هدف دین

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

هدف دین در دنیا

نخستین روش برای شناخت ارتباط دین و دنیا و این‎که آیا دین درباره اداره امور دنیا سخن دارد یا نه، و در صورت نخست، چه مقدار به آن پرداخته، بررسی هدف دین است. به طور کلی دیدگاه‌های گوناگون موجود یا ممکن دربارۀ هدف دین را به چهار دسته می‌توان تقسیم کرد:

دیدگاه‌‎های کلی

  1. دین برای ‎دنیا: براساس‎این دیدگاه، دین‎آمده‎است تا فقط سعادت دنیایی بشر را تأمین کند.
  2. دین برای آخرت: طبق این دیدگاه، دین فقط برای سعادت آخرتی انسان برنامه دارد.
  3. دین برای دنیا و آخرت با دو برنامه: دین، تأمین کننده سعادت هر دو سرا، و سعادت این دو از یکدیگر مستقل است و برای تأمین هر یک، برنامه‌هایی ویژه دارد.
  4. دین برای دنیا و آخرت، هر دو، اما با یک برنامه: دین سعادت هر دو سرا را تأمین می‌کند و سعادت این دو به هم پیوسته و در گرو هم است و برای این دو یک برنامه دارد. این نوشتار به دور از الزام در شناساندن صاحبان این دیدگاه‎ها، و با پرهیز از جدال لفظی در سخنان آنان،[۱] به ذکر اجمالی مبانی این دیدگاه‎ها می‌پردازد تا راه تبیین دیدگاه حضرت علی(ع) در این مسئله گشوده شود.

مبانی دیدگاه نخست[۲]:

  1. ایمان به خدا و آخرت، فقط برای تأمین سعادت دنیایی است؛ چراکه انسان با چنین اعتقادی، احساس رضایت بهتری از زندگی می‌کند و در توجیه و تحمل ناگواری‎ها موفق‌تر خواهد بود.
  2. ایمان به خدا و آخرت و به طور کلی امور غیبی و ماورای طبیعی، صرفاً به دلیل فایده و اثری که در زندگی دنیایی انسان دارند، ارزش می‌یابند؛ لذا حتی لازم نیست این امور واقعیت داشته باشند؛ گرچه ممکن است واقعی نیز باشند.
  3. زندگی این دنیا با اعتقاد به خدا و آخرت ارتباط دارد؛ اما لزوماً ارتباطی بین زندگی دنیا و واقعیت آخرت وجود ندارد. 

مبانی دیدگاه دوم:

  1. در گفتارهای دینی (قرآن و سنت)، اگر از دنیا و امور دنیایی سخن به میان آمده باشد، یا معنای آن چیز دیگری مربوط به آخرت است، یا اگر چنین تغییری داده نمی‌شود، آن سخن جزو دین نیست، یا اگر جزو دین است، اعتقاد و عمل به آن از ناحیۀ دین لازم شمرده نشده است، و این گونه سخنان فقط برای هدف آخرت آمده‎اند؛ به طور مثال، آن بخش از گفتار پیامبر(ص) که دربارۀ طبابت بدن است، یا بدین معنا است که این افعال در روح و روان انسان و سعادت آخرتی او تأثیر دارد، یا اصلاً جزو دین نیست و از سخنان شخصی آن حضرت و براساس اطلاعات عادی او به شمار می‌آید، و یا عمل و اعتقاد به آن به هیچ وجه لازم و حتی نیکو نیست؛ چراکه طبابت بدن از امور دنیای انسان است و تکلیف آن بر عهده علوم بشر قرار دارد. آن‎چه دربارهٔ تاریخ پیامبران پیشین آمده نیز، لازم نیست حقیقت داشته باشد؛ به طور مثال، داستان حضرت ابراهیم و بت شکنی و سرد شدن آتش، همگی برای‎تقویت توحید و توکل ذکر شده و لازم نیست این حوادث به واقع رخ داده باشند.
  2. دنیا و آخرت یا اصلاً ارتباطی با یکدیگر ندارند یا اگر ارتباطی بین آن‌‎ها وجود دارد، تأمین سعادت آخرتی، بدون پرداختن به امور دنیا امکان دارد؛ یعنی دین می‌تواند بدون پرداختن به امور دنیا، آخرت انسان را سامان دهد.
  3. انسان در اداره امور دنیایی خود به دین نیاز ندارد و دانش او در این باره کافی است؛ به گونه‌ای که می‌تواند امور دنیای خود را سامان دهد.

مبنای دیدگاه سوم: مهم‌ترین ویژگی این دیدگاه، جدایی امور دنیا و آخرت است. در دیدگاه دوم نیز دنیا و آخرت از یکدیگر بیگانه‌اند و دین فقط به آخرت میپردازد؛ اما در این دیدگاه، با وجود پذیرش جدایی دنیا و آخرت، دین به هر دوی آن‎ها می‎پردازد؛ بدین جهت، جایگاه دنیا و آخرت در اهداف دین یکسان است. در این دیدگاه، دو مبنای دیدگاه پیشین وجود ندارد؛ یعنی بشر در ادارۀ امور دنیا به دین نیاز دارد و رعایت سخنان دین در این باره لازم است. این دیدگاه بیش‎تر از آن‎که پذیرفته شود، از سوی قائلان دیدگاه دوم نقد شده است[۳].

مبنای دیدگاه چهارم: امور دنیا و آخرت نه تنها به هم وابسته‌اند؛ بلکه از یکدیگر جدا نیز نمی‎شوند؛ یعنی هر امر دنیایی، چهره آخرتی دارد و همه رفتارها، گفتارها و اعتقادات انسان در این دنیا، آخرت او را می‎سازند؛ لذا دینی که برای سعادت یکی از این دو آمده، به طور قطع، تأمین کنندۀ سعادت دیگری است؛ زیرا سعادت این دو سرا از هم جدا نیستند. امکان دارد در هر یک از این دیدگاه‎ها آرای گوناگون مطرح شود؛ به طور مثال در دیدگاه چهارم که متداول‌ترین دیدگاه در هدف دین‎است آرایی‎وجوددارد که گرچه در مبنای آن مشترکند، تفاوت‎های فاحش نیز دارند. این نوشتار، نخست از سخنان حضرت علی(ع) اندیشه او در هدف دین، و نیز هر یک از مبانی مذکور را روشن می‎سازد؛ آن را با سپس نظریه‌های مشابه‎خود مقایسه ‎می‌کند تا در نهایت، نمایی از ارتباط دین و دنیا مشخص شود.[۴]

اندیشۀ امام علی(ع)

در اندیشه امام علی(ع) در هدف دین و ارتباط دین و دنیا، با دیدگاه چهارم سازگار است.

