علم غیب معصوم در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

معصومان و برخورداری از علوم غیبی

آنچه از زبان امیربیان آوردیم، گونه‌ای برشمردن و جمع کردن میان دسته‌های مختلف از آیاتی است که درباره علم غیب سخن می‌گویند. از آیه‌هایی که به روشنی بر این حقیقت گواهی می‌دهند که هر چند علم غیب ذاتی ویژه خداوند است، او بندگان برگزیده‌اش را نیز از آن برخوردار می‌سازد، آیه‌ای است که می‌فرماید: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا* إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۱]. امام علی(ع) در برخی از روایات، خود را یکی از مصادیق ﴿مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ می‌شمارد[۲]. بر این اساس، در «زیارت جامعه»، امامان معصوم را با این جمله خطاب می‌کنیم: وَ ارْتَضَاكُمْ لِغَيْبِهِ وَ اخْتَارَكُمْ لِسِرِّهِ‌[۳]؛ «خداوند شما را برای غیب خود پسندیده و برای رازش برگزیده است»[۴].

برخی از دانشوران اهل سنت پنداشته‌اند که تنها غیبی که بر آدمیان آشکار می‌گردد، احکام و معارف شریعت است که انبیا آن را در قالب وحی دریافت می‌کنند، و سخن از آگاهی از غیب در موارد دیگر، از بدعت‌های شیعیان است[۵]. پیش از آن‌که پاسخ این پندار ناصواب را در سخنان گهربار امیرمؤمنان(ع) بجوییم، دو نکته را به یاد می‌آوریم:

  1. پیامبران الهی، به تصریح قرآن کریم، افزون بر معارف دینی از بسیاری موضوعات غیبی در قلمرو فردی و اجتماعی آگاهی داشته‌اند[۶]؛ چنان‌که به گواهی آیات آغازین سوره تحریم، پیامبر گرامی اسلام(ص) رازی را با یکی از همسرانش در میان گذاشت و هنگامی که او راز را برای زن دیگری باز گفت، رسول خدا(ص) به تعلیم الهی از آن آگاه شد: پس چون پیامبر مطلب را به آن زن خبر داد، وی گفت: «چه کسی این را به تو خبر داده؟» گفت: «مرا آن دانای آگاه خبر داده است»[۷].
  2. افزون بر منابع روایی شیعی، در کتب اهل سنت نیز می‌توان روایاتی را یافت که در آنها برخی کسان که پیامبر نیستند، مطلع از غیب شمرده شده‌اند؛ چنان‌که حذیفه می‌گوید: «أخبرني رسول الله(ص) بما هو كائن إلى أن تقوم الساعة»[۸]؛ «رسول خدا(ص) مرا از آنچه تا قیامت روی خواهد داد، آگاه کرد»[۹]. این در حالی است که کسی از اندیشه‌مندان مسلمان این حکایات را با آموزه‌های قرآنی ناسازگار نیافته است[۱۰].

به هر حال، امام علی(ع) که به فرموده رسول گرامی اسلام(ص) همسنگ و مفسر راستین قرآن است، افزون بر اخبار غیبی و پیشگویی‌های شگفت‌انگیز، بر علوم غیبی پیامبراکرم(ص) و اهل بیت تأکید ورزیده و گنجینه‌ای گرانبها فراروی جویندگان معرفت برنهاده است. برای نمونه، در جنگ تبوک، امیرمؤمنان(ع) - که به فرموده پیامبر(ص) در مدینه مانده بود - از توطئه‌ای برای کشتن رسول خدا(ص) آگاه شد. برخی مسلمانان از او خواستند پیکی همراه نامه‌ای به سوی پیامبر(ص) گسیل کند و او را از ماجرا آگاه سازد. امام در پاسخ فرمود: «پیک الهی زودتر از هر پیک دیگری به پیامبرش خواهد رسید»[۱۱]. در روایتی دیگر از امیرمؤمنان(ع) چنین آمده است: «جز پنج سری که در آخر سوره لقمان آمده است، چیزی بر پیامبرتان پوشیده نیست»[۱۲]. همچنین، آن حضرت در گفتاری دیگر، درباره گستره دانش رسول خدا(ص) می‌فرماید: «عَلِمَ النَّبِيُّ عِلْمَ جَمِيعِ النَّبِيِّينَ وَ عِلْمَ مَا كَانَ وَ عِلْمَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى قِيَامِ السَّاعَةِ»[۱۳]؛ «علم پیامبر مجموعه دانش‌های همه پیامبران است و آن حضرت از آنچه در گذشته روی داده و تا قیامت روی خواهد داد، آگاه است».

