توحید صفاتی در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
حکما میخواهند با حفظ احدیت ذات، نفی هرگونه کثرتی در مرتبه ذات واجبالوجود، [[حقیقت]] صفات واجبالوجود را اثبات کنند، و نیز ثابت کنند که آن صفات، واقعاً و بدون هیچ شائبه مجاز، در ذات واجبالوجود وجود دارد. و این صفات در ممکنالوجود مستلزم کثرت است؛ ولی در [[واجب]] مستلزم هیچگونه کثرتی نیست<ref>مطهری، الهیات شفا، ج۲، ص۱۴۲ - ۱۳۸، همو، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ج۲، ص۴۰ - ۳۸؛ همو، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج۱ و ۲، ص۲۲۳؛ همو، تکامل اجتماعی انسان (هدف زندگی)، ص۱۱۷.</ref>.<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۸۶.</ref> | حکما میخواهند با حفظ احدیت ذات، نفی هرگونه کثرتی در مرتبه ذات واجبالوجود، [[حقیقت]] صفات واجبالوجود را اثبات کنند، و نیز ثابت کنند که آن صفات، واقعاً و بدون هیچ شائبه مجاز، در ذات واجبالوجود وجود دارد. و این صفات در ممکنالوجود مستلزم کثرت است؛ ولی در [[واجب]] مستلزم هیچگونه کثرتی نیست<ref>مطهری، الهیات شفا، ج۲، ص۱۴۲ - ۱۳۸، همو، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ج۲، ص۴۰ - ۳۸؛ همو، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج۱ و ۲، ص۲۲۳؛ همو، تکامل اجتماعی انسان (هدف زندگی)، ص۱۱۷.</ref>.<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۸۶.</ref> | ||
==[[توحید صفاتی]]== | |||
بیهمتایی [[خداوند]] در [[صفات کمال]] و [[نفی]] زیادت [[صفات ذاتیه]] بر ذات الوهی. | |||
برای توحید صفاتی، دو معنا ذکر شده است، یکی این که صفات ذاتیه خداوند عین ذات او است، به عبارت دیگر، نفی صفات زاید بر ذات و دیگر بیهمتایی خداوند در صفات ذاتیه و کمالیه<ref>مظفر، محمدرضا، عقائد الامامیة، ص۱۹.</ref>. گاهی توحید صفاتی فقط به معنای دوم<ref>حمصی رازی، سدیدالدین، المنقذ من التقلید، ج۱، ص۱۳۰.</ref> و گاهی فقط به معنای اول<ref>شبر، سید عبدالله، حق الیقین، ج۱، ص۳۹ -۴۰.</ref> [[تفسیر]] شده است. برخی، علاوه بر نفی صفات زاید بر ذات، [[منزه]] بودن [[ذات مقدس]] خداوند از ترکیب [[عقلی]] و خارجی را نیز از معانی توحید صفاتی برشمردهاند<ref>نوری طبرسی، سید اسماعیل، کفایة الموحدین، ج۱، ص۵۷۵.</ref>. اگر چه توحید صفاتی، مستلزم بساطت [[ذات الهی]] و منافی ترکیب در [[ذات خداوند]] است، ولی این معنا معمولاً در مورد [[توحید ذاتی]] به معنای احدیت ذات به کار میرود<ref>توحید ذاتی.</ref>. | |||
توحید صفاتی به معنای نفی زیادت [[صفات ذاتی]] خداوند بر ذات الوهی و عینیت این صفات با ذات، در کتابهای [[کلامی]] و [[فلسفی]] پیشینیان به کار نرفته است. آنان در مبحث [[توحید]]، از توحید ذاتی و [[توحید الوهی]] بحث کرده و عینیت صفات با ذات را در مبحث مربوط به [[صفات الهی]] مطرح کردهاند، چنانکه [[علامه حلی]]<ref>حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۴۰۴- ۴۱۰.</ref> هر یک از نفی [[شریک]] (واحدیت ذات الهی)، نفی ترکیب (احدیت ذات خداوند) و نفی معانی، احوال و صفات زاید بر ذات را مسألهای جداگانه قرار داده است. [[ابن میثم بحرانی]]، توحید را بحث دهم، و عینیت صفات با ذات را بحث یازدهم از رکن سوم اولین قاعده کتاب [[قواعد المرام (کتاب)|قواعد المرام]]<ref>بحرانی، میثم بن علی، قواعد المرام، ص۱۰۰- ۱۰۱.</ref> قرار داده است. [[سید مرتضی]] در شرح [[جمل العلم و العمل (کتاب)|جمل العلم و العمل]]<ref>سید مرتضی، شرح جمل العلم و العمل، ص۶۷.</ref> و [[الملخص فی اصول الدین (کتاب)|الملخص فی اصول الدین]]<ref>سید مرتضی، الملخص فی اصول الدین، ص۱۳۸.</ref>؛ [[شیخ طوسی]] در [[تمهید الاصول (کتاب)|تمهید الاصول]]<ref>طوسی، محمد بن الحسن، تمهید الاصول، ص۱۲۱.</ref> و [[الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد (کتاب)|الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد]]<ref>طوسی، محمد بن الحسن، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۶۱.</ref>، [[ابوالصلاح حلبی]] در [[تقریب المعارف (کتاب)|تقریب المعارف]]<ref>حلبی، ابوالصلاح، تقریب المعارف، ص۴۸.