هویت اجتماعی در روانشناسی اسلامی
هویت اجتماعی یکی از ابعاد هویت است به معنای اینکه فرد نقشها و وظایف اجتماعی خود را بشناسد و انتظارات جامعه را از خود بداند. هویت اجتماعی از نگاه منابع دینی، به دو عنصر تعهد نسبت به آرمانهای الهی و اطاعت از رهبری بستگی دارد. به همین جهت، اگر جامعه ای از امام حق تبعیت کند، دارای هویت اجتماعی سالم است و در صورت پیروی از امام ناحق، هویت اجتماعی آن جامعه شکل ناهنجار به خود میگیرد.
تعریف هویت
هویّت در لغت فارسی یعنی آنچه موجب شناسایی شخص باشد[۱]، هویت حقیقت شیء یا شخص است که مشتمل بر صفات اصلی اوست و هویت در لغت عربی به معنای شخصیت، ذات، هستی و وجود است[۲].
هویت، مرز ما با دیگران است و آنچه ما را از دیگران متمایز میسازد هویت ماست[۳]. این واژه، بیانگر چه کسی بودن است که از نیاز بشر به شناسانده شدن به چیزی یا جایی ناشی میشود. به عبارت دیگر، وقتی از "هویّت شخصی"سخن به میان میآید، مراد همان ویژگیهای است که شخص را از دیگری متمایز میکند و به دیگران امکان اشاره با ضمیر "او"، (برای تشخّص این فرد از دیگر افراد) را میدهد؛ زیرا این شخص به گونهای است که به علل و عواملی از جمله رفتار یا صفات خاص از دیگران متمایز شده و تشخص یافته است. البته، در تبیین هویت باید در نظر داشته باشیم همیشه معنایی ارزشی به همراه ندارد؛ چهبسا فرد یا ملتی ویژگیهای ناپسندی نیز داشته باشند که بخشی از هویت آنان را میسازد[۴].
چیستی ماهیت جامعه و رابطۀ فرد با آن
قبل از ورود به بحث هویت اجتماعی، این مسئله باید حل شود که اساساً، رابطه فرد و جامعه چگونه است؟ ماهیت جامعه چیست؟ آیا جامعه واقعاً وجود دارد یا اینکه وجود جامعه، اعتباری است؟ اصولاً، جامعه مجموعه ای از افراد است یا وجودی مستقل دارد؟ درباره رابطه فرد و جامعه و ماهیت جامعه که یکی از مهمترین مسائل علوم اجتماعی است، دیدگاههای مختلفی از سوی صاحبنظران ارائه شده است که میتوان آنها را در سه دیدگاه کلان، شامل جامعهگرایان (که اصالت را از آن جامعه میدانند)، فردگرایان (که اصالت را از آن فرد میدانند) و قائلان به تعامل متقابل فرد و جامعه طبقهبندی کرد.
- دیدگاه جامعهگرایان: این گروه، بر روی خصیصۀ جمعی پدیدههای اجتماعی تاکید دارند و جامعه را واقعیتی عینی تلقی میکنند که از افراد تشکیل دهندۀ آن، متمایز است و آثار و خواص ویژهای دارد که در افراد انسانی، مشاهده نمیشود. به تعبیر دیگر، آنان، در ارتباط فرد و جامعه بر روی عامل دوم تکیه میکنند و معتقدند تنها جامعه است که واقعیتی اصیل دارد و واقعیت فرد، تَبَعی (به تبعیت وجود جامعه) است. جامعهگرایان برای اصالت جامعه به دلایل متعددی اشاره میکنند. از یکسو، اعتقادات و عواطف انسانها را ناشی از روح جمعی وجود حقیقی جامعه میدانند. از سوی دیگر، تکالیف اجتماعی انسانها را (وظیفه همسری، فرزندی، شهروندی و...) ناشی از وجود واقعیت عینی جامعه میدانند؛ زیرا خود فرد نیست که این تکالیف را میسازد، بلکه از راه تعلیم و تربیت به آنها دست مییابد؛ بنابراین، جامعه موجودی حقیقی و تشکیل شده از همین راه و رسم و اندیشه و احساس است. دلیل دیگر جامعهگرایان در اصالت جامعه، بر محور تغییر اراده است. به نظر آنها ارادۀ ما موجب تغییر در جامعه نمیشود بلکه برعکس، این جامعه است که سبب تغییر در ارادۀ ما میگردد و الزامات اجتماعی چنان شدید است که فرد نمیتواند خود را از چنگ آن برهاند و بالاخره اینکه آنها جامعه را دارای نوعی حیات که مستقل از حیات یکایک افراد جامعه باشد، میدانند و بنابراین جامعه قوانین و سنتی متمایز از قوانین و سنت حاکم بر اعضای خود دارد که باید شناخته شود[۵].
