عدل در فقه اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب‌ها: برگردانده‌شده پیوندهای ابهام‌زدایی
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۷: خط ۷:


== مقدمه ==
== مقدمه ==
واژه [[عدالت]] یکی از واژه‌های پرکاربرد در [[علم]] [[فقه]] است. در ابواب زیادی از جمله شرایط مفتی، شرایط [[امام جماعت]]، شرایط [[بینه]] و [[شاهد]]، [[عدالت]] به کار رفته است. [[فقها]] [[عدالت]] را به سه صورت تعریف کرده‌اند. بسیاری از [[فقها]] [[عدالت]] را به عنوان یک [[ملکه]] تعریف کرده‌اند بدون اینکه [[افعال]] خارجی را در تعریف آن دخالت دهند<ref>علامه حلی، ارشاد الاذهان، ج۲، ص۱۵۶؛ فخر المحققین، ایضاح الفوائد، ج۴، ص۳۱۶؛ شهید اول، دروس، ج۲، ص۱۲۵؛ محقق سبزواری، ذخیرة المعاد، ج۱ و ۲، ص۳۰۳.</ref>؛ البته شکی نیست که این [[ملکه]] در [[رفتار]] و [[کردار]] [[آدمی]] اثر میگذارد به طوری که [[گناه کبیره]] انجام نمی‌دهد و بر [[گناه صغیره]] [[اصرار]] نمی‌ورزد. برخی دیگر [[عدالت]] را [[ملکه]] فعل و ترک میدانند<ref>محقق نراقی این قول را از ظاهر کلام فقهای متقدم استفاده کرده است. . ک: مستند الشیعة، ج۱۸، ص۷۰).</ref>. در این تعریف هر چند [[عدالت]] یک [[ملکه نفسانی]] است، ولی با [[افعال]] خارجی [[انسان]] [[ارتباط مستقیم]] دارد و ظاهر [[کلام]] برخی از فقهای پیشین این است که [[عدالت]] همان کارهای [[نیکی]] است که [[انسان]] انجام میدهد<ref>میرزای قمی، غنائم الایام، ج۲، ص۲۲؛ ر. ک: نراقی، مستند الشیعة، ج۱۸، ص۷۰.</ref>.[[عدالت]] طبق تعریف اول و دوم، صفت صفت [[نفسانی]] است. طبق این مبنا، [[عادل]] کسی است که در نفس خود نهادی داشته باشد که او را از اجتناب [[معاصی]] و شکستن حدود باز دارد؛ بنابراین، [[مرزداری]] عملی بدون استناد به چنین نهادی، [[عدالت]] نامیده نمی‌شود؛ ولی طبق تعریف سوم، صفت فعل [[انسان]] است. [[عادل]] به این معنی کسی است که خود مرزنگه‌دار و کارهایش مطابق [[موازین شرعی]] باشد، خواه به نهادی [[نفسانی]] مستند باشد یا نباشد.
[[عدالت]]: کیفیتی [[نفسانی]] که باعث [[ترک گناه]] می‌گردد/ رعایت [[برابری]] بین دو یا چند نفر.
 
[[عدل]]، ضد [[جور]] در لغت به معنای رعایت برابری میان دو چیز است.<ref>لسان العرب و مجمع البحرین، واژه «عدل»</ref> نیز به [[انسانی]] که گفتار و [[حکم]] او [[پسندیده]] باشد، [[عَدل]] ـ به معنای [[عادل]] ـ گویند. همچنین در [[عربی]] به [[دیوار]] صاف و راست «جدارٌ عَدل» گفته می‌شود؛<ref>لسان العرب، واژه «عدل»</ref> چنان که عدل از نامهای [[خدای تعالی]] است؛<ref>الکافی (کلینی) ۲/ ۴۱۶</ref> زیرا به [[حق]] حکم می‌کند و در حکمش جور و ستمی وجود ندارد و در روایتی، عدل از [[لشکریان]] [[عقل]]، و جور از [[سپاهیان]] [[جهل]] شمرده شده است.<ref>الکافی (کلینی) ۱/ ۲۱</ref> بنابر این، عدالت صفتی [[نیکو]] و پسندیده است.
 
عدالت در کلمات [[فقها]] گاه به معنای لغوی آمده است؛ چنان که در مسئله عدالت مرد میان [[همسران]] متعدد به این معنا به کار رفته است؛ لیکن در مواردی شرط جواز تصدّی برخی [[مناصب]] قرار گرفته است؛ به گونه‌ای که فرد بدون آن، [[شایستگی]] تصدّی آن مناصب را ندارد.
 
در اینکه در این گونه موارد مراد از عدالت چیست، کلمات فقها مختلف است.
 
شکی نیست که عدالت با [[ارتکاب گناه کبیره]] و یا [[اصرار]] بر [[صغیره]]، بدون آنکه توبه‌ای صورت گرفته باشد، تحقق نمی‌یابد و اگر پیش از آن عادل بوده با [[ارتکاب گناه]] زوال می‌یابد. اینک با توجه به این نکته، به نقل کلمات فقها در تعریف عدالت ـ که برخی تا پنج تعریف ذکر کرده‌اند ـ می‌پردازیم:
#عدالت عبارت است از کیفیتی نفسانی یا هیئتی [[راسخ]] در [[انسان]] یا حالتی نفسانی یا ملکه‌ای ـ با [[اختلاف]] تعبیرها ـ که انسان را بر ملازمت [[تقوا]] یا تقوا و مروّت برمی انگیزاند. بنابر این تعریف، عدالت صفتی نفسانی خواهد بود.<ref>ارشاد الاذهان ۲/ ۱۵۶؛ قواعد الاحکام ۴ / ۴۹۴؛ غایة المراد ۱ / ۲۶۱</ref> این قول به مشهور متأخران، بلکه مشهور [[فقیهان]] نسبت داده شده است.<ref>رسائل الشهید الثانی ۱ / ۶۳؛ الحدائق الناضرة ۱۰/ ۱۳</ref>
#عدالت عبارت است از ترک گناه؛ اعم از [[کبیره]] و صغیره یا ترک کبیره و عدم اصرار بر صغیره. بنابر این تعریف، عدالت، [[استقامت]] فعلی ـ نه نفسانی ـ در [[افعال]] و تروک است؛ خواه منشأ آن [[ملکه]] باشد یا نه.
# [[عدالت]] عبارت است از [[ترک گناهان]] یا خصوص [[گناهان کبیره]] که از [[ملکه نفسانی]] ناشی می‌شود. بنابر این تعریف، عدالت نه صرف صفتی [[نفسانی]] است و نه صرف [[استقامت]] عملی؛ بلکه آمیزه‌ای از آن دو می‌باشد؛ یعنی استقامت عملی ناشی از استقامت نفسانی. معنای دوم و سوم به ظاهر کلمات برخی نسبت داده شده است. <ref>رسائل فقهیة (شیخ انصاری)/ ۶ ـ ۸</ref>
#عدالت؛ یعنی [[اسلام]] با آشکار نشدن فسقی در بیرون.ref>الخلاف ۶/ ۲۱۷ ـ ۲۱۸</ref> بنابر این، هر [[مسلمانی]] که از او فسقی دیده نشود، [[عادل]] به شمار می‌رود.
#عدالت عبارت است از حسن ظاهر؛ یعنی [[آراستگی ظاهری]] از جهت [[پایبندی به احکام شرع]] [[مقدس]] (حسن ظاهر). این تعریف به اکثر قدما نسبت داده شده است.<ref>رسائل فقهیة (شیخ انصاری)/ ۸</ref>
 
برخی، تعریف اول و سوم را یکی دانسته‌اند. <ref>رسائل فقهیة (شیخ انصاری)/ ۱۰</ref> بعضی گفته‌اند: دو قول آخر، در [[حقیقت]] دو دیدگاه متفاوت در معنای عدالت نیست؛ بلکه دو روش برای [[شناخت]] عدالت فرد است.<ref>مستند الشیعة ۱۸/ ۶۴؛ رسائل فقهیة (شیخ انصاری)/ ۸ ـ ۹؛ الدر النضید ۲/ ۱۱</ref>
 
برخی گفته‌اند: هرچند کلمات [[فقها]] در تعریف عدالت مختلف است؛ لیکن حقیقت عدالت نزد آنان یکی است. بنابر این، [[اختلاف]] تنها در تعبیر از عدالت است نه در معنای آن و بهترین و [[جامع‌ترین]] تعریف از عدالت آن است که عدالت کیفیتی نفسانی و [[راسخ]] در نفس است که صاحب خود را بر ملازمتِ مروّت و [[تقوا]] بر می‌انگیزاند<ref>الدر النضید ۲/ ۳۵</ref>.<ref>[[سید محمود هاشمی شاهرودی|هاشمی شاهرودی، سید محمود]]، [[فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (کتاب)|فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت]] ج5، صفحه 333-335.</ref>
 
==عدالت و مروّت==
مروّت در لغت به معنای [[جوانمردی]]، [[مردانگی]] یا کمال آن آمده و مراد از آن در [[فقه]]، ملازمت [[عادات]] [[پسندیده]] و [[پرهیز]] از عادات و کارهای [[مباح]] [[ناپسند]] و تنفرانگیز است؛ کارهایی که ارتکاب آنها بیانگر [[فرومایگی]] و [[پستی]] فرد یا [[بی‌مبالاتی]] او در [[دین]] است، مانند [[غذا خوردن]] در خیابان در حال [[راه رفتن]]، ادرار کردن در گذر گاههای عمومی، [[پوشیدن لباس]] زنانه توسط مرد و بوسیدن یا در آغوش گرفتن [[همسر]] در برابر دیگران که مراتب ناپسندی و خلاف مروّت بودن آنها بر حسب [[زمان]]، مکان و افراد متفاوت خواهد بود.<ref>الدر النضید ۲/ ۴۹ ـ ۵۰</ref>
 
