برقراری عدل در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

در قرآن کریم آیات فراوانی بر وجوب اقامۀ عدل دلالت دارند، بلکه در تعدادی از آیات قرآن کریم - همان‌گونه که توضیح داده خواهد شد - عدل مساوی با اسلام بلکه با همۀ ادیان الهی راستین شناخته شده و مأموریت رسول اکرم(ص) بلکه تمام رسل الهی بپاداشتن عدل فردی و عدل اجتماعی در جامعۀ بشر معرفی شده است:

آیۀ اول: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ[۱]. در این آیۀ کریمه هدف از بعثت رسل الهی در سراسر تاریخ اقامۀ عدل و قسط در جامعۀ بشر با حمایت و کمک مردم معرفی شده است. در گذشته به این مطلب اشاره کردیم که فقه کلان یا فقه اجتماعی وظایف و مسئولیت‌های مکلّف کلان - یعنی جامعه - را تبیین می‌کند. در تکالیف مربوط به جامعه - مکلّف کلان - تکلیف، متوجّه جامعه به عنوان یک واحد اجتماعی است، در این نوع تکالیف، رهبر و مردم یا حاکم و محکومان همگی مکلّف‌اند که با یاری و همدستی یکدیکر (هدایت و امر و نهی از سوی رهبر، و اطاعت و نصرت رهبر از سوی مردم) به تکلیف اجتماعی خود عمل کنند. در این آیۀ کریمه اقامۀ قسط و عدل اجتماعی هدف ارسال رسل و انزال بینات و کتب معرفی شده، و مسئولیت آن به عهدۀ جامعه - که ترکیبی از رهبر و مردم است - گذاشته شده است ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ. در این آیه به تمکین رهبران الهی بر رهبری مردم در راه اقامۀ عدل و قسط اجتماعی نیز اشاره شده و با جملۀ ﴿وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ به دو ابزار بنیادین تمکین رسل در راستای رهبری جامعه برای اقامۀ قسط اجتماعی - که همان کتاب یا قانون عدل، و میزان یا قوۀ عصمت که تضمین عملی اجرای قانون عدل است - تصریح گردیده است.

آیۀ دوم: ﴿قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ[۲]. در این آیه به دستور خداوند مبنی بر اقامۀ قسط به طور مطلق - و بدون استثناء - تصریح شده است که دلالت بر وجوب مطلق عدل دارد.

آیۀ سوم: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ[۳]. در این آیه ضمن امر به اقامۀ قسط ﴿كُونُوا با بکارگیری واژۀ ﴿قَوَّامِينَ که صیغۀ مبالغه «قائم» است، بر تأکید شارع اسلامی بر وجوب اقامۀ عدل دلالت دارد که خود نوعی تصریح مؤکد بر اطلاق وجوب اقامۀ عدل و نیز تلویح بر اهمیت مطلق آن در شرع اسلام است.

آیۀ چهارم: ﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لَا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلَاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّهْهُ لَا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۴]. مراد از ﴿مَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ در این آیه وجود مقدّس رسول اکرم(ص) است، موݘید این مطلب جملۀ ﴿وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ است؛ که در آیۀ ذیل وجود پاک رسول اکرم(ص) به آن توصیف شده است: ﴿يس * وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ * إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ * عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ[۵]. بنابراین وجود مقدس رسول اکرم(ص) ﴿يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ است و معنای آن چنین است که تمام آنچه در شریعت رسول اکرم(ص) آمده همگی امر به عدل است، بلکه این نوع توصیف - به ویژه با توجه به قرینه‌ای که در سایر آیات آمده بالخصوص آیه‌ای که پس از این مورد بحث واقع خواهد شد - نه تنها دلالت بر آن دارد که اوامر و تشریعات رسول خدا همگی امر به عدل‌اند، بلکه بر این مطلب نیز دلالت دارد که آنچه عدل نباشد در قانون این رسول وجود نداشته و تشریع نشده است.

