امام حسین در زمان امام علی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

در عصر دولت علوی‌

حکومت خلفای سه‌گانه، با کشته شدن عثمان خاتمه یافت و بدین وسیله بیست و پنج سال رنج و محنت ناشی از کنار نهادن امام امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (ع) از عرصه سیاسی و اجتماعی مسلمانان، پایان پذیرفت.

مسلمانان به یقین پی بردند که امام علی (ع) تنها رهبری است که می‌تواند امید و آرزوها و اهداف آنان را برآورده و عملی سازد و مجد و عظمت‌شان را به آنان باز گرداند و در سایه حکومت آن بزرگوار از آزادی و مساوات و عدالت، بهره‌مند گردند، به همین دلیل بر بیعت با وی برای خلافت، اصرار و پا فشاری نشان دادند.

ولی با کمال تأسف، مسلمانان فوق‌العاده دیر به چنین باوری رسیدند به گونه‌ای که امت به بیماری‌های سخت و انحرافات زیادی دچار گردید و روح از خود گذشتگی و ارزش‌های اعتقادی از آنها رخت بربسته و آز و طمع و اندیشه منافع شخصی بر آنها سایه‌افکن شده بود و به سمت و سوی گرایش‌های تنگ‌نظرانه گروهی کشانده شدند. از اینجا بود که امام علی (ع) مخالفت کامل خویش را با پذیرش خلافت آنان اعلان داشته و بدآنها فرمود: من در خود نیازی به خلافت بر شما نمی‌بینم هرکس شما گزینش کردید، من نیز بدان راضی هستم[۱].

بیان این سخن از سوی امام به این دلیل بود که حضرت می‌دانست، بازگرداندن آن دسته از احکام اسلامی به جامعه که توسط خلفا دستخوش‌ تغییر و تبدیل قرار گرفته و با اجتهادات اشتباهشان آنها را دگرگون ساخته‌اند، کاری فوق‌العاده دشوار است. به خوبی آگاه بود جامعه‌ای که بر مبنای چنان اشتباهاتی رشد و نمو کرده باشد، سرانجام روزی در برابر آن حضرت قرار خواهد گرفت و با جدیّت در جهت نبرد با او به فعالیت خواهد پرداخت و در مسیر اجرای طرح‌های سیاسی هدفمند امام برای پیاده کردن عدالت و پایان دادن به ستم و بیداد، به کار شکنی و ایجاد مانع، خواهند پرداخت.

از سویی امیر مؤمنان (ع) با سوابق بی‌مانند خود در اسلام و درایت و تدبیر سیاسی و شایستگی‌های والای رهبری، نتوانست با انحرافی که به کلیه زوایای جامعه اسلامی راه یافته بود، برابری کند و قادر نشد این جامعه را به راه راست و عدالت واقعی و آشکار باز گرداند؛ زیرا مجموعه‌هایی از منافقان و سودجویان و آنان که در دل به خدا و رسولش بغض و کینه می‌ورزیدند، در مقابل حضرت قد علم کردند که آن بزرگوار در خطبه شقشقیه خود، بر بیان این معنا تأکید نموده، آنجا که فرمود: وقتی زمام امور را به‌دست گرفتم، عده‌ای بیعت‌شکنی کردند و دسته‌ای از دین خارج شدند و جمعی دیگر سر به طغیان برداشته، گویی این افراد سخن خدا را نشنیدند که می‌فرماید: ﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ[۲]. آری! به خدا سوگند! که این آیه را شنیده و به خاطر سپرده بودند، ولی دنیا در چشم آنها زیبا جلوه کرد و زر و زیورش آنها را فریفت[۳][۴].

در کنار پدر و اصلاحگری امت‌

امام علی (ع) جهت باز گرداندن حق به جایگاه اصلی آن و حاکمیت بخشیدن عدل و داد، وارد عمل شد و با بهره‌گیری از صحیح‌ترین شیوه، سنت رسول اکرم (ص) را میان مسلمانان زنده گرداند، ولی گمراه‌پیشگان به سرعت در عرصه‌های مدیریت، توزیع اموال، عدالت در داوری و رعایت امور مربوط به رسالت و مسلمانان، بر ضد اصلاحگری‌های آن حضرت به مقابله پرداختند.

امام (ع) در تلاش برای فاش ساختن خط نفاق و پایان دادن به فساد و تباهی و ریشه کن ساختن آن، تردیدی به خود راه نداد تا رسالت و امت، از آن در امان باشند. از این‌رو، خود و خاندان گرامی‌اش با پیروی از رسول اکرم (ص) برای دفاع از آیین اسلام، درگیر معرکه‌های بسیار دشواری شدند و امام حسین (ع) در کلیه جنگ‌هایی که آتش آن را منافقان بر ضد امام علی (ع) دامن زدند. شرکت جست، آن وجود مقدس هرگاه ایجاب می‌کرد و پدر بزرگوارش به وی رخصت می‌داد، شخصا در عرصه‌های پیکار حضور می‌یافت. تاریخ‌نگاران خطابه‌ای را از امام حسین (ع) ثبت کرده‌اند که به هنگام حرکت مردم کوفه به صفین در جمع آنان ایراد کرد. پس از حمد و ثنای خدا، در آن چنین آمده است: مردم کوفه! شما مردمی دوست داشتنی و بزرگوار و انسان‌هایی راستین هستید بکوشید یکدل و یک زبان بوده و با یکدیگر اتحاد و همبستگی داشته باشید.

