پیش‌گویی شهادت امام حسین در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

پیشگویی‌های امیرالمؤمنین(ع)

روایت امام علی(ع)

از علی بن ابی طالب نقل شده که فرمود: من و فاطمه و حسن و حسین در محضر پیامبر بودیم که ناگاه رو به سوی ما کرد و گریه کرد. من گفتم: ‌ای رسول خدا؛ چه چیزی شما را به گریه آورد؟ فرمود: «می‌گریم برای ضربت خوردن تو و سیلی‌ای که بر گونه فاطمه می‌خورد و زخمی که بر ران حسن وارد می‌شود و سمی که به او نوشانده می‌شود و برای کشته شدن حسین». در این هنگام همه اهل خانه گریه کردند[۱].[۲]

روایت جویریة بن مسهر

جویریة بن مسهر عبدی می‌گوید: چون با امیرالمؤمنین به طرف صفین حرکت کردیم و در کناره‌های فرات به کربلا رسیدیم، حضرت در یک سوی لشکر ایستاد و سپس به سمت راست و چپ نگاه کرده، اشک ریخت و آن گاه فرمود: به خدا سوگند اینجا منزلگاه و جایگاه فرود و محل مرگ آنان است. گفتند: ‌ای امیرالمؤمنین؛ نام این مکان چیست؟ فرمود: اینجا کربلاست. قومی در آن کشته می‌شوند که بدون حساب وارد بهشت می‌شوند. سپس سفر خویش را ادامه داد و کربلا رخ داد. پس آن زمان، کسانی که سخن علی را شنیده بودند، مصداق پیشگویی حضرت را شناختند[۳]. این خبر در منابع متعدد و فراوان شیعه و سنی و با تعابیر مختلف و اسناد متفاوت نقل شده است. برای نمونه منقری این خبر را با تعابیر و اسناد مختلف و متعدد آورده است[۴]. شیخ صدوق و دیگران نیز اخبار دیگری را از امیرالمؤمنین دراین باره با جزئیات بیشتری آورده‌اند[۵].[۶]

روایت اسماعیل بن زیاد

اسماعیل بن زیاد می‌گوید: علی روزی به براء بن عازب فرمود: «ای براء؛ پسرم حسین کشته می‌شود در حالی که تو زنده هستی و او را یاری نمی‌کنی»، چون حسین بن علی کشته شد، براء می‌گفت: «به خدا سوگند علی بن ابی طالب راست گفت؛ حسین کشته شد و من او را یاری نکردم)، وی آن گاه از این امر اظهار حسرت و ندامت می‌کرد[۷].[۸]

روایت هانی بن هانی

هانی بن هانی از امیرالمؤمنین نقل می‌کند که حضرت فرمود: «به یقین حسین کشته خواهد شد و من زمینی را که نزدیک دو نهر (فرات و علقمه) است و حسین درآن کشته می‌شود، می‌شناسم»[۹].[۱۰]

روایت ابوحبره

ابوحبره می‌گوید: روزی با علی - که خدا از او خشنود باد - همراه بودم تا اینکه حضرت به کوفه آمد و بر منبر بالا رفته، بعد از حمد و ثنای الهی فرمود: «چگونه خواهید بود وقتی فرزندان پیامبر شما را در بین شما فرود آورند؟» کوفیان گفتند: «در آن زمان، در راه خدا درباره آنان، به نیکی از عهده آزمایش برمی آییم». حضرت فرمود: «قسم به کسی که جانم در دست او است، به یقین آنان بین شما فرود خواهند آمد و مسلما شما به سوی آنان رفته، آنان را خواهید کشت». سپس (این شعر را) خواندند: (کوفیان) آنان را با نیرنگ دعوت کردند، و با آنها رفتار ننگ آوری کردند. گویا می‌خواستند با این دعوت از وضعیت بد خود نجات یابند؛ اما نه نجات یافتند و نه عذری داشتند[۱۱].[۱۲]

روایت جابر

جابر نقل می‌کند که امام صادق(ع) فرمود: امیرالمؤمنین به حسین فرمود: «ای اباعبدالله؛ تو از قدیم اسوه و مقتدای (جاویدان) خلق هستی». حسین گفت: «فدایت شوم (در این صورت) وضع من چگونه است؟» علی فرمود: «آنچه را که مردم به آن جاهل هستند، تو میدانی و شخص دانا از آنچه می‌داند، بهره مند خواهد شد. فرزند عزیزم، پیش از آنکه این امر برایت پیش آید، بشنو و ببین، سوگند به کسی که جانم در دست اوست، به یقین بنی امیه خون تو را خواهند ریخت؛ ولی نمی‌توانند تو را از دینت جدا کرده، یاد پروردگارت را از خاطرات ببرند». حسین نه گفت: «قسم به کسی که جانم در دست اوست، همین قدر مرا کافی است که به آنچه خدا نازل فرموده، اقرار کرده‌ام و گفتار پیامبر خدا را تصدیق می‌کنم و سخن پدرم را تکذیب نمی‌کنم»[۱۳].

