سیره سیاسی امام باقر: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = امام باقر | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} ==اوضاع سیاسی عصر امام باقر{{ع}}== عصر امام باقر{{ع}} هم‌زمان با استمرار حکومت اموی در شاخه مروانی و فتوحات گسترده آنان بود. این دوره گرچه تجربه شکست...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
 
(۱۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


==اوضاع [[سیاسی]] [[عصر امام باقر]]{{ع}}==
== اوضاع [[سیاسی]] عصر امام باقر{{ع}} ==
عصر امام باقر{{ع}} هم‌زمان با استمرار [[حکومت اموی]] در شاخه [[مروانی]] و [[فتوحات]] گسترده آنان بود. این دوره گرچه [[تجربه]] [[شکست]] چندین [[قیام]] بر [[ضد]] [[امویان]] را داشت، اما کسانی همچنان بر [[تفکر]] [[براندازی حکومت]] [[اموی]] [[اصرار]] داشتند و آن را در [[اولویت]] کاری قرار داده بودند. اینان با [[تفسیر]] مفهومی واژه [[امام]] به «[[قائم]] بالسیف» امام را کسی می‌دانستند که علیه [[حاکمیت جور]] قیام کند. امام{{ع}} هم‌زمان در دو [[جبهه]]، هم در برابر امویان و هم در برابر کسانی که با برداشت نادرست از [[امامت]] به اقدام‌براندازانه باورمند بودند، [[مقاومت]] کرد و ضمن [[پرهیز]] از درگیری مستقیم با [[حکومت]]، دیگران را از کمک به حاکمیت جور [[نهی]] نمود.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۲۷.</ref>
عصر امام باقر{{ع}} هم‌زمان با استمرار [[حکومت اموی]] در شاخه [[مروانی]] و فتوحات گسترده آنان بود. این دوره گرچه [[تجربه]] [[شکست]] چندین [[قیام]] بر ضد [[امویان]] را داشت، اما کسانی همچنان بر [[تفکر]] براندازی حکومت [[اموی]] اصرار داشتند و آن را در اولویت کاری قرار داده بودند. اینان با [[تفسیر]] مفهومی واژه [[امام]] به «قائم بالسیف» امام را کسی می‌دانستند که علیه [[حاکمیت جور]] قیام کند. امام{{ع}} هم‌زمان در دو جبهه، هم در برابر امویان و هم در برابر کسانی که با برداشت نادرست از [[امامت]] به اقدام‌براندازانه باورمند بودند، [[مقاومت]] کرد و ضمن پرهیز از درگیری مستقیم با [[حکومت]]، دیگران را از کمک به حاکمیت جور [[نهی]] نمود<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص۲۲۷.</ref>.


==امام{{ع}} و امویان==
== امام{{ع}} و امویان ==
{{همچنین|بنی‌امیه}}
[[امام باقر]]{{ع}} پیش از امامت با [[معاویه]] (حک: ۴۰ - ۶۰ق)، [[یزید بن معاویه]] (حک: ۶۰ - ۶۴ق)، [[معاویة بن یزید]] (حک: ۶۵ق، چند ماه)، [[مروان بن الحکم]] (حک: ۶۵ق)، [[عبدالملک بن مروان]] (حک: ۶۵ - ۸۶ق) و [[ولید بن عبدالملک]](حک: ۸۶ - ۹۶) معاصر بود. دوران امامت نوزده ساله ایشان نیز هم‌زمان با پنج [[حاکم]] اموی بود: ولید بن عبدالملک (حک: ۸۶ - ۹۶ق)، [[سلیمان بن عبدالملک]](۹۶ - ۹۹ق)، [[عمر بن عبدالعزیز]] (۹۹ - ۱۰۱ق)، [[یزید بن عبدالملک]](۱۰۵ - ۱۰۱) و [[هشام بن عبدالملک]](۱۰۵ - ۱۲۵ق) که اینان از هیچ جنایتی دریغ نمی‌کردند، بر [[اهل بیت]]{{عم}} سختگیر بودند و [[امامان]]{{عم}} را به [[شهادت]] می‌رساندند، جز اینکه از عمر بن عبدالعزیز به [[نیکی]] یاد شده است.
[[امام باقر]]{{ع}} پیش از امامت با [[معاویه]] (حک: ۴۰ - ۶۰ق)، [[یزید بن معاویه]] (حک: ۶۰ - ۶۴ق)، [[معاویة بن یزید]] (حک: ۶۵ق، چند ماه)، [[مروان بن الحکم]] (حک: ۶۵ق)، [[عبدالملک بن مروان]] (حک: ۶۵ - ۸۶ق) و [[ولید بن عبدالملک]](حک: ۸۶ - ۹۶) معاصر بود. دوران امامت نوزده ساله ایشان نیز هم‌زمان با پنج [[حاکم]] اموی بود: ولید بن عبدالملک (حک: ۸۶ - ۹۶ق)، [[سلیمان بن عبدالملک]](۹۶ - ۹۹ق)، [[عمر بن عبدالعزیز]] (۹۹ - ۱۰۱ق)، [[یزید بن عبدالملک]](۱۰۵ - ۱۰۱) و [[هشام بن عبدالملک]](۱۰۵ - ۱۲۵ق) که اینان از هیچ جنایتی دریغ نمی‌کردند، بر [[اهل بیت]]{{عم}} سختگیر بودند و [[امامان]]{{عم}} را به [[شهادت]] می‌رساندند، جز اینکه از عمر بن عبدالعزیز به [[نیکی]] یاد شده است.
امام{{ع}} در مدت امامت خود به [[تبیین معارف]]، [[احکام]] و [[تفسیر آیات]] پرداخت و در گفتاری به تحلیل رویکرد امویان به اهل بیت{{عم}} و [[پیروان]] آنان از آغاز عصر امامت تا [[زمان]] خود پرداخت. تبیین [[غصب]] [[ولایت امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[مظلومیت اهل بیت]]{{عم}} و [[شیعیان]] آنها محور اصلی آن سخن است که در چهار بخش اشاره می‌شود:
امام{{ع}} در مدت امامت خود به [[تبیین معارف]]، [[احکام]] و [[تفسیر آیات]] پرداخت و در گفتاری به تحلیل رویکرد امویان به اهل بیت{{عم}} و [[پیروان]] آنان از آغاز عصر امامت تا [[زمان]] خود پرداخت. تبیین [[غصب]] [[ولایت امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[مظلومیت اهل بیت]]{{عم}} و [[شیعیان]] آنها محور اصلی آن سخن است که در چهار بخش اشاره می‌شود:


==از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} تا [[شهادت امیرالمؤمنین]]{{ع}}==
=== از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} تا [[شهادت امیرالمؤمنین]]{{ع}} ===
#صف‌بندی و [[ستم]] [[قریشیان]] به اهل بیت{{عم}}؛
# صف‌بندی و [[ستم]] [[قریشیان]] به اهل بیت{{عم}}؛
#خارج کردن امر [[خلافت]] از محور اصلی خود، از سوی [[قریش]]؛
# خارج کردن امر [[خلافت]] از محور اصلی خود، از سوی [[قریش]]؛
#بیان [[غصب]] [[خلافت امیرالمؤمنین]]{{ع}} و دست به دست شدن امر [[خلافت]]؛
# بیان [[غصب]] [[خلافت امیرالمؤمنین]]{{ع}} و دست به دست شدن امر [[خلافت]]؛
#بازگشت امر خلافت به [[اهل بیت]]{{عم}}، شکستن [[بیعت]] و [[جنگیدن]] با [[امام]] و در نهایت، [[شهادت امیرالمؤمنین]]{{ع}}.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۲۸.</ref>
# بازگشت امر خلافت به [[اهل بیت]]{{عم}}، شکستن [[بیعت]] و [[جنگیدن]] با [[امام]] و در نهایت، [[شهادت امیرالمؤمنین]]{{ع}}<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص ۲۲۸.</ref>.


==دوران [[امامت امام حسن]]{{ع}}==
=== دوران [[امامت امام حسن]]{{ع}} ===
# [[همکاری]] نکردن [[بیعت‌کنندگان]] با او؛
# [[همکاری]] نکردن [[بیعت‌کنندگان]] با او؛
# [[خیانت]] به امام، [[تسلیم شدن]]، مجروح کردن امام و [[غارت اموال]] [[سپاهیان]] [[حضرت]]؛
# [[خیانت]] به امام، [[تسلیم شدن]]، مجروح کردن امام و غارت اموال سپاهیان حضرت؛
# [[صلح با معاویه]] برای [[حفظ]] [[خون]] [[مسلمانان]]، خود و [[اهل]] بیتش.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۲۸.</ref>
# صلح با معاویه برای [[حفظ]] [[خون]] [[مسلمانان]]، خود و [[اهل]] بیتش<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص۲۲۸.</ref>.


==دوران [[امامت امام حسین]]{{ع}}==
=== دوران [[امامت امام حسین]]{{ع}} ===
# بیعت [[مردم عراق]] با ایشان؛
# بیعت مردم عراق با ایشان؛
# [[خدعه]] بیعت‌کنندگان با امام؛
# [[خدعه]] بیعت‌کنندگان با امام؛
# [[شهادت امام]].<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۲۸.</ref>
# شهادت امام<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۲۸.</ref>.