</ref>، [[محقق حلی]] در [[المسلک فی اصول الدین (کتاب)|المسلک فی اصول الدین]]<ref>حلی، جعفر بن الحسن، المسلک فی اصول الدین، ص۵۱.</ref>، [[سدیدالدین حمصی]] در [[المنقذ من التقلید (کتاب)|المنقذ من التقلید]]<ref>حمصی رازی، سدیدالدین، المنقذ من التقلید، ج۱، ص۱۳۹.</ref>، [[فخرالدین رازی]] در [[نهایة العقول (کتاب)|نهایة العقول]]<ref>فخر رازی، نهایة العقول، ج۲، ص۲۰۹.</ref>، [[المحصل (کتاب)|المحصل]]<ref>فخر رازی، المحصل، ص۲۷۹.</ref> و [[المطالب العالیة (کتاب)|المطالب العالیة]]<ref>فخر رازی، المطالب العالیة، ج۳، ص۲۲۳.</ref>، [[ایجی]] و [[جرجانی]] در المواقف و شرح المواقف<ref>جرجانی، میرسید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۳۹ و ۴۵.</ref>، [[تفتازانی]] در [[شرح المقاصد (کتاب)|شرح المقاصد]]<ref>تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱ و ۶۷.</ref> و [[شرح العقائد النسفیه (کتاب)|شرح العقائد النسفیه]]<ref>تفتازانی، سعدالدین، شرح العقائد النسفیه، ص۳۶.</ref>، [[سیف الدین آمدی]] در [[ابکار الافکار (کتاب)|ابکار الافکار]]<ref>آمدی، سیف الدین، ابکار الافکار، ج۱، ص۱۸۴.</ref>، [[فاضل مقداد]] در [[اللوامع الإلهیة (کتاب)|اللوامع الإلهیة]]<ref>سیوری حلی، مقداد بن عبدالله، اللوامع الإلهیة، ص۲۰۷.</ref> و [[ارشاد الطالبین (کتاب)|ارشاد الطالبین]]<ref>سیوری حلی، مقداد بن عبدالله، ارشاد الطالبین، ص۲۲۲.</ref>، [[خواجه نصیرالدین]] در [[فصول نصیریه (کتاب)|فصول نصیریه]](شرح فصول نصیریه)<ref>خواجگی شیرازی، محمد بن احمد، شرح فصول نصیریه، ص۶۱.</ref>، [[قواعد العقائد (کتاب)|قواعد العقائد]]<ref>طوسی، نصیرالدین، قواعد العقائد، ص۶۰-۶۳.</ref>، [[عبدالجبار معتزلی]] در [[شرح الاصول الخمسة (کتاب)|شرح الاصول الخمسة]]<ref>همدانی، عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، ص۱۲۷.</ref>، [[رکن الدین ملاحمی خوارزمی]] در کتاب [[الفائق فی اصول الدین (کتاب)|الفائق فی اصول الدین]]<ref>ملاحمی خوارزمی، رکن الدین، کتاب الفائق فی اصول الدین، ص۶۸.</ref>، [[عبدالکریم شهرستانی]] در کتاب [[نهایة الأقدام فی علم الکلام (کتاب)|نهایة الأقدام فی علم الکلام]]<ref>شهرستانی، عبدالکریم، نهایة الأقدام فی علم الکلام، ص۹۰ و ۱۸۰.</ref>؛ [[صدرالمتألهین]] در [[الحکمة المتعالیة (کتاب)|الحکمة المتعالیة]]<ref>شیرازی، صدرالدین محمد، الحکمة المتعالیة، ج۶، ص۱۲۳-۱۳۳.</ref>، [[ملاهادی سبزواری]] در [[اسرار الحکم (کتاب)|اسرار الحکم]]<ref>سبزواری، ملاهادی، اسرار الحکم، ص۴۵ و ۵۰.</ref> و [[شرح المنظومة (کتاب)|شرح المنظومة]]<ref>سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومة، ص۱۴۳-۱۵۶.</ref>، [[عبدالرزاق لاهیجی]] در [[گوهر مراد (کتاب)|گوهر مراد]]<ref>لاهیجی، عبدالرزاق، گوهر مراد، ص۱۹۷ و ۲۴۱.</ref>، [[ابومعین نسفی]] در [[تبصرة الأدلة (کتاب)|تبصرة الأدلة]]<ref>نسفی ماتریدی، ابومعین، تبصرة الأدلة، ج۱، ص۳۶۶.</ref>، [[کمال الدین]]، [[ابن همام حنفی]] و [[کمال الدین شافعی]] در [[المسامرة شرح المسایرة (کتاب)|المسامرة شرح المسایرة]]<ref>مقدسی، ابن ابی شریف، المسامرة شرح المسایرة، ص۹۰.</ref> و دیگر [[فلاسفه]] و [[متکلمان اسلامی]]، بحث درباره [[نفی]] یا [[اثبات]] صفات زاید بر ذات را به صورت مستقل از بحث درباره [[توحید]] مطرح کردهاند. در هر حال، اصطلاح «[[توحید صفاتی]]» در [[زمان]] کنونی رایج بوده و در دو معنای بیهمتایی [[خداوند]] در [[صفات کمال]]، و [[نفی]] زیادت صفات بر ذات یا عینیت [[صفات ذاتیه]] با ذات، به کار میرود. در معنای نخست هیچگونه اختلافی رخ نداده است و عموم [[متکلمان]] و [[فلاسفه]] [[اسلامی]] بر آن [[اتفاق نظر]] دارند. هر چند ممکن است در [[تفسیر]] و تبیین آن، دیدگاههای مختلفی مطرح شده باشد. از باب مثال، در این که خداوند در صفت [[خالقیت]]، بیهمتاست، اختلافی وجود ندارد، ولی در تفسیر [[توحید در خالقیت]]، آراء مختلفی مطرح شده است<ref>توحید افعالی.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[توحید صفاتی (مقاله)|مقاله «توحید صفاتی»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۳ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی، ج۳]] ص ۶۹.</ref> | |||