- گرایشهای فردگرایانه: این عده، بر خصیصه فردی بودن پدیدههای اجتماعی تکیه میکنند و معتقدند، فقط انسانهای منفرد وجود دارند که به مجموعه آنها، جامعه گفته میشوند؛ اما ترکیب افراد و تاثیر و تاثیرات آنان ترکیبی حقیقی نیست تا بتوان "جامعه" را یک واحد حقیقی دانست[۶]. به عقیدۀ آنان، "دولت" چیزی نیست جز اشخاصی که در آن، مشارکت دارند، به انضمام رفتارهای معناداری که از آنان سر میزند، به همین ترتیب، "ملت" یا "جامعه"، چیزی نیست، جز گروهی از افراد انسانی و مبادلههایی که در میانشان صورت میگیرد، ستیزههایی که با یکدیگر دارند، فرماندهیها و فرمانبرداریها، اعمال قدرتها و حمایت گریها، و خلاصه رفتارهایی که از یکایک آن افراد، به منصۀ ظهور میرسد. مفاهیم دیگر از قبیل؛ خانواده، گروه، طبقه، توده و جامعه همین معنا را در بردارند[۷].
- دیدگاه تعامل متقابل فرد و جامعه: در کنار این دو مکتبِ تلاشهایی نیز برای آشتی آنها انجام شده است که میتوان آن را دیدگاه سومی دانست. از منظر این دیدگاه، در انسان، دو وجدان وجود دارد، یکی از آنها حاوی حالات مربوط به هر یک از ما که وجه مشخص ماست و دیگری حالاتی که در تمام جامعه مشترک است. وجدان اول، فقط گزارشگر شخصیت فردی ما و قوام بخش آن است و وجدان دوم، مبین و نماینده تیپ جمعی است و در نتیجه بدون آن جامعه وجود ندارد[۸].
اندیشمندان اسلامی و ماهیت جامعه
بر اساس آیات قرآن و احادیث، اجتماع از یک وجود عینی برخوردار است؛ زیرا قرآن برای "امتها" (جامعهها) سرنوشت مشترک، نامه عمل مشترک، فهم و شعور، عمل، طاعت و عصیان قائل است[۹]. بدیهی است که "امت"، اگر وجود عینی نداشته باشد، سرنوشت، فهم، شعور، طاعت و عصیان معنی ندارد؛ بنابراین، میتوان گفت از منظر قرآن کریم وجود حیات جمعی یک حقیقت است، همچنان که مرگ جمعی نیز یک حقیقت است؛ زیرا در سوره اعراف میفرماید: ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ﴾[۱۰]. در این آیه، سخن از یک حیات و زندگی است که لحظه پایان دارد و تخلفناپذیر است، نه پیشافتادنی است و نه پس افتادنی. این حیات به "امت" تعلق دارد نه به افراد. بدیهی است که افراد امت نه با یکدیگر و در یک لحظه، بلکه به طور متناوب و متفرق، حیات فردی خود را از دست میدهند[۱۱]. در حقیقت، از واژۀ "امت"، به عنوان یک واحد کلان اجتماعی، یاد میشود که از یک سو توانایی هویتسازی بادوام را دارد و از سوی دیگر هویتی واقعی را برای آنان خلق میکند؛ به نحوی که، هویتهای کم رنگتر همچون هویت منطقهای، ملی، قومی و نژادی را با خود هم جهت خواهد کرد[۱۲].
