نقش زنان در قیام امام حسین در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نقش زن در تاریخ

سه شکل نقش برای زن در ساختن تاریخ ترسیم می‌شود:

  1. زن، شیء گران‌بها و بدون نقش: زن در اجتماع بزرگ، نقش مستقیم نداشته، نقش غیرمستقیم داشته باشد، به این ترتیب که او در خانواده مؤثر بوده و فرد ساخته شده در خانواده، در اجتماع مؤثر بوده است. ولی یک شیء بسیار گران‌بها بوده و به دلیل همان گران‌بهایی‌اش، بر مرد اثر می‌گذاشته است. ارزان نبوده که در خیابان‌ها پخش باشد و هزاران اماکن عمومی برای بهره‌گیری از او وجود داشته باشد، بلکه فقط در دایره زندگی خانوادگی مورد بهره‌برداری قرار می‌گرفته است.
  2. زن، شخص بی‌بها و دارای نقش: زن نقش مستقیم در تاریخ داشته باشد و به عنوان شخص مؤثر باشد نه به عنوان شیء، اما شخص بی‌بها، بی‌ارزش و شخصی که حریم میان او و مرد برداشته شده است؛ جامعه اروپایی به این سو می‌رود. یعنی از یک طرف به زن از نظر رشد برخی استعدادهای انسانی از قبیل علم و اراده شخصیت می‌دهد ولی از طرف دیگر ارزش او را از بین می‌برد.
  3. زن، شیء گران‌بها و دارای نقش: زن از یک طرف شخصیت روحی و معنوی داشته، کمالات روحی و انسانی نظیر آگاهی داشته باشد. علم و آگاهی، یک پایه شخصیت زن است، مختار بودن و از خود اراده داشتن، اراده قوی داشتن، شجاع و دلیر بودن، یک رکن دیگر شخصیت زن است. خلاق بودن، رکن دیگر شخصیت معنوی هر انسانی از جمله زن است. پرستنده بودن، با خدای خود به طور مستقیم ارتباط داشتن و مطیع خدا بودن، حتی روابط معنوی در سطح عالی، در آن سطحی که انبیا با خدا داشته‌اند با خدا داشتن، از چیزهایی است که به زن شخصیت می‌دهد و از طرف دیگر، زن در اجتماع مبتذل نباشد. یعنی آن محدودیت نباشد و آن اختلاط هم نباشد، نه محدودیت و نه اختلاط بلکه حریم. حریم مسئله‌ای است بین محدودیت زن و اختلاط زن و مرد. وقتی که ما به متن اسلام مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم نتیجه آنچه که اسلام در مورد زن می‌خواهد، شخصیت است و گران‌بها بودن و این نکته در کربلا متبلور بود[۱].[۲]

عاشورا یک حادثه مذکر ـ مؤنث

به تاریخ و حوادث مؤثر در آن از سه منظر می‌توان نگریست:

  1. تاریخ مذکر است، یعنی تاریخ به دست جنس مذکر به طور مستقیم ساخته شده است و جنس مؤنث هیچ نقشی در آن ندارد.
  2. تاریخ مذکر ـ مؤنث است اما مذکر ـ مؤنث مختلط، بدون آنکه مرد در مدار خودش قرار بگیرد و زن در مدار خودش. یعنی تاریخی که در آن این منظومه به هم خورده است، مرد در مدار زن قرار می‌گیرد و زن در مدار مرد. ما اگر طرز لباس پوشیدن امروز بعضی از آقا پسرها و دختر خانم‌ها را ببینیم، می‌بینیم که چطور اینها دارند جای خودشان را با یکدیگر عوض می‌کنند.
  3. تاریخ مذکر ـ مؤنث است که هم به دست مرد ساخته شده است و هم به دست زن، ولی مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش. ما وقتی به قرآن کریم مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم تاریخ و مذهب و دین آن طور که قرآن کریم تشریح کرده است یک تاریخ مذکر ـ مؤنث است، یعنی مذکر و مؤنث هر دو، اما نه به صورت اختلاط بلکه به این صورت که مرد در مقام و مدار خودش و زن در مقام و مدار خودش.

تاریخ کربلا یک تاریخ و حادثه مذکر ـ مؤنث است. حادثه‌ای است که مرد و زن هر دو در آن نقش دارند، ولی مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش. معجزه اسلام این است، می‌خواهد دنیای امروز بپذیرد یا نپذیرد! آینده خواهد پذیرفت.