به راستی شرّ جنگ تلخ و طعمش ناگوار است، بنابراین، هرکس خود را برای آن بسیج کرد و مهیّای کارزار شد و قبل از فرارسیدنش از زخم‌های جانکاهش نرنجید و نهراسید، برنده جنگ است، ولی آن‌کس که پیش از رسیدن لحظه مناسب و بی‌آن که بصیرانه در آن بیندیشد آن را پیش اندازد. سزای وی این است که به سپاهیانش سودی نرسانده و خویشتن را نیز به هلاکت انداخته است، از خدای بزرگ مسئلت داریم که به یاری خود شما را بر همبستگی خویش نیرو بخشد[۵][۶].

علاقه شدید به سلامت حسنین (ع)‌

امام حسین (ع) همان‌گونه که در جنگ جمل به نبرد پرداخت، در جنگ صفین نیز کارزار نمود با اینکه برخی از روایات حاکی از این است که امیر مؤمنان (ع) از بیم اینکه مبادا نسل رسول خدا (ص) با شهادت حسنین از بین رود، به آن دو بزرگوار اجازه کارزار در میدان نمی‌داد و می‌فرمود: این جوان را به فرمان من نگه دارید و از رفتنش به میدان جلوگیری نمایید، مبادا با شهادتش پشتم را بشکند؛ زیرا دریغم می‌آید با مرگ این دو جوان (یعنی حسن و حسین) نسل رسول خدا (ص) در زمین نابود شود[۷].

در روایات دیگری آمده است که: امیر مؤمنان (ع) فرزندش محمد حنفیه را در موارد متعددی به میدان‌های جنگ می‌فرستاد، ولی به حسنین چنین اجازه‌ای نمی‌داد. راز این مطلب را از محمد حنفیه جویا شدند، وی پاسخ داد: «حسن و حسین به منزله چشمان پدرم و من به منزله دست او هستم و او به واسطه دستش از چشمانش مراقبت می‌کند»[۸]. این پاسخ منعکس‌کننده میزان ارج و احترامی بود که امام حسن و امام حسین (ع) نزد پدر بزرگوارشان علی (ع) برخوردار بودند. از اخبار وارد استفاده می‌شود که امام حسین (ع) پس‌ از نبرد صفین نیز هم‌چنان در کلیه رخدادها نظیر ماجرای حکمیت و جنگ نهروان، در کنار پدر حضور داشته است. بدیهی است که رخدادهایی که امام حسین (ع) در کنار پدر ارجمندش شاهد آنها بود، فوق‌العاده دردناک و تلخ و آن‌گاه که خوارج نقشه قتل برجسته‌ترین نمونه انسان کامل پس از رسول خدا (ص) را طراحی کردند و ابن ملجم مرادی تبهکار و پس‌مانده خوارج، در محراب عبادت شمشیر زهرآلود بر فرق نازنین پیشوای خود امیر مؤمنان وارد ساخت، فاجعه، به اوج خود رسید.[۹].

وصیت‌های امیر مؤمنان به امام حسین (ع)‌

وصیت‌های امیر مؤمنان (ع) به فرزندش حسین (ع) دلیل بر توجه و اهتمام فوق‌العاده آن حضرت به فرزندش حسین (ع) است. در نهج البلاغه آمده است: هنگامی که ابن ملجم ملعون، امیر مؤمنان (ع) را ضربت زد، آن حضرت به امام حسن و امام حسین چنین وصیت کرد:

شما را به تقوای الهی سفارش می‌کنم و توصیه می‌نمایم در طلب دنیا نباشید، هرچند دنیا شما را طلب کند و بر آن‌چه از دنیا به دست نیاورده‌اید، اندوه مخورید. سخن حق بگویید و برای ثواب کار کنید. ستمگر را دشمن و ستمدیده را یاور باشید.

شما و همه فرزندان و خاندانم را و هرکه را نوشته‌ام به او می‌رسد به تقوای الهی، نظم در کارها، و اصلاح میان مسلمانان سفارش می‌کنم؛ زیرا از جدتان شنیدم می‌فرمود: «اصلاح میان مسلمانان از بیشتر نماز و روزه‌ها بهتر است».

خدا را، خدا را در نظر بگیرید، در حق یتیمان، مبادا آنان را گاهی سیر و گاهی گرسنه بگذارید مبادا با حضور شما تباه شوند.

