مناظرات امام رضا: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = امام رضا | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط  = }}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[مناظرات امام رضا در تاریخ اسلامی]] - [[مناظرات امام رضا در معارف و سیره رضوی]]</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
== مقدمه ==
در تمام مجالس [[مناظره]] و بحث‌های [[فقهی]]، [[فلسفی]] و....، [[امام رضا]]{{ع}} با [[توسل]] بر [[کلام خدا]] و استفاده از [[آیات قرآن]]، جواب بزرگان فرق و [[ادیان]] دیگر را می‌دادند و آنان را مغموم و سرافکنده می‌ساختند. امام{{ع}} در تمام مناظراتشان، با توجه با کتب همان ادیان، «[[شناخت خداوند]] و مسئله [[توحید]]» را طوری بیان می‌کردند که طرف‌های مقابل ایشان [[اذعان]] به [[راستی و درستی]] [[کلام]] ایشان می‌داشتند؛ آنجا بود که امام{{ع}} صاحبان [[افکار]] و [[عقاید]] مختلف را به [[حقّانیت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} و [[خاندان اهل بیت]]{{عم}} معطوف می‌ساختند.
یکی از اقدامات مزوّرانه [[مأمون]]، برگزاری جلسات مناظره بود. او برای در هم شکستن [[شخصیت]] [[علمی]] امام رضا {{ع}} و درنتیجه، بی‌اعتمادی [[شیعیان]] به امامشان، این جلسات را [[تربیت]] می‌داد. چنان که مأمون به [[سلمان]] مروزی، متکلم معروف [[خراسان]] گفت: «بدین جهت به تو پیشنهاد مناظره دادم که قوت علمی تو را می‌شناسم و قصد من جز این نیست که در یکی از استدلال‌ها، راه را بر ابوالحسن ببندی»<ref>عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۲، باب ۴۶، ص۱۲۱-۱۳۲.</ref>. اما برخلاف نظر مأمون، جلوه‌های علمی [[امام]] {{ع}} بیشتر بود و امام {{ع}} [[پیروز]] این مناظرات بودند و به این نحو، شایستگی [[اهل بیت پیامبر]] {{صل}} بر [[مردم]] و دانشمندان آشکارتر می‌شد. چنان که خود امام {{ع}} به نوفلی فرمودند: «هنگامی که بر هر گروهی راه [[استدلال]] را ببندم و استدلالشان را [[باطل]] کنم، مأمون خواهد فهمید که شایستگی آن جایگاه را که [[انتخاب]] کرده است، ندارد»<ref>بحارالانوار، ج۴۹، ۱۷۵.</ref>.


شخصی به امام رضا{{ع}} عرض کرد: «[[صفات خدا]] را برای ما بیان کن! [[حضرت رضا]]{{ع}} تعدادی از صفات جلال و [[جمال الهی]] را بیان نمودند و فرمودند: [[ذات پاک الهی]] در این اوصاف [[یکتا]] و [[بی‌همتا]] است. آن مرد عرض کرد: [[پدر]] و مادرم به فدایت! در نزد ما شخصی هست که ادعای [[دوستی]] با شما را دارد و [[معتقد]] است که همه این [[صفات الهی]] در [[وجود امام]] [[علی]]{{ع}} هست و او [[آفریدگار]] جهانیان است. امام رضا{{ع}} تا این سخن را شنید، لرزه بر اندام مبارکشان نشست و فرمودند: سبحان [[الله]]! ذات پاک الهی از همه این گفتار [[ظالمان]] و [[کافران]] [[پاک]] و [[پاکیزه]] است، مگر [[امام علی]]{{ع}} مانند غذاخواران، [[غذا]] نمی‌خورد و مانند نوشندگان، آب نمی‌نوشد و مانند ازدواج‌کنندگان، [[ازدواج]] نمی‌کند و... با آن همه، [[در محضر خدا]] [[نماز]] می‌خواند و نهایت [[تواضع]] و [[خشوع]] را از خود نشان می‌داد و در پیشگاه او [[راز و نیاز]] و [[گریه]] می‌نمود، آیا کسی که دارای چنین اوصافی باشد می‌توان او را [[خدا]] نامید؟ اگر امام علی{{ع}} خدا باشد، پس همه شما که در این اوصاف با او [[شریک]] هستید خدا می‌باشید»<ref>به نقل از کتاب: سیره امام رضا{{ع}}.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص۶۲۳.</ref>
در این که مأمون از تشکیل این مناظرات چه [[هدف]] یا اهدافی را تعقیب می‌نمود، بین مورخان و صاحب‌نظران [[اختلاف]] نظر وجود دارد. ظاهر قضیه این بود که او می‌خواست [[برتری]] علمی امام {{ع}} را به همگان نشان دهد، اما آنچه درست‌تر به نظر می‌رسد این است که هدف اصلی مأمون، کسب وجهه برای [[حکومت]] خود بوده است. به عبارت دیگر، او می‌خواست از موقعیت علمی امام {{ع}} به نفع خود سود بجوید و حکومت خود را در [[جهان]] به عنوان یک حکومت [[برتر]] مطرح سازد<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص ۷۲۷.</ref>.


==مناظرات [[امام رضا]]{{ع}}==
== مناظره امام رضا با ابن رامین ==
یکی از اقدامات مزوّرانه [[مأمون]]، برگزاری جلسات [[مناظره]] بود. او برای در هم شکستن [[شخصیت]] [[علمی]] امام رضا{{ع}} و درنتیجه، [[بی‌اعتمادی]] [[شیعیان]] به امامشان، این جلسات را [[تربیت]] می‌داد. چنان که مأمون به [[سلمان]] [[مروزی]]، [[متکلم]] معروف [[خراسان]] گفت: «بدین جهت به تو پیشنهاد مناظره دادم که قوت علمی تو را می‌شناسم و قصد من جز این نیست که در یکی از استدلال‌ها، راه را بر [[ابوالحسن]] ببندی»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، باب ۴۶، ص۱۲۱-۱۳۲.</ref>. اما برخلاف نظر مأمون، جلوه‌های علمی [[امام]]{{ع}} بیشتر بود و امام{{ع}} [[پیروز]] این مناظرات بودند و به این نحو، [[شایستگی]] [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} بر [[مردم]] و [[دانشمندان]] آشکارتر می‌شد. چنان که خود امام{{ع}} به نوفلی فرمودند: «هنگامی که بر هر گروهی راه [[استدلال]] را ببندم و استدلالشان را [[باطل]] کنم، مأمون خواهد فهمید که شایستگی آن جایگاه را که [[انتخاب]] کرده است، ندارد»<ref>بحارالانوار، ج۴۹، ۱۷۵.</ref>.
{{اصلی|مناظره امام رضا با ابن رامین}}
یکی از کسانی که با امام رضا {{ع}} به بحث و منظره پرداخت، ابن رامین متکلم [[اهل]] خراسان بود که پیرامون مسئله [[امامت]] و [[جانشینی]] بعد از [[پیامبر]] {{صل}} با امام رضا {{ع}} مناظره نمود. به گوشه‌ای از این مناظره توجه کنید:
امام رضا {{ع}} به ابن رامین [[فقیه]] فرمودند: ابن رامین! آن وقت که پیامبر {{صل}} از [[مدینه]] خارج شد، کسی را جای خود نگذاشت؟ ابن رامین گفت: [[علی]] {{ع}} را جای خود گذاشت.


در این که مأمون از تشکیل این مناظرات چه [[هدف]] یا اهدافی را تعقیب می‌نمود، بین [[مورخان]] و صاحب‌نظران [[اختلاف]] نظر وجود دارد. ظاهر قضیه این بود که او می‌خواست [[برتری]] علمی امام{{ع}} را به همگان نشان دهد، اما آنچه درست‌تر به نظر می‌رسد این است که هدف اصلی مأمون، کسب وجهه برای [[حکومت]] خود بوده است. به عبارت دیگر، او می‌خواست از موقعیت علمی امام{{ع}} به نفع خود سود بجوید و حکومت خود را در [[جهان]] به عنوان یک حکومت [[برتر]] مطرح سازد.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۷۲۷.</ref>
امام {{ع}} فرمودند: پس چرا به اهل [[مدینه]] نفرمود خودتان کسی را [[انتخاب]] کنید، چون انتخاب شما [[خطا]] نمی‌شود. ابن رامین گفت: حضرت چون نگران بودند [[اختلاف]] و درگیری در میان [[مردم]] بیفتد.  


==[[مناظره امام رضا با ابن رامین]]==
[[امام]] {{ع}} فرمودند: خوب چه عیبی داشت، اگر هم اختلافی رخ می‌داد، هنگامی که از [[مسافرت]] به مدینه بر می‌گشت آن را [[اصلاح]] می‌نمود. ابن رامین گفت: البته عمل آن حضرت که خود [[جانشین]] تعیین فرمود، با محکم کاری مناسب‌تر و منطقی‌تر بود.