ابا عبدالله(ع) اهل بیت خودش را حرکت می‌دهد برای اینکه در این تاریخ عظیم، رسالتی را انجام دهند، برای اینکه نقش مستقیمی در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند، با قافله‌سالاری زینب(س)، بدون آنکه از مدار خودشان خارج بشوند[۳].

البته نقش زن منحصر به حضرت زینب(س) نیست، در کربلا یک زن شهید داریم و آن زن جناب عبدالله بن عمیر کلبی است. مادرهایی ناظر شهادت فرزندانشان بوده و این را در راه خدا به حساب آورده‌اند[۴].[۵]

ویژگی زنان عاشورایی

شناخت و تحلیل عملکرد زنان عاشورایی می‌تواند معیار و مقیاسی برای محک زدن قابلیت‌های خودمان در همراهی با امام و اهل بیت (ع) باشد؛ به این معنا که اگر ما در آن زمان بودیم، آیا همانند آنان با اهل بیت همراهی و از آنان دفاع می‌‌کردیم؟ در این صورت می‌‌توانیم در یابیم که اگر در زمان حضور حضرت مهدی (ع)زنده باشیم در آن روز جزء زنانی خواهیم بود که در کنار آن حضرت قرار دارند یا در برابر او؟ انسان با دقت و تأمل در عملکرد زنان عاشورایی با شگفتی‌های بسیاری روبه‌رو می‌شود که در این جا به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

بصیرت در دین

بصیرت و روشن بینی یکی از ویژگی‌های برجسته زنان عاشورایی بود. شناخت آنان از دین، امام و حجت خدا و دوست و دشمن بیان‌گر بصیرت آنان بود؛ لذا اندک بودن همراهان و سختی‌ها و مشکلات، آنان را از ادامه راه باز نداشت. بدون تردید در زمان قیام امام، صدها هزار از مردان و زنان ادعای مسلمانی داشتند و از حرکت آن حضرت نیز با خبر بودند، ولی این هنر زنان و مردان عاشورایی بود که به ندای امام پاسخ گفتند و بصیرت خود را در میدان عمل ثابت و به نمایش گذاشتند. تشویق همسران و فرزندان دلیل بر قوت ایمان و بصیرت دینی این زنان عاشورایی است. مادر است و دنیایی از عاطفه و احساسات، ولی در راه خدا احساس و عاطفه را نادیده می‌گیرد. مادر وهب با اینکه پسرش تازه داماد است و تنها هفده روز از عروسی‌اش گذشته است خدا را سپاس می‌گوید که فرزندش در راه امام حسین (ع) شهید شده است. این وضع را در باره همسر مسلم بن عوسجه با فرزندش و در خصوص مادر عمرو بن جناده و برخی دیگر از زنان عاشورایی نیز می‌بینیم.

مورخان آورده‌اند که دشمن پس از شهید کردن این فرزندان سرشان را به سوی خیمه گاه امام انداختند و مادران پس از پاک کردن خون و خاک و بوسه بر آن، سر را به سوی دشمن پرتاب کردند. شاید این دلاوران با این کار خواسته‌اند بگویند که فرزند برای مادر بسیار عزیز است، اما حسین بن علی که امام و رهبر است برای ما از فرزند نیز عزیزتر است. این نمونه‌ها الگوی بسیار خوبی برای مادران و همسران شهدا در جنگ تحمیلی بودند[۶].

عشق به اهل بیت (ع)

یکی از وظایف مسلمانان معرفت به مقام اهل بیت رسول خدا (ص) و دوستی و همراهی با آنان است. این مطلب آن قدر اهمیت دارد که خداوند می‌فرماید: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى[۷]

عشق به اهل بیت از ویژگی‌هایی بود که در تک تک زنان عاشورایی وجود داشت و آنچه آنان را از دیگر زنان ممتاز کرده بود معرفت آنان به مقام امامت و ولایت و عشق آنان به امام حسین (ع) بود. این مطلب را می‌‌توان از سخنان و عملکرد آنان به خوبی فهمید.