آیۀ پنجم: ﴿قُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ[۶]. این آیه نه تنها بر این دلالت دارد که مأموریت رسول خدا(ص) اقامۀ عدل است؛ بلکه بر این نیز دلالت دارد که در شریعت او چیزی جز عدل تشریع نشده است و شریعت او مساوی با عدل محض است. قرینه‌ای که در این آیه بر این حقیقت دلالت دارد صدر این آیۀ کریمه است که می‌فرماید: ﴿فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ در این بخش از آیه تقدیم جار و مجرور ﴿فَلِذَلِكَ دلالت بر حصر دارد و معنای آن حصر دعوت رسول خدا(ص) در همان دین و شریعتی است که در دو آیۀ قبل به آن اشاره شده و سپس عبارت ﴿قُلْ آمَنْتُ... شرح این دعوت و تعلیم کیفیت این دعوت است که در نتیجه حاصل معنای آیه چنین می‌شود: «تنها به آن شریعت و دین دعوت نما و راه استقامت را پیشه کن و چنین بگوی: که به تمام کتاب‌های الهی پیشین ایمان دارم و مأمورم که در بین شما عدل را بر پاکنم» بنابراین دینی که دعوت رسول اکرم(ص) - منحصراً - به سوی آن است و دین تمام انبیاء است اقامۀ عدل در بین مردم است. بنابراین شرایع انبیاء و شریعت رسول خدا(ص) عین عدل و جز عدل نیست. در اینجا باید راه را بر مغالطه‌ای که ممکن است توسّط برخی سفسطه‌گران مطرح گردد ببندیم، دراین مغالطه ادعا می‌شود: بنابر آنچه گفته شد انبیاء شریعتی خاص ندارند و شریعت آنان همان عدل عرفی محصول عقل جمعی مردم هر زمان است.

این مغالطه را آیات صریح پیش از این آیه نفی می‌کند آنجا که خدا فرمود: ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ[۷]. و نیز: ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ[۸]. و نیز فرمود: ﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ[۹]. و همچنین جملۀ: ﴿وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ[۱۰]. این آیات به صراحت بر این معنا دلالت دارند که مرجع اصلی همۀ اختلافات خداوند است، و تنها اوست که ولایت بر بشر داشته و حق تشریع و تقنین و امر و نهی دارد؛ لذا برای بشر دین و شریعتی تقنین کرده که به وسیلۀ انبیاء و به‌ویژه رسول خاتم(ص) برای بشر تبیین و تشریح شده، و سرانجام بر این حقیقت تأکید شده که آنچه خداوند برای بشر تشریع و تقنین نموده و انبیاء آن را تبلیغ و تبیین کرده و مأمور به اجرای آن بوده‌اند عین عدل است، و چیزی جز عدل نیست. بنابراین معنای آیه تأکید بر این است که شریعت الهی همان عدل مطلوب و مقصودی است که انسان‌ها بالفطره خواهان آنند و در آرزوی تحقق آن بسر می‌برند.

آیۀ ششم: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ[۱۱]. در این آیه بر حاکمان اسلامی منصوب از سوی خدا دستور داده شده که به عدل حکومت کنند. توضیح مطلب: این آیه دربارۀ نظام حکومتی اسلام وارد شده است، و در مقطع نخستین آن ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا به وجوب واگذاری قدرت سیاسی به کسانی که خداوند آنها را برای حکومت منصوب و معین نموده اشاره می‌کند. و در مقطع دوّم آن به وظیفه حاکمان الهی اشاره می‌کند که وجوب اقامه عدل و حکم به عدل در میان مردم است. و در آیه بعد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۱۲] به وظیفۀ مردم پس از برقراری حکومت الهی اشاره می‌کند که وجوب اطاعت و تسلیم در برابر امر و نهی خدا و رسول و حاکمان الهی پس از رسول خدا است.

بنابراین مقصود از ﴿الْأَمَانَاتِ در این آیه امانت قدرت سیاسی و حاکمیت است، دلیل بر این مطلب چند چیز است.

۱. در قرآن کریم واژۀ «امانت» مکرراً در معنای حاکمیت و قدرت سیاسی به کار رفته است:

الف: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ[۱۳]. در این آیه به قرینۀ عدم تکرار حرف نهی در ﴿وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ خیانت در امانت تفسیر و بیان همان خیانت به خدا و رسول است؛ زیرا خیانت به حقی است که مخصوص خدا و رسول است که همان حق حاکمیت است. آنچه مؤید این تفسیر است علاوه بر سیاق آیات که در رابطه با وجوب اطاعت از حاکمیت خدا و رسول است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ[۱۴]. ذیل آیه است ﴿وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ که اشاره به معلوم بودن این حق برای خدا و رسول نزد همۀ مسلمانان است. این حق معلوم خدا و رسول را که همان حق حاکمیت است هر مسلمانی به وسیلۀ شهادتین؛ یعنی شهادت بر وحدانیت خدا، و رسالت رسول «اشهد أن لا اله الا الله و اشهد أن محمد رسول الله(ص)» می‌پذیرد، و با اقرار و گواهی به آن پای‌بندی و التزام خویشتن را به آن اعلام می‌دارد.

