تفاخر: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
 
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{سیره معصوم}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[تفاخر در قرآن]] - [[تفاخر در فقه سیاسی]] - [[تفاخر در خانواده]] - [[نفی تفاخر در معارف و سیره نبوی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[تفاخر در قرآن]] - [[تفاخر در فقه سیاسی]] - [[تفاخر در خانواده]] - [[نفی تفاخر در معارف و سیره نبوی]]| پرسش مرتبط  = }}


== مقدمه ==
== مقدمه ==
* از اوصاف [[زشت]] و ناپسندی که در [[سیره]] و قول [[نبی اکرم]] {{صل}} از آن به [[زشتی]] یاد شده، فخرفروشی و افتخار به حسب و [[نسب]] خویش است. این صفت نکوهیده از عوامل بسیار مخرب در روابط ایمانی شمرده شده و [[رسول خدا]] {{صل}} نیز آن را آفت بزرگیِ [[خاندان]] دانسته است<ref>کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۳۲۹؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۵۷ و احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج۱، ص۱۷.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۱.</ref>.
تفاخر به معنای فخر فروختن، [[خود بزرگ بینی]]، به خویش بالیدن، [[خودستایی]] کردن به صفات<ref>لسان العرب، ج‌۱۰، ص‌۱۹۸، «فخر».</ref>، [[مباهات]] کردن به مکارم و مناقبی چون اصل و نسب و غیر آن<ref>تاج العروس، ج‌۷، ص‌۳۴۱؛ مجمع البحرین، ج‌۳، ص‌۳۶۹ ـ ۳۷۰؛ المصباح، ص‌۴۶۴، «فخر».</ref>، ادعای عظمت و بزرگی و [[شرافت]] در امور ذاتی یا خارج از ذات است<ref>النهایه، ج‌۳، ص‌۴۱۸؛ التحقیق، ج‌۹، ص‌۳۸، «فخر».</ref>.


== نگاهی کوتاه بر پیشینه تفاخر در عصر جاهلی ==
برخی تفاخر را مخصوص مباهات به امور بیرون از ذات [[انسان]] از قبیل [[مال]]، جاه و [[اولاد]] دانسته‌اند<ref>مفردات، ص‌۳۷۶؛ بصائر ذوی التمییز، ج‌۴، ص‌۱۷۶؛ عمدة الحفاظ، ج‌۳، ص‌۲۰۶، «فخر».</ref>. فخور، کسی است که [[مناقب]] و خوبی‌های خود را برای خودنمایی برمی‌شمرد<ref>التبیان، ج‌۵، ص‌۴۵۴.</ref>.<ref>[[سید عبدالرسول حسینی‌زاده|حسینی‌زاده، سید عبدالرسول]]، [[تفاخر - حسینی‌زاده (مقاله)|مقاله «تفاخر»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۷ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۷]].</ref>
{{اصلی|جاهلیت}}
* [[رسول خدا]] {{صل}} در حالی به [[رسالت]] [[برگزیده]] شد که [[جامعه]] [[عرب]] آن روز در [[فساد]] و [[تباهی]] دست و پا می‌زد و سایه شوم [[جهالت]]، [[تعصب]]، [[فساد]] و تفاخر به [[نسب]] و [[قبیله]] بر سرتاسر [[جزیرة العرب]] سایه افکنده بود. تفاخر و [[خودبرتربینی]] در میان [[اعراب جاهلی]]، اصلی خدشه ناپذیر به حساب می‌آمد و سبب بسیاری از [[جنگ‌ها]] و نزاع‌های [[جاهلی]] شده بود. جنگ‌های [[جاهلی]] از نظر شدت و اهمیت متفاوت بودند؛ اما همگی، ویژگی مشابهی داشتند و آن، دمیدن [[روح]] فخر و [[انتقام]] در کالبد [[قبیله]] بود. آنان به پیروزی‌ها تفاخر می‌کردند و هنگام [[شکست]]، در پی [[انتقام]] بودند<ref>این بخش از کتب مختلف ایام العرب، الکامل، عقد الفرید و... برگرفته شده است.</ref>. آنان [[شجاعت]] به خرج می‌دادند و [[بخشش]] می‌کردند تا به سبب این کار [[ستایش]] شوند و بر سایر رؤسا و بزرگان [[جامعه]] افتخار کنند<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۱.</ref>.
* همچنین، [[قبیله قریش]]، در تفاخر، گوی [[سبقت]] را از هم قطاران [[جاهلی]] خود ربوده بود. از زمانی که [[خداوند]]، [[لشکر]] ابرهه را تار و مار کرد، [[مقام]] [[کعبه]] و [[قریش]] بیش از پیش در نظر [[مردم]] [[عرب]] بالا رفت؛ و [[قریش]] نیز کم کم، [[بدعت]] گذاری را آغاز کردند و انجام برخی مراسم [[حج]] مثل وقوف در [[عرفه]] را ترک کردند، با اینکه می‌دانستند این عمل از شعائر [[دین]] [[ابراهیم]] {{ع}} است. آنان وقوف در [[عرفه]] را برای سایر [[اعراب]] [[واجب]] دانسته، می‌گفتند: "ما [[فرزندان]] [[ابراهیم]] و اهل [[حرم]] و خادمان [[کعبه]] و ساکنان آن هستیم و برای ما سزاوار نیست که از [[حرم]] خارج شویم و غیر [[حرم]] را مانند [[حرم]]، بزرگ بشماریم؛ چرا که این کار از [[حرمت]] و شأنمان نزد [[عرب]] می‌کاهد!"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۵۹ - ۶۰؛ محمد بن حبیب البغدادی، المنمق فی اخبار قریش، ص ۱۲۷ - ۱۲۹ و ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص ۲۰۲ - ۲۰۳.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۲.</ref>.
* تفاخر به کثرت جمعیت و [[ثروت]] در میان [[اعراب جاهلی]] به جایی رسیده بود که به سبب مفاخره بر دیگر [[قبایل]] و بالا بردن آمار نفرات [[قبیله]] به گورستان می‌رفتند و [[قبور]] مردگان را می‌شمردند<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۱۱؛ جاراللّه زمخشری، الکشاف، ج ۴، ص ۷۹۱؛ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج ۳۲، ص ۲۷۰ و حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج ۵، ص ۲۹۸.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۲.</ref>.