این زنان واژه‌های عشق، ایمان، فداکاری، دفاع از اسلام، دوستی اهل بیت، صبر و مقاومت و... را برای ما معنا کردند. رجزهایی که برخی از آنان در برابر دشمن خواندند وضع روحی و معنویت آنان را منعکس می‌کند. زنان امروز ما اگر دوستدار اهل بیت‌اند باید همانند آنان عمل کنند. ادعا کافی نیست، باید در عمل اثبات کرد. آیا ممکن است فردی در ستم‌گری و فساد و تباهی از کشندگان امام حسین جلو بیفتد، اما در عین حال، یا لیتنا معکم (ای کاش ما با شما بودیم) بگوید و خود را دوستدار آنان بداند؟ کسانی که چنین سخن می‌گویند آیا آمادگی دارند همانند ام‌عمرو بن جناده یا ام وهب عمل کنند، تا امام آنها را بپذیرد و برای آنان دعا و شفاعت کند. اگر چنین آمادگی در آنان نیست، سعی کنند با دقت و تأمل در زندگی و عملکرد زنان عاشورایی، از آنان الگو بگیرند[۸].

تشویق همسران و فرزندان به یاری امام (ع)

نقش زنان عاشورایی در این باره نیز بسیار برجسته است و حتی کربلایی شدن برخی از مردان را مرهون آنان هستیم. مانند زهیر بن قین. سخنان همسر حبیب بن مظاهر و همسر عبدالله عمیر کلبی پس از آنکه از آمادگی همسران خود برای پیوستن به امام حسین آگاه شدند نیز در این زمینه در خور توجه است. مادر عمرو بن جناده و همسر مسلم بن عوسجه نیز پس از آنکه همسران شان به شهادت رسیدند فرزندان نوجوان خود را روانه میدان کردند و از آنان خواستند که جان خود را فدای امام نمایند.

مادر وهب نیز که تازه به دست امام مسلمان شده است برای تشویق فرزندش به جهاد می‌گوید: در راه پسر پیامبر جهاد کن، تا شفاعت جدش را در روز قیامت به دست آوری[۹].

همراهی و همگامی با اهل بیت (ع)

پس از اشاره به حضور پر افتخار زنان در کربلا، می‌‌بینیم که امام حسین (ع) یاران خود را مرخص کردند و درباره زنان فرمودند: هر کس خانواده خود را همراه آورده همین امشب او را به جای امنی برساند؛ چراکه فردا مردان کشته و اهل بیت من اسیر می‌شوند. زنان در گفت وگو با همسران خود خواستار ماندن و مواسات با خاندان حسینی شدند و بامنطق قوی خود همسران خود را نیز قانع کردند و گفتند: همان‌گونه که مردان با امام همراهی دارند، زنان نیز می‌خواهند با اهل بیت امام هم راهی و هم گامی داشته باشند[۱۰].

شجاعت و شهامت زنان عاشورایی

شجاعت و شهامت کلید پیروزی و مایه سربلندی انسان‌هاست. شجاعت نه تنها در میدان جنگ که در میدان‌های سیاست و اجتماع و حتی مباحث علمی نقش کلیدی دارد. در متون دینی پایه شجاعت تسلط و پیروزی بر هوای نفس دانسته شده است: «أَشْجَعُ اَلنَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاهُ»[۱۱].

عملکرد زنان کربلایی بیان‌گر آن است که آنان کانون ایمان و پیروز میدان مبارزه با هواهای نفسانی و تعلقات دنیوی بودند؛ لذا ترس در جان شان راهی نداشت. آری، آنان زنانی دلاور و شجاع بودند که همسران و فرزندان شان در برابر دیدگان شان به خون غلتیدند، ولی آنان هرگز ضعف و سستی از خود نشان ندادند.

کسانی که زنان را موجوداتی ضعیف و ترسو، سست و متزلزل، پیمان‌شکن و افرادی نا پایدار و تسلیم شونده دانسته‌اند دست کم درباره این عده از زنان به خطا رفته‌اند؛ زیرا اینان در مبارزات خود چنان دل و جرئت و مقاومتی نشان دادند که حتی در بین مردان از این نمونه‌ها کمتر سراغ داریم. بر اساس اسناد و شواهد تاریخی که به برخی از آنها اشاره شد، دست کم چند زن در روز عاشورا گام در میدان مبارزه با دشمن گذاشته و با آنها جنگیده‌اند. این زنان برای جنگ وسیله‌ای جز عمود خیمه نداشتند و با این کار نشان دادند که وقتی اسلحه نباشد با عمود خیمه نیز می‌شود جنگید. همسر عبدالله عمیر کلبی، مادر عمرو بن جناده، مادر وهب و... نمونه‌ای از این زنان هستند[۱۲].