==دوران [[امامت امام سجاد]]{{ع}}==
=== دوران [[امامت امام سجاد]]{{ع}} ===
# [[تحقیر]] و کاستن از [[منزلت اهل بیت]]{{عم}}، [[محروم]] کردن آنان از حقوقشان، [[شکنجه]]، [[زندان]] و [[شهادت]] آنان؛
# [[تحقیر]] و کاستن از [[منزلت اهل بیت]]{{عم}}، [[محروم]] کردن آنان از حقوقشان، [[شکنجه]]، [[زندان]] و [[شهادت]] آنان؛
#نبود [[امنیت]] جانی برای حضرت و [[پیروان]]؛
# نبود [[امنیت]] جانی برای حضرت و [[پیروان]]؛
# [[تقرّب]] [[دروغ‌گویان]] به [[حاکمان]]؛
# [[تقرّب]] [[دروغ‌گویان]] به [[حاکمان]]؛
# [[جعل حدیث]] و منفور نشان‌دادن اهل بیت به سبب [[روایات]] جعلی و [[باورمندی]] [[راویان]] بعدی؛
# [[جعل حدیث]] و منفور نشان‌دادن اهل بیت به سبب [[روایات]] جعلی و [[باورمندی]] [[راویان]] بعدی؛
خط ۳۷: خط ۳۹:
#افزایش [[کینه]] [[مردم]] در اثر [[تبلیغات]] [[معاویه]]؛
#افزایش [[کینه]] [[مردم]] در اثر [[تبلیغات]] [[معاویه]]؛
# [[تخریب]] [[خانه‌ها]]، غارت اموال، قطع دست و پا، زندان و شهادت بسیاری از [[شیعیان]] به دست معاویه؛
# [[تخریب]] [[خانه‌ها]]، غارت اموال، قطع دست و پا، زندان و شهادت بسیاری از [[شیعیان]] به دست معاویه؛
#استمرار و افزایش سختگیری‌ها و شهادت‌ها توسط [[عبیدالله بن زیاد]] و [[حجاج ثقفی]] [[والی کوفه]]؛
# استمرار و افزایش سختگیری‌ها و شهادت‌ها توسط [[عبیدالله بن زیاد]] و [[حجاج ثقفی]] [[والی کوفه]]؛
#ترجیح [[زندیق]] یا [[کافر]] بر [[شیعه]] علی<ref>ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۴۳.</ref>.
# ترجیح [[زندیق]] یا [[کافر]] بر [[شیعه]] علی<ref>ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۴۳.</ref>.
[[امام باقر]]{{ع}} در توضیح این سختگیری‌ها فرمود: مَثَلِ [[امّت]] ما [[مَثَل]] [[بنی‌اسرائیل]] است که فرزندانشان را [[ذبح]] کردند و زنانشان را به کنیزی گرفتند. [[عرب]] به دلیل اینکه محمد از عرب است، خود را [[برتر]] از [[عجم]] و قریش نیز خود را از [[عرب‌ها]] برتر پنداشت. اگر عرب راست می‌گوید، ما [[ذریه رسول خدا]]{{صل}} و از اهل بیت{{عم}} و عترتش هستیم که کسی در آن [[شریک]] نیست. آن‌گاه حضرت به [[دوستدار اهل بیت]]{{عم}} فرمود: برای [[سختی‌ها]] آماده باش که به زودی مانند سیل به سوی ما و شیعیان ما سرازیر می‌شود و به سبب ما [[امتحان]] شروع می‌شود و شما نیز امتحان می‌شوید، و به سبب ما [[راحتی]] آغاز، و شما نیز راحت می‌شوید<ref>طوسی، الامالی، ص۱۵۴.</ref>.
[[امام باقر]]{{ع}} در توضیح این سختگیری‌ها فرمود: مَثَلِ [[امّت]] ما [[مَثَل]] [[بنی‌اسرائیل]] است که فرزندانشان را [[ذبح]] کردند و زنانشان را به کنیزی گرفتند. [[عرب]] به دلیل اینکه محمد از عرب است، خود را [[برتر]] از [[عجم]] و قریش نیز خود را از [[عرب‌ها]] برتر پنداشت. اگر عرب راست می‌گوید، ما [[ذریه رسول خدا]]{{صل}} و از اهل بیت{{عم}} و عترتش هستیم که کسی در آن [[شریک]] نیست. آن‌گاه حضرت به [[دوستدار اهل بیت]]{{عم}} فرمود: برای [[سختی‌ها]] آماده باش که به زودی مانند سیل به سوی ما و شیعیان ما سرازیر می‌شود و به سبب ما [[امتحان]] شروع می‌شود و شما نیز امتحان می‌شوید، و به سبب ما [[راحتی]] آغاز، و شما نیز راحت می‌شوید<ref>طوسی، الامالی، ص۱۵۴.</ref>.
شخصی از حضرت سؤالی کرد و پاسخی شنید. [[روز]] بعد نیز همان سؤال را پرسید و پاسخ دیگری شنید. سبب پرسید و [[امام]] فرمود: آن روز کسی غیر از [[شیعه]] حضور داشت و آن جواب را دادم. امام{{ع}} در چنین وضعیتی وجود [[شیعیان]] را [[روشنایی]] [[شهرها]] و تعداد اندک آنان را در برخی مناطق [[نعمت]] خواند و آنان را روشنایی‌بخش در [[تاریکی]] [[زمین]] بیان کرد<ref>طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۵۱۴.</ref>.
شخصی از حضرت سؤالی کرد و پاسخی شنید. [[روز]] بعد نیز همان سؤال را پرسید و پاسخ دیگری شنید. سبب پرسید و [[امام]] فرمود: آن روز کسی غیر از [[شیعه]] حضور داشت و آن جواب را دادم. امام{{ع}} در چنین وضعیتی وجود [[شیعیان]] را [[روشنایی]] [[شهرها]] و تعداد اندک آنان را در برخی مناطق [[نعمت]] خواند و آنان را روشنایی‌بخش در [[تاریکی]] [[زمین]] بیان کرد<ref>طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۵۱۴.</ref>.