مشهور میان متأخران، اعتبار مروّت در [[عدالت]] و یا در حسن ظاهر ـ که کاشف از عدالت می‌باشد ـ است. شرط نبودن مروّت در عدالت به مشهور قدما نسبت داده شده است.<ref>الحدائق الناضرة ۱۰/ ۱۳ ـ ۱۶؛ جواهر الکلام ۴۱/ ۳۱ ـ ۳۲</ref>
 
به تصریح برخی، ارتکاب منافیات مروّت به گونه موردی یا به اقتضای [[ضرورت]]، به عدالت [[زیان]] نمی‌رساند. ضمن آنکه از نظر تأثیرگذاری در [[فسق]] بین ارتکاب منافیات مروّت و [[گناه کبیره]] تفاوت است؛ ارتکاب منافیات موجب خروج از عدالت می‌شود، لیکن موجب فسق نخواهد شد.<ref>رسائل فقهیة (شیخ انصاری)/ ۲۳</ref>
 
آیا [[ارتکاب گناه]] [[صغیره]] با عدم [[اصرار]] بر آن، زوال عدالت را در پی دارد یا نه؟ مسئله اختلافی است <ref>الدر النضید ۲/ ۵۶</ref>.
 
از عنوان یاد شده در بابهای [[اجتهاد]] و [[تقلید]]، [[صلات]]، [[زکات]]، [[خمس]]، [[حج]]، [[جهاد]]، [[امر به معروف و نهی از منکر]]، [[حجر]]، [[وقف]]، [[وصیّت]]، [[طلاق]]، لقطه و [[شهادات]] [[سخن]] گفته‌اند.<ref>[[سید محمود هاشمی شاهرودی|هاشمی شاهرودی، سید محمود]]، [[فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (کتاب)|فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت]] ج5، صفحه 335.</ref>
 
==[[مناصب]] مشروط به عدالت==
از شرایط [[مرجع تقلید]]<ref>العروة الوثقی ۱/ ۲۶؛ مستمسک العروة ۱/ ۴۰ ـ ۴۲</ref> [[امام جمعه]] <ref>جواهر الکلام ۱۱ / ۲۹۶</ref> و [[جماعت]]<ref>جواهر الکلام ۱۳ / ۲۷۵ ـ ۲۷۷</ref> عامل [[جمع‌آوری زکات]] بنابر قولی(عاملین)<ref>الدروس الشرعیة ۱/ ۲۴۲ و ۲۴۸؛ جواهر الکلام ۱۵/ ۳۳۳ ـ ۳۳۴</ref> [[حَکَم]] تعیین شده برای [[داوری]] در [[جنگ]]<ref>الدروس الشرعیة ۲/ ۳۷؛ جواهر الکلام ۲۱/ ۱۱۲</ref> [[قاضی]]<ref>جواهر الکلام ۴۰/ ۱۲</ref> و [[شاهد]]<ref>جواهر الکلام ۴۱ / ۲۵ ـ ۲۶</ref> عدالت است. بنابر این، فرد [[فاسق]] نمی‌تواند عهده دار مناصب یاد شده باشد. شهادتش نیز پذیرفته نیست.
 
همچنین منشی [[دادگاه]] در صورتی که قاضی به او [[اعتماد]] می‌کند و نوشته‌اش را نمی‌بیند؛<ref>جواهر الکلام ۴۰ / ۱۰۹</ref> کارشناس [[قیمت‌گذاری]] [[اموال]]<ref>جواهر الکلام ۲۳/ ۲۹۰</ref> و نیز کسی که از سوی [[حاکم]] برای [[تقسیم اموال]] مشترک تعیین می‌شود<ref>قواعد الاحکام ۳/ ۴۶۰؛ جواهرالکلام ۴۰/ ۳۲۶ ـ ۳۲۷</ref> باید [[عادل]] باشند.
 
شرط بودن عدالت در [[راوی حدیث]] به مشهور نسبت داده شده است؛ لیکن بسیاری آن را شرط ندانسته‌اند.<ref>تلخیص مقباس الهدایة ۱/ ۸۰</ref>
 
بنابر قول مشهور میان متأخران، عدالت در مستحق [[زکات]] شرط نیست. مشهور قدما آن را شرط دانسته‌اند. از برخی آنان، شرط بودن [[اجتناب از گناه]] [[کبیره]] نقل شده است.<ref>الحدائق الناضرة ۱۲/ ۲۰۹؛ جواهر الکلام ۱۵/ ۳۸۸ ـ ۳۹۴</ref>
 
بسیاری از معاصران گفته‌اند: [[احتیاط]] آن است که به کسی که آشکارا [[مرتکب گناه کبیره]]، به‌ویژه [[شراب خواری]] می‌شود، زکات ندهند. البته اگر [[پرداخت زکات]]، مصداق کمک به [[گناه]] و [[تشویق]] به کار [[ناشایست]] گردد، به طور قطع جایز نیست.<ref>العروة الوثقی ۴/ ۱۲۹ ـ ۱۳۰</ref>
 
بنابر اعتبار عدالت در مستحق زکات، صنفهای «[[مؤلفة القلوب]]»، «[[سبیل]] اللّه‌»، «رقاب»، «[[ابن سبیل]]» و «غارمان» از این [[حکم]] مستثنایند و در آنان [[عدالت]] شرط نیست<ref>جواهر الکلام ۱۵ / ۳۹۴</ref>.
 
عدالت در مستحق [[خمس]] نیز شرط نیست؛<ref>جواهر الکلام ۱۶/ ۱۱۵</ref> لیکن بسیاری از معاصران [[احتیاط]] را در ندادن خمس به مرتکب علنی [[گناه کبیره]] دانسته‌اند. <ref>العروة الوثقی ۴/ ۳۰۵ ـ ۳۰۶</ref>
 
آیا عدالت در کسی که [[حج]] نیابتی می‌گزارد شرط است؟ برخی آن را شرط دانسته‌اند. البته حج [[نایب]] غیر [[عادل]] صحیح است و [[ذمّه]] منوب عنه بری می‌شود؛ لیکن از آن جهت که اِخبار نایب از به جا آوردن حج، مستند به سخن او است، برخی عدالت را در او شرط دانسته‌اند. برخی، صرف حصول [[اطمینان]] به گفته او و اینکه حج را به جا آورده، کافی دانسته‌اند.<ref>الحدائق الناضرة ۱۴/ ۲۴۲؛ المعتمد فی شرح المناسک ۳/ ۱۶۲</ref>
 
آیا در تحقق [[رشد]] (رشد) علاوه بر [[توانایی]] فرد بر [[حفظ مال]]، عدالت شرط است یا نه؟ مسئله اختلافی است. مشهور، عدم اشتراط آن است.<ref>المبسوط ۲/ ۲۸۴؛ کتاب السرائر۳/ ۲۰۶؛ جواهرالکلام ۲۶/ ۵۰</ref>
 
اشتراط عدالت در [[وصیّ]]<ref>جواهر الکلام ۲۸/ ۳۹۲ ـ ۳۹۴</ref> و نیز فرد عهده دار حضانت [[کودک]]<ref>جواهر الکلام ۳۱/ ۲۸۹</ref> اختلافی است.
 
ظاهر [[کلام]] جمعی و صریح کلام برخی از [[فقها]] شرط نبودن عدالت در کسی است که [[کودکی]] را می‌یابد و به قصد نگهداری او را برمی دارد. برخی، گرفتن کودک را از او در صورت [[فاسق]] بودن بر [[حاکم]] [[واجب]] دانسته‌اند<ref>جواهر الکلام ۳۸/ ۱۶۰ و ۱۶۲</ref>.
 
آیا غیر عادل می‌تواند لقطه [[حرم]] (لقطه) را بردارد؟ مسئله محل [[اختلاف]] است.<ref>جواهر الکلام ۳۸/ ۳۵۴ ـ ۳۵۵</ref> چنان که شرط بودن عدالت در متولی و ناظر [[وقف]] در صورتی که آن دو غیر واقف باشند<ref>الانوار اللوامع ۱۳/ ۳۱۴؛ وسیلة النجاة/ ۵۴۷</ref> و نیز در دو [[حَکَم]] تعیین شده از سوی [[زن]] و مرد برای [[طلاق]] ([[شقاق]]) اختلافی است.<ref>جواهرالکلام ۳۱/ ۲۱۵؛ الروضة البهیة ۵/ ۴۳۲؛ مهذب الاحکام ۲۵/ ۲۳۱</ref> برخی بر شرط بودن آن در متولی و ناظر وقف، ادعای [[اجماع]] کرده‌اند.<ref>الحدائق الناضرة ۲۲/ ۱۸۴؛ جواهر الکلام ۲۸/ ۲۲</ref>.<ref>[[سید محمود هاشمی شاهرودی|هاشمی شاهرودی، سید محمود]]، [[فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (کتاب)|فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت]] ج3، صفحه 336-337.</ref>
 