به فرموده امیرمؤمنان(ع)، همه این علوم با همین گستره در عترت رسول خدا(ص) گرد آمده‌اند و آنان از این دانش‌های خدادادی بهره‌مندند[۱۴]: علم خدا بر دو گونه است: علمی که آن را برای خود برگزیده، هیچ پیامبر و فرشته‌ای را از آن آگاه نمی‌سازد و... علمی که آن را به فرشتگان می‌آموزد و آنان، در اختیار پیامبر و اهل‌بیتش می‌نهند و بزرگ و کوچک این خاندان تا قیامت از آن بهره می‌برند[۱۵]. در دیدگاه امام علی(ع)، اهل‌بیت همان راسخان در علم‌اند که قرآن آنان را می‌ستاید[۱۶]؛ دانش در پرتو آنان نیرو و حیات می‌گیرد و جهل و نادانی در پی حضورشان به سرای نیستی می‌رود[۱۷] و کسی از آنان آگاه‌تر نیست تا چیزی بدانان بیاموزد[۱۸] و کوتاه سخن آن‌که «راز پیامبر بدان‌ها سپرده است و هر کس آنان را پناه گیرد به حق راه برده است. مخزن علم پیامبرند و احکام شریعت او را بیانگر»[۱۹]. نکته در خور توجه آن است که این علوم به گونه‌ای نیستند که از راه تعلیم و تعلم حاصل آیند؛ بلکه اتصال با عالمی دیگر می‌خواهند و همنشینی با فرشتگان: «نَحْنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَ مَحَطُّ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ وَ مَعَادِنُ الْعِلْمِ وَ يَنَابِيعُ الْحُكْمِ»[۲۰]؛ «ما درخت نبوتیم و فرود آمدنگاه رسالت، و جای آمدوشد فرشتگان رحمت، و کان‌های دانش و چشمه‌سارهای بینش».[۲۱]

چگونگی آگاهی معصومان از امور غیبی

از موضوعات مربوط به علم غیب که اندیشه‌مندانی بسیار را به خود مشغول کرده و رازش برای بسیاری کسان همچنان پوشیده مانده است، مطلق یا مشروط بودن - و به تعبیر دیگر، فعلی یا ارادی بودن[۲۲] - این گونه آگاهی است[۲۳]؛ یعنی اینکه آیا پیامبران و امامان همواره همه چیز را می‌دانند و تنها تفاوت دانش آنان با علم خداوندی در این است که یکی ذاتی و ازلی است و دیگری غیرذاتی و زمانمند[۲۴]؟ یا علوم غیبی معصومان وابسته به خواست و اراده آنان و مصلحت الهی است و گاه ممکن است خداوند پدیده‌ای غیبی را از دیدگان آنان نیز پوشیده نگه دارد؟ این پرسش با پاسخ‌های گوناگونی روبه‌رو است که مهم‌ترین آنها را از نظر می‌گذرانیم[۲۵].[۲۶]

مطلق و بدون شرط

چنان‌که اشاره شد، کسانی که از علم فعلی و مطلق معصومان جانبداری می‌کنند، بر این باورند که بندگان برگزیده الهی، همواره از همه امور مربوط به حال، گذشته و آینده آگاهند و چیزی از رویدادهای جهان بر آنان پوشیده نمی‌ماند[۲۷]. از نظر این گروه، احادیث فراوانی که بخشی از آنها گفته آمد، تنها بر اساس این دیدگاه معنایی روشن می‌یابند. این حقیقت، که امیرمؤمنان(ع) دارای علم الکتاب است و مطالب تورات و انجیل را به‌خوبی می‌داند و از حوادث گذشته و آینده آگاه است و اسرار نهفته آدمیان را آشکار می‌سازد و با هر کس به زبان خودش سخن می‌گوید و حتی معنای نغمه پرندگان و دیگر حیوانات را نیز درمی‌یابد، معنایی جز این ندارد که هیچ راز ناگشوده‌ای برای او باقی نمانده است. بر این اساس، مقصود روایاتی که آگاهی امام را وابسته به خواست او می‌دانند[۲۸]، نه این است که امام گاهی از اوقات نمی‌خواهد و در نتیجه نمی‌داند، بلکه این خواستن و دانستن همیشگی است[۲۹].[۳۰]

وابسته به مشیت و اراده

دیدگاه دیگر - که برخی آن را نظریه مشهور شیعه دانسته‌اند[۳۱]- آگاهی معصومان(ع) را از امور غیبی به خواست و اراده آنان پیوند می‌زند[۳۲] و به روایاتی از این دست تمسک می‌‌جوید: «إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ يَعْلَمَ شَيْئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِكَ»[۳۳]؛ «هرگاه امام بخواهد چیزی را بداند، خداوند به او می‌آموزد».

لهم علوم لا يكاد يعلم و إن ارادوا علم شيء علموا[۳۴] «آنان دارای علومی‌اند که برای ما شناخته نیست، و هرگاه بخواهند چیزی را بدانند، فوراً از آن آگاه می‌شوند». بدین‌سان، می‌توان دانش غیبی را به نامه‌ای در بسته همانند دانست که برای آگاهی از محتوا، باید در نامه را گشود. ناگفته پیدا است که این خواستن و دانستن، وابسته به وجود مصلحت و گره خورده با حکمت است و چه بسا امام یا پیامبر نخواهد و در نتیجه، نداند؛ اما همواره آن‌چه حجت پروردگار را از دیگران جدا می‌سازد و او را در جایگاهی برتر از همه می‌نشاند، این است که اگر او بخواهد از چیزی آگاه شود، می‌تواند. گفتنی است که برخی از اندیشه‌مندان شیعه و سنی، به جای تعبیر «اراده»، واژه‌هایی همچون «خطور» و «التفات» را به کار گرفته‌اند[۳۵]؛ بدین معنا که معصومان برای رسیدن به آگاهی، با به چیزی بیش از «توجه» نیازمند نیستند. همچنین گاه در اینباره تعبیر «خواست و مشیت الهی»[۳۶] به کار می‌رود[۳۷] که تفاوتی چندان در مقصود به بار نمی‌آورد؛ زیرا پیامبران و امامان به مرتبه‌ای رسیده‌اند که خواست آنان با مشیت خداوند پیوند می‌خورد و جز آنچه او می‌خواهد، نمی‌خواهند: «إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ قُلُوبَ الْأَئِمَّةِ مَوْرِداً لِإِرَادَتِهِ فَإِذَا شَاءَ اللَّهُ شَيْئاً شَاءُوهُ»[۳۸]؛ «خداوند دل‌های امامان را جایگاه اراده خویش ساخته است؛ به گونه‌ای که هرگاه خدا چیزی بخواهد، آنان نیز می‌خواهند». در برخی روایات، در این باره تعبیر «قبض و بسط» به کار رفته و چنین آمده است: «يُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَمُ وَ يُقْبَضُ عَنَّا فَلَا نَعْلَمُ‌»[۳۹]؛ آن‌گاه که بساط دانش گسترده می‌شود، می‌دانیم و هنگامی که برچیده می‌شود، نمی‌دانیم».