== فخرفروشی و [[برتری جویی]] در [[سیره نبوی]] {{صل}} ==
برخی دیگر، تفاخر را دو قسم دانسته‌اند:
* [[پیامبر اسلام]] {{صل}} در دوران رسالتش پیوسته با [[برتری]] جویی‌ها به [[مبارزه]] برخاست و سرانجام موفق شد به [[کمک]] [[تعالیم]] [[ناب]] [[الهی]] به بسیاری از [[دشمنی‌ها]] و ستیزه جویی‌هایی که در گذشته در تفاخرهای بی‌اساس قبیله‌ای ریشه داشت، خاتمه داده، آنها را به [[برادری]] تبدیل کند<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۲.</ref>.
# مذموم، آنجا که انسان با تفاخر و شمردن برخی ویژگی‌ها، در صدد بزرگ شمردن خود و یا تحقیر [[مردم]] باشد.
* این [[اقدام]] بزرگ، چیزی نبود که از چشم [[دشمنان اسلام]] مخفی بماند؛ پس آنها کوشیدند برای ایجاد [[تفرقه]] در صفوف [[مسلمانان]] از آن به صورت حربه‌ای کار آمد بهره بگیرند. [[نقل]] شده است، روزی عده‌ای از اوسیان و خزرجیان در نقطه‌ای گرد آمده، به [[گفتگو]] مشغول بودند. [[وحدت]] این گروه که دیروز، [[دشمن]] [[خون]] آشام یکدیگر بودند، شأس بن [[قیس]] - از سران [[کینه]] توز [[یهود]] - را سخت ناراحت کرد و او فوراً به [[جوانی]] [[یهودی]] - که همراه او بود- اشاره کرد که میان آنها رفته، از جنگ‌های ۱۲۰ ساله اوسیان و خزرجیان، سخن به میان آورد. آن [[جوان]]، خاطرات گذشته را چنان تشریح کرد که [[نزاع]] و تفاخر دوباره میان دو دسته [[مسلمان]] [[اوس]] و [[خزرج]] آغاز شد؛ نزدیک بود [[آتش]] [[جنگ]] میان آنان شعله ور شود که این مسئله را به [[پیامبر]] {{صل}} خبر دادند؛ پس ایشان فوراً با گروهی از [[یاران]]، خود را به آنها رسانید و فرمود: "ای گروه [[مسلمانان]]، [[خدا]] را در نظر بیاورید! آیا دوباره به یاد [[دوران جاهلیت]] افتاده [[اید]]؟ در صورتی که من در میان شما هستم، پس از آنکه [[خداوند]]، شما را به [[اسلام]] [[راهنمایی]] فرمود و بدان گرامی داشت و به [[کمک]] آن عادات [[جاهلیت]] را از شما دور کرد و شما را از [[کفر]] [[نجات]] داد و میان شما [[اتحاد]] و اتفاق ایجاد کرد." سخنان [[رسول خدا]] {{صل}} آنان را به خود آورد؛ پس، گریان شده، همدیگر را در آغوش کشیدند و از درگاه [[خداوند]] [[مغفرت]] خواستند<ref>السیرة النبویه، ص ۵۵۵ - ۵۵۶.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۲-۲۱۳.</ref>.
# [[ممدوح]]، آنجا که انسان در مقام معرفی خود باشد یا بخواهد [[نعمت‌های الهی]] را بیان کند<ref>التحقیق، ج۹، ص۳۸ و ۳۹.</ref>.<ref>[[علی رضا عصیانی|عصیانی، علی رضا]]، [[تفاخر - عصیانی (مقاله)|مقاله «تفاخر»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]].</ref>
* [[رسول خدا]] {{صل}} با آنکه خود از نظر حسب و [[نسب]]، شریف‌ترین [[مردم]] به حساب می‌آمد؛ اما هیچ‌گاه شنیده نشد که در این امور بر دیگر [[مردم]] تفاخر بورزد؛ بلکه در بیان و [[رفتار]] خود نیز به گونه‌ای عمل می‌کرد که در اذهان [[مردم]]، مفاخره و [[برتری]] جویی تداعی نشود. [[علی]] {{ع}} در این باره می‌فرماید: "هرگاه [[رسول خدا]] {{صل}} فضیلتی را از خود یاد می‌کرد، می‌فرمود: "قصدم تفاخر و فخرفروشی نیست"<ref>حسن بن ابی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج ۲، ص ۴۰۷ و احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج ۱، ص ۲۱۱.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۳.</ref>.
* [[نقل]] شده است، در [[جنگ احد]]، [[جوانی]] ایرانی در میان [[لشکر]] [[مسلمانان]] بود. این [[جوان]] پس از وارد آوردن ضربتی بر یکی از [[دشمنان]]، به سبب غرور گفت: "این ضربت را از من تحویل بگیر که من [[جوانی]] ایرانی‌ام". [[پیامبر]] {{صل}} پس از شنیدن این سخن، فوراً آن را خواست و به او فرمود: "چرا نگفتی من [[جوانی]] [[انصاری]] هستم؟ چرا به چیزی که به [[آیین]] و مسلک است، افتخار نکردی و پای تفاخر و نژاد را به میان کشیدی؟"<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۵، ص ۲۹۵؛ ابن اشعث سجستانی، سنن ابی داوود، ج ۲، ص ۵۰۳ و محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۹۳۱.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۳.</ref>.
* همچنین [[روایت]] شده است که مردی نزد [[رسول خدا]] {{صل}} آمد و گفت: "ای [[رسول خدا]] {{صل}}، من فلانم پسر فلانی" و سپس از سر تفاخر تا نه نفر از [[پدران]] خود را برشمرد. [[رسول خدا]] {{صل}} به آن مرد فرمود: "بدان که تو در [[دوزخ]]، دهمین آنانی"<ref>سلیمان بن احمد الطبرانی، المعجم الاوسط، ج ۱، ص ۱۴۱، الکافی، ج ۲، ص ۳۲۹، مسند احمد، ج ۴، ص ۱۳۴ و محمد بن محمد کوفی بن اشعث، الجعفریات، ص ۱۶۴.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۳-۲۱۴.</ref>.
* همچنین در برخی منابع آمده است که روزی [[عایشه]] و [[حفصه]]، [[همسران رسول خدا]] {{صل}}، به [[صفیه]]، دختر حیی بن اخطب، [[همسر]] دیگر [[رسول خدا]] {{صل}}، تفاخر کرده، خود را به [[علت]] نسبی شان با [[رسول خدا]] {{صل}} از او [[برتر]] شمردند و [[صفیه]] را [[سرزنش]] کرده، او را دختر یهودیه خواندند. [[صفیه]] نیز به [[رسول خدا]] {{صل}} شکایت برد و در حالی که [[گریه]] می‌کرد، به نزد [[نبی خاتم]] {{صل}} وارد شد؛ [[رسول خدا]] {{صل}} از وی [[علت]] گریه‌اش را پرسید؛ او گفت: "[[عایشه]] و [[حفصه]] به او [[دشنام]] داده، او را برای [[تحقیر]]، یهودیه خوانده‌اند"؛ [[حضرت]] فرمود: "چرا به آنها نگفتی که پدرم، [[هارون]] و عمویم، [[موسی]] و شوهرم، [[محمد]] {{صل}} است؟"<ref>الطبقات الکبری، ج۸، ص ۱۰۰، احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۴۴ و ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۲، ص ۳۷۴.</ref> این واقعه باعث شد [[آیه]] ۱۱ سوره حجرات نازل شود<ref>علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج ۲، ص ۳۲۱ - ۳۲۲ و مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۰۴.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۴.</ref>.