[[سیره سیاسی]] آن [[حضرت]] با توجه به چنین وضعیتی، [[پرهیز]] از [[قیام]] علیه [[حاکمان اموی]] بود؛ زیرا نتیجه‌ای نداشت، همان‌گونه که برخی قیام کردند و [[شکست]] خوردند. با این حال، کسانی در آن وضعیتِ دشوار [[سیاسی]]، از امام{{ع}} [[انتظار]] قیام داشتند و [[استدلال]] می‌کردند که شمار شیعیان در [[عراق]] زیاد است. امام{{ع}} به آنان فرمود: من قیام‌کننده نیستم و ولادت فردی که قیام خواهد کرد، بر [[مردم]] پنهان است<ref>صدوق، کمال الدین، ص۳۲۵.</ref>.
[[سیره سیاسی]] آن [[حضرت]] با توجه به چنین وضعیتی، [[پرهیز]] از [[قیام]] علیه [[حاکمان اموی]] بود؛ زیرا نتیجه‌ای نداشت، همان‌گونه که برخی قیام کردند و [[شکست]] خوردند. با این حال، کسانی در آن وضعیتِ دشوار [[سیاسی]]، از امام{{ع}} [[انتظار]] قیام داشتند و [[استدلال]] می‌کردند که شمار شیعیان در [[عراق]] زیاد است. امام{{ع}} به آنان فرمود: من قیام‌کننده نیستم و ولادت فردی که قیام خواهد کرد، بر [[مردم]] پنهان است<ref>صدوق، کمال الدین، ص۳۲۵.</ref>.
با توجه به [[شرایط حاکم]] بر [[جامعه]] در [[سیره سیاسی امام باقر]]{{ع}}، [[تبیین معارف الهی]]، [[امر به معروف و نهی از منکر]] و [[تربیت شاگردان]]، بهترین روش [[مبارزه]] بود. از این رو، به صفات شیعه در رفتارهای [[اجتماعی]] و توجه دادن به [[امور عبادی]]، فردی و گروهی تأکید ورزید که این سبب [[تقویت دین]]، [[احیای سنت نبوی]] و [[علوی]] و نیز ارتقای [[فرهنگ]] [[الهی]] می‌شد.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۲۹.</ref>


==[[حاکمان]] دوره [[امامت امام باقر]]{{ع}}==
با توجه به [[شرایط حاکم]] بر [[جامعه]] در [[سیره سیاسی امام باقر]]{{ع}}، [[تبیین معارف الهی]]، [[امر به معروف و نهی از منکر]] و [[تربیت شاگردان]]، بهترین روش [[مبارزه]] بود. از این رو، به صفات شیعه در رفتارهای [[اجتماعی]] و توجه دادن به [[امور عبادی]]، فردی و گروهی تأکید ورزید که این سبب [[تقویت دین]]، [[احیای سنت نبوی]] و [[علوی]] و نیز ارتقای [[فرهنگ]] [[الهی]] می‌شد<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص۲۲۹.</ref>.
 