افزون بر دلایل پیشین، دسته‌ای از احادیث، که از افزایش تدریجی علوم معصومان سخن می‌گویند[۴۰]، می‌توانند دلیل دیگری برای این دیدگاه به شمار آیند. همچنین، روایات مربوط به خاستگاه علوم غیبی، با این نظریه سازگارتر می‌نمایند. از سیره عملی پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) نیز می‌توان شواهدی در این باره گرد آورد؛ چنان‌که از مجموع آنچه شیعه و سنی در ماجرای مشهور گم شدن شتر پیامبر روایت کرده‌اند، چنین به دست می‌آید که رسول خدا(ص) نخست از محل شتر اظهار بی‌اطلاعی کرد و بر این پای فشرد که دایره آگاهی‌هایش از آنچه خدا به وی خبر داده است، فراتر نمی‌رود: «لَا أَعْلَمُ مِنْ ذَلِكَ إِلَّا مَا عَلَّمَنِيَ اللَّهُ». اما با اوج‌گیری طعنه‌های منافقان، که بیم آن می‌رفت در ایمان مردم سستی پدید آورد و ارتباط پیامبر(ص) را با جهان دیگر بی‌پایه قلمداد کند، فرشته الهی نازل شد و پیامبر(ص) را از جایگاه شتر آگاه ساخت[۴۱].

کسانی که از این دیدگاه جانبداری می‌کنند، از احادیثی که در بخش گستره علم غیب آوردیم، تفسیری متفاوت با برداشت گروه اول ارائه می‌دهند و بر این باورند که برای مثال، آگاهی از حوادث گذشته و آینده - که در سخنان امیرمؤمنان(ع) بسیار آمده است - به معنای آن نیست که خبر همه این حوادث بالفعل نزد معصومان حاضر است[۴۲]؛ بلکه بدین معنا است که پیامبران و امامان می‌توانند دیوار زمان و مکان را درنوردند و هر لحظه که اراده کنند، از گذشته و آینده آگاهی یابند. همچنین، اگر امیرمؤمنان(ع) خود را برخوردار از «علم المنایا و البلایا» می‌خواند، نه بدان معنا است که همواره سرنوشت تک تک کسانی که در شرق و غرب عالم می‌زیند، پیش چشمش نمودار است، بلکه به معنای آن است که این راز برایش ناگشودنی نیست و هرگاه بخواهد، می‌تواند از پیشامدهایی که برای هر کس رخ خواهد داد، آگاهی یابد.[۴۳]

علم غیب در میدان عمل

درباره چگونگی آگاهی معصومان(ع) از امور غیبی، با پرسش‌هایی از این دست روبه‌روییم[۴۴]: اگر برای مثال، امام علی(ع) قاتل خود را می‌شناخت و از زمان شهادت خویش آگاه بود، چرا دست به پیشگیری نزد و پیش از وقوع حادثه، به علاجش نپرداخت؟ اگر امیرمؤمنان(ع) از باطن هر کس آگاه بود و یا دست کم، می‌‌توانست آگاهی یابد، چرا اجازه داد طلحه و زبیر به بهانه اعمال عمره از مدینه بیرون روند و زمینه فتنه و آشوب را فراهم سازند؟ چرا امام در داوری میان افراد، علم غیبی را ملاک عمل قرار نمی‌داد و بر اساس آن، حکم شرعی صادر نمی‌کرد و سرانجام، چرا این دانش‌های غیبی را در سینه نگه می‌داشت و همگان را به رایگان از آنها برخوردار نمی‌ساخت؟

پاسخ کلی و فراگیر به این پرسش‌ها، آن است که پیامبران و امامان هر چند از راه‌های غیرعادی به دانش‌هایی بسیار دست می‌یافتند - یا بر اساس دیدگاه دیگر همه چیز را می‌دانستند - در به‌کارگیری آنها پیرو تکالیف الهی و مصلحت‌های واقعی بوده‌اند و بر این اساس، در بیشتر اوقات، تنها علوم بشری خود را ملاک عمل قرار می‌داده‌اند. در جنگ صفین، هنگامی که ابوموسی اشعری روانه دومه الجندل می‌شد تا با عمروبن عاص به مذاکره بپردازد و حکم خدا را درباره دو گروه درگیر در جنگ روشن سازد، امام علی(ع) در جمع یاران خویش فرمود: «گویی از هم اکنون می‌بینم که ابوموسی فریب خواهد خورد». سپس در پاسخ به این پرسش که «پس چگونه او را از رفتن بازنمی‌داری؟» فرمود: «لَوْ عَمِلَ اللَّهُ فِي خَلْقِهِ بِعِلْمِهِ مَا احْتَجَّ عَلَيْهِمْ بِالرُّسُلِ»[۴۵]؛ «اگر خداوند در میان بندگان براساس علم خود رفتار می‌کرد، دیگر پیامبران را برای هدایت آنان نمی‌فرستاد». یعنی خداوند اگرچه پیش از فرستادن پیامبران می‌داند چه کسانی به بانگ دلنواز انبیا گوش فرا می‌دهند و چه کسانی به نوای آخرت‌سوز شیاطین دل می‌سپارند، این علم خود را مبنای داوری قرار نمی‌دهد و با بعثت پیامبران، حجت را بر مردم تمام می‌سازد. سیره و شیوه اولیای الهی نیز در همین چارچوب می‌گنجد. به عبارت دیگر، مقتضای حکمت الهی آن است که مردم برای اعمالی که هنوز انجام نداده‌اند، بازخواست نشوند؛ هر چند خداوند و اولیای برگزیده‌اش پیشاپیش از آنچه روی خواهد داد، آگاهند. وانگهی، اگر پیامبران و امامان، همواره علوم غیبی را تکیه‌گاه خویش سازند، نه تنها در رسیدن به اهداف والای خود کامیاب‌تر نخواهند بود، بلکه این کار بر مشکلات آنان خواهد افزود. برای روشن شدن این سخن، نکته‌هایی را از معارف اهل‌بیت(ع)، به‌ویژه تعالیم امام علی(ع) بازمی‌گوییم:

۱. پیشوایان معصوم(ع)، در فضایل انسانی سرآمد دیگرانند و اگر مردم را به صبر و پایداری می‌خوانند، خود، نمونه کامل آنند؛ چنان‌که امام علی(ع) می‌فرماید: «آیا به همین خرسند باشم که مرا امیرمؤمنان خوانند و در تلخی‌های روزگار با مردم شریک نشوم و در سختی‌های زندگی، نمونه آنان نگردم؟[۴۶]» پس، چنین نیست که امام یا پیامبر امداد غیبی را وسیله‌ای برای راحتی و آسایش خویش سازد و با بهره‌گیری از دانش‌های خدادادی، خود را از خطر برهاند؛ بلکه همواره همان را می‌پسندد که خواسته خداوند است؛ چنان‌که امام باقر(ع) می‌فرماید: آیا می‌پندارید خداوند بندگانش را به پیروی از اولیای خود می‌خواند و سپس اخبار آسمان‌ها و زمین را از آنان می‌پوشاند؟!... اگر امام علی و حسن و حسین(ع) برخاستند [و ناگواری‌های فراوان دیدند] پیش از آن، همه این رویدادها را از زبان رسول خدا(ص) شنیدند و... اگر از خدا می‌خواستند که این بلاها را دور گرداند و ستمگران زمان را از میان بردارد، چونان تسبیحی که بندش بگسلد [و دانه‌هایش پراکنده گردد]، رشته حکومت ستمگران از هم می‌گست[۴۷].

۲. جهان، صحنه آزمون الهی است[۴۸] و بر اساس حکمت خداوندی، آدمیان را از ورود در این عرصه، گریزی نیست. رهبران الهی نیز برای آن نیامده‌اند که با اعمال معجزه‌آمیز پیروان خود را از گرفتاری‌ها برهانند و به رفاه و آسایش دنیوی برسانند. از این‌رو، امام علی(ع) اگرچه اسم اعظم را می‌داند و با به‌کارگیری آن می‌تواند معاویه را در یک چشم برهم زدن از میان بردارد، به فرمان الهی از این کار چشم می‌پوشد[۴۹] و زمینه آزمایش مردمان را فراهم می‌سازد[۵۰].

۳. رازگشایی از اسرار غیبی نیازمند بستری مناسب است. برخی از این اسرار چنان است که مردم تاب پذیرش آنها را ندارند؛ چنان‌که امام علی(ع) به سینه خود اشاره می‌کند و می‌فرماید: «در اینجا دانشی است انباشته، اگر فراگیرانی برایش می‌یافتم»[۵۱]. در جایی دیگر می‌فرماید: چیزی می‌دانم که بر شما پوشیده است و گوشتان هرگز نشنیده است. اگر بگویم و بشنوید، به لرزه درمی‌آیید و دیگر به جای نمی‌آیید؛ لرزیدن ریسمان در چاهی ته آن ناپدید[۵۲]. همچنین کسانی می‌توانند محرم اسرار غیبی شوند که لب از گفتن فرو بندند و جز به فرمان حق نگشایند.

از این رو، امام باقر(ع) می‌فرماید: «اگر زبان‌های شما را قفلی بود، همه کس را از سود و زیانش آگاه می‌ساختم»[۵۳]. و امام صادق(ع) سر شایستگی اصحاب امیرمؤمنان(ع) را برای برخورداری از «علم البلایا و المنایا» در این حقیقت نهفته می‌داند که آنان بر لبان خود مهر نهاده بودند[۵۴]. نکته‌ای دیگر که سخنان امام علی(ع) ما را بدان رهنمون است، این است که رازگشایی از علوم غیبی، گاه می‌تواند برخی سست ایمانان را به گمراهی بکشاند و از راه میانه بیرون براند. از این رو، امیرمؤمنان(ع) می‌فرماید: به خدا، اگر خواهم هر یک از شما را خبر دهم که از کجا آمده و به کجا رود و سرانجام کارهای او چه بود، توانم. لیکن ترسم که درباره من به راه غلو روید و مرا بر رسول خدا(ص) تفضیل نهید[۵۵].

