مباهله در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
'''مباهله''' یعنی دو نفر یا دو گروه که با هم [[نزاع]] دارند و هر کدام خود را بر [[حق]] میدانند به یکدیگر [[نفرین]] کنند که [[خداوند]] [[دروغگو]] و طرف ناحق را هلاک کند. چنین | '''مباهله''' یعنی دو نفر یا دو گروه که با هم [[نزاع]] دارند و هر کدام خود را بر [[حق]] میدانند به یکدیگر [[نفرین]] کنند که [[خداوند]] [[دروغگو]] و طرف ناحق را هلاک کند. چنین واقعهای در صدر اسلام میان [[پیامبر]] و [[مسیحیان]] [[نجران]] روی داده است. در این زمینه آیۀ ۶۱ [[سورۀ آل عمران]] نازل شده که به [[آیۀ مباهله]] معروف است. | ||
== | == مقدمه == | ||
مباهله | دعوت به مباهله از راههای [[اثبات]] [[حقّانیت]] و [[نبوت پیامبران]] بوده است و چون سخنان منطقی پیامبر{{صل}} در مسیحیان نجران اثر نکرد و عدهای به [[مجادله]] و [[محاجه]] با پیامبر{{صل}} پرداختند برای اثبات [[حقانیت]] خود به [[دستور خدا]] آنان را به مباهله فرا خواند<ref>ر.ک: زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب، مباهله (مقاله)|مباهله، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۲۶۲.</ref>، بنابراین مباهله برای اثبات حقانیت بوده و عمومیت دارد و مخصوص پیامبر{{صل}} نیست و هر فرد با [[ایمانی]] که [[تقوا]] و خداپرستی کامل داشته باشد، زمانی که استدلالهای او در برابر [[دشمن]] بر اثر [[لجاجت]] به جایی نرسید میتواند برای [[اثبات]] مدّعای خود به [[مباهله]] [[دعوت]] کند<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، نمونه، ج۲، ص۴۴۷.</ref>. | ||
== | == پیرامون [[نجران]] و مسیحیان آنجا == | ||
[[ | زمانی که [[اسلام]] پس از [[فتح مکه]] به [[قدرت]] اول در جزیرةالعرب تبدیل شد، دیگر [[دشمن]] [[قدرتمندی]] وجود نداشت که مانع [[پیشرفت]] آن باشد. هیئتهای زیادی از نقاط مختلف [[سرزمین]] [[عربی]] برای بررسی اوضاع و احوال [[مسلمانان]] و آشنایی با [[دین جدید]] به [[مدینه]] میآمدند. از جمله هیئتهایی که به مدینه آمدند مسیحیان [[شهر]] نجران بودند. | ||
نجران شهری بزرگ و وسیع در نزدیکی [[یمن]] است که هفتاد و سه قریه در آن وجود داشت. در منطقة نجران چشمههای گوارا، باغهای [[نخل]] خرما، مزارع مرکبات و باغهای میوه به وفور وجود داشت. نجران به علت وجود کلیسایی که به دست [[حبشیان]] ساخته شد، بعدها به [[کعبه]] نجران نام گرفت و [[شهرت]] فراوان کسب کرد<ref>معجم البلدان، ج۵، ص۲۶۹.</ref>. | |||
[[ | در [[زمان]] [[ظهور اسلام]] [[جمعیت]] زیادی از مسیحیان در آن سکونت داشتند. تمام شهر به دست اشراف و بزرگان آن و به طور مستقل اداره میشد. نه در تحت [[حکومت]] [[ایران]] بودند و نه تحت [[حکمرانی]] امپراطوری [[روم]]. البته از [[دولت]] [[روم]] بهرههای مادی فراوان داشتند<ref>مکاتیب الرسول، ج۲، ص۴۹۸.</ref>. [[امور سیاسی]]، مذهبی، [[اجتماعی]] [[شهر]] [[نجران]] زیر نظر سه [[شخصیت]] اداره میشد که هر کدام [[وظایف]] خاصی داشتند؛ «عاقب» که [[امیر]] و [[صاحب رأی]] بود و تمام [[کارها]] با [[مشورت]] وی انجام میشد، که نامش «عبدالمسیح» بود. «[[سید]]» که [[ریاست]] مجتمعات [[مردم]] نجران را بر عهده داشت و نامش «اَیهم» بود. و [[ابو حارثه بن علقمه]] که [[اسقف]] و [[رهبر]] مذهبی نجران و بزرگ [[کشیشان]] آنها بود<ref>السیرة النبویة، ج۱، ص۵۷۳.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۳۱۳.</ref> | ||
