قاعده تقیه در فقه سیاسی چگونه ترسیم شده است؟ (پرسش)
قاعده تقیه در فقه سیاسی چگونه ترسیم شده است؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ فقه سیاسی |
مدخل اصلی | تقیه |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
قاعده تقیه در فقه سیاسی چگونه ترسیم شده است؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث فقه سیاسی است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.
پاسخ نخست
حجت الاسلام و المسلمین سید جواد ورعی در کتاب «درسنامه فقه سیاسی» در اینباره گفته است:
«یکی دیگر از قواعد فقه، قاعده تقیه است که در عرصه سیاست و اجتماع کاربرد وسیعی دارد. این قاعده هرچند اصلی عقلایی است که پیروان همه ادیان و مکاتب بدان عمل میکنند، اما شیعیان به دلیل تأکید و سفارش پیشوایان معصوم خود، مبنی بر اتخاذ این رویکرد در طول تاریخ که همواره در اقلیت بودهاند، به رعایت این اصل شهرهاند. تقیه در لغت از ریشه “وقی، یقی” به معنای نگهداری است. بهکارگیری نوعی روش معقول در مبارزه است برای حفظ بهتر و بیشتر نیروها. بدیهی است که هر فرد یا گروهی، چه از نظر جان و چه از نظر امکانات اقتصادی و چه از نظر حیثیات اجتماعی، برای جبههای که در آن جبهه پیکار میکند، یک نیرو و سرمایه است. باید حداکثر کوشش برای حفظ این نیروها و سرمایهها بهکار برده شود.
تقیه نوعی سپر در مبارزه است[۱]. وظیفۀ یک فرد در مبارزه تنها این نیست که حریف را بکوبد، خود نگهداری نیز تا حدّ امکان یک وظیفه است. بسیاری از پیامبران و اولیای الهی، مانند اصحاب کهف در شرایط تقیه زندگی میکردند[۲]. رعایت نکردن این اصل عقلایی در طول تاریخ موجب زوال برخی از جریانات فکری و سیاسی شده است. خوارج در تاریخ اسلام که تقیه را به معنای صحیح آن هم قبول نداشتند، نمونه بارزی از این جریاناتاند[۳].
دستور اسلام به تقیه ارشاد به همین اصل عقلایی بهمنظور حفظ دین، ایمان و جان است. مسلمانان در طول سیزده سال در مکه در شرایط تقیه به سر میبردند، با هجرت به مدینه از این شرایط خارج شده، استقلال و هویتی پیدا کردند. در شرایط دشوار مکه، دشمنان اسلام، برخی از مسلمانان را به اعلان بیزاری از خدا و پیامبر وادار کردند و آنان را به انواع آزارها و اذیتها تحت فشار قرار میدادند. عمار و پدر و مادرش، یاسر و سمیّه، نمونه آشکاری از مسلمانانی هستند که با آزار و شکنجه مشرکان روبهرو شدند. با شهادت والدین عمار تحتِ شکنجه مشرکان مکه، او در ظاهر به خواسته مشرکان تن داد و از ایمان خود برائت جست، در حالی که قلباً به اسلام ایمان داشت. با رهایی از دست مشرکان، در درستی کاری که کرده بود، دچار تردید شد. برخی از مسلمانان نیز او را بدین خاطر سرزنش کردند، اما قرآن کریم رفتار تقیهآمیز او را تأیید کرده و بدین وسیله موجب آرامش وی شد، این آیه بر پیامبر نازل شد: ﴿مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾[۴]. در این آیه “کفر پس از ایمان” سرزنش و بدان وعید عذاب بزرگ داده شده، اما کسی که مجبور به اظهار کفر گشته، در حالیکه که قلباً ایمان دارد، استثنا شده است. چنانکه در آیه دیگری پذیرش ولایت کفار در شرایط تقیه و اضطرار مجاز شمرده شده است. ﴿لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً﴾[۵].