== [[حاکمان]] دوره [[امامت امام باقر]]{{ع}} ==
در [[عهد امامت]] امام، [[ولید بن عبدالملک]] در [[سال ۸۶ ق]] به [[خلافت]] رسید، مردم را به [[اطاعت]] از خود [[دعوت]] و [[مخالفان]] را به [[مرگ]] [[تهدید]] کرد<ref>طبری، تاریخ، ج۶، ص۴۲۳.</ref>. وی با توصیه پدرش عبدالملک، [[حَجّاج]]<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ج۲، ص۶۸ - ۶۹.</ref> را با اختیارات گسترده [[والی عراق]] قرار داد تا به سرکوبی مخالفان و [[کشتار]] شیعیان بپردازد. همو [[خالد بن عبدالله قسری]] را [[والی مکه]] و [[عثمان بن حیان]] را [[والی مدینه]] قرار داد<ref>ابن جوزی، المنتظم، ج۶، ص۳۱۱؛ ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۵۷۷.</ref>، تا افزون بر [[ستمگری]]، به [[سختگیری]] بر [[خاندان اهل بیت]]{{عم}} و پیروانش ادامه دهد.
در [[عهد امامت]] امام، [[ولید بن عبدالملک]] در [[سال ۸۶ ق]] به [[خلافت]] رسید، مردم را به [[اطاعت]] از خود [[دعوت]] و [[مخالفان]] را به [[مرگ]] [[تهدید]] کرد<ref>طبری، تاریخ، ج۶، ص۴۲۳.</ref>. وی با توصیه پدرش عبدالملک، [[حَجّاج]]<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ج۲، ص۶۸ - ۶۹.</ref> را با اختیارات گسترده [[والی عراق]] قرار داد تا به سرکوبی مخالفان و [[کشتار]] شیعیان بپردازد. همو [[خالد بن عبدالله قسری]] را [[والی مکه]] و [[عثمان بن حیان]] را [[والی مدینه]] قرار داد<ref>ابن جوزی، المنتظم، ج۶، ص۳۱۱؛ ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۵۷۷.</ref>، تا افزون بر [[ستمگری]]، به [[سختگیری]] بر [[خاندان اهل بیت]]{{عم}} و پیروانش ادامه دهد.
پس از [[مرگ]] ولید، برادرش سلیمان در [[سال ۹۶ ق]] به [[حکومت]] رسید و تا پایان عمرش به خوشگذارانی و [[عیاشی]] پرداخت.
پس از [[مرگ]] ولید، برادرش سلیمان در [[سال ۹۶ ق]] به [[حکومت]] رسید و تا پایان عمرش به خوشگذارانی و [[عیاشی]] پرداخت.
پس از او [[عمر بن عبدالعزیز]] در [[سال ۹۹ق]] به [[خلافت]] رسید. او تغییراتی را به وجود آورد، با [[علما]] نشست و برخاست داشت، با [[اهل بیت]]{{عم}} و پیروانش خوش‌رفتار بود و [[لعن]] و [[ناسزا]] بر [[امام علی]]{{ع}} را از [[خطبه‌های نماز جمعه]] حذف کرد. همچنین او [[حقوق اهل بیت]]{{عم}} را پرداخت کرد، [[فدک]] را به [[بنی‌هاشم]] بازگرداند<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۳۰۵ - ۳۰۶.</ref>، عطایای بسیاری به [[علویان]] و بنی‌هاشم داد و [[حقوق]] کسانی را که به آنان [[ظلم]] شده بود، پرداخت.
پس از او [[عمر بن عبدالعزیز]] در [[سال ۹۹ق]] به [[خلافت]] رسید. او تغییراتی را به وجود آورد، با [[علما]] نشست و برخاست داشت، با [[اهل بیت]]{{عم}} و پیروانش خوش‌رفتار بود و [[لعن]] و [[ناسزا]] بر [[امام علی]]{{ع}} را از [[خطبه‌های نماز جمعه]] حذف کرد. همچنین او [[حقوق اهل بیت]]{{عم}} را پرداخت کرد، [[فدک]] را به [[بنی‌هاشم]] بازگرداند<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۳۰۵ - ۳۰۶.</ref>، عطایای بسیاری به [[علویان]] و بنی‌هاشم داد و [[حقوق]] کسانی را که به آنان [[ظلم]] شده بود، پرداخت.
[[بنی‌امیه]] کارهای [[عمر]] را برنتافتند و برادرش گفت: آنان از اینکه [[فرزندان فاطمه]] را [[برتری]] داده‌ای ناراضی‌اند. عمر گفت: [[پیامبر]]{{صل}} فرمود که [[فاطمه]] پاره تن من است، [[خوشحالی]] و [[ناراحتی]] او سبب خوشحالی و غمگینی من است. با برتری و [[اکرام]] آنان در صدد خوشحال کردن پیامبر{{صل}} هستم و از [[ناخشنودی]] آن [[حضرت]] رویگردانم<ref>حمیری، قرب الاسناد، ص۱۱۲.</ref>.
[[بنی‌امیه]] کارهای [[عمر]] را برنتافتند و برادرش گفت: آنان از اینکه [[فرزندان فاطمه]] را [[برتری]] داده‌ای ناراضی‌اند. عمر گفت: [[پیامبر]]{{صل}} فرمود که [[فاطمه]] پاره تن من است، [[خوشحالی]] و [[ناراحتی]] او سبب خوشحالی و غمگینی من است. با برتری و [[اکرام]] آنان در صدد خوشحال کردن پیامبر{{صل}} هستم و از [[ناخشنودی]] آن [[حضرت]] رویگردانم<ref>حمیری، قرب الاسناد، ص۱۱۲.</ref>.