== [[جریان مباهله]] == | |||
در [[سال نهم هجری]]، "[[عامالوفود]]"، [[پیامبر]]{{صل}} نامهای برای بزرگان [[مسیحی]] [[نجران]] نوشت و آنان را به خداپرستی و [[ولایت]] [[خداوند]] دعوت کرد<ref>مکاتیب الرّسول، ج ۲، ص۵۰۲.</ref>. متن نامه چنین بود: | |||
«به نام خدای [[ابراهیم]] و [[اسحاق]] و [[یعقوب]] | |||
از محمد [[پیامبر خدا]] به اسقف نجران | |||
خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را [[حمد]] و [[ستایش]] میکنم و شما را از [[پرستش]] [[بندگان]]، به پرستش [[خدای متعال]] و از [[ولایت]] بندگان، به [[ولایت خدا]] دعوت میکنم. اگر این دعوت مرا نپذیرفتید باید به [[حکومت اسلامی]] [[جزیه]] بپردازید، در غیر این صورت به شما اعلام خطر میشود»<ref>الدرالمنثور، ج۲، ص۲۲۹؛ تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج۲، ص۴۵؛ البدایة و النهایة، ج۷، ص۲۶۳؛ امتاع الاسماع، ج۱۴، ص۶۷؛ سبل الهدی، ج۶، ص۴۱۵؛ تفسیر روح المعانی (آلوسی)، ج۳، ص۱۸۶؛ مکاتیب الرسول، ج۲، ص۴۹۰.</ref>. | خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را [[حمد]] و [[ستایش]] میکنم و شما را از [[پرستش]] [[بندگان]]، به پرستش [[خدای متعال]] و از [[ولایت]] بندگان، به [[ولایت خدا]] دعوت میکنم. اگر این دعوت مرا نپذیرفتید باید به [[حکومت اسلامی]] [[جزیه]] بپردازید، در غیر این صورت به شما اعلام خطر میشود»<ref>الدرالمنثور، ج۲، ص۲۲۹؛ تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج۲، ص۴۵؛ البدایة و النهایة، ج۷، ص۲۶۳؛ امتاع الاسماع، ج۱۴، ص۶۷؛ سبل الهدی، ج۶، ص۴۱۵؛ تفسیر روح المعانی (آلوسی)، ج۳، ص۱۸۶؛ مکاتیب الرسول، ج۲، ص۴۹۰.</ref>. | ||
پیامبر | علمای نجران پس از مذاکرات طولانی به نتیجۀ مشخص نرسیدند و قرار شد با [[دیدار]] پیامبر{{صل}} راه حل مناسبی بیابند<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۲؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۵۴.</ref>، بنابراین چهارده تن<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۷۵.</ref> از صاحبنظران و [[نخبگان]] مسیحی که سه تن از آنان [[رهبران]] مذهبی [[مسیحیت]] و در رأس هیئت بودند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۷؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۵۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۷۵.</ref>: "[[ابوحارثة]] بن [[علقمه]]"، [[اسقف]] اعظم و نمایندۀ رسمی کلیساهای [[روم]] و [[حجاز]]؛ "عبدالمسیح"، ملقب به عاقب که در [[عقل]] و [[درایت]] [[شهرت]] داش و "ایهم" که به او [[سید]] میگفتند، با لباسهای فاخر ابریشمی و انگشترهای طلا، بنا به برخی نقلها وارد مسجدی در [[مدینه]]، شمال [[بقیع]] که به نام "[[مسجد]] الإجابه" و "مسجد مباهله" معروف است شدند<ref>ر.ک: حسنی، علی اکبر، سیری در اماکن سرزمین وحی، ص۵۹.</ref> پیامبر{{صل}} با آنها سخن نگفت. آنها علت این [[رفتار]] را به [[راهنمایی]] آشنایانشان از [[امام علی]]{{ع}} پرسیدند. [[حضرت]] فرمودند: «با همان لباسهای [[سفر]]، نزد پیامبر{{صل}} بروید». آنها چنین کردند و هنگام [[ملاقات]] با [[رسول خدا]]{{صل}}، ایشان فرمودند: «به [[خدا]] [[سوگند]]! بار نخست، [[شیطان]] همراهتان بود»<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۵۲.</ref>. هنگام [[گفتگو]] با پیامبر{{صل}}، آنها ابتدا دربارۀ ماهیت [[عیسی]]{{ع}} سؤال کردند. [[رسول اکرم]]{{صل}} از ایشان به عنوان [[بنده]] و [[پیامبر خدا]] یاد کرد<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۶۷؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۲.