== [[خطبه]] [[رسول خدا]] {{صل}} در روز [[فتح مکه]] ==
== تفاخر در [[قرآن]] ==
* در [[جامعه]] [[عرب]] آن روز، بزرگ‌ترین افتخار یک نفر این بود که شاخه‌ای از یک [[قبیله]] سرشناس مانند [[قریش]] باشد؛ ولی [[پیامبر اکرم]] {{صل}} برای برانداختن این اصل موهوم و به منظور درهم کوبیدن افتخارات بی‌اساس و [[جاهلی]] [[عرب]]، در روز [[فتح مکه]] به [[مردم]] آن جا چنین فرمود: "ای [[مردم]]! [[خداوند]] با [[اسلام]]، [[نخوت]] [[جاهلیت]] و [[نازیدن]] به [[پدران]] و خاندان‌های [[جاهلی]] را از شما زدود. ای [[مردم]]! شما از [[آدم]] {{ع}} هستید و او نیز از گل آفریده شده است؛ بدانید که امروز، [[بهترین]] شما نزد [[خداوند]] و گرامی‌ترین شما در پیشگاه او پرهیزگارترین و فرمانبردارترین شما از اوست"<ref>{{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ إِنَ اللَّهَ قَدْ أَذْهَبَ عَنْكُمْ نَخْوَةَ الْجَاهِلِيَّةِ وَ تَفَاخُرَهَا بِآبَائِهَا أَلَا إِنَّكُمْ مِنْ آدَمَ {{ع}} وَ آدَمُ مِنْ طِينٍ أَلَا إِنَّ خَيْرَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَكْرَمَكُمْ عَلَيْهِ الْيَوْمَ أَتْقَاكُمْ }}؛</ref>. سپس ایشان برای اینکه به جهانیان بیاموزد که ملاک شخصیت و [[برتری]] تنها [[تقوا]] و [[پرهیزگاری]] است<ref>علم الهدی خراسانی، نهج الخطابه، ج ۱، ص ۲۵ - ۲۶.</ref>، در فرازی دیگر از سخنان خود چنین فرمود: "[[مردم]] در پیشگاه [[خداوند]]، دو دسته اند: دسته‌ای [[پرهیزگار]] که در پیشگاه [[خداوند]]، گرامی و گروهی متجاوز و [[گناهکار]] که نزد [[خداوند]] ذلیل و خواراند"<ref>{{متن حدیث| يا أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّمَا النَّاسُ رَجُلَانِ: رَجُلُ مُؤْمِنُ تَقِيُّ كَرِيمُ عَلَى اللَّهِ، وَ فَاجِرٍ شَقِيُّ هَيِّنُ عَلَى اللَّهِ}}؛ صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۵، ص ۲۴۲ و ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج ۱، ص ۳۸۸.</ref>؛ آن‌گاه [[رسول خدا]] {{صل}} برای برانداختن [[نخوت]] [[عرب]] که [[عرب]] بودن و انتساب به این نژاد را از [[مفاخر]] بزرگ خود می‌شمرد، در ادامه سخنان خویش، خطاب به [[مردم]] [[مکه]] چنین فرمود: {{متن حدیث|أَلَا إِنَّ الْعَرَبِيَّةَ لَيْسَتْ بِأَبٍ وَالِدٍ وَ لَكِنَّهَا لِسَانٌ نَاطِقٌ فَمَنْ قَصَرَ عَمَلُهُ لَمْ يُبْلِغْ بِهِ حَسَبُهُ }}<ref>تفسیر قمی، ج ۲، ص ۹۴ و نهج الخطابه، ج ۱، ص۲۶.</ref>؛ ای [[مردم]]! بدانید که عربیت، به پدری نیست که عامل [[دنیا]] آمدن شما بوده، بلکه آن، تنها زبانی است که با آن سخن گفته می‌شود. پس هر کس در عمل، کوتاهی کند، [[شرافت]] [[خانوادگی]] اش او را به [[خشنودی]] [[خداوند]] نمی‌رساند. سپس [[حضرت]] برای تحکیم [[مساوات]] بین [[انسان‌ها]] فرمود: همه [[مردم]]، از روزگار گذشته تا حال، مانند دانه‌های شانه برابر اند و [[عرب]] بر [[عجم]] و سرخ بر سیاه [[برتری]] ندارد<ref>{{متن حدیث|إِنَ النَّاسَ مِنْ عَهْدِ آدَمَ إِلَى يَوْمِنَا هَذَا مِثْلُ أَسْنَانِ الْمُشْطِ لَا فَضْلَ لِلْعَرَبِيِّ عَلَى الْعَجَمِيِّ وَ لَا لِلْأَحْمَرِ عَلَى الْأَسْوَدِ إِلَّا بِالتَّقْوَى}}؛ شیخ مفید، الاختصاص، ص۳۴۱ و میرزای نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۸۹.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۴-۲۱۵.</ref>.
واژه تفاخر در [[قرآن‌ کریم]] فقط یک بار در [[آیه]] {{متن قرآن|اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ}}<ref>«بدانید که زندگانی این جهان بازیچه و سرگرمی و زیور و نازشی است میان شما و افزون‌خواهی در دارایی‌ها و فرزندان است» سوره حدید، آیه ۲۰.</ref> در وصف [[زندگی دنیا]] به کار رفته است؛ ولی هم‌خانواده آن یعنی فخور که از [[صفات رذیله]] است ۴ بار در سوره‌های: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا}}<ref>«بی‌گمان خداوند کسی را که خودپسندی خویشتن‌ستای باشد دوست نمی‌دارد» سوره نساء، آیه ۳۶.</ref>، {{متن قرآن|إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ}}<ref>«او سخت شادمان و خویشتن‌ستای است» سوره هود، آیه ۱۰.</ref>، {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ}}<ref>«خداوند هیچ خود پسند خویشتن‌ستایی را دوست نمی‌دارد» سوره لقمان، آیه ۱۸.</ref>، {{متن قرآن|وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ}}<ref>«و خداوند هیچ خود پسند خویشتن ستایی را دوست نمی‌دارد» سوره حدید، آیه ۲۳.</ref> آمده است.