ب: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا[۱۵]. در روایات متعدد از امام صادق(ع) روایت شده است که مراد از امانت در این آیه ولایت و حاکمیت است، از جمله: صدوق در عیون الاخبار به سندش از حسین بن خالد از حضرت رضا(ع) روایت کرده است: «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا فَقَالَ: الْأَمَانَةُ: الْوَلَايَةُ...»[۱۶]. گفت؛ پرسیم از ابوالحسن علی بن موسی الرضا(ع) دربارۀ سخن خدای عزوجّل: «ما عرضه داشتیم امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها پس از کشیدن بار آن سر برتافتند و ناتوان شدند»فرمود: امانت، یعنی ولایت... همچنین صدوق در معانی الاخبار روایت کرده است به سندش از أبو بصیر: «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا قَالَ الْأَمَانَةُ: الْوَلَايَةُ...»[۱۷].

گفت: از امام صادق(ع) پرسیدم دربارۀ سخن خدای عزوجّل «ما عرضه داشتیم امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها... فرمودند: امانت، یعنی؛ ولایت.»... کلینی نیز در اصول کافی از امام صادق(ع) روایت می‌کند: «فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا[۱۸] قَالَ: هِيَ وَلَايَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع)»[۱۹]. درباره سخن خدای عزوجّل «ما عرضه داشتیم امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها.».. فرمود: امانت، ولایت امیرالمؤمنین(ع) است. بخاری محدث معروف اهل سنت به سند خویش از أبوهریره روایت می‌کند که رسول خدا(ص) فرمود: «إِذَا ضُيِّعَتِ الأَمَانَةُ فَانْتَظِرِ السَّاعَةَ، قَالَ: كَيْفَ إِضَاعَتُهَا يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: إِذَا أُسْنِدَ الأَمْرُ إِلَى غَيْرِ أَهْلِهِ فَانْتَظِرِ السَّاعَةَ»[۲۰]. هنگامی که امانت تضییع گردد در انتظار قیامت باشید، گفت: تضییع امانت چگونه انجام می‌‌گیرد؟ رسول خدا(ص) فرمود: آنگاه که امر (امامت و ولایت) به غیر اهلش سپرده شود.

در این روایت همان‌گونه که روشن است رسول اکرم(ص) امانت را به امامت - که همان ولایت امر است - تفسیر کرده است. طبرسی در کتاب احتجاج از امیرالمؤمنین(ع) روایت می‌کند که دربارۀ آیۀ مذکور ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ... خطاب به یکی از زنادقه فرمود: «فَمَا هَذِهِ الْأَمَانَةُ وَ مَنْ هَذَا الْإِنْسَانُ وَ لَيْسَ مِنْ صِفَتِهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ التَّلْبِيسُ عَلَى عِبَادِهِ؟» تا آنجا که فرمود: «وَ أَمَّا الْأَمَانَةُ الَّتِي ذَكَرْتَهَا فَهِيَ الْأَمَانَةُ الَّتِي لَا تَجِبُ وَ لَا تَجُوزُ أَنْ تَكُونَ إِلَّا فِي الْأَنْبِيَاءِ وَ أَوْصِيَائِهِمْ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ائْتَمَنَهُمْ عَلَى خَلْقِهِ وَ جَعَلَهُمُ حُجَجاً فِي أَرْضِهِ...»[۲۱]. پس این امانت چیست؟ و این انسان کیست؟ در حالی که خداوندی که عزیز و حکیم است از صفت فریب‌بندگان به دور است؟ - تا آنجا که فرمود- و اما آن امانتی که یاد کردی پس مراد آن امانتی است که نباید و نشاید برای کسی جز انبیاء و اوصیاء آنان؛ زیرا خداوند تبارک و تعالی آنان را امانتداران خویش بر بندگانش قرار داده و آنان را حجّت و دلیل بر حق در زمین خود قرار داده است.