</ref>. آنان شگفتزده پرسیدند: "چگونه ممکن است در حالی که همۀ [[آدمیان]] پدری دارند، [[عیسی]]{{ع}} بدون [[پدر]] به [[دنیا]] آمده باشد؟" [[پیامبر]]{{صل}} فرمودند: «[[آدم]] از [[خاک]] و بدون پدر [[آفریده]] شد، [[آفرینش]] عیسی{{ع}} نیز همانند [[آفرینش آدم]]، بدون پدر و از نفخۀ [[روح القدس]] است: {{متن قرآن|إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ}}<ref>«داستان عیسی نزد خداوند چون داستان آدم است که او را از خاک آفرید و سپس فرمود: باش! و بیدرنگ موجود شد» سوره آل عمران، آیه ۵۹.</ref>.<ref>ر.ک: زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب، مباهله (مقاله)|مباهله، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۲۶۱ ـ ۲۶۴؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۵۲۸؛ [[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۳۱۴.</ref> | ||
[[مسیحیان]] | == [[دستور الهی]] برای [[مباهله]] == | ||
[[مسیحیان]] که قائل به [[ربوبیت]] [[حضرت عیسی]]{{ع}} بودند و او را [[فرزند خدا]] میدانستند از پاسخ به این [[استدلال]] در ماندند و به [[انکار]] شدید آن پرداختند تا آنجا که پیامبر{{صل}} از [[رفتار]] آنان به ستوه آمد<ref>محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۱۱.</ref>، سپس به [[فرمان خداوند]] به [[مباهله]] [[دعوت]] شدند: {{متن قرآن|فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ}}<ref>«از آن پس كه به آگاهى رسيده اى، هر كس كه درباره او با تو مجادله كند، بگو: بياييد تا حاضر آوريم، ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما برادران خود را و شما برادران خود را. آن گاه دعا و تضرع كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان بفرستيم». سوره آل عمران، آیه ۶۱.</ref>. فردای آن [[روز]] ۲۴ یا ۲۵ ذیالحجه<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۷۰.</ref>، دو طرف در بیابان اطراف [[مدینه]] گرد آمدند<ref>میبدی، رشیدالدین، کشف الاسرار و عدة الأبرار، ج۲، ص۱۴۷.</ref>. پیامبر{{صل}} همراه [[امام علی]]{{ع}} که [[حسنین]]{{ع}} پیش روی آنها و [[فاطمه]]{{س}} پشت سر حضرت بود، همگی در جایگاه خویش قرار گرفتند<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۶۸؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۲.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} فرمودند: «بارالها! اینان [[اهل بیت]] من هستند»<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۲۶.</ref>. [[مسیحیان]] [[نجران]] نیز که برخی [[فرزندان]] خود را همراه آورده بودند در مقابل آنان استقرار یافتند. بزرگان [[مسیحی]] چون عزیزترین اشخاص پیامبر{{صل}} را همراه او دیدند به [[قوم]] خویش گفتند: "ما صورتهایی را میبینیم که اگر از [[خدا]] درخواست از جا برکندن کوهها را کنند، چنین خواهد شد<ref>عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۳؛ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۸، ص۲۴۷.</ref>. هرگز با آنان [[مباهله]] نکنید که به خدا [[سوگند]] او همانند [[پیامبران]] به مباهله نشسته است<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۳ ـ۸۲؛ این شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۷۰.