عصمت حضرت یونس در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

عصمت حضرت یونس (ع) به معنای مصونیت ایشان از هر گناه و خطا و اشتباهی است. به طور کلی عصمت حضرت یونس(ع) با استناد به براهین عقلی و ادله نقلی که در اثبات عصمت سایر انبیا از آنها بهره گرفته می‌شود قابل اثبات است. به عنوان نمونه برهان حفظ شریعت، برهان لطف، برهان تسلسل، برهان وجوب اطاعت از پیامبر، برخی از براهین عقلی عصمت آن حضرت هستند. همچنین است استناد به آیات و روایاتی که در آنها خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسان‌های برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت همه انبیا از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند.

معناشناسی عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

ادله اثبات عصمت حضرت یونس(ع)

براهین عقلی

از آنجا که حضرت یونس(ع) یکی از انبیای الهی است؛ لذا می‌توان جهت اثبات عصمت آن حضرت به همان براهین عقلی که متکلمان در اثبات عصمت انبیا به آنها استناد کرده‌اند، استناد نمود که بارزترین آنها عبارت‌اند از: برهان امتناع تسلسل[۱۱].[۱۲]، برهان لزوم هدایت بشر، برهان نقض غرض[۱۳].[۱۴]، برهان وجوب اطاعت از معصوم[۱۵]، برهان حفظ شریعت[۱۶].[۱۷] برهان لزوم اطمینان[۱۸].[۱۹]، برهان لطف[۲۰] و غیره.

ادله نقلی

ادله قرآنی

در برخی از آیات قرآن کریم خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسان‌های برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت همه انبیا از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند. کلیت این آیات شامل حضرت یونس(ع) نیز شده و بر اساس آنها، عصمت آن حضرت نیز ثابت می‌گردد.

عدم تسلط شیطان بر پیامبران

به عنوان نمونه خدای متعال در آیه‌ای خطاب به شيطان مى‌فرمايد: ﴿إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ[۲۱]. فراز: ﴿لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ، نكره در سياق نفى و مفيد عموم است، در نتيجه هر گونه سيطره و تصرف شيطان به هر نحوى از انحاء از بندگان حقيقى خداوند را منتفی می‌کند. از طرفی عمومیت این فراز از آیه، قرینه است بر اینکه مراد از «عبادی»، صرفا بندگان خالص و حقیقی خداوند است و نه گنه‌کاران یا کسانی که در زندگی خویش مرتکب برخی گناهان شده‌اند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از ارتکاب معاصی، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر وسوسه‌های ابلیس نشأت می‌گیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای نفی تأثیر وسوسه در عبادالله است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسه‌های ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از قرآن کریم و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به خدا توکل می‌کنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان واقعی خدا، ثابت می‌نماید[۲۲].[۲۳]

اصطفای الهی پیامبران

واژه «اصطفا» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است[۲۴]. روشن است که حاصل گزینش الهی و خالص کردن برخی توسط او چیزی جز عصمت نیست.

به عنوان نمونه قرآن کریم در جایی می‌فرماید: ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ، ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ[۲۵]. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات ﴿أَيْدِيهِمْ و ﴿خَلْفَهُمْ بر اساس دیدگاه برخی مفسران به ﴿رُسُلًا[۲۶] و طبق نظر برخی دیگر به ﴿النَّاسِ[۲۷] برمی‌گردد و با عنایت به معنای لغوی اصطفا، تفسیر آیه چنین می‌شود که خداوند از میان مردم و فرشتگان، شایستگان را برمی‌گزیند. از این رو اگر عصمت پیام آور تضمین نشده باشد، ابلاغ این پیام دچار آسیب شده و با غرض ارسال رسل ناسازگار خواهد بود[۲۸].

امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران

خداوند متعال در دسته دیگری از آیات به وجوب اطاعت مطلق از رسولان خود و نیز تأسی به آنان امر کرده است[۲۹]. روشن است که بر اساس قواعد کلامی صدور چنین امری از سوی خدای متعال، مستلزم عصمت آن شخص است.؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای حکیم صادر نمی‌شود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام معاصی، نسیان، خطا و اشتباه است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم ارتکاب معاصی دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از انبیا (ع)، معتقد شویم، غرض از ارسال نبی یا رسول نقض شده و اطمینان به گفتار و کردار انبیا و رسل (ع) در نظر مکلفین به اطاعت به صورت کامل محقق نخواهد شد[۳۰].

معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه

مصونیت انبیا (ع) را می‌توان از آیات دیگری که ضمن نام بردن از برخی انبیا، آنان را به صورت مطلق به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به تأسی از آنان ترغیب می‌نمایند، استفاده کرد. چه اینکه قرآن کریم از رسول گرامی اسلام (ص) به عنوان اسوه‌ای نیکو یاد کرده و می‌فرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۳۱]. همچنین از حضرت ابراهیم(ع) یاد کرده و می‌فرماید: ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ[۳۲].

واژه «اسوه» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. قدوه نیز در مورد کسی به کار می‌رود که به او اقتدا می‌شود[۳۳]. کیفیت استدلال به این آیات چنین است که خدای متعال، پیامبراکرم (ص) و حضرت ابراهیم(ع) را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان الگو و سرمشق دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار می‌گیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا (ع)امر کرده‌اند و چنانچه سابقا گذشت، امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر معصوم و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید[۳۴].

اتمام حجت هدف از بعثت انبیا

در دسته‌ای دیگر از آیات، اتمام حجت بر مردم به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیا معرفی شده است. قرآن کریم در این خصوص می‌فرماید: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا[۳۵].[۳۶]

آیاتی که بر عصمت فرشته وحی دلالت دارند

در قرآن کریم از عصمت و امانتداری فرشتۀ وحی سخن گفته شده است به نحوی که خداوند دربارۀ آنان فرموده است: ﴿لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ[۳۷]، بنابراین اگر حاملِ اول وحی یعنی فرشتگان از جمله جبرئیل دارای عصمت باشد، حامل دیگر آن یعنی پیامبر هم چنین صفتی باید داشته باشد، زیرا نداشتن عصمت همانطور که نقض امانتداری فرشته وحی محسوب می‌‌شود، نقض امانتداری پیامبران هم خواهد بود[۳۸].

ادله روایی

در روایات متعددی بر قطعی بودن عصمت انبیا(ع) تأکید شده است[۳۹] از جمله آنها روایتی است از امام باقر(ع) که در آن آمده است: «انبیا گناه نمی‌کنند؛ چون همگی معصوم و پاک‌اند و آنان مرتکب گناه کوچک یا بزرگ نمی‌شوند»[۴۰].

امام رضا (ع) نیز دربارۀ عصمت پیامبران برای مأمون نوشت: «خداوند فرمان کسی که می‌‌داند مردم را گمراه می‌‌کند واجب نمی‌کند و برای رسالت خویش کسی را انتخاب نمی‌کند که می‌‌داند او به خدا و بندگانش کفر ورزیده و شیطان را به جایی خدا عبادت می‌‌کند»[۴۱].[۴۲]

در برخی ادعیه چنین آمده که إعتبار بازخواست الهی در پرتو عصمت است. توضیح اینکه خداوند متعال انبیاء و اوصیاء را فرستاده است و برای هر یک از ایشان شریعتی قرار داده تا دین الهی را برپا کنند و به تبع حجت را بر بندگان تمام. روشن است که اگر آنان خود معصوم نباشند، حجت بر بندگان هم تمام نبوده و بازخواست الهی لغو است[۴۳].

توهم تعارض برخی آیات با عصمت حضرت یونس(ع)

آیه ۸۷ سوره انبیا

برخی با استناد به آیه ۸۷ سوره انبیا ﴿وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ[۴۴]، معتقد به عدم عصمت حضرت یونس(ع) شده‌اند. این گروه معتقدند که ظاهر این آیه به قرینه اعتراف آن حضرت، بر ستمگر بودن ایشان و گمان نادرست بردن به خدا دلالت دارد و روشن است که ظلم و ستم منافی با عصمت است. و روشن است که هر یک از این امور منافی با عصمت است.

غضبناک شدن حضرت یونس

بر اساس شان نزول این آیه باید دید که حضرت یونس بر چه کسی خشمگین شده است. چند احتمال در این خصوص مطرح است. نخست اینکه وی بر خدای متعال خشمگین شده است. چنانچه فخر رازی این احتمال را به اکثر مفسران نسبت می‌‌دهد و آن را نقد می‌‌کند و می‌‌گوید: در این آیه نشانه یا دلیلی بر اینکه غضب حضرت بر چه کسی بوده وجود ندارد. هر چند ما جزم داریم به اینکه فرستاده خدا هرگز بر خدا غضب نمی‌کند بلکه این کار جاهلانه ای است و هیچ مؤمنی آن را مرتکب نمی‌شود تا چه رسد به پیامبری که از سوی خدا برای هدایت مردک فرستاده شده است[۴۵].