== جستارهای وابسته ==
[[قرآن‌کریم]] از فخرفروشی‌ اشراف [[قوم نوح]]<ref>سوره هود، آیه ۲۷.</ref>، [[قوم عاد]]<ref>سوره فصلت، آیه ۱۵.</ref>، [[فرعون]]<ref>سوره زخرف، آیه ۵۱.</ref>، [[مترفان]] اقوام پیشین<ref>سوره سبأ، آیه ۳۴.</ref>، تفاخر [[اهل‌کتاب]] و [[مسلمانان]] بر یکدیگر<ref>سوره نساء، آیه ۱۲۳.</ref>.<ref>مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۱۷۵.</ref> و... یاد کرده است. به هر روی، [[فخرفروشی]] به [[شرافت]] و بزرگی پدران، اصل و نسب و [[قبیله]] به سبب [[شهرت]] یا هرگونه امتیاز [[دنیوی]] در [[آیات]] و [[احادیث]]<ref>الکافی، ج‌۲، ص‌۳۲۸؛ میزان الحکمه، ج‌۳، ص‌۲۳۸۱.</ref> فراوانی مذمت و پدیده [[جاهلی]] دانسته و از آن [[نهی]] شده است<ref>[[سید عبدالرسول حسینی‌زاده|حسینی‌زاده، سید عبدالرسول]]، [[تفاخر - حسینی‌زاده (مقاله)|مقاله «تفاخر»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۷ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۷]].</ref>.
{{مدخل وابسته}}
 
* [[افتخار]]
== زمینه‌های تفاخر ==
{{پایان مدخل وابسته}}
# '''[[نادانی]] به ناپایداری زندگی مادی:''' {{متن قرآن|اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ}}<ref>«بدانید که زندگانی این جهان بازیچه و سرگرمی و زیور و نازشی است میان شما و افزون‌خواهی در دارایی‌ها و فرزندان است» سوره حدید، آیه ۲۰.</ref>؛
# '''کم‌ظرفیتی و کوته‌فکری:''' {{متن قرآن|وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ}}<ref>«و اگر پس از رنجی که به او رسیده است آسایشی به وی بچشانیم به یقین خواهد گفت بدی‌ها از من دور شد؛ که او سخت شادمان و خویشتن‌ستای است» سوره هود، آیه ۱۰.</ref>.
# '''[[کفر]] و [[ناسپاسی]] نسبت به صاحب اصلی [[نعمت‌ها]]:''' زیرا [[انسان]] به چیزی تفاخر می‌کند که از خود بداند و لذا [[قرآن]] گفتگوی دو نفری را که یکی بر دیگری تفاخر می‌نماید این چنین بازگو می‌کند. اولی می‌گوید: {{متن قرآن|وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا}}<ref>«و او را (بار و) بری بود پس (یک روز) به همراه خویش -که با وی گفت و گو می‌کرد- گفت: من از تو در مال بیشتر و در نفر نیرومندترم» سوره کهف، آیه ۳۴.</ref> و دومی در جواب می‌گوید: {{متن قرآن|قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا}}<ref>«همراه وی که با او گفت و گو می‌کرد گفت: آیا به کسی که تو را از خاکی سپس از نطفه‌ای آفرید آنگاه تو را مردی باندام برآورد کفر می‌ورزی؟» سوره کهف، آیه ۳۷.</ref>.<ref>[[علی رضا عصیانی|عصیانی، علی رضا]]، [[تفاخر - عصیانی (مقاله)|مقاله «تفاخر»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]].</ref>
# '''گذر از گرفتاری و [[سختی]] و رسیدن به ناز و [[نعمت]] و [[آسایش]]:''' {{متن قرآن|وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ}}<ref>«و اگر پس از رنجی که به او رسیده است آسایشی به وی بچشانیم به یقین خواهد گفت بدی‌ها از من دور شد؛ که او سخت شادمان و خویشتن‌ستای است» سوره هود، آیه ۱۰.</ref>؛
# '''حسب و نسب، موقعیت اجتماعی:''' {{متن قرآن|وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا}}<ref>«و او را (بار و) بری بود پس (یک روز) به همراه خویش -که با وی گفت و گو می‌کرد- گفت: من از تو در مال بیشتر و در نفر نیرومندترم» سوره کهف، آیه ۳۴.</ref>؛
# '''[[حمیت]] و [[تعصّب]]:''' {{متن قرآن|إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ}}<ref>«جز ابلیس که از بودن با فروتنان خودداری ورزید» سوره حجر، آیه ۳۱.</ref>.<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲؛ شرح اصول کافی، ج‌۹، ص‌۳۲۲.</ref>؛
# '''حماقت و کم‌ارزشی'''<ref>مسندالرضا{{ع}}، ص۸۴؛ شرح نهج‌البلاغه، ج‌۲۰، ص‌۱۵۰.</ref>.<ref>[[سید عبدالرسول حسینی‌زاده|حسینی‌زاده، سید عبدالرسول]]، [[تفاخر - حسینی‌زاده (مقاله)|مقاله «تفاخر»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۷ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۷]].</ref>
 