</ref> که اگر چنین کنید هلاک خواهید شد و تا [[قیامت]] حتی یک مسیحی روی [[زمین]] باقی نخواهد ماند"<ref>رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۸، ص۲۴۷.</ref>. آنها از مباهله [[امتناع]] کردند؛ گروهی [[اسلام]] آوردند و عدهای به دادن جزیۀ سالیانه دو هزار دست [[لباس]] [[راضی]] شدند<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۲ ـ۸۳؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن اسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۸.</ref>. [[صلحنامه]] به [[املاء]] [[رسول خدا]] {{صل}} و به دست [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} نوشته شد<ref>فتوح البلدان، ص۷۳؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۱، ص۲۰۵؛ مکاتیب الرسول، ج۳، ص۱۷۰.</ref>. پیامبر{{صل}} پس از [[پشیمانی]] آنان از مباهله، فرمودند: «به خدا سوگند! اگر مباهله میکردید، تمام این بیابان پر از [[آتش]] میشد و در دم هلاک میشدید»<ref>میبدی، رشیدالدین، کشف الاسرار و عدة الأبرار، ج۲، ص۱۴۷؛ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۸، ص۲۴۷.</ref>. | |||
متأسفانه بخش وسیعی از مناظرات و گفتگوهای پیامبر{{صل}} با آنان مورد [[غفلت]] سیرهنویسان واقع شده و متون [[اسلامی]] نیز به طور مستقل بدان نپرداختهاند<ref>ر.ک: زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب، مباهله (مقاله)|مباهله، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۲۶۱ ـ ۲۶۴؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۵۲۸؛ [[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۳۱۵.</ref>. | |||
== [[زمان]] [[مباهله]] == | |||
برخی، زمان [[دعوت]] به مباهلۀ [[پیامبر]]{{صل}} را [[سال سوم هجری]] میدانند؛ زیرا به اتفاق اکثر [[مفسران شیعه]] و [[سنی]]، آیۀ ۶۱ [[سورۀ آل عمران]] که برای دعوت به مباهله است در این سال نازل شده است و برخی نیز وقوع آن را در [[سال نهم هجری]] ([[عامالوفود]]) دانستهاند که پیامبر{{صل}} عازم [[مدینه]] شد<ref>یوسفی غروی، محمد هادی، موسوعه التاریخ الاسلامی، ج۳، ص۵۵۷.</ref>. | |||
== [[فضیلت اهل بیت]]{{ع}} در مباهله == | |||
این حادثه، موقعیّت والای [[اهل بیت]]{{ع}} را نزد [[خدا]] نشان میدهد و از [[فضایل]] روشن [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} است که در [[آیه]]، [[جان]] پیامبر{{صل}} به شمار آمده و نشان میدهد او [[افضل]] [[صحابه]] است و خود [[امام علی]]{{ع}}<ref>احتجاج، ج ۱، ص۱۱۸.</ref> و [[امامان]] دیگر نیز به این واقعه [[استشهاد]] و [[احتجاج]] کردهاند<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج ۳۳ ص۱۸۱</ref>. وقتی [[مأمون]] از [[امام رضا]]{{ع}} خواست بزرگترین [[فضیلت علی]]{{ع}} را بیان کند، حضرت به این [[فضیلت]] اشاره فرمودند و این واقعه و فضیلت در آثار شعرای [[عرب]] و [[عجم]] نیز انعکاس یافته است<ref>نفحات الازهار، ج ۲۰، ص۲۵۸.</ref>. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |
نسخهٔ ۱۲ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۳۶
مباهله یعنی دو نفر یا دو گروه که با هم نزاع دارند و هر کدام خود را بر حق میدانند به یکدیگر نفرین کنند که خداوند دروغگو و طرف ناحق را هلاک کند. چنین واقعهای در صدر اسلام میان پیامبر و مسیحیان نجران روی داده است. در این زمینه آیۀ ۶۱ سورۀ آل عمران نازل شده که به آیۀ مباهله معروف است.