دفاع از امام و اهل بیت (ع)

از سخنان و عملکرد این زنان می‌‌توان میزان همت آنان را در دفاع از امام و اهل بیت دریافت. از باب نمونه همسر جنادة بن کعب انصاری پس از شهادت همسر و فرزندش به میدان رفت و با اشعاری که خواند اعلام کرد: هر چند من پیر و ناتوانم، اما با ضربات سخت خود شما را درهم می‌کوبم و از حریم فرزند فاطمه دفاع می‌کنم. این بانوان تنها به جنگ فرزندان خود با دشمن رضایت ندادند، بلکه از آنان می‌خواستند که خود را فدای امام و اهل بیت نمایند. این موضع کجا و موضع کسانی که فرزندان خود را از جهاد در راه خدا و در این حادثه از همراهی با امام حسین (ع) منع می‌کردند، کجا؟ با این که هر دو ادعای اسلام داشتند.

همسر وهب با این که نخست به شهادت شوهرش راضی نبود، اما پس از اندکی که فداکاری و ایثارگری وی را دید در خود او نیز دگرگونی به وجود آمد، به گونه‌ای که او نیز همانند همسرش طالب فدا شدن در راه امام بود. بدون تردید این از رحمت‌های الهی بود که شامل این زن شد[۱۳].

فداکاری و ایثار در راه انجام وظیفه

زنان به حسب طبیعت خود بیشتر از مردان میل به آسایش و سکون دارند و به زحمت از حدود وظایف خانوادگی خود خارج می‌شوند، ولی زنان عاشورایی در عین توجه به زندگی به ویژه معاشرت نیکو با همسران خود نه تنها ادای وظیفه کردند، بلکه به دنبال جستجوی آن بودند و در برابر آن، همه چیز خود را فدا کردند، آن چنان که گویی مالک هیچ چیز نبودند. افزون بر این، احساس مسئولیت زنان سبب تقویت روحیه مردان و تشجیع آنان برای حضور در صحنه‌های سیاسی و اجتماعی می‌شود[۱۴].

توجه به تربیت فرزندان

پدر و مادر و محیط خانواده در تکوین شخصیت انسان نقش اساسی دارند. فرزند وهب و فرزند مسلم بن عوسجه نیز از این قانون مستثنا نیستند. تربیت آنها در دامن چنین مادرانی و فرا گرفتن اصول اخلاقی از پدرانی چون مسلم بن عوسجه و... از آنها جوانان و نوجوانانی آگاه، بصیر و عاشق اهل بیت ساخته است. افزون بر این نقش وراثت را نباید در این جوانان و نو جوانان از نظر دور داشت.

نمونه کامل ویژگی‌های یاد شده را باید در وجود بانوانی چون زینب کبری، ام کلثوم، فاطمه، سکینه و رباب ملاحظه کرد؛ زنان پاک و مخلصی که پس واقعه کربلا در شرایط بسیار سخت و طاقت‌فرسا از امام و اسلام دفاع و حکومت بنی‌امیه را رسوا کردند. در این باره در بخش‌های بعدی توضیح بیشتری خواهیم داد[۱۵].

تجلی زینب در بعد از عاشورا

در حماسه حسینی آن کسی که بیش از همه، پرتو حسینی بر روح مقدس او تابید، خواهر بزرگوارش زینب(س) بود. زینب(س) با آن عظمتی که از اول داشته است و آن عظمت را در دامن زهرا(س) و از تربیت علی(ع) به دست آورده بود، در عین حال زینب(س) بعد از کربلا، با زینب(س) قبل از کربلا متفاوت است، یعنی زینب(س) بعد از کربلا یک شخصیت و عظمت بیشتری دارد.

ما می‌بینیم در شب عاشورا، زینب(س) یکی دو نوبت حتی نمی‌تواند جلوی گریه‌اش را بگیرد، یک بار آن قدر گریه می‌کند که بر روی دامن حسین(ع) بی‌هوش می‌شود، و حسین(ع) با صحبت‌های خود زینب(س) را آرام می‌کند: «لَا يُذْهِبَنَّ حِلْمَكِ الشَّيْطَانُ‌»[۱۶]؛ خواهر عزیزم! مبادا هوس شیطانی بر تو مسلط شود و حلم را از تو برباید، صبر و تحمل را از تو برباید. اما همین که ایام عاشورا سپری می‌شود و زینب(س)، حسین(ع) را با آن روحیه قوی و نیرومند و با آن دستورالعمل‌ها می‌بیند، زینب(س) دیگری می‌شود که دیگر احدی در مقابل او کوچک‌ترین شخصیتی ندارد.