پای‌فشاری فراوان امیرمؤمنان(ع) بر این حقیقت که دانش غیبی خود را از رسول خدا(ص) فرا گرفته، از همین رو است. اکنون با در نظر گرفتن آنچه گذشت، چگونگی عمل به علوم غیبی را در سه قلمرو امور شخصی، روابط اجتماعی و داوری و قضاوت از نظر می‌گذرانیم:

اعمال شخصی

از میان امور مربوط به زندگی شخصی معصومان(ع)، بهتر است نمونه‌ای را برگزینیم و با بررسی آن، تصویری از چگونگی عمل به دانش‌های غیبی در قلمرو امور شخصی به دست آوریم. چگونگی برخورد امام علی(ع) با موضوع شهادت خویش و خودداری‌اش از رفتار قهرآمیز با ابن ملجم مرادی - که از پیش او را می‌شناخت و از قصد و نیتش آگاه بود[۵۶]- از موضوعاتی است که اندیشه‌مندان مسلمان همواره بدان توجه کرده و دیدگاه‌هایی گوناگون پدید آورده‌اند. مشکلی که در اینجا روی می‌نمایاند، این است که بر اساس احکام دین مبین اسلام، هیچ‌کس نمی‌تواند با دست خود، خویش را به هلاکت اندازد و از روی آگاهی و اختیار قدم در قربانگاه گذارد. بر این اساس، چگونه می‌توان پذیرفت که امیرمؤمنان(ع)، با اینکه قاتل خود را می‌شناخته، قدمی برای حفظ جان خود بر نداشته است؟ در برابر این مشکل، برخی بزرگان راه چاره را در این دیده‌اند که علم تفصیلی امام را انکار کنند؛ بدین معنا که هرچند امام علی(ع) به اجمال از شهادت خویش آگاه بوده، اما جزئیات و زمان دقیق آن را نمی‌دانسته است[۵۷]. گروهی دیگر، پاسخ را در این جسته‌اند که هرچند امام پیشاپیش از چگونگی شهادت خود و زمان دقیق آن آگاه بود، این دانش اندکی پیش از شهادت، از او گرفته شد تا بدین وسیله، آنچه خدا مقدر ساخته است، تحقق یابد[۵۸]. اما بررسی روایات ما را به حقیقتی فراتر از این می‌برد و آن این است که همان خدایی که آدمیان را از به خطر انداختن جان خویش برحذر داشته، اولیای خود را به استقبال از شهادت فراخوانده است[۵۹]. از این‌رو، امام علی(ع) در پاسخ به این درخواست که کس دیگری را به مسجد بفرستد و جان خود را از خطر برهاند، می‌فرماید: «لَا مَفَرَّ مِنَ الْأَجَلِ‌»[۶۰]؛ «از مرگ حتمی گریزی نیست»[۶۱]. همچنین، آن حضرت در پاسخ به کسانی که از او می‌خواستند پیش از وقوع جنایت، قاتل خود را کیفر دهد، فرمود: «چگونه قضای الهی را تغییر دهم؟»[۶۲].[۶۳]

رفتار اجتماعی

پیشوایان معصوم(ع)، در روابط اجتماعی خود نیز در بسیاری موارد، علوم غیبی را نادیده گرفته‌اند و بر اساس دانش‌هایی که از راه عادی به دست می‌آیند، رفتار کرده‌اند[۶۴]. برای نمونه، پیش از آغاز فتنه جمل، طلحه و زبیر نزد امام علی(ع) آمدند و از او اجازه رفتن به سفر عمره خواستند. امام در پاسخ فرمود: «وَ اللَّهِ مَا تُرِيدَانِ الْعُمْرَةَ وَ لَكِنَّكُمَا تُرِيدَانِ الْغُدْرَةَ»[۶۵]؛ «به خدا سوگند، قصد نیرنگ [و برافروختن جنگ] دارید، نه قصد عمره». با این حال، هنگامی که آن دو بر خواسته خود پای فشردند، و قسم یاد کردند که جز عمره هوایی دیگر در سر ندارند، امام به آنان اجازه رفتن داد؛ اما در گفت‌وگو با ابن عباس همچنان بر این پای فشرد که آنان در پی فتنه و آشوبند و به عهد و پیمان و سوگندهایشان اعتمادی نیست. ابن عباس پرسید: «پس چرا به آنان اجازه رفتن دادی و به زندانشان نینداختی؟» امام فرمود: «آیا می‌خواهی من آغازگر ستم باشم و... پیش از جنایت، کیفر دهم؟ هرگز چنین نخواهم کرد»[۶۶]. امیرمؤمنان(ع) بارها بر این تأکید می‌ورزید که معاویه نمی‌میرد تا آن‌گاه که حکومت بر همه مسلمانان را به چنگ آورد و از این رو، گاه کسانی را که از مرگ معاویه خبر می‌دادند، دروغگو می‌خواند[۶۷]. اما این آگاهی غیبی وظیفه امام را برای برخورد با معاویه و نبرد با او تغییر نمی‌داد و آن حضرت تمامی تلاش خود را برای سرنگونی معاویه به کار می‌گرفت.[۶۸]