==راه‌های [[اثبات]] عدالت==
عدالت با [[بیّنه]] (بیّنه) در صورت عدم [[تعارض]] با بیّنه بر [[فسق]]؛ [[معاشرت]] مفید [[علم]] یا اطمینان به وجود [[ملکه عدالت]] در فرد و نیز به شیاع (شیاع) موجب علم ثابت می‌گردد. به قول برخی، عدالت با [[شهادت]] یک فرد عادل یا مورد اطمینان نیز ثابت می‌شود.<ref>العروة الوثقی ۱/ ۳۷</ref> برای مترتب کردن [[آثار عدالت]]، حصول اطمینان به آن از هر راهی که حاصل شود کفایت می‌کند؛ لیکن برخی آن را به این مشروط کرده‌اند که [[اطمینان]] کننده از [[اهل خبره]] و [[بصیرت]] و آشنا به مسائل باشد. <ref>العروة الوثقی ۳/ ۹۱</ref>
 
از دیگر راه‌های ذکر شده برای [[اثبات]] [[عدالت]]، حسن ظاهر است؛ لیکن در اینکه صرف حسن ظاهر، هرچند حاصل آن [[ظنّ]] به عدالت نباشد، کافی است یا تنها در صورت حصول [[ظن]] یا اطمینان، عدالت[[ثابت]] می‌گردد، مسئله اختلافی است. قول نخست منسوب به مشهور است.<ref>مهذب الاحکام ۱/ ۴۹ ـ ۵۰</ref>
 
به تصریح برخی، از دیگر راه‌های اثبات عدالت، [[شهادت]] عملی دو نفر [[عادل]] نسبت به دیگری است، مانند اقتدای آن دو به وی در [[نماز]]<ref>الدروس الشرعیة ۱/ ۲۱۸؛ العروة الوثقی ۳/ ۱۹۱؛ مهذب الاحکام ۱/ ۵۲</ref>.<ref>[[سید محمود هاشمی شاهرودی|هاشمی شاهرودی، سید محمود]]، [[فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (کتاب)|فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت]] ج5، صفحه 337-338.</ref>
 
==زوال عدالت==
چنان که یادآور شدیم، عدالت با [[ارتکاب گناه کبیره]] یا [[اصرار بر گناه صغیره]] بدون [[توبه]] تحقق نمی‌یابد و یا در فرض عادل بودن پیش از ارتکاب، با ارتکاب زایل می‌گردد؛<ref>جواهر الکلام ۴۱/ ۲۶</ref> لیکن [[ترک مستحب]]، هرچند همه [[مستحبات]] در صورتی که به مرحله [[استخفاف]] و [[سبک شمردن]] ترک کننده به مستحبات و [[سنن]] نرسد، موجب زوال عدالت نخواهد شد.<ref>جواهر الکلام ۴۱/ ۳۰</ref>
 
کسی که عادل بوده است چنانچه در بقای عدالت او [[شک]] شود، [[حکم]] به بقا می‌شود.<ref>مهذب الاحکام ۱/ ۴۸</ref>
 
آیا [[امامت جماعت]] و [[تصدی]] دیگر [[مناصب]] مشروط به عدالت برای کسی که به [[فسق]] خویش [[علم]] دارد، جایز است یا نه؟ مسئله اختلافی است. قول منسوب به مشهور جواز است و عادل دانستن دیگران کفایت می‌کند.<ref>الحدائق الناضرة ۱۰/ ۶۶؛ کتاب الصلاة (شیخ انصاری) ۲/ ۲۷۴ ـ ۲۷۶؛ جواهر الکلام ۱۳/ ۲۷۷؛ العروة الوثقی [تکملة] ۳/ ۳</ref> برخی [[احتیاط]] را در ترک تصدی دانسته‌اند.<ref>العروة الوثقی ۳/ ۱۹۱؛ مستمسک العروة ۷/ ۳۴۲ ـ ۳۴۳</ref>


این نکته نیز گفتنی است که بسیاری از [[فقها]] که [[عدالت]] را [[ملکه نفسانی]] میدانند، برای [[کشف]] آن به [[رفتار]] ظاهری اکتفا کرده، نوشته‌اند: برای [[کشف]] [[عدالت]] [[حسن]] ظاهر کافی است، اگر چه [[انسان]] [[علم]] و حتی [[گمان]] هم پیدا نکند؛ از جمله [[امام خمینی]]<ref>حاشیة عروة الوثقی، ج۱، ص۲۶ و ج۳، ص۱۸۹.</ref> مرحوم خوانساری و مرحوم گلپایگانی<ref>حاشیة عروة الوثقی، ج۳، ص۱۸۹.</ref> در حاشیه عروه این قول را برگزیده‌اند. روایاتی که از [[پیشوایان معصوم]] به دست ما رسیده نیز همین نظر را [[تأیید]] میکنند که [[حسن]] ظاهر و [[رفتار نیک]] کاشف از [[ملکه]] [[عدالت]] است. [[امام صادق]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ يَظْلِمْهُمْ وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ يَكْذِبْهُمْ وَ وَعَدَهُمْ فَلَمْ يُخْلِفْهُمْ كَانَ مِمَّنْ حُرِّمَتْ غِيبَتُهُ وَ كَمَلَتْ مُرُوءَتُهُ وَ ظَهَرَ عَدْلُهُ وَ وَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۳۹.</ref>؛ کسی که در [[معامله]] به [[مردم]] [[ستم]] نکند به آنها [[دروغ]] نگوید و [[خلف وعده]] نکند، از کسانی است که غیبتش [[حرام]]، جوان‌مردیش کامل، عدالتش آشکار و [[برادری]] با او [[واجب]] است. این مضمون با همین عبارت از [[امام رضا]] {{ع}} و از [[امام صادق]] {{ع}} با عبارت دیگری نیز [[روایت]] شده است<ref>محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۲، ص۲۵۱.</ref><ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج14، ص53، 54.</ref>
از عدالت به معنای دوم در بابهای [[نکاح]]، هبه و [[قضاء]] سخن گفته‌اند.


== مقایسه اصطلاح [[فقهی]] با اصطلاح [[اخلاقی]] ==
'''[[عدالت میان همسران]]:''' رعایت عدالت میان همسران در مقدار [[نفقه]] [[واجب]] و تقسیم شبها بر مرد واجب است<ref>جواهر الکلام ۳۱ / ۱۵۵</ref>
[[عدالت]] در [[فقه]] و [[اخلاق]] عبارت از نهادی [[نفسانی]] است که منشأ آثار عملی می‌شود؛ بنابراین، اصطلاح [[فقه]] و [[اخلاق]] در این معنی مشترک است. تنها تفاوتی که بین این دو اصطلاح وجود دارد، در دایره اعمالی است که از [[عدالت]] ناشی می‌شود. ملکه‌ای که در [[فقه]] [[عدالت]] نامیده می‌شود، علاوه بر رفتارهای [[اجتماعی]] مثل [[احترام به حقوق]] دیگران، [[افعال]] شخصی [[انسان]] را نیز شامل می‌شود. در اصطلاح [[فقه]]، [[عادل]] کسی است که دارای ملکه‌ای [[نفسانی]] است که او را از ارتکاب هر معصیتی باز میدارد حتی اگر به [[حقوق]] دیگران مربوط نباشد؛ بنابراین اگر کسی شراب بنوشد یا [[نماز]] را ترک کند، [[عادل]] نیست همان‌طور که اگر به [[حقوق]] دیگران [[تجاوز]] کند عدالتش ساقط می‌شود، ولی در [[علم اخلاق]] ملکه‌ای [[عدالت]] نام دارد که [[انسان]] را فقط از [[تجاوز به حقوق دیگران]] باز میدارد؛ بنابراین از نظر [[اخلاقی]] [[نوشیدن]] شراب، [[ترک نماز]] و امثال آن به [[عدالت]] زیان نمی‌رساند<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج14، ص53، 54.</ref>


==برقراری نظام عدل==
رعایت عدالت میان همسران در غیر نفقه واجب از هزینه‌های [[زندگی]]، بذل توجه و اهتمام به امور آنان، [[گشاده‌رویی]] و هم بستری [[مستحب]] است. چنان که مستحب است بامداد شبی که به هر [[زن]] تعلّق دارد، نزد او بماند<ref>الحدائق الناضرة ۲۴/ ۶۰۹؛ جواهر الکلام ۳۱/ ۱۸۲ ـ ۱۸۳</ref>
[[عدالت]] از مفاهیمی است که در همه عرصه‌های [[تکوین]]، [[تشریع]]، [[تدبیر]] و [[منش]] فردی جاری است. [[فقها]] [[عدالت فردی]] را [[ملکه]] نفسانی‌ای می‌دانند که فرد را بر ملامت بر [[تقوا]] بر می‌انگیزاند. در این میان عدالت [[تشریعی]] عرصه مورد توجه فقهاست. نکته قابل توجه اینکه عدالت در اصل، در سلسله [[علل احکام]] قرار می‌گیرد و نه در سلسله معلولات<ref>روح الله شریعتی، قواعد فقه سیاسی، ص۲۴۱.</ref>؛ بنابراین می‌توان آن را زیربنای بسیاری از [[احکام فقهی]] از جمله [[فقه]] الا من دانست.
در [[تفکر شیعی]]، [[امنیت]] در پرتو [[عدالت]] جستجو می‌شود و این را می‌توان در [[سیره ائمه اطهار]]{{عم}} به‌روشنی [[مشاهده]] کرد. اساساً [[شیعه]] حول محور. عدالت نضج یافته و در آن [[نظام‌ها]] بر اساس عدالت تقسیم‌بندی می‌شود. در [[روایات]] منقول از [[امام علی]]{{ع}} بر موضوع عدالت تأکید بسیاری شده است. از دیدگاه آن حضرت احقاق [[حقوق مظلومان]]، [[تأمین امنیت]]، [[مبارزه]] با [[متجاوزان]] و [[مدیریت]] [[امور مالی]]، از [[دلایل]] ضروری [[تشکیل حکومت]] شمرده شده است<ref>سید رضی، نهج البلاغه، خطبه ۴۰.</ref> که برخی به تمهیدات تشکیل حکومت مربوط می‌شود و برخی از این امور به پس از تشکیل حکومت ارتباط می‌یابد<ref>حسین آقابابایی، قلمرو امنیت در حقوق کیفری، ص۱۷۵.</ref>.