===آراء و اقوال=== | |||
آنچه در باب توحید صفاتی مورد [[اختلاف]] واقع شده، همانا معنای دوم آن، یعنی نفی زیادت صفات ذاتیه بر ذات یا عینیت آنها با [[ذات الهی]] است. [[کرامیه]]، [[اشاعره]] و [[ماتریدیه]] مثبت زیادت و منکر عینیتاند، فلاسفه اسلامی، [[متکلمان امامیه]]، [[زیدیه]]، [[اباضیه]] و اکثر [[متکلمان معتزلی]]، منکر زیادت صفات ذاتیه خداوند بر ذات، و مثبت عینیت آنها با ذات یا [[نیابت]] ذات از صفات ذاتیه هستند. [[شیخ مفید]] اقوال در این مسأله را چنین باز گفته است: | |||
«[[خدای عزوجل]]، به لحاظ ذات خود (لنفسه) [[حی]]، [[قادر]] و عالم است، نه به [[حیات]]، [[قدرت]] و [[علمی]] (زاید بر ذات)، آنگونه که تشبیهگرایان از [[اصحاب صفات]](صفاتیه) گفتهاند و نه به خاطر احوال مختلفی که [[ابوهاشم جبایی]] گفته و با این قول، از سایر [[اهل]] توحید جدا شده و دیدگاهی شنیعتر از دیدگاه اهل صفات را مطرح کرده است، این دیدگاهی که ما برگزیدهایم، [[مذهب]] همه [[امامیه]]، [[معتزله]] - غیر از ابوهاشم - و اکثر [[مرجئه]]، [[جمهور]] زیدیه و جماعتی از [[اهل حدیث]] و [[محکمه]] ([[خوارج]]) است»<ref>شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۵۲.</ref>. | |||
فخرالدین رازی، اشاعره را طرفداران زیادت صفات بر ذات، و فلاسفه و معتزله را [[منکران]] آن معرفی کرده است<ref>فخر رازی، المحصل، ص۲۶۰.</ref>. در شرح المواقف<ref>جرجانی، میرسید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۴۴- ۴۵.</ref> و ابکار الافکار<ref>آمدی، سیف الدین، ابکار الافکار، ج۱، ص۱۸۴.</ref> [[فلاسفه]] و [[شیعه]]، نافیان صفات زاید بر ذات، و [[اشاعره]] و [[پیروان]] آنان ([[ماتریدیه]]) مثبتان آن قلمداد شدهاند. | |||
[[تفتازانی]]، اشاعره را [[اهل حق]] معرفی کرده و آنان را طرفدار زیادت [[صفات ذات]] شمرده و اکثر فرق، مانند فلاسفه، [[معتزله]] و همفکران آنان - که به [[زعم]] او [[اهل بدعت]] و هوی هستند - را [[منکران]] زیادت صفات ذات قلمداد کرده و یادآور شده است که آنان، طرفداران زیادت را «صفاتیه» نامیدهاند، به [[اعتقاد]] وی، [[کلام امام]] رازی در تحریر محل [[نزاع]]، به دیدگاه اعتزال [[تمایل]] دارد<ref>تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۴، ص۷۰.</ref>. | |||
[[علامه حلی]]، آراء در این مسأله را اینگونه باز گفته است: «[[اصحاب]] ما ([[شیعه امامیه]]) و اکثر معتزله معتقدند که [[خداوند]] [[قادر]]، عالم و [[حی]] است لذاته، یعنی [[ذات خداوند]] از همه ذوات متمیز است و با این تمیز ذاتی، از ویژگی صحة الفعل و [[تبین]] اشیاء برای او و عدم استحاله [[قدرت]] و [[علم]] برخوردار است و به ذاتی (حقیقتی) غیر از ذات خود برای این اوصاف نیاز ندارد. [[کرامیه]] و [[اشعریه]] معتقدند باید به ذات خداوند معنایی که قدرت نامیده میشود [[قائم]] باشد، تا صدور فعل از او امکان داشته باشد {{عربی|حتى يصح منه الفعل}}. و به خاطر آن به صفت قادر، وصف شود و باید معنایی به ذات او قائم باشد که آن علم است تا اِحکام فعل (انجام فعل محکم) از خداوند ممکن باشد و به خاطر آن به صفت عالم، وصف شود. [[ابوهاشم]] و پیروان او گفتهاند: خداوند به خاطر آنکه ذاتش دارای احوال ویژهای است، به این صفات، وصف میشود و اگر این حالات نبود، به صفات قادر، عالم، حی موجود و نظایر آنها، وصف نمیشد. مقصود آنان از حال، صفتی است برای موجود که به وجود یا عدم وصف نمیشود<ref>حلی، حسن بن یوسف، انوار الملکوت، ص۷۳-۷۴.</ref>. | |||
[[محمد بن احمد خواجگی شیرازی]]، علاوه بر [[حکما]]، [[صوفیه]]، [[مشایخ]] [[معتزله]]، مشایخ و محققان [[اهل سنت]] را نیز از طرفداران [[نفی]] زیادت [[صفات ذاتیه]] با [[ذات الهی]] دانسته و گفته است: «آنچه مشایخ [[اشاعره]] گفتهاند که [[صفات خداوند]]، نه او است و نه غیر او {{عربی|صفاته تعالى لا هو و لا غيره}} به همان معنایی است که حکما گفتهاند، چه مراد آن است که {{عربی|«لا هو» بحسب المفهوم و الاعتبار، «و لا غيره» بحسب الخارج}}، و حمل [[کلام]] ایشان بر غیر این معنا [[باطل]] است. وی [[اعتقاد]] به زیادت صفات بر ذات را [[عقیده]] برخی از اشاعره دانسته است<ref>خواجگی شیرازی، محمد بن احمد، شرح فصول نصیریه، ص۶۳- ۶۴.</ref>. | |||
