ولادت امام مهدی در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

از حوادث مهم در تاریخ بشر، ولادت حضرت مهدی (ع)‏ است که از مسلمات تاریخ به شمار می‌‏آید و امامان (ع)، دانشمندان و تاریخ‌نویسان آن را یک واقعیت دانسته‌‏اند. ایشان در نیمه شعبان سال ۲۵۵ هجری قمری در شهر سامرا متولد شدند.

ولادت پنهان

از حوادث مهم در تاریخ بشر، ولادت آخرین ذخیرۀ الهی و موعود امت‏ها، حضرت مهدی (ع)‏ است. ولادت آن حضرت، از مسلمات تاریخ به شمار می‌‏آید. نه فقط امامان (ع)، دانشمندان و تاریخ‌نویسان شیعه به این مهم اشاره کرده‏‌اند؛ بلکه مورخان و محدثانی چند از اهل سنت نیز به این حادثه بزرگ تصریح نموده، آن را یک واقعیت دانسته‌‏اند[۱].

حضرت مهدی (ع) امام دوازدهم شیعیان، شب جمعه نیمه شعبان ۲۵۵ قمری در شهر سامراء به دنیا آمد. بیش‌تر منابع شیعه در تاریخ ولادت آن حضرت اتفاق دارند. روایات فراوانی از پیامبر اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) دربارۀ حضرت مهدی (ع) در دست است. این روایات، موضوعاتی همانند تولد، غیبت، ظهور و ویژگی‌های امام دوازدهم (ع) را به بحث نهاده‌اند.

روایات به گونه مستقیم یا غیر مستقیم از ولادت حضرت مهدی (ع) خبر می‌دهند. روایات مربوط بدین موضوع، را می‌توان به چند دسته تقسیم کرد:

  1. روایاتی که آن حضرت را دوازدهمین خلیفه پیامبر (ص) می‌دانند؛
  2. روایاتی که آن امام (ع) را دوازدهمین امام معصوم می‌شمردند؛
  3. روایاتی که آن حضرت (ع) را دوازدهمین وصی پیامبر (ص) خوانده‌اند؛
  4. روایاتی که حضرت مهدی (ع) را نهمین فرزند از نسل امام حسین (ع) می‌دانند؛
  5. روایات دیگری نیز بر آن‌اند که حضرت مهدی (ع) چهارمین فرزند از نسل امام رضا (ع) است؛
  6. روایاتی که امام عسکری (ع) از ولادت فرزندش مهدی (ع)، خبر داده است؛
  7. روایاتی دیگر بیان‌ می‌دارند آن حضرت در غیبت به سر می‌برد و روزی ظهور می‌کند[۲].

در برخی روایات معتبر آمده است:زمین هیچ گاه بی‌حجت و بدون امام نمی‌ماند[۳]. از جمع این روایات و سه دسته نخست می‌توان نتیجه گرفت حضرت مهدی (ع) به دنیا آمده و فرزند امام حسن عسکری (ع) است و پس از ایشان، امامت و خلافت الهی را بر عهده دارد.

اینکه حضرت مهدی (ع) به دنیا آمده است، میان مسلمانان مشهور بوده و مردم و حتی حاکمان، روایات مربوط بدان را بارها از زبان محدثان و راویان شنیده بودند و می‌دانستند تولد این امام با چنان ویژگی‌هایی از خانواده امام حسن عسکری بیرون نیست[۴].

یکی از ویژگی‏‌های ولادت حضرت مهدی (ع)‏، پنهان بودن آن است که در سخنان معصومان (ع) نیز با تعبیرهای متفاوت مورد اشاره قرار گرفته است. امام سجاد (ع) فرمود: «در قائم ما سنت‌‏هایی از پیامبران وجود دارد:... و سنتی از ابراهیم... و اما از ابراهیم پنهانی ولادت و کناره‏‌گیری از مردم..».[۵]. امام صادق (ع) نیز فرمود: «ولادت صاحب الامر بر این خلق پوشیده است تا چون ظهور کند، بیعت کسی بر گردنش نباشد»[۶].[۷]