در جریان تخلف شبث بن ربعی و عمرو بن حریث از همراهی با سپاه امیرالمؤمنین(ع) در نبرد با خوارج، حضرت خطاب به این دو فرمود: «به خدا سوگند ‌ای شبث و‌ ای پسر حریث؛ به یقین با پسرم حسین خواهید جنگید. رسول خدا به من چنین خبر داده است»: «اما والله یا شبث و یا بن حریث، لتقاتلان ابنی الحسین، فکذا اخبرنی رسول الله»[۱۴].[۱۵]

پیشگویی درباره شهادت او، هنگام عبور از کربلا

غرفه ازدی نقل می‌کند: من در منزلت علی (ع) شک کرده بودم. با او بر کناره فرات بیرون آمدیم که از راه، کناره گرفت و ایستاد و ما هم گرد او ایستادیم. با دستش اشاره کرد و فرمود: «این جا جایگاه اسباب سفر و خوابگاه مرکب‌هایشان و محل ریختن خونشان است. پدرم فدای آنکه در زمین و آسمان، یاوری جز خدا ندارد!». هنگامی که حسین (ع) کشته شد، بیرون آمدم تا به مکانی که او را در آنجا کشته بودند، رسیدم. آن، درست همان‌گونه بود که امام علی (ع) گفته بود و کوچک‌ترین خطایی نداشت. پس، از شکی که کرده بودم، از خدا آمرزش خواستم و دانستم که علی (ع) آنچه را به او سپرده بودند، بیان کرده است[۱۶].

از محمد بن سنان، از کسی که از امام صادق برای او حدیث کرده است: امیر مؤمنان (ع) با مردم حرکت کرد، تا آنکه به یک یا دو میلی کربلا رسید. امام (ع) پیشاپیش مردم رفت تا به جایگاه بر خاک افتادن شهیدان رسید و فرمود: «در این جا دویست پیامبر و دویست وصی، از دنیا رفته‌اند و دویست سبط [- پیامبر] با پیروانشان شهید شده اند». سپس سوار بر اشترش، در حالی که پای از رکاب بیرون داشت، به گرد آن چرخید و چنین فرمود: «[اینجا] خوابگاه مرکب‌ها و جایگاه بر خاک افتادن شهیدان است. پیشینیان، بر ایشان پیشی نمی‌گیرند و پسینیان، به ایشان نمی‌رسند»[۱۷].

از شیبان بن مخرم که از هواداران عثمان بود نقل است: هنگامی که علی به کربلا آمد، من با او بودم. گفت: «در این جا، شهیدانی کشته می‌شوند که بجز شهیدان بدر، کس همانند آنها نیست». [با خود] گفتم: یکی دیگر از دروغ‌هایش! آنجا پای درازگوش مرده‌ای بود. به غلامم گفتم: پای این درازگوش را بگیر و مانند میخ، آن را در زمین فرو کن و پنهانش بدار. روزگار چرخید و گذشت و هنگامی که حسین بن علی کشته شد، من و یارانم به آنجا آمدیم. پیکر حسین بن علی بر روی همان پای درازگوش بود و یارانش دسته جمعی گرداگرد او کشته شده بودند[۱۸].

از عبدالله بن نجی درباره پدرش نقل شده: او که مسئول وسایل طهارت علی (ع) بود، با ایشان که عازم صفین بود، حرکت کرد. هنگامی که از کنار نینوا[۱۹] می‌گذشت، علی (ع) ندا داد: «صبر داشته باش، اباعبدالله! صبر داشته باش، اباعبدالله! در کنار فرات!». گفتم: یعنی چه؟ فرمود: «روزی بر پیامبر (ص) وارد شدم و چشمانش اشکبار بود. پرسیدم: ای پیامبر خدا! آیا کسی شما را ناراحت کرده است؟ چرا اشک از چشمانت سرازیر است؟ پیامبر (ص) فرمود: جبرئیل، اندکی پیش، از نزدم رفت. او برایم گفت که حسین در کنار رود فرات، کشته می‌شود. پیامبر (ص) فرمود: جبرئیل گفت: آیا می‌خواهی خاک آنجا را ببویی؟ گفتم: آری. و جبرئیل، دستش را دراز کرد و مشتی از خاک آنجا را به من داد و من دیگر نتوانستم جلوی ریزش اشک خود را بگیرم»[۲۰].[۲۱]