آن حضرت [[عدل]] را «[[رستگاری]] و [[کرامت]]»، «[[برترین]] [[فضایل]]»، «بهترین [[خصلت]]»، «بالاترین [[موهبت الهی]]»، «[[فضیلت]] [[سلطان]]»، «سپر و [[نگهدارنده]] [[دولت‌ها]]»، «مایه [[اصلاح]] [[رعیت]و باعث «افزایش [[برکات]]»، «مایه [[حیات آدمی]] و [[حیات]] [[احکام]]» و «مأنوس خلایق» ذکر می‌کند و [[حکومت]] را مشروط به [[عدالت گستری]] و [[نظام]] آمریت را مبتنی بر عدل می‌دانند<ref>ر.ک: محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، باب العدل، ص۷۸-۹۰.</ref>. همین نگاه حضرت به عدالت و حکومت است که در [[سیره]] ایشان هیچ‌گاه [[عقب‌نشینی]] از عدالت به منظور [[حفظ امنیت]] [[نظام سیاسی]] مشاهده نمی‌شود؛ بلکه [[عدالت‌ورزی]] را مایه امنیت‌سازی و قوام [[دولت]] می‌داند<ref>تمیمی آمدی، شرح غرر الحکم، ج۵، صص ۱۷۵، ۱۹۳، ۲۹۰، ۳۴۳ و ۳۹۶؛ حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۵۹.</ref>.
'''عدالت میان دو طرف دعوا:''' به قول مشهور، در صورت [[مسلمان]] یا [[کافر]] بودن دو طرف دعوا، بر [[قاضی]] واجب است در نگاه و [[سلام کردن]]، [[سخن گفتن]]، نشستن، [[سکوت]] و غیر آن از انواع برخورد و [[اکرام]] میان آن دو، [[عدالت]] و [[مساوات]] را رعایت کند.<ref>جواهرالکلام ۴۰/ ۱۳۹ ـ ۱۴۲</ref> برخی قائل به [[استحباب]] آن شده‌اند.<ref>المراسم العلویة/ ۲۳۱؛ مختلف الشیعة ۸/ ۴۰۳</ref>
نکته درخور [[تأمل]] اینکه در [[اندیشه شیعه]]، عدالت در لایه‌های مختلف [[اجتماعی]] و [[سیاسی]] [[ضرورت]] می‌یابد، از [[امام]] جماعتی که تنها مسئولیتش [[پیشوایی]] عده‌ای [[نمازگزار]] است تا [[امام امت]] که [[هدایت]] امتی را برعهده دارد؛ همان طور که [[سید محمد صدر]] می‌نویسد: {{عربی|و قد اشترطت العدالة أو العدل فقيها في عدة أمور: في مرجع التقليد الذي فتحدث الأن عنه وفي الشاهد أيا كانت شهادته و في الحاكم في مجتمع، و في القاضي في الخصومات سواء كان منصوبا أو قاضي تحكيم و في إمام الجماعة}}<ref>سید محمد صدر، ما وراء الفقه، ج۱، ص۳۹.</ref>: «[[عدالت]] یا [[عدل]] [[فقهی]] در تعدادی از امور شرط دانسته شده است: [[مرجع تقلید]] که درباره آن الان بحث می‌کنیم، [[شاهد]] که شهادتش هر چه که می‌خواهد باشد، [[حاکم]] در [[جامعه]]، [[قاضی]] در مورد خصومت‌ها (خواه [[قاضی منصوب]] باشد یا [[قاضی تحکیم]])، [[امام جماعت]]».


امعان نظر در [[اندیشه شیعه]] و [[سیره اهل بیت]]{{عم}} بیانگر آن است که اگر عدل برقرار باشد، در پی آن [[امنیت]]، [[آبادانی]]، [[برابری]] و [[آزادی]] خواهد آمد. به‌ویژه [[سیره]] عدالتخواهانه [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[امام علی]]{{ع}} که [[تجربه]] [[حکومت]] داشتند، در عینیت جامعه به طور ملموس و آشکارا دیده می‌شود. سیره اهل بیت{{عم}} و نیز [[پیامبران]] عظام بیانگر تلاش پرخطر و آکنده از تألمات و سختی‌های ایشان برای دستیابی به [[نظام]] عدل بود و در این راه، دشواری‌های بسیاری را به [[جان]] خریدند.
'''عدالت میان [[فرزندان]]:''' رعایت عدالت میان فرزندان در [[بذل و بخشش]]، جز در صورت وجود خصوصیتی در برخی که موجب [[برتری]] وی بر دیگران باشد، [[مستحب]] است<ref>جواهر الکلام ۲۸/ ۱۸۲ ـ ۱۸۳ و ۱۹۱؛ العروة الوثقی [تکملة] ۲/ ۱۶۹.</ref>.<ref>[[سید محمود هاشمی شاهرودی|هاشمی شاهرودی، سید محمود]]، [[فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (کتاب)|فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت]] ج5، صفحه 338.</ref>
«پیامبران با مطرح کردن دو مقوله "[[قسط]]" و "عدل" قدم به حوزه [[زندگی اجتماعی]] [[انسان]] و [[اصلاح]] آن گذاشتند و برای تحقق رکن دوم [[هدایت]] انسان، یعنی «[[اجتناب از طاغوت]]»، در صدد از میان بردن موانع بیرونی هدایت برآمدند... [[نظام اجتماعی]] [[طاغوت]]، دو ویژگی اساسی دارد: یکی [[تبعیض]] و [[نابرابری]] و دیگری [[ظلم]] و [[بی‌عدالتی]]. پیامبران با طرح دو [[شعار]] "قسط" و "عدل" دقیقاً این دو ویژگی ساختی نظام طاغوت را [[هدف]] قرار داده‌اند... [[قرآن کریم]] افزون بر اینکه [[قسط و عدل]] را به عنوان دو [[تکلیف دینی]] بر عهده افراد قرار داده است، آن دو را جزو [[اهداف]] [[بعثت پیامبر]]{{صل}} نیز برشمرده است؛ در آیاتی مانند {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ}}<ref>«ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید» سوره نساء، آیه ۱۳۵.</ref>، {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ... لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}}<ref>«ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref>، {{متن قرآن|وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ}}<ref>«و فرمان یافته‌ام که میان شما دادگری کنم» سوره شوری، آیه ۱۵.</ref> از [[قسط و عدل]] به عنوان [[هدف]] [[دین]] نام برده شده است»<ref>جمعی از مؤلفان، مجله فقه اهل بیت{{عم}}، ج۷، ص۱۴۵-۱۴۶.</ref>.
[[جامعه اسلامی]] باید به همه وسایل و عوامل [[اجرا]] در راستای تنفیذ [[عدالت]] و [[حراست]] آن از [[بی‌حرمتی]] و [[تعدی]] مجهز باشد. [[آیه]] ۲۵ [[سوره حدید]] به این موضوع اشاره دارد که [[جامعه سیاسی]] در مرحله تأسیس، ناگزیر از [[تجهیز]] وسایل و عوامل اجراست<ref>محمد مهدی شمس الدین، جامعه سیاسی اسلامی، ص۱۲۰.</ref>: {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ}}<ref>«ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref>.
[[حضرت امیر]]{{ع}} خطاب به [[زیاد بن ابیه]]، [[استاندار فارس]]، می‌فرماید: {{متن حدیث|اسْتَعْمِلِ الْعَدْلَ وَ احْذَرِ الْعَسْفَ وَ الْحَيْفَ فَإِنَّ الْعَسْفَ يَعُودُ بِالْجَلَاءِ وَ الْحَيْفَ يَدْعُو إِلَى السَّيْفِ}}<ref>سید رضی، نهج البلاغه، حکمت ۴۷۶.</ref>: «بر اساس عدالت عمل کن و از [[ستمگری]] و [[بیدادگری]] بپرهیز که [[ستم]] [[رعیت]] را به آوارگی کشاند و بیدادگری به [[شمشیر]] ([[مبارزه]]) می‌انجامد». حضرت در این عبارت، [[ظلم حاکم]] را مهم‌ترین عامل [[قیام]] [[مردم]] و شمشیر کشیدن آنان علیه او، یعنی ایجاد [[ناامنی]] می‌داند. در همین راستاست که [[پیامبر]]{{صل}} ساعتی [[حاکمیت امام]] [[عادل]] را [[برتر]] از هفتاد سال [[عبادت]] می‌داند<ref>حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۳۰۸، حدیث ۵.</ref>.