داوری و قضاوت

دارندگان علوم غیبی برای داوری میان افراد، گاه علم خود را مبنای عمل قرار می‌دهند و بی‌اقامه شهود به قضاوت می‌پردازند[۶۹]. شیوه داوود پیامبر(ص) چنین بوده است و بر اساس روایات، روش امام مهدی(ع) نیز همین خواهد بود[۷۰]. امام علی(ع) نیز گاه این راه را در پیش گرفته و با تکیه بر علم خدادادی به برخی درگیری‌ها پایان داده است. برای نمونه، نقل است که دو نفر بر سر اسبی به نزاع پرداخته، هر یک خود را مالک اسب می‌خواند. امام از آنان خواست ادعای خویش را با اقامه شهود اثبات کنند، اما نتوانستند شاهدی بیاورند. در این هنگام، امیرمؤمنان(ع) بر اساس علم غیبی خود، اسب را به مالک اصلی‌اش داد و خطاب به شخص دیگر، که خود را به دروغ صاحب اسب می‌خواند، فرمود: «وَ اللَّهِ لَأَنَا أَعْلَمُ بِكَ مِنْكَ بِنَفْسِكَ‌»[۷۱]؛ «به خدا سوگند، دانش من درباره تو، از دانش خودت بیشتر است». با این همه، شیوه رایج برای داوری، تکیه بر بینه و سوگند بوده است؛ چنان‌که پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: من تنها بر اساس بینه و سوگند میان شما داوری می‌کنم و [ناگزیر] برخی از شما در اقامه دلیل زیرک ترید، و بنابراین هر کس که [به دروغ شاهدی اقامه کند و بر اساس آن] پاره‌ای از مال برادرش را به او دهم [نباید آن را بستاند؛ چراکه در این صورت] قطعه‌ای از آتش را به او داده‌ام[۷۲].

گفتنی است که امام علی(ع) گاه شیوه سومی را برمی‌گزید که بر اساس آن، از یک‌سو، حق را در کف صاحب اصلی‌اش می‌نهاد و از سوی دیگر نیازی به تکیه بر دانش غیبی نمی‌ماند. ویژگی آشکار داوری‌های امیرمؤمنان(ع) همین است که با بهره‌گیری از تدابیری شگفت‌آمیز، راه دست‌یابی به عدالت را هموار ساخته و مدعیان دروغین را به تسلیم در برابر حق واداشته است[۷۳].[۷۴]