پاسخ نخست: ترک مردم، با یأس از هدایت آنان در حد ترک اولی: از پاره‌ای روایات می‌توان استفاده کرد که در پی پافشاری مردم بر کفر، نور امید در دل حضرت یونس (ع) خاموش شد و خشم بر وجودش چیره گشت و عزم خود را بر جدا شدن از آنان جزم کرد[۴۶]؛ در حالی که بهتر بود تا آخرین دم از هدایت و ارشاد قوم خود دست برنمی‌داشت و بیش از پیش صبر پیشه می‌کرد؛ ولی این کار را نکرد و از این رو به این گرفتاری مبتلا شد. این پاسخ، رساترین پاسخ است.

پاسخ دوم: پیدایش این لغزش به دلیل واگذاری حضرت به خود[۴۷]: در روایتی چنین نقل شده است: «خداوند لحظه‌ای حضرت یونس (ع) را به خود واگذاشت؛ در نتیجه او به این لغزش مبتلا گشت»[۴۸]. این روایت از دو جهت درخور ایراد و نقد است:

اول. از جهت سند: در این مجال توجه به چند نکته ضروری می‌نماید:

الف) رجال سند تا عبدالله بن سیار، حتی ابراهیم بن هاشم[۴۹] از افراد ثقه‌اند، ولی عبدالله بن سیار در کتاب‌های رجال‌شناسی توثیقی ندارد[۵۰]. توثیق او تنها از دو راه امکان‌پذیر است که هر دو راه، خود جای بحث و پژوهش دارد:

  1. علی بن ابراهیم خود به وثاقت تمام راویان این تفسیر شهادت داده است. اگر این شهادت که تنها شهادت یک نفر است، در توثیق افراد پذیرفته باشد، وثاقت عبدالله بن سیار نیز اثبات می‌شود (مرحوم آیت‌الله خوئی تمام رجال این تفسیر را موثق شمرده است)[۵۱]. افزون بر این، با توجه به تردید در انتساب کتاب به مؤلف که در بند ب توضیح آن خواهد آمد، این توثیق نیز سست می‌شود[۵۲]؛
  2. بر این مبنا که ابن ابی عمیر از کسانی بود که جز از افراد ثقه روایتی نقل نمی‌کرد؛ این مبنا با یافت شدن موارد نقض بر آن، اعتبار خود را از دست خواهد داد[۵۳]. البته در بحار الانوار به جای عبدالله بن سیار، عبدالله بن سنان[۵۴] ثبت شده که از رجال موثق است، ولی سند اصلی (تفسیر قمی) باید ملاک قرار گیرد.

ب) اعتبار تفسیر قمی، خود، موضوع بحث محققان رجالی قرار دارد. عده‌ای از ایشان بر این باورند که راوی این تفسیر که آن را از گفتار علی بن ابراهیم گزارش کرده (عباس بن محمد) شخص ناشناخته‌ای است و هیچ‌گونه توثیقی در مورد او در کتاب‌های رجالی به چشم نمی‌خورد. گذشته از آن، این تفسیر، تنها از آن علی بن ابراهیم نبوده است، بلکه بخشی از آن، روایاتی است که عباس بن محمد از قول ابی الجارود به رشته تحریر درآورده است. مرحوم آقابزرگ تهرانی درباره این تفسیر می‌نویسد: ابوالفضل عباس بن محمد، بیشتر از علی بن ابراهیم بهره برده، از این رو کتاب را به نام وی نام‌گذاری کرده است؛ ولی خود در آن تصرفاتی کرده که این تصرفات، از آیات آغازین سوره آل عمران تا پایان قرآن ادامه داشته است[۵۵].

مرحوم کلینی از شیخ خود، علی بن ابراهیم، روایاتی نقل کرده است، ولی از این تفسیر بهره نگرفته و هیچ یک از بزرگان نیز بر این تفسیر اعتماد نداشته‌اند و چیزی از آن نقل نکرده‌اند[۵۶]. با وجود این چالش‌ها، اعتماد بر آن بس دشوار است. کوتاه سخن اینکه سند ما به این تفسیر، در اصطلاح علم رجال، مقطوع (بریده) یا مجهول است و چنین تألیفی نزد ارباب حدیث، از درجه اعتبار ساقط است[۵۷].