== پیامدهای تفاخر ==
# '''[[محرومیت]] از محبت خدا و نداشتن یار و [[یاور]] در برابر [[خداوند]]، [[همراهی]] و [[دوستی]] [[شیطان]]:''' {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَنْ يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِينًا فَسَاءَ قَرِينًا}}<ref>«و آن کسان که دارایی‌های خود را برای نشان دادن به مردم، می‌بخشند و به خداوند و روز واپسین ایمان ندارند؛ و هر که شیطان همدم اوست بدهمدمی او راست» سوره نساء، آیه ۳۸.</ref>؛
# '''[[بخل]]:''' خداوند در توصیف [[اهل]] تفاخر می‌فرماید: {{متن قرآن|الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا}}<ref>«همان کسان که تنگ‌چشمی می‌ورزند و مردم را به تنگ‌چشمی وا می‌دارند و آنچه را خداوند از بخشش خود به آنان داده است پنهان می‌کنند و برای کافران عذابی خوارساز آماده کرده‌ایم» سوره نساء، آیه ۳۷.</ref>.
# '''تحقیر [[مردم]] و بی‌اعتنایی به [[عزّت]] و [[کرامت]] آنها:''' خداوند در معرفی فردی خودستا و [[خودخواه]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا}}<ref>«و او را (بار و) بری بود پس (یک روز) به همراه خویش -که با وی گفت و گو می‌کرد- گفت: من از تو در مال بیشتر و در نفر نیرومندترم» سوره کهف، آیه ۳۴.</ref>.<ref>[[علی رضا عصیانی|عصیانی، علی رضا]]، [[تفاخر - عصیانی (مقاله)|مقاله «تفاخر»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]].</ref>
# '''[[کفر]]، [[انکار]] دعوت انبیا و [[معاد]] و [[غفلت]] از آن:''' {{متن قرآن|وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِنْ رُدِدْتُ إِلَى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْرًا مِنْهَا مُنْقَلَبًا}}<ref>«و گمان ندارم که رستخیز برپا شود و اگر مرا به سوی پروردگارم باز گردانند جایگاهی از آن بهتر خواهم یافت» سوره کهف، آیه ۳۶.</ref>؛
# '''رعایت نکردن [[حقوق]] [[دوستان]]، [[خویشاوندان]]، پدر و مادر، [[یتیمان]]، [[مسکینان]] و در راه واماندگان:''' {{متن قرآن|وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا}}<ref>«خداوند را بپرستید و چیزی را شریک او نکنید و به پدر و مادر و به خویشاوند و یتیمان و تهیدستان و همسایه خویشاوند و همسایه دور و همراه همنشین و در راه مانده و بردگانتان نکویی ورزید؛ بی‌گمان خداوند کسی را که خودپسندی خویشتن‌ستای باشد دوست نمی‌دارد» سوره نساء، آیه ۳۶.</ref>؛
# و نیز [[روایات]]، [[کینه]] و [[دشمنی]]، [[وسوسه‌های شیطانی]] و افتادن در دام [[شیطان]] و [[سقوط]]<ref>الخصال، ص‌۶۹.</ref>، هلاکت<ref> راهنما، ج‌۱۰، ص‌۳۸۱.</ref>، ایجاد [[نظام]] طبقاتی، ناهنجاری‌های [[سیاسی]] [[فرهنگی]] در [[جامعه]]، ترویج [[چاپلوسی]] و [[تملّق]]<ref>فرهنگ آفتاب، ج‌۳، ص‌۱۴۴۶.</ref>، سیاهی چهره در [[قیامت]]<ref>مستدرک سفینة البحار، ج‌۸، ص‌۱۴۱.</ref> را از پیامدهای [[خودستایی]] دانسته‌اند<ref>[[سید عبدالرسول حسینی‌زاده|حسینی‌زاده، سید عبدالرسول]]، [[تفاخر - حسینی‌زاده (مقاله)|مقاله «تفاخر»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۷ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۷]].</ref>.
 
== درمان تفاخر ==
از آنجا که [[قرآن]] کتاب [[شفاء]] است و در صدد درمان بیماری‌های روحی و [[اخلاقی]] [[انسان‌ها]]ست لذا جهت درمان [[بیماری]] تفاخر راهکارهای را مطرح نموده است؛ مانند:
# '''بیان عاقبت تفاخر:''' خداوند عاقبت کسانی را که به باغ خود تفاخر می‌نمودند را چنین بیان می‌کند: {{متن قرآن|فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ}}<ref>«آنگاه، بلایی از سوی پروردگارت بدان رسید و آنان در خواب بودند و چون (باغی) سوخته، سیاه گردید» سوره قلم، آیه ۱۹-۲۰.</ref>؛
# '''[[تذکر]] آنچه را که [[ارزش]] یادآوری دارد:''' [[خداوند]] در جهت از بین بردن رسم [[اعراب]] که بعد از [[مراسم حج]] مشغول تفاخر به آباء و اجداد خود می‌شدند می‌فرماید: {{متن قرآن|فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ}}<ref>«پس چون آیین‌های ویژه حجّتان را انجام دادید خداوند را یاد کنید چونان یادکردتان از پدرانتان یا یادکردی بهتر؛ از مردم کسانی هستند که می‌گویند: پروردگارا! (هر چه می‌خواهی) در این جهان به ما ببخش و آنان را در جهان واپسین بهره‌ای نیست» سوره بقره، آیه ۲۰۰.</ref>.
# '''بیان [[حکمت]] تفاوت‌ها:''' {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ}}<ref>«ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.</ref>.<ref>[[علی رضا عصیانی|عصیانی، علی رضا]]، [[تفاخر - عصیانی (مقاله)|مقاله «تفاخر»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]].</ref>
 