منابع

پانویس

  1. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.
  2. «أَنَا ذَلِكَ الْمُرْتَضَى مِنَ الرَّسُولِ الَّذِي أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى غَيْبِهِ». (بحارالانوار، ج۴۲، ص۵۳. نیز ر.ک: طبرسی، احمد، الاحتجاج، ج۱، ص۵۹۳؛ ابن جمعه، عبد علی، تفسیر نورالثقلین، ج۵، ص۴۴۴)
  3. بحارالانوار، ج۹۹، ص۱۲۹.
  4. برای آشنایی با معنای «رسول» در آیه شریفه و چگونگی انطباق آن برکسان دیگری غیر از پیامبران، ر.ک: بحارالانوار، ج۹۹، ص۱۳۷؛ آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۲۹، ص۹۸-۹۷.
  5. طبرسی در مجمع البیان (ج ۳، ص۴۰۳ و ج۵، ص۳۱۳)، این سخن را از یکی از مفسران اهل سنت گزارش می‌کند. در همین باره، ر.ک: زمخشری، محمود، الکشاف، ج۴، ص۶۳۲.
  6. ر.ک: سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج۸، ص۳۳۶-۳۲۵.
  7. ﴿وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ «و آنگاه که پیامبر به یکی از همسرانش سخنی را، نهانی گفت و چون او آن را (به همسر دیگر) خبر داد و خداوند پیامبر را از آن آگاه کرد وی بخشی از آن را (به همسران خود) گفت و در (گفتن) بخشی دیگر خودداری ورزید، پس هنگامی که (پیامبر) آن (همسر رازگشا) را از این (امر) باخبر ساخت (همسر) گفت: چه کسی تو را از این (رازگشایی من) آگاه کرد؟ (پیامبر) گفت: خداوند دانای آگاه مرا با خبر ساخت» سوره تحریم، آیه ۳.
  8. صحیح مسلم، ج۴، ص۲۲۱۷؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، الاصابه، ج۲، ص۴۰.
  9. برای آشنایی با روایاتی دیگر در این باره، ر.ک: خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، ج۲، ص۴۹؛ حاکم نیسابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۲۲۴.
  10. ر.ک: علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۵، ص۶۲-۶۰.
  11. طبرسی، احمد، الاحتجاج، ج۱، ص۱۲۱؛ حر عاملی، محمد، اثبات الهداه، ج۲، ص۴۴۷.
  12. ابن حسام الدین هندی، کنز العمال، ج۲، ص۴۷۹.
  13. صفار قمی، محمد، بصائر الدرجات، ص۱۲۷.
  14. «إِنَّ الْعِلْمَ الَّذِي هَبَطَ بِهِ آدَمُ وَ جَمِيعَ مَا فُضِّلَتْ بِهِ النَّبِيُّونَ إِلَى خَاتَمِ النَّبِيِّينَ فِي عِتْرَةِ مُحَمَّدٍ(ص)». (شیخ مفید، محمد، الارشاد، ج۱، ص۲۳۲. نیز ر.ک: بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۵-۱۴)
  15. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۰۲.
  16. نهج البلاغه، خطبه ۱۴۴، ص۱۴۰.
  17. «فَإِنَّهُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ‌» (نهج البلاغه، خطبه ۱۴۷، ص۱۴۴ و خطبه ۲۳۹، ص۲۶۸)
  18. حر عاملی، محمد، اثبات الهداه، ج۱، ص۶۳۱.
  19. نهج البلاغه، خطبه ۲، ص۹.
  20. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۹، ص۱۰۶. نیز ر.ک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۱.
  21. یوسفیان، حسن، مقاله «علم غیب امام»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۳۴۳.
  22. برخی از اندیشه‌مندان در این باره تعبیر «علم حضوری و حصولی» را به کار گرفته‌اند (برای نمونه، ر.ک: لواسانی، میرزاحسن، نور الافهام، ج۲، ص۳۰۶)، ولی با توجه به معنای خاصی که این دو واژه در فلسفه دارند، بهتر است از به‌کارگیری آن در اینجا خودداری ورزیم.
  23. برخی از بزرگان برآنند که به دلیل اختلاف روایات، باید از کنجکاوی در این باره بپرهیزیم و دانش آن را به خود معصومان واگذار کنیم. (ر.ک: انصاری، شیخ مرتضی، فرائد الاصول، ج۱، ص۳۷۴: خراسانی، محمدکاظم، کفایه الاصول، ج۱.ص ۳۷۴، حاشیه مشکینی)
  24. ر.ک: مظفر، محمد حسین، علم امام، ص۲۸؛ نجفی لاری، عبدالحسین، المعارف السلمانیه فی کیفیه علم الامام وکمیته، ص٢٩.
  25. علم غیب معصومان(ع) از نظر کمیت و گستره، ممکن است همه امور یا برخی از آنها را دربربگیرد و به لحاظ کیفیت نیز می‌تواند فعلی یا ارادی باشد، و در هر صورت، آگاهی از اشیا یا اجمالی است یا تفصیلی. همچنین خاستگاه این دانش می‌تواند «لوح محفوظ» یا «لوح محو و اثبات» باشد که یکی تغییرناپذیر و دیگری تغییرپذیر است. از ضرب این اقسام چندگانه در یکدیگر - که می‌توان اقسام دیگری را نیز بر آن افزود - احتمالات گوناگونی پدید می‌آید که از ذکر آنها درمی‌گذریم و به یادآوری این نکته بسنده می‌کنیم که تقریباً همه کسانی که علم غیب را فعلی می‌دانند، گستره آن را نیز به همه امور عالم می‌کشانند؛ هر چند به لحاظ نظری، تلازمی میان این دو نیست.
  26. یوسفیان، حسن، مقاله «علم غیب امام»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۳۵۷.
  27. برای آشنایی با دلایل عقلی و نقلی این دیدگاه، ر.ک: مظفر، محمد حسین، علم امام، ص۷۹-۷۸؛ نجفی لاری، عبدالحسین، المعارف السلمانیه، ص۱۳۷-۵۷.
  28. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۸.
  29. مظفر، محمد حسین، علم امام، ص۷۹-۷۸.
  30. یوسفیان، حسن، مقاله «علم غیب امام»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۳۵۷.
  31. ر.ک: لواسانی، میرزاحسن، نور الافهام، ج۲، ص۳۰۶.
  32. ر.ک: حر عاملی، محمد، اثبات الهداه، ج۷، ص۴۴۱؛ همو، الفوائد الطومیه، ص۵۲۰؛ مظفر، محمد رضا، عقائد الامامیه، ص۶۹-۶۷؛ مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۲۵۱-۲۴۹؛ سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج۸، ص۴۱۷، ۳۷۳.
  33. کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۵۸ و ر.ک: صفار قمی، محمد بصائر الدرجات، ص۳۱۵؛ بحار الانوار، ج۲۶، ص۵۶ و بحرانی، سیدهاشم، ینابیع المعاجز، ص۴۴-۴۳.
  34. لواسانی، میرزا حسن، نور الافهام، ج۲، ص۳۰۶.
  35. ر.ک: انصاری، شیخ مرتضی، فرائد الاصول، ج۱، ص۳۷۴؛ عبدالخالق، عبد الغنی، حجیه السنه، ص۱۴۴.
  36. این تعبیر با روایت «یبسط لنا العلم» سازگاری بیشتری دارد و از آیه شریفه ﴿وَلَوْ نَشَاءُ لَأَرَيْنَاكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيمَاهُمْ [«و اگر می‌خواستیم آنان را به تو نشان می‌دادیم آنگاه آنان را به چهره می‌شناختی و آنان را با آهنگ گفتار می‌شناسی و خداوند کردارهای شما را می‌داند» سوره محمد، آیه ۳۰] نیز قابل استفاده است.