با [[امنیت]]، [[شهروندان]] نوعی [[آرامش]] را [[تجربه]] می‌کنند که از خصلت‌های [[جامعه]] عادلانه است؛ بنابراین [[امنیت اجتماعی]] و [[سیاسی]] در این میان نقشی مهم دارد؛ از این روست که گفته می‌شود ناامنی مستعدترین زمینه برای رویش ناعدالتی است<ref>سیدکاظم سید باقری، راهکارهای عدالت اجتماعی در نظام اسلامی، ص۶۵.</ref>. [[سیره اهل بیت]]{{عم}} بیانگر تلاش پرخطر ایشان برای دستیابی به [[نظام]] [[عدل]] بود و در این راه، دشواری‌های بسیاری را به [[جان]] خریدند. [[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|ثَلَاثَةُ أَشْيَاءَ يَحْتَاجُ النَّاسُ طُرّاً إِلَيْهَا الْأَمْنُ وَ الْعَدْلُ وَ الْخِصْبُ}}<ref>ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۳۲۰.</ref>: «سه چیز است که تمام [[مردم]] به آن نیاز دارند: [[امنیت]]، [[عدالت]]، [[فراوانی نعمت]]».
==عدالت در اخلاق الهی==
بی‌شک [[ظلم]] یکی از مصادیق بارز [[ناامنی]] در قبال [[شهروندان]] است و به همین علت است که [[حضرت امیر]]{{ع}} دلیل [[پذیرش حکومت]] پس از [[عثمان]] را [[جلوگیری از ظلم]] [[ظالم]] بر [[مظلوم]] می‌داند: {{متن حدیث|لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَنْ لَا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا}}<ref>سید رضی، نهج البلاغه، خطبه ۳.</ref>: «اگر [[جمعیت]] بسیاری گرداگردم را نگرفته بودند و با وجود آنها [[حجت]] بر من تمام نشده بود و اگر نبود [[عهد]] و مسئولیتی که [[خداوند]] از [[علما]] و [[دانشمندان]] [هر [[جامعه]]] گرفته که در برابر شکمخواری [[ستمگران]] و [[گرسنگی]] [[ستمدیدگان]] [[سکوت]] نکنند، هر آینه من مهار شتر [[خلافت]] را بر گردنش می‌افکندم».
واژه [[عدالت]] یکی از واژه‌های پرکاربرد در [[علم]] [[فقه]] است. در ابواب زیادی از جمله شرایط مفتی، شرایط [[امام جماعت]]، شرایط [[بینه]] و [[شاهد]]، [[عدالت]] به کار رفته است. [[فقها]] [[عدالت]] را به سه صورت تعریف کرده‌اند. بسیاری از [[فقها]] [[عدالت]] را به عنوان یک [[ملکه]] تعریف کرده‌اند بدون اینکه [[افعال]] خارجی را در تعریف آن دخالت دهند<ref>علامه حلی، ارشاد الاذهان، ج۲، ص۱۵۶؛ فخر المحققین، ایضاح الفوائد، ج۴، ص۳۱۶؛ شهید اول، دروس، ج۲، ص۱۲۵؛ محقق سبزواری، ذخیرة المعاد، ج۱ و ۲، ص۳۰۳.</ref>؛ البته شکی نیست که این [[ملکه]] در [[رفتار]] و [[کردار]] [[آدمی]] اثر میگذارد به طوری که [[گناه کبیره]] انجام نمی‌دهد و بر [[گناه صغیره]] [[اصرار]] نمی‌ورزد. برخی دیگر [[عدالت]] را [[ملکه]] فعل و ترک میدانند<ref>محقق نراقی این قول را از ظاهر کلام فقهای متقدم استفاده کرده است. (ر. ک: مستند الشیعة، ج۱۸، ص۷۰).</ref>. در این تعریف هر چند [[عدالت]] یک [[ملکه نفسانی]] است، ولی با [[افعال]] خارجی [[انسان]] [[ارتباط مستقیم]] دارد و ظاهر [[کلام]] برخی از فقهای پیشین این است که [[عدالت]] همان کارهای [[نیکی]] است که [[انسان]] انجام میدهد<ref>میرزای قمی، غنائم الایام، ج۲، ص۲۲؛ ر. ک: نراقی، مستند الشیعة، ج۱۸، ص۷۰.</ref>.[[عدالت]] طبق تعریف اول و دوم، صفت صفت [[نفسانی]] است. طبق این مبنا، [[عادل]] کسی است که در نفس خود نهادی داشته باشد که او را از اجتناب [[معاصی]] و شکستن حدود باز دارد؛ بنابراین، [[مرزداری]] عملی بدون استناد به چنین نهادی، [[عدالت]] نامیده نمی‌شود؛ ولی طبق تعریف سوم، صفت فعل [[انسان]] است. [[عادل]] به این معنی کسی است که خود مرزنگه‌دار و کارهایش مطابق [[موازین شرعی]] باشد، خواه به نهادی [[نفسانی]] مستند باشد یا نباشد.
در [[اندیشه]] [[اهل بیت]]{{عم}} نوعی تلازم بین عدالت و امنیت در جامعه وجود دارد؛ یعنی زمینه [[اجرای عدالت]] وجود امنیت است و بستر تحقق امنیت همانا عدالت است؛ به‌ویژه این تلازم را می‌توان در عرصه [[امنیت سیاسی]] بیشتر و واضح‌تر [[مشاهده]] کرد. اساساً می‌توان گفت [[غایت]] اجرای عدالت دستیابی به امنیت برای [[بندگان]] خداست تا زمینه [[عبادت]]، کار و فعالیت آنها فراهم شود. به تعبیر [[استاد مطهری]]، خداوند مردم را - اگر از نظر [[روابط اجتماعی]] و [[حقوق اجتماعی]] [[عادل]] باشند - به سبب [[کفر]] و [[شرک]] هلاک نمی‌کند<ref>مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص۹۳-۹۴.</ref>.


در [[فقه شیعه]] به تبع [[کلام شیعه]]، عدالت نقشی پررنگ و گسترده ایفا می‌کند. البته عدالت در [[فقه]] به مبحثی خاص اختصاص ندارد؛ بلکه در تمامی موضوعات و [[ابواب فقه]] با شدت و [[ضعف]]، ظهور و بروز دارد. [[فقیهان]] در عرصه [[فقه سیاسی]] به عدالت از سویی به عنوان صفت فرد و از سوی دیگر به عنوان ملاک [[حکم فقهی]] نگریسته‌اند. البته معدود فقهایی در فتاوای خود [[عدالت]] را ملاک [[حکم]] نیز قرار داده‌اند<ref>روح الله شریعتی، قواعد فقه سیاسی، ص۲۴۰.</ref>. از جمله میرعبدالفتاح [[مراغی]] در بیان موارد لازم العداله، از [[شاهد]]، [[قاضی]] کاتب تا [[مأمور]] [[جمع‌آوری مالیات]]، [[امین]] [[حاکم]] بر دریافت [[حقوق مالی]] و [[منصوب]] حاکم در [[نظارت]] بر [[وقف]] تا [[امام جماعت]] را ذکر می‌کند<ref>میرعبدالفتاح مراغی، العناوین الفقهیه، ج۲، ص۷۲۶.</ref>؛ به عبارت دیگر عدالت بعضاً به عنوان یک [[قاعده فقهی]] یا دست کم شرط اساسی غالب [[مناصب]] مورد بحث در [[فقه]]، از [[امامت جماعت]] تا [[امامت امت]] مطرح می‌شود و سهم مهمی در [[احکام]] به‌ویژه در اجرای آنها دارد؛ به طوری که می‌توان گفت [[سیاست]] و [[حکومت]] بدون وجود عنصر عدالت نه [[مشروعیت]] دارد و نه توان استمرار و بقا. در [[روایات]] ملاک و معیار سیاست، [[عدل]] دانسته شده است<ref>تمیمی آمدی، غرر الحکم، ص۳۱۵.</ref>.
این نکته نیز گفتنی است که بسیاری از [[فقها]] که [[عدالت]] را [[ملکه نفسانی]] میدانند، برای [[کشف]] آن به [[رفتار]] ظاهری اکتفا کرده، نوشته‌اند: برای [[کشف]] [[عدالت]] [[حسن]] ظاهر کافی است، اگر چه [[انسان]] [[علم]] و حتی [[گمان]] هم پیدا نکند؛ از جمله [[امام خمینی]]<ref>حاشیة عروة الوثقی، ج۱، ص۲۶ و ج۳، ص۱۸۹.</ref> مرحوم خوانساری و مرحوم گلپایگانی<ref>حاشیة عروة الوثقی، ج۳، ص۱۸۹.</ref> در حاشیه عروه این قول را برگزیده‌اند. روایاتی که از [[پیشوایان معصوم]] به دست ما رسیده نیز همین نظر را [[تأیید]] میکنند که [[حسن]] ظاهر و [[رفتار نیک]] کاشف از [[ملکه]] [[عدالت]] است. [[امام صادق]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ يَظْلِمْهُمْ وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ يَكْذِبْهُمْ وَ وَعَدَهُمْ فَلَمْ يُخْلِفْهُمْ كَانَ مِمَّنْ حُرِّمَتْ غِيبَتُهُ وَ كَمَلَتْ مُرُوءَتُهُ وَ ظَهَرَ عَدْلُهُ وَ وَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۳۹.</ref>؛ کسی که در [[معامله]] به [[مردم]] [[ستم]] نکند به آنها [[دروغ]] نگوید و [[خلف وعده]] نکند، از کسانی است که غیبتش [[حرام]]، جوان‌مردیش کامل، عدالتش آشکار و [[برادری]] با او [[واجب]] است. این مضمون با همین عبارت از [[امام رضا]] {{ع}} و از [[امام صادق]] {{ع}} با عبارت دیگری نیز [[روایت]] شده است<ref>محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۲، ص۲۵۱.</ref><ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج14، ص53، 54.</ref>
امعان نظر در ثمرات حاصل از [[اجرای عدالت]] در [[جامعه]] که در فقه ملحوظ است، نشان می‌دهد [[امنیت فردی]]، [[اجتماعی]]، [[سیاسی]] و [[اقتصادی]] از ثمرات اساسی اجرای عدالت قلمداد می‌شود؛ یعنی [[تأمین امنیت]] [[شهروندان]] که در پرتو عدالت محقق می‌شود، گاه با [[شورش]] علیه [[ظالم]] نیز باید پی گرفته شود. حتی [[فقها]] [[هدف]] از [[جهاد]] در [[اسلام]] را [[گسترش عدالت]] و برچیدن بساط [[ظلم]] و [[بیداد]] می‌دانند؛ چنان که [[امام خمینی]] می‌نویسد: «ما خود چارچوب جدیدی ساخته‌ایم که عدل را ملاک [[دفاع]] و ظلم را ملاک [[حمله]] گرفته‌ایم»<ref>سید روح الله موسوی خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۱۶۰.</ref>. [[ملا احمد نراقی]]، از فقهای اوایل عصر قاجار، با نقل روایتی از [[امیرمؤمنان]]{{ع}} چنین اظهار می‌دارد: «از [[حضرت علی]]{{ع}} منقول است که از [[ملوک]] و [[فرماندهان]]، هر کس که به [[عدل و داد]] عمل کند، [[دولت]] او را حصار [[امن]] خود نگاه دارد و هر که [[جور]] و [[ستم]] نماید به روزی، او را هلاک گرداند»<ref>احمد نراقی، معراج السعاده، ص۴۹۰.</ref>.
 