تأیید مبنای دیدگاه چهارم: حضرت علی(ع) رفتار انسان‌ها در دنیا را سازنده زندگی آخرت می‌داند: «رفتار بندگان دنیا، روز قیامت برابر چشمانشان قرار دارد»[۵]. او خود دنیا و زندگی انسان در دنیا را مقدمه آخرت و زندگی آخرت می‎شناساند[۶]. تعابیری چون تجارتگاه[۷] و محل زاد آخرت[۸] برای شناساندن دنیا نیز همین معنا را می‌رساند. در اینجا توجه به دو نکته برای توضیح دقیق اندیشه حضرت علی(ع) لازم است.

طرح هدف دین از زبان امام علی(ع): این شکل از پرسش که آیا هدف دین فقط دنیا یا فقط آخرت یا تلفیقی از این دو است، الزاماً یگانه شکل طرح هدفِ دین نیست. اگر به قرآن، سخنان حضرت امیر(ع) و دیگر معصومان رجوع کنیم، مسئله را به گونۀ دیگری خواهیم یافت. در این‎جا سخنان امام علی(ع) را بررسی می‌کنیم[۹]. خداوند او را با دینی آشکار فرستاد... تا تردیدها را نابود کند، و با ادله روشن استدلال کند، و با آیات الهی مردم را پرهیز دهد، و از کیفرهای الهی بترساند[۱۰]. خدا پیامبر را هنگامی برانگیخت که مردم در سرگردانی بودند و در فتنه‌ها به سر می‌بردند.... پس در نصیحت و خیرخواهی بی‎نهایت کوشید، و آنان را به راه راست راهنمایی، و از راه حکمت و موعظه نیکو دعوت کرد[۱۱]. خدا، محمد(ص) را گواهی دهنده، بشارت دهنده و هشدار دهنده برانگیخت[۱۲]. پیامبر(ص) همراه با یارانش با مخالفان مبارزه کرد تا آنان را رهایی بخشد، و پیش از آن‎که مرگشان فرا رسد، آنان را به رستگاری رساند. با خستگان مدارا کرد و شکسته حالان را زیر بال گرفت تا همه را به راه راست هدایت کرد[۱۳]. شکاف‌ها [= دو دستگی‌ها] را برداشت و سلطه گران پیروز را در هم شکست و سختی‎ها را آسان، و ناهمواری‌ها را هموار نمود تا آن‎که گمراهی را از چپ و راست تار و مار کرد[۱۴].

و پیامبران خود را به هدایت جن و انس فرستاد تا دنیا را آن گونه که هست، بشناسانند، و از زیان‌های دنیا برحذر دارند، و با مطرح کردن مثل‎ها، عیوب دنیا را نشان دهند...[۱۵]. بدانید که در قرآن، علم آینده، و حدیث روزگاران گذشته وجود دارد و شفادهنده دردهای شما و سامان دهنده روابطتان است[۱۶]. این سخنان و ده‎ها سخن مشابه آن، که از حضرت امیر(ع) درباره هدف رسالت رسیده است، هیچ‎گاه آخرت را جدا از دنیا و دنیا را مستقل از آخرت، هدف دین قرار نداده‎است. نه تعابیری چون «از کیفر الهی بترساند» و «بشارت‎دهنده و هشداردهنده» و «تا از زیان‎های دنیا برحذر دارد» می‌تواند آخرت مداری دین را منحصراً ثابت کند، و نه عباراتی چون «با مخالفان مبارزه کرد» و «دو دستگی‎ها را برداشت و سلطه‎گران پیروز را در هم شکست»، دنیامداری آن را منحصراً ثابت می‌کند، و این بدان دلیل است که هدفِ دین، هدایت انسان به سوی کمال است و کمال انسان در مسیر همه رفتارهای فردی و اجتماعی و در همه حوزه‌های آن تأمین می‌شود؛ بدین سبب، هیچ حوزه‌ای از حیات بشر با هدف اسلام بیگانه نیست. قرآن نیز در تبیین هدف بعثت انبیا، دنیا و آخرت را در مقابل یا کنار هم قرار نداده است؛ بلکه از مجموع آیات مربوط به این هدف، دو امر به دست می‌آید[۱۷]: یکی دعوت به توحید[۱۸] و دیگری عدالت اجتماعی.[۱۹] دعوت به توحید و عدالت اجتماعی، سعادت هر دو سرا را باهم تأمین می‌کند و چنین نیست که توحید برای سعادت آخرت، و عدالت اجتماعی برای سعادت دنیا باشد. انسانی که از توحید و یاد خدا روی برگرداند، در همین دنیا نیز سعادت نخواهد داشت: «و هر کس از یاد من دوری کند، معیشت [سخت] و تنگی خواهد داشت، و در روز قیامت او را نابینا محشور می‌کنیم».[۲۰] دوری از ذکر خداوند در مقابل پیروی از هدایت خدا است که در آیه پیش از آن آمده است: ﴿فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى[۲۱]. پس، مقصود از آن، کنار گذاشتن دین خواهد بود، و معیشتِ تنگ نیز کمیِ روزی نیست؛ چه بسا ثروتمندانی که معیشتشان تنگ است. جان آدمی مانند جسم او، روزی مناسب می‌خواهد و غنای جسم نمی‎تواند فقر جان را جبران کند و معیشتش را گشایش دهد. سعادت دنیا به تأمین غذای سالم برای جسم و جان است[۲۲]. در این آیه، کنار‌گذاری دین، سبب شقاوت دنیا و آخرت شناسانده شده است، و در برابر، پیروی از دین موجب سعادت هر دو سرا خواهد بود.