از عصر عاشورا، زینب(س) تجلی می‌کند. رئیس قافله اوست، چون یگانه مرد، زین العابدین(ع) است که در این وقت، به شدت مریض است و به پرستاری احتیاج دارد. در عصر روز یازدهم، اسرا را آوردند و بر مرکب‌هایی که پالان‌های چوبین داشتند سوار کردند و مقید بودند که اسرا، پارچه‌ای روی پالان‌ها نگذارند برای اینکه زجر بکشند. بعد اهل بیت خواهشی کردند که پذیرفته شد. گفتند: شما را به خدا حالا که ما را از اینجا می‌برید، ما را از قتلگاه حسین(ع) عبور بدهید؛ می‌خواهیم برای آخرین بار با عزیزان خودمان خداحافظی کرده باشیم. در میان اسرا تنها امام زین العابدین(ع) بودند که پاهای مبارکشان را زیر شکم مرکب بسته بودند، دیگران روی مرکب آزاد بودند. وقتی که به قتلگاه رسیدند، همه بی‌اختیار خودشان را از روی مرکب‌ها روی زمین انداختند. زینب(س) خودش را می‌رساند به بدن مقدس ابا عبدالله(ع)؛ آن را به وضعی می‌بیند که تا آن وقت ندیده بود، بدنی می‌بیند بی‌سر و بی‌لباس. با این بدن معاشقه کند و سخن می‌گوید: «بِأَبِي الْمَهْمُومُ حَتَّى قَضَى بِأَبِي الْعَطْشَانُ حَتَّى مَضَى‌»؛

آنچنان دلسوز ناله کرد که: «فَأَبْكَتْ وَ اللَّهِ كُلَّ عَدُوٍّ وَ صَدِيقٍ‌»[۱۷]؛ یعنی کاری کرد که اشک دشمن جاری شد، دوست و دشمن به گریه در آمدند. مجلس عزای حسین(ع) را برای اولین بار زینب(س) ساخت. ولی در عین حال از وظایف خودش غافل نیست. پرستاری زین العابدین(ع) به عهده او است، این زن با شخصیت که در عین حال زن باقی ماند و گران‌بها، خطابه‌ای می‌خواند. راویان چنین نقل کرده‌اند که در یک موقع خاصی، زینب(س) موقعیت را تشخیص داد و یک اشاره کرد. عبارت تاریخ این است: «وَ قَدْ أَوْمَأَتْ إِلَى النَّاسِ أَنِ اسْكُتُوا فَارْتَدَّتِ الْأَنْفَاسُ وَ سَكَنَتِ اْلْأَجْرَاسُ‌»؛ یعنی در آن هیاهو و غلغله که اگر دهل می‌زدند صدایش به جایی نمی‌رسید، گویی نفس‌ها در سینه حبس شد و صدای زنگ‌ها و هیاهوها خاموش گشت، مرکب‌ها هم ایستادند؛ خطبه‌ای خواند. راوی گفت: «وَ لَمْ أَرَ خَفِرَةً قَطُّ أَنْطَقَ مِنْهَا»[۱۸]، «خَفِرَةً» یعنی زن باحیا. این زن، نیامد مثل یک زن بی‌حیا حرف بزند. زینب(س) آن خطابه را در نهایت عظمت القا کرد. در عین حال دشمن می‌گوید: آن حیای زنانگی از او پیدا بود. شجاعت علی(ع) با حیای زنانگی در هم آمیخته بود. در کوفه که بیست سال پیش علی(ع) خلیفه بود و در حدود پنج سال خلافت خود خطابه‌های زیادی خوانده بود، هنوز در میان خطبه خواندن علی(ع) ضرب المثل بود. راوی گفت: گویی سخن علی(ع) از دهان زینب(س) می‌ریزد، گویی که علی(ع) زنده شده و سخن او از دهان زینب(س) می‌ریزد. وقتی حرف‌های زینب که مفصل هم نیست، تمام شد، می‌گوید مردم را دیدم که همه، انگشتانشان را به دهان گرفته و می‌گزیدند. این است نقش زن به شکلی که اسلام می‌خواهد[۱۹].