  37. ر.ک: مصنفات الشیخ المفید (اوائل المقالات)، ج۴، ص۶۶؛ مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۲۵۰.
  38. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۲، ص۴۰۹؛ بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۲۲۷.
  39. کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۵۶؛ شیخ صدوق، محمد، الخصال، ص۵۲۸، ابواب الثلاثین، ح۳.
  40. ر.ک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۵۵-۲۵۳؛ ری شهری، محمد، اهل البیت فی الکتاب والسنه، ص۲۳۲-۲۳۰.
  41. ر.ک: راوندی، قطب الدین، الخرائج والجرئح، ج۱، ص۳۱-۳۰؛ بحار الانوار، ج۱۸، ص۱۰۹؛ ابن هشام، السیره النبویه، ج۴، ص۱۶۶؛ ابن اثیر، عزالدین، اسد الغابه، ج۲، ص۱۴۶.
  42. از این رو، بسیاری از اندیشه‌مندان شیعه بر این نکته تأکید ورزیده‌اند که پیشوایان معصوم(ع) از «برخی» حوادث آینده و گذشته (نه همه آنها) آگاه بوده و از درون «بعضی» افراد خبر داشته‌اند. برای نمونه، ر.ک: مصنفات الشیخ المفید، ج۴ (اوائل المقالات)، ص۶۷ و ج۶ (المسائل العکبریه)، ص۷۰؛ ابن شهر آشوب، محمد، متشابهات القرآن و مختلفه، ج۱، ص۲۱۱؛ علامه امینی، عبدالحسین، المغدیر، ج۵، ص۵۹.
  43. یوسفیان، حسن، مقاله «علم غیب امام»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۳۵۸.
  44. گفتنی است کسانی که آگاهی معصومان(ع) را وابسته به اراده آنان می‌دانند، می‌توانند برای پاسخ‌گویی به برخی از این پرسش‌ها، بر این نکته تأکید ورزند که چه بسا امام و پیامبر در این موارد در غیب را به روی خود نگشوده و مصلحت را در ان دیده است که به دانش‌های عادی خود بسنده کند. با این حال، این گروه نیز با پرستی از این دست روبه‌رو است که در آنجا که معصومان اراده خود را به کار می‌گیرند و پرده‌های غیب را از برابر دیده گان خود کنار می‌زنند، از این علوم غیر عادی چگونه در میدان عمل بهره می‌برند.
  45. ابن شهر آشوب، محمد، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۹۸؛ بحار الانوار، ج۴۱، ص۳۱۰.
  46. نهج البلاغه، نامه ۴۵.
  47. بحار الانوار، ج۲۶، ص۱۵۰-۱۴۹. نیز ر.ک: راوندی، قطب الدین، الخرائج والجرائح، ج۲، ص۸۷۰.
  48. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲، ۱۸۳، ۱۴۴، و نامه ۵۵.
  49. حر عاملی، محمد، اثبات الهداه، ج۲، ص۵۳۰.
  50. «لَوْ أُذِنَ لِي فِي إِهْلَاكِهِ لَمَا تَأَخَّرَ لَكِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَمْتَحِنُ خَلْقَهُ بِمَا شَاءَ». (بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۳۴)
  51. نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷، ص۳۸۸.
  52. نهج البلاغه، خطبه ۵، ص۱۳.
  53. کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۶۴.
  54. کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۶۵؛ فیض کاشانی، ملا محسن، الوافی، ج۳، ص۶۱۲؛ صفار قمی، محمد، بصائر الدرجات، ص۲۶۱؛ حر عاملی، محمد، اثبات الهداه، ج۲، ص۳۹۹.
  55. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵، ص۱۸۱.
  56. ر.ک: صفار قمی، محمد، بصائر الدرجات، ص۸۸؛ شیخ مفید، محمد، الارشاد، ج۱، ص۱۷-۱۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۴؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۶۱؛ ابن حسام الدین هندی، کنز العمال، ج۱۳، ص۱۹۵، ۱۹۱.
  57. مصنفات الشیخ المفید (المسائل العکبریه)، ج۶، ص۷۰؛ ابن شهر آشوب، محمد، متشابهات القرآن و مختلفه، ج۱، ص۲۱۱.
  58. الریشهری، محمد، موسوعه الامام علی بن ابی طالب(ع)، ج۷، ص۲۴۳.
  59. شیخ مفید این پاسخ را در کنار پاسخ اول آورده است. (ر.ک: مصنفات الشیخ المفید، ج۶، ص۷۰)
  60. شیخ مفید، محمد، الارشاد، ج۱، ص۱۶؛ حر عاملی، محمد، اثبات الهداه، ج۲، ص۴۵۲.
  61. سخن در این نیست که دارنده علوم غیبی همواره به علل و اسباب مادی بی‌اعتنا است و خود را به طوفان حوادث می‌سپرد، بلکه منظور این است که هرگاه خداوند شهادت را برای اولیای خود برگزیند. آنان نیز ندای تسلیم به رضای الهی سر می‌دهند. به تعبیر یکی از اندیشه‌مندان «کمال تسلیم و رضا آن است که علم باطنی آنان هیچ تأثیری در اعضا و جوارح ظاهری آنها نکند. و مانند یک بشر عادی در امور خود و دیگران سیر کنند؛ مگر در وقتی که مأذون باشند و مصلحت الهی اقتضا کند». (ر.ک: نمازی شاهرودی، علی، اثبات ولایت، ص۵۳)
  62. ابن عبدالوهاب، حسین، عیون المعجزات، ص۴۹.
  63. یوسفیان، حسن، مقاله «علم غیب امام»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۳۶۱-۳۶۵.
  64. ر.ک: نمازی شاهرودی، علی، اثبات ولایت، ص۵۳-۴۷.
  65. مصنفات الشیخ المفید (الجمل)، ج۱، ص۱۶۶، نیز ر.ک: طبرسی، احمد، الاحتجاج، ج۱، ص۳۷۳؛ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص۳۵۷؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۲.
  66. مصنفات الشیخ المفید (الجمل)، ج۱، ص۱۶۷.
  67. ابن شهر آشوب، محمد، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۹۵.
  68. یوسفیان، حسن، مقاله «علم غیب امام»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۳۶۶.
  69. ر.ک: مصنفات الشیخ المفید (أوائل المقالات)، ج۴، ص۶۶.
  70. ر.ک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۹۸-۳۹۷؛ فیض کاشانی، ملامحسن، الوافی، ج۳، ص۶۵۰-۶۴۸.
  71. حر عاملی، محمد، اثبات الهداه، ج۲، ص۴۳۷.
  72. کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۱۴؛ حر عاملی، محمد، وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۲۳۲.
  73. ر.ک: هاشمی خویی، حبیب الله، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۱۲۲-۱۲۱.
  74. یوسفیان، حسن، مقاله «علم غیب امام»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۳۶۷.