آرای گوناگون در دیدگاه چهارم: حال که سعادت دنیا و آخرت یا به تعبیر قرآن، توحید و عدالت اجتماعی، هر دو دینند، آیا در یک رتبه قرار دارند یا یکی مقدمه دیگری است؟[۲۳] دیدگاه بیش‎تر کسانی که در این باره سخن گفته‌اند، این است که هدف اصلی دین، دعوت به توحید و تأمین سعادت آخرتی است، و عدالت اجتماعی و سعادت دنیایی، مقدمۀ آن است. طبق این دیدگاه، دین به دنیا توجه دارد؛ اما تأمین سعادت دنیا هدف اصلی آن نیست. هدف اصلی انبیا، هدایت بشر به کمال معنوی و تأمین سعادت آخرتی و رهایی او از غرق شدن در دنیا است، و برای تأمین این هدف، به عدالت اجتماعی و تأمین سعادت دنیایی نیاز است؛ پس سعادت دنیا به تَبَع و بالعَرَض، هدف دین قرار می‎گیرد. امام خمینی در این باره می‌گوید: تمام چیزهایی که انبیا آوردند، مقصود آن‎‌ها [بالذات] نبوده است. تشکیل حکومت، مقصود بالذات نیست برای انبیا.[۲۴] آن‎چه انبیا برای او مبعوث شده بودند، و تمام کارهای [دیگر] که مقدمه آن است، بسط توحید و شناخت مردم از عالم است.... ارائۀ عالم، آن طوری که هست، نه آن طوری که ما ادراک می‌کنیم، و دنبال این بودند که همه تهذیب‎ها، تعلیم‌ها و همه کوشش‎ها در این باشد که مردم را از این ظلمتکده‌ها نجات بدهند و به نور برسانند.[۲۵]

این دیدگاه، خود به دو شکل قابل تصویر است: شکل اول: ارزش دنیا و عدالت اجتماعی برای دین، فقط ارزش مقدمی است؛ بدین جهت، پرداختن به امور دنیا و عدالت اجتماعی فقط به مقداری خواهد بود که سعادت آخرتی بر آن مترتب است. شکل دوم: دنیا و عدالت اجتماعی گرچه در مقایسه با هدف بالذات دین ارزش مقدمی دارد، خود نیز دارای ارزش بالذات است؛ زیرا عدالت اجتماعی یکی از مراتب توحید است و سعادت آخرتی در گرو رفتارهای اجتماعی بشر نیز قرار دارد. در این شکل، حوزهٔ رفتار فردی فقط از یک جهت (هدف بالذات) داخل در هدف دین است، و حوزۀ رفتار اجتماعی از دو جهت (هدف بالذات و بالعرض) در مسیر هدف دین قرار می‎گیرد. مطهری بر شکل دوم تأکید می‌کند[۲۶]. اندیشه حضرت علی(ع) در این باره چیست؟ آیا از دیدگاه او، دنیا و آخرت، یا دعوت به توحید و عدالت اجتماعی در مقایسه با اهداف دین، در یک رتبه‌اند یا دنیا و عدالت اجتماعی، مقدمه آخرت و دعوت به توحید است؟ در صورت دوم، آیا ارزش دنیا و عدالت اجتماعی به شکل اول است یا به شکل دوم؟ حقیقت این است که نویسنده این نوشتار نمی‎تواند به این دو پرسش با قاطعیت پاسخ گوید؛ زیرا در سخنان حضرت علی(ع) دنیا و آخرت، و توحید و عدالت اجتماعی در جایگاه اهداف دین، به صراحت از یکدیگر جدا نشده‌اند. نکته‌ای که مطلب را آسان می‌کند، این است که گرچه ما برای شناخت قلمرو دین، هدف برانگیختن انبیا را می‌جوییم، اما مقصودمان از پرسش مذکور در این نوشتار چیزی و آن‎چه متکلمان در بحث هدف بعثت انبیا می‌گویند، چیزی دیگر است.

مقصود متکلمان در این بحث، هدفی است که خداوند می‌خواهد از بعثت انبیا به آن دست یابد. روشن است که این هدف باید با هدف آفرینش دنیا و هدف آفرینش انسان در دنیا مطابق باشد؛ چراکه خدای خالق، همان خدای شارع است و می‌دانیم که آفرینش دنیا برای آخرت، و آفرینش انسان در دنیا برای تأمین سعادت آخرت است، و دنیا مقدمه‌ای بیش برای آخرت نیست؛ پس تأمین سعادت آخرت نیز باید بالذات و سعادت دنیا بالعرض، هدف دین قرار گیرد.

مقصود نویسنده از این پرسش، بیان هدف خداوند از بعثت نیست؛ بلکه مقصود، یافتن این مطلب است که خداوند برای رسیدن به هدفش، چه اموری را در قالب دین به پیامبران خود ابلاغ کرده است. پاسخی که نویسنده در این فصل از نوشتار خود در پی آن است، تعیین قلمرو دین در دنیا است؛ اما این مطلب که اگر دین از امور دنیا سخن گفته، به چه قصدی بوده، آیا بالذات بوده یا بالعرض، مقصود اصلی پرسش نیست؛ زیرا اگر سخن دین در امور دنیا حتی به قصد تبعی و بالعرض باشد، باز سخن دین است.

آری، پاسخ به پرسش متکلمان از یک جهت می‌تواند برای ما مؤثر باشد و آن این‎که اگر دنیا و عدالت اجتماعی برای دین، هدف عرضی باشد، دین فقط در اموری از دنیا سخن خواهد گفت که در دعوت به توحید و سعادت آخرتی نقش دارد؛ اما اموری از دنیا که در این زمینه نقشی ندارند، در اهداف دین قرار نمی‎گیرند؛ ولی نکته‌ای که این تأثیر را نیز ناچیز می‌کند و باعث آسان شدن مطلب می‌شود، این است که دانش بشر نمی‎تواند تعیین کند چه اموری از دنیا در دعوت به توحید و سعادت آخرتی نقش بیش‎تری و چه اموری نقش کم‎تری دارد یا اصلاً نقش ندارد. کسی می‌تواند در این باره قضاوت کند که راه سعادت آخرتی را به طور کامل بشناسد، و مسلم است که انسان، خود، این راه سعادت را نمی‌شناسد.[۲۷].[۲۸]