همچنین از آیۀ ﴿كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا﴾[۱۳]، روشن میشود نه تنها افراد هر کدام کتاب، نوشته و دفتری مخصوص به خود دارند، جامعهها نیز از آن جهت که در شمار موجودات زنده هستند، به سوی نامه عمل خود فراخوانده میشوند. و در سوره انعام میفرماید: ﴿زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ﴾[۱۴]. این آیه نیز دلالت میکند که یک امت شعور واحد، معیارهای خاص، طرز تفکر، مخصوص پیدا میکند. فهم، شعور و ادراک هر امتی مخصوص خود آن است و هر امتی با معیارهای خاصی قضاوت میکند. در سوره غافر میفرماید: ﴿وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ﴾[۱۵]. در این آیه، سخن از یک تصمیم و ارادۀ ناشایست اجتماعی است. سخن از تصمیمی اجتماعی برای معارضه بیهوده با حق و در اینکه کیفر آهنگ و تصمیم اجتماعی، عذاب عمومی و اجتماعی است[۱۶].
از سوی دیگر، شواهد فراوانی در کتاب و سنت هست که اصل تاثیر فرد بر جامعه مورد تأیید قرار میگیرد. براساس این دیدگاه، افراد بر جامعه تاثیر گذارند، مثلا پارهای از افراد، در زمینههایی از قبیل عرف و عادات، آداب و رسوم و ارزشهای زیباشناختی؛ یعنی ادبیات و هنرها دست به ابداعات و نوآوریهایی میزنند که بعدها مورد استقبال و خوشایند و تقلید سایرین واقع میشود و رواج و شیوع مییابد و در جامعه منشأ آثاری میگردد و یا برخی از افراد از راه ایجاد یا تکمیل اسباب و آلاتی که برای گذارندن زندگی مادی بشر، ضروری یا لااقل مفید است را کشف میکنند که فهم آنها و اخبار و توصیف آنها، در جامعه تاثیر گذارند. همچنین پیامبران، علمای ادیان و مذاهب، عالمان، فیلسوفان اخلاق و حقوق بر جامعه تاثیرگذارند و ارزشهایی را که بیارتباط با امور حقیقی و واقعیات نیست به مردم عرضه میدارند و از آنان دعوت میکنند که زندگی مادی، معنوی، فردی و اجتماعی خود را با آن ارزشها، سازگار و هماهنگ گردانند. شواهد تاریخی تجربی، قابل مشاهده و حسن و شواهد فراوانی در کتاب و سنت هست که اصل تاثیر فرد بر جامعه را تأیید و تاکید میکند. این شواهد دلالت بر سلسله انبیای الهی میکند که هیچ جامعه بشری نیست که مستقیما یا با واسطه و یا کم و بیش از آن تاثیر نپذیرفته باشد، به خصوص با توجه به اینکه نخستین انسان، یکی از همین پیامبران بوده و اینکه هیچ قوم و امتی بیپیامبر نبوده است[۱۷]. از سوی دیگر، دال بر وجود مستکبران ستمگری است که منشا آثاری منفی و نامطلوب میشدهاند و فرعون معاصر حضرت موسی (ع) فرد شاخص آنان است.
بنابراین از دیدگاه آیات و روایات هم انسانهایی وجود داشتهاند که خاستگاه و سلسله جُنبان آثار مثبت و مطلوب بودهاند و هم انسانهایی که آثار منفی و نامطلوب به آنان منسوب و مستند است. به همین سبب، قرآن کریم از دو دسته پیشوا و رهبر یاد میکند: ائمه هدی و ائمه ضلال؛ که هر یک از این دو دسته، هم در دنیا در سرنوشت پیروان و رهبران خود موثرند و هم در آخرت و این نشانه عمق و وسعت تاثیری است که در امور و شئون حیات فردی و جمعی تابعان خود دارند[۱۸]. همچنان که، در نهجالبلاغه چنین آمده است: «هان ای مردم! آنچه مردم را گرد هم میآورد، خرسندی و نارضایتی است. ناقۀ ثمود را یک نفر (نه بیشتر) پی نمود، ولی خداوند، همه را کیفر کرد؛ زیرا همه آنان از کار او خرسند و راضی بودند، لذا خداوند فرمود: ﴿فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ﴾[۱۹] در همین کتاب شریف، جملۀ دیگری نیز وجود دارد که در توضیح و تعریف هویت اجتماعی، سودمند است؛ امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند: «آنکه از رفتار قومی خرسند است، همانند کسی است که در جمع آنان بوده و هر که به جمع تبهکاران بپیوندد، دو گناه دارد: گناه رفتار(عمل) ناشایست و گناه خرسندی از آن»[۲۰].[۲۱]
در این متن و در متون اسلامی دیگر، رضایتمندی از یک رفتار اجتماعی به معنای پیوستن به جمع عاملانِ آن رفتار، تلقی شده است. متون مورد اشاره، این مفهوم را مورد تأکید قرار میدهد که هویت هر جامعه با رضایت مندی و نارضایتی یا موضع گیریها، شکل میگیرد که میتوان از آن، به نظام ارزشی تعبیر نمود؛ البته، نه آن نظام ارزشی که تنها در عالَم ذهن مورد قبول است، بلکه آن نظام ارزشی که عملاً مجموعه رفتارهای افراد جامعه را جهت میبخشد و آنها را به موضعگیریهای مشترک وادار میکند. بنابراین، فردی که در رد و قبول امور، از معیارهای جامعهای تبعیت کند، بخشی از آن جامعه خواهد بود و از آنجا که این فرد، از نظر هویت اجتماعی با آن جامعه یکسان و متحد است، تفاوتی نمیکند که از نظر زمانی یا مکانی با آن جامعه چقدر فاصله داشته باشد[۲۲].