گرچه از مجموع شواهد و قراین نتوانیم اعتبار این تفسیر را به اثبات برسانیم، این سخن که هیچ یک از بزرگان نیز بر این تفسیر اعتماد نداشته و از آن نقل نکرده‌اند، با واقعیت ناسازگار است؛ زیرا مرحوم طبرسی در تفسیر آیه ۱۲۴ سوره بقره می‌نویسد: «این روایت را علی بن ابراهیم در تفسیرش آورده است»[۵۸]. همچنین مرحوم شیخ انصاری در صفحات آغازین بحث خیارات مکاسب، به نقل روایتی از این تفسیر[۵۹] پرداخته است. امام خمینی نیز در کتاب البیع، روایت نقل شده از این تفسیر را صحیح دانسته است[۶۰]؛

ج) این روایت در هیچ یک از کتاب‌های معروف و معتبر مانند کتب اربعه و مصادر بحارالانوار نقل نشده است و تنها تفسیر قمی و قصص القرآن جزایری آن را نقل کرده‌اند.

دوم. از جهت دلالت: در این روایت جای این پرسش مطرح است که به کدامین دلیل، خداوند آن حضرت را به خود واگذار فرموده است تا این گونه در دام بلا گرفتار آید؟ آیا می‌توان گفت این واگذاری، بی‌جهت و بدون حکمت بوده است؟ این پذیرفتنی نیست.

پاسخ سوم: تمثیل بودن جریان: جمله ﴿إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا[۶۱] به صورت مثال است؛ یعنی جدا شدن حضرت یونس (ع) و ترک قوم، بسان جدا شدن کسی است که بر مولای خود خشمناک شده و چنین می‌پندارد که مولایش بر او خرده نخواهد گرفت؛ چراکه وقتی از مولا دور شد، مولا دیگر توان دستگیری او را از دست خواهد داد. از آن رو که پیامبران هرگز دچار چنین لغزشی نمی‌شوند که بر خداوند خشمناک گردند، این جمله به صورت تمثیل تفسیر می‌شود[۶۲].

این توجیه در صورتی پذیرفته است که مورد و متعلق خشم حضرت یونس (ع) خداوند باشد، ولی با وجود این احتمال که خشم آن حضرت در مورد قوم خود بوده است، دیگر این توجیه، موجه نخواهد بود.

پاسخ چهارم: خروج حضرت به گونه فرار بنده از مولا: این پرسش در تفسیر سوره صافات، به گونه‌ای دیگر پاسخ داده شده است؛ به این بیان که در اینجا هیچ‌گونه منعی در مورد خروج او وجود نداشته است، بلکه چون خروج او در چهره فرار بنده از مولای خود جلوه‌گر شده بود، دچار این کیفر شد[۶۳].

این پاسخ چنین نقد می‌شود که به چه دلیل خروج حضرت یونس (ع) در چهره خروج بنده از مولای خود جلوه کرده بود؛ بلکه می‌توان گفت پیامبری بر قوم خود خشمناک شده و آنان را ترک گفته است.

پاسخ پنجم: گمان حضرت بر لازم نبودن اذن الهی در خروج: یونس (ع) پس از آنکه نزول عذاب را حتمی دید، از میان قوم خود خارج شد و این خروج بر پایه سنت الهی بود که می‌فرماید: ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ...[۶۴]. از این رو حضرت گمان نمی‌برد که کار ناشایستی انجام داده باشد، ولی متوجه شد که برای خارج شدن از میان قوم خود، باید اجازه الهی را داشته باشد[۶۵].

این پاسخ چنین نقد می‌شود که مخاطب در آیه شریفه ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ... شخص پیامبر اسلام (ص) است، نه حضرت یونس (ع). چگونه ممکن بود با حضور پیامبر اکرم (ص) که در جایگاه رحمة للعالمین برانگیخته شده بود، عذاب نازل شود؟[۶۶] در مورد دیگر پیامبران این سنت رواج نداشته است که با وجود آنان عذابی فرود نیاید، شاهدش نزول عذاب‌های استیصال است که قرآن از وقوع آنها خبر می‌دهد. آنچه در قرآن و روایات آمده، این است که پیامبران به عنایت الهی از عذاب دور می‌ماندند و اگر این خروج حضرت یونس (ع) در راستای انجام سنت الهی بود، دیگر نیازی به اجازه نبود و ترک اولی هم قلمداد نمی‌شد.

پاسخ ششم: نرسیدن عذاب، و ترس حضرت از اتهام کذب: یونس (ع) به قومش وعده عذاب داده بود، اما عذاب در موقع مقرر خود فرا نرسید. او از ترس اینکه قومش وی را دروغ‌گو بپندارند و عزم خود را بر قتل وی جزم کنند، آنها را ترک گفت و بر خداوند غضبناک شد[۶۷].