۲. سیاق آیه نیز مؤید آن است که مراد از ﴿الْأَمَانَاتِ امانت قدرت سیاسی و حاکمیت است. زیرا آیات قبل مربوط به مسألۀ حاکمیت است: ﴿أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذًا لَا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيرًا * أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا[۲۲]. و آیات بعد از آیۀ مورد بحث نیز در رابطه با همین موضوع است. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۲۳]. تا آنجا که فرمود: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا[۲۴].

۳. در آیات سورۀ شعراء که رسل الهی به‌عنوان حاکمان الهی معرفی شده‌اند و رسالت و مأموریت آنان به قرینۀ ﴿أَطِيعُونِ اقامۀ حکومت در جامعۀ بشری عنوان گردیده است، هر یک از رسل به‌عنوان ﴿أَمِينٌ؛ یعنی امانتدار معرفی شده است که این نیز تأکیدی است بر کاربری واژۀ «امانت» و مشتقات آن در معنای حاکمیت و قدرت سیاسی. خداوند متعال در سورۀ شعراء می‌فرماید: ﴿كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ[۲۵].

﴿كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلا تَتَّقُونَ * إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ[۲۶]. ﴿كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلا تَتَّقُونَ * إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ *... * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ * وَلا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ * الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ وَلا يُصْلِحُونَ[۲۷]. ﴿كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلا تَتَّقُونَ * إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ *... * كَذَّبَ أَصْحَابُ الأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلا تَتَّقُونَ * إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ[۲۸].

۴. روایات متعدّدی از معصومین(ع) وارد شده است که ﴿الْأَمَانَاتِ را در آیۀ مورد بحث به «ولایت و امانت و رهبری الهی» تفسیر کرده‌اند، از جمله:

الف: کلینی به سند صحیح روایت می‌کند: «عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ[۲۹] قَالَ إِيَّانَا عَنَى أَنْ يُؤَدِّيَ الْأَوَّلُ إِلَى الْإِمَامِ الَّذِي بَعْدَهُ الْكُتُبَ وَ الْعِلْمَ وَ السِّلَاحَ ﴿وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ[۳۰] الَّذِي فِي أَيْدِيكُمْ ثُمَّ قَالَ لِلنَّاسِ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۳۱] إِيَّانَا عَنَى خَاصَّةً- أَمَرَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ بِطَاعَتِنَا»[۳۲]. از بُرید عجلی، گفت: پرسیدم از امام باقر(ع) از فرموده خداوند «خدا به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به اهلش بسپارید و هنگامی که در میان مردم حکم می‌کنید به عدل حکم کنید». فرمود: ما را قصد فرموده و فرمان داده که امام نخستین امانت‌های امامت (کتاب و علم و سلاح) را به امام پس از خود تحویل دهد (و هنگامی که در میان مردم حکم می‌کنید به عدل حکم کنید)، یعنی عدلی که در اختیار شماست، سپس به مردم فرمود: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خدا را اطاعت کنید، و رسول و اولوالامر از خودتان را اطاعت کنید». از اولوالامر خصوص ما را اراده فرمود و به همۀ مؤمنان تا روز قیامت دستور داد ما را اطاعت کنند. بنابراین مخاطب در این آیه اگرچه عام است؛ لکن مراد از آن خاص است که رسول اکرم(ص) و امامان پس از اویند و به عبارتی دیگر: مخاطب در این آیه حاکمان الهی‌اند و عبارت ﴿وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ شاهد روشنی بر این مطلب است. خداوند در این آیه خطاب به حاکمان اسلامی دستور می‌دهد که امانت امامت را به جانشین خود تحویل دهند و زمینه را برای امامت و جانشینی او فراهم سازند.

ب. کلینی به دو سند صحیح از حضرت رضا(ع) روایت می‌کند: «عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا[۳۳] قَالَ هُمُ الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(ص) أَنْ يُؤَدِّيَ الْإِمَامُ الْأَمَانَةَ إِلَى مَنْ بَعْدَهُ وَ لَا يَخُصَّ بِهَا غَيْرَهُ وَ لَا يَزْوِيَهَا عَنْهُ»[۳۴]. دربارۀ فرموده خداوند عزوجّل (خداوند به شما فرمان می‌‌دهد که امانت‌ها را به اهلش بسپارید) فرمود: آنان امامان از آل محمدند(ص)، فرمان این است که هر امامی امانت (امامت) را به امام پس از خود تحویل دهد، و به جز او نسپارد، و امامت را از او باز ندارد.