معنای هویت اجتماعی از دیدگاه اسلام
هویت اجتماعی، یعنی اینکه فرد نقشها و وظایف اجتماعی خود را بشناسد و انتظارات جامعه از خود را بداند. تحقق هویت اجتماعی، در گرو تحقق تربیت جامع فرد است؛ یعنی، شخص در همه ابعاد وجودی خود (فیزیکی، عاطفی، اجتماعی، ذهنی و اخلاقی)، دارای صفات و رفتارهای ارزشمندی باشد تا بتواند نقش خود را به طور مؤثر در جامعه ایفا کند[۲۳]. به عبارت دیگر، هویت اجتماعی حوزه ای از حیات اجتماعی است که فرد خود را با ضمیر "ما"، متعلق و منتسب به آن میداند و در برابر آن احساس تعهد و تکلیف میکند[۲۴].
از نظر قرآن و حدیث، تعهد نسبت به آرمانها که از آن به ایمان و تقوا تعبیر شده است و اطاعت از رهبری دو رکن اساسی استحکام هویت اجتماعی مسلمین است. امیرالمؤمنین میفرماید: «ریشهای که در تقوا روئیده باشد نابود نخواهد شد، کشتزاری که با تقوا آبیاری شود تشنه نخواهد ماند»[۲۵]. خدای متعال میفرماید: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾[۲۶]. از سوی دیگر، در آیات و روایات فراوان دیگری بر این حقیقت تأکید شده است که مقصود از ایمان و تقوی، پایبندی عملی به آرمانهای الهی و اطاعت از رهبری است: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ﴾[۲۷].[۲۸]
از آن جهت که رهبری در اسلام، از یک سو، جلوهگاه آرمانهای جامعه است و از سوی دیگر تبلور هویت هر جامعهای نیز در رهبری آن است، آنچه به جامعه هویت اسلامی میبخشد، نظام سیاسی آن است. جوامع مسلمین در صورتی از هویت اسلامی برخوردار خواهند شد که نظام سیاسی اسلامی بر آنها حاکم باشد و آرمانهای اسلامی مبنای زندگی جامعه باشد و نظام سیاسی اسلامی که مبتنی بر امامت است بر آن جامعه حکومت کند. بر همین اساس، هویت اجتماعی هیچگاه از رهبری قابل تفکیک نیست و به همین دلیل در متون اسلامی، شناخت رهبر، ملاک مسلمانی شناخته شده و کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد، فاقد هویت اسلامی و پیوسته به هویت جاهلی که در فرهنگ اسلامی تعبیری از هویت بیگانه است، شمرده شده است[۲۹].