پیشگویی علی (ع) درباره شرکت‌کنندگان در قتل حسین (ع)

بنی امیه

جابر از امام صادق (ع) نقل می‌کند: امام علی (ع) به حسین (ع) فرمود: «ای ابا عبدالله! تو هماره اسوه بوده‌ای [و هستی]»... سوگند به آنکه جانم به دست اوست، بنی امیه خونت را خواهند ریخت؛ ولی نمی‌توانند تو را از دینت جدا کنند و خدا را از یاد تو ببرند»[۲۲].[۲۳]

کوفیان

در کتاب أنساب الأشراف نقل شده: علی (ع) در کوفه فرمود: «شما در چه حالی هستید، هنگامی که خاندان پیامبرتان نزد شما آیند؟». گفتند: چنین و چنان می‌کنیم. علی (ع) سرش را تکان داد و سپس فرمود: «بلکه آنها را می‌آورید. سپس روی می‌گردانید و آنان را از گرفتاری بیرون نمی‌آورید و آن‌گاه در پی پاک کردن خود بر می‌آیید و نمی‌توانید»[۲۴].[۲۵]

خبر دادن علی (ع) از نام پرچمدار لشکری که با او می‌جنگد

در کتاب الإرشاد نقل شده: سوید بن غفله گفت: مردی نزد امیر مؤمنان (ع) آمد و گفت: ای امیر مؤمنان! من از وادی القری عبور کردم و خالد بن عرفطه را دیدم که در آنجا مرده است. برایش آمرزش بخواه. امیر مؤمنان فرمود: «دست بدار! او نمرده است و نمی‌میرد تا سپاه گم راهی را که پرچمدارش حبیب بن حماز است، فرماندهی کند». مردی از پایین منبر برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان! به خدا سوگند، من شیعه و دوستدار تو هستم. امام (ع) پرسید: «تو کیستی؟». گفت: من حبیب بن حمازم. امام (ع) فرمود: «مبادا که آن پرچم را بر دوش بگیری، که قطعاً بر دوش می‌گیری و با آن از این در، وارد می‌شوی» و با دستش به باب الفیل اشاره کرد. هنگامی که امیر مؤمنان (ع) در گذشت و حسن بن علی (ع) نیز پس از او وفات یافت و وقایع امام حسین (ع) و قیامش پیش آمد، ابن زیاد، عمر بن سعد را به سوی حسین بن علی (ع) فرستاد و خالد بن عرفطه را بر طلایه داران سپاه گماشت و حبیب بن حماز را پرچمدار او کرد و با آن رفت تا از باب الفیل به مسجد وارد شد. [مؤلف می‌گوید:] این نیز خبر مستفیضی است که [به سبب فراوانی اسناد و راویانش،] عالمان و راویان اخبار، آن را انکار نمی‌کنند. این خبر، میان کوفیان، پخش شده و در جمع آنان، آشکار گشته است و حتی دو نفر هم آن را انکار نمی‌کنند، و این از جمله معجزات امام علی (ع) است که بیان کردیم[۲۶].[۲۷]

خبر دادن علی (ع) از برخی کسانی که او را یاری نمی‌دهند

از اسماعیل بن زیاد نقل می‌شود: امام علی (ع) روزی به براء بن عازب فرمود: «ای براء! فرزندم حسین، کشته می‌شود و تو زنده‌ای؛ اما یاری‌اش نمی‌کنی». هنگامی که حسین بن علی (ع) کشته شد، براء بن عازب می‌گفت: به خدا سوگند، علی بن ابی طالب، راست گفت. حسین، کشته شد و من یاری‌اش نکردم! و سپس بر این کار، حسرت می‌خورد و اظهار پشیمانی می‌نمود[۲۸].

از ابو عبدالله جدلی نقل شده: بر امیر مؤمنان (ع) وارد شدم و حسین (ع) کنار او بود. امام علی (ع) با دستش بر شانه حسین (ع) زد و سپس فرمود: «این، کشته می‌شود و کسی او را یاری نمی‌کند». گفتم: ای امیر مؤمنان! به خدا سوگند، این که زندگی بدی است! فرمود: «به هر روی، این می‌شود»[۲۹].[۳۰]

پیشگویی علی (ع) درباره قاتل حسین (ع)

از زهیر بن ارقم نقل شده: هنگامی که ضربه ابن ملجم به علی (ع) رسید، بر او وارد شدم. او حسین (ع) را به سینه‌اش چسبانده بود و می‌بوسید و می‌فرمود: «ای میوه و دسته گل من، و ای میوه پیامبر (ص) و برگزیده او، و ای ذخیره برگزیده جهانیان، محمد بن عبدالله! گویی تو را می‌بینم که به زودی، سرت را می‌برند!». گفتم: ای امیر مؤمنان! چه کسی او را سر می‌برد؟ فرمود: «لعنت‌شده این امت، او را سر می‌برد. آن‌گاه خداوند به او باز نمی‌گردد (توفیق توبه پیدا نمی‌کند) و هنگامی او را قبض روح می‌کند که از شراب، سیراب شده و مست است». من گریستم و امام علی (ع) به من فرمود: «ای زهیر! گریه مکن که آنچه قضای خداوند است، می‌شود»[۳۱].