ج. همچنین کلینی به سند صحیح از امام صادق(ع) روایت می‌کند: «عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا[۳۵] قَالَ أَمَرَ اللَّهُ الْإِمَامَ الْأَوَّلَ أَنْ يَدْفَعَ إِلَى الْإِمَامِ الَّذِي بَعْدَهُ كُلَّ شَيْ‌ءٍ عِنْدَهُ»[۳۶]. از معلّی بن خُنیس گفت: پرسیدم از امام صادق(ع) دربارۀ فرموده خدا (خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به اهلش بسپارید) فرمود: خداوند به امام نخستین دستور داد تا تمام آنچه نزد اوست به امام پس از خود بسپارد.

آیۀ هفتم: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ[۳۷]. دلالت این آیه بر وجوب عدل به طور مطلق روشن است؛ زیرا در مباحث اصولی ثابت شده که مادّۀ امر همچون هیأت آن دلالت بر وجوب دارد، بنابراین ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ دلالت بر وجوب دارد، و عدم تقیید آن به قید خاصی دلالت بر اطلاق و شمول وجوب دارد.[۳۸]

منابع

پانویس

  1. «ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب آسمانی و میزان (شناسایی حق از باطل) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند» سوره حدید، آیه ۲۵.
  2. «بگو: «پروردگارم امر به عدالت کرده است»» سوره اعراف، آیه ۲۹.
  3. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! همواره و همیشه قیام به عدالت کنید» سوره نساء، آیه ۱۳۵.
  4. «خداوند مثالی (دیگر) زده است: دو نفر را، که یکی از آن دو، گنگ مادرزاد است؛ و قادر بر هیچ کاری نیست؛ و سربار صاحبش می‌باشد؛ او را در پی هر چیز می‌فرستد، کاری از پیش نمی‌برد؛ آیا او، با کسی که امر به عدل و داد می‌‌کند، و بر راهی راست قرار دارد، برابر است؟!» سوره نحل، آیه ۷۶.
  5. «یس * سوگند به قرآن حکیم (و استوار) * که همانا تو از فرستادگان (خداوند) هستی * بر راهی راست (قرار داری)» سوره یس، آیه ۱-۴.
  6. «بگو: «به تمام کتاب‌هایی که خدا نازل کرده ایمان آورده‌ام و مأمورم در میان شما عدالت را اجرا کنم»» سوره شوری، آیه ۱۵.
  7. «آیا آنها غیر از او را ولی خود برگزیدند؟! در حالی که «ولی» فقط خداوند است» سوره شوری، آیه ۹.
  8. «در هر چیز اختلاف کنید، (بگو:) حکم آن با خداست» سوره شوری، آیه ۱۰.
  9. «آیینی را برای شما مقرر نمود که به نوح(ع) توصیه کرده بود؛ و آنچه را بر تو وحی فرستادیم.».. سوره شوری، آیه ۱۳.
  10. «و از هوی و هوس‌های آنان پیروی مکن» سوره مائده، آیه ۴۸.
  11. «خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحبانش بدهید؛ و هنگامی که میان مردم حکم می‌کنید، به عدالت حکم کنید» سوره نساء، آیه ۵۸.
  12. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر و پیشوایان خود را» سوره نساء، آیه ۵۹.
  13. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به خدا و پیامبر خیانت نکنید؛ و (نیز) در امانت‌های خود خیانت روا مدارید، در حالی که می‌دانید (این کار، گناه بزرگی است)» سوره انفال، آیه ۲۷.
  14. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! خدا و پیامبرش را اطاعت کنید؛ و از فرمان او سرپیچی ننمایید در حالی که (سخنان او را) می‌شنوید» سوره انفال، آیه ۲۰.
  15. «ما امانت (فرمانروایی) را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه داشتیم، آنها از حمل آن سر برتافتند، و از آن هراسیدند (و اظهار ناتوانی کردند)؛ امّا انسان (با سرکشی و طغیان در برابر ولایت الهی) آن را بر دوش کشید؛ او بسیار ستمکار و نادان بود» سوره احزاب، آیه ۷۲.
  16. عیون الاخبار، ج۱، ص۳۰۶.
  17. معانی الاخبار، ص۱۱۰.