قطعی بودن تولد امام زمان (ع)

از نگاه شیعه، تولد امام مهدی (ع) اجماعی و از ضروریات مذهب قلمداد می‌شود و کسی را نمی‌توان یافت که کوچک‌ترین تردیدی در آن داشته باشد. این باور در آثار شیعه از کهن‌ترین آنها تا دوره‌های کنونی آمده است. بسیاری از عالمان شیعه در کتب خود، این باور را اثبات نموده‌اند[۸]. مرحوم کلینی در کتاب کافی به صراحت می‌نویسد: «وُلِدَ لِلنِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ سَنَةَ خَمْسٍ وَ خَمْسِينَ وَ مِائَتَيْنِ‌»[۹]. مرحوم علامه طباطبایی نیز در کتاب شیعه در اسلام می‌نویسد: حضرت مهدی موعود (ع) فرزند امام یازدهم که اسمش مطابق اسم پیامبر (ص) بوده در سال دویست و پنجاه و شش و یا دویست و پنجاه و پنج در سامرا متولد شدند[۱۰].

راز مخفی بودن ولادت

مهم‏ترین فلسفه غیبت، در امان ماندن حضرت مهدی (ع) از خطر نابودی است. به این بیان که خداوند متعال، می‌‏دانست اگر امامان پیشین ظاهر شوند، از کشته شدن در امان خواهند بود؛ بر خلاف مهدی (ع) که اگر ظاهر شود، کشته خواهد شد. اگر یکی از پدران مهدی کشته می‌‏شد، حکمت و تدبیر الهی اقتضا می‏‌کرد دیگری به جای او نصب شود؛ ولی اگر مهدی (ع) کشته شود، مصلحت و تدبیر امور انسان‌‏ها اقتضا نمی‏‌کرد امام دیگری به جای او نصب گردد[۱۱].

مخفی بودن ولادت، دربارۀ برخی از بزرگان نقل شده است که می‏‌توان از آن جمله به ولادت مخفیانۀ ابراهیم خلیل (ع) از ترس کشته شدن به دست پادشاه زمانش و نیز به ولادت پنهانی موسی بن عمران (ع) از ترس کشته شدن به دست فرعون اشاره کرد. به همین جهت شیخ طوسی، ولادت پنهانی حضرت مهدی (ع) را امری عادی و معمولی دانسته، می‌‏نویسد: "این نخستین و آخرین حادثه نبوده و در طول تاریخ بشری، نمونه‌‏های فراوان داشته است".

به عبارتی راز مخفی نگه داشتن ولادت مهدی (ع) این بود: خلفای بنی عباس، از طریق روایاتی که پیامبر (ص) و ائمه طاهرین (ع) نقل شده بود، می‌دانستند دوازدهمین امام، همان مهدی است که زمین را پر از عدل و داد می‌کند و دژهای گمراهی و فساد را درهم می‌کوبد. دولت جباران را سرنگون می‌سازد و طاغوت را به قتل می‌رساند و خود، امیر مشرق و مغرب جهان می‌شود. چون این امر را می‌دانستند، درصدد برآمدند تا این نور را خاموش کنند و او را به قتل رسانند. ازاین‌رو، جاسوسان و مراقبانی چند گماشتند؛ حتی قابله‌هایی را مأمور کردند تا داخل منزل امام عسکری (ع) را زیر نظر بگیرند. لکن خداوند، در هرحال، نور هدایت را پاینده خواهد داشت. این بود که خدا به ارادۀ خویش، دوران بارداری مادر او را پنهان ساخت. مورخان گفته‌اند: معتمد عباسی به قابله‌ها امر کرده بود تا وقت و بی‌وقت، سرزده، وارد خانه سادات شوند ـ به ویژه خانه امام حسن عسکری (ع) ـ و در درون خانه بگردند و تفتیش کنند و از حال همسر او باخبر گردند و گزارش دهند. اما آنان از هیچ چیز آگاه نگشتند. خداوند درباره حضرت مهدی (ع)، همان کار را کرد که درباره موسی (ع) کرد؛ چنان‌که دشمنان حضرت مهدی (ع) نیز، همان روش فرعونی و سیاست فرعونی را دنبال کردند. فرعون دانست که زوال سلطنت او به دست مردی از بنی اسرائیل خواهد بود. این بود که بازرسانی گماشت تا زنان حامله بنی اسراییل را زیر نظر گیرند و کودکانی را که متولد می‌شوند، تحت مراقبت شدید قرار دهند و اگر کودک پسر بود، او را بکشند. بدین‌گونه کودکان بسیاری را کشتند تا موسی پدید نیاید. چنان‌که در قرآن کریم ذکر شده است‌ و با این همه خدای متعال، پیامبر خود موسی (ع) را حفظ کرد و ولادت او را مخفی داشت. در احادیث بسیاری آمده است که حضرت مهدی (ع) شباهت‌هایی به حضرت ابراهیم (ع) و حضرت موسی (ع) دارد[۱۲].