==[[مناظره امام رضا با ابوقره]]==
امام {{ع}} فرمودند: بنابراین برای پس از [[مرگ]] خود نیز حتماً کسی را جای خود قرار داده است؟ ابن رامین گفت: نه! امام {{ع}} فرمودند: آیا مرگ [[پیامبر]] {{صل}} از مسافرتش مهم‌تر نبود؟ [[سفر]] [[دنیا]]، کوتاه است و سفر مرگ، طولانی و [[ابدی]]؛ پس چگونه شد که هنگام مرگ از اختلاف [[امت]] خاطر جمع بود، جانشین تعیین نکرد، اما در مسافرت چند [[روزه]] دنیا خاطر جمع نبود، جانشین تعیین کرد، با این که خود آن حضرت زنده بود و می‌توانست [[اختلافات]] را اصلاح نماید. ابن رامین در مقابل سخنان منطقی [[امام رضا]] {{ع}} نتوانست حرفی بگوید و ساکت شد<ref>بحار الانوار، ج۵.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص ۷۲۷.</ref>


==[[مناظره امام رضا]]{{ع}} با [[جاثلیق]]، [[نسطاس]]، [[رأس الجالوت]]==
== مناظره امام رضا با ابوقره ==
در جلسه‌ای که [[امام]]{{ع}} با جاثلیق [[مناظره]] می‌نمودند، نسطاس رومی و رأس [[جالوت]] نیز حضور داشتند. امام{{ع}} در حین مناظره با جاثلیق، با طرح سئوالاتی از این دو [[شخصیت]]، آن‎ها را در بحث شرکت می‌دادند.
{{اصلی|مناظره امام رضا با ابوقره}}
ابوقره [[مسیحی]] و از [[دوستان]] جاثلیق، بزرگ [[مسیحیان]] بود و چون دریافت تعداد زیادی از بزرگان ادیان مختلف با امام رضا {{ع}} دیدار و با ایشان مناظراتی داشته‌اند، مشتاق دیدار و انجام مناظره با امام {{ع}} شد. بنابراین به نزد [[صفوان بن یحیی]] آمد و از او خواست تا وی را به مجلس امام {{ع}} ببرد. ابو قرّه چون بر امام {{ع}} وارد شد، فرش زیر پای امام {{ع}} را بوسید و برای [[سلامتی]] ایشان [[دعا]] کرد و سپس خطاب به امام رضا {{ع}} گفت: نظر شما درباره فرقه‌ای که ادعایی دارد و [[فرقه]] دیگر غیر از ایشان که خود به [[عدالت]] معروف است، آن‎ها را در ادعایشان تصدیق می‌کنند؟ امام {{ع}} فرمودند: ادعایشان ثابت است.


[[مأمون]] رو به جاثلیق کرد و گفت: ای جاثلیق! این پسر عموی من [[موسی بن جعفر]]{{ع}} است. او از [[فرزندان فاطمه]]{{س}} [[دختر پیامبر]]{{صل}}، و فرزند [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} است. من دوست دارم با او سخن بگویی و مناظره کنی، اما طریق [[عدالت]] را در بحث رها مکن.
ابو قرّه گفت: فرقه دیگر ادعایی دارند و شاهدی پیدا نمی‌کنند که آن‎ها را تصدیق کند، مگر از خودشان، اینان چه؟ امام {{ع}} فرمودند: ادعایشان [[کذب]] و مردود است.


جاثلیق گفت: ای [[امیر مؤمنان]]! من چگونه بحث و [[گفتگو]] کنم با کسی که با او قدر مشترکی ندارم؛ او به [[کتابی]] [[استدلال]] می‌کند که من منکر آنم و به [[پیامبری]] [[عقیده]] دارد که من به او [[ایمان]] نیاورده‌‎ام.
ابو قرّه گفت: اینک ما و شما. ما ادعا می‌کنیم که [[عیسی]] [[روح الله]] و کلمه اوست و به [[مریم]] القا نمود. [[مسلمانان]] با این ادعا موافقند و ما را تصدیق می‌کنند؛ ولی مسلمانان مدعی آنند که [[محمد]] [[پیامبر]] و فرستاده خداست و ما آن را تصدیق نمی‌کنیم؛ پس آنچه را که هر دو [[فرقه]] موافقند بر آنچه یک فرقه فقط ادعا می‌کند [[برتری]] دارد.


[[امام رضا]]{{ع}} فرمودند: ای [[نصرانی]]! اگر به [[انجیل]] خودت برای تو استدلال کنم، [[اقرار]] خواهی کرد؟
[[امام]] {{ع}} فرمودند: ما به [[عیسی بن مریم]] و روح الله و کلمة اللهی [[ایمان]] داریم که به محمد {{صل}} ایمان داشته و مژده آمدن او را داده است و خود [[اقرار]] کرده که [[بنده]] است و پروردگاری دارد. پس اگر تو به کسی اقرار داری که این چنین نیست که به محمد {{صل}} ایمان داشته باشد و خود را بنده و [[خداوند]] را [[پروردگار]] خود بداند، ما از آن عیسی بیزاریم! پس کجا ما بر آن [[اجماع]] داریم؟


جاثلیق گفت: آیا می‌توانم گفتار انجیل را [[انکار]] کنم؟ آری به [[خدا]] [[سوگند]] اقرار خواهم کرد، هر چند به ضرر من باشد.
ابو قرّه که خود را ناکام دید، از [[احکام دین]] و [[حلال و حرام]] پرسش‌های کرد تا سؤالش به مسأله [[توحید]] کشیده شد<ref>عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۵۵۸-۵۵۹.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص ۷۲۸.</ref>
امام{{ع}} فرمودند: هر چه می‌خواهی بپرس و جوابش رو بشنو.


جاثلیق گفت: درباره [[نبوت]] [[عیسی]] و کتابش چه می‌گویی؟ آیا چیزی از این دو را انکار می‌کنی؟
== مناظره امام رضا با جاثلیق ==
{{اصلی|مناظره امام رضا با جاثلیق}}
در جلسه‌ای که [[امام]] {{ع}} با جاثلیق مناظره می‌نمودند، نسطاس رومی و رأس [[جالوت]] نیز حضور داشتند. امام {{ع}} در حین مناظره با جاثلیق، با طرح سئوالاتی از این دو [[شخصیت]]، آن‎ها را در بحث شرکت می‌دادند.


امام{{ع}} فرمودند: من به نبوت عیسی و کتابش و به آنچه به امتش [[بشارت]] داده و [[حواریون]] به آن اقرار کرده‌اند، اعتراف می‌کنم، اما به نبوت آن کسی که اقرار به نبوت [[محمد]]{{صل}} و کتابش نکرده و امتش را به آن بشارت نداده، کافرم!
[[مأمون]] رو به جاثلیق کرد و گفت: ای جاثلیق! این پسر عموی من [[موسی بن جعفر]] {{ع}} است. او از [[فرزندان فاطمه]] {{س}} [[دختر پیامبر]] {{صل}} و فرزند [[علی بن ابی‌طالب]] {{ع}} است. من دوست دارم با او سخن بگویی و مناظره کنی، اما طریق [[عدالت]] را در بحث رها مکن.


جاثلیق گفت: آیا به هنگام [[قضاوت]] از دو [[شاهد]] [[عادل]] استفاده نمی‌کنی؟
جاثلیق گفت: ای [[امیر مؤمنان]]! من چگونه بحث و گفتگو کنم با کسی که با او قدر مشترکی ندارم؛ او به [[کتابی]] [[استدلال]] می‌کند که من منکر آنم و به [[پیامبری]] [[عقیده]] دارد که من به او [[ایمان]] نیاورده‌‎ام.


امام{{ع}} فرمودند: آری.
[[امام رضا]] {{ع}} فرمودند: ای [[نصرانی]]! اگر به [[انجیل]] خودت برای تو استدلال کنم، [[اقرار]] خواهی کرد؟
جاثلیق گفت: پس دو [[شاهد]] از غیر [[اهل]] [[مذهب]] خود از کسانی که [[نصاری]] [[شهادت]] آنان را مردود نمی‌شمارند بر [[نبوت]] [[محمد]]{{صل}} اقامه کن و از ما نیز بخواه که دو شاهد بر این معنا از غیر اهل مذهب خود بیاوریم.


[[امام]]{{ع}} فرمودند: هم‌اکنون [[انصاف]] را رعایت کردی ای [[نصرانی]]، آیا کسی را که [[عادل]] بود و نزد [[عیسی بن مریم]] مقدم بود می‌پذیری؟
جاثلیق گفت: آیا می‌توانم گفتار انجیل را [[انکار]] کنم؟ آری به [[خدا]] [[سوگند]] اقرار خواهم کرد، هر چند به ضرر من باشد.
امام {{ع}} فرمودند: هر چه می‌خواهی بپرس و جوابش رو بشنو.


[[جاثلیق]] گفت: این مرد عادل کیست، نامش را ببر؟
جاثلیق گفت: درباره [[نبوت]] [[عیسی]] و کتابش چه می‌گویی؟ آیا چیزی از این دو را انکار می‌کنی؟ امام {{ع}} فرمودند: من به نبوت عیسی و کتابش و به آنچه به امتش [[بشارت]] داده و [[حواریون]] به آن اقرار کرده‌اند، اعتراف می‌کنم، اما به نبوت آن کسی که اقرار به نبوت [[محمد]] {{صل}} و کتابش نکرده و امتش را به آن بشارت نداده، کافرم!
امام{{ع}} فرمودند: درباره یوحنای دیلمی چه می‌گویی؟


جاثلیق گفت: به به! محبوب‌ترین فرد نزد [[مسیح]] را بیان کردی.
جاثلیق گفت: آیا به هنگام [[قضاوت]] از دو [[شاهد]] [[عادل]] استفاده نمی‌کنی؟ امام {{ع}} فرمودند: آری. جاثلیق گفت: پس دو [[شاهد]] از غیر [[اهل]] [[مذهب]] خود از کسانی که [[نصاری]] [[شهادت]] آنان را مردود نمی‌شمارند بر [[نبوت]] [[محمد]] {{صل}} اقامه کن و از ما نیز بخواه که دو شاهد بر این معنا از غیر اهل مذهب خود بیاوریم.
امام{{ع}} فرمودند: تو را [[سوگند]] می‎دهم، آیا [[انجیل]] این سخن را بیان می‌کنند که [[یوحنا]] گفت: [[حضرت مسیح]] مرا از [[دین]] محمد [[عربی]] باخبر ساخت و به من [[بشارت]] داد که بعد از او چنین [[پیامبری]] خواهد آمد، من نیز به [[حواریون]] بشارت دادم و آن‎ها به او [[ایمان]] آوردند؟


جاثلیق گفت: آری! این سخن را یوحنا از مسیح نقل کرده و بشارت به نبوت مردی و نیز بشارت به [[اهل بیت]] و وصیش داده است؛ اما نگفته است این در چه زمانی واقع می‌شود و این گروه را برای ما نام نبرده تا آن‎ها را بشناسیم.
[[امام]] {{ع}} فرمودند: هم‌اکنون [[انصاف]] را رعایت کردی ای [[نصرانی]]، آیا کسی را که [[عادل]] بود و نزد [[عیسی بن مریم]] مقدم بود می‌پذیری؟ جاثلیق گفت: این مرد عادل کیست، نامش را ببر؟ امام {{ع}} فرمودند: درباره یوحنای دیلمی چه می‌گویی؟ جاثلیق گفت: به به! محبوب‌ترین فرد نزد [[مسیح]] را بیان کردی.