[[ملا علی قاری]] نیز گفته است: «[[صحابه]] و [[تابعین]] و سایر مجتهدین بر این مطلب [[اجماع]] داشتند که هر یک از صفات خداوند، نه او است و نه غیر او {{عربی|لا هو و لا غيره}} و معنای آن این است که به حسب مفهوم، (عین) او نیستند و به حسب وجود خارجی، غیر او نمیباشند؛ زیرا مفهوم صفات، غیر از مفهوم ذات است، لیکن به اعتبار ظهورات آنها در [[کائنات]]، مغایر ذات نمیباشند<ref>قاری حنفی، ملاعلی، شرح الفقه الاکبر، ص۴۹.</ref>. بر فرض [[درستی]] این مدعا، دیدگاه مزبور مربوط به قدمای اهل سنت است، اما آنچه [[ابوالحسن اشعری]] و [[پیروان]] او به آن معتقدند، زیادت [[واقعیت]] صفات ذاتیه و ثبوتیه بر [[ذات خداوند]] است، هر چند از به کار بردن لفظ مغایرت با ذات، اجتناب میکنند. | |||
[[عالمان]] [[اباضیه]] - تنها [[فرقه]] باقی مانده از [[خوارج]] که [[مذهب]] خود را مذهب [[اعتدال]] میدانند - به عینیت صفات ذاتیه [[خداوند]] با ذات الهی تصریح و تأکید کردهاند<ref>ثمینی مصعبی، عبدالعزیز، کتاب معالم الدین، ج۱، ص۲۱۶؛ معمر، علی یحیی، الاباضیة مذهب اسلامی معتدل، ص۲۸.</ref>. [[عالمان زیدیه]] نیز منکر زیادت صفات بر ذات هستند<ref>هارونی، احمد بن الحسین، التبصرة فی التوحید و العدل، ص۳۵؛ سلطانی، مصطفی، تاریخ و عقاید زیدیه، ص۱۸۲.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[توحید صفاتی (مقاله)|مقاله «توحید صفاتی»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۳ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی، ج۳]] ص ۷۰.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ ۲۴ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۵۳
خداشناسی | |
---|---|
توحید | توحید ذاتی • توحید صفاتی • توحید افعالی • توحید عبادی • صفات ذات و صفات فعل |
فروع | توسل • شفاعت • تبرک • استغاثه |
عدل الهی | |
حُسن و قُبح • بداء • امر بین الامرین | |
نبوت | |
عصمت پیامبران • خاتمیت • پیامبر اسلام • معجزه • عدم تحریف قرآن | |
امامت | |
باورها | عصمت امامان • ولایت تكوینی • علم غیب • خلیفةالله • غیبت • مهدویت • انتظار فرج • ظهور • رجعت |
امامان | امام علی • امام حسن • امام حسین • امام سجاد • امام باقر • امام صادق • امام کاظم • امام رضا • امام جواد • امام هادی • امام عسکری • امام مهدی |
معاد | |
برزخ • معاد جسمانی • حشر • صراط • تطایر کتب • میزان | |
مسائل برجسته | |
اهلبیت • چهارده معصوم • کرامت • تقیه • مرجعیت • ولایت فقیه | |
توحید صفاتی در فرهنگ شیعه
توحید صفاتی به معنای یگانگی ذات و صفات خداوند است. صفات خداوند، حقایقی غیر از ذات نیستند تا ذات خدا بدانها اتصاف یابد؛ بلکه صفات خدا، عین یکدیگرند و عین ذات او. این آموزه را "عینیت صفات با ذات" مینامند. اختلاف ذات با صفات و نیز اختلاف صفات با یکدیگر، از محدودیت ذات سرچشمه میگیرد؛ اما نامحدود بودن خداوند، اختلاف در ذات و صفات را بر نمیتابد. توحید صفاتی همانند توحید ذاتی، از اصول معارف اسلامی و عالیترین اندیشههای بشری است که نمودی ویژه در تشیع دارد[۱]. در برابر شیعه و بیشترینه معتزله- که به عینیت صفات با ذات معتقدند- اشاعره صفات را زائد بر ذات میدانند[۲].
در نظرگاه اشعری، صفات عبارت از معانی ازلی هستند که نه عین ذاتاند و نه غیر ذات، و از گذر آنها، ذات خدا به علم و قدرت و دیگر صفات متصف میگردد[۳]. نظریه اشاعره افزون بر آنکه موجب محدودیت ذات خداوند میشود، ذات را- در اوصاف کمالی- به غیر خویش محتاج میانگارد، و احتیاج با غنای ذاتی خداوند سازگار نیست[۴].
برخی از معتزلیان به "نیابت" ذات از صفات معتقدند؛ بدین معنا که آنچه از صفات ظهور مییابد، از ذات نیز ظاهر میشود نه آنکه ذات به واقع دارای این صفات باشد. اینان را "نفاة"- کسانی که صفات خدارا نفی میکنند- میگویند[۵][۶].