بی‌اساس بودن این سخن امری روشن است؛ چراکه نه تنها پیامبران الهی که از سوی خداوند به عنوان بندگان برگزیده مبعوث شده‌اند، بلکه هر کسی که پرتوی از نور معرفت الهی بر دلش تابیده باشد، هرگز این اندیشه را به ذهنش راه نخواهد داد[۶۸].

فخر رازی پرسش و پاسخی را به این صورت بیان می‌دارد: بر فرض که این غضب بر خداوند نبوده، بلکه قومش چنین مورد خشم او قرار گرفتند، اما از ظاهر آیه شریفه ﴿وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ[۶۹] چنین برداشت می‌شود که رفتار حضرت یونس (ع) غیرمجاز بوده است. او سپس پاسخ می‌دهد که گرچه خداوند او را به تبلیغ مأمور فرموده بود، این بدان معنا نیست که حضورش در میان آنان برای همیشه امری بایسته بوده است؛ زیرا صیغه امر مقتضی تکرار نیست؛ و اما نهی کردن پیامبر اکرم‌(ص) از همانندی با صاحب حوت، بدان جهت بوده که خداوند می‌خواست حضرت در بالاترین مرتبه و منزلت قرار گیرد. حضرت یونس (ع) چون تصور می‌کرد خداوند بر او سخت نخواهد گرفت، به این نتیجه رسید که در رفتن آزاد است؛ اما در واقع صلاح در آن بود که درنگ بیش‌تری می‌کرد[۷۰].[۷۱].

گمان نادرست به خدا

برخی معتقدند ظاهر این آیه از گمان نابجا داشتن آن حضرت نسبت به خدا حکایت می کند و روشن است که چنین گمانی منافی با عصمت است.

پاسخ اول: گمان به تنگ نگرفتن از سوی خداوند: حضرت یونس (ع) خشمناک بر قومش از میان آنان خارج شد و تصورش این بود که این خروج مشکلی برایش به وجود نخواهد آورد؛ یعنی مورد بازخواست خداوند قرار نمی‌گیرد[۷۲]. این تصور، چیزی نبود که با مقام نبوت ناسازگار باشد. ترک گفتن قومی که دعوت او را نپذیرفتند، کار خلافی شمرده نمی‌شود؛ اما از آنجا که بهتر بود بیشتر در میان قومش درنگ می‌کرد و با اذن الهی خارج می‌شد، این چنین گرفتار تنبیه الهی شد. این پاسخ، رساترین پاسخ است.

پاسخ دوم: گمان به عدم اعمال قدرت از سوی خداوند: ﴿لَنْ نَقْدِرَ به معنای قدرت است و آیه این چنین تفسیر می‌شود: «او گمان داشت ما قدرت خود را در مورد او به کار نخواهیم گرفت» (البته این یکی از احتمالات در تفسیر آیه است)[۷۳]؛ یعنی او چنین خیال می‌کرد که ما از قدرت خود استفاده نمی‌کنیم و او را در مورد این کارش بازخواست نخواهیم کرد.

در نقد این تفسیر می‌توان گفت ظاهر عبارت ﴿لَنْ نَقْدِرَ با این احتمال سازگار نیست؛ زیرا ﴿لَنْ نَقْدِرَ ظهور در این دارد که ما قدرت انجام دادن این کار را نداریم؛ همانند ﴿لَنْ يَقْدِرَ در آیه ۵ سوره بلد که به همین معنا تفسیر شده است: ﴿أَيَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ[۷۴].

پاسخ سوم: وقوع این گمان پیش از بعثت: این ماجرا پیش از بعثت آن حضرت رخ داده است (البته این یکی از احتمالات در تفسیر آیه است)[۷۵].

ایراد این تفسیر در این است که این احتمال اولاً با ظاهر آیات و گفتار مفسران و تاریخ نگاران همخوانی ندارد؛ چراکه وی پس از نامید شدن از هدایت‌یابی قوم خود، این چنین قومش را ترک گفت؛ ثانیاً با رویکرد شیعی که قلمرو عصمت را تمام دوران زندگی پیامبران می‌داند، ناسازگار است.

حال با توجه به این تفسیر که ﴿لَنْ نَقْدِرَ به معنای تنگ گرفتن باشد، باید گفت خود همین تصور که خداوند بر او تنگ نخواهد گرفت، ترک اولی بود؛ زیرا اولیای الهی که در مرتبه بالایی از ایمان قرار دارند، باید همواره میان حالت ترس و امید باشند، نه اینکه خود را ایمن از مجازات الهی بدانند[۷۶].[۷۷]

اعتراف به ستم بر خویش

برخی دیگر معتقدند که حضرت یونس در این آیه به ستم کردن بر خویش اعتراف کرده و روشن است که چنین اعترافی منافی عصمت است.