خدا را، خدا را در نظر بگیرید در حق همسایگانتان، که سفارش‌شده پیامبرتان‌ هستند. پیوسته درباره آنان سفارش می‌فرمود به حدی که پنداشتیم بر ایشان میراثی معین خواهد نمود.

خدا را، خدا را در نظر آورید در حق قرآن، مبادا دیگران در عمل به قرآن از شما پیشی گیرند.

خدا را، خدا را در نظر بگیرید درباره نماز، که نماز ستون دین شماست.

خدا را، خدا را در نظر بگیرید درباره خانه پروردگارتان، آنجا را خالی مگذارید، که اگر خانه خدا ترک شود از عذاب خدا مهلت نیابید.

خدا را، خدا را در نظر بگیرید درباره جهاد در راه خدا با اموال و جان و زبانتان، بر شما باد پیوند و بخشش به یکدیگر و بپرهیزید از پشت کردن و بریدن از یکدیگر. امر به معروف و نهی از منکر را رها نکنید، که بدکارانتان بر شما حکومت یابند و آن گاه هرچه دعا کنید به اجابت نرسد.

آن‌گاه فرمود: ای فرزندان عبد المطلب، نبینم شما را که در خون مسلمانان فرو افتید و بگویید: «امیر المؤمنین کشته شد». بدانید که به قصاص خون من فقط قاتلم کشته می‌شود. بنگرید هرگاه من از این ضربت او کشته شدم، در برابر آن تنها او را یک ضربت بزنید و اعضایش را نبرید، که از رسول خدا (ص) شنیدم که می‌فرمود: «از مثله کردن بپرهیزید حتی اگر سگ درّنده باشد».[۱۰]؛

ابن شعبه در تحف العقول وصیت ارزشمند دیگری را از امیر مؤمنان (ع) ویژه امام حسین (ع) آورده و ما به جهت اهمیت آن و موضوعات ارزنده و سفارشات اخلاقی جاودانه‌اش آن‌گونه که ابن شعبه آن را از امام علی (ع) نقل کرده است عیناً یادآور می‌شویم:

  1. «يَا بُنَيَّ! أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ فِي الْغِنَى وَ الْفَقْرِ، وَ كَلِمَةِ الْحَقِّ فِي الرِّضَا وَ الْغَضَبِ، وَ الْقَصْدِ فِي الْغِنَى وَ الْفَقْرِ، وَ بِالْعَدْلِ عَلَى الصَّدِيقِ وَ الْعَدُوِّ، وَ بِالْعَمَلِ فِي النَّشَاطِ وَ الْكَسَلِ، وَ الرِّضَا عَنِ اللَّهِ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ»[۱۱].
  2. «أَيْ بُنَيَّ! مَا شَرٌّ بَعْدَهُ الْجَنَّةُ بِشَرٍّ، وَ لَا خَيْرٌ بَعْدَهُ النَّارُ بِخَيْرٍ، وَ كُلُّ نَعِيمٍ دُونَ الْجَنَّةِ مَحْقُورٌ، وَ كُلُّ بَلَاءٍ دُونَ النَّارِ عَافِيَةٌ»[۱۲].
  3. «وَ اعْلَمْ أَيْ بُنَيَّ! أَنَّهُ مَنْ أَبْصَرَ عَيْبَ نَفْسِهِ شُغِلَ عَنْ عَيْبِ غَيْرِهِ، وَ مَنْ تَعَرَّى مِنْ لِبَاسِ التَّقْوَى لَمْ يَسْتَتِرْ بِشَيْ‌ءٍ مِنَ اللِّبَاسِ، وَ مَنْ رَضِيَ بِقَسْمِ اللَّهِ لَمْ يَحْزَنْ عَلَى مَا فَاتَهُ، وَ مَنْ سَلَّ سَيْفَ الْبَغْيِ قُتِلَ بِهِ، وَ مَنْ حَفَرَ بِئْراً لِأَخِيهِ وَقَعَ فِيهَا، وَ مَنْ هَتَكَ حِجَابَ غَيْرِهِ انْكَشَفَتْ عَوْرَاتُ بَيْتِهِ، وَ مَنْ نَسِيَ خَطِيئَتَهُ اسْتَعْظَمَ خَطِيئَةَ غَيْرِهِ، وَ مَنْ كَابَدَ الْأُمُورَ عَطِبَ، وَ مَنِ اقْتَحَمَ الْغَمَرَاتِ غَرِقَ، وَ مَنْ أُعْجِبَ بِرَأْيِهِ ضَلَّ، وَ مَنِ اسْتَغْنَى بِعَقْلِهِ زَلَّ، وَ مَنْ تَكَبَّرَ عَلَى النَّاسِ ذَلَّ، وَ مَنْ خَالَطَ الْعُلَمَاءَ وُقِّرَ، وَ مَنْ خَالَطَ الْأَنْذَالَ حُقِّرَ، وَ مَنْ سَفِهَ عَلَى النَّاسِ شُتِمَ، وَ مَنْ دَخَلَ مَدَاخِلَ السَّوْءِ اتُّهِمَ، وَ مَنْ مَزَحَ اسْتُخِفَّ بِهِ، وَ مَنْ أَكْثَرَ مِنْ شَيْ‌ءٍ عُرِفَ بِهِ، وَ مَنْ كَثُرَ كَلَامُهُ كَثُرَ خَطَؤُهُ، وَ مَنْ كَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَيَاؤُهُ، وَ مَنْ قَلَّ حَيَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ، وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ، وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ»[۱۳].
  4. «أَيْ بُنَيَّ! مَنْ نَظَرَ فِي عُيُوبِ النَّاسِ وَ رَضِيَ لِنَفْسِهِ بِهَا فَذَاكَ الْأَحْمَقُ بِعَيْنِهِ، وَ مَنْ تَفَكَّرَ اعْتَبَرَ، وَ مَنِ اعْتَبَرَ اعْتَزَلَ، وَ مَنِ اعْتَزَلَ سَلِمَ، وَ مَنْ تَرَكَ الشَّهَوَاتِ كَانَ حُرّاً، وَ مَنْ تَرَكَ الْحَسَدَ كَانَتْ لَهُ الْمَحَبَّةُ عِنْدَ النَّاسِ»[۱۴].
  5. «أَيْ بُنَيَّ! عِزُّ الْمُؤْمِنِ غِنَاهُ عَنِ النَّاسِ، وَ الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا يَنْفَدُ، وَ مَنْ أَكْثَرَ ذِكْرَ الْمَوْتِ رَضِيَ مِنَ الدُّنْيَا بِالْيَسِيرِ، وَ مَنْ عَلِمَ أَنَّ كَلَامَهُ مِنْ عَمَلِهِ قَلَّ كَلَامُهُ إِلَّا فِيمَا يَنْفَعُهُ»[۱۵].
  6. «أَيْ بُنَيَّ! الْعَجَبُ مِمَّنْ يَخَافُ الْعِقَابَ فَلَمْ يَكُفَّ، وَ رَجَا الثَّوَابَ فَلَمْ يَتُبْ وَ يَعْمَلْ»[۱۶].
  7. «أَيْ بُنَيَّ! الْفِكْرَةُ تُورِثُ نُوراً وَ الْغَفْلَةُ ظُلْمَةٌ وَ الْجَهَالَةُ ضَلَالَةٌ، وَ السَّعِيدُ مَنْ وُعِظَ بِغَيْرِهِ، وَ الْأَدَبُ خَيْرُ مِيرَاثٍ، وَ حُسْنُ الْخُلُقِ خَيْرُ قَرِينٍ، لَيْسَ مَعَ قَطِيعَةِ الرَّحِمِ نَمَاءٌ وَ لَا مَعَ الْفُجُورِ غِنًى»[۱۷].
  8. «أَيْ بُنَيَّ! الْعَافِيَةُ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةٌ مِنْهَا فِي الصَّمْتِ إِلَّا بِذِكْرِ اللَّهِ، وَ وَاحِدٌ فِي تَرْكِ مُجَالَسَةِ السُّفَهَاءِ»[۱۸].
  9. «أَيْ بُنَيَّ! مَنْ تَزَيَّا بِمَعَاصِي اللَّهِ فِي الْمَجَالِسِ أَوْرَثَهُ اللَّهُ ذُلًّا، وَ مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ عَلِمَ»[۱۹].