امام{{ع}} فرمودند: اگر ما کسی را بیاوریم که انجیل را بخواند و آیاتی از آن را که نام محمد{{صل}} و اهل بیتش و امتش در آن‎ها است، [[تلاوت]] کند آیا ایمان به او می‌آوری؟
امام {{ع}} فرمودند: تو را [[سوگند]] می‎دهم، آیا [[انجیل]] این سخن را بیان می‌کنند که [[یوحنا]] گفت: [[حضرت مسیح]] مرا از [[دین]] محمد عربی باخبر ساخت و به من [[بشارت]] داد که بعد از او چنین [[پیامبری]] خواهد آمد، من نیز به [[حواریون]] بشارت دادم و آن‎ها به او [[ایمان]] آوردند؟


جاثلیق گفت: بسیار خوب است.
جاثلیق گفت: آری! این سخن را یوحنا از مسیح نقل کرده و بشارت به نبوت مردی و نیز بشارت به [[اهل بیت]] و وصیش داده است؛ اما نگفته است این در چه زمانی واقع می‌شود و این گروه را برای ما نام نبرده تا آن‎ها را بشناسیم.
امام{{ع}} به نسطاس رومی فرمودند: آیا [[سفر]] سوم انجیل را از [[حفظ]] داری؟
نسطاس گفت: بلی، از حفظ دارم.
 
سپس امام{{ع}} به رأس الجالوت فرمودند: آیا تو هم انجیل را می‌خوانی؟
گفت: آری.
امام{{ع}} فرمودند: سِفر سوم را برگیر، اگر در آن ذکری از محمد{{صل}}، و اهل بیتش بود به نفع من شهادت ده و اگر نبود شهادت نده.
سپس [[امام رضا]]{{ع}} سفر سوم را قرائت کرد تا به نام [[پیامبر]]{{صل}} رسید، آنگاه متوقف شد و رو به جاثلیق کرد و فرمود: ای نصرانی! تو را به [[حق]] مسیح و مادرش، آیا قبول داری که من از [[انجیل]] باخبرم؟ [[جاثلیق]] گفت: آری.
 
سپس [[امام]]{{ع}} نام [[پیامبر]]{{صل}} و [[اهل بیت]] و امتش را برای او [[تلاوت]] کرد و افزود: ای [[نصرانی]]! چه می‌گویی، این سخن [[عیسی بن مریم]] است؟ اگر [[تکذیب]] کنی آنچه را که انجیل در این زمینه می‌گوید، [[موسی]] و [[عیسی]] هر دو را تکذیب کرده‌ای و [[کافر]] شده‌ای.
 
جاثلیق گفت: آنچه را که وجود آن در انجیل برای من روشن شده است [[انکار]] نمی‌کنم و به آن اعتراف دارم.
امام{{ع}} فرمودند: همگی [[شاهد]] باشید او [[اقرار]] کرد، سپس فرمودند: ای جاثلیق! هر سوالی می‌خواهی بکن.
 
جاثلیق گفت: از [[حواریون]] عیسی بن مریم خبر ده که آنها چند نفر بودند و نیز خبر ده که علمای انجیل چند نفر بودند؟
[[امام رضا]]{{ع}} فرمودند: از شخص [[آگاهی]] سؤال کردی، حواریون [[دوازده نفر]] بودند و [[اعلم]] و [[افضل]] آن‎ها [[لوقا]] بود. اما علمای [[نصاری]] سه نفر بودند: یوحنای اکبر در [[سرزمین]] باخ، یوحنای دیگری در [[قرقیسا]] و یوحنای دیلمی در رجاز و نام پیامبر{{صل}} و اهل بیت و امتش نزد او بود، و او بود که به [[امت]] عیسی و [[بنی اسرائیل]] [[بشارت]] داد. به [[خدا]] [[سوگند]]، ما [[ایمان]] به آن عیسایی داریم که ایمان به [[محمد]]{{صل}} داشت، ولی تنها ایرادی که به پیامبر شما عیسی{{ع}} داریم این بود که او کم [[روزه]] می‌گرفت و کم [[نماز]] می‌خواند!
 
جاثلیق ناگهان متحیر شد و گفت: به خدا سوگند [[علم]] خود را [[باطل]] کردی و پایه کار خویش را [[ضعیف]] نمودی و من [[گمان]] می‌کردم تو اعلم [[مسلمانان]] هستی.
امام{{ع}} فرمودند: مگر چه شده؟
 
جاثلیق گفت: به خاطر این که می‌گویی عیسی ضعیف و کم‌روزه و کم‌نماز بود، در حالی که عیسی حتی یک [[روز]] را [[افطار]] نکرد و هیچ شبی را به طور کامل نخوابید و صائم الدهر و [[قائم]] اللیل بود.
امام{{ع}} فرمودند: برای چه کسی روزه می‌گرفت و نماز می‌خواند؟!
 
جاثلیق نتوانست پاسخ گوید و ساکت شد؛ زیرا اگر اعتراف به [[عبودیت]] [[عیسی]] می‌کرد با [[ادعای الوهیت]] او سازگار نبود.
[[امام]]{{ع}} فرمودند: ای [[نصرانی]]! سؤال دیگری از تو دارم.
 
[[جاثلیق]] با [[تواضع]] گفت: اگر بدانم پاسخ می‌گویم.
امام{{ع}} فرمودند: تو [[انکار]] می‌کنی که عیسی، [[مردگان]] را به [[اذن]] [[خداوند متعال]] زنده می‌کرد؟
 
جاثلیق در بن بست قرار گرفت و به ناچار گفت: انکار می‌کنم،؛ چراکه آن کس که مردگان را زنده کند و [[کور]] مادرزاد و [[مبتلا]] به برص را [[شفا]] دهد او [[پروردگار]] است و مستحق [[الوهیت]].
 
امام{{ع}} فرمودند: [[حضرت]] [[الیسع]]{{ع}} نیز همین کار را می‌کرد و او بر آب راه می‌رفت و مردگان را زنده کرد و [[نابینا]] و مبتلا به برص را شفا داد، اما امتش قائل به الوهیت او نشدند و کسی او را [[عبادت]] نکرد. [[حزقیل]] [[پیامبر]]{{ع}} نیز همان کار [[مسیح]] را انجام داد و مردگان را زنده کرد.
 
سپس رو به رأس الجالوت کرده فرمودند: ای راس الجالوت! آیا این‎ها را در [[تورات]] می‌یابی که [[بخت]] النصر، [[اسیران]] [[بنی اسرائیل]] به [[بابل]] آورد، [[خداوند]] حزقیل را به سوی آن‎ها فرستاد و او مردگان آنها را زنده کرد؟ این [[واقعیت]] در تورات مضبوط است، هیچ کس جز [[منکران]] [[حق]] آن را انکار نمی‌کنند.
 
راس الجالوت گفت: ما این را شنیده‌ایم و می‌دانیم.
امام{{ع}} فرمودند: راست می‌گویی، سپس افزود: ای [[یهودی]]! این سِفر از تورات را بگیر و آنگاه خود شروع به خواندن آیاتی از تورات کرد. [[مرد]] یهودی تکانی خورد و در شگفت فرو رفت.
 
سپس امام رو به نصرانی کرد و قسمتی از [[معجزات پیامبر]] [[اسلام]]{{صل}} را درباره زنده شدن بعضی از مردگان به دست او و شفای بعضی از [[بیماران]] غیر قابل علاج را به [[برکت]] او برشمرد و فرمودند: با این همه، ما هرگز او را پروردگار خود نمی‌دانیم، اگر به خاطر این‌گونه [[معجزات]]، عیسی را خدای خود بدانید، باید الیسع و حزقیل{{عم}} را نیز [[معبود]] خویش بشمارید؛ زیرا آن‎ها نیز مردگان را زنده کردند و نیز [[ابراهیم خلیل]] پرندگانی را گرفت و سر [[برید]] و آن‎ها را بر [[کوه]] اطراف قرار داد، سپس آنها را فرا خواند و همگی زنده شدند. [[موسی بن عمران]] نیز چنین کاری را در مورد هفتاد نفر که با او به کوه طور آمده بودند و بر اثر [[صاعقه]] مردند انجام داد، تو هرگز نمی‌توانی این [[حقایق]] را [[انکار]] کنی؛ زیرا [[تورات]] و [[انجیل]] و [[زبور]] و [[قرآن]] از آن سخن گفته‌اند. پس باید همه اینها را خدای خویش بدانیم.
 
[[جاثلیق]] که پاسخی نداشت، [[تسلیم]] شد و گفت: سخن، سخن توست و معبودی جز [[خداوند]] یگانه نیست.
سپس [[امام]]{{ع}} در باب کتاب [[اشعیا]] از او و راس الجالوت سوال کرد. او گفت: من از آن به خوبی آگاهم. فرمودند: این جمله را به خاطر دارید که اشعیا گفت: من کسی را دیدم که بر دراز گوشی سوار است و لباس‌هایی از [[نور]] در تن کرده (اشاره به [[حضرت مسیح]]) و کسی را دیدم که بر شتر سوار است و نورش مثل نور ماه (اشاره به [[پیامبر اسلام]]{{صل}}).
گفتند: آری اشعیا چنین سخنی را گفته است.
 