وی گفت: [[زین العابدین]]{{ع}} چراغ [[دنیا]] و [[زیبایی]] [[اسلام]] بود که درگذشت. به او گفتند: پسرش محمد [[جانشین]] اوست. نامه‌ای به [[امام باقر]]{{ع}} نوشت تا او را بیازماید. حضرت در پاسخ، او را [[نصیحت]] کرد، که [[حق]] از آنِ ماست، اما تو پاسخگوی مراجعه‌کنندگان و [[پناه]] [[مظلومان]] باش و افراد [[ستمگر]] را دور ساز<ref>صدوق، الخصال، ص۱۰۴، ح۶۴.</ref>. عمر گفت: [[خداوند]] [[اهل]] این [[خانه]] را از [[بزرگواری]] خالی نمی‌گذارد<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۳۰۵؛ و ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۵۴، ص۲۷۰.</ref> و [[امام]]{{ع}} او را به سبب کارهای پسندیده‌اش نجیب بنی‌امیه<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۷، ص۱۹۰.</ref> و بنی‌امیه را «[[شجره ملعونه]]» خواند<ref>ابن شهر آشوب، مناقب، ج۱، ص۲۴۱.</ref>.
وی گفت: [[زین العابدین]]{{ع}} چراغ [[دنیا]] و [[زیبایی]] [[اسلام]] بود که درگذشت. به او گفتند: پسرش محمد [[جانشین]] اوست. نامه‌ای به [[امام باقر]]{{ع}} نوشت تا او را بیازماید. حضرت در پاسخ، او را [[نصیحت]] کرد، که [[حق]] از آنِ ماست، اما تو پاسخگوی مراجعه‌کنندگان و [[پناه]] [[مظلومان]] باش و افراد [[ستمگر]] را دور ساز<ref>صدوق، الخصال، ص۱۰۴، ح۶۴.</ref>. عمر گفت: [[خداوند]] [[اهل]] این [[خانه]] را از [[بزرگواری]] خالی نمی‌گذارد<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۳۰۵؛ و ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۵۴، ص۲۷۰.</ref> و [[امام]]{{ع}} او را به سبب کارهای پسندیده‌اش نجیب بنی‌امیه<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۷، ص۱۹۰.</ref> و بنی‌امیه را «[[شجره ملعونه]]» خواند<ref>ابن شهر آشوب، مناقب، ج۱، ص۲۴۱.</ref>.
پس از عمر بن عبدالعزیز، [[یزید بن عبدالملک]] به [[سال ۱۰۱ ق]] به حکومت رسید که مردی ستمگر، [[عیاش]] و سرکوبگر بود و در [[سال ۱۰۵ ق]] درگذشت. پس از او برادرش هشام تا [[سال ۱۲۵ق]]، به مدت بیست سال [[حکومت]] کرد و در [[ستمگری]] نظیر نداشت. او با [[اهانت]]، [[تحقیر]] و [[خشونت]] با [[علویان]] و [[اهل بیت]]{{عم}} [[رفتار]] کرد که سبب [[قیام زید بن علی]]{{ع}} شد.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۳۰.</ref>


==[[برخورد امام]] [[باقر]]{{ع}} با [[حاکمان]] [[امویان]]==
پس از عمر بن عبدالعزیز، [[یزید بن عبدالملک]] به [[سال ۱۰۱ ق]] به حکومت رسید که مردی ستمگر، [[عیاش]] و سرکوبگر بود و در [[سال ۱۰۵ ق]] درگذشت. پس از او برادرش هشام تا [[سال ۱۲۵ق]]، به مدت بیست سال [[حکومت]] کرد و در [[ستمگری]] نظیر نداشت. او با [[اهانت]]، [[تحقیر]] و [[خشونت]] با [[علویان]] و [[اهل بیت]]{{عم}} [[رفتار]] کرد که سبب [[قیام زید بن علی]]{{ع}} شد<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص۲۳۰.</ref>.
[[امام باقر]]{{ع}} با توجه به فضای [[سیاسی]]، تأکید داشت قیامی صورت نگیرد و [[مردم]] در خانه‌های خود بمانند<ref>کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۰۷.</ref>، حتی برای فرار از دست [[حکومت ظالم]]، به [[مسافرت]] [[حج]] بروند<ref>نوری، مستدرک الوسائل، ج۸، ص۱۱.</ref>. با این حال، به اقتضای شرائط با [[حاکمان جور]] مقابله می‌کرد و بیان می‌داشت که ما [[خاندان رسالت]] و شجره [[نور]] و [[مبارک]] هستیم<ref>ابن شهرآشوب، مناقب، ج۱، ص۲۴۱.</ref>. [[امام]]{{ع}} نه تنها [[حکومت اموی]] را به رسمیت نشناخت که دیگران را حتی از کمک به [[دستگاه خلافت]] [[نهی]] کرد. چنان‌که وقتی مردم برای تبریک گویی نزد [[والی]] جدید [[مدینه]] می‌رفتند، امام فرمود: اینان با تبریک خود، دری از درهای جنهم را به روی خود می‌گشایند<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۷۲؛ ج۵، ص۱۰۷.</ref>.
 