ابن ابی الحدید به نقل از فضیل، از امام باقر (ع) نقل می‌کند: هنگامی که علی (ع) فرمود: «از من بپرسید، پیش از آنکه مرا نیابید. به خدا سوگند، از من درباره گروهی که صد نفر را گم راه و صد نفر را هدایت می‌کند، نمی‌پرسید، جز آنکه بانگ زننده و راهبر آن را به شما خبر می‌دهم»، مردی به سوی او رفت و گفت: به من بگو که در سر و ریش من، چند تار موی است؟ علی (ع) به او فرمود: «به خدا سوگند، دوستم (پیامبر خدا (ص)) به من فرمود که بر هر تار موی سر تو، شیطانی است که تو را لعنت می‌کند و بر هر تار موی ریش تو، شیطانی است که تو را گم راه می‌کند و در خانه تو، بچه عزیزکرده‌ای است که فرزند پیامبر خدا (ص) را می‌کشد». پسر او که قاتل حسین (ع) شد، آن روز، کودکی بود که هنوز چهار دست و پا راه می‌رفت و او همان سنان بن انس نخعی است[۳۲].[۳۳]

منابع

پانویس

  1. «عن علي بن ابي طالب بينا انا وفاطمة والحسن والحسين عند رسول الله اذ التفت الينا فبكي، فقلت: ما يبكيك يا رسول الله؟ فقال: ابكي مما يصنع بكم بعدي، فقلت و ما ذاك يا رسول الله؟ قال ابكي من ضربتك علي القرن ولطم فاطمة خدها و طعنة الحسن في الفخذ والسم الذي يسقي وقتل الحسين. قال: فبكي اهل البيت جميعا»؛ شیخ صدوق، الامالی، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیة مؤسسة العبثة، ص۱۹۷، ح۲۰۸. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، تحقیق یوسف البقاعی، ج۲، ص۲۳۸. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۴۹.
  2. پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء ج۱، ص ۱۸۱.
  3. عن جويرية بن مسهر العبدي قال: لما توتجهنا مع اميرالمؤمنين في بن ابي طالب(ع) الي صفين فبلغنا طفوف كربلاء وقف(ع) ناحية من العسكر، ثم نظر يمينا وشمالا واستعبر ثم قال: " هذا - والله - مناخ ركابهم وموضع منيتهم " فقيل له: يا امير المؤمنين، ما هذا الموضع؟ قال: " هذا كربلاء، يقتل فيه قوم يدخلون الجنة بغير حساب " ثم سار. فكان الناس لا يعرفون تاويل ما قال حتي كان من امر ابي عبدالله الحسين بن علي ((ع)) و اصحابه بالطف ما كان، فعرف حينئذ من سمع مقاله مصداق الخبر فيما انباهم به؛ شیخ مفید، الارشاد، تحقیق مؤسسه آل البیت، ج۱، ص۳۳۲. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۱، ص۲۸۶.
  4. منقری، نصربن مزاحم، وقعة صفین، تحقیق و شرح عبدالسلام محمد هارون، ص۱۴۰-۱۴۱.
  5. شیخ صدوق، الامالی، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیه مؤسسه البعثه، ص۱۹۹، مجلس ۲۸، ح۷. محمودی، محمدجواد، ترتیب الامالی، ج۵، ص۱۷۴-۱۷۹. حسینی فیروزآبادی، سید مرتضی، فضائل الخمسة من الصحاح السته، تحقیق مجمع العالمی لاهل البیت، ج۳، ص۳۴۳.
  6. پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء ج۱، ص ۱۸۱.
  7. ... عن اسماعيل بن زياد قال: ان عليا قال للبراء بن عازب يوما «يا براه، يقتل ابني الحسين وانت حي لاتنصره فلما قتل الحسين بن علي، كان البراء بن عازب يقول صدق والله علي بن ابي طالب، قتل الحسين ولم انصره ثم يظهر الحسرة علي ذلك والندم»؛ شیخ مفید، الارشاد، تحقیق مؤسسة آل البیت، ج۱، ص۳۳۱. معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۱۰، ص۱۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج٤٤، ص۲۶۲.