خبر ولادت

بنابر روایتی، امام حسن عسکری (ع) علت دشمنی خلفای عباسی با خاندان پیامبر (ص) را آگاهی آنان از روایاتی می‌داند که ظهور مهدی (ع) و بر پایی عدالت به دست او را نوید می‌دهند. از این رو، امام حسن عسکری (ع)، حمل و ولادت فرزند خویش را پنهان داشت؛ اما شیعیان امین را از تولد او آگاه ساخت و برای رسیدن بدین هدف از راه‌های متعددی بهره جست. بنابر روایات، عمۀ خویش حکیمه را شب تولد حضرت مهدی (ع) به خانه خود فرا خواند تا بر این رویداد گواه باشد. نیز قابله‌ای غیر شیعه بر بالین همسر خویش آورد. از این گذشته، فرزند خود را به مناسبت‌های‌ گوناگون به شیعیان خاص نشان داد تا حجت خدای را به چشم خویش ببینند و گفتار دشمنان را درباره او باور نکنند. امام حسن عسکری (ع) نامه‌های فراوانی به مناطق دوردست همانند مدینه، بصره و قم فرستاد و شیعیان خاص این بلاد را نیز از تولد حضرت مهدی (ع) با خبر ساخت. پس از ولادت حضرت قائم (ع) سیصد گوسفند عقیقه نمود و میان شیعیان تقسیم نمود و سیصد من (معادل سه هزار کیلو) گوشت و سیصد من نان قربه الی الله در میان بنی هاشم پخش کرد و نامه‌هایی به سوی بعضی از وکلای خود نوشت و خبر ولادت حضرت را به آنان داد و آنان را امر به کتمان این خبر نمود و فرمود: ما فقط به کسانی که از نزدیکان ما و دوستان ما هستند خبر می‌دهیم تا همچنان که ما خوشحال شدیم، آنان نیز از ولادتش شادمان شوند. امام حسن عسکری (ع)، در روز سوم ولادت گروهی از اصحاب را فراخواند و حضرت قائم (ع) را بدان‌ها نمایان کرد و فرمود: «او بعد از من امام شماست و جانشین من خواهد بود و او قائم آل محمد است که همگان بی‌صبرانه انتظار او را می‌کشند»[۱۳]. بدین‌سان امام حسن (ع) از راه‌های متعدد بهره برد تا هر گونه شک و شبهه را درباره تولد حضرت مهدی (ع) از میان برد و مجالی برای شایعه و تردید نگذارد[۱۴].