امام باقر{{ع}} مردم را از مکاتبه با حاکمان نهی می‌کرد و می‌فرمود: آنچه به او می‌دهند، به همان اندازه دینش را از او می‌گیرند<ref>کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۰۶.</ref>. همچنین برخی را که برای [[مشورت]] آمده بودند، تا [[ریاست]] [[قبیله]] را بر عهده گیرند، به این دلیل نهی کرد که مجبور به پذیرش [[حاکمیت]] [[اموی]] می‌شدند. یکی از [[شیعیان]] در این خصوص از امام باقر{{ع}} نظر خواست و امام{{ع}} فرمود: اگر [[رئیس قبیله]] شـوی و [[حاکم]] [[خون]] [[مسلمانی]] را بریزد، تو در خون او [[شریک]] هستی و از دنیای آنان چیزی به تو نمی‌رسد<ref>طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۴۵۹.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۳۱.</ref>
== برخورد [[امام باقر]]{{ع}} با [[حاکمان]] [[امویان]] ==
[[امام باقر]]{{ع}} با توجه به فضای [[سیاسی]]، تأکید داشت قیامی صورت نگیرد و [[مردم]] در خانه‌های خود بمانند<ref>کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۰۷.</ref>، حتی برای فرار از دست [[حکومت ظالم]]، به [[مسافرت]] [[حج]] بروند<ref>نوری، مستدرک الوسائل، ج۸، ص۱۱.</ref>. با این حال، به اقتضای شرائط با [[حاکمان جور]] مقابله می‌کرد و بیان می‌داشت که ما [[خاندان رسالت]] و شجره [[نور]] و [[مبارک]] هستیم<ref>ابن شهرآشوب، مناقب، ج۱، ص۲۴۱.</ref>. [[امام]]{{ع}} نه تنها [[حکومت اموی]] را به رسمیت نشناخت که دیگران را حتی از کمک به [[دستگاه خلافت]] [[نهی]] کرد. چنان‌که وقتی مردم برای تبریک گویی نزد والی جدید [[مدینه]] می‌رفتند، امام فرمود: اینان با تبریک خود، دری از درهای جنهم را به روی خود می‌گشایند<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۷۲؛ ج۵، ص۱۰۷.</ref>.
 
امام باقر{{ع}} مردم را از مکاتبه با حاکمان نهی می‌کرد و می‌فرمود: آنچه به او می‌دهند، به همان اندازه دینش را از او می‌گیرند<ref>کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۰۶.</ref>. همچنین برخی را که برای [[مشورت]] آمده بودند، تا [[ریاست]] [[قبیله]] را بر عهده گیرند، به این دلیل نهی کرد که مجبور به پذیرش [[حاکمیت]] [[اموی]] می‌شدند. یکی از [[شیعیان]] در این خصوص از امام باقر{{ع}} نظر خواست و امام{{ع}} فرمود: اگر رئیس قبیله شـوی و [[حاکم]] [[خون]] [[مسلمانی]] را بریزد، تو در خون او [[شریک]] هستی و از دنیای آنان چیزی به تو نمی‌رسد<ref>طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۴۵۹.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص۲۳۱.</ref>


==احضار امام به [[شام]]==
== احضار امام به [[شام]] ==
بر اساس [[اخبار]] موجود، هشام در بازگشت از [[مکه]]، امام باقر{{ع}} را به شام فراخواند و حضـرت بـا فرزندش به شام رفتند. فراخوانی به این سبب بود که آن بزرگواران مورد توجه [[حاجیان]] قرار گرفتند و هشام موقعیت خود را در خطر دید. پس از ورود آن بزرگواران به شام، هشام تا سه [[روز]] اجـازه ورود نداد، تا [[امام]] را [[تحقیر]] کرده باشد. او از اطرافیـان خـود خواسـت بـه محـض ورود [[حضرت]]، ایشان را [[سرزنش]] کنند. اما آن بزرگوار پس از ورود به دربار با [[بی‌اعتنایی]] به هشـام، به دیگران [[سلام]] کرد و بدون [[اجازه]] [[خلیفه]] نشست. هشام امام را [[توبیخ]] کرد و گفت: همیشه مردی از شما میان [[مسلمانان]] [[اختلاف]] می‌اندازد، [[مردم]] را به سوی خود می‌خواند و نابخردانه [[گمان]] [[امامت]] دارد.
بر اساس [[اخبار]] موجود، هشام در بازگشت از [[مکه]]، امام باقر{{ع}} را به شام فراخواند و حضـرت بـا فرزندش به شام رفتند. فراخوانی به این سبب بود که آن بزرگواران مورد توجه [[حاجیان]] قرار گرفتند و هشام موقعیت خود را در خطر دید. پس از ورود آن بزرگواران به شام، هشام تا سه [[روز]] اجـازه ورود نداد، تا [[امام]] را [[تحقیر]] کرده باشد. او از اطرافیـان خـود خواسـت بـه محـض ورود [[حضرت]]، ایشان را [[سرزنش]] کنند. اما آن بزرگوار پس از ورود به دربار با [[بی‌اعتنایی]] به هشـام، به دیگران [[سلام]] کرد و بدون [[اجازه]] [[خلیفه]] نشست. هشام امام را [[توبیخ]] کرد و گفت: همیشه مردی از شما میان [[مسلمانان]] [[اختلاف]] می‌اندازد، [[مردم]] را به سوی خود می‌خواند و نابخردانه [[گمان]] [[امامت]] دارد.
[[امام باقر]]{{ع}} فرمود: به وسیله ما به سوی [[خداوند]] [[هدایت]] می‌شوید و پایان کار شما با ماست. [[عمر]] [[سلطنت]] شما کوتاه است و بعد از آن، سلطنت از آنِ ماست؛ زیرا مـا خـانـدانی هستیم که خداوند فرمود: {{متن قرآن|وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ}}<ref>«و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره اعراف، آیه ۱۲۸.</ref>. هشام حضرت را [[زندانی]] کرد، ولی امام{{ع}} بـا رفتـار خـود [[زندانیان]] را جذب خود نمود که سبب شد حضرت را به [[مدینه]] بازگرداند، ولی دستور داد تا در آنجا بر ایشان چندان سخت بگیرند تا مردم از او دوری کنند<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۷۲ - ۴۷۳؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ج۳، ص۳۲۳ - ۳۲۴.</ref>.
[[امام باقر]]{{ع}} فرمود: به وسیله ما به سوی [[خداوند]] [[هدایت]] می‌شوید و پایان کار شما با ماست. [[عمر]] [[سلطنت]] شما کوتاه است و بعد از آن، سلطنت از آنِ ماست؛ زیرا مـا خـانـدانی هستیم که خداوند فرمود: {{متن قرآن|وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ}}<ref>«و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره اعراف، آیه ۱۲۸.</ref>. هشام حضرت را [[زندانی]] کرد، ولی امام{{ع}} بـا رفتـار خـود [[زندانیان]] را جذب خود نمود که سبب شد حضرت را به [[مدینه]] بازگرداند، ولی دستور داد تا در آنجا بر ایشان چندان سخت بگیرند تا مردم از او دوری کنند<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۷۲ - ۴۷۳؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ج۳، ص۳۲۳ - ۳۲۴.</ref>.