امام{{ع}} افزودند: ای [[نصرانی]]! این سخن [[مسیح]] را در انجیل به خاطر داری که فرمود: من به سوی [[پروردگار]] شما و پروردگار خودم می‌روم و پارقلیطا<ref>مقصود از پارقلیطا یا فارقلیطا که حضرت مسیح از آمدن او خبر داده است، حضرت محمد{{صل}} می‌باشد و این پیش‎گویی در انجیل یوحنا، در ابواب ۱۴ و ۱۵ و ۱۶ وارد شده است.</ref> می‌آید و درباره من [[شهادت به حق]] می‌دهد (آنگونه که من درباره او [[شهادت]] داده‌ام) و همه چیز را برای شما [[تفسیر]] می‌کند؟
جاثلیق گفت: آنچه را از انجیل می‌گویی ما به آن معترفیم.
 
سپس امام{{ع}} سؤالات دیگری درباره انجیل و از میان رفتن نخستین انجیل و بعد نوشته شدن آن به‌وسیله [[مرقس]]، [[لوقا]]، [[یوحنا]] و [[متی]] که هر کدام نشستند و انجیلی را نوشتند، سخن گفت و تناقض‌هایی از [[کلام]] جاثلیق گرفت.
 
جاثلیق به کلی [[درمانده]] شده بود؛ به گونه‌ای که هیچ راه فرار نداشت؛ لذا هنگامی که [[امام]]{{ع}} بار دیگر به او فرمود: ای [[جاثلیق]]! هر چه می‌خواهی سؤال کن، او از هر گونه سؤالی خودداری کرد و گفت: اکنون شخص دیگری غیر از من سؤال کند، قسم به [[حق]] که [[گمان]] نمی‌کردم در میان [[مسلمانان]] کسی مثل تو باشد<ref>بحارالانوار، ج۱۰، ص۳۰۳.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۷۳۱.</ref>
 
==[[مناظره امام رضا]]{{ع}} با [[عمران صابی]]==
عمران صابی، پیشوای صائبین و آشنا به مباحث [[فلسفی]] - [[کلامی]] در عصر خود بود که در مناظره‎ای با [[امام رضا]]{{ع}} مسائلی پیرامون [[اثبات]] [[توحید]] می‌پرسد. از آنجا که عمران [[مسلمان]] نبوده، [[حضرت رضا]]{{ع}} در [[مقام]] بحث صراحتاً نمی‌توانسته‌اند به [[آیات]] [[کتاب الهی]] استناد کنند، لیکن از طرز بیان مباحث و برخی کلمات [[قرآنی]] در [[کلام]] ایشان می‌توان فهمید که سخنان ایشان ناظر به [[تفسیر]] چه آیاتی است. در این [[مناظره]]، مباحثی چون ابداعی بودن [[خلقت]]، بی‌غرض و [[غایت]] بودن فعل [[الهی]]، [[نور]] بودن [[خدا]] و چگونگی [[معیت]] حق با [[خلق]] را مورد بررسی قرار می‌دهند.
 
امام رضا{{ع}} در پاسخ عمران صابی که از ایشان می‌پرسد: خدا در خلق است و یا خلق در خدا؟ چنین می‌فرمایند: [[خداوند]] منزه از چنین سخنانی است. اینک به [[لطف الهی]] برایت مثلی می‎زنم که مطلب را [[درک]] کنی. بگو بدانم، وقتی به آینه می‌نگری و خود را در آن می‌بینی، تو در آینه‌ای یا آینه در توست؟
 
عمران گفت: هیچ کدام.
اگر هیچ کدام از شما در هم قرار ندارید، پس به چه چیزی خود را در آن می‌بینی؟
عمران گفت: به وسیله نوری که میان من و آینه قرار دارد.
 
امام{{ع}} فرمودند: آن نوری که در آینه است، بیشتر از نوری است که در چشم خود می‌یابی؟
گفت: آری.
 
امام{{ع}} فرمودند: به ما نشانش بده؛ و عمران عاجز ماند.
سپس [[حضرت]] فرمودند: پس در واقع نور واسطه شده که خود و آینه را ببینی بدون این که در یکی جز شما داخل شود.
عمران صابی پرسید: خدا که [[یکتا]] بود و چیزی جز او نبود، با [[آفرینش]] [[مخلوقات]] تغییری در وی به وجود آمد؟
 
[[حضرت]] در پاسخ وی از عدم [[تغییر]] در [[خدا]] و وقوع تغییر در مخلوقات سخن گفت و [[عمران]] [[صابی]] برای این که تغییری را در خدا [[اثبات]] کند، از حضرت پرسید: مگر خدا قبل از [[خلقت]] ساکت نبوده است؟ [[امام]]{{ع}} در [[مقام]] پاسخ به وی متذکر می‌شوند که [[سکوت]] در جایی معنا دارد که قبل از آن سخن گفتنی باشد.
 
[[گفتگو]] بین [[امام رضا]]{{ع}} و عمران صابی به درازا کشید تا این که امام{{ع}} فرمودند که وقت [[نماز]] است و ادامه بحث به بعد از [[اقامه نماز]] محول گردد. حضرت بعد از به جا آوردن نماز، به نزد عمران آمدند و باری دیگر [[مناظره]] آن‎ها شکل گرفت.
عمران صابی پرسید: خدا چیست؟
 
امام{{ع}} فرمودند: {{متن حدیث|هُوَ نُورٌ بِمَعْنَى أَنَّهُ هَادٍ لِخَلْقِهِ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ}} (او [[نور]] است. به این معنا که [[هادی]] و راهنمای مخلوقاتش از [[اهل آسمان]] و [[زمین]] است.)
 
امام رضا{{ع}} در مواضع مختلفی از این مناظره به فعل ابداعی [[حق]] اشاره می‌کنند و حتی اولین مخلوق [[خداوند]] را [[ابداع]] می‌دانند، و هنگامی که عمران از ایشان درخواست می‌کند که از موجود نخستین و مخلوق او سخن بگوید، حضرت چنین می‌فرمایند: [[خدای یکتا]] پیوسته [[یکتا]] بود، بی‌آنکه چیزی با او باشد و بدون حد و حدودی با عرض و کیفیت و کمیتی. پیوسته چنین بود، آنگاه خلقتی گوناگون بی‌هیچ سابقه و نقشه پیشین پدید آورد. خدا در [[آفریدن]] موجودات احتیاج به حرکت و به کار بردن آلت و ابزار یا [[فکر]] ندارد. اولین [[خلق]] خدا ابداع بود که نه وزن داشت و نه حرکت و نه [[سمع]] و نه رنگ و نه [[حس]]<ref>بحارالانوار، ج۱۰، ص۳۱۱-۳۱۳.</ref>.
عمران در این مناظره از [[صفات خداوند]] سؤال کرد و امام رضا{{ع}} جواب دادند. آن گاه که امام{{ع}} دریافتند که عمران قانع شده است فرمودند: آیا فهمیدی؟
 
عمران گفت: بلی ای آقای من! [[شهادت]] می‌دهم که [[خدا]] همان است که تو او را [[وصف]] کردی و [[وحدانیت]] او را ثابت نمودی. و [[شهادت]] می‌دهم که [[محمد]]{{صل}} [[بنده]] اوست که [[مبعوث]] است به [[هدایت]] [[خلق]] و [[دین حق]]. سپس به [[سجده]] افتاد.
[[دانشمندان]] دیگر دیدند که [[عمران]] [[صابی]] به عنوان [[برترین]] [[متکلم]]، این چنین به زانو درآمده و [[مسلمان]] گردید. احدی در آن مجلس لب به سخن نگشود<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، باب ۱۲.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۷۳۴.</ref>
 
==[[مناظره امام رضا]]{{ع}} با [[عمر بن هذاب]]==
او از اهالی [[بصره]] و [[ناصبی]] بود و خود را [[زاهد]] معرفی می‌کرد. وقتی [[کاروان امام رضا]]{{ع}} به بصره رسید و [[مردم]] پیرامون [[امام]]{{ع}} را گرفتند، امام{{ع}} از مردم خواستند تا هر گونه پرسشی دارند، سؤال نمایند. قبل از هر کس، عمر بن هذاب ناصبی که [[امامت]] امام{{ع}} را قبول نداشت و در پی توهین به ایشان بود، سخن آغاز کرده و گفت: [[محمد بن فضل هاشمی]] از شما سخنانی نقل می‌کند که [[عقل]] ما آن را نمی‌پذیرد و قبول نمی‌کند.
 
[[حضرت]] فرمودند: چه سخنانی؟
عمر بن هذاب گفت: شما می‌گویید: من هر چه [[خداوند]] بر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرستاده می‌دانم و به جمیع زبان‌ها و لغت‎ها آگاهم.
حضرت فرمودند: آری چنین است، هر چه می‌خواهید بپرسید.


عمر بن هذاب گفت: در ابتدا همین [[آگاهی]] و [[علم]] خود را به لغات و زبان‌های گوناگون ثابت کنید. در مجلس ما افراد رومی و [[هندی]] و [[فارسی]] هستند، با آنها به زبان خودشان صحبت کنید.
امام {{ع}} فرمودند: اگر ما کسی را بیاوریم که انجیل را بخواند و آیاتی از آن را که نام محمد {{صل}} و اهل بیتش و امتش در آن‎ها است، [[تلاوت]] کند آیا ایمان به او می‌آوری؟(...)<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص ۷۳۱.</ref>
حضرت فرمودند: [[بسم الله]]، هر کدام به زبان خود صحبت کند تا جوابش را به زبان خودش بشنود.


عده‌ای با زبان‌ها و لهجه‌های مختلف در آن مجلس بودند که از [[امام رضا]]{{ع}} سؤالاتی به زبان خویش پرسیدند و حضرت با زبان هر کدام با آن‎ها صحبت کرد به گونه‌ای که [[اهل]] مجلس حیران شده و همگی [[اقرار]] کردند که حضرت بهتر از آن‎ها به زبان آن‎ها صحبت می‌کند.
عمران صابی، پیشوای صائبین و آشنا به مباحث [[فلسفی]] ـ [[کلامی]] در عصر خود بود که در مناظره‎ای با [[امام رضا]] {{ع}} مسائلی پیرامون [[اثبات]] [[توحید]] می‌پرسد. از آنجا که عمران [[مسلمان]] نبوده، [[حضرت رضا]] {{ع}} در مقام بحث صراحتاً نمی‌توانسته‌اند به [[آیات]] کتاب الهی استناد کنند، لکن از طرز بیان مباحث و برخی کلمات [[قرآنی]] در [[کلام]] ایشان می‌توان فهمید که سخنان ایشان ناظر به [[تفسیر]] چه آیاتی است. در این مناظره، مباحثی چون ابداعی بودن [[خلقت]]، بی‌غرض و غایت بودن فعل [[الهی]]، [[نور]] بودن [[خدا]] و چگونگی معیت حق با [[خلق]] را مورد بررسی قرار می‌دهند.
آنگاه امام{{ع}} به آن [[مرد]] ناصبی فرمودند: اکنون به تو خبر می‌دهم که در این روزها به [[خون]] یکی از بستگان [[مبتلا]] شده و مرتکب [[قتل]] می‌شوی.