اساساً [[حفظ نظام]] و [[عدالت]] اقتضا می‌کند زمام امور [[انفال]] و [[اموال]] [[عامه]] در [[عصر غیبت]] به دست [[فقیه]] [[حاکم]] جامع الشرایط [[عادل]] باشد<ref>حسینعلی منتظری، نظام الحکم فی الاسلام، ص۵۰۶.</ref>.<ref>[[محمد اسماعیل نباتیان|نباتیان، محمد اسماعیل]]، [[فقه و امنیت (کتاب)|فقه و امنیت]] ص ۱۹۲.</ref>
== مقایسه اصطلاح [[فقهی]] با اصطلاح [[اخلاقی]] ==
[[عدالت]] در [[فقه]] و [[اخلاق]] عبارت از نهادی [[نفسانی]] است که منشأ آثار عملی می‌شود؛ بنابراین، اصطلاح [[فقه]] و [[اخلاق]] در این معنی مشترک است. تنها تفاوتی که بین این دو اصطلاح وجود دارد، در دایره اعمالی است که از [[عدالت]] ناشی می‌شود. ملکه‌ای که در [[فقه]] [[عدالت]] نامیده می‌شود، علاوه بر رفتارهای [[اجتماعی]] مثل [[احترام به حقوق]] دیگران، [[افعال]] شخصی [[انسان]] را نیز شامل می‌شود. در اصطلاح [[فقه]]، [[عادل]] کسی است که دارای ملکه‌ای [[نفسانی]] است که او را از ارتکاب هر معصیتی باز میدارد حتی اگر به [[حقوق]] دیگران مربوط نباشد؛ بنابراین اگر کسی شراب بنوشد یا [[نماز]] را ترک کند، [[عادل]] نیست همان‌طور که اگر به [[حقوق]] دیگران [[تجاوز]] کند عدالتش ساقط می‌شود، ولی در [[علم اخلاق]] ملکه‌ای [[عدالت]] نام دارد که [[انسان]] را فقط از [[تجاوز به حقوق دیگران]] باز میدارد؛ بنابراین از نظر [[اخلاقی]] [[نوشیدن]] شراب، [[ترک نماز]] و امثال آن به [[عدالت]] زیان نمی‌رساند<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج14، ص53، 54.</ref>


== جستارهای وابسته ==  
== جستارهای وابسته ==  
خط ۹۵: خط ۱۵۵:
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:1100254.jpg|22px]] [[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|'''اخلاق الاهی ج14''']]
# [[پرونده:1100254.jpg|22px]] [[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|'''اخلاق الاهی ج14''']]
# [[پرونده:IM010643.jpg|22px]] [[محمد اسماعیل نباتیان|نباتیان، محمد اسماعیل]]، [[فقه و امنیت (کتاب)|'''فقه و امنیت''']]
# [[پرونده:1368945.jpg|22px]] [[سید محمود هاشمی شاهرودی|هاشمی شاهرودی، سید محمود]]، [[فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (کتاب)|'''فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}



نسخهٔ کنونی تا ‏۳ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۵۷

مقدمه

عدالت: کیفیتی نفسانی که باعث ترک گناه می‌گردد/ رعایت برابری بین دو یا چند نفر.

عدل، ضد جور در لغت به معنای رعایت برابری میان دو چیز است.[۱] نیز به انسانی که گفتار و حکم او پسندیده باشد، عَدل ـ به معنای عادل ـ گویند. همچنین در عربی به دیوار صاف و راست «جدارٌ عَدل» گفته می‌شود؛[۲] چنان که عدل از نامهای خدای تعالی است؛[۳] زیرا به حق حکم می‌کند و در حکمش جور و ستمی وجود ندارد و در روایتی، عدل از لشکریان عقل، و جور از سپاهیان جهل شمرده شده است.[۴] بنابر این، عدالت صفتی نیکو و پسندیده است.

عدالت در کلمات فقها گاه به معنای لغوی آمده است؛ چنان که در مسئله عدالت مرد میان همسران متعدد به این معنا به کار رفته است؛ لیکن در مواردی شرط جواز تصدّی برخی مناصب قرار گرفته است؛ به گونه‌ای که فرد بدون آن، شایستگی تصدّی آن مناصب را ندارد.

در اینکه در این گونه موارد مراد از عدالت چیست، کلمات فقها مختلف است.

شکی نیست که عدالت با ارتکاب گناه کبیره و یا اصرار بر صغیره، بدون آنکه توبه‌ای صورت گرفته باشد، تحقق نمی‌یابد و اگر پیش از آن عادل بوده با ارتکاب گناه زوال می‌یابد. اینک با توجه به این نکته، به نقل کلمات فقها در تعریف عدالت ـ که برخی تا پنج تعریف ذکر کرده‌اند ـ می‌پردازیم:

  1. عدالت عبارت است از کیفیتی نفسانی یا هیئتی راسخ در انسان یا حالتی نفسانی یا ملکه‌ای ـ با اختلاف تعبیرها ـ که انسان را بر ملازمت تقوا یا تقوا و مروّت برمی انگیزاند. بنابر این تعریف، عدالت صفتی نفسانی خواهد بود.[۵] این قول به مشهور متأخران، بلکه مشهور فقیهان نسبت داده شده است.[۶]
  2. عدالت عبارت است از ترک گناه؛ اعم از کبیره و صغیره یا ترک کبیره و عدم اصرار بر صغیره. بنابر این تعریف، عدالت، استقامت فعلی ـ نه نفسانی ـ در افعال و تروک است؛ خواه منشأ آن ملکه باشد یا نه.
  3. عدالت عبارت است از ترک گناهان یا خصوص گناهان کبیره که از ملکه نفسانی ناشی می‌شود. بنابر این تعریف، عدالت نه صرف صفتی نفسانی است و نه صرف استقامت عملی؛ بلکه آمیزه‌ای از آن دو می‌باشد؛ یعنی استقامت عملی ناشی از استقامت نفسانی. معنای دوم و سوم به ظاهر کلمات برخی نسبت داده شده است. [۷]
  4. عدالت؛ یعنی اسلام با آشکار نشدن فسقی در بیرون.ref>الخلاف ۶/ ۲۱۷ ـ ۲۱۸</ref> بنابر این، هر مسلمانی که از او فسقی دیده نشود، عادل به شمار می‌رود.
  5. عدالت عبارت است از حسن ظاهر؛ یعنی آراستگی ظاهری از جهت پایبندی به احکام شرع مقدس (حسن ظاهر). این تعریف به اکثر قدما نسبت داده شده است.[۸]

برخی، تعریف اول و سوم را یکی دانسته‌اند. [۹] بعضی گفته‌اند: دو قول آخر، در حقیقت دو دیدگاه متفاوت در معنای عدالت نیست؛ بلکه دو روش برای شناخت عدالت فرد است.[۱۰]

برخی گفته‌اند: هرچند کلمات فقها در تعریف عدالت مختلف است؛ لیکن حقیقت عدالت نزد آنان یکی است. بنابر این، اختلاف تنها در تعبیر از عدالت است نه در معنای آن و بهترین و جامع‌ترین تعریف از عدالت آن است که عدالت کیفیتی نفسانی و راسخ در نفس است که صاحب خود را بر ملازمتِ مروّت و تقوا بر می‌انگیزاند[۱۱].[۱۲]

عدالت و مروّت

مروّت در لغت به معنای جوانمردی، مردانگی یا کمال آن آمده و مراد از آن در فقه، ملازمت عادات پسندیده و پرهیز از عادات و کارهای مباح ناپسند و تنفرانگیز است؛ کارهایی که ارتکاب آنها بیانگر فرومایگی و پستی فرد یا بی‌مبالاتی او در دین است، مانند غذا خوردن در خیابان در حال راه رفتن، ادرار کردن در گذر گاههای عمومی، پوشیدن لباس زنانه توسط مرد و بوسیدن یا در آغوش گرفتن همسر در برابر دیگران که مراتب ناپسندی و خلاف مروّت بودن آنها بر حسب زمان، مکان و افراد متفاوت خواهد بود.[۱۳]

مشهور میان متأخران، اعتبار مروّت در عدالت و یا در حسن ظاهر ـ که کاشف از عدالت می‌باشد ـ است. شرط نبودن مروّت در عدالت به مشهور قدما نسبت داده شده است.[۱۴]

به تصریح برخی، ارتکاب منافیات مروّت به گونه موردی یا به اقتضای ضرورت، به عدالت زیان نمی‌رساند. ضمن آنکه از نظر تأثیرگذاری در فسق بین ارتکاب منافیات مروّت و گناه کبیره تفاوت است؛ ارتکاب منافیات موجب خروج از عدالت می‌شود، لیکن موجب فسق نخواهد شد.[۱۵]

آیا ارتکاب گناه صغیره با عدم اصرار بر آن، زوال عدالت را در پی دارد یا نه؟ مسئله اختلافی است [۱۶].