دیدگاه امام علی(ع) در هر یک از این مبانی

مبنای نخست از دیدگاه اول: سخنان حضرت امیر(ع) با این بخش از مبنا مطابق است که انسان، با اعتقاد به خدا و آخرت، از زندگی بیش‎تر احساس رضایت می‌کند و در توجیه و تحمل ناگواری‎ها موفق‎تر است؛ اما با این بخش که ایمان به خدا و آخرت را فقط برای تأمین سعادت دنیایی می‌داند، مطابق نیست؛ زیرا:

اولاً حضرت آفرینش دنیا را برای آخرت می‌داند و دنیا را در مقایسه با آخرت، فرع و مقدمه می‌شمرد[۲۹]؛ پس چگونه ممکن است ایمان به آخرت را برای سعادت دنیا، و ارزش آخرت را فرعی و مقدمی بداند؟

ثانیاً انسان نیز از دیدگاه امام برای آخرت آفریده شده است[۳۰]؛ لذا سعادت واقعی او نیز سرای آخرت خواهد بود؛ پس سعادت دنیا نمی‎تواند تنها هدف دین باشد.

مبنای دوم از دیدگاه اول: در سخنان حضرت علی(ع) فواید و آثار ایمان در زندگی همین دنیای انسان آمده است؛ اما نگاه او به ایمان، کارکردگرایانه نیست؛ زیرا: اولاً آن‎گونه که در جای خود بیان شده است[۳۱]، زبان سخنان امام در بیان مطالب، شناختاری است؛ گرچه هدف اصلی بخشی از آن‎ها که موضوع آن، شناسایی اجزا و پدیده‌های جهان طبیعت است، به طور مستقیم، شناساندن واقع نیست؛ در حالی که مبنای دوم، با نظریات غیر شناختاری زبان دین سازگاری دارد. ثانیاً آن بخش از گفتار حضرت درباره خدا و آخرت، به طور کامل واقع‎نما بوده و هدف‎اصلی آن نیز بیان واقعیت است؛ زیرابیان واقع‎دربارۀ خدا و آخرت، همان هدفی است که در شناساندن جهان طبیعت دارد. واقعی بودن آخرت در سخن امام، چنان تأکید می‌شود که گویا واقعیت فقط در آخرت است و واقعیت دنیا در مقایسه با واقعیت آخرت، خواب و سراب و خبری بیش نیست: «دنیا سرابی فانی‌است»[۳۲] و «دنیا سایه ابر و رؤیای‎خواب است»[۳۳].

مبنای سوم از دیدگاه اول: در این مبنا، ارتباط زندگی دنیا با اعتقاد به خدا و آخرت اثبات شده، اما ارتباط آن با آخرت الزاماً پذیرفته نشده است؛ یعنی از آنجا که این دیدگاه ارزش ایمان و اعتقاد به خدا و آخرت را فقط از جهت فایده و اثر آن در زندگی دنیا می‌داند، و الزاماً به هیچ‌گونه واقعیتی ورای آن اعتقاد ندارد، وجود آخرت را نیز اذعان نمی‌کند و به تبع ارتباطی را هم بین زندگی دنیا و آخرتی که موهوم و مشکوک می‌داند نمی‌پذیرد ارزش علمی این ارتباط در این مبنا، به اندازه ارزش علمی ایمان به خدا و آخرت است و همان گونه که این ایمان، در مبنای مذکور، فاقد ارزش علمی است، ارتباط زندگی دنیا و آخرت نیز از نظر علمی بی‌ارزش خواهد بود. دیدگاه حضرت امیر(ع) در این باره از آن‌چه در نقد مبنای دوم هم گفته شد، روشن می‌شود؛ زیرا این مبنا بر مبنای پیشین مبتنی است؛ افزون بر این‎که سخنان امام در بیان ارتباط واقعی زندگی دنیا با آخرت به گونه‌ای صریح و روشن است که هیچ تأویلی را بر نمی‌تابد.[۳۴]

در این‎جا به حدیثی دربارهٔ ارتباط زندگی دنیا و آخرت اشاره می‌شود: «عمل‌های بندگان در دنیا، روز قیامت در برابر چشمانشان قرار می‌گیرد»[۳۵]. این حقیقت که تجسم اعمال یا عرضه اعمال نامیده می‌شود، در قرآن[۳۶] و روایات دیگر معصومان به‎روشنی آمده و از مسائل یقینی قیامت است.

مبنای نخست از دیدگاه دوم: این مبنا خود می‌تواند بر مبانی متعدد و گوناگونی استوار باشد. آن‎چه در این مبنا مسلم شناخته شده، عدم دخالت دین در امور دنیا است؛ لذا هر آنچه از امور دنیایی به شمار می‌آید، از دین خارج خواهد بود یا باید آن را به گونه‌ای معنا کرد که دست بشر را در انتخاب رأیِ مستقل خود از آن مسئله کوتاه نکند؛ در نتیجه، این مبنا شامل دو بند است: بند نخست، عدم دخالت دین درامور دنیااست که بحث ثبوتی‎ به ‎شمار می‌رود و بند دوم، فهم معنا از لفظ بر اساس پیش فرض عدم دخالت دین در امور دنیا است که بحث اثباتی شمرده می‌شود.

بند نخست: این بند را به روش‌های متعددی تبیین کرده‌اند. در اینجا به یک روش درون‎دینی و یک روش برون‌دینی اشاره کرده، دیدگاه حضرت علی(ع) را در هر یک ‎بیان می‌کنیم.

۱. در روش درون دینی، از گفتار دین در تبیین هدف آن استفاده می‌شود. طبق این تبیین، دین هدف خود را خدا و آخرت شناسانده است؛ به طور مثال، با استفاده از مطالعه آماری آیات قرآن گفته شده: آن‎چه از مجموعه آیات و سوره‌های قرآن بر می‌آید، قسمت اعظم و اصلی آن بر محور دو مسئله خدا و آخرت است... ضمن آن‎که احکام فقهی، کم‎تر از دو درصد آیات قرآن را به خود اختصاص داده است؛.... همه جا به‎طور مستقیم یا غیر مستقیم و تصریحاً یا تلویحاً، درد خدا و آخرت است که عنوان می‌گردد[۳۷].