بر پایه برخی گزارش‌ها، هشام با سران دربار در حال [[تیراندازی]] بود که امام{{ع}} وارد شد. او [[اصرار]] کرد تا حضرت در [[مراسم]] تیراندازی شرکت کند. امام{{ع}} تمایلی نشان نداد، ولی با اصرار خلیفه نُه تیر انداخت که هریک بر انتهای تیر قبلی نشست و [[تعجب]] حاضران برانگیخت و [[تحسین]] خلیفه را در پی داشت. هشام با [[سرافکندگی]] گفت: تو [[شایسته]] [[سروری]] بر [[عرب]] و [[عجم]] هستی و تیراندازی مانند شما در [[زمین]] نیست.
بر پایه برخی گزارش‌ها، هشام با سران دربار در حال [[تیراندازی]] بود که امام{{ع}} وارد شد. او [[اصرار]] کرد تا حضرت در [[مراسم]] تیراندازی شرکت کند. امام{{ع}} تمایلی نشان نداد، ولی با اصرار خلیفه نُه تیر انداخت که هریک بر انتهای تیر قبلی نشست و [[تعجب]] حاضران برانگیخت و [[تحسین]] خلیفه را در پی داشت. هشام با [[سرافکندگی]] گفت: تو [[شایسته]] [[سروری]] بر [[عرب]] و [[عجم]] هستی و تیراندازی مانند شما در [[زمین]] نیست.
امام فرمود: ما [[خاندان]]، اکمال و اتمام هستیم و [[آیه اکمال]]<ref>{{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...}} «امروز دینتان را کامل کردم» سوره مائده، آیه ۳.</ref> در [[حق]] ماست که از یکدیگر [[ارث]] می‌بریم و زمین از چنین افرادی خالی نمی‌ماند. هشام با [[درماندگی]]، تبار خود را با امام یکی دانست و امام فضائلی را برشمرد و فرمود: آنها ویژگی ما [[خانواده]] است و احدی از آن بهره‌ای ندارد و آن‌گاه ادامه داد که [[پیامبر]]{{صل}} [[هزار باب علم]] را به علی{{ع}} یاد داد که هر بابش [[هزار باب]] است، علی{{ع}} را [[برادر]] خود قرار داد و سرانجام فرمود: این امتیازها را [[خداوند]] به آنان داده است. [[سخنان امام]] سبب شد هشام [[امام]] را به [[مدینه]] برگرداند، ولی [[حضرت]] به هنگام بازگشت مناظره‌ای با [[قسیسین]] [[شام]] داشت که [[عظمت]] آن امام{{ع}} را به نمایش گذاشت<ref>طبری، دلائل الامامه، ص۲۳۳ - ۲۳۵.</ref>.
امام فرمود: ما [[خاندان]]، اکمال و اتمام هستیم و [[آیه اکمال]]<ref>{{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...}} «امروز دینتان را کامل کردم» سوره مائده، آیه ۳.