راویان و محدثان به پیروی از آن امام (ع) ماجرای تولد امام زمان (ع) را همراه جزئیات آن با دقت و وسواس تمام نقل کرده‌اند و ماجرای شب تولد ایشان را در کتب خویش آورده‌اند. که مشهورترین آنها، سخنان ارزشمند دختر امام محمد تقی (ع)، حضرت حکیمه (س) عمه امام عسکری (ع) است که شیخ صدوق، این حادثه بزرگ را از زبان او در روایتی مفصل یاد کرده است[۱۵]:

«من کنیزی در خانه داشتم که نام او "نرجس"بود. روزی امام عسکری (ع) به دیدن من آمده بود و نگاهی عجیب به او نمود. به حضرت عرض کردم اگر شما دوست دارید که این کنیز از آنِ شما باشد، او را برای شما قرار دهم؛ حضرت فرمود:خیر، اما از او در شگفت هستم! عرض کردم: از چه چیز تعجب کرده‌اید؟ فرمود: چون از این کنیز فرزندی متولد می‌شود که نزد خداوند بسیار ارجمند است و خدا به‌دست آن فرزند زمین را از عدل و داد پر می‌کند، آن گونه که از ظلم و جور پر شده است. جناب حکیمه خاتون عرض کرد، آیا این کنیز را به خانه شما بفرستم؟ امام عسکری (ع) فرمود: درباره این کار از پدرم امام هادی (ع) اجازه بگیر. حکیمه خاتون می‌گوید: من لباس‌های خود را پوشیده و به منزل امام هادی (ع) شرفیاب شدم و سلام نموده و خدمت حضرت نشستم. امام هادی (ع)سخن آغاز نمود و فرمود: ای حکیمه! نرجس را برای پسرم أبا محمد (امام حسن عسکری) بفرست. حکیمه گفت: اتفاقاً من نیز برای همین خدمت شما آمده بودم و می‌خواستم برای انجام این کار از شما کسب اجازه کنم. آنگاه امام هادی (ع) فرمود: ای بانوی با برکت! همانا خداوند تبارک و تعالی دوست دارد تو را در پاداش این کار شریک گرداند و در آن خیر بزرگ تو را سهیم گرداند. حکیمه می‌گوید: من نیز درنگ نکردم و به خانه برگشته و نرجس خاتون را آراسته و به امام عسکری (ع) تقدیم نمودم و ازدواج حضرت را در خانه خود برقرار نمودم و پس از چند روز حضرت با جناب نرجس خاتون به خانه خود رفتند. پس زمانی که امام هادی (ع) از دنیا رفت و امام عسکری (ع) جانشین او شد، من هر روز به زیارت آن جناب می‌رفتم همان گونه که به زیارت پدرشان می‌رفتم و همیشه دعا می‌کردم خداوند فرزندی به ایشان عنایت فرماید. روزی جناب نرجس خاتون به استقبال من آمده و خواست به رسم قدیم کفش‌های مرا از پای درآورد. من دست‌های او را بوسیدم و نگذاشتم و گفتم: اکنون تو دیگر سرور من هستی زیرا اکنون تو مادر حجت الهی هستی و سرور آسمان و زمین و من هرگز نمی‌گذارم که کفش‌های مرا از پای درآوری و به من خدمت نمایی! بلکه من خدمت گذاری تو را به دیده منت انجام خواهد داد! آنگاه من تا غروب خورشید نزد حضرت نشستم، سپس کنیزی را صدا زدم و گفتم لباس‌های مرا بیاور، می‌خواهم بروم. امام عسکری (ع) فرمود: ای عمه! امشب را نزد ما بمان، زیرا در این شب آن فرزند ارجمندی به دنیا خواهد آمد که حجت الهی است و خدای عزوجل زمین مرده را به دست او جانی تازه خواهد بخشید. این واقعه در شب جمعه، نیمه شعبان سال دویست و پنجاه هجری قمری بود. سپس از امام عسکری (ع) پرسیدم: از کدام یک از بانوان این فرزند به دنیا خواهد آمد، من که در نرجس خاتون نشانه‌ای از بارداری نمی‌بینم؟! حضرت فرمود: این مولد از نرجس به دنیا خواهد آمد و از کسی غیر او متولد نخواهد شد. حکیمه خاتون می‌گوید: نرجس خاتون را من بیش از همه کنیزان حضرت دوست داشتم، من به سوی نرجس رفتم و به دقت او را نظاره کردم اما باز هم هیچ نشانه‌ای از بارداری در او مشاهده نکردم! دوباره خدمت امام (ع) آمدم و ماجرا را برای حضرت تعریف نمودم. امام عسکری (ع) تبسمی نموده و فرمود: هنگام صبح نشانه‌های بارداری را در او خواهی دید، زیرا او مانند مادر حضرت موسی (ع) است که تا هنگام ولادت موسی هیچ اثری از حاملگی در او آشکار نبود، (...) حکیمه خاتون می‌گوید: من نزد نرجس خاتون بازگشته و او را از سخنان امام عسکری (ع) آگاه کردم و احوال او را جویا شدم. او گفت: من نیز هیچ اثری از بارداری در خود نمی‌بینم!