  8. پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء ج۱، ص ۱۸۲.
  9. «... عن هاني بن هاني، عن علي (رضي‌الله‌عنه)، قال: ليقتلن الحسين قتلا، واني تاعرف التربة التي يقتل فيها قريبا من النهرين». بغدادی، ابن سعد، ترجمة الحسین و مقتله، فصلنامه تراثنا، ش۱۰، ص۴۸. طبرانی، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی عبدالمجید سلفی، ج۳، ص۱۱۰-۱۱۱. قمی، ابن قولویه، کامل الزیارات، تحقیق نشر الفقاهه، باب ۲۳، ص۷۲. ابن عساکر، ترجمه الامام الحسین من تاریخ مدینه دمشق، تحقیق محمدباقر محمودی، ص۱۸۸. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق الکبیر، تحقیق علی عاشور الجنوبی، ج۱۴، ص۱۹۹. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج٤٤، ص۲۶۲.
  10. پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء ج۱، ص ۱۸۲.
  11. «... عن ابي حبرة قال: صحبت عليا (رضي الله عنه) حتي اتي الكوفة فصعد المنبر فحمدالله واثني عليه، ثم قال: كيف انتم اذا نزل ذرية نبيكم بين ظهرانيكم؟ قالوا اذا نبلي الله فيهم بلاء حسنا، فقال والذي نفسي بيده لينزلن بين ظهرانيكم ولتخرجن اليهم فلتقتلنهم، ثم اقبل يقول: هم اوردوهم بالغرور وعردوا احبوا نجاة لا نجاة ولا عذرا»؛ طبرانی، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی عبدالمجید سلفی، ج۳، ص۱۱۰-۱۱۱.
  12. پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء ج۱، ص ۱۸۳.
  13. «عَنْ اَبی عَبداللهِ(ع) قالَ: «قالَ علیٌ عَلَیهِ السَّلام لِلْحُسَیْنِ(ع): یا اباعَبداللهِ اُسْوَهٌ اَنْتَ قَدْماً. فقالَ:‌ جُعِلْتُ فِداكَ ما حالی؟‌ قال:‌ عَلِمْتَ ما جَهِلوا وَسَیِنَتْفَعُ عالِمٌ بِما عَلِمَ. یا بَنی اسْمَعْ وَ ابْصِرْ مِنْ قَبْلِ اَنْ یَاْتیكَ فَوَالّذی نَفْسی بِیَدِهِ لَیَسْفَكَنَّ بَنوُ اُمیهٍ دَمَكَ ثُمَّ لایُزیلونَكَ عَن دینِكَ وَ لا یَنْسونَكَ ذِكْرَ رَبَّكَ. فَقال الْحُسینُ(ع): وَ الّذی نَفْسی بِیَدَه حَسْبی اَقْرَرْتُ بِما اَنْزَلَ اللهُ وَ اَصَدُّقَ قَوْلَ نَبیّ اللهِ وَ لا اُكَذُّبُ قَوْلَ اَبی»قمی، ابن قولویه، کامل الزیارات، تحقیق نشر الفقاهه، باب۲۳، ص۷۱. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۶۲.
  14. راوندی، قطب الدین، الخرائج والجرائح، تحقیق مؤسسة الامام المهدی، ج۱، ص۲۲۶. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۳، ص۳۸۴.
  15. پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء ج۱، ص ۱۸۳.
  16. «دَخَلَني شَكٌّ مِن شَأنِ عَلِيٍّ (ع)، فَخَرَجتُ مَعَهُ عَلى شاطِئِ الفُراتِ، فَعَدَلَ عَنِ الطَّريقِ وَ وَقَفَ، وَ وَقَفْنَا حَولَهُ، فَقالَ بِيَدِهِ: هذا مَوضِعُ رَواحِلِهِم، وَ مُناخُ رِكَابِهِم، وَ مُهَراقُ دِمَائِهِم، بِأَبي مَنْ لَا نَاصِرَ لَهُ فِي الأَرضِ وَ لَا فِي السَّماءِ إلَا اللّهُ! فَلَمّا قُتِلَ الحُسَينُ (ع) خَرَجْتُ حَتّى أتَيْتُ المَكانَ الَّذي قَتَلُوهُ فِيهِ، فَإِذَا هُوَ كَمَا قَالَ، مَا أخْطَأَ شَيْئاً. قَالَ: فَاسْتَغفَرْتُ اللّهَ مِمَّا كَانَ مِنِّي مِنَ الشَّكِّ، وَ عَلِمْتُ أنَّ عَلِيّاً (ع) لَمْ يَقْدَمْ إلّا بِمَا عُهِدَ إلَيهِ فِيهِ» (اسد الغابة، ج۴، ص۳۲۲).