پاسخ اول: ستم در حد ترک اولی: از مجموع آیه‌های قرآن در داستان حضرت یونس (ع)[۷۸] چنین برداشت می‌شود که حضرت، کاری انجام داده که از مقام و شأن ایشان به دور بوده است. او شتاب‌زده قوم خود را ترک کرد[۷۹]، در حالی که بهتر بود در نفرین بر قوم خود و خارج شدن از شهر، بردباری بیشتری از خود نشان می‌داد. آری، او پیامبری مرسل (با استفاده از آیه ۱۳۹ سوره صافات) و همچنین از پیامبران بزرگی بود که خداوند او را بر جهانیان برتری بخشیده[۸۰]، در ردیف پیامبران والامقامی همچون ابراهیم (ع)، نوح (ع)، اسماعیل (ع) و عیسی (ع) قرار داده بود[۸۱]. با توجه به این موقعیت، سزاوار بود بیش از این بردبار باشد. از این رو خداوند به پیامبر اسلام (ص) سفارش می‌فرماید صبر پیشه کند و مانند حضرت یونس (ع) نباشد: ﴿فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ[۸۲]. او نیز این شتاب را ستمی در حق خود دید و از درگاه الهی بخشایش آن را خواست[۸۳]. حال اگر بر ظاهر لفظ «ظلم» جمود داشته باشیم، باید این پیامبر الهی را سزاوار لعن بدانیم ﴿لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ[۸۴] که این امر در باور هیچ مسلمانی نمی‌گنجد. پس باید گفت این گرفتاری برای یونس (ع) به عنوان عقوبت و کیفر نبوده است، بلکه آن حضرت در بوته آزمایش قرار گرفت و اگر نکوهش و ملامتی هم بوده، به دلیل ترک افضل بوده است[۸۵]. این تفسیر، خالی از ایراد و عاری از اشکال است.

پاسخ دوم: کاری ستم نما با واکنش تطهیر الهی: حضرت یونس (ع) دست به کاری زد که ظاهرش گویای ستم بود، اما در واقع هیچ‌گونه ستمی در آن نبود و او همچنین قصدی نداشت. خداوند نیز از باب ادب‌آموزی با او این سان رفتار کرد تا او پاک از کار ستم‌نمای خود، شایسته گام نهادن در عرصه قرب الهی شود[۸۶].

لازمه این پاسخ، دست برداشتن از معنای عرفی و عقلایی آیه شریفه است. از آیه‌ای که پیامبر اکرم (ص) را از اقدامی شبیه اقدام حضرت یونس (ع) نهی می‌کند ﴿وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ استفاده می‌شود که نوعی ترک اولی در آن کار بوده است[۸۷]. افزون بر آن، حضرت یونس (ع) هنگامی که در شکم ماهی زندانی می‌شود، خداوند را تسبیح می‌گوید و به ستمگر بودن خود اقرار می‌کند و این خود شاهد آن است که در این ماجرا این ستم رخ داده است.

پاسخ سوم: اعتراف به ستم؛ کرنش در درگاه الهی: اعتراف به ستم، از آن روست که حضرت یونس (ع) خود را از جنس بشر می‌دانست و بشر موجودی است که دست خود را به ستم می‌آید. پس آن حضرت به درگاه خداوند لب به اعتراف گشود و این امر، از خضوع و کرنش او در برابر خداوند حکایت دارد[۸۸].

این پاسخ به صورت کلی و به عنوان یک اصل، جایی برای نقد ندارد، اما تطبیق آن بر این مورد درخور نقد است؛ چراکه حضرت یونس (ع) پس از آنکه به کیفر زندانی شدن در شکم ماهی گرفتار می‌شود، به منزه و پاک بودن خداوند و ستمگری خویش زبان اعتراف می‌گشاید که خود شاهد بر این است که این ستم در همین ماجرا رخ داده است[۸۹].