سپس نماز مغرب و عشا را خواندم و با نرجس خاتون افطار نمودم و به رختخواب رفتیم، اما پیوسته مراقب او بودم و او نزد من در خواب بود. نیمه شب برای نماز شب برخاستم و نمازم را خوانده مدتی را به تعقیب نماز مشغول بودم و به پهلو دراز کشیدم و خوابم برد. اما یکباره هراسان از خواب بیدار شدم، از اتاق بیرون رفتم که ببینم فجر طلوع کرده است یا خیر و سپس بازگشته و دیدم نرجس خاتون همچنان بی‌حرکت خوابیده است. نماز خود را خواندم و نرجس خاتون نیز برخاست و نماز خود را خواند و دوباره به خواب رفت.

من از این اوضاع بسیار متعجب و حیرت زده شده بودم و گمانی در ذهنم افتاد که ناگاه صدای حضرت ابو محمد امام حسن عسکری (ع) را از اتاق خودشان شنیدم که می‌فرمود: ای عمه! عجله نکن زیرا ولادت حضرت نزدیک شده است، من نیز نشستم و سوره سجده و یاسین را خواندم، در حال خواندن بودم که ناگاه نرجس خاتون را دیدم هراسان از خواب بیدار شده به سویش رفتم و او را در آغوش گرفتم و نام خداوند را بر او خواندم و از نرجس خاتون پرسیدم که چه احساسی داری؟ جواب داد آنچه را که سرورم بدان خبر داده بود (یعنی تولد حضرت قائم (ع)) اکنون پدیدار شده است. امام حسن عسکری (ع) از اتاق خود صدا زد:سوره ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ را بر نرجس خاتون بخوان و من نیز شروع کردم به خواندن، ناگاه دیدم طفلی که در باطن نرجس خاتون است با من همراهی کرد و سوره انا انزلناه را قرائت می‌کند و به من سلام کرد. من از آنچه شنیدم ترسیدم. امام عسکری (ع) صدا زدند: ای عمه! از قدرت الهی شگفت زده مباش زیرا خدای عزوجل در خردسالی ما را به حکمت گویا می‌کند و در بزرگسالی حجت خود در روی زمین قرار می‌دهد. هنوز سخن امام عسکری (ع) به پایان نرسیده بود که جناب نرجس خاتون از پیش دیدگان من غایب شد و دیگر او را نمی‌دیدم، گویا میان من و او پرده‌ای آویخته‌اند. آنگاه شتابان و شیون زنان به سوی امام عسکری (ع) رفتم؛ حضرت فرمود: ای عمه! بازگرد که او را در جای خود خواهی یافت. من نیز به جای خود برگشته و دیری نگذشت که آن حجاب از میان من و نرجس خاتون برطرف شد و او را در هاله‌ای از نور دیدم، نوری که چشم‌ها را خیره می‌کرد و حضرت صاحب الامر (ع) را دیدم که به حالت سجده افتاده است و بر بازوی راستش نوشته شده بود: ﴿جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا[۱۶]؛ و زانوهای مبارکش را بر زمین نهاده و انگشتان اشاره خود را به سوی آسمان بلند کرده و می‌فرماید، «اشْهَدْ انَّ لَا اله الَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شریک لَهُ وَ أَنَّ جدی مُحَمَّدُ رَسُولُ اللَّهِ وَأَنْ ابی امیرالمؤمنین». آنگاه یک یک سایر امامان را برشمرد تا به نفس مبارک خود رسید و فرمود:" بارالها! آن وعده‌ای که به من دادی به سرانجام برسان و امر (ظهور) مرا محقق نمای و مرا ثابت قدم دار و زمین را به واسطۀ من از عدل و داد پر کن و فرج شیعیان را به دست من قرار ده. سپس عطسه‌ای زد و فرمود:" سپاس خدایی را سزات که پروردگار عالمیان است و صلوات خداوند بر محمد و خاندان او باد. ما بندگانی هستیم که یاد خدای می‌نمائیم و از فرمان وی سرپیچی نمی‌کنیم و بر خدای خود گردن کشی نمی‌نماییم، ستمکاران گمان می‌کردند امر امامت از بین خواهد رفت، اما اگر اجازه داشتم شک و ریب را از بین می‌بردم (و بر همگان آشکار می‌نمودم که پس از امام حسن عسکری (ع) حجت الهی من هستم و زمین از خلیفة الله خالی نیست)!".