توحید صفاتی در فرهنگ اصطلاحات کلام
"توحید صفاتی" از جمله مباحث خداشناسی است که فرقههای اسلامی درباره آن اختلافنظر دارند. بحث برانگیزترین آنها نظریه"اشاعره" است که به زیادت صفات بر ذات قائل بودند[۷].
در صفات ذاتی، بحث بر این است که "چگونه میتوان برای خداوند صفاتی را اثبات کنیم، بدون آنکه مستلزم تکثری باشد و با ذات احدیت او منافات نداشته باشد"[۸].
دیدگاهها
دیدگاه امامیه
توحید صفاتی یعنی درک و شناسایی ذات حق به یگانگی عینی با صفات و یگانگی صفات با یکدیگر و به معنای نفی هرگونه کثرت و ترکیب از خود ذات. به بیان دیگر، ذات خداوند در عین اینکه به اوصاف جمال و جلال متصف است، دارای جنبههای مختلف عینی نیست.
برای وجود لایتناهی، همچنان که دومی قابل تصور نیست، کثرت و ترکیب و اختلاف ذات و صفات نیز متصور نیست.
در اولین خطبه نهجالبلاغه، چنین آمده است: "سپاس ذات خدا را؛ آنکه ستایشکنندگان نتوانند به ستایش او برسند... آنکه صفت او را حد و نهایتی و تغیر و تبدلی نیست"[۹] بعد از چند جمله میفرماید: «كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ...».
در این جملهها، هم برای خداوند اثبات صفت شده است «الَّذِي لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ»؛ و هم از او نفی صفت شده است: «لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا...» از خود این جملهها معلوم است که صفتی که خداوند به آن صفت موصوف است، صفت نامحدود به نامحدودیت ذات است؛ که عین ذات است، و صفتی که خداوند از آن مبرا و منزه است، صفت محدود است که غیر ذات و غیر از صفت دیگر است.
پس توحید صفاتی یعنی ذات او مغایر با صفات و نیز صفتی مغایر با صفت دیگر نیست. در عین بساطت و وحدت، همه کمالات را به نحو بساطت و وحدت دارد. همه کمالات ذات، عین ذات است و لازمه کمال ذاتی حق عینیت صفات با ذات است. مغایرت صفات ذات با ذات، مستلزم محدودیت ذات است. تنها در امور متناهی و محدود، فرضِ صفتِ مغایر با ذات ممکن است[۱۰].
دیدگاه اشاعره
اشاعره بر این باورند که صفات واجبالوجود غیر از واجبالوجود و جدای از ذات اوست. هرگونه صفاتی که برای واجب تعالی اثبات میشود، آنها به نحو کثرت آن صفات را اثبات میکنند. آنها قائل به مغایرت صفات با ذات هستند و معتقدند که احدیت ذات درست است؛ ولی ذات و صفات با یکدیگر احدیت ندارند، بلکه رابطه ذات و صفت الهی مانند رابطه ذات و صفت در ممکنات است[۱۱][۱۲].
دیدگاه معتزله
معتزله صفات را نفی کردند؛ اما برای پرهیز از نفی مطلق صفات، نگفتند که ذات واجبالوجود عالم، قادر وحی نیست، بلکه گفتند علم به این معنا و این شکل که الان در موجوداتی که آگاه هستند، به کار میرود، از مختصات ممکنات است. ذات واجبالوجود در مرتبه ذات خود فاقد این صفات است، ولی آثار این صفات بر ذاتش مترتب میشود[۱۳]. آنها معتقدند علم و قدرت و حیات از صفات ممکنات است، ولی ذات خداوند ذاتی است که مانند یک "عالم" و "قادر" عمل میکند. این باور معتزله به نفی واقعی صفات خداوند برمی گردد[۱۴][۱۵].
دیدگاه حکما
حکما بر این باورند که ذات و صفات"وحدت" و "عینیت" دارند، یعنی ذات واجبالوجود به معنای حقیقیی و بدون هیچگونه شائبه مجازی، واقعاً مصداق صفات هست، یعنی ذاتش حقیقت علم و در همان حال حقیقت قدرت است و در همان حال حقیقت حیات است، علم و قدرت و حیات اموری حقیقی هستند. یعنی آن حقیقت در آن واحد حقیقت علم، حقیقت حیات، حقیقت قدرت، حقیقت اراده، حقیقت سمع و حقیقت بصر است[۱۶].
حکما میخواهند با حفظ احدیت ذات، نفی هرگونه کثرتی در مرتبه ذات واجبالوجود، حقیقت صفات واجبالوجود را اثبات کنند، و نیز ثابت کنند که آن صفات، واقعاً و بدون هیچ شائبه مجاز، در ذات واجبالوجود وجود دارد. و این صفات در ممکنالوجود مستلزم کثرت است؛ ولی در واجب مستلزم هیچگونه کثرتی نیست[۱۷].[۱۸]
توحید صفاتی
بیهمتایی خداوند در صفات کمال و نفی زیادت صفات ذاتیه بر ذات الوهی. برای توحید صفاتی، دو معنا ذکر شده است، یکی این که صفات ذاتیه خداوند عین ذات او است، به عبارت دیگر، نفی صفات زاید بر ذات و دیگر بیهمتایی خداوند در صفات ذاتیه و کمالیه[۱۹]. گاهی توحید صفاتی فقط به معنای دوم[۲۰] و گاهی فقط به معنای اول[۲۱] تفسیر شده است. برخی، علاوه بر نفی صفات زاید بر ذات، منزه بودن ذات مقدس خداوند از ترکیب عقلی و خارجی را نیز از معانی توحید صفاتی برشمردهاند[۲۲]. اگر چه توحید صفاتی، مستلزم بساطت ذات الهی و منافی ترکیب در ذات خداوند است، ولی این معنا معمولاً در مورد توحید ذاتی به معنای احدیت ذات به کار میرود[۲۳].