مقدمه
دعوت به مباهله از راههای اثبات حقّانیت و نبوت پیامبران بوده است و چون سخنان منطقی پیامبر(ص) در مسیحیان نجران اثر نکرد و عدهای به مجادله و محاجه با پیامبر(ص) پرداختند برای اثبات حقانیت خود به دستور خدا آنان را به مباهله فرا خواند[۱]، بنابراین مباهله برای اثبات حقانیت بوده و عمومیت دارد و مخصوص پیامبر(ص) نیست و هر فرد با ایمانی که تقوا و خداپرستی کامل داشته باشد، زمانی که استدلالهای او در برابر دشمن بر اثر لجاجت به جایی نرسید میتواند برای اثبات مدّعای خود به مباهله دعوت کند[۲].
پیرامون نجران و مسیحیان آنجا
زمانی که اسلام پس از فتح مکه به قدرت اول در جزیرةالعرب تبدیل شد، دیگر دشمن قدرتمندی وجود نداشت که مانع پیشرفت آن باشد. هیئتهای زیادی از نقاط مختلف سرزمین عربی برای بررسی اوضاع و احوال مسلمانان و آشنایی با دین جدید به مدینه میآمدند. از جمله هیئتهایی که به مدینه آمدند مسیحیان شهر نجران بودند.
نجران شهری بزرگ و وسیع در نزدیکی یمن است که هفتاد و سه قریه در آن وجود داشت. در منطقة نجران چشمههای گوارا، باغهای نخل خرما، مزارع مرکبات و باغهای میوه به وفور وجود داشت. نجران به علت وجود کلیسایی که به دست حبشیان ساخته شد، بعدها به کعبه نجران نام گرفت و شهرت فراوان کسب کرد[۳].
در زمان ظهور اسلام جمعیت زیادی از مسیحیان در آن سکونت داشتند. تمام شهر به دست اشراف و بزرگان آن و به طور مستقل اداره میشد. نه در تحت حکومت ایران بودند و نه تحت حکمرانی امپراطوری روم. البته از دولت روم بهرههای مادی فراوان داشتند[۴]. امور سیاسی، مذهبی، اجتماعی شهر نجران زیر نظر سه شخصیت اداره میشد که هر کدام وظایف خاصی داشتند؛ «عاقب» که امیر و صاحب رأی بود و تمام کارها با مشورت وی انجام میشد، که نامش «عبدالمسیح» بود. «سید» که ریاست مجتمعات مردم نجران را بر عهده داشت و نامش «اَیهم» بود. و ابو حارثه بن علقمه که اسقف و رهبر مذهبی نجران و بزرگ کشیشان آنها بود[۵].[۶]
جریان مباهله
در سال نهم هجری، "عامالوفود"، پیامبر(ص) نامهای برای بزرگان مسیحی نجران نوشت و آنان را به خداپرستی و ولایت خداوند دعوت کرد[۷]. متن نامه چنین بود:
«به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب
از محمد پیامبر خدا به اسقف نجران
خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش میکنم و شما را از پرستش بندگان، به پرستش خدای متعال و از ولایت بندگان، به ولایت خدا دعوت میکنم. اگر این دعوت مرا نپذیرفتید باید به حکومت اسلامی جزیه بپردازید، در غیر این صورت به شما اعلام خطر میشود»[۸].