آنگاه نوری از آن جناب به سوی آسمان‌ها تابیدن گرفت و آسمان را پر کرد و پرندگانی سفید رنگ از آسمان به سوی زمین نازل شدند و پر و بال خود را بر سر و تن آن جناب می‌سودند و به سوی آسمان پرواز می‌کردند. حکیمه خاتون می‌گوید: در آن هنگام امام حسن عسکری (ع) فرمود: ای عمه فرزندم را بردار و نزد من آور. من حضرت صاحب (ع) را برداشته و او را پاکیزه یافته و در پارچه‌ای پیچیده و نزد حضرت بردم و همان گونه که بر روی دست من قرار داشت به پدر بزرگوارش سلام نمود. امام حسن عسکری (ع) فرزند خود را گرفت. و در حالی که آن پرندگان سفید گرد سر مبارکش در پرواز بودند وی را بر دست چپ خود نشاند و با دست راست پشت او را گرفت و انوار او را مسح می‌فرمود و زبان مبارکش را بر دیدگان و کام او قرار داد و گوش مبارک حضرت را با زبان مطهرش مکید (تا به نور الهی ببیند و به ندای الهی بشنود و به زبان الهی سخن گوید) آنگاه حضرت قائم (ع) دیده‌های خود را گشود و امام حسن عسکری (ع) به او فرمود: ای فرزند من! به قدرت الهی سخن بگوی ای حجت الهی، ای یادگار انبیاء، ای نور برگزیدگان، ای پناه نیازمندان، ای آخرین وصی الهی، ای روشنی دیده پرهیزکاران! سپس حضرت مهدی (ع) لب به سخن گشود و شهادتین بر زبان جاری نمود و نام ائمه (ع) را برد و بر آنان صلوات فرستاد تا به نام خود رسید در آن هنگام امام حسن عسکری (ع) به حضرت مهدی (ع) فرمود: قرائت کن! و حضرت حجت (ع) در آغاز از گزند شیطان به خدا پناه برد و ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ﴾ گفت و خواند:" ما خواستیم که بر ضعیف شمردگان در زمین، منت نهیم و آنان را پیشوایان قرار داده و وارث زمین قرار دهیم و آنان را در دنیا به قدرت رسانده و فرعون و هامان و لشکریانش را به آن سزایی دچار سازیم که از آن بیم داشتند". سپس خواندن کتاب‌های آسمانی پیامبران پیشین را آغاز نمود و ابتدا صحف ابراهیم را به زبان سریانی خواند و کتاب ادریس، نوح، صالح را خواند و تورات موسی و انجیل عیسی را قرائت نمود و داستان انبیا را بیان نمود. سپس امام عسکری (ع) به من فرمود: ای عمه، بیا او را نزد مادرش باز گردان تا به وی سلام کند و از او شیر بنوشد. من او را نزد نرجس خاتون آوردم و او فرزند خود را شیر داد و دوباره حضرت را نزد پدرش آوردم. آنگاه امام حسن عسکری (ع) به حضرت نرجس خاتون فرمود که با فرزند خود وداع نما و به یکی از پرندگانی که برگرد سر او در پرواز بودند فرمود: او را بردار و از وی مراقبت کن و هر چهل روز او را نزد ما باز گردان و آن پرنده حضرت قائم (ع) را برداشت و به پرواز درآمد و بقیه مرغان نیز از پی او پریدند. امام حسن عسکری (ع) پشت سر او فرمود: تو را به آن کسی سپردم که مادر حضرت موسی ابن عمران فرزند خود را بدو سپرد! پس دیدم که جناب نرجس خاتون گریان شد و حضرت فرمود: گریه مکن، زیرا او از هیچ کسی جز تو شیر نخواهد نوشید و به زودی به تو باز گردانده خواهد شد. حکیمه خاتون می‌گوید: از امام حسن عسکری (ع) پرسیدم: این پرنده سفید چه بود؟ حضرت فرمود او "روح القدس" است که مأمور است با ائمه (ع) بوده و آنان را در کارهایشان پیروز کند و یاری بخشد و با علوم مختلف آنان را زینت بخشد..».[۱۷].[۱۸]

