی، الحیاة، ترجمۀ احمد آرام، ج۱، ص۳۱۹-۳۲۰.
  28. « مُشَاوَرَةُ الْجَاهِلِ الْمُشْفِقِ خَطَرٌ»؛ خوانساری، شرح غررالحکم، ج۶، ص۱۴۶؛ لیثی، عیون الحکم و المواعظ، ص۴۸۶، شماره ۸۹۹۲.
  29. «إِيَّاكَ وَ مُشَاوَرَةَ النِّسَاءِ إِلَّا مَنْ جَرَّبْتَ بِكَمَالِ عَقْلِهَا»؛ کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۳۷۶؛ بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۲۵۳؛ حکیمی، الحیاة، ج۱، ص۳۲۱.
  30. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 590 - 591.
  31. ر.ک: سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص۱۶۹: کارگزاران کوفه.
  32. «آنان را نه در آفرینش آسمان‌ها و زمین گواه کردم و نه در آفرینش خودشان و من آن نیم که گمراه‌کنندگان را یاور گیرم» سوره کهف، آیه ۵۱.
  33. طوسی، الأمالی، ص۸۷؛ طبری، بشارة المصطفی، ص۲۶۳؛ مناقب آل أبی طالب(ع)، ج۳، ص۱۹۵؛ بحارالانوار، ج۳۲، ص۳۴ و ۳۸۶.
  34. نهج البلاغه، ص۴۶۴، نامه ۷۵.
  35. طوسی، الأمالی، ص۸۸.
  36. حبیب الله خوئی، منهاج البراعه، ج۲۱، ص۴۰۹.
  37. ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۳، ص۵۳۷.
  38. «أَشِيرُوا عَلَيَّ بِمَا أَسْمَعُ مِنْكُمُ الْقَوْلَ فِيهِ»
  39. مفید، الجمل، ص۲۳۹؛ حبیب الله خوئی، منهاج البراعه، ج۱۶، ص۳۷۶؛ سیمای کارگزاران...، ج۲، ص۳۵۰.
  40. « فَأَشِيرُوا عَلَيْنَا بِرَأْيِكُمْ»
  41. وقعة صفّین، ص۹۲-۹۵؛ بحارالانوار، ج۳۲، ص۳۹۷؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۷۲؛ سیمای کارگزاران...، ج۱، ص۱۴۷ و۴۸۲.
  42. الغارات، ص۱۳۵ و دو جلدی، ج۱، ص۲۱۷؛ سیمای کارگزاران...، ج۲، ص۶۳.
  43. الغارات، (یک جلدی)، ص۲۷۱-۲۸۴.
  44. « أَشِيرُوا عَلَيَّ بِرَجُلٍ صَلِيبٍ نَاصِحٍ يَحْشُرُ النَّاسَ مِنَ السَّوَادِ»
  45. الغارات، (یک جلدی)، ص۳۳۲ و۴۴۰.
  46. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 593 - 596.