  17. «خَرَجَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) يَسِيرُ بِالنَّاسِ‏ حَتَّى إِذَا كَانَ مِنْ كَرْبَلَاءَ عَلَى مَسِيرَةِ مِيلٍ أَوْ مِيلَيْنِ فَتَقَدَّمَ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ حَتَّى إِذَا صَارَ بِمَصَارِعِ الشُّهَدَاءِ قَالَ قُبِضَ فِيهَا مِائَتَا نَبِيٍّ وَ مِائَتَا وَصِيٍّ وَ مِائَتَا سِبْطٍ شُهَدَاءَ بِأَتْبَاعِهِمْ فَطَافَ بِهَا عَلَى بَغْلَتِهِ خَارِجاً رِجْلَيْهِ مِنَ الرِّكَابِ وَ أَنْشَأَ يَقُولُ مُنَاخُ رِكَابٍ وَ مَصَارِعُ شُهَدَاءَ لَا يَسْبِقُهُمْ مَنْ كَانَ قَبْلَهُمْ وَ لَا يَلْحَقُهُمْ مَنْ كَانَ بَعْدَهُمْ» (تهذیب الأحکام، ج۶، ص۷۲، ح۱۳۸).
  18. «إِنِّي لَمَعَ عَلِيٍّ (ع) إذْ أتى كَربَلاءَ، فَقَالَ: يُقْتَلُ فِي هذَا المَوْضِعِ شُهَداءُ لَيْسَ مِثْلَهُم شُهَداءُ إلّا شُهَداءُ بَدْرٍ. فَقُلتُ: بَعْضُ كَذِباتِهِ! وَ ثَمَّ رِجلُ حِمَارٍ مَيِّتٍ، فَقُلْتُ لِغُلامي: خُذْ رِجْلَ هذَا الحِمَارِ، فَأَوتِدها فِي مَقعَدِهِ وَغَيِّبها، فَضَرَبَ الدَّهرُ ضَربَةً، فَلَمّا قُتِلَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ (ع)، انْطَلَقتُ وَ مَعِي أصْحَابٌ لِي، فَإِذا جُثَّةُ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ (ع) عَلى رِجلِ ذاكَ الحِمارِ، وَ إذَا أصحابُهُ رِبضَةٌ حَولَهُ» (المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۱۱، ح۲۸۲۶؛ کفایة الطالب، ص۴۲۷).
  19. در نواحی کوفه، منطقه‌ای است به نام نینوا، و کربلا - که امام حسین (ع) در آن کشته شد- بخشی از آن منطقه است.
  20. «أنَّهُ سَارَ مَعَ عَلِيٍّ (ع)، وَ كَانَ صاحِبَ مِطهَرَتِهِ، فَلَمّا حاذى نينَوى، وَ هُوَ مُنطَلِقٌ إلى صِفّينَ، فَنَادى عَلِيٌّ (ع): اِصبِر أبا عَبدِ اللّهِ، اِصْبِر أبا عَبدِاللّهِ بِشَطِّ الفُراتِ. قُلتُ: وَمَاذَا؟ قالَ: دَخَلتُ عَلَى النَّبِيِّ (ص) ذَاتَ يَومٍ وعَيْنَاهُ تَفيضانِ، قُلْتُ: يَا نَبِيَّ اللّهِ أغضَبَكَ أحَدٌ، ما شَأنُ عَينَيكَ تَفِيضَانِ؟ قالَ: بَلْ قامَ مِن عِنْدِي جِبْرِيلُ (ع) قَبْلُ، فَحَدَّثَنِي أنَّ الحُسَيْنَ يُقْتَلُ بِشَطِّ الفُراتِ. قالَ: فَقَالَ: هَلْ لَكَ إلى أنْ اُشِمَّكَ مِنْ تُربَتِهِ؟ قَالَ: قُلتُ: نَعَمْ، فَمَدَّ يَدَهُ فَقَبَضَ قَبضَةً مِنْ تُرَابٍ فَأَعْطانِيهَا، فَلَمْ أمْلِك عَيْنِي أنْ فَاضَتَا» (مسند ابن حنبل، ج۱، ص۱۸۴، ح۶۴۸).
  21. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص ۲۴۸؛ ذاکری، علی اکبر، سیره نظامی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۱۷۶.
  22. «قَالَ عَلِيٌّ (ع) لِلْحُسَيْنِ (ع) يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أُسْوَةٌ أَنْتَ قُدُماً... فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَيَسْفِكَنَّ بَنُو أُمَيَّةَ دَمَكَ‏ ثُمَّ لَا يُزِيلُونَكَ عَنْ دِينِكَ وَ لَا يُنْسُونَكَ ذِكْرَ رَبِّكَ» (کامل الزیارات، ص۱۴۹، ح۱۷۸؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۲۶۲، ح۱۷).