  18. «ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بی‌گمان او ستمکاره‌ای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.
  19. اصول كافی، ج۱، ص۴۱۲
  20. صحیح بخاری، ج۴‌، باب رفع الامانة، ص۱۲۸‌، ح۱.
  21. الاحتجاج، ج۱،ص ۲۴۵- ۲۵۱.
  22. «آیا آنها (مؤمنان به جبت و طاغوت) سهمی در فرمانروایی دارند؟! در حالی که اگر چنین بود کمترین حقی را به مردم نمی‌دادند * یا اینکه نسبت به مردم [= پیامبر و خاندانش]، بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد می‌ورزند؟! ما به خاندان ابراهیم، کتاب و حکمت دادیم؛ و سلطنت عظیمی در اختیار آنها قرار دادیم» سوره نساء، آیه ۵۳-۵۴.
  23. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر و پیشوایان خود را.».. سوره نساء، آیه ۵۹.
  24. «به پروردگارت سوگند که آنها ایمان نخواهند آورد، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند؛ و سپس از داوری تو، در اندرون خویش احساس ناگواری و نارضایتی نکنند؛ و کاملاً تسلیم باشند» سوره نساء، آیه ۶۵.
  25. «قوم نوح(ع) پیامبران را تکذیب کردند * هنگامی که برادرشان نوح(ع) به آنان گفت: آیا تقوا پیشه نمی‌کنید؟! * به یقین من برای شما پیامبری امین هستم * تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید» سوره شعراء، آیه ۱۰۵-۱۰۸.
  26. «قوم عاد (نیز) پیامبران را تکذیب کردند * هنگامی که برادرشان هود(ع) به آنان گفت: آیا تقوا پیشه نمی‌کنید؟! * به یقین من برای شما پیامبری امین هستم * پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید» سوره شعراء، آیه ۱۲۳-۱۲۶.
  27. «قوم ثمود (نیز) پیامبران را تکذیب کردند * هنگامی که برادرشان صالح(ع) به آنان گفت: «آیا تقوا پیشه نمی‌کنید؟! * من برای شما پیامبری امین هستم * پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید... پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید * و فرمان مسرفان را اطاعت نکنید * همان کسانی که در زمین فساد می‌کنند و اصلاح نمی‌کنند» سوره شعراء، آیه ۱۴۱-۱۵۲.
  28. «قوم لوط(ع) (نیز) پیامبران را تکذیب کردند * هنگامی که برادرشان لوط(ع) به آنان گفت آیا تقوی الهی پیشه نمی‌کنید * من برای شما پیامبری امین هستم* پس تقوای الهی پیشه کنید و از من اطاعت کنید *... * اصحاب «ایکه» [صاحبان سرزمین‌های پر درخت] پیامبران را تکذیب کردند * هنگامی که برادرشان شعیب(ع) به آنان گفت: آیا تقوی الهی را پیشه نمی‌کنید؟ * من برای شما پیامبری امین هستم * پس تقوی الهی پیشه کنید و از من اطاعت کنید.».. سوره شعراء، آیه ۱۶۰-۱۷۹.
  29. «خدا به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به اهلش بسپارید و هنگامی که در میان مردم حکم می‌کنید به عدل حکم کنید» سوره نساء، آیه ۵۸.
  30. «و هنگامی که در میان مردم حکم می‌کنید به عدل حکم کنید» سوره نساء، آیه ۵۸.
  31. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خدا را اطاعت کنید، و رسول و اولوالامر از خودتان را اطاعت کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  32. اصول كافی، ج۱، ص۲۷۶.
  33. «خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به اهلش بسپارید» سوره نساء، آیه ۵۸.
  34. اصول كافی، ج۱، ص۲۷۶.
  35. «خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به اهلش بسپارید» سوره نساء، آیه ۵۸.
  36. اصول كافی، ج۱، ص۲۷۷.
  37. «خداوند به عدل و احسان فرمان می‌دهد» سوره نحل، آیه ۹۰.
  38. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص ۱۶۹-۱۸۲.