درباره تقیه احادیث فراوانی هم نقل شده که به بعضی از آنها اشاره میشود: امام صادق (ع) فرمود: «... فَكُلُّ شَيْءٍ يَعْمَلُ الْمُؤْمِنُ بَيْنَهُمْ لِمَكَانِ التَّقِيَّةِ مِمَّا لَا يُؤَدِّي إِلَى الْفَسَادِ فِي الدِّينِ فَإِنَّهُ جَائِزٌ»[۶]؛ “هر کاری که مؤمن از روی تقیه انجام میدهد، مشروط بر اینکه به تباهی در دین نینجامد، جایز است”؛ امام صادق (ع) فرمود: «اتَّقُوا عَلَى دِينِكُمْ فَاحْجُبُوهُ بِالتَّقِيَّةِ فَإِنَّهُ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ...»[۷]؛ “بر دین خود بترسید، پس آن را بهوسیله تقیه بپوشانید، کسی که تقیه نکند، ایمان ندارد”. البته دانشمندان اسلامی وجوب یا جواز تقیه را مشروط به رعایت فلسفه آن دانستهاند، به این معنا که اگر تقیه برای حفظ دین، ایمان یا جان آدمی است، در مواردی که با تقیه اساس دین و ایمان به خطر میافتد یا جان دیگران تهدید میشود، تقیه جایز نیست[۸]. اگر امام حسین (ع) برخلاف امامان دیگر، حاضر به تقیه و بیعت صوری و ظاهری هم با یزید بن معاویه نشد، بدین خاطر بود که با رسمیت یافتن خلافت یزید، اصل و اساس اسلام در معرض خطر قرار میگرفت[۹].
گفتنی است که تقیه انواعی دارد: تقیه خوفی و تقیه مداراتی، که هر دو در سیره پیشوایان معصوم شیعیان به چشم میخورد. امامان در طول تاریخ در شرایطی به سر میبردند که ناچار از تقیه بودند، تقیه از حکومتهای اموی و عباسی و در عین حال، مبارزهای مؤثر و متناسب با شرایط و مقتضیات روز، تقیه از فضای حاکم بر جامعه و عالمان درباری اهلسنت و پرهیز از بیان احکام واقعی شریعت و گاه سخن گفتن مطابق با جوّ حاکم بر جامعه[۱۰]، تقیه بهمنظور مدارا با پیروان مذاهب دیگر اسلامی با هدف جلوگیری از سوء استفاده دشمنان مشترک مسلمانان. در قلمرو سیاست داخلی اصول و قواعد دیگری هم وجود دارد که مجال شرح و تفصیل آنها نیست. از آن جمله میتوان از قاعده احترام، قاعده عدالت، قاعده لاضرر، قاعده نفی عسر و حرج، قاعده تعاون، قاعده احسان، قاعده الزام و مانند آن نام برد»[۱۱]
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. حجت الاسلام و المسلمین ایزدهی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید سجاد ایزدهی در کتاب «فقه سیاسی امام خمینی» در اینباره گفته است:
«تقیه که در لغت به “صیانت” و “حفظ” معنا شده است، از حیث اصطلاحی در کلام امام خمینی بدین گونه معنا شده است که: معنی تقیه آن است که انسان حکمی را بر خلاف واقع بگوید، یا عملی بر خلاف میزان شریعت بکند، برای حفظ کردن خون یا ناموس یا مال خود یا دیگری[۱۲]. تقیه که از ضروریات مذهب شیعه به شمار میرود، از کاربردیترین قواعد فقه شیعه به شمار آمده و در موارد بسیاری از فقه مورد استفاده قرار میگیرد. و از همین روی، امام خمینی نیز به این مسأله اهتمام ورزیده و در کتاب رسائل خود، رساله مجزایی را به بحث تقیه اختصاص داده است. ایشان در آغاز، با برشمردن انواع تقیه، تقیه خوفی و تقیه مداراتی را از انواع اصلی تقیه برشمرده و برای هر کدام تعریف و خصوصیات خاصی را برشمرده است. در حالی که در تقیه خوفی، ترس از ضرر بر جان، مال، آبروی فرد و یا افراد مؤمن دیگر و یا خوف بر جامعه اسلامی و اختلاف در آن، ملاکِ کار قرار میگیرد. در تقیه مداراتی، جلب محبت مخالفان و حفظ وحدت کلمه در جامعه اسلامی، مد نظر قرار خواهد گرفت. چنانچه واضح است تقنیه امری خلاف قانون و از باب ضرورت و اضطرار است و در صورتی انجام میشود که حفظ هدفی مهم در بین باشد[۱۳]. این قاعده مستند به ادلهای است که از مهمترین آنها میبایست به روایات صادره از سوی ائمه اطهار (ع) اشاره کرد. امام خمینی نیز در همین راستا به برخی از