توحید صفاتی به معنای نفی زیادت صفات ذاتی خداوند بر ذات الوهی و عینیت این صفات با ذات، در کتابهای کلامی و فلسفی پیشینیان به کار نرفته است. آنان در مبحث توحید، از توحید ذاتی و توحید الوهی بحث کرده و عینیت صفات با ذات را در مبحث مربوط به صفات الهی مطرح کردهاند، چنانکه علامه حلی[۲۴] هر یک از نفی شریک (واحدیت ذات الهی)، نفی ترکیب (احدیت ذات خداوند) و نفی معانی، احوال و صفات زاید بر ذات را مسألهای جداگانه قرار داده است. ابن میثم بحرانی، توحید را بحث دهم، و عینیت صفات با ذات را بحث یازدهم از رکن سوم اولین قاعده کتاب قواعد المرام[۲۵] قرار داده است. سید مرتضی در شرح جمل العلم و العمل[۲۶] و الملخص فی اصول الدین[۲۷]؛ شیخ طوسی در تمهید الاصول[۲۸] و الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد[۲۹]، ابوالصلاح حلبی در تقریب المعارف[۳۰]، محقق حلی در المسلک فی اصول الدین[۳۱]، سدیدالدین حمصی در المنقذ من التقلید[۳۲]، فخرالدین رازی در نهایة العقول[۳۳]، المحصل[۳۴] و المطالب العالیة[۳۵]، ایجی و جرجانی در المواقف و شرح المواقف[۳۶]، تفتازانی در شرح المقاصد[۳۷] و شرح العقائد النسفیه[۳۸]، سیف الدین آمدی در ابکار الافکار[۳۹]، فاضل مقداد در اللوامع الإلهیة[۴۰] و ارشاد الطالبین[۴۱]، خواجه نصیرالدین در فصول نصیریه(شرح فصول نصیریه)[۴۲]، قواعد العقائد[۴۳]، عبدالجبار معتزلی در شرح الاصول الخمسة[۴۴]، رکن الدین ملاحمی خوارزمی در کتاب الفائق فی اصول الدین[۴۵]، عبدالکریم شهرستانی در کتاب نهایة الأقدام فی علم الکلام[۴۶]؛ صدرالمتألهین در الحکمة المتعالیة[۴۷]، ملاهادی سبزواری در اسرار الحکم[۴۸] و شرح المنظومة[۴۹]، عبدالرزاق لاهیجی در گوهر مراد[۵۰]، ابومعین نسفی در تبصرة الأدلة[۵۱]، کمال الدین، ابن همام حنفی و کمال الدین شافعی در المسامرة شرح المسایرة[۵۲] و دیگر فلاسفه و متکلمان اسلامی، بحث درباره نفی یا اثبات صفات زاید بر ذات را به صورت مستقل از بحث درباره توحید مطرح کردهاند. در هر حال، اصطلاح «توحید صفاتی» در زمان کنونی رایج بوده و در دو معنای بیهمتایی خداوند در صفات کمال، و نفی زیادت صفات بر ذات یا عینیت صفات ذاتیه با ذات، به کار میرود. در معنای نخست هیچگونه اختلافی رخ نداده است و عموم متکلمان و فلاسفه اسلامی بر آن اتفاق نظر دارند. هر چند ممکن است در تفسیر و تبیین آن، دیدگاههای مختلفی مطرح شده باشد. از باب مثال، در این که خداوند در صفت خالقیت، بیهمتاست، اختلافی وجود ندارد، ولی در تفسیر توحید در خالقیت، آراء مختلفی مطرح شده است[۵۳].[۵۴]
آراء و اقوال
آنچه در باب توحید صفاتی مورد اختلاف واقع شده، همانا معنای دوم آن، یعنی نفی زیادت صفات ذاتیه بر ذات یا عینیت آنها با ذات الهی است. کرامیه، اشاعره و ماتریدیه مثبت زیادت و منکر عینیتاند، فلاسفه اسلامی، متکلمان امامیه، زیدیه، اباضیه و اکثر متکلمان معتزلی، منکر زیادت صفات ذاتیه خداوند بر ذات، و مثبت عینیت آنها با ذات یا نیابت ذات از صفات ذاتیه هستند. شیخ مفید اقوال در این مسأله را چنین باز گفته است: «خدای عزوجل، به لحاظ ذات خود (لنفسه) حی، قادر و عالم است، نه به حیات، قدرت و علمی (زاید بر ذات)، آنگونه که تشبیهگرایان از اصحاب صفات(صفاتیه) گفتهاند و نه به خاطر احوال مختلفی که ابوهاشم جبایی گفته و با این قول، از سایر اهل توحید جدا شده و دیدگاهی شنیعتر از دیدگاه اهل صفات را مطرح کرده است، این دیدگاهی که ما برگزیدهایم، مذهب همه امامیه، معتزله - غیر از ابوهاشم - و اکثر مرجئه، جمهور زیدیه و جماعتی از اهل حدیث و محکمه (خوارج) است»[۵۵].