کارایی هویت اجتماعی
در متون اسلامی کارایی هویت اجتماعی در هر دو بُعد، به دقت بررسی و تبیین شده است:
- کارایی هویت اجتماعی در مقابل هویت فردی: در تقابل هویت اجتماعی با هویت فردی، بر این نکته تاکید شده است که هویت فردی میتواند در دو صورت در برابر هویت اجتماعی مقاومت کند و فشار روابط اجتماعی را در جهت شکستن حصارهای هویت فردی بیاثر کند، این دو صورت عبارتند از:
- بهکارگیری ابزارهای مناسب جهت موضعگیری در مقابل هویت اجتماعی یا به تعبیری "اعتراض" که در قرآن از آن به جهاد یا امر به معروف و نهی از منکر تعبیر شده است. البته، نخستین مرحلهاش اعتراض خاموش است و عالیترین مراحل آن اعتراض سازمان یافته و متمرکز تبلیغاتی، سیاسی و نظامی است.
- فاصلهگیری از جامعه و گزینش شرایط اجتماعی دیگر، که در زبان قرآن از آن به "هجرت" تعبیر میشود. خداوند در قرآن کریم با اشاره به دو عامل "اعتراض" و "هجرت" میفرماید: ﴿فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً﴾[۳۰] تا جایی که میفرماید: ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا﴾[۳۱]. بنابر آنچه در این آیات آمده است زندگی در آنجا که هویت اجتماعی جامعه، محکوم فساد و انحطاط است، به معنای پذیرش هویت اجتماعی حاکم بر آن است. از این رو، برای فرار از ذوب شدن در این هویت اجتماعی یکی از دو راه را باید برگزید: اعتراض یا هجرت. اعتراض، فرد را در مقابل فشارهای اجتماعی ناشی از هویت فاسد جامعه، مقاوم و پایدار میکند و همچون حصاری نفوذناپذیر، شخصیت هویت فردی را از نفوذ هویت فاسد اجتماعی مصون میدارد. هجرت، نیز در صورتی است که امکان هرگونه اعتراض منتفی باشد؛ زیرا، در این صورت هجرت تنها راه گریز از پذیرش شرایط اجتماعی نامطلوب است.
- کارایی هویت اجتماعی در برابر هویت اجتماعی دیگر: در آنجا که دو هویت متقابل اجتماعی، وجود داشته باشد که هر یک خواهان نفی دیگری و جویای تسلط بر روابط اجتماعی و نهادهای جامعه باشند؛ در این صورت، هویتی پیروز خواهد شد که پایدارتر و مستحکمتر باشد[۳۲].
منابع
پانویس
- ↑ محمد معین، فرهنگ فارسی، تهران، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۷۵ش، چاپ دهم، ج ۴، ص ۵۲۲۸.
- ↑ حسن عمید، فرهنگ عمید، تهران، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۸۴، چاپ بیست و هفتم، ص ۱۲۶۵.
- ↑ ر. ک: عرفان، امیر محسن و واسعی، سید علی رضا، باورداشت آموزههای مهدویت و نقش آن در احیای فرهنگ و تمدن اسلامی.
- ↑ ر. ک: عرفان، امیر محسن و واسعی، سید علی رضا، باورداشت آموزههای مهدویت و نقش آن در احیای فرهنگ و تمدن اسلامی.
- ↑ ر. ک: مصباح یزدی، محمد تقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، تهران، ۱۳۷۹، سازمان تبلیغات اسلامی، ص ۷۳-۱۰۷.
- ↑ ر. ک: مصباح یزدی، محمد تقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، تهران، ۱۳۷۹، سازمان تبلیغات اسلامی، ص ۵۵.
- ↑ ر. ک: فوزی، یحیی، «هویت جمعی از دیدگاه امام خمینی»، مجله متین، ۱۳۸۲، شماره ۱۹.
- ↑ دورکیم، امیل، تقسیم کار اجتماعی، ترجمۀ حسن حبیبی، تهران، ۱۳۵۹، انتشارات قلم، ص ۱۲.
- ↑ مطهری، مرتضی، جامعه و تاریخ، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ص ۳۱۸-۳۲۰.
- ↑ «و هر امّتی را زمانهای است و چون زمانه آنان سر آید نه ساعتی واپس میروند و نه پیش میافتند» سوره اعراف، آیه ۳۴.
- ↑ مطهری، مرتضی، جامعه و تاریخ، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ص ۳۱۸-۳۲۰.
- ↑ ر. ک: فوزی، یحیی، «امام خمینی و هویت ملی در ایران»، فصلنامۀ مطالعات ملی، سال اول، ش ۴، ص۷۳.