  23. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۲۵۱.
  24. «قالَ عَلِيٌّ (ع) بِالكُوفَةِ: كَيْفَ أنْتُم إذَا أتَاكُمْ أهْلُ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ؟ قَالُوا: نَفْعَلُ وَ نَفعَلُ. قَالَ: فَحَرَّكَ رَأسَهُ، ثُمَّ قَالَ: بَلْ تُورِدُونَ، ثُمَّ تُعَرِّدُونَ فَلَا تُصْدِرُونَ، ثُمَّ تَطلُبُونَ البَراءَةَ وَ لَا بَراءَةَ لَكُمْ» (أنساب الأشراف، ج۲، ص۴۰۹).
  25. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۲۵۲.
  26. «أَنَّ رَجُلًا جَاءَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي‏ مَرَرْتُ‏ بِوَادِي‏ الْقُرَى‏ فَرَأَيْتُ خَالِدَ بْنَ عُرْفُطَةَ قَدْ مَاتَ بِهَا فَاسْتَغْفِرْ لَهُ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) مَهْ إِنَّهُ لَمْ يَمُتْ وَ لَا يَمُوتُ حَتَّى يَقُودَ جَيْشَ ضَلَالَةٍ صَاحِبُ لِوَائِهِ حَبِيبُ بْنُ حِمَازٍ [جَمَّازٍ] فَقَامَ رَجُلٌ مِنْ تَحْتِ الْمِنْبَرِ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ اللَّهِ إِنِّي لَكَ شِيعَةٌ وَ إِنِّي لَكَ مُحِبٌّ قَالَ وَ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا حَبِيبُ بْنُ حِمَازٍ [جَمَّازٍ] قَالَ إِيَّاكَ أَنْ تَحْمِلَهَا وَ لَتَحْمِلَنَّهَا فَتَدْخُلُ بِهَا مِنْ هَذَا الْبَابِ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى بَابِ الْفِيلِ. فَلَمَّا مَضَى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) وَ قَضَى الْحَسَنُ بْنُ عَلٍّي مِنْ بَعْدِهِ وَ كَانَ مِنْ أَمْرِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (ع) وَ مِنْ ظُهُورِهِ مَا كَانَ بَعَثَ ابْنُ زِيَادٍ بِعُمَرَ بِنْ سَعْدٍ إِلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (ع)وَ جَعَلَ خَالِدَ بْنَ عُرْفُطَةَ عَلَى مُقَدِّمَتِهِ وَ حَبِيبَ بْنَ حِمَازٍ [جَمَّازٍ] صَاحِبَ رَايَتِهِ فَسَارَ بِهَا حَتَّى دَخَلَ الْمَسْجِدَ مِنْ بَابِ الْفِيلِ». [قال المفيد:] وهذا - أيضاً - خبر مستفيض، لا يتناكره أهل العلم، الرواة للآثار، وهو منتشر في أهل الكوفة، ظاهر في جماعتهم، لا يتناكره منهم اثنان، و هو من المعجز الذي بيناه (الإرشاد، ج۱، ص۳۲۹).
  27. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۲۵۲.
  28. «إِنَّ عَلِيّاً (ع) قَالَ‏ لِلْبَرَاءِ بْنِ‏ عَازِبٍ‏ يَوْماً يَا بَرَاءُ يُقْتَلُ ابْنِيَ الْحُسَيْنُ (ع) وَ أَنْتَ حَيٌّ لَا تَنْصُرُهُ فَلَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ (ع) كَانَ الْبَرَاءُ بْنُ عَازِبٍ يَقُولُ صَدَقَ وَ اللَّهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ قُتِلَ الْحُسَيْنُ وَ لَمْ أَنْصُرْهُ ثُمَّ يُظْهِرُ الْحَسْرَةَ عَلَى ذَلِكَ وَ النَّدَمَ» (الإرشاد، ج۱، ص۳۳۱).