اگر آیات قرآن را به طور کامل در بیان هدف دین مطالعه کنیم، برقراری عدالت اجتماعی را نیز هدف دین خواهیم یافت. خداوند می‌فرماید «ما پیامبران خویش را با ادلهٔ روشن فرستادیم و با آن‎ها کتاب و معیار فرود آوردیم تا مردم عدل و قسط را برپا دارند»[۳۸]. حضرت امیر(ع) نیز فرموده است: «غایت و هدف دین، امر به معروف و نهی از منکر و برپایی حدود الهی است»[۳۹]. شگفت است که برخی از طرفداران این مبنا در توجیه آیه مذکور گفته‌اند: قرآن، برپایی قسط را به مردم نسبت داده است، نه به پیامبر، و این نشان می‌دهد که قسط در حیطه امور بشری است، نه امور دین[۴۰]. خطای توجیه مذکور، در فهم معنای آیه است. قرآن مردم را مجری قسط شناسانده است؛ اما تشخیص موارد قسط را در حیطه دین می‌داند؛ زیرا می‌گوید: فرستادن کتاب و میزان (محتوای دین)[۴۱]، برای این بوده که مردم قسط را به پا دارند. توجیه مذکور، از این نکته که مجری قسط، مردمند، استفاده کرده که دین در این مورد دخالت نمی‌کند و تشخیص قسط نیز بر عهده مردم است؛ در حالی که هیچ ملازمه‌ای میان این دو وجود ندارد.

۲. در روش برون دینیِ تبیین مبنای مذکور، از یک کبرا و صغرا استفاده می‌شود: کبرا این است: دین در اموری دخالت می‌کند که دست دانش بشر از آن کوتاه است؛ پس هر حوزه‌ای که دانش بشر توانایی ادارۀ آن را داشت، دین در آن سخن نمی‌گوید. صغرا این است که دانش بشر در ادارهٔ امور دنیایی او توانا است و در این زمینه به دین نیازی ندارد. نتیجه کبرا و صغرای مذکور این است که دین، در امور دنیایی دخالت نمی‌کند. صغرای این استدلال از دو جهت خطا است:

  1. محدودیت دانش انسان: توصیه کننده روش زندگی، باید از کمال در بینش و دانش برخوردار باشد. دستگاه ادراکی بشر می‌تواند بخشی از جهان بینی (بینش) و روابط افعال و آثار آن‎ها (دانش) را دریابد؛ اما در هیچ یک از این دو، به ویژه در بینش، کامل نیست[۴۲] و به دین نیاز دارد.
  2. موانع شناخت: علم انسان بسیار اندک است[۴۳]، و در مواردی نیز که توانایی شناخت دارد، عوامل بسیاری مانع از شناخت درست وی می‌شود این عوامل را می‌توان با عناوین عشق[۴۴]، دوستی دنیا[۴۵]، توجه به زیور دنیا[۴۶]، فراموشی مرگ[۴۷] و مانند آن یافت. قرآن نیز اعتماد به این دانش ناچیز و در معرض آفت را علت انکار دعوت پیامبران می‌داند: و چون پیامبرانشان دلیل‎های آشکار برایشان آوردند، به آن چیز [مختصری] از دانش که نزدشان بود خرسند شدند و [سرانجام] آن‎چه به ریشخند می‎گرفتند، آنان را فرو گرفت[۴۸].

کبرای این استدلال نیز باطل است و برای ابطال آن لازم نیست، اثبات کنیم که دین باید در حل آن مشکل سخن بگوید؛ بلکه کافی است امکان سخن دین در آن باره را اثبات کنیم. ما بر این باوریم که نه تنها امکان دارد دین در آن باره سخن بگوید بلکه در مواردی، سخن گفتنِ دین خوب یا لازم است؛ زیرا اموری که در دسترس دانش بشر قرار دارد، از چهار حالت خارج نیست:

  1. اموری که دانش آن در اختیار همه انسان‌ها است و هیچ اختلافی در آن وجود ندارد؛
  2. اموری که دانش آن فقط در اختیار اندیشمندان است و هیچ اختلافی در آن وجود ندارد؛
  3. اموری که دانش آن فقط در اختیار متفکران است و در آن اختلاف نظر وجود دارد؛
  4. اموری که دانش آن در اختیار همۀ انسان‌ها است و در آن اختلاف نظر وجود دارد. در این‎جا از میان امور دنیایی، به مهم‎ترین امر، یعنی تنظیم روابط اجتماعی اشاره می‌کنیم. تنظیم روابط اجتماعی که امروز در قالب حقوق اساسی حکومت، حقوق مدنی، قضایی، بین الملل و... مطرح است و مکاتب گوناگون حقوقی دست بشر، هر یک کوس کمال و توان را در آن نواخته‌اند[۴۹]، در شمار کدام یک از این چهار حالت است؟

در حالت نخست، اگر دین هیچ سخنی نگوید، مشکلی برای انسان‌ها پیش نمی‌آید؛ چراکه خود آنان به آسانی از عهده حل مسائل بر می‌آیند؛ اما در حالت دوم، در سخن نگفتن دین، مشکلی وجود دارد و آن اینکه عموم مردم به چه دلیلی به متفکران خود اعتماد کنند. شاید پاسخ داده شود که اتفاق متفکران، می‌تواند اعتماد مردم را جلب کند؛ اما در حالت سوم، مشکل اختلاف نظرها پیش می‌آید؛ یعنی از سویی، برخی از متفکران به یقین خطا کرده‌اند،[۵۰] و از سوی دیگر، مردم سرگردان می‌مانند که به چه متفکری اعتماد کنند. امور اجتماعی مانند تقلید در مسائل فردی نیست که هر کس به یک متخصص رجوع کند. در امور اجتماعی، چنین سفارشی به هرج و مرج و تباهی جامعه می‌انجامد[۵۱]. مشکل هرج و مرج در حالت چهارم بیش‎تر است؛ زیرا هر یک از مردم، خود را متخصص می‌داند.