روایات باب تقیه اشاره کرده است: «صحیفة الفضلاء قَالُوا سَمِعْنَا أَبَا جَعْفَرٍ (ع) يَقُولُ التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ شَيْءٍ يُضْطَرُّ إِلَيْهِ ابْنُ آدَمَ فَقَدْ أَحَلَّهُ اللَّهُ لَهُ»[۱۴]؛ شنیدیم از امام باقر (ع) که میفرمود: خداوند تقیه را در هر چیزی که انسان بدان مضطر باشد، حلال کرده است. «روایة الأعجمی عن أبی عبدالله (ع) فی حدیث أنه قال: لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ وَ التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ شَيْءٍ إِلَّا فِي النَّبِيذِ وَ الْمَسْحِ عَلَى الْخُفَّيْنِ»[۱۵]؛ از امام صادق (ع) روایت شده است در حدیثی فرمود: کسی که تقیه ندارد، دین ندارد. و تقیه در هر چیزی است، جز در نبیذ (مسکر) و مسیح بر کفش[۱۶]. علاوه بر روایات که برخی از آنها از نظر گذشت، از عقل بدیهی و آیات قرآن نیز میتوان به عنوان دلیل مشروعیت تقیه استفاده کرد. امام خمینی در عبارتی به این سه دلیل در کنار هم برای مشروعیت این اصل تأکید کرده و این گونه نگاشته است: هر کس جزئی خردی داشته باشد، میفهمد که حکم تقیه از احکام قطعیه خداست. چنانچه وارد شده که هر کس تقیه ندارد، دین ندارد[۱۷]. لکن ما برای این مطلب گواه از قرآن نیز داریم:... “غضب خدا بر کسی است که کافر به خدا شد پس از ایمان آوردن، مگر کسانی که از روی اکراه، اظهار کفر کردند و قلب آنها به ایمان به خدا مطمئن باشد[۱۸]“[۱۹]. جدا از ادلهای که برای تقیه در فقه شیعه مطرح شده است، اختصاص این اصل به شیعه و انکار آن از سوی اهل سنت بدین خاطر است که جامعه شیعه، امامان و فقها جز در زمانی محدود در آسایش نبوده و همواره مورد آزار و اذیت حاکمان سنی قرار داشتند. به غیر از زمان محدودی که امیر المؤمنین و امام حسن (ع) سکان حکومت بر مردم را عهدهدار بودند، در سایر زمانها حاکمان که غاصبان منصب حکومت بودند، سعی در محدود کردن بلکه از بین بردن جامعه شیعه داشتند و این بدان خاطر بود که شیعیان در هر زمان حاکمان را غاصب و جائر و حق حاکمیت را در انحصار اهل بیت میدانستند و سر در گرو طاعت حاکمان نمینهادند و از این رو حاکمان، اهل بیت و جانشینان آنها یعنی فقها را رقیب سیاسی خویش با پشتوانه مردمی پنداشته لذا سعی در مراقبت، فشار، تضعیف و یا نابودی آنها داشتند. و از همین روی، اهل بیت و به تبع آنها فقها دست به تاکتیکی به نام تقیه زده، که بر اساس آن به خاطر حفظ اساس جامعه شیعه و حفظ جان شیعیان بسیاری از حقایق شیعه را کتمان نموده، بلکه در مواردی مطالبی را بر خلاف عقاید خویش بیان میداشتند. بر این اساس بابی وسیع در عقاید شیعه باز شد که شیعیان و رهبران آنها در مواردی مجاز بودند بر حسب ضرورت و شرایط زمانه و به خاطر مصلحت خلاف اعتقادات خویش سخن گفته و یا رفتار نمایند. امام خمینی در باب اختصاص تقیه به شیعه این طور آورده است: هر کس از تاریخ مطلع است، میداند که زمانی بوده که برای امامان و شیعیان آنها در کمال سختی و تقیه بوده که اگر سلاطین و خلفاء آن وقت اطلاع از شیعیان آنها پیدا میکردند، جان و مال و عرض آنها به باد فنا میرفت. امامان از طرف پیغمبر از جانب خدای عالم مأمور بودند که هر طور شده است، حفظ کنند جان و ناموس و عرض شیعیان را. از این جهت، گاهی یک حکم را به طور تقیه بر خلاف دستور اولی خدا میدادند؛ برای این که در بین خود شیعیان هم اختلاف شود و مخالفین نفهمند اینها احکامشان از یک سرچشمه آب میخورد و اسباب زحمت مسلمانان را فراهم نیاورند[۲۰]. امام خمینی و حکم تقیه: گرچه بر اساس روایات مستفیضه و متواتره هر چیزی که انسان به آن اضطرار پیدا کند، به واسطه تقیه مباح و حلال میشود[۲۱]، بلکه