منابع

پانویس

  1. ر.ک: جمعی از نویسندگان، چشم به راه مهدی، ص ۳۱۸.
  2. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۱۳؛ مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۸۴-۱۸۶.
  3. اصول من الکافی‌، ج ۱، ص۱۷۸ و ۱۷۹.
  4. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۱۳.
  5. «فِی‏ الْقَائِمِ‏ مِنَّا سُنَنٌ‏ مِنْ‏ سُنَنِ‏ الْأَنْبِیَاءِ (ع)... وَ سُنَّةٌ مِنْ إِبْرَاهِیمَ... ِ وَ أَمَّا مِنْ إِبْرَاهِیمَ فَخَفَاءُ الْوِلَادَةِ وَ اعْتِزَالُ النَّاسِ... ‏‏‏ »، شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص ۵۶۷
  6. «صَاحِبُ‏ هَذَا الْأَمْرِ تَعْمَی‏ وِلَادَتُهُ‏ عَلَی‏ هَذَا الْخَلْقِ‏ لِئَلَّا یَکُونَ‏ لِأَحَدٍ فِی‏ عُنُقِهِ‏ بَیْعَةٌ إِذَا خَرَجَ‏»، شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص ۴۷۹، ح ۱.
  7. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۱۲.
  8. اثبات الوصیه، ص۲۵۷-۲۵۹؛ کمال‌الدین، ج۲، باب ۴۲، ص۱۴۳-۱۶۱؛ الارشاد، ج۲، باب آخر؛ تنزیه الانبیاء، ص۱۸۰؛ الغیبه، ص۲۳۹.
  9. الکافی، ج۱، ص۵۱۴.
  10. طباطبایی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام، ص۱۴۸.
  11. ر.ک: صافی گلپایگانی، لطف‌الله، منتخب الأثر فی الإمام الثانی عشر، ص ۳۵۳؛ سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص۴۶۹، ۴۷۰.
  12. ر.ک: صافی گلپایگانی، لطف‌الله، منتخب الأثر فی الإمام الثانی عشر، ص ۳۵۳؛ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۱، ص۱۸۳، ۱۸۴.
  13. «هَذَا صَاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدِی وَ خَلِیفَتِی عَلَیْکُمْ وَ هُوَ الْقَائِمُ الَّذِی تَمْتَدُّ إِلَیْهِ الْأَعْنَاقُ بِالانْتِظَارِ»؛ کمال الدین، ص ۴۳۱ – ۴۳۴.
  14. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۱۳-۲۱۴؛ حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان، ص ۵۹۵.
  15. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۱۴.
  16. «و بگو حقّ آمد و باطل از میان رفت؛ بی‌گمان باطل از میان رفتنی است» سوره اسراء، آیه ۸۱.
  17. نجم الثاقب، ص ۳۳، با تصرف.
  18. ر.ک: حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان، ص ۵۹۵.