عمر بن هذاب گفت: این خبر را از شما [[باور]] نمی‌کنم، چون [[علم غیب]] مخصوص [[خداوند]] است.
امام رضا {{ع}} در پاسخ عمران صابی که از ایشان می‌پرسد: خدا در خلق است و یا خلق در خدا؟ چنین می‌فرمایند: [[خداوند]] منزه از چنین سخنانی است. اینک به [[لطف الهی]] برایت مثلی می‎زنم که مطلب را [[درک]] کنی. بگو بدانم، وقتی به آینه می‌نگری و خود را در آن می‌بینی، تو در آینه‌ای یا آینه در توست؟
[[حضرت]] فرمودند: آیا خداوند نفرموده است: {{متن قرآن|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ}}<ref>«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.</ref>.


بدان که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} مورد رضای خداست و ما هم وارثین او می‌باشیم، که نسبت به وقایع گذشته و [[آینده]] تا [[قیامت]] [[آگاه]] هستیم. من آنچه به تو خبر دادم، تا پنج [[روز]] دیگر واقع خواهد شد. اگر چنین نشد من [[دروغگو]] و افترازننده هستم و اگر [[واقعیت]] داشت، بدان که تو بر [[خدا]] و [[رسول]] او [[انکار]] کرده‌ای. و علامت دیگر آنکه به زودی مبتلا به [[کوری]] می‌شوی و هیچ چیز نمی‌بینی، نه کوهی، نه دشتی، و این خبر تا چند روز انجام می‌شود، و همچنین قسم دروغی خواهی خورد و به [[مرض]] برص مبتلا می‌گردی.
عمران گفت: هیچ کدام. اگر هیچ کدام از شما در هم قرار ندارید، پس به چه چیزی خود را در آن می‌بینی؟ عمران گفت: به وسیله نوری که میان من و آینه قرار دارد. امام {{ع}} فرمودند: آن نوری که در آینه است، بیشتر از نوری است که در چشم خود می‌یابی؟ گفت: آری.
[[محمد بن فضل]] و عده‌ای دیگر گفتند: به خدا قسم هر چه [[حضرت رضا]]{{ع}} در آن روز فرموده بود، در آن ماه به او رسید و مبتلا به قتل و کوری و برص شد. بعد از این وقایع، به عمر بن هذاب گفتند: حضرت رضا{{ع}} راست گفت یا [[دروغ]]؟


پاسخ داد: به خدا [[سوگند]] همان وقت که حضرت خبر داد می‌دانستم که واقعیت خواهد داشت ولی من [[مقاومت]] و [[لجبازی]] می‌کردم<ref>ذکر ذاکر، ص۱۸.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۷۳۶.</ref>
امام {{ع}} فرمودند: به ما نشانش بده؛ و عمران عاجز ماند. سپس حضرت فرمودند: پس در واقع نور واسطه شده که خود و آینه را ببینی بدون این که در یکی جز شما داخل شود. عمران صابی پرسید: خدا که یکتا بود و چیزی جز او نبود، با [[آفرینش]] [[مخلوقات]] تغییری در وی به وجود آمد؟


==[[مناظره امام]]{{ع}} با مسافر بلخی==
حضرت در پاسخ وی از عدم [[تغییر]] در [[خدا]] و وقوع تغییر در مخلوقات سخن گفت و [[عمران صابی]] برای این که تغییری را در خدا [[اثبات]] کند، از حضرت پرسید: مگر خدا قبل از [[خلقت]] ساکت نبوده است؟ [[امام]] {{ع}} در مقام پاسخ به وی متذکر می‌شوند که [[سکوت]] در جایی معنا دارد که قبل از آن سخن گفتنی باشد<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص ۷۳۴.</ref>.
مسافری از بلخ، به حضور [[حضرت امام رضا]]{{ع}} آمد و عرض کرد: من از شما مسأله‌ای می‌پرسم، اگر جواب آن را آن گونه که خودم می‌دانم بدهی، [[امامت]] تو را می‌پذیرم.


[[امام]]{{ع}} فرمودند: هر چه می‌خواهی بپرس.
== مناظره امام رضا با عمر بن هذاب ==
مرد مسافر گفت: به من بگو پروردگارت از چه وقت بوده؟ و چگونه بوده، و بر چه تکیه دارد؟
{{اصلی|مناظره امام رضا با عمر بن هذاب}}
او از اهالی [[بصره]] و [[ناصبی]] بود و خود را [[زاهد]] معرفی می‌کرد. وقتی کاروان [[امام رضا]] {{ع}} به بصره رسید و [[مردم]] پیرامون [[امام]] {{ع}} را گرفتند، امام {{ع}} از مردم خواستند تا هر گونه پرسشی دارند، سؤال نمایند. قبل از هر کس، عمر بن هذاب ناصبی که [[امامت]] امام {{ع}} را قبول نداشت و در پی توهین به ایشان بود، سخن آغاز کرده و گفت: [[محمد بن فضل هاشمی]] از شما سخنانی نقل می‌کند که [[عقل]] ما آن را نمی‌پذیرد و قبول نمی‌کند.


امام{{ع}} فرمودند: خداوند مکان را مکان کرد، بی‌آنکه مکانی داشته باشد، و چگونگی را چگونه نموده بی‌آنکه خود چگونه باشد، و بر [[قدرت]] خودش تکیه دارد.
حضرت فرمودند: چه سخنانی؟ عمر بن هذاب گفت: شما می‌گویید: من هر چه [[خداوند]] بر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} فرستاده می‌دانم و به جمیع زبان‌ها و لغت‎ها آگاهم. حضرت فرمودند: آری چنین است، هر چه می‌خواهید بپرسید.


در این هنگام، آن مرد مسافر برخاست، و سر [[حضرت رضا]]{{ع}} را بوسید و گفت: [[گواهی]] می‌دهم که معبودی جز [[خدای یکتا]] نیست، و [[محمد]]{{صل}} [[رسول خدا]] است، و [[علی]]{{ع}} [[وصی رسول خدا]]{{صل}} و [[سرپرست]] [[امت]] پس از اوست، و [[پیشوایان]] [[راستگو]]، شما [[امامان]] هستید، و تو [[جانشین]] آنها هستی<ref>اصول کافی، ج۱، باب کون و مکان، حدیث دوم، ص۸۸.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۷۳۷.</ref>
عمر بن هذاب گفت: در ابتدا همین [[آگاهی]] و [[علم]] خود را به لغات و زبان‌های گوناگون ثابت کنید. در مجلس ما افراد رومی و هندی و فارسی هستند، با آنها به زبان خودشان صحبت کنید. حضرت فرمودند: [[بسم الله]]، هر کدام به زبان خود صحبت کند تا جوابش را به زبان خودش بشنود.


==[[مناظره امام رضا]]{{ع}} با [[هربز اکبر]]==
عده‌ای با زبان‌ها و لهجه‌های مختلف در آن مجلس بودند که از [[امام رضا]] {{ع}} سؤالاتی به زبان خویش پرسیدند و حضرت با زبان هر کدام با آن‎ها صحبت کرد به گونه‌ای که [[اهل]] مجلس حیران شده و همگی [[اقرار]] کردند که حضرت بهتر از آن‎ها به زبان آن‎ها صحبت می‌کند<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص ۷۳۶.</ref>.
[[امام رضا]]{{ع}} به بزرگ [[زرتشتیان]] فرمودند: شما که [[زرتشت]] را [[پیامبر]] خود می‌دانید، دلیلتان بر [[نبوت]] او چیست؟
هربز گفت: زرتشت [[دلایل]] و مطالبی را برای ما آورده است که قبل از او کسی برای ما نیاورده بود؛ البته ما خود [[شاهد]] [[معجزات]] او نبوده‎ایم، بلکه از پیشینیان ما [[نسل]] به نسل برای ما گزارش شده است و ما هم پذیرفته‌ایم.


[[امام]]{{ع}} فرمودند: پس بر اساس [[اخبار]] و گزارش‌های رسیده، به زرتشت [[ایمان]] آورده‌اید. آیا نظیر همان اخبار و گزارش‌ها را درباره [[موسی]]{{ع}} و [[عیسی]]{{ع}} و محمد{{صل}} به شما نرسیده است؟ با چه دلیل و منطقی، این اخبار را نپذیرفته‌اید، در حالی که همان اخبار را درباره زرتشت پذیرفته‌اید!
== مناظره امام رضا با مسافر بلخی ==
{{اصلی|مناظره امام رضا با مسافر بلخی}}
مسافری از بلخ، به حضور [[حضرت امام رضا]] {{ع}} آمد و عرض کرد: من از شما مسأله‌ای می‌پرسم، اگر جواب آن را آن گونه که خودم می‌دانم بدهی، [[امامت]] تو را می‌پذیرم. [[امام]] {{ع}} فرمودند: هر چه می‌خواهی بپرس. مرد مسافر گفت: به من بگو پروردگارت از چه وقت بوده؟ و چگونه بوده و بر چه تکیه دارد؟ امام {{ع}} فرمودند: خداوند مکان را مکان کرد، بی‌آنکه مکانی داشته باشد و چگونگی را چگونه نموده بی‌آنکه خود چگونه باشد و بر [[قدرت]] خودش تکیه دارد.