به نظر می‌رسد که مسئله تنظیم روابط اجتماعی، به فرض توان دانش بشر در آن، از نوع حالت سوم است. وجود اختلاف، و در پی آن سرگردانی مردم، دخالت دین را ضروری می‌سازد؛ بدین سبب، در برخی برهان‌های نیک‎بودن بعثت‎ و لزوم ‎آن‎چنین‎آمده است: از فایده‌های بعثت آن است که عقل در آن‎چه خود حکم می‌کند، با نقل تقویت می‌شود و در آن‌چه حکم نمی‌کند، از نقل یاری می‎جوید[۵۲]. پس تقویت عقل به نقل، مجوز آن است که دین در هر یک از چهار حالت مذکور سخن بگوید. در سخنان حضرت علی(ع) نیز اعتماد به آرای شخصی، ریشه اختلاف، و دین، محور وحدت شناسانده شده است: در شگفتم. چرا در شگفت نباشم از خطای گروه‌های پراکنده با ادلۀ گوناگون که هر یک در مذهب خود دارند؟! نه گام بر جای گام پیامبر می‌نهند، و نه از رفتار جانشین او پیروی می‌کنند.... در حل مشکلات، به خود پناه می‌برند، و در مبهمات فقط به رأی خود تکیه می‌کنند. گویا هر کدام، امام و راهبر خویشند که به دستگیره‌های مطمئن و اسباب محکمی که خود باور دارند، چنگ می‌زنند[۵۳].

بند دوم: بند دوم این بود که قرآن و روایات را باید با پیش‌فرض عدم دخالت دین در امر دنیا معنا کرد. وقتی در بند نخست، پیش فرض مذکور باطل شد، بند دوم دیگر مجالی نمی‌یابد؛ ولی با وجود این، تذکر یک نکته برای کسانی که بطلان این فرض را نمی‌پذیرند، مفید است. مفاد پیش فرض مذکور چیست؟ آیا مفاد آن «امتناع» دخالت دین در امور دنیا است یا «عدم نیاز» دخالت دین در آن؟ بیش‎ترین چیزی که استدلال این پیش فرض (بنابر درستی آن) اثبات می‌کند، عدم لزوم دخالت دین در امور دنیا است، نه امتناع آن.

مبنای دوم از دیدگاه دوم: گفته شد که از دیدگاه حضرت علی(ع) آخرت هر کس، نتیجه زندگی او در این دنیا است، و همه افعال این دنیا در ساخت زندگی آخرت مؤثر است.

مبنای سوم از دید دیدگاه دوم: در پاسخ مبنای نخست از دیدگاه دوم، این مسئله به تفصیل پاسخ داده شد. آن‎چه در اینجا تأکید می‌شود، این است که انسان در هر صورت، زندگی دنیایی خود را می‌گذراند. در طول تاریخ بعثت پیامبران نیز هیچ‎گاه مردم در اداره امور دنیای خود معطل نبوده‌اند؛ اما دعوت پیامبران در تمام شئون زندگی پیروانشان بروز و ظهور داشته است؛ پس این اندیشه که پس بشر در ادارۀ امور دنیای خود به دین نیازی ندارد، مخصوص امروز که عصر علم نامیده می‌شود نیست و امروز نیز دین در تمام شئون زندگی پیروان راستین آن مؤثر است و هیچ حوزه‌ای خارج از آن نیست. تذکر: در دیدگاه درون‎دینی به قلمرو دین در دنیا، هرگز حوزه‌ای که دین در آن سخن نگفته است بر دین تحمیل نمی‌شود یا اگر در یک حوزه از حیات دنیایی، فقط به برخی امور پرداخته است، هرگز سخنی در دیگر امور آن حوزه بر دین تحمیل نمی‌شود؛ بلکه فقط آن‌چه به واقع از منابع دین به دست می‌آید، به آن نسبت داده می‌شود. به عبارت دیگر، تأیید دیدگاه چهارم، فقط ثابت می‌کند که دین در همه حوزه‌های زندگی می‌تواند سخن بگوید، یا حداکثر، لزوم سخن دین در بخشی از حوزه‌های حیات دنیایی را اثبات می‌کند؛ اما در مقام شناخت سخن دین، باید به متن دین رجوع کرد، و برای فهم آن به قواعد مورد پذیرش دین در فهم الفاظ دین عمل کرد.[۵۴]

هدف دین

هدف دین، به ویژه اسلام، چیست؟ آیا هدف آن، حل مسائل دنیوی است یا دین صرفاً هدف اخروی دارد و تنها به رابطه انسان با خدا توجه کرده است و یا هم به امور دنیوی توجه دارد و هم به سعادت اخروی؟ در این باره دیدگاه‌های گوناگونی آمده است که در جلد اول این کتاب به تفصیل بررسی شد. تنها مطلب قابل یادآوری این است که با توجه به تعریف دین[۵۵] و ادله مختلفی که در این رابطه وجود دارد[۵۶]، دین اسلام دین خاتم بوده، قوانین و دستورهای جامع و کاملی دارد که همه شئون حیات انسان را اعم از زندگی دنیوی و اخروی دربر می‌گیرد. این دین، سعادت بشر را در دنیا و آخرت خواسته و رهنمودهایی در این باره به وی ارزانی داشته است. پس هدف دین اسلام سعادت و کمال انسان در زندگی دنیا و آخرت است[۵۷].

بسیاری از دانشمندان اسلامی به مناسبت‌های گوناگون به این مطلب اشاره کرده‌اند که از جمله می‌توان ابن میثم بحرانی[۵۸]، سیوری حلی[۵۹]، شهید اول[۶۰]، وحید بهبهانی[۶۱]، ملاصدرای شیرازی[۶۲]، طبری نوری[۶۳]، مصطفی مراغی[۶۴]، علامه طباطبایی[۶۵]، محمود شهابی خراسانی[۶۶]، امام خمینی[۶۷]، آیة الله منتظری[۶۸] و شهید مطهری[۶۹] را نام برد.[۷۰].