در مجموع مهم‌ترین راهکارهای درمان علمی مفاخره عبارت است از: توجه به [[توحید در ذات]] و صفات و [[ناتوانی]] و مغلوب بودن [[انسان]] و سایر موجودات در برابر ذات [[پروردگار]]،<ref>شرح اصول کافی، ج‌۹، ص‌۳۶۹ ـ ۳۷۳.</ref> خودآگاهی و [[درک]] این [[حقیقت]] که انسان از پست‌ترین چیزها یعنی خاک و نطفه [[آفریده]] شده است<ref>جامع السعادات، ج‌۱، ص‌۳۹۹.</ref> و سرانجام به پست‌ترین چیزها یعنی مردار بدل می‌شود<ref>المحاسن، ج‌۱، ص‌۲۴۲.</ref> و نیز بسیار [[ناتوان]] است و نفع و ضرر، [[مرگ]] و [[زندگی]] و [[حشر]] و نشرش در اختیارش نیست و پس از مرگ باید در برابر تک تک کردارش پاسخگو باشد و هیچ از سرنوشتش باخبر نیست،<ref>شرح اصول کافی، ج‌۹، ص‌۳۷۰.</ref> یاد [[قبر]]، قیامت<ref>نهج البلاغه، خ ۱۹۲.</ref> و این حقیقت که عزّت، افتخار، [[زینت]] و [[نعمت]] [[دنیا]] رو به زوال‌اند<ref>الخصال، ص‌۴۸۳.</ref> و رها کردن مفاخره از نشانه‌های [[اهل]] تقواست<ref>روضة الواعظین، ص‌۴۴۴.</ref> و اهل [[آخرت]] از مفاخره با اهل [[دنیا]] [[دست]] شسته‌اند<ref>نهج البلاغه، خبطه ۱۹۲؛ تحف العقول، ص‌۱۵۶؛ بحارالانوار، ج‌۷۴، ص‌۴۰۹.</ref>.
 
راهکارهای درمان عملی مفاخره نیز [[فروتنی]]، [[اقتدا]] به [[سیره معصومان]]{{ع}}، [[انفاق]] [[مالی]] و [[معنوی]] در [[راه خدا]]<ref>شرح اصول الکافی، ج‌۹، ص‌۳۷۰.</ref> و رها کردن مفاخره<ref>نهج البلاغه، خبطه ۱۹۲؛ تحف العقول، ص‌۱۵۶؛ بحارالانوار، ج‌۷۴، ص‌۴۰۹.</ref> است<ref>[[سید عبدالرسول حسینی‌زاده|حسینی‌زاده، سید عبدالرسول]]، [[تفاخر - حسینی‌زاده (مقاله)|مقاله «تفاخر»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۷ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۷]].</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:152259.jpg|22px]] [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|'''فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم''']]
# [[پرونده:000058.jpg|22px]] [[سید عبدالرسول حسینی‌زاده|حسینی‌زاده، سید عبدالرسول]]، [[تفاخر - حسینی‌زاده (مقاله)|مقاله «تفاخر»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۷ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۷''']]
# [[پرونده:10524027.jpg|22px]] [[علی رضا عصیانی|عصیانی، علی رضا]]، [[تفاخر - عصیانی (مقاله)|مقاله «تفاخر»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|'''دانشنامه معاصر قرآن کریم''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}



نسخهٔ کنونی تا ‏۹ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۱۴

مقدمه

تفاخر به معنای فخر فروختن، خود بزرگ بینی، به خویش بالیدن، خودستایی کردن به صفات[۱]، مباهات کردن به مکارم و مناقبی چون اصل و نسب و غیر آن[۲]، ادعای عظمت و بزرگی و شرافت در امور ذاتی یا خارج از ذات است[۳].

برخی تفاخر را مخصوص مباهات به امور بیرون از ذات انسان از قبیل مال، جاه و اولاد دانسته‌اند[۴]. فخور، کسی است که مناقب و خوبی‌های خود را برای خودنمایی برمی‌شمرد[۵].[۶]

برخی دیگر، تفاخر را دو قسم دانسته‌اند:

  1. مذموم، آنجا که انسان با تفاخر و شمردن برخی ویژگی‌ها، در صدد بزرگ شمردن خود و یا تحقیر مردم باشد.
  2. ممدوح، آنجا که انسان در مقام معرفی خود باشد یا بخواهد نعمت‌های الهی را بیان کند[۷].[۸]

تفاخر در قرآن

واژه تفاخر در قرآن‌ کریم فقط یک بار در آیه ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ[۹] در وصف زندگی دنیا به کار رفته است؛ ولی هم‌خانواده آن یعنی فخور که از صفات رذیله است ۴ بار در سوره‌های: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا[۱۰]، ﴿إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ[۱۱]، ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ[۱۲]، ﴿وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ[۱۳] آمده است.

قرآن‌کریم از فخرفروشی‌ اشراف قوم نوح[۱۴]، قوم عاد[۱۵]، فرعون[۱۶]، مترفان اقوام پیشین[۱۷]، تفاخر اهل‌کتاب و مسلمانان بر یکدیگر[۱۸].[۱۹] و... یاد کرده است. به هر روی، فخرفروشی به شرافت و بزرگی پدران، اصل و نسب و قبیله به سبب شهرت یا هرگونه امتیاز دنیوی در آیات و احادیث[۲۰] فراوانی مذمت و پدیده جاهلی دانسته و از آن نهی شده است[۲۱].