  10. «يَا بُنَيَّ! رَأْسُ الْعِلْمِ الرِّفْقُ، وَ آفَتُهُ الْخُرْقُ، وَ مِنْ كُنُوزِ الْإِيمَانِ الصَّبْرُ عَلَى الْمَصَائِبِ، وَ الْعَفَافُ زِينَةُ الْفَقْرِ، وَ الشُّكْرُ زِينَةُ الْغِنَى، كَثْرَةُ الزِّيَارَةِ تُورِثُ الْمَلَالَةَ، وَ الطُّمَأْنِينَةُ قَبْلَ الْخِبْرَةِ ضِدُّ الْحَزْمِ، وَ إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ يَدُلُّ عَلَى ضَعْفِ عَقْلِهِ. أَيْ بُنَيَّ! كَمْ نَظْرَةٍ جَلَبَتْ حَسْرَةً، وَ كَمْ مِنْ كَلِمَةٍ سَلَبَتْ نِعْمَةً»[۲۰].
  11. «أَيْ بُنَيَّ! لَا شَرَفَ أَعْلَى مِنَ الْإِسْلَامِ، وَ لَا كَرَمَ أَعَزُّ مِنَ التَّقْوَى، وَ لَا مَعْقِلَ أَحْرَزُ مِنَ الْوَرَعِ، وَ لَا شَفِيعَ أَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَةِ، وَ لَا لِبَاسَ أَجْمَلُ مِنَ الْعَافِيَةِ، وَ لَا مَالَ أَذْهَبُ بِالْفَاقَةِ مِنَ الرِّضَا بِالْقُوتِ، وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى بُلْغَةِ الْكَفَافِ تَعَجَّلَ الرَّاحَةَ وَ تَبَوَّأَ خَفْضَ الدَّعَةِ»[۲۱].
  12. «أَيْ بُنَيَّ! الْحِرْصُ مِفْتَاحُ التَّعَبِ وَ مَطِيَّةُ النَّصَبِ وَ دَاعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِي الذُّنُوبِ، وَ الشَّرَهُ جَامِعٌ لِمَسَاوِي الْعُيُوبِ، وَ كَفَاكَ تَأْدِيباً لِنَفْسِكَ مَا كَرِهْتَهُ مِنْ غَيْرِكَ، لِأَخِيكَ عَلَيْكَ مِثْلُ الَّذِي لَكَ عَلَيْهِ، وَ مَنْ تَوَرَّطَ فِي الْأُمُورِ بِغَيْرِ نَظَرٍ فِي الْعَوَاقِبِ فَقَدْ تَعَرَّضَ لِلنَّوَائِبِ، التَّدْبِيرُ قَبْلَ الْعَمَلِ يُؤْمِنُكَ النَّدَمَ، مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَإِ، الصَّبْرُ جُنَّةٌ مِنَ الْفَاقَةِ، الْبُخْلُ جِلْبَابُ الْمَسْكَنَةِ، الْحِرْصُ عَلَامَةُ الْفَقْرِ، وَصُولٌ مُعْدِمٌ خَيْرٌ مِنْ جَافٍ مُكْثِرٍ، لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ قُوتٌ وَ ابْنُ آدَمَ قُوتُ الْمَوْتِ»[۲۲].
  13. «أَيْ بُنَيَّ! لَا تُؤْيِسْ مُذْنِباً، فَكَمْ مِنْ عَاكِفٍ عَلَى ذَنْبِهِ خُتِمَ لَهُ بِخَيْرٍ، وَ كَمْ مِنْ مُقْبِلٍ عَلَى عَمَلِهِ مُفْسِدٍ فِي آخِرِ عُمُرِهِ صَائِرٌ إِلَى النَّارِ»[۲۳].
  14. «أَيْ بُنَيَّ! كَمْ مِنْ عَاصٍ نَجَا، وَ كَمْ مِنْ عَامِلٍ هَوَى، مَنْ تَحَرَّى الصِّدْقَ خَفَّتْ عَلَيْهِ الْمُؤَنُ فِي خِلَافِ النَّفْسِ رُشْدُهَا، السَّاعَاتُ تَنْتَقِصُ الْأَعْمَارَ، وَيْلٌ لِلْبَاغِينَ مِنْ أَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ وَ عَالِمِ ضَمِيرِ الْمُضْمِرِينَ»[۲۴].
  15. «يَا بُنَيَّ! بِئْسَ الزَّادُ إِلَى الْمَعَادِ الْعُدْوَانُ عَلَى الْعِبَادِ، فِي كُلِّ جُرْعَةٍ شَرَقٌ، وَ فِي كُلِّ أُكْلَةٍ غَصَصٌ، لَنْ تُنَالَ نِعْمَةٌ إِلَّا بِفِرَاقِ أُخْرَى»[۲۵].
  16. «مَا أَقْرَبَ الرَّاحَةَ مِنَ النَّصَبِ، وَ الْبُؤْسَ مِنَ النَّعِيمِ، وَ الْمَوْتَ مِنَ الْحَيَاةِ، وَ السُّقْمَ مِنَ الصِّحَّةِ! فَطُوبَى لِمَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ عَمَلَهُ وَ عِلْمَهُ وَ حُبَّهُ وَ بُغْضَهُ وَ أَخْذَهُ وَ تَرْكَهُ وَ كَلَامَهُ وَ صَمْتَهُ وَ فِعْلَهُ وَ قَوْلَهُ وَ بَخْ بَخْ لِعَالِمٍ عَمِلَ فَجَدَّ، وَ خَافَ الْبَيَاتَ فَأَعَدَّ وَ اسْتَعَدَّ إِنْ سُئِلَ نَصَحَ، وَ إِنْ تُرِكَ صَمَتَ، كَلَامُهُ صَوَابٌ، وَ سُكُوتُهُ مِنْ غَيْرِ عِيٍّ جَوَابٌ»[۲۶].
  17. «وَ الْوَيْلُ لِمَنْ بُلِيَ بِحِرْمَانٍ وَ خِذْلَانٍ وَ عِصْيَانٍ، فَاسْتَحْسَنَ لِنَفْسِهِ مَا يَكْرَهُهُ مِنْ غَيْرِهِ، وَ أَزْرَى عَلَى النَّاسِ بِمِثْلِ مَا يَأْتِي»[۲۷].
  18. «وَ اعْلَمْ أَيْ بُنَيَّ! أَنَّهُ مَنْ لَانَتْ كَلِمَتُهُ وَجَبَتْ مَحَبَّتُهُ، وَفَّقَكَ اللَّهُ لِرُشْدِكَ، وَ جَعَلَكَ مِنْ أَهْلِ طَاعَتِهِ بِقُدْرَتِهِ، إِنَّهُ جَوَادٌ كَرِيمٌ»[۲۸][۲۹].