در صورت خوف از ضرر جانی و یا مالی، تقیه موجب جواز و یا وجوب هر امری جز مرگ فرد مسلمان میشود. اما امام خمینی در تفسیری متفاوت، ضمن این که اطلاق این روایات را نسبت به موارد تقیه مورد پذیرش قرار نداده است[۲۲]، مورد قاعده تقیه را در فروع و احکام شریعت دانسته و بر همین اساس، انجام تقیه در موارد اصول اسلام و تهدید خطری اساسی برای اصل اسلام را جایز ندانسته است. و در همین موارد خوف و ضرر را بهانهای برای تقیه ندانسته، بلکه حتی مرگ وی نیز دلیلی برای تقیه نخواهد شد. گرچه ایشان حکم به نفی تقیه را در مورد فقیهان (به عنوان نماد و کسانی که سخنشان به عنوان احکام و معارف اسلام تلقی میشود)، روا دانسته و خلاف سخن اسلام از سوی آنان را به خاطر تقیه ممنوع دانسته است: فقهای اسلام باید در موردی که برای دیگران تقیه است تقیه نکنند. تقیه برای حفظ اسلام و مذهب بود، که اگر تقیه نمیکردند مذهب را باقی نمیگذاشتند. تقیه مربوط به فروع است؛ مثلاً وضو را این طور یا آنطور بگیر. اما وقتی که اصول اسلام، حیثیت اسلام در خطر است جای تقیه و سکوت نیست، اگر یک فقیهی را وادار کنند که برود منبر خلاف حکم خدا را بگوید، آیا میتواند به عنوان «التَّقِيَّةُ دِينِي وَ دِينُ آبَائِي»[۲۳]اطاعت کند؟ اینجا جای تقیه نیست، اگر بنا باشد به واسطه ورود یک فقیه در دستگاه ظلمه بساط ظلم رواج پیدا کند و اسلام لکهدار گردد نباید وارد شود، هر چند او را بکشند و هیچ عذری از او پذیرفته نیست، مگر این که معلوم شود ورود او در آن دستگاه روی پایه و اساس عقلایی بوده است[۲۴]. ایشان بر اساس همین منطق و در عباراتی دیگر، سکوت در مقابل اعمال رژیم شاه را به خاطر تقیه، گناه کبیره اعلام کرده و اظهار حقایق از سوی عالمان و فقیهان، واجب دانسته است: حضرات آقایان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است، قرآن و مذهب در مخاطره است، با این احتمال تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب ولو بلغ ما بلغ[۲۵]. بر خلاف موارد اصول اسلام که امام خمینی، سخن گفتن خلاف مبانی اسلام و عمل بر خلاف مقتضیات اسلام را برنتابیده و تقیه را چارهای برای سکوت در مقابل اعمال خلاف اسلام حاکمان وقت ندانسته است، ایشان در فروع دین اسلام، رفتار بر اساس مقتضای تقیه را جایز، بلکه لازم دانسته است. به عنوان مثال ایشان همراهی با مسلمانان اهل سنت را در برخی از شرایط و به خاطر رعایت مقتضای مصالح عالیه شیعه جایز و در برخی مواقع، لازم برشمرده است، که عمدتاً در حوزه تقیه مداراتی جای گرفته و به جهت عدم وهن و رفع تهمت از شیعه مورد توصیه قرار میگیرد. برخی از مواردی که امام خمینی در این راستا و بر اساس مراعات مقتضای تقیه، بدان حکم داده است در خصوص تعامل با اهل سنت در زمان حج، از نظر میگذرد: در وقتی که در مسجد الحرام یا مسجد النبی نماز جماعت منعقد شد، مؤمنین نباید از آنجا خارج شوند و باید از جماعت تخلف نکنند و با سایر مسلمین به جماعت نماز بخوانند[۲۶]. در مسجد النبی (ص)، سجده کردن روی فرشهای مسجد مانع ندارد و مهر گذاشتن جایز نیست، و لازم نیست در جایی که سنگ است، نماز بخوانند و لازم نیست حصیر یا نحو آن با خود ببرند؛ ولی اگر مراعات کنند که موجب وهن نشود و حصیر برای جانماز با خود داشته باشند و روی آن نماز بخوانند، به طوری که متعارف سایر مسلمین است، اشکال ندارد. لکن تأکید میشود که از عملی که موجب هتک و انگشتنما شدن باشد، اجتناب نمایند[۲۷]. در رساله نوین از حضرت امام چنین نقل شده است:
|
منبعشناسی جامع فقه سیاسی
پانویس
- ↑ فقه الرضا، ص۳۳۸، «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: إِنَّ التَّقِيَّةَ تُرْسُ الْمُؤْمِنِ».