علمای نجران پس از مذاکرات طولانی به نتیجۀ مشخص نرسیدند و قرار شد با دیدار پیامبر(ص) راه حل مناسبی بیابند[۹]، بنابراین چهارده تن[۱۰] از صاحبنظران و نخبگان مسیحی که سه تن از آنان رهبران مذهبی مسیحیت و در رأس هیئت بودند[۱۱]: "ابوحارثة بن علقمه"، اسقف اعظم و نمایندۀ رسمی کلیساهای روم و حجاز؛ "عبدالمسیح"، ملقب به عاقب که در عقل و درایت شهرت داش و "ایهم" که به او سید میگفتند، با لباسهای فاخر ابریشمی و انگشترهای طلا، بنا به برخی نقلها وارد مسجدی در مدینه، شمال بقیع که به نام "مسجد الإجابه" و "مسجد مباهله" معروف است شدند[۱۲] پیامبر(ص) با آنها سخن نگفت. آنها علت این رفتار را به راهنمایی آشنایانشان از امام علی(ع) پرسیدند. حضرت فرمودند: «با همان لباسهای سفر، نزد پیامبر(ص) بروید». آنها چنین کردند و هنگام ملاقات با رسول خدا(ص)، ایشان فرمودند: «به خدا سوگند! بار نخست، شیطان همراهتان بود»[۱۳]. هنگام گفتگو با پیامبر(ص)، آنها ابتدا دربارۀ ماهیت عیسی(ع) سؤال کردند. رسول اکرم(ص) از ایشان به عنوان بنده و پیامبر خدا یاد کرد[۱۴]. آنان شگفتزده پرسیدند: "چگونه ممکن است در حالی که همۀ آدمیان پدری دارند، عیسی(ع) بدون پدر به دنیا آمده باشد؟" پیامبر(ص) فرمودند: «آدم از خاک و بدون پدر آفریده شد، آفرینش عیسی(ع) نیز همانند آفرینش آدم، بدون پدر و از نفخۀ روح القدس است: ﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾[۱۵].[۱۶]
دستور الهی برای مباهله
مسیحیان که قائل به ربوبیت حضرت عیسی(ع) بودند و او را فرزند خدا میدانستند از پاسخ به این استدلال در ماندند و به انکار شدید آن پرداختند تا آنجا که پیامبر(ص) از رفتار آنان به ستوه آمد[۱۷]، سپس به فرمان خداوند به مباهله دعوت شدند: ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۱۸]. فردای آن روز ۲۴ یا ۲۵ ذیالحجه[۱۹]، دو طرف در بیابان اطراف مدینه گرد آمدند[۲۰]. پیامبر(ص) همراه امام علی(ع) که حسنین(ع) پیش روی آنها و فاطمه(س) پشت سر حضرت بود، همگی در جایگاه خویش قرار گرفتند[۲۱]. پیامبر(ص) فرمودند: «بارالها! اینان اهل بیت من هستند»[۲۲]. مسیحیان نجران نیز که برخی فرزندان خود را همراه آورده بودند در مقابل آنان استقرار یافتند. بزرگان مسیحی چون عزیزترین اشخاص پیامبر(ص) را همراه او دیدند به قوم خویش گفتند: "ما صورتهایی را میبینیم که اگر از خدا درخواست از جا برکندن کوهها را کنند، چنین خواهد شد[۲۳]. هرگز با آنان مباهله نکنید که به خدا سوگند او همانند پیامبران به مباهله نشسته است[۲۴] که اگر چنین کنید هلاک خواهید شد و تا قیامت حتی یک مسیحی روی زمین باقی نخواهد ماند"[۲۵]. آنها از مباهله امتناع کردند؛ گروهی اسلام آوردند و عدهای به دادن جزیۀ سالیانه دو هزار دست لباس راضی شدند[۲۶]. صلحنامه به املاء رسول خدا (ص) و به دست امیرالمؤمنین (ع) نوشته شد[۲۷]. پیامبر(ص) پس از پشیمانی آنان از مباهله، فرمودند: «به خدا سوگند! اگر مباهله میکردید، تمام این بیابان پر از آتش میشد و در دم هلاک میشدید»[۲۸].
متأسفانه بخش وسیعی از مناظرات و گفتگوهای پیامبر(ص) با آنان مورد غفلت سیرهنویسان واقع شده و متون اسلامی نیز به طور مستقل بدان نپرداختهاند[۲۹].