زمینه‌های تفاخر

  1. نادانی به ناپایداری زندگی مادی: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ[۲۲]؛
  2. کم‌ظرفیتی و کوته‌فکری: ﴿وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ[۲۳].
  3. کفر و ناسپاسی نسبت به صاحب اصلی نعمت‌ها: زیرا انسان به چیزی تفاخر می‌کند که از خود بداند و لذا قرآن گفتگوی دو نفری را که یکی بر دیگری تفاخر می‌نماید این چنین بازگو می‌کند. اولی می‌گوید: ﴿وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا[۲۴] و دومی در جواب می‌گوید: ﴿قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا[۲۵].[۲۶]
  4. گذر از گرفتاری و سختی و رسیدن به ناز و نعمت و آسایش: ﴿وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ[۲۷]؛
  5. حسب و نسب، موقعیت اجتماعی: ﴿وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا[۲۸]؛
  6. حمیت و تعصّب: ﴿إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ[۲۹].[۳۰]؛
  7. حماقت و کم‌ارزشی[۳۱].[۳۲]

پیامدهای تفاخر

  1. محرومیت از محبت خدا و نداشتن یار و یاور در برابر خداوند، همراهی و دوستی شیطان: ﴿وَالَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَنْ يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِينًا فَسَاءَ قَرِينًا[۳۳]؛
  2. بخل: خداوند در توصیف اهل تفاخر می‌فرماید: ﴿الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا[۳۴].
  3. تحقیر مردم و بی‌اعتنایی به عزّت و کرامت آنها: خداوند در معرفی فردی خودستا و خودخواه می‌فرماید: ﴿وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا[۳۵].[۳۶]
  4. کفر، انکار دعوت انبیا و معاد و غفلت از آن: ﴿وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِنْ رُدِدْتُ إِلَى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْرًا مِنْهَا مُنْقَلَبًا[۳۷]؛
  5. رعایت نکردن حقوق دوستان، خویشاوندان، پدر و مادر، یتیمان، مسکینان و در راه واماندگان: ﴿وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا[۳۸]؛
  6. و نیز روایات، کینه و دشمنی، وسوسه‌های شیطانی و افتادن در دام شیطان و سقوط[۳۹]، هلاکت[۴۰]، ایجاد نظام طبقاتی، ناهنجاری‌های سیاسی فرهنگی در جامعه، ترویج چاپلوسی و تملّق[۴۱]، سیاهی چهره در قیامت[۴۲] را از پیامدهای خودستایی دانسته‌اند[۴۳].

درمان تفاخر

از آنجا که قرآن کتاب شفاء است و در صدد درمان بیماری‌های روحی و اخلاقی انسان‌هاست لذا جهت درمان بیماری تفاخر راهکارهای را مطرح نموده است؛ مانند:

  1. بیان عاقبت تفاخر: خداوند عاقبت کسانی را که به باغ خود تفاخر می‌نمودند را چنین بیان می‌کند: ﴿فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ[۴۴]؛
  2. تذکر آنچه را که ارزش یادآوری دارد: خداوند در جهت از بین بردن رسم اعراب که بعد از مراسم حج مشغول تفاخر به آباء و اجداد خود می‌شدند می‌فرماید: ﴿فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ[۴۵].
  3. بیان حکمت تفاوت‌ها: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ[۴۶].[۴۷]

در مجموع مهم‌ترین راهکارهای درمان علمی مفاخره عبارت است از: توجه به توحید در ذات و صفات و ناتوانی و مغلوب بودن انسان و سایر موجودات در برابر ذات پروردگار،[۴۸] خودآگاهی و درک این حقیقت که انسان از پست‌ترین چیزها یعنی خاک و نطفه آفریده شده است[۴۹] و سرانجام به پست‌ترین چیزها یعنی مردار بدل می‌شود[۵۰] و نیز بسیار ناتوان است و نفع و ضرر، مرگ و زندگی و حشر و نشرش در اختیارش نیست و پس از مرگ باید در برابر تک تک کردارش پاسخگو باشد و هیچ از سرنوشتش باخبر نیست،[۵۱] یاد قبر، قیامت[۵۲] و این حقیقت که عزّت، افتخار، زینت و نعمت دنیا رو به زوال‌اند[۵۳] و رها کردن مفاخره از نشانه‌های اهل تقواست[۵۴] و اهل آخرت از مفاخره با اهل دنیا دست شسته‌اند[۵۵].

راهکارهای درمان عملی مفاخره نیز فروتنی، اقتدا به سیره معصومان(ع)، انفاق مالی و معنوی در راه خدا[۵۶] و رها کردن مفاخره[۵۷] است[۵۸].