از عنوان یاد شده در بابهای اجتهاد و تقلید، صلات، زکات، خمس، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، حجر، وقف، وصیّت، طلاق، لقطه و شهادات سخن گفته‌اند.[۱۷]

مناصب مشروط به عدالت

از شرایط مرجع تقلید[۱۸] امام جمعه [۱۹] و جماعت[۲۰] عامل جمع‌آوری زکات بنابر قولی(عاملین)[۲۱] حَکَم تعیین شده برای داوری در جنگ[۲۲] قاضی[۲۳] و شاهد[۲۴] عدالت است. بنابر این، فرد فاسق نمی‌تواند عهده دار مناصب یاد شده باشد. شهادتش نیز پذیرفته نیست.

همچنین منشی دادگاه در صورتی که قاضی به او اعتماد می‌کند و نوشته‌اش را نمی‌بیند؛[۲۵] کارشناس قیمت‌گذاری اموال[۲۶] و نیز کسی که از سوی حاکم برای تقسیم اموال مشترک تعیین می‌شود[۲۷] باید عادل باشند.

شرط بودن عدالت در راوی حدیث به مشهور نسبت داده شده است؛ لیکن بسیاری آن را شرط ندانسته‌اند.[۲۸]

بنابر قول مشهور میان متأخران، عدالت در مستحق زکات شرط نیست. مشهور قدما آن را شرط دانسته‌اند. از برخی آنان، شرط بودن اجتناب از گناه کبیره نقل شده است.[۲۹]

بسیاری از معاصران گفته‌اند: احتیاط آن است که به کسی که آشکارا مرتکب گناه کبیره، به‌ویژه شراب خواری می‌شود، زکات ندهند. البته اگر پرداخت زکات، مصداق کمک به گناه و تشویق به کار ناشایست گردد، به طور قطع جایز نیست.[۳۰]

بنابر اعتبار عدالت در مستحق زکات، صنفهای «مؤلفة القلوب»، «سبیل اللّه‌»، «رقاب»، «ابن سبیل» و «غارمان» از این حکم مستثنایند و در آنان عدالت شرط نیست[۳۱].

عدالت در مستحق خمس نیز شرط نیست؛[۳۲] لیکن بسیاری از معاصران احتیاط را در ندادن خمس به مرتکب علنی گناه کبیره دانسته‌اند. [۳۳]

آیا عدالت در کسی که حج نیابتی می‌گزارد شرط است؟ برخی آن را شرط دانسته‌اند. البته حج نایب غیر عادل صحیح است و ذمّه منوب عنه بری می‌شود؛ لیکن از آن جهت که اِخبار نایب از به جا آوردن حج، مستند به سخن او است، برخی عدالت را در او شرط دانسته‌اند. برخی، صرف حصول اطمینان به گفته او و اینکه حج را به جا آورده، کافی دانسته‌اند.[۳۴]

آیا در تحقق رشد (رشد) علاوه بر توانایی فرد بر حفظ مال، عدالت شرط است یا نه؟ مسئله اختلافی است. مشهور، عدم اشتراط آن است.[۳۵]

اشتراط عدالت در وصیّ[۳۶] و نیز فرد عهده دار حضانت کودک[۳۷] اختلافی است.

ظاهر کلام جمعی و صریح کلام برخی از فقها شرط نبودن عدالت در کسی است که کودکی را می‌یابد و به قصد نگهداری او را برمی دارد. برخی، گرفتن کودک را از او در صورت فاسق بودن بر حاکم واجب دانسته‌اند[۳۸].

آیا غیر عادل می‌تواند لقطه حرم (لقطه) را بردارد؟ مسئله محل اختلاف است.[۳۹] چنان که شرط بودن عدالت در متولی و ناظر وقف در صورتی که آن دو غیر واقف باشند[۴۰] و نیز در دو حَکَم تعیین شده از سوی زن و مرد برای طلاق (شقاق) اختلافی است.[۴۱] برخی بر شرط بودن آن در متولی و ناظر وقف، ادعای اجماع کرده‌اند.[۴۲].[۴۳]

راه‌های اثبات عدالت

عدالت با بیّنه (بیّنه) در صورت عدم تعارض با بیّنه بر فسق؛ معاشرت مفید علم یا اطمینان به وجود ملکه عدالت در فرد و نیز به شیاع (شیاع) موجب علم ثابت می‌گردد. به قول برخی، عدالت با شهادت یک فرد عادل یا مورد اطمینان نیز ثابت می‌شود.[۴۴] برای مترتب کردن آثار عدالت، حصول اطمینان به آن از هر راهی که حاصل شود کفایت می‌کند؛ لیکن برخی آن را به این مشروط کرده‌اند که اطمینان کننده از اهل خبره و بصیرت و آشنا به مسائل باشد. [۴۵]

از دیگر راه‌های ذکر شده برای اثبات عدالت، حسن ظاهر است؛ لیکن در اینکه صرف حسن ظاهر، هرچند حاصل آن ظنّ به عدالت نباشد، کافی است یا تنها در صورت حصول ظن یا اطمینان، عدالتثابت می‌گردد، مسئله اختلافی است. قول نخست منسوب به مشهور است.[۴۶]

به تصریح برخی، از دیگر راه‌های اثبات عدالت، شهادت عملی دو نفر عادل نسبت به دیگری است، مانند اقتدای آن دو به وی در نماز[۴۷].[۴۸]

زوال عدالت

چنان که یادآور شدیم، عدالت با ارتکاب گناه کبیره یا اصرار بر گناه صغیره بدون توبه تحقق نمی‌یابد و یا در فرض عادل بودن پیش از ارتکاب، با ارتکاب زایل می‌گردد؛[۴۹] لیکن ترک مستحب، هرچند همه مستحبات در صورتی که به مرحله استخفاف و سبک شمردن ترک کننده به مستحبات و سنن نرسد، موجب زوال عدالت نخواهد شد.[۵۰]

کسی که عادل بوده است چنانچه در بقای عدالت او شک شود، حکم به بقا می‌شود.[۵۱]

آیا امامت جماعت و تصدی دیگر مناصب مشروط به عدالت برای کسی که به فسق خویش علم دارد، جایز است یا نه؟ مسئله اختلافی است. قول منسوب به مشهور جواز است و عادل دانستن دیگران کفایت می‌کند.[۵۲] برخی احتیاط را در ترک تصدی دانسته‌اند.[۵۳]

از عدالت به معنای دوم در بابهای نکاح، هبه و قضاء سخن گفته‌اند.

عدالت میان همسران: رعایت عدالت میان همسران در مقدار نفقه واجب و تقسیم شبها بر مرد واجب است[۵۴]

رعایت عدالت میان همسران در غیر نفقه واجب از هزینه‌های زندگی، بذل توجه و اهتمام به امور آنان، گشاده‌رویی و هم بستری مستحب است. چنان که مستحب است بامداد شبی که به هر زن تعلّق دارد، نزد او بماند[۵۵]

عدالت میان دو طرف دعوا: به قول مشهور، در صورت مسلمان یا کافر بودن دو طرف دعوا، بر قاضی واجب است در نگاه و سلام کردن، سخن گفتن، نشستن، سکوت و غیر آن از انواع برخورد و اکرام میان آن دو، عدالت و مساوات را رعایت کند.[۵۶] برخی قائل به استحباب آن شده‌اند.[۵۷]

عدالت میان فرزندان: رعایت عدالت میان فرزندان در بذل و بخشش، جز در صورت وجود خصوصیتی در برخی که موجب برتری وی بر دیگران باشد، مستحب است[۵۸].[۵۹]

عدالت در اخلاق الهی

واژه عدالت یکی از واژه‌های پرکاربرد در علم فقه است. در ابواب زیادی از جمله شرایط مفتی، شرایط امام جماعت، شرایط بینه و شاهد، عدالت به کار رفته است. فقها عدالت را به سه صورت تعریف کرده‌اند. بسیاری از فقها عدالت را به عنوان یک ملکه تعریف کرده‌اند بدون اینکه افعال خارجی را در تعریف آن دخالت دهند[۶۰]؛ البته شکی نیست که این ملکه در رفتار و کردار آدمی اثر میگذارد به طوری که گناه کبیره انجام نمی‌دهد و بر گناه صغیره اصرار نمی‌ورزد. برخی دیگر عدالت را ملکه فعل و ترک میدانند[۶۱]. در این تعریف هر چند عدالت یک ملکه نفسانی است، ولی با افعال خارجی انسان ارتباط مستقیم دارد و ظاهر کلام برخی از فقهای پیشین این است که عدالت همان کارهای نیکی است که انسان انجام میدهد[۶۲].عدالت طبق تعریف اول و دوم، صفت صفت نفسانی است. طبق این مبنا، عادل کسی است که در نفس خود نهادی داشته باشد که او را از اجتناب معاصی و شکستن حدود باز دارد؛ بنابراین، مرزداری عملی بدون استناد به چنین نهادی، عدالت نامیده نمی‌شود؛ ولی طبق تعریف سوم، صفت فعل انسان است. عادل به این معنی کسی است که خود مرزنگه‌دار و کارهایش مطابق موازین شرعی باشد، خواه به نهادی نفسانی مستند باشد یا نباشد.