زمان مباهله
برخی، زمان دعوت به مباهلۀ پیامبر(ص) را سال سوم هجری میدانند؛ زیرا به اتفاق اکثر مفسران شیعه و سنی، آیۀ ۶۱ سورۀ آل عمران که برای دعوت به مباهله است در این سال نازل شده است و برخی نیز وقوع آن را در سال نهم هجری (عامالوفود) دانستهاند که پیامبر(ص) عازم مدینه شد[۳۰].
فضیلت اهل بیت(ع) در مباهله
این حادثه، موقعیّت والای اهل بیت(ع) را نزد خدا نشان میدهد و از فضایل روشن علی بن ابی طالب(ع) است که در آیه، جان پیامبر(ص) به شمار آمده و نشان میدهد او افضل صحابه است و خود امام علی(ع)[۳۱] و امامان دیگر نیز به این واقعه استشهاد و احتجاج کردهاند[۳۲]. وقتی مأمون از امام رضا(ع) خواست بزرگترین فضیلت علی(ع) را بیان کند، حضرت به این فضیلت اشاره فرمودند و این واقعه و فضیلت در آثار شعرای عرب و عجم نیز انعکاس یافته است[۳۳].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ ر.ک: زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب، مباهله (مقاله)|مباهله، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۲۶۲.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، نمونه، ج۲، ص۴۴۷.
- ↑ معجم البلدان، ج۵، ص۲۶۹.
- ↑ مکاتیب الرسول، ج۲، ص۴۹۸.
- ↑ السیرة النبویة، ج۱، ص۵۷۳.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۱۳.
- ↑ مکاتیب الرّسول، ج ۲، ص۵۰۲.
- ↑ الدرالمنثور، ج۲، ص۲۲۹؛ تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج۲، ص۴۵؛ البدایة و النهایة، ج۷، ص۲۶۳؛ امتاع الاسماع، ج۱۴، ص۶۷؛ سبل الهدی، ج۶، ص۴۱۵؛ تفسیر روح المعانی (آلوسی)، ج۳، ص۱۸۶؛ مکاتیب الرسول، ج۲، ص۴۹۰.
- ↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۲؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۵۴.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۷۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۷؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۵۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۷۵.
- ↑ ر.ک: حسنی، علی اکبر، سیری در اماکن سرزمین وحی، ص۵۹.
- ↑ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۵۲.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۶۷؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۲.
- ↑ «داستان عیسی نزد خداوند چون داستان آدم است که او را از خاک آفرید و سپس فرمود: باش! و بیدرنگ موجود شد» سوره آل عمران، آیه ۵۹.
- ↑ ر.ک: زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب، مباهله (مقاله)|مباهله، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۲۶۱ ـ ۲۶۴؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۵۲۸؛ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۱۴.
- ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۱۱.
- ↑ «از آن پس كه به آگاهى رسيده اى، هر كس كه درباره او با تو مجادله كند، بگو: بياييد تا حاضر آوريم، ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما برادران خود را و شما برادران خود را. آن گاه دعا و تضرع كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان بفرستيم». سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۷۰.
- ↑ میبدی، رشیدالدین، کشف الاسرار و عدة الأبرار، ج۲، ص۱۴۷.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۶۸؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۲.
- ↑ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۲۶.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۳؛ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۸، ص۲۴۷.
- ↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۳ ـ۸۲؛ این شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۷۰.
- ↑ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۸، ص۲۴۷.
- ↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۲ ـ۸۳؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن اسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۸.
- ↑ فتوح البلدان، ص۷۳؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۱، ص۲۰۵؛ مکاتیب الرسول، ج۳، ص۱۷۰.
- ↑ میبدی، رشیدالدین، کشف الاسرار و عدة الأبرار، ج۲، ص۱۴۷؛ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۸، ص۲۴۷.
- ↑ ر.ک: زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب، مباهله (مقاله)|مباهله، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۲۶۱ ـ ۲۶۴؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۵۲۸؛ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۱۵.
- ↑ یوسفی غروی، محمد هادی، موسوعه التاریخ الاسلامی، ج۳، ص۵۵۷.
- ↑ احتجاج، ج ۱، ص۱۱۸.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج ۳۳ ص۱۸۱
- ↑ نفحات الازهار، ج ۲۰، ص۲۵۸.