آخرین لحظات در کنار پدر

فرموده خدای متعال: ﴿لِمِثْلِ هَذَا فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُونَ[۳۰]؛ اهل عمل، این‌گونه عمل می‌کنند، آخرین جمله‌ای بود که امیر مؤمنان (ع) آن را بر زبان آورد و روح پاک و مطهرش که در احاطه فرشتگان بود به آسمان‌ها پر کشید و پایه‌های عدالت در زمین فرو ریخت و ارکان دین در هم شکست. پناه ستمدیدگان و محرومان، آن‌کس که تمام تلاش خود را در جهت به پا داشتن دولتی که به بهره کشی پایان داده و عدل و داد و حق را میان مردم گسترش دهد، معطوف ساخته بود، دیده از جهان فرو بست.

دو نواده رسول اکرم (ص) به تجهیز پیکر پاک پدر بزرگوارشان علی مرتضی (ع) پرداختند و بدن نازنینش را غسل داده و کفن نمودند و در ساعات پایانی شب، جنازه مطهرش را به سمت مضجع شریف او در نجف اشرف حمل کردند، به اعتراف دشمنان، در حقیقت برجسته‌ترین سمبل عدالت و ارزش‌های والای انسانی را به خاک سپردند. به گفته تاریخ‌نگاران: وقتی خبر شهادت امام علی به معاویه رسید، از محل استقرار خود خارج و روز شهادت آن بزرگوار را در دمشق روز شادی و عید اعلان کرد؛ زیرا در واقع معاویه به آرزویش رسیده بود، و تاج و تختی را که مشتاقانه در پی آن بود وسیله‌ای برای به بردگی کشیدن مسلمانان و مجبور ساختن آنان به کارهای غیر دلخواهشان، به دست آورده بود[۳۱][۳۲].

امام حسین در زمان خلافت امام علی

امام حسین(ع) در زمان خلافت پدر بزرگوارش، همراه آن حضرت در جنگ‌هایش علیه ناکثین و قاسطین و مارقین شرکت مؤثر داشت[۳۳]؛ در جنگ جمل فرماندهی جناح چپ سپاه امیرمؤمنان(ع) به عهده وی بود[۳۴]، و در جنگ صفین، چه از راه سخنرانی‌های پرشور و تشویق یاران علی(ع) برای شرکت در جنگ و چه در مسیر پیکار با قاسطین حضور فعال داشت[۳۵]. در ماجرای حکمیت نیز یکی از شاهدان این ماجرا از طرف علی(ع) بود[۳۶].[۳۷]