هربز [[سکوت]] کرد و جوابی نداشت<ref>مناظره علی بن موسی الرضا{{ع}} با عالمان دینی، ص۵۰-۵۱.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۷۳۷.</ref>
در این هنگام، آن مرد مسافر برخاست و سر [[حضرت رضا]] {{ع}} را بوسید و گفت: [[گواهی]] می‌دهم که معبودی جز [[خدای یکتا]] نیست و [[محمد]] {{صل}} [[رسول خدا]] است و [[علی]] {{ع}} وصی رسول خدا {{صل}} و [[سرپرست]] [[امت]] پس از اوست و [[پیشوایان]] [[راستگو]]، شما [[امامان]] هستید و تو [[جانشین]] آنها هستی<ref>اصول کافی، ج۱، باب کون و مکان، حدیث دوم، ص۸۸.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص ۷۳۷.</ref>


==مناظره امام رضا{{ع}} با [[یحیی بن ضحاک سمرقندی]]==
== مناظره امام رضا با هربز اکبر ==
[[مأمون]] [[دوست]] داشت امام رضا{{ع}} را در نزد دیگران عاجز نماید، بنابراین به کسانی که برای [[مناظره]] به نزد امام{{ع}} می‌آمدند، در خفا می‌گفت که حول چه محوری با امام{{ع}} بحث و مناظره نمایید.
{{اصلی|مناظره امام رضا با هربز اکبر}}
[[امام رضا]] {{ع}} به بزرگ [[زرتشتیان]] فرمودند: شما که [[زرتشت]] را [[پیامبر]] خود می‌دانید، دلیلتان بر [[نبوت]] او چیست؟ هربز گفت: زرتشت [[دلایل]] و مطالبی را برای ما آورده است که قبل از او کسی برای ما نیاورده بود؛ البته ما خود [[شاهد]] [[معجزات]] او نبوده‎ایم، بلکه از پیشینیان ما نسل به نسل برای ما گزارش شده است و ما هم پذیرفته‌ایم.


مأمون از یحیی بن ضحاک سمرقندی که از فقهای [[اهل]] [[کلام]] بود و در [[خراسان]] همانندی نداشت و بنا بر قول آن سامان، بر همه چیز واقف بود، خواست که حول محور [[امامت]] با امام{{ع}} مناظره نماید.
[[امام]] {{ع}} فرمودند: پس بر اساس [[اخبار]] و گزارش‌های رسیده، به زرتشت [[ایمان]] آورده‌اید. آیا نظیر همان اخبار و گزارش‌ها را درباره [[موسی]] {{ع}} و [[عیسی]] {{ع}} و محمد {{صل}} به شما نرسیده است؟ با چه دلیل و منطقی، این اخبار را نپذیرفته‌اید، در حالی که همان اخبار را درباره زرتشت پذیرفته‌اید! هربز [[سکوت]] کرد و جوابی نداشت<ref>مناظره علی بن موسی الرضا {{ع}} با عالمان دینی، ص۵۰-۵۱.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص ۷۳۷.</ref>
مجلس برپا شد. [[حضرت]] فرمودند: ای یحیی! بپرس.


یحیی گفت: ای فرزند رسول خدا{{صل}}! تو بپرس که مایه [[شرف]] و [[سربلندی]] من شود.
== مناظره امام رضا با یحیی بن ضحاک سمرقندی ==
حضرت فرمودند. ای یحیی! چه می‌گویی درباره مردی که ادعای [[راستی]] کرده و [[راستگویان]] را [[تکذیب]] نموده است، آیا یک چنین فردی، در دینش صادق و محق است یا [[دروغگو]] است؟
{{اصلی|مناظره امام رضا با یحیی بن ضحاک سمرقندی}}
[[مأمون]] [[دوست]] داشت امام رضا {{ع}} را در نزد دیگران عاجز نماید، بنابراین به کسانی که برای مناظره به نزد امام {{ع}} می‌آمدند، در خفا می‌گفت که حول چه محوری با امام {{ع}} بحث و مناظره نمایید.


[[یحیی]] یک [[ساعت]] سر در گریبان برده، هر چه [[فکر]] کرد، نتوانست جوابی بدهد.
مأمون از یحیی بن ضحاک سمرقندی که از فقهای [[اهل]] [[کلام]] بود و در [[خراسان]] همانندی نداشت و بنا بر قول آن سامان، بر همه چیز واقف بود، خواست که حول محور [[امامت]] با امام {{ع}} مناظره نماید. مجلس برپا شد. حضرت فرمودند: ای یحیی! بپرس.
[[مأمون]] گفت: ای یحیی! جواب بده.


یحیی پاسخ داد: وی [[حجت]] را از دستم گرفته است و هیچ‌گونه پاسخی ندارم.
یحیی گفت: ای فرزند رسول خدا {{صل}}! تو بپرس که مایه [[شرف]] و سربلندی من شود. حضرت فرمودند. ای یحیی! چه می‌گویی درباره مردی که ادعای [[راستی]] کرده و [[راستگویان]] را [[تکذیب]] نموده است، آیا یک چنین فردی، در دینش صادق و محق است یا [[دروغگو]] است؟
مأمون به [[امام]]{{ع}} گفت: این چه مسأله‌ای است که یحیی [[اقرار]] به عجز کرده است؟


امام{{ع}} فرمودند: اگر یحیی [[گمان]] دارد که بر آن شخص لازم است که راستگویان را [[تصدیق]] کند، پس بر چنین کسی که علیه خودش [[شهادت]] عجز و [[ناتوانی]] داده، امامتی نخواهد بود که سر [[منبر]] [[رسول خدا]]{{صل}} بگوید: من [[سرپرستی]] شما را به عهده گرفتم، در حالی که بهتر از شما نیستم، در حالی که [[امیر]] از [[رعیت]] بهتر است. اگر یحیی گمان برد که او [[صادقین]] و راستگویان را تصدیق کرده، پس امامتی برای اقرارکننده علیه خودش نخواهد بود که بر فراز منبر بگوید: در وجود من [[شیطانی]] هست که مرا پیوسته در معرض کار [[اشتباه]] و خلاف قرار می‌دهد، در حالی که در امام، [[شیطان]] وجود ندارد. اگر یحیی گمان کند که وی راستگویان را تصدیق کرده، باز هم برای آن فرد، امامتی ثابت نخواهد شد؛ زیرا وقتی که دوستش درباره‌اش اقرار کرده که [[امامت ابوبکر]] کاری برخلاف [[مصالح]] [[امت]] بوده که [[خداوند]] همگان را از شرش [[حفظ]] کرد و هر که شبیه آن را انجام دهد، او را بکشید، زمینه [[امامت]] برای او ثابت نمی‌باشد.
[[یحیی]] یک [[ساعت]] سر در گریبان برده، هر چه [[فکر]] کرد، نتوانست جوابی بدهد. [[مأمون]] گفت: ای یحیی! جواب بده. یحیی پاسخ داد: وی [[حجت]] را از دستم گرفته است و هیچ‌گونه پاسخی ندارم. مأمون به [[امام]] {{ع}} گفت: این چه مسأله‌ای است که یحیی [[اقرار]] به عجز کرده است؟


این جا بود که مأمون از روی [[خشم]] و [[عصبانیت]] بر سر حاضران فریاد کشید که همگان از [[ترس]] و [[وحشت]] مجلس را ترک گفته و متفرق شدند<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۵۵۹-۵۶۱؛ مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۳۵۱.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۷۳۸.</ref>
امام {{ع}} فرمودند: اگر یحیی [[گمان]] دارد که بر آن شخص لازم است که راستگویان را تصدیق کند، پس بر چنین کسی که علیه خودش [[شهادت]] عجز و [[ناتوانی]] داده، امامتی نخواهد بود که سر [[منبر]] [[رسول خدا]] {{صل}} بگوید: من [[سرپرستی]] شما را به عهده گرفتم، در حالی که بهتر از شما نیستم، در حالی که [[امیر]] از رعیت بهتر است. اگر یحیی گمان برد که او [[صادقین]] و راستگویان را تصدیق کرده، پس امامتی برای اقرارکننده علیه خودش نخواهد بود که بر فراز منبر بگوید: در وجود من [[شیطانی]] هست که مرا پیوسته در معرض کار [[اشتباه]] و خلاف قرار می‌دهد، در حالی که در امام، [[شیطان]] وجود ندارد. اگر یحیی گمان کند که وی راستگویان را تصدیق کرده، باز هم برای آن فرد، امامتی ثابت نخواهد شد؛ زیرا وقتی که دوستش درباره‌اش اقرار کرده که [[امامت ابوبکر]] کاری برخلاف [[مصالح]] [[امت]] بوده که [[خداوند]] همگان را از شرش [[حفظ]] کرد و هر که شبیه آن را انجام دهد، او را بکشید، زمینه [[امامت]] برای او ثابت نمی‌باشد.


== جستارهای وابسته ==
اینجا بود که مأمون از روی [[خشم]] و [[عصبانیت]] بر سر حاضران فریاد کشید که همگان از [[ترس]] و [[وحشت]] مجلس را ترک گفته و متفرق شدند<ref>عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۲، ص۵۵۹-۵۶۱؛ مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۳۵۱.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص ۷۳۸.</ref>


==منابع==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:13681348.jpg|22px]] [[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|'''رضانامه''']]
# [[پرونده:13681348.jpg|22px]] [[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|'''رضانامه''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مناظرات امام رضا]]
[[رده:امام رضا]]
[[رده:مدخل]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۳۷

مقدمه

یکی از اقدامات مزوّرانه مأمون، برگزاری جلسات مناظره بود. او برای در هم شکستن شخصیت علمی امام رضا (ع) و درنتیجه، بی‌اعتمادی شیعیان به امامشان، این جلسات را تربیت می‌داد. چنان که مأمون به سلمان مروزی، متکلم معروف خراسان گفت: «بدین جهت به تو پیشنهاد مناظره دادم که قوت علمی تو را می‌شناسم و قصد من جز این نیست که در یکی از استدلال‌ها، راه را بر ابوالحسن ببندی»[۱]. اما برخلاف نظر مأمون، جلوه‌های علمی امام (ع) بیشتر بود و امام (ع) پیروز این مناظرات بودند و به این نحو، شایستگی اهل بیت پیامبر (ص) بر مردم و دانشمندان آشکارتر می‌شد. چنان که خود امام (ع) به نوفلی فرمودند: «هنگامی که بر هر گروهی راه استدلال را ببندم و استدلالشان را باطل کنم، مأمون خواهد فهمید که شایستگی آن جایگاه را که انتخاب کرده است، ندارد»[۲].