فخرالدین رازی، اشاعره را طرفداران زیادت صفات بر ذات، و فلاسفه و معتزله را منکران آن معرفی کرده است[۵۶]. در شرح المواقف[۵۷] و ابکار الافکار[۵۸] فلاسفه و شیعه، نافیان صفات زاید بر ذات، و اشاعره و پیروان آنان (ماتریدیه) مثبتان آن قلمداد شدهاند. تفتازانی، اشاعره را اهل حق معرفی کرده و آنان را طرفدار زیادت صفات ذات شمرده و اکثر فرق، مانند فلاسفه، معتزله و همفکران آنان - که به زعم او اهل بدعت و هوی هستند - را منکران زیادت صفات ذات قلمداد کرده و یادآور شده است که آنان، طرفداران زیادت را «صفاتیه» نامیدهاند، به اعتقاد وی، کلام امام رازی در تحریر محل نزاع، به دیدگاه اعتزال تمایل دارد[۵۹].
علامه حلی، آراء در این مسأله را اینگونه باز گفته است: «اصحاب ما (شیعه امامیه) و اکثر معتزله معتقدند که خداوند قادر، عالم و حی است لذاته، یعنی ذات خداوند از همه ذوات متمیز است و با این تمیز ذاتی، از ویژگی صحة الفعل و تبین اشیاء برای او و عدم استحاله قدرت و علم برخوردار است و به ذاتی (حقیقتی) غیر از ذات خود برای این اوصاف نیاز ندارد. کرامیه و اشعریه معتقدند باید به ذات خداوند معنایی که قدرت نامیده میشود قائم باشد، تا صدور فعل از او امکان داشته باشد حتى يصح منه الفعل. و به خاطر آن به صفت قادر، وصف شود و باید معنایی به ذات او قائم باشد که آن علم است تا اِحکام فعل (انجام فعل محکم) از خداوند ممکن باشد و به خاطر آن به صفت عالم، وصف شود. ابوهاشم و پیروان او گفتهاند: خداوند به خاطر آنکه ذاتش دارای احوال ویژهای است، به این صفات، وصف میشود و اگر این حالات نبود، به صفات قادر، عالم، حی موجود و نظایر آنها، وصف نمیشد. مقصود آنان از حال، صفتی است برای موجود که به وجود یا عدم وصف نمیشود[۶۰]. محمد بن احمد خواجگی شیرازی، علاوه بر حکما، صوفیه، مشایخ معتزله، مشایخ و محققان اهل سنت را نیز از طرفداران نفی زیادت صفات ذاتیه با ذات الهی دانسته و گفته است: «آنچه مشایخ اشاعره گفتهاند که صفات خداوند، نه او است و نه غیر او صفاته تعالى لا هو و لا غيره به همان معنایی است که حکما گفتهاند، چه مراد آن است که «لا هو» بحسب المفهوم و الاعتبار، «و لا غيره» بحسب الخارج، و حمل کلام ایشان بر غیر این معنا باطل است. وی اعتقاد به زیادت صفات بر ذات را عقیده برخی از اشاعره دانسته است[۶۱]. ملا علی قاری نیز گفته است: «صحابه و تابعین و سایر مجتهدین بر این مطلب اجماع داشتند که هر یک از صفات خداوند، نه او است و نه غیر او لا هو و لا غيره و معنای آن این است که به حسب مفهوم، (عین) او نیستند و به حسب وجود خارجی، غیر او نمیباشند؛ زیرا مفهوم صفات، غیر از مفهوم ذات است، لیکن به اعتبار ظهورات آنها در کائنات، مغایر ذات نمیباشند[۶۲]. بر فرض درستی این مدعا، دیدگاه مزبور مربوط به قدمای اهل سنت است، اما آنچه ابوالحسن اشعری و پیروان او به آن معتقدند، زیادت واقعیت صفات ذاتیه و ثبوتیه بر ذات خداوند است، هر چند از به کار بردن لفظ مغایرت با ذات، اجتناب میکنند. عالمان اباضیه - تنها فرقه باقی مانده از خوارج که مذهب خود را مذهب اعتدال میدانند - به عینیت صفات ذاتیه خداوند با ذات الهی تصریح و تأکید کردهاند[۶۳]. عالمان زیدیه نیز منکر زیادت صفات بر ذات هستند[۶۴].[۶۵]
منابع
پانویس
- ↑ مجموعه آثار، ۲/ ۱۰۱؛ التوحید، ۱/ ۱۳۹.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 202.
- ↑ مصنفات الشیخ المفید، ۴/ ۵۲ و ۵۳.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 202.
- ↑ محاضرات فی الالهیات، ۶۲.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 202.
- ↑ اشاعره میگویند صفات الهی زائد بر ذات و ملازم با آن بوده و در نتیجه قدیم و ازلی است. به بیان دیگر، صفات ذاتی نه عین ذات و نه غیر آن است. (عضدالدین ایجی، شرح المواقف، ص۴۷ - ۴۶).
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۸۴.
- ↑ «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ... الَّذِي لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ وَ لَا نَعْتٌ مَوْجُودٌ...».
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۸۴-۸۵.
- ↑ از نظر آنها چنین اعتقادی در عمل به تعدد قدیم در ذات و در نهایت به شرک میانجامد.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۸۵.
- ↑ که اصطلاحاً به نظریه نیابت معروف است.