این نکته نیز گفتنی است که بسیاری از فقها که عدالت را ملکه نفسانی میدانند، برای کشف آن به رفتار ظاهری اکتفا کرده، نوشته‌اند: برای کشف عدالت حسن ظاهر کافی است، اگر چه انسان علم و حتی گمان هم پیدا نکند؛ از جمله امام خمینی[۶۳] مرحوم خوانساری و مرحوم گلپایگانی[۶۴] در حاشیه عروه این قول را برگزیده‌اند. روایاتی که از پیشوایان معصوم به دست ما رسیده نیز همین نظر را تأیید میکنند که حسن ظاهر و رفتار نیک کاشف از ملکه عدالت است. امام صادق (ع) می‌فرماید: «مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ يَظْلِمْهُمْ وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ يَكْذِبْهُمْ وَ وَعَدَهُمْ فَلَمْ يُخْلِفْهُمْ كَانَ مِمَّنْ حُرِّمَتْ غِيبَتُهُ وَ كَمَلَتْ مُرُوءَتُهُ وَ ظَهَرَ عَدْلُهُ وَ وَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ»[۶۵]؛ کسی که در معامله به مردم ستم نکند به آنها دروغ نگوید و خلف وعده نکند، از کسانی است که غیبتش حرام، جوان‌مردیش کامل، عدالتش آشکار و برادری با او واجب است. این مضمون با همین عبارت از امام رضا (ع) و از امام صادق (ع) با عبارت دیگری نیز روایت شده است[۶۶][۶۷]

مقایسه اصطلاح فقهی با اصطلاح اخلاقی

عدالت در فقه و اخلاق عبارت از نهادی نفسانی است که منشأ آثار عملی می‌شود؛ بنابراین، اصطلاح فقه و اخلاق در این معنی مشترک است. تنها تفاوتی که بین این دو اصطلاح وجود دارد، در دایره اعمالی است که از عدالت ناشی می‌شود. ملکه‌ای که در فقه عدالت نامیده می‌شود، علاوه بر رفتارهای اجتماعی مثل احترام به حقوق دیگران، افعال شخصی انسان را نیز شامل می‌شود. در اصطلاح فقه، عادل کسی است که دارای ملکه‌ای نفسانی است که او را از ارتکاب هر معصیتی باز میدارد حتی اگر به حقوق دیگران مربوط نباشد؛ بنابراین اگر کسی شراب بنوشد یا نماز را ترک کند، عادل نیست همان‌طور که اگر به حقوق دیگران تجاوز کند عدالتش ساقط می‌شود، ولی در علم اخلاق ملکه‌ای عدالت نام دارد که انسان را فقط از تجاوز به حقوق دیگران باز میدارد؛ بنابراین از نظر اخلاقی نوشیدن شراب، ترک نماز و امثال آن به عدالت زیان نمی‌رساند[۶۸]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. لسان العرب و مجمع البحرین، واژه «عدل»
  2. لسان العرب، واژه «عدل»
  3. الکافی (کلینی) ۲/ ۴۱۶
  4. الکافی (کلینی) ۱/ ۲۱
  5. ارشاد الاذهان ۲/ ۱۵۶؛ قواعد الاحکام ۴ / ۴۹۴؛ غایة المراد ۱ / ۲۶۱
  6. رسائل الشهید الثانی ۱ / ۶۳؛ الحدائق الناضرة ۱۰/ ۱۳
  7. رسائل فقهیة (شیخ انصاری)/ ۶ ـ ۸
  8. رسائل فقهیة (شیخ انصاری)/ ۸
  9. رسائل فقهیة (شیخ انصاری)/ ۱۰
  10. مستند الشیعة ۱۸/ ۶۴؛ رسائل فقهیة (شیخ انصاری)/ ۸ ـ ۹؛ الدر النضید ۲/ ۱۱
  11. الدر النضید ۲/ ۳۵
  12. هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج5، صفحه 333-335.
  13. الدر النضید ۲/ ۴۹ ـ ۵۰
  14. الحدائق الناضرة ۱۰/ ۱۳ ـ ۱۶؛ جواهر الکلام ۴۱/ ۳۱ ـ ۳۲
  15. رسائل فقهیة (شیخ انصاری)/ ۲۳
  16. الدر النضید ۲/ ۵۶
  17. هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج5، صفحه 335.
  18. العروة الوثقی ۱/ ۲۶؛ مستمسک العروة ۱/ ۴۰ ـ ۴۲
  19. جواهر الکلام ۱۱ / ۲۹۶
  20. جواهر الکلام ۱۳ / ۲۷۵ ـ ۲۷۷
  21. الدروس الشرعیة ۱/ ۲۴۲ و ۲۴۸؛ جواهر الکلام ۱۵/ ۳۳۳ ـ ۳۳۴
  22. الدروس الشرعیة ۲/ ۳۷؛ جواهر الکلام ۲۱/ ۱۱۲
  23. جواهر الکلام ۴۰/ ۱۲
  24. جواهر الکلام ۴۱ / ۲۵ ـ ۲۶
  25. جواهر الکلام ۴۰ / ۱۰۹
  26. جواهر الکلام ۲۳/ ۲۹۰
  27. قواعد الاحکام ۳/ ۴۶۰؛ جواهرالکلام ۴۰/ ۳۲۶ ـ ۳۲۷
  28. تلخیص مقباس الهدایة ۱/ ۸۰
  29. الحدائق الناضرة ۱۲/ ۲۰۹؛ جواهر الکلام ۱۵/ ۳۸۸ ـ ۳۹۴
  30. العروة الوثقی ۴/ ۱۲۹ ـ ۱۳۰
  31. جواهر الکلام ۱۵ / ۳۹۴
  32. جواهر الکلام ۱۶/ ۱۱۵
  33. العروة الوثقی ۴/ ۳۰۵ ـ ۳۰۶
  34. الحدائق الناضرة ۱۴/ ۲۴۲؛ المعتمد فی شرح المناسک ۳/ ۱۶۲
  35. المبسوط ۲/ ۲۸۴؛ کتاب السرائر۳/ ۲۰۶؛ جواهرالکلام ۲۶/ ۵۰
  36. جواهر الکلام ۲۸/ ۳۹۲ ـ ۳۹۴
  37. جواهر الکلام ۳۱/ ۲۸۹
  38. جواهر الکلام ۳۸/ ۱۶۰ و ۱۶۲
  39. جواهر الکلام ۳۸/ ۳۵۴ ـ ۳۵۵
  40. الانوار اللوامع ۱۳/ ۳۱۴؛ وسیلة النجاة/ ۵۴۷
  41. جواهرالکلام ۳۱/ ۲۱۵؛ الروضة البهیة ۵/ ۴۳۲؛ مهذب الاحکام ۲۵/ ۲۳۱
  42. الحدائق الناضرة ۲۲/ ۱۸۴؛ جواهر الکلام ۲۸/ ۲۲
  43. هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج3، صفحه 336-337.
  44. العروة الوثقی ۱/ ۳۷
  45. العروة الوثقی ۳/ ۹۱
  46. مهذب الاحکام ۱/ ۴۹ ـ ۵۰
  47. الدروس الشرعیة ۱/ ۲۱۸؛ العروة الوثقی ۳/ ۱۹۱؛ مهذب الاحکام ۱/ ۵۲
  48. هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج5، صفحه 337-338.
  49. جواهر الکلام ۴۱/ ۲۶
  50. جواهر الکلام ۴۱/ ۳۰
  51. مهذب الاحکام ۱/ ۴۸
  52. الحدائق الناضرة ۱۰/ ۶۶؛ کتاب الصلاة (شیخ انصاری) ۲/ ۲۷۴ ـ ۲۷۶؛ جواهر الکلام ۱۳/ ۲۷۷؛ العروة الوثقی [تکملة] ۳/ ۳
  53. العروة الوثقی ۳/ ۱۹۱؛ مستمسک العروة ۷/ ۳۴۲ ـ ۳۴۳
  54. جواهر الکلام ۳۱ / ۱۵۵
  55. الحدائق الناضرة ۲۴/ ۶۰۹؛ جواهر الکلام ۳۱/ ۱۸۲ ـ ۱۸۳
  56. جواهرالکلام ۴۰/ ۱۳۹ ـ ۱۴۲
  57. المراسم العلویة/ ۲۳۱؛ مختلف الشیعة ۸/ ۴۰۳
  58. جواهر الکلام ۲۸/ ۱۸۲ ـ ۱۸۳ و ۱۹۱؛ العروة الوثقی [تکملة] ۲/ ۱۶۹.
  59. هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج5، صفحه 338.
  60. علامه حلی، ارشاد الاذهان، ج۲، ص۱۵۶؛ فخر المحققین، ایضاح الفوائد، ج۴، ص۳۱۶؛ شهید اول، دروس، ج۲، ص۱۲۵؛ محقق سبزواری، ذخیرة المعاد، ج۱ و ۲، ص۳۰۳.
  61. محقق نراقی این قول را از ظاهر کلام فقهای متقدم استفاده کرده است. (ر. ک: مستند الشیعة، ج۱۸، ص۷۰).
  62. میرزای قمی، غنائم الایام، ج۲، ص۲۲؛ ر. ک: نراقی، مستند الشیعة، ج۱۸، ص۷۰.
  63. حاشیة عروة الوثقی، ج۱، ص۲۶ و ج۳، ص۱۸۹.
  64. حاشیة عروة الوثقی، ج۳، ص۱۸۹.
  65. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۳۹.
  66. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۲، ص۲۵۱.
  67. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص53، 54.
  68. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص53، 54.