منابع

پانویس

  1. لسان العرب، ج‌۱۰، ص‌۱۹۸، «فخر».
  2. تاج العروس، ج‌۷، ص‌۳۴۱؛ مجمع البحرین، ج‌۳، ص‌۳۶۹ ـ ۳۷۰؛ المصباح، ص‌۴۶۴، «فخر».
  3. النهایه، ج‌۳، ص‌۴۱۸؛ التحقیق، ج‌۹، ص‌۳۸، «فخر».
  4. مفردات، ص‌۳۷۶؛ بصائر ذوی التمییز، ج‌۴، ص‌۱۷۶؛ عمدة الحفاظ، ج‌۳، ص‌۲۰۶، «فخر».
  5. التبیان، ج‌۵، ص‌۴۵۴.
  6. حسینی‌زاده، سید عبدالرسول، مقاله «تفاخر»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۷.
  7. التحقیق، ج۹، ص۳۸ و ۳۹.
  8. عصیانی، علی رضا، مقاله «تفاخر»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.
  9. «بدانید که زندگانی این جهان بازیچه و سرگرمی و زیور و نازشی است میان شما و افزون‌خواهی در دارایی‌ها و فرزندان است» سوره حدید، آیه ۲۰.
  10. «بی‌گمان خداوند کسی را که خودپسندی خویشتن‌ستای باشد دوست نمی‌دارد» سوره نساء، آیه ۳۶.
  11. «او سخت شادمان و خویشتن‌ستای است» سوره هود، آیه ۱۰.
  12. «خداوند هیچ خود پسند خویشتن‌ستایی را دوست نمی‌دارد» سوره لقمان، آیه ۱۸.
  13. «و خداوند هیچ خود پسند خویشتن ستایی را دوست نمی‌دارد» سوره حدید، آیه ۲۳.
  14. سوره هود، آیه ۲۷.
  15. سوره فصلت، آیه ۱۵.
  16. سوره زخرف، آیه ۵۱.
  17. سوره سبأ، آیه ۳۴.
  18. سوره نساء، آیه ۱۲۳.
  19. مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۱۷۵.
  20. الکافی، ج‌۲، ص‌۳۲۸؛ میزان الحکمه، ج‌۳، ص‌۲۳۸۱.
  21. حسینی‌زاده، سید عبدالرسول، مقاله «تفاخر»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۷.
  22. «بدانید که زندگانی این جهان بازیچه و سرگرمی و زیور و نازشی است میان شما و افزون‌خواهی در دارایی‌ها و فرزندان است» سوره حدید، آیه ۲۰.
  23. «و اگر پس از رنجی که به او رسیده است آسایشی به وی بچشانیم به یقین خواهد گفت بدی‌ها از من دور شد؛ که او سخت شادمان و خویشتن‌ستای است» سوره هود، آیه ۱۰.
  24. «و او را (بار و) بری بود پس (یک روز) به همراه خویش -که با وی گفت و گو می‌کرد- گفت: من از تو در مال بیشتر و در نفر نیرومندترم» سوره کهف، آیه ۳۴.
  25. «همراه وی که با او گفت و گو می‌کرد گفت: آیا به کسی که تو را از خاکی سپس از نطفه‌ای آفرید آنگاه تو را مردی باندام برآورد کفر می‌ورزی؟» سوره کهف، آیه ۳۷.
  26. عصیانی، علی رضا، مقاله «تفاخر»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.
  27. «و اگر پس از رنجی که به او رسیده است آسایشی به وی بچشانیم به یقین خواهد گفت بدی‌ها از من دور شد؛ که او سخت شادمان و خویشتن‌ستای است» سوره هود، آیه ۱۰.
  28. «و او را (بار و) بری بود پس (یک روز) به همراه خویش -که با وی گفت و گو می‌کرد- گفت: من از تو در مال بیشتر و در نفر نیرومندترم» سوره کهف، آیه ۳۴.
  29. «جز ابلیس که از بودن با فروتنان خودداری ورزید» سوره حجر، آیه ۳۱.
  30. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲؛ شرح اصول کافی، ج‌۹، ص‌۳۲۲.
  31. مسندالرضا(ع)، ص۸۴؛ شرح نهج‌البلاغه، ج‌۲۰، ص‌۱۵۰.
  32. حسینی‌زاده، سید عبدالرسول، مقاله «تفاخر»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۷.
  33. «و آن کسان که دارایی‌های خود را برای نشان دادن به مردم، می‌بخشند و به خداوند و روز واپسین ایمان ندارند؛ و هر که شیطان همدم اوست بدهمدمی او راست» سوره نساء، آیه ۳۸.
  34. «همان کسان که تنگ‌چشمی می‌ورزند و مردم را به تنگ‌چشمی وا می‌دارند و آنچه را خداوند از بخشش خود به آنان داده است پنهان می‌کنند و برای کافران عذابی خوارساز آماده کرده‌ایم» سوره نساء، آیه ۳۷.
  35. «و او را (بار و) بری بود پس (یک روز) به همراه خویش -که با وی گفت و گو می‌کرد- گفت: من از تو در مال بیشتر و در نفر نیرومندترم» سوره کهف، آیه ۳۴.
  36. عصیانی، علی رضا، مقاله «تفاخر»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.
  37. «و گمان ندارم که رستخیز برپا شود و اگر مرا به سوی پروردگارم باز گردانند جایگاهی از آن بهتر خواهم یافت» سوره کهف، آیه ۳۶.
  38. «خداوند را بپرستید و چیزی را شریک او نکنید و به پدر و مادر و به خویشاوند و یتیمان و تهیدستان و همسایه خویشاوند و همسایه دور و همراه همنشین و در راه مانده و بردگانتان نکویی ورزید؛ بی‌گمان خداوند کسی را که خودپسندی خویشتن‌ستای باشد دوست نمی‌دارد» سوره نساء، آیه ۳۶.
  39. الخصال، ص‌۶۹.
  40. راهنما، ج‌۱۰، ص‌۳۸۱.
  41. فرهنگ آفتاب، ج‌۳، ص‌۱۴۴۶.
  42. مستدرک سفینة البحار، ج‌۸، ص‌۱۴۱.
  43. حسینی‌زاده، سید عبدالرسول، مقاله «تفاخر»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۷.
  44. «آنگاه، بلایی از سوی پروردگارت بدان رسید و آنان در خواب بودند و چون (باغی) سوخته، سیاه گردید» سوره قلم، آیه ۱۹-۲۰.
  45. «پس چون آیین‌های ویژه حجّتان را انجام دادید خداوند را یاد کنید چونان یادکردتان از پدرانتان یا یادکردی بهتر؛ از مردم کسانی هستند که می‌گویند: پروردگارا! (هر چه می‌خواهی) در این جهان به ما ببخش و آنان را در جهان واپسین بهره‌ای نیست» سوره بقره، آیه ۲۰۰.
  46. «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  47. عصیانی، علی رضا، مقاله «تفاخر»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.
  48. شرح اصول کافی، ج‌۹، ص‌۳۶۹ ـ ۳۷۳.
  49. جامع السعادات، ج‌۱، ص‌۳۹۹.
  50. المحاسن، ج‌۱، ص‌۲۴۲.
  51. شرح اصول کافی، ج‌۹، ص‌۳۷۰.
  52. نهج البلاغه، خ ۱۹۲.
  53. الخصال، ص‌۴۸۳.
  54. روضة الواعظین، ص‌۴۴۴.
  55. نهج البلاغه، خبطه ۱۹۲؛ تحف العقول، ص‌۱۵۶؛ بحارالانوار، ج‌۷۴، ص‌۴۰۹.
  56. شرح اصول الکافی، ج‌۹، ص‌۳۷۰.
  57. نهج البلاغه، خبطه ۱۹۲؛ تحف العقول، ص‌۱۵۶؛ بحارالانوار، ج‌۷۴، ص‌۴۰۹.
  58. حسینی‌زاده، سید عبدالرسول، مقاله «تفاخر»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۷.