در این که مأمون از تشکیل این مناظرات چه هدف یا اهدافی را تعقیب می‌نمود، بین مورخان و صاحب‌نظران اختلاف نظر وجود دارد. ظاهر قضیه این بود که او می‌خواست برتری علمی امام (ع) را به همگان نشان دهد، اما آنچه درست‌تر به نظر می‌رسد این است که هدف اصلی مأمون، کسب وجهه برای حکومت خود بوده است. به عبارت دیگر، او می‌خواست از موقعیت علمی امام (ع) به نفع خود سود بجوید و حکومت خود را در جهان به عنوان یک حکومت برتر مطرح سازد[۳].

مناظره امام رضا با ابن رامین

یکی از کسانی که با امام رضا (ع) به بحث و منظره پرداخت، ابن رامین متکلم اهل خراسان بود که پیرامون مسئله امامت و جانشینی بعد از پیامبر (ص) با امام رضا (ع) مناظره نمود. به گوشه‌ای از این مناظره توجه کنید: امام رضا (ع) به ابن رامین فقیه فرمودند: ابن رامین! آن وقت که پیامبر (ص) از مدینه خارج شد، کسی را جای خود نگذاشت؟ ابن رامین گفت: علی (ع) را جای خود گذاشت.

امام (ع) فرمودند: پس چرا به اهل مدینه نفرمود خودتان کسی را انتخاب کنید، چون انتخاب شما خطا نمی‌شود. ابن رامین گفت: حضرت چون نگران بودند اختلاف و درگیری در میان مردم بیفتد.

امام (ع) فرمودند: خوب چه عیبی داشت، اگر هم اختلافی رخ می‌داد، هنگامی که از مسافرت به مدینه بر می‌گشت آن را اصلاح می‌نمود. ابن رامین گفت: البته عمل آن حضرت که خود جانشین تعیین فرمود، با محکم کاری مناسب‌تر و منطقی‌تر بود.

امام (ع) فرمودند: بنابراین برای پس از مرگ خود نیز حتماً کسی را جای خود قرار داده است؟ ابن رامین گفت: نه! امام (ع) فرمودند: آیا مرگ پیامبر (ص) از مسافرتش مهم‌تر نبود؟ سفر دنیا، کوتاه است و سفر مرگ، طولانی و ابدی؛ پس چگونه شد که هنگام مرگ از اختلاف امت خاطر جمع بود، جانشین تعیین نکرد، اما در مسافرت چند روزه دنیا خاطر جمع نبود، جانشین تعیین کرد، با این که خود آن حضرت زنده بود و می‌توانست اختلافات را اصلاح نماید. ابن رامین در مقابل سخنان منطقی امام رضا (ع) نتوانست حرفی بگوید و ساکت شد[۴].[۵]

مناظره امام رضا با ابوقره

ابوقره مسیحی و از دوستان جاثلیق، بزرگ مسیحیان بود و چون دریافت تعداد زیادی از بزرگان ادیان مختلف با امام رضا (ع) دیدار و با ایشان مناظراتی داشته‌اند، مشتاق دیدار و انجام مناظره با امام (ع) شد. بنابراین به نزد صفوان بن یحیی آمد و از او خواست تا وی را به مجلس امام (ع) ببرد. ابو قرّه چون بر امام (ع) وارد شد، فرش زیر پای امام (ع) را بوسید و برای سلامتی ایشان دعا کرد و سپس خطاب به امام رضا (ع) گفت: نظر شما درباره فرقه‌ای که ادعایی دارد و فرقه دیگر غیر از ایشان که خود به عدالت معروف است، آن‎ها را در ادعایشان تصدیق می‌کنند؟ امام (ع) فرمودند: ادعایشان ثابت است.

ابو قرّه گفت: فرقه دیگر ادعایی دارند و شاهدی پیدا نمی‌کنند که آن‎ها را تصدیق کند، مگر از خودشان، اینان چه؟ امام (ع) فرمودند: ادعایشان کذب و مردود است.

ابو قرّه گفت: اینک ما و شما. ما ادعا می‌کنیم که عیسی روح الله و کلمه اوست و به مریم القا نمود. مسلمانان با این ادعا موافقند و ما را تصدیق می‌کنند؛ ولی مسلمانان مدعی آنند که محمد پیامبر و فرستاده خداست و ما آن را تصدیق نمی‌کنیم؛ پس آنچه را که هر دو فرقه موافقند بر آنچه یک فرقه فقط ادعا می‌کند برتری دارد.

امام (ع) فرمودند: ما به عیسی بن مریم و روح الله و کلمة اللهی ایمان داریم که به محمد (ص) ایمان داشته و مژده آمدن او را داده است و خود اقرار کرده که بنده است و پروردگاری دارد. پس اگر تو به کسی اقرار داری که این چنین نیست که به محمد (ص) ایمان داشته باشد و خود را بنده و خداوند را پروردگار خود بداند، ما از آن عیسی بیزاریم! پس کجا ما بر آن اجماع داریم؟

ابو قرّه که خود را ناکام دید، از احکام دین و حلال و حرام پرسش‌های کرد تا سؤالش به مسأله توحید کشیده شد[۶].[۷]

مناظره امام رضا با جاثلیق

در جلسه‌ای که امام (ع) با جاثلیق مناظره می‌نمودند، نسطاس رومی و رأس جالوت نیز حضور داشتند. امام (ع) در حین مناظره با جاثلیق، با طرح سئوالاتی از این دو شخصیت، آن‎ها را در بحث شرکت می‌دادند.

مأمون رو به جاثلیق کرد و گفت: ای جاثلیق! این پسر عموی من موسی بن جعفر (ع) است. او از فرزندان فاطمه (س) دختر پیامبر (ص) و فرزند علی بن ابی‌طالب (ع) است. من دوست دارم با او سخن بگویی و مناظره کنی، اما طریق عدالت را در بحث رها مکن.

جاثلیق گفت: ای امیر مؤمنان! من چگونه بحث و گفتگو کنم با کسی که با او قدر مشترکی ندارم؛ او به کتابی استدلال می‌کند که من منکر آنم و به پیامبری عقیده دارد که من به او ایمان نیاورده‌‎ام.

امام رضا (ع) فرمودند: ای نصرانی! اگر به انجیل خودت برای تو استدلال کنم، اقرار خواهی کرد؟

جاثلیق گفت: آیا می‌توانم گفتار انجیل را انکار کنم؟ آری به خدا سوگند اقرار خواهم کرد، هر چند به ضرر من باشد. امام (ع) فرمودند: هر چه می‌خواهی بپرس و جوابش رو بشنو.

جاثلیق گفت: درباره نبوت عیسی و کتابش چه می‌گویی؟ آیا چیزی از این دو را انکار می‌کنی؟ امام (ع) فرمودند: من به نبوت عیسی و کتابش و به آنچه به امتش بشارت داده و حواریون به آن اقرار کرده‌اند، اعتراف می‌کنم، اما به نبوت آن کسی که اقرار به نبوت محمد (ص) و کتابش نکرده و امتش را به آن بشارت نداده، کافرم!

جاثلیق گفت: آیا به هنگام قضاوت از دو شاهد عادل استفاده نمی‌کنی؟ امام (ع) فرمودند: آری. جاثلیق گفت: پس دو شاهد از غیر اهل مذهب خود از کسانی که نصاری شهادت آنان را مردود نمی‌شمارند بر نبوت محمد (ص) اقامه کن و از ما نیز بخواه که دو شاهد بر این معنا از غیر اهل مذهب خود بیاوریم.

امام (ع) فرمودند: هم‌اکنون انصاف را رعایت کردی ای نصرانی، آیا کسی را که عادل بود و نزد عیسی بن مریم مقدم بود می‌پذیری؟ جاثلیق گفت: این مرد عادل کیست، نامش را ببر؟ امام (ع) فرمودند: درباره یوحنای دیلمی چه می‌گویی؟ جاثلیق گفت: به به! محبوب‌ترین فرد نزد مسیح را بیان کردی.

امام (ع) فرمودند: تو را سوگند می‎دهم، آیا انجیل این سخن را بیان می‌کنند که یوحنا گفت: حضرت مسیح مرا از دین محمد عربی باخبر ساخت و به من بشارت داد که بعد از او چنین پیامبری خواهد آمد، من نیز به حواریون بشارت دادم و آن‎ها به او ایمان آوردند؟

جاثلیق گفت: آری! این سخن را یوحنا از مسیح نقل کرده و بشارت به نبوت مردی و نیز بشارت به اهل بیت و وصیش داده است؛ اما نگفته است این در چه زمانی واقع می‌شود و این گروه را برای ما نام نبرده تا آن‎ها را بشناسیم.

امام (ع) فرمودند: اگر ما کسی را بیاوریم که انجیل را بخواند و آیاتی از آن را که نام محمد (ص) و اهل بیتش و امتش در آن‎ها است، تلاوت کند آیا ایمان به او می‌آوری؟(...)[۸]

عمران صابی، پیشوای صائبین و آشنا به مباحث فلسفی ـ کلامی در عصر خود بود که در مناظره‎ای با امام رضا (ع) مسائلی پیرامون اثبات توحید می‌پرسد. از آنجا که عمران مسلمان نبوده، حضرت رضا (ع) در مقام بحث صراحتاً نمی‌توانسته‌اند به آیات کتاب الهی استناد کنند، لکن از طرز بیان مباحث و برخی کلمات قرآنی در کلام ایشان می‌توان فهمید که سخنان ایشان ناظر به تفسیر چه آیاتی است. در این مناظره، مباحثی چون ابداعی بودن خلقت، بی‌غرض و غایت بودن فعل الهی، نور بودن خدا و چگونگی معیت حق با خلق را مورد بررسی قرار می‌دهند.