پرسش مستقیم

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
  11. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۵.
  12. ر.ک: امیر دیوانی؛ محمد سعیدی مهر؛ علی رضا امینی و محسن جوادی، معارف اسلامی ج۲، ص۱۴۴ - ۱۴۵.
  13. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۷۱.
  14. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۶۳.
  15. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
  16. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
  17. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  18. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
  19. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳؛ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  20. سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.
  21. «قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه ۴۲.
  22. سوره نحل، آیات ۹۹ و ۱۰۰.
  23. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  24. راغب اصفهانی، حسین، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، ۵۸ و دخان، آیه ۳۲.
  25. «خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمى‌گزيند، و نيز از ميان مردم. بى‌گمان خدا شنواى بيناست»، «آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مى‌داند و [همه‌] كارها به خدا بازگردانيده مى‌شود». سوره حج، آیات ۷۵ و ۷۶.
  26. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱۰، ص۴۱۰.
  27. زمخشری، محمود بن عمر، ج۳، ص۱۷۲؛ آلوسی، شهاب الدین محمود، ج۱۰، ص۳۰۶ و...
  28. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  29. سوره نساء، آیات ۵۹ و ۶۴.
  30. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  31. «قطعاً براى شما در [اقتدا به‌] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.
  32. «قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست»، سوره ممتحنه، آیه ۴.
  33. فیومی مقری، احمد بن محمد، ص۴۹۴.
  34. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  35. «پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن‌] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است»، سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  36. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  37. «در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۷.
  38. ر. ک: احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص ۲۱۹ - ۲۲۱.
  39. نک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۲ـ۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۲ـ۲۰۴.
  40. صدوق، الخصال، ص۳۹۹.
  41. «فِیمَا کَتَبَ الرِّضَا (ع) لِلْمَأْمُونِ لَا یَفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ‏ یَعْلَمُ‏ أَنَّهُ‏ یُضِلُّهُمْ‏ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ»؛ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹، ح۹.
  42. ر.ک: علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۱۸۰-۱۸۱.
  43. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۶۹.
  44. «و یونس را (یاد کن) هنگامی که خشمناک راه خویش در پیش گرفت و گمان برد که هیچ‌گاه او را در تنگنا نمی‌نهیم پس در آن تاریکی‌ها بانگ برداشت که هیچ خدایی جز تو نیست، پاکا که تویی، بی‌گمان من از ستمکاران بوده‌ام» سوره انبیاء، آیه ۸۷.
  45. رازی فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۳، جزء۲۲، ص۲۱۵
  46. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۷، ص۲۷۳؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۴، ص۳۸۵؛ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۴۸۵.
  47. ر.ک: عبدالکریم سروش، حکمت و معیشت، ج۱، ص۴۰۳.
  48. «حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَيَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع): وَكَلَ اللَّهُ يُونُسَ بْنَ مَتَّى إِلَى نَفْسِهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ فَكَانَ مِنْهُ مَا كَانَ‌»، علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، تصحیح طیب الموسوی الجزائری، ج۲، ص۷۵.
  49. ر.ک: ابو القاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۳۱۷.
  50. ر.ک: ابو القاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۱۰، ص۲۱۴.
  51. و لكنه من رجال تفسير علي بن ابراهيم القمي و ذكرنا في محله ان رجاله كلهم ثقات؛ (ابو القاسم خوئی، مستند العروة الوثقی، ج۲، کتاب الحج، ص۲۰۹)؛ و قد بنينا اخيرا على وثاقة اسانيد هذا التفسير... (ابوالقاسم خوئی، کتاب الصوم، ج۱، ص۱۸۵)
  52. ر.ک: جعفر سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ص۳۲۰.
  53. ر.ک: جعفر سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ص۲۳۳.
  54. ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۴، ص۳۸۴.
  55. ر.ک: محمدحسن آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۴، ص۳۰۲.
  56. ر.ک: محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون، ج۲، ص۲۴۷.
  57. ر.ک: محمدهادی معرفت، مصونیت قرآن از تحریف، ترجمه محمد شهرابی، ص۱۹۷.
  58. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۱/۲، ص۳۷۷؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۵۹.