- ↑ «هر گروهی به سوی کارنامهاش فرا خوانده میشود» سوره جاثیه، آیه ۲۸.
- ↑ «ما کردار هر امتی را (در دیدشان) آراستهایم» سوره انعام، آیه ۱۰۸.
- ↑ «پیش از آنان (نیز) قوم نوح و گروههایی که پس از ایشان آمدند (پیامبرانشان را) دروغگو شمردند و هر امتی آهنگ پیامبر خویش کردند تا او را فرو گیرند و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند و من آنان را فرو گرفتم پس (بنگر) کیفر من چگونه بود» سوره غافر، آیه ۵.
- ↑ ر. ک: فوزی، یحیی، «هویت جمعی از دیدگاه امام خمینی»، مجله متین، ۱۳۸۲، شماره ۱۹.
- ↑ یونس، آیه ۴۷؛ النحل، آیه ۳۶؛ فاطر، آیه ۲۴؛ الرعد، آیه ۷.
- ↑ ر. ک: مصباح یزدی، محمد تقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، تهران، ۱۳۷۹، سازمان تبلیغات اسلامی، ص ۸۴-۱۰۹.
- ↑ «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا یَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السُّخْطُ، وَ إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ، فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ، لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا، فَقَالَ سُبْحَانَهُ ﴿فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِینَ﴾»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۱.
- ↑ «الرَّاضِی بِفِعْلِ قَوْمٍ کَالدَّاخِلِ فِیهِ مَعَهُمْ وَ عَلَی کُلِّ دَاخِلٍ فِی بَاطِلٍ إِثْمَانِ إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَ إِثْمُ الرِّضَی بِهِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۱۴۶.
- ↑ ر. ک: اراکی، محسن، نگاهی به رسالت و امامت، ص ۷۲-۷۵.
- ↑ ر. ک: اراکی، محسن، نگاهی به رسالت و امامت، ص ۷۲-۷۵.
- ↑ ر. ک: صفورایی پاریزی، محمدمهدی، «هویت»، مجلۀ دیدار آشنا، شهریور ۱۳۸۱، ش ۲۷، ص ۳۷.
- ↑ ر. ک: مولایی، ابوالفضل، «هویت دینی و ملی ایرانیان»، روزنامۀ کیهان، ۱۳/۵/۱۳۸۶.
- ↑ «لَا یَهْلِکُ عَلَی التَّقْوَی سِنْخُ أَصْلٍ وَ لَا یَظْمَأُ عَلَیْهَا زَرْعُ قَوْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶، و به شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج۱، ص۲۷۳، خطبه ۱۶ رجوع شود.
- ↑ «و اگر مردم آن شهرها ایمان میآوردند و پرهیزگاری میورزیدند بر آنان از آسمان و زمین برکتهایی میگشودیم اما (پیام ما را) دروغ شمردند بنابراین برای آنچه میکردند آنان را فرو گرفتیم» سوره اعراف، آیه ۹۶.
- ↑ «این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستادهاند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و میگویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمینهیم و میگویند: شنیدیم و فرمان بردیم؛ پروردگارا! آمرزش» سوره بقره، آیه ۲۸۵.
- ↑ ر. ک: اراکی، محسن، نگاهی به رسالت و امامت، ص ۷۵-۸۱.
- ↑ ر. ک. اراکی، محسن، نگاهی به رسالت و امامت، ص ۸۳.
- ↑ «خداوند جهادگران را بر جهادگریزان به پاداشی سترگ، برتری داده است» سوره نساء، آیه ۹۵.
- ↑ «از کسانی که فرشتگان جانشان را در حال ستم به خویش میگیرند، میپرسند: در چه حال بودهاید؟ میگویند: ما ناتوان شمردهشدگان روی زمین بودهایم. میگویند: آیا زمین خداوند (آنقدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان دوزخ است و بد پایانی است. بجز آن مردان و زنان و کودکان ناتوان شمرده شدهای که نه چارهای میتوانند اندیشید و نه راه به جایی دارند.» سوره نساء، آیه ۹۷ ـ ۹۸
- ↑ ر. ک: اراکی، محسن، نگاهی به رسالت و امامت، ص ۷۵-۸۱.