منابع

پانویس

  1. بحار الانوار، ج۳۲، ص۷.
  2. «آنک سرای واپسین! آن را برای کسانی می‌نهیم که بر آنند تا در روی زمین، نه گردنکشی کنند و نه تباهی؛ و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره قصص، آیه ۸۳.
  3. نهج البلاغه، خطبه شقشقیه.
  4. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۹۳.
  5. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۸۴.
  6. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۹۵.
  7. باب خطبه‌های امیر مؤمنان، ص۲۰۷.
  8. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۱۸.
  9. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۹۶.
  10. «أُوصِيكُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَلَّا تَبْغِيَا الدُّنْيَا وَ إِنْ بَغَتْكُمَا، وَ لَا تَأْسَفَا عَلَى شَيْ‌ءٍ مِنْهَا زُوِيَ عَنْكُمَا، وَ قُولَا بِالْحَقِّ وَ اعْمَلَا لِلْأَجْرِ وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً. أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَيْنِكُمْ؛ فَإِنِّي سَمِعْتُ جَدَّكُمَا (ص) يَقُولُ: صَلَاحُ ذَاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ. اللَّهَ اللَّهَ فِي الْأَيْتَامِ! فَلَا تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ وَ لَا يَضِيعُوا بِحَضْرَتِكُمْ. وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي جِيرَانِكُمْ! فَإِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّكُمْ مَا زَالَ يُوصِي بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُمْ. وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْقُرْآنِ! لَا يَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُمْ. وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الصَّلَاةِ! فَإِنَّهَا عَمُودُ دِينِكُمْ. وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ! لَا تُخَلُّوهُ مَا بَقِيتُمْ، فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا. وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْجِهَادِ بِأَمْوَالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَلْسِنَتِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ! وَ عَلَيْكُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَ التَّبَاذُلِ، وَ إِيَّاكُمْ وَ التَّدَابُرَ وَ التَّقَاطُعَ. لَا تَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ، فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ، ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا يُسْتَجَابُ لَكُمْ. ثُمَّ قَالَ: يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ! لَا أُلْفِيَنَّكُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِينَ خَوْضاً تَقُولُونَ قُتِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ. أَلَا لَا تَقْتُلُنَّ بِي إِلَّا قَاتِلِي. انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ، وَ لَا تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ؛ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) يَقُولُ: إِيَّاكُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ الْعَقُورِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۴۷.
  11. «پسرم، در توانگری و نیازمندی، تو را به پروای از خدا سفارش می‌کنم، در حال خشنودی و خشم، سخن حق بر زبان آور و در بی‌نیازی و فقر میانه‌روی پیشه کن. با دوست و دشمن به عدالت رفتار نما و در حالت نشاط و کسالت به فعالیت بپرداز و در تنگنا و رفاه، رضای خدا را در نظر داشته باش»
  12. «پسرم! هر بدی که در پی‌اش بهشت باشد، بدی شمرده نمی‌شود، و هیچ خوشی که به دنبال آن دوزخ باشد، خوشی نیست. هر نعمتی در برابر بهشت کوچک است و هر بلا در برابر آتش دوزخ عافیت به شمار می‌آید
  13. «پسرم بدان! هرکس عیب خویش را دید از عیب‌جویی دیگران بازماند، و هرکه جامه تقوا نپوشید، هیچ‌جامه‌ای او را نمی‌پوشاند، هرکس به قسمت خدا خشنود است، به آن‌چه از دستش رفته افسوس نمی‌خورد و هرکس شمشیر ستم از نیام برکشد خود بدان کشته خواهد شد و هرکس چاهی برای برادرش حفر کند، خود در آن افتد، هرکس در پی آشکار ساختن عیوب دیگران باشد، عیب‌های خانه‌اش آشکار گردد، هرکس خطای خویش را فراموش کند، خطای دیگران در چشمش بزرگ جلوه می‌کند، هرکس در کارها به سختی وارد شود، نابود گردد و هرکس به گرداب‌ها وارد شود، غرق شود، هرکس از دیدگاه خویش، خوشش آید، به گمراهی افتاده و هرکه به عقل خود بی‌نیازی کند، به لغزش می‌افتد. و هرکس نسبت به مردم گردن فرازی کند، به خواری و ذلت افتد، هرکس با دانشمندان همنشینی کند، با وقار گردد، و هرکه با اراذل و اوباش بنشیند، تحقیر و زبون شود، و هرکه با نابخردان رفت‌وآمد کند دشنام می‌شنود، هرکس چیزی را بسیار برگیرد، بدان شناخته و معروف شود، آن‌کس که پرگویی کند، خطایش زیاد شود، و هرکه خطایش افزون شد، شرم و حیای او اندک می‌شود و هرکس شرمش کم شد ورع و تقوایش کاهش می‌یابد و هرکس ورع و تقوایش کم شد دلش می‌میرد و هرکس دل مرده شد، وارد دوزخ می‌شود»