- ↑ امام صادق (ع) فرمود: « مَا بَلَغَتْ تَقِيَّةُ أَحَدٍ تَقِيَّةَ أَصْحَابِ الْكَهْفِ إِنْ كَانُوا لَيَشْهَدُونَ الْأَعْيَادَ وَ يَشُدُّونَ الزَّنَانِيرَ فَأَعْطَاهُمُ اللَّهُ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ» (کلینی، کافی، ج۲، ص۲۱۸).
- ↑ ر.ک: شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۶، جاذبه و دافعه علی (ع)، ص۳۰۴.
- ↑ «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.
- ↑ «مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند و هر که چنین کند با خداوند هیچ رابطهای ندارد مگر آنکه (بخواهید) به گونهای از آنان تقیّه کنید و خداوند، شما را از خویش پروا میدهد و بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۲۸.
- ↑ کلینی، کافی، ج۲، ص۱۰۹.
- ↑ کلینی، کافی، ج۲، ص۲۱۷.
- ↑ کلینی، کافی، ج۲، ص۲۱۹. امام باقر (ع) فرمود: «إِنَّمَا جُعِلَتِ التَّقِيَّةُ لِيُحْقَنَ بِهَا الدِّمَاءُ فَإِذَا بَلَغَ الدَّمَ فَلَا تَقِيَّةَ»؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱، ص۱۷۸؛ ج۸، ص۱۱.
- ↑ «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ» (ابنطاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص۲۴).
- ↑ به همین جهت در علم اصول، بحث تعارض ادله، یکی از مرجحات در تعارض روایات، مخالفت با فتوای اهلسنت است؛ زیرا ممکن است روایت موافق با فتوای آنان در شرایط تقیه صادر شده باشد که طبعاً حکم واقعی شریعت نخواهد بود (ر.ک: آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ص۴۳۳).
- ↑ ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص ۷۸.
- ↑ کشف اسرار، ص۱۲۸.
- ↑ ر.ک: الرسائل العشرة، ص۷۰ - ۷۵.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۲۱۴، ح۲.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲۱۵، ح۳.
- ↑ ر.ک: الرسائل العشرة، ص۱۰.
- ↑ ر.ک: الکافی، ج۲، ص۲۱۷، ح۲؛ کنز العمال، ج۳، ص۹۶، ۵۶۶۵.
- ↑ ﴿مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ﴾ «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است» سوره نحل، آیه ۱۰۶.
- ↑ کشف اسرار، ص۱۲۹.
- ↑ کشف اسرار، ص۱۲۸ - ۱۲۹.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۲۱۴، ح۲.
- ↑ ر.ک: الرسائل العشرة، ص۱۱.
- ↑ “تقیه مسلک من و مسلک پدران من است”. (مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۲۵۸، ح۴).
- ↑ ولایت فقیه، ص۱۴۷.
- ↑ صحیفه امام، ج۱، ص۱۷۸.
- ↑ مناسک حج (با حواشی مراجع معظم تقلید)، ص۵۰۸-۵۰۹، م ۱۳۱۳.
- ↑ مناسک حج (با حواشی مراجع معظم تقلید)، ص۵۱۵-۵۱۶، م ۱۳۳۴.
- ↑ رساله نوین، ج۱، ص۲۶۵.
- ↑ ایزدهی، سید سجاد، فقه سیاسی امام خمینی، ص ۱۲۱.