  29. «دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) وَ الْحُسَيْنُ (ع) إِلَى جَنْبِهِ فَضَرَبَ‏ بِيَدِهِ‏ عَلَى‏ كَتِفِ‏ الْحُسَيْنِ (ع) ثُمَّ قَالَ إِنَّ هَذَا يُقْتَلُ وَ لَا يَنْصُرُهُ أَحَدٌ قَالَ قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ اللَّهِ إِنَّ تِلْكَ لَحَيَاةُ سَوْءٍ قَالَ إِنَّ ذَلِكَ لَكَائِنٌ» (کامل الزیارات، ص۱۴۹، ح۱۷۶؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۲۶۱، ح۱۵).
  30. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۲۵۳.
  31. «لَمَّا اُصِيبَ عَلِيٌّ (ع) بِضَرْبَةِ ابنِ مُلجَمٍ، دَخَلتُ عَلَيهِ وَقَد ضَمَّ الحُسَيْنَ (ع) إلى صَدْرِهِ وَ هُوَ يُقَبِّلُهُ، ويَقولُ لَهُ: يا ثَمَرَتي وَ رَيْحَانَتِي، وَ ثَمَرَةَ نَبِيِّ اللّهِ وَ صَفِيَّهُ، وَ ذَخيرَةَ خَيرِ العالَمينَ مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ اللّهِ، كَأَنّي أرَاكَ وَ قَدْ ذُبِحتَ عَنْ قَلِيلٍ ذَبْحاً! قَالَ: فَقُلْتُ: وَمَنْ يَذبَحُهُ يَا أمِيرَ المُؤمِنِينَ؟ فَقالَ: يَذبَحُهُ لَعينُ هذِهِ الاُمَّةِ، ثُمَّ لَا يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِ، وَ يَقْبِضُهُ إذَا قَبَضَهُ وَ هُوَ مَلآنُ مِنَ الخَمْرِ سَكْرانُ. قَالَ زُهَيرٌ: فَبَكَيْتُ، فَقَالَ لِي عَلِيٌّ (ع): لَا تَبْكِ يا زُهَيرُ، فَالَّذي قُضِيَ كائِنٌ» (الفتوح، ج۲، ص۵۵۴).
  32. صدوق در الأمالی، همین واقعه را به سعد بن ابی وقاص نسبت داده و آن کودک را فرزند او، عمر بن سعد، دانسته است و شبیه به همین در کامل الزیارات و خصائص الأئمة آمده است؛ اما سعد بن ابی وقاص، در روزگار خلافت امام علی (ع) از فرمانداری کوفه عزل شد و از بیعت با امام (ع) خودداری کرد و بیرون از کوفه می‌زیست. از این‌رو، حضور او در مجلس سخنرانی امام (ع)، بعید می‌نماید. از سوی دیگر، ابن معین، ولادت عمر بن سعد را سال ۲۳ ق، ذکر کرده و برخی آن را در عصر پیامبر (ص) دانسته‌اند و در هر حال، او به هنگام سخنرانی امام علی (ع) در کوفه [که در محدوده سال‌های ۳۶ - ۴۱ هجری انجام شده] نمی‌توانسته کودکی باشد که بر روی دست و پا راه می‌رود. بر این پایه، آنچه ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید به نقل از کتاب الغارات آورده، صحیح‌تر می‌نماید و شاید همین، دلیل نام نیاوردن شیخ مفید از اسم سؤال‌کننده و پسر او باشد. «لَمَّا قالَ عَلِيٌّ (ع): سَلُونِي قَبْلَ أنْ تَفْقِدُونِي، فَوَ اللّهِ، لا تَسْأَلونَنِي عَنْ فِئَةٍ تُضِلُّ مِئَةً وَ تَهدي مِئَةً، إلّا أنبَأتُكُم بِنَاعِقَتِها وَ سَائِقَتِها؛ قامَ إلَيهِ رَجُلٌ، فَقالَ: أخْبِرنِي بِمَا فِي رَأسِي وَ لِحيَتِي مِنْ طَاقَةِ شَعْرٍ! فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ (ع): وَاللّهِ، لَقَد حَدَّثَني خَليلي أنَّ عَلى كُلِّ طاقَةِ شَعرٍ مِن رَأسِكَ مَلَكا يَلعَنُكَ، وأنَّ عَلى كُلِّ طاقَةِ شَعرٍ مِن لِحيَتِكَ شَيطانا يُغويكَ، وَ أنَّ فِي بَيتِكَ سَخْلًاً يَقتُلُ ابنَ رَسولِ اللّهِ (ص) وَ كَانَ ابْنُهُ قاتِلُ الحُسَيْنِ (ع) يَومَئِذٍ طِفلاً يَحبو، وَ هُوَ سِنَانُ بنُ أنَسٍ النَّخَعِيُّ» (شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج۲، ص۲۸۶؛ بحارالأنوار، ج۳۴، ص۲۹۷).
  33. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۲۵۴.