منابع

پانویس

  1. علت گزینش این روش، اولاً مبهم و مجمل بودن بسیاری از سخنانی است که صاحبان آرا آنها را بیان کرده‌اند که گاه مبانی دیدگاهی را می‎پذیرند و آن دیدگاه را انکار می‌کنند یا مبنا را رد، و دیدگاهش را می‎پذیرند. ثانیاً غرض این نوشتار تبیین دیدگاه حضرت علی(ع) است، نه نقد آرای دیگران، و ذکر آرای آنان فقط برای توضیح دیدگاه امام است.
  2. این مبانی بر اساس دیدگاه کارکردگرایانه دربارۀ دین است. مطهری این دیدگاه را بدون این مبانی و بر پایه هدف عدالت اجتماعی ترسیم کرده است. (ر.ک: مطهری، مرتضی، وحی و نبوت، ص۳۱)
  3. مبنای دوم از دیدگاه دوم، امور دنیایی را کاملا از امور آخرتی مستقل می‌داند، و در مبنای سوم خود، انسان را در امور دنیایی بی‌نیاز از دین می‎پندارد. اگر کسی مبنای دوم را بپذیرد، ولی مبنای سوم را نپذیرد، ناچار، دیدگاه سوم را خواهد یافت؛ لذا قائلان دیدگاه دوم، وقتی به نقد دیدگاه جامع نگرانه دین (اعم از دیدگاه سوم و چهارم) بر می‌خیزند، با احتفاظ بر مبنای دوم خود، دیدگاه سوم را انکار می‌کنند، نه دیدگاه چهارم را.
  4. علی اکبریان، حسنعلی، مقاله «دین و دنیا»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۴۱۵.
  5. غرر الحکم، ج۲، ص۷۱، ح۱۸۸۶.
  6. نهج البلاغه، حکمت ۴۶۳، ص۷۳۸ و خطبه ۱۱۳، ص۲۱۶. این مطلب به‎طور گسترده در مقاله «حقیقت دنیا» در همین مجموعه آمده است.
  7. «مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ‌». (نهج البلاغه، حکمت ۱۳۱، ص۶۵۶)
  8. «وَ أُمِرْتُمْ فِيهَا بِالزَّادِ». (نهج البلاغه، خطبه ۱۸۳، ص۳۵۴)
  9. برخی از این سخنان به‌طور مستقیم در مقام بیان نتیجه کار رسالت است که از آن، هدف رسالت به دست می‌آید.
  10. نهج البلاغه، خطبه۲، ص۴۲.
  11. نهج البلاغه، خطبه ۹۵، ص۱۷۸ ظاهراً در عبارت عربی، مطلبی جا افتاده که در ترجمه اصلاح شده است.
  12. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۵، ص۱۹۲.
  13. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۴، ص۱۹۲؛ شیخ مفید، الارشاد، ص۱۳۲. «فَإِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً(ص)... فَسَاقَ النَّاسَ إِلَى مَنْجَاتِهِمْ‌».
  14. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۳، ص۴۳۸.
  15. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۳، ص۳۵۲.
  16. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۸، ص۲۹۴. در عبارت نهج‎السعاده، ج۳، ص١۰١، «... وَ حُكْمَ مَا بَيْنَكُمْ‌» و در الاصول من الکافی، ج۱. ص۶۰، نیز عبارت نهج‎السعاده آمده است.
  17. ر.ک: مطهری، مرتضی، مقدمه‌ای بر جهان‎بینی اسلامی، ص۱۶۰.
  18. احزاب، آیه ۴۵.
  19. حدید، آیۀ ۲۵.
  20. طه، آیۀ ۱۲۴.
  21. «فرمود: هر دو با هم از آن (بهشت فرازین) فرود آیید- (که) برخی دشمن برخی دیگر (خواهید بود)- آنگاه چون از من رهنمودی به شما رسد، هر که از رهنمود من پیروی کند نه گمراه می‌گردد و نه در رنج می‌افتد» سوره طه، آیه ۱۲۳.
  22. ر.ک: طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۲۴۲.
  23. باید توجه داشت که اگر سعادت آخرت را مقدمۀ سعادت دنیا، و توحید را مقدمۀ عدالت اجتماعی دانستیم، این نظریه با دیدگاه نخست که هدف دنیا را فقط تأمین سعادت دنیا می‌داند یکسان نخواهد بود؛ چراکه در آن نظریه، تأمین سعادت آخرت اصلاً هدف دین نیست و توجه به آخرت و خدا، نه برای سعادت آخرت، بلکه برای سعادت دنیا است، و نیز اگر سعادت دنیا را مقدمۀ سعادت آخرت، و عدالت اجتماعی را مقدمۀ توحید دانستیم، این دیدگاه با نظریه دوم که هدف دین را فقط تأمین سعادت آخرت می‌داند، یکسان نخواهد بود؛ زیرا طبق مبنای دوم آن، ارتباطی میان دنیا و آخرت یا میان سعادت دنیا و آخرت وجود ندارد؛ در حالی که در دیدگاه چهارم، این ارتباط تنگاتنگ است.
  24. خمینی، روح الله، صحیفۀ نور، ج۱، ص۲۳۸.
  25. خمینی، روح الله، صحیفۀ نور، ج۱۸، ص۱۸۱.
  26. ر.ک: مطهری، مرتضی، وحی و نبوت، ص۳۱.
  27. نقصان دانش بشر در تأمین سعادت دنیایی نیز در نقد مبنای اول از دیدگاه دوم (بند ۱ - ۳ - ۴) بیان خواهد شد.
  28. علی اکبریان، حسنعلی، مقاله «دین و دنیا»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۴۱۷.
  29. نهج البلاغه، حکمت ۴۶۳، ص۷۳۸.
  30. نهج البلاغه، نامه ۳۱، ص۵۳۰؛ حرانی، ابن‎شعبه، تحف العقول، ص۵۷؛ نهج‎السعاده، ج۴، ص۳۰۶.
  31. ر.ک: علی اکبریان، حسن‎علی «حقیقت دنیا»، دانشنامه امام علی(ع)؛ همو، درآمدی بر قلمرو دین.
  32. غرر الحکم، ج۲، ص۱۲۱، ح۲۰۵۱.
  33. غرر الحکم، ج۲، ص۹۱، ح۱۹۶۰.
  34. ر.ک: علی‎اکبریان، حسن‎علی، «حقیقت دنیا»، دانشنامه امام علی(ع).
  35. غرر الحکم، ج۲، ص۷۱، ح۱۸۸۶.