زینب(س) در محفل یزید چنان موجی در روحش پیدا شد و چنان موجی در جمعیت ایجاد کرد که یزید معروف به فصاحت و بلاغت را لال کرد. یزید شعرهای ابن زبعری را با خودش می‌خواند، و به چنین موقعیتی که نصیبش شده است افتخار می‌کند. زینب(س) فریادش بلند می‌شود: ای یزید! خیلی باد به دماغت انداخته‌ای تو خیال می‌کنی اینکه امروز ما را اسیر کرده‌ای و تمام اقطار زمین را بر ما گرفته‌ای، و ما در مشت نوکرهای تو هستیم، یک نعمت و موهبتی از طرف خداوند بر تو است؟ به خدا قسم تو الان در نظر من بسیار کوچک و حقیر و بسیار پست هستی، و من برای تو یک ذره شخصیت قائل نیستم[۲۰].

وقتی زینب(س) را وارد مجلس ابن زیاد می‌کنند. او زنی است بلند بالا. عده‌ای تعبیر کرده‌اند: «وَ حَفَّتْ بِهَا إِمَاؤُهَا»؛ کنیزانش دورش را گرفته بودند. مقصود کنیز به معنای اصطلاحی نیست. چون همه زن‌های اصحاب که شرکت کرده بودند، برای زینب(س) سیادت و بزرگواری قائل بودند و خودشان را مثل کنیز می‌دانستند. اینها دور زینب(س) را گرفته بودند و زینب(س) در وسط اینها وارد مجلس ابن زیاد شد ولی سلام نکرد، اعتنا نکرد. ابن زیاد از اینکه او احساس مقاومت کرد، ناراحت شد. سلام نکردن زینب(س) معنایش این است که هنوز اراده ما زنده است، هنوز هم شما اعتنا نداریم، هنوز هم روح حسین بن علی(ع) در کالبد زینب(س) می‌گوید: «هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ»؛ هنوز می‌گوید: «لَا أُعْطِيكُمْ بِيَدِي إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِيدِ»[۲۱]؛ ابن زیاد از این بی‌اعتنایی سخت ناراحت شد. همه گزارش‌ها به او رسیده بود. وقتی فهمید زنی از همه محترم‌تر است و زنان دیگر با احترام خاصی دورش را گرفته‌اند، لابد حدس می‌زد که او کیست؛ چون خبر داشت که کی هست، کی نیست. در عین حال گفت: مَنْ هَذِهِ الْمُتَكَبِّرَة؟ یا مَنْ هَذِهِ الْمُتَنَكِّرَة؟ دو جور ضبط کرده‌اند؛ این متکبر، این زن پرنخوت کیست؟ یا این ناشناس کیست؟ کسی جواب نداد. دو مرتبه سئوال کرد[۲۲].[۲۳]

منابع

پانویس

  1. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۳۹۸.
  2. پورامینی، محمد باقر، حماسه عاشورا، ص ۶۹.
  3. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۴۰۱.
  4. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۳۸۱.
  5. پورامینی، محمد باقر، حماسه عاشورا، ص ۷۰.
  6. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص ۸۵ ـ ۹۰.
  7. «این همان ابگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
  8. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص ۸۵ ـ ۹۰.
  9. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص ۸۵ ـ ۹۰.
  10. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص ۸۵ ـ ۹۰.
  11. بحارالانوار، ج۴۵، ص۲۲.
  12. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص ۸۵ ـ ۹۰.
  13. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص ۸۵ ـ ۹۰.
  14. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص ۸۵ ـ ۹۰.
  15. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص ۸۵ ـ ۹۰.
  16. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۵، ص۲.
  17. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۵، ص۵۹؛ اللهوف، ص۵۶.
  18. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۰۸؛ مقرم، مقتل الحسین، ص۴۰۲؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۴۰؛ اللهوف، ص۶۲.
  19. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۴۰۶.
  20. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۶۰-۶۲.
  21. شیخ مفید، الارشاد، ص۲۳۵.
  22. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۳۰۱.
  23. پورامینی، محمد باقر، حماسه عاشورا، ص ۷۲.