  14. «پسرم! هرکس به عیب مردم بنگرد و آن را برای خود بپسندد، خود همان احمق است و هرکس بیندیشد، عبرت آموزد، و هرکه عبرت گیرد گوشه نشینی اختیار کند و هرکه گوشه نشین گردد، سالم بماند هرکس ترک شهوت کند. آزاد زندگی کند و هرکس حسد را ترک کند، مورد محبت مردم خواهد بود»
  15. «پسرم! عزت فرد با ایمان، بی‌نیازی او از مردم است، قناعت مالی است که تمام شدنی نیست، هرکس مرگ را زیاد یاد کند به اندکی از مال دنیا خشنود گردد و هرکس بداند سخنش از کردار او به شمار می‌آید کم سخن می‌گوید مگر در آنچه سودی بدو بخشد»
  16. «پسرم! شگفتا! از کسی که از کیفر بترسد ولی دست از گناه بازندارد و امید ثواب دارد و اما توبه نکند و کاری انجام ندهد»
  17. «پسرم! اندیشه، روشنی می‌آفریند و غفلت تاریکی و جدال و گمراهی به وجود می‌آورد، خوش‌بخت کسی است که از دیگری پند گیرد. ادب بهترین میراث و خوش‌اخلاقی بهترین هم‌نشین است. نه با قطع صله‌رحم مالی افزایش می‌یابد و نه با هرزگی، توانگری ایجاد می‌شود»
  18. «پسرم! عافیت دارای ده جزء است که نه جزء آن در خاموشی است مگر آنجا که زبان به ذکر خدا گشوده شود و جزء دیگر در ترک همنشینی نابخردان است»
  19. «پسرم! هرکس با انجام معصیت‌های الهی در مجالس، ژست بگیرد خداوند او را خوار و زبون می‌سازد و هرکس در پی دانش باشد، دانا شود»
  20. «پسرم! راز و رمز علم و دانش نرمی و ملایمت است و آفت آن درشت خویی است، صبر در معصیت‌ها از گنجینه‌های ایمان است، پارسایی زیور فقر و تهیدستی و شکر، زیور توانگری است بسیار دیدار کردن از کسی، ملالت آور است و آرامش و اعتماد پیش از آزمایش، بی‌احتیاطی تلقی می‌شود و خود بینی شخص، دلیل بر سستی عقل و خرد اوست»
  21. «پسرم! مجد و شرافتی برتر از اسلام نیست، و کرمی عزیزتر از تقوا و دژی استوراتر از ورع نیست و شفیعی مؤثرتر از توبه و جامه‌ای زیبنده‌تر از عافیت و مال برطرف‌کننده نیازی برتر از رضای به رزق و روزی نیست. هرکس به همان گذران روزانه زندگی‌اش خشنود باشد زود به آسایش رسیده و به آرامش و رفاه دست یافته است»
  22. «پسرم! آز و طمع، کلید رنج و بلا و مرکب سختی‌ها و سبب فرو افتادن در وادی گناهان است. شکم‌پرستی هر عیب و بدی را دربر دارد، برای ادب آموختن خویش، همان بس آن‌چه را برای خود نمی‌پسندی برای دیگران نیز مپسند، نیز برادرت همان حقی را بر تو دارد که تو بر او داری. هرکس بدون عاقبت اندیشی، خود را وارد کارها کند در معرض گرفتاری‌هاست، اندیشه و تدبیر پیش از انجام کار، تو را از پشیمانی آسوده خاطر می‌کند. کسی که با آراء گوناگون روبرو شود، جاهای خطا را می‌فهمد، صبر و بردباری سپر فقر و تنگدستی است، بخل، پوشش زبونی است، حرص نشانه نیاز است، خویشاوند تنگدست بهتر از ثروتمند جفاکار است. هر چیزی روزی و قوتی دارد و آدمی قوت مرگ است»
  23. «پسرم! هیچ گناهکاری را نومید مکن، چه بسیار افرادی که دلداده گناه‌اند ولی عاقبت به خیر شده‌اند و چه بسیار انسان‌های نیک کرداری که در پایان عمر تباه شده و به دوزخ رفته‌اند»
  24. «پسرم! بسیار افراد نافرمانی که نجات یافته و بسیار اهل کرداری که به سقوط‌گراییده‌اند، آن‌کس که در پی راستی و صداقت باشد، سبکبار است، مخالفت با نفس رشد اوست، هر ساعتی که بگذرد عمر را کاهش می‌دهد، وای به حال ستمکاران از قرار گرفتن در برابر بهترین داوران و دانای درون نهان‌کنندگان»
  25. «پسرم! بدترین توشه برای روز رستخیز جور و ستم بر بندگان خداست، در هر نوشیدنی امکان گلوگیری و در هر لقمه به گلو ماندن امکان دارد. جز با جدایی از یک نعمت به نعمت دیگری دست نخواهی یافت»
  26. «چه اندازه آسایش، به رنج و تنگدستی و نعمت به مرگ و زندگی و بیماری به تندرستی نزدیک است خوش به حال آن‌کس که علم و عمل و دوستی و دشمنی و گرفتن و نگرفتن و سخن و خموشی و کردار و گفتارش را خاص خدا گرداند. خوش به سعادت دانشمندی که عمل کند و در آن بکوشد و از شبیخون مرگ بهراسد و آماده باشد و مهیا گردد. اگر از او بپرسند پند و اندرز دهد و اگر او را وا نهند، خموشی اختیار کند، سخنش درست باشد و خموشی‌اش به جهت درماندگی از پاسخ نباشد»
  27. «وای بر آن‌کس که به محرومیت و شکست و ناکامی و نافرمانی مبتلا گردد، چیزی را برای خود بپسندد که آن را برای دیگری نمی‌پسندد و آن‌چه را خود عمل می‌کند بر مردم عیب گیرد»
  28. «پسرم بدان! هرکس با نرمی و ملایمت سخن گفت: دوست داشتنش واجب است. خداوند تو را در جهت هدایتت، موفق گرداند و به قدرت خود از اهل اطاعتش مقرر سازد، به راستی که او بخشنده و کریم است»تحف العقول، ص۸۸، در بیان وصایای امیر مؤمنان (ع).
  29. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۹۷-۱۰۸.
  30. «پس برای این (دستاورد)، اهل کردار باید کار کنند» سوره صافات، آیه ۶۱.
  31. حیاة الامام الحسین، ج۲، ص۱۰۹.
  32. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۱۰۹.
  33. الاصابة، ج۱، ص۳۳۳.
  34. تاریخ ابن عساکر، شرح حال امام حسین(ع).
  35. صفین نصر بن مزاحم، ص۱۱۴، ۲۴۹ و ۵۳۰.
  36. صفین نصر بن مزاحم، ص۵۰۷.
  37. مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها ص ۴۵.