امام رضا (ع) در پاسخ عمران صابی که از ایشان می‌پرسد: خدا در خلق است و یا خلق در خدا؟ چنین می‌فرمایند: خداوند منزه از چنین سخنانی است. اینک به لطف الهی برایت مثلی می‎زنم که مطلب را درک کنی. بگو بدانم، وقتی به آینه می‌نگری و خود را در آن می‌بینی، تو در آینه‌ای یا آینه در توست؟

عمران گفت: هیچ کدام. اگر هیچ کدام از شما در هم قرار ندارید، پس به چه چیزی خود را در آن می‌بینی؟ عمران گفت: به وسیله نوری که میان من و آینه قرار دارد. امام (ع) فرمودند: آن نوری که در آینه است، بیشتر از نوری است که در چشم خود می‌یابی؟ گفت: آری.

امام (ع) فرمودند: به ما نشانش بده؛ و عمران عاجز ماند. سپس حضرت فرمودند: پس در واقع نور واسطه شده که خود و آینه را ببینی بدون این که در یکی جز شما داخل شود. عمران صابی پرسید: خدا که یکتا بود و چیزی جز او نبود، با آفرینش مخلوقات تغییری در وی به وجود آمد؟

حضرت در پاسخ وی از عدم تغییر در خدا و وقوع تغییر در مخلوقات سخن گفت و عمران صابی برای این که تغییری را در خدا اثبات کند، از حضرت پرسید: مگر خدا قبل از خلقت ساکت نبوده است؟ امام (ع) در مقام پاسخ به وی متذکر می‌شوند که سکوت در جایی معنا دارد که قبل از آن سخن گفتنی باشد[۹].

مناظره امام رضا با عمر بن هذاب

او از اهالی بصره و ناصبی بود و خود را زاهد معرفی می‌کرد. وقتی کاروان امام رضا (ع) به بصره رسید و مردم پیرامون امام (ع) را گرفتند، امام (ع) از مردم خواستند تا هر گونه پرسشی دارند، سؤال نمایند. قبل از هر کس، عمر بن هذاب ناصبی که امامت امام (ع) را قبول نداشت و در پی توهین به ایشان بود، سخن آغاز کرده و گفت: محمد بن فضل هاشمی از شما سخنانی نقل می‌کند که عقل ما آن را نمی‌پذیرد و قبول نمی‌کند.

حضرت فرمودند: چه سخنانی؟ عمر بن هذاب گفت: شما می‌گویید: من هر چه خداوند بر پیامبر اکرم (ص) فرستاده می‌دانم و به جمیع زبان‌ها و لغت‎ها آگاهم. حضرت فرمودند: آری چنین است، هر چه می‌خواهید بپرسید.

عمر بن هذاب گفت: در ابتدا همین آگاهی و علم خود را به لغات و زبان‌های گوناگون ثابت کنید. در مجلس ما افراد رومی و هندی و فارسی هستند، با آنها به زبان خودشان صحبت کنید. حضرت فرمودند: بسم الله، هر کدام به زبان خود صحبت کند تا جوابش را به زبان خودش بشنود.

عده‌ای با زبان‌ها و لهجه‌های مختلف در آن مجلس بودند که از امام رضا (ع) سؤالاتی به زبان خویش پرسیدند و حضرت با زبان هر کدام با آن‎ها صحبت کرد به گونه‌ای که اهل مجلس حیران شده و همگی اقرار کردند که حضرت بهتر از آن‎ها به زبان آن‎ها صحبت می‌کند[۱۰].

مناظره امام رضا با مسافر بلخی

مسافری از بلخ، به حضور حضرت امام رضا (ع) آمد و عرض کرد: من از شما مسأله‌ای می‌پرسم، اگر جواب آن را آن گونه که خودم می‌دانم بدهی، امامت تو را می‌پذیرم. امام (ع) فرمودند: هر چه می‌خواهی بپرس. مرد مسافر گفت: به من بگو پروردگارت از چه وقت بوده؟ و چگونه بوده و بر چه تکیه دارد؟ امام (ع) فرمودند: خداوند مکان را مکان کرد، بی‌آنکه مکانی داشته باشد و چگونگی را چگونه نموده بی‌آنکه خود چگونه باشد و بر قدرت خودش تکیه دارد.

در این هنگام، آن مرد مسافر برخاست و سر حضرت رضا (ع) را بوسید و گفت: گواهی می‌دهم که معبودی جز خدای یکتا نیست و محمد (ص) رسول خدا است و علی (ع) وصی رسول خدا (ص) و سرپرست امت پس از اوست و پیشوایان راستگو، شما امامان هستید و تو جانشین آنها هستی[۱۱].[۱۲]

مناظره امام رضا با هربز اکبر

امام رضا (ع) به بزرگ زرتشتیان فرمودند: شما که زرتشت را پیامبر خود می‌دانید، دلیلتان بر نبوت او چیست؟ هربز گفت: زرتشت دلایل و مطالبی را برای ما آورده است که قبل از او کسی برای ما نیاورده بود؛ البته ما خود شاهد معجزات او نبوده‎ایم، بلکه از پیشینیان ما نسل به نسل برای ما گزارش شده است و ما هم پذیرفته‌ایم.

امام (ع) فرمودند: پس بر اساس اخبار و گزارش‌های رسیده، به زرتشت ایمان آورده‌اید. آیا نظیر همان اخبار و گزارش‌ها را درباره موسی (ع) و عیسی (ع) و محمد (ص) به شما نرسیده است؟ با چه دلیل و منطقی، این اخبار را نپذیرفته‌اید، در حالی که همان اخبار را درباره زرتشت پذیرفته‌اید! هربز سکوت کرد و جوابی نداشت[۱۳].[۱۴]

مناظره امام رضا با یحیی بن ضحاک سمرقندی

مأمون دوست داشت امام رضا (ع) را در نزد دیگران عاجز نماید، بنابراین به کسانی که برای مناظره به نزد امام (ع) می‌آمدند، در خفا می‌گفت که حول چه محوری با امام (ع) بحث و مناظره نمایید.

مأمون از یحیی بن ضحاک سمرقندی که از فقهای اهل کلام بود و در خراسان همانندی نداشت و بنا بر قول آن سامان، بر همه چیز واقف بود، خواست که حول محور امامت با امام (ع) مناظره نماید. مجلس برپا شد. حضرت فرمودند: ای یحیی! بپرس.

یحیی گفت: ای فرزند رسول خدا (ص)! تو بپرس که مایه شرف و سربلندی من شود. حضرت فرمودند. ای یحیی! چه می‌گویی درباره مردی که ادعای راستی کرده و راستگویان را تکذیب نموده است، آیا یک چنین فردی، در دینش صادق و محق است یا دروغگو است؟

یحیی یک ساعت سر در گریبان برده، هر چه فکر کرد، نتوانست جوابی بدهد. مأمون گفت: ای یحیی! جواب بده. یحیی پاسخ داد: وی حجت را از دستم گرفته است و هیچ‌گونه پاسخی ندارم. مأمون به امام (ع) گفت: این چه مسأله‌ای است که یحیی اقرار به عجز کرده است؟

امام (ع) فرمودند: اگر یحیی گمان دارد که بر آن شخص لازم است که راستگویان را تصدیق کند، پس بر چنین کسی که علیه خودش شهادت عجز و ناتوانی داده، امامتی نخواهد بود که سر منبر رسول خدا (ص) بگوید: من سرپرستی شما را به عهده گرفتم، در حالی که بهتر از شما نیستم، در حالی که امیر از رعیت بهتر است. اگر یحیی گمان برد که او صادقین و راستگویان را تصدیق کرده، پس امامتی برای اقرارکننده علیه خودش نخواهد بود که بر فراز منبر بگوید: در وجود من شیطانی هست که مرا پیوسته در معرض کار اشتباه و خلاف قرار می‌دهد، در حالی که در امام، شیطان وجود ندارد. اگر یحیی گمان کند که وی راستگویان را تصدیق کرده، باز هم برای آن فرد، امامتی ثابت نخواهد شد؛ زیرا وقتی که دوستش درباره‌اش اقرار کرده که امامت ابوبکر کاری برخلاف مصالح امت بوده که خداوند همگان را از شرش حفظ کرد و هر که شبیه آن را انجام دهد، او را بکشید، زمینه امامت برای او ثابت نمی‌باشد.

اینجا بود که مأمون از روی خشم و عصبانیت بر سر حاضران فریاد کشید که همگان از ترس و وحشت مجلس را ترک گفته و متفرق شدند[۱۵].[۱۶]

منابع

پانویس

  1. عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، باب ۴۶، ص۱۲۱-۱۳۲.
  2. بحارالانوار، ج۴۹، ۱۷۵.
  3. محمدی، حسین، رضانامه، ص ۷۲۷.
  4. بحار الانوار، ج۵.
  5. محمدی، حسین، رضانامه، ص ۷۲۷.
  6. عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۵۵۸-۵۵۹.
  7. محمدی، حسین، رضانامه، ص ۷۲۸.
  8. محمدی، حسین، رضانامه، ص ۷۳۱.
  9. محمدی، حسین، رضانامه، ص ۷۳۴.
  10. محمدی، حسین، رضانامه، ص ۷۳۶.
  11. اصول کافی، ج۱، باب کون و مکان، حدیث دوم، ص۸۸.
  12. محمدی، حسین، رضانامه، ص ۷۳۷.
  13. مناظره علی بن موسی الرضا (ع) با عالمان دینی، ص۵۰-۵۱.
  14. محمدی، حسین، رضانامه، ص ۷۳۷.
  15. عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۵۵۹-۵۶۱؛ مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۳۵۱.
  16. محمدی، حسین، رضانامه، ص ۷۳۸.