  59. الثاني ما كانت عامرة بالاصالة... لموثقة ابان بن عثمان عن اسحق بن عمار المحكية عن تفسير علي بن ابراهيم (ج۵، ص۸)؛ كما فسر به في صحيحة ابن سنان المروية في تفسير علي بن ابراهيم (ج ۶، ص۸) (مرتضی انصاری، المکاسب المحرمه، ج۲، ص۲۱۲).
  60. ر.ک: روح الله موسوی خمینی، کتاب البیع، ج۴، ص۱۲؛ ر.ک: علی اکبر بابایی، مکاتب تفسیری، ج۳، ص۲۱.
  61. «و یونس را (یاد کن) هنگامی که خشمناک راه خویش در پیش گرفت و گمان برد که هیچ‌گاه او را در تنگنا نمی‌نهیم پس در آن تاریکی‌ها بانگ برداشت که هیچ خدایی جز تو نیست، پاکا که تویی، بی‌گمان من از ستمکاران بوده‌ام» سوره انبیاء، آیه ۸۷.
  62. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۳۱۵.
  63. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۷، ص۱۶۳.
  64. «و خداوند بر آن نیست تا تو در میان آنان هستی آنان را عذاب کند و تا آمرزش می‌خواهند خداوند بر آن نیست که عذاب کننده آنها باشد» سوره انفال، آیه ۳۳.
  65. ر.ک: محمدهادی معرفت، تنزیه انبیا، تهیه کننده خسرو تقدسی نیا، ص۳۴۰.
  66. ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۴، ص۸۲۹.
  67. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۲، ص۲۱۴.
  68. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۲، ص۲۱۵؛ ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، تصحیح ابوالحسن مرتضوی و علی اکبر غفاری، ج۶، ص۹۹؛ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۳۱۵؛ جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۱۹۹.
  69. «پس برای (رسیدن) فرمان پروردگارت شکیبایی پیشه کن و چون «همراه ماهی» (یونس) مباش آنگاه که بانگ برداشت در حالی که اندوهگین بود» سوره قلم، آیه ۴۸.
  70. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۲، ص۲۱۶.
  71. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۶۲-۳۶۹.
  72. ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۴۲؛ محمد بن عمر فخر رازی، عصمة الانبیاء، ص۶۱؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۳۱۴؛ جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۲۰۰.
  73. ر.ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۳، ص۱۳۲.
  74. «آیا گمان دارد که هرگز کسی بر او چیرگی نمی‌تواند داشت؟» سوره بلد، آیه ۵.
  75. ر.ک: نظام الدین حسن بن محمد قمی نیشابوری، غرائب القرآن، ج۵، ص۴۷.
  76. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۴۵.
  77. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۷۰.
  78. ر.ک: ﴿وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ «و یونس را (یاد کن) هنگامی که خشمناک راه خویش در پیش گرفت و گمان برد که هیچ‌گاه او را در تنگنا نمی‌نهیم پس در آن تاریکی‌ها بانگ برداشت که هیچ خدایی جز تو نیست، پاکا که تویی، بی‌گمان من از ستمکاران بوده‌ام * آنگاه او را پاسخ گفتیم و او را از اندوه رهاندیم و بدین‌گونه مؤمنان را می‌رهانیم» سوره انبیاء، آیه ۸۷-۸۸؛ ﴿وَمَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ * أُولَئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ * فَوَاكِهُ وَهُمْ مُكْرَمُونَ * فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ * عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ «و جز (برای) آنچه کرده‌اید کیفر نمی‌بینید * مگر بندگان ناب خداوند * که آنان را روزی شناخته‌ای است * میوه‌ها (ی بسیار)؛ و آنان را گرامی داشته‌اند * در بوستان‌های پرنعمت * بر اورنگ‌هایی روبه‌رو می‌نشینند» سوره صافات، آیه ۳۹-۴۴؛ ﴿فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ * لَوْلَا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ * فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ «پس برای (رسیدن) فرمان پروردگارت شکیبایی پیشه کن و چون «همراه ماهی» (یونس) مباش آنگاه که بانگ برداشت در حالی که اندوهگین بود * اگر نعمتی از پروردگارش او را درنمی‌یافت نکوهیده به کرانه افکنده شده بود * اما پروردگارش او را برگزید و او را از شایستگان کرد» سوره قلم، آیه ۴۸.
  79. ر.ک: نصرت بیگم امین، مخزن العرفان، ج۱۱، ص۱۲۱.
  80. ر.ک: ﴿وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ «و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را (نیز راهنمایی کردیم) و همه را بر جهانیان برتری دادیم» سوره انعام، آیه ۸۶.
  81. ر.ک: ﴿إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا «ما به تو همان‌گونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی، و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی فرستادیم و به داوود زبور دادیم» سوره نساء، آیه ۱۶۳.
  82. «پس برای (رسیدن) فرمان پروردگارت شکیبایی پیشه کن و چون «همراه ماهی» (یونس) مباش آنگاه که بانگ برداشت در حالی که اندوهگین بود» سوره قلم، آیه ۴۸.
  83. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۴۴؛ جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۲۰۱.
  84. «لعنت خداوند بر ستمکاران!» سوره اعراف، آیه ۴۴.
  85. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محبی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۲، ص۱۸۱.
  86. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۳۱۵.
  87. مصطفی کریمی، ناظر محترم کتاب.
  88. ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۴۱.
  89. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۷۲.