- ↑ هرچند مشهور این است که معتزله معتقد به نفی صفات بر ذاتند و برای صفات، حقیقت مستقلی قائل نیستند و صفات را به ذات برگرداندهاند، اما تحقیقات دقیق تاریخی این دیدگاه را مردود میدانند؛ چه آنکه این نظر از سخنان برخی از عالمان معتزله مانند ابوعلی و ابوهاشم جبائی و عباد بن سلیمان قابل برداشت است، نه تمام معتزلیان. ابوالهذیل علاف نیز به عینیت صفات و ذات معتقد است. (ر. ک: سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج۲، ص۷۸ به بعد، همچنین کتاب تلخیص الالهیات، ص۶۲).
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۸۵.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۸۶.
- ↑ مطهری، الهیات شفا، ج۲، ص۱۴۲ - ۱۳۸، همو، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ج۲، ص۴۰ - ۳۸؛ همو، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج۱ و ۲، ص۲۲۳؛ همو، تکامل اجتماعی انسان (هدف زندگی)، ص۱۱۷.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۸۶.
- ↑ مظفر، محمدرضا، عقائد الامامیة، ص۱۹.
- ↑ حمصی رازی، سدیدالدین، المنقذ من التقلید، ج۱، ص۱۳۰.
- ↑ شبر، سید عبدالله، حق الیقین، ج۱، ص۳۹ -۴۰.
- ↑ نوری طبرسی، سید اسماعیل، کفایة الموحدین، ج۱، ص۵۷۵.
- ↑ توحید ذاتی.
- ↑ حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۴۰۴- ۴۱۰.
- ↑ بحرانی، میثم بن علی، قواعد المرام، ص۱۰۰- ۱۰۱.
- ↑ سید مرتضی، شرح جمل العلم و العمل، ص۶۷.
- ↑ سید مرتضی، الملخص فی اصول الدین، ص۱۳۸.
- ↑ طوسی، محمد بن الحسن، تمهید الاصول، ص۱۲۱.
- ↑ طوسی، محمد بن الحسن، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۶۱.
- ↑ حلبی، ابوالصلاح، تقریب المعارف، ص۴۸.
- ↑ حلی، جعفر بن الحسن، المسلک فی اصول الدین، ص۵۱.
- ↑ حمصی رازی، سدیدالدین، المنقذ من التقلید، ج۱، ص۱۳۹.
- ↑ فخر رازی، نهایة العقول، ج۲، ص۲۰۹.
- ↑ فخر رازی، المحصل، ص۲۷۹.
- ↑ فخر رازی، المطالب العالیة، ج۳، ص۲۲۳.
- ↑ جرجانی، میرسید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۳۹ و ۴۵.
- ↑ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱ و ۶۷.
- ↑ تفتازانی، سعدالدین، شرح العقائد النسفیه، ص۳۶.
- ↑ آمدی، سیف الدین، ابکار الافکار، ج۱، ص۱۸۴.
- ↑ سیوری حلی، مقداد بن عبدالله، اللوامع الإلهیة، ص۲۰۷.
- ↑ سیوری حلی، مقداد بن عبدالله، ارشاد الطالبین، ص۲۲۲.
- ↑ خواجگی شیرازی، محمد بن احمد، شرح فصول نصیریه، ص۶۱.
- ↑ طوسی، نصیرالدین، قواعد العقائد، ص۶۰-۶۳.
- ↑ همدانی، عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، ص۱۲۷.
- ↑ ملاحمی خوارزمی، رکن الدین، کتاب الفائق فی اصول الدین، ص۶۸.
- ↑ شهرستانی، عبدالکریم، نهایة الأقدام فی علم الکلام، ص۹۰ و ۱۸۰.
- ↑ شیرازی، صدرالدین محمد، الحکمة المتعالیة، ج۶، ص۱۲۳-۱۳۳.
- ↑ سبزواری، ملاهادی، اسرار الحکم، ص۴۵ و ۵۰.
- ↑ سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومة، ص۱۴۳-۱۵۶.
- ↑ لاهیجی، عبدالرزاق، گوهر مراد، ص۱۹۷ و ۲۴۱.
- ↑ نسفی ماتریدی، ابومعین، تبصرة الأدلة، ج۱، ص۳۶۶.
- ↑ مقدسی، ابن ابی شریف، المسامرة شرح المسایرة، ص۹۰.
- ↑ توحید افعالی.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «توحید صفاتی»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳ ص ۶۹.
- ↑ شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۵۲.
- ↑ فخر رازی، المحصل، ص۲۶۰.
- ↑ جرجانی، میرسید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۴۴- ۴۵.
- ↑ آمدی، سیف الدین، ابکار الافکار، ج۱، ص۱۸۴.
- ↑ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۴، ص۷۰.
- ↑ حلی، حسن بن یوسف، انوار الملکوت، ص۷۳-۷۴.
- ↑ خواجگی شیرازی، محمد بن احمد، شرح فصول نصیریه، ص۶۳- ۶۴.
- ↑ قاری حنفی، ملاعلی، شرح الفقه الاکبر، ص۴۹.
- ↑ ثمینی مصعبی، عبدالعزیز، کتاب معالم الدین، ج۱، ص۲۱۶؛ معمر، علی یحیی، الاباضیة مذهب اسلامی معتدل، ص۲۸.
- ↑ هارونی، احمد بن الحسین، التبصرة فی التوحید و العدل، ص۳۵؛ سلطانی، مصطفی، تاریخ و عقاید زیدیه، ص۱۸۲.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «توحید صفاتی»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳ ص ۷۰.
در این رده تمامی مدخلهای مرتبط با موضوع توحید صفاتی در کلام اسلامی فهرست میشوند.