  36. برای نمونه: ﴿وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ «و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و هر خیری که از پیش برای خویش فرستید (پاداش آن را) نزد خداوند خواهید یافت. بی‌گمان خداوند به آنچه انجام می‌دهید، بیناست» سوره بقره، آیه ۱۱۰؛ ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَدًا بَعِيدًا «روزی که هر کس هر کار نیکی انجام داده است پیش رو می‌یابد و هر کار زشتی کرده است آرزو دارد کاش میان او و آن (کار زشت) فاصله‌ای دور می‌بود و خداوند شما را از خویش پروا می‌دهد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره آل عمران، آیه ۳۰؛ ﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ «پس هر کس همسنگ ذره‌ای نیکی ورزد، آن را خواهد دید * و هر کس همسنگ ذره‌ای بدی کند، آن را خواهد دید» سوره زلزال، آیه ۷-۸؛ ﴿إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «بدان درآیید! و شکیب کنید یا نکنید بر شما یکسان است، تنها کیفر آنچه می‌کرده‌اید می‌بینید» سوره طور، آیه ۱۶؛ ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا «آنان که دارایی‌های یتیمان را به ستم می‌خورند جز این نیست که در شکم خود آتش می‌انبارند و زودا که در آتشی برافروخته درآیند» سوره نساء، آیه ۱۰.
  37. بازرگان، مهدی، آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء، ص۶۰ و ۵۹. بازرگان افزون بر این آیات در رد اندیشه دین برای دنیا و آخرت، از دو نکته دیگر نیز استفاده کرده است: نخست این‎که اگر دنیا جزو اهداف و دین باشد،چه به صورت منحصر و چه به صورت تلفیقی، ضررهای فراوانی دارد، و دوم اینکه سیر تاریخی زندگی انبیا نشان می‌دهد که هدف آنان حکومت نبوده است، و در نهایت، با رد اندیشه دین برای دنیا یا دین برای دنیا و آخرت اثبات می‌کند که دین فقط برای آخرت است.
  38. حدید، آیه ۲۵.
  39. غرر الحکم، ج۴، ص۳۷۴، ح۶۳۷۳ ۲.
  40. بازرگان، مهدی، آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء، ص۷۳.
  41. علامه طباطبایی، در بیان آرای مفسران در معنای «میزان» در آیه مذکور، این معنا را ترجیح می‌دهد که میزان به معنای دین است. (المیزان، ج۱۹، ص۱۹۷).
  42. ناتوانی عقل از شناخت خدا در نهج البلاغه، خطبه ۴۹، ص۱۰۰، ناتوانی عقل در شناخت موجودات مادی، در خطبه ۱۶۵، ص۳۱۴، و اختصاص علم غیب به خاندان وحی، در خطبه ۱۲۸، ص۲۴۴ و تأثیر ایمان در آبادی علم، در خطبه ۱۵۶، ص۲۹۰ آمده است.
  43. ﴿وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا «از تو درباره روح می‌پرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی نداده‌اند» سوره اسراء، آیه ۸۵.
  44. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۹، ص۲۰۴؛ نهج‎‌السعاده، ج۲، ص۶۴۸.
  45. غرر الحکم، ج۳، ص۳۹۷ - ۳۹۵، ح۴۸۷۸ - ۴۸۶۸ ۴.
  46. نهج البلاغه، حکمت، ۳۶۷، ص۷۱۶؛ غررالحکم، ج۵، ص۳۶۹، ح۸۷۵۶.
  47. نهج البلاغه، خطبه ۱۱۳، ص۲۱۶.
  48. مؤمن، آیه ۸۳.
  49. حتی اگر تدوین‌کنندگان این حقوق‎ها چنین ادعایی نکنند، روشن‎فکران جهان سوم چنین باور کرده‌اند.
  50. اگر در یک مسئله دو نظر وجود داشته باشد، به قطع یکی از آنها باطل است. حضرت علی(ع) فرمود: «مَا اخْتَلَفَتْ دَعْوَتَانِ إِلَّا كَانَتْ إِحْدَاهُمَا ضَلَالَةً». (نهج‌البلاغه، حکمت ۱۸۳، ص۶۶۸) این سخن، نظریۀ نسبیت در معرفت را باطل می‌کند.
  51. نکته تقدم حکم ولی فقیه بر فتوای مرجع تقلید نیز همین مسئله است.
  52. ر.ک: علامه حلی، کشف‎المراد، ص۳۴۶.
  53. نهج البلاغه، خطبه ۸۸، ص۱۵۰؛ شیخ مفید، الارشاد، ص۱۵۵. «لَا يَقْتَصُّونَ أَثَرَ نَبِيٍّ... مَفْزَعُهُمْ... فِي الْمُبْهَمَاتِ عَلَى آرَائِهِمْ‌»؛ قرآن نیز انسان را ریشه اختلاف، و دین را سبب وحدت می‌داند. (بقره آیۀ ۲۱۳) ر.ک: علامه طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۱۳۸ – ۱۱۳.
  54. علی اکبریان، حسنعلی، مقاله «دین و دنیا»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۴۲۳.
  55. مقصود تعریفی است که در صفحه قبل به آن اشاره شد.
  56. ر.ک: محمداسحاق عارفی شیرداغی، خاتمیت و پرسش‌های نو، ص۱۸۵ – ۲۶۱.
  57. ر.ک: محمداسحاق عارفی شیرداغی، خاتمیت و پرسش‌های نو، ص۲۰۸ – ۲۶۱.
  58. وجود النبي ضروري في بقاء نوع الإنسان و إصلاح أحواله في معاشه و معاده؛ (میثم بن علی بحرانی، قواعد المرام، ص۱۲۲).
  59. النبي هو الإنسان المأمور من السماء بإصلاح الناس في معاشهم و معادهم؛ (مقداد بن عبدالله فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص۱۶۵).
  60. محمد بن مکی شهید اول، القواعد و الفوائد، ص۴.
  61. محمدباقر وحید بهبهانی، الفوائد الحائریة، ص۱۰۶.
  62. محمد صدرالدین شیرازی، الشواهد الربوبیة، ص۳۶۴.
  63. اسماعیل نوری طبرسی، کفایة الموحدین، ج۱، ص۵۰۹.
  64. احمد مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱۳، ص۵۷.
  65. محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۹۶ و ج۲، ص۱۴۰.
  66. محمود شهابی خراسانی، مقدمه فوائد الاصول، ج۱، ص۴.
  67. روح الله خمینی، صحیفه امام، ج۲۱، ص۴۰۲ – ۴۰۳.
  68. حسینعلی منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه، ج۱، ص۹۱.
  69. مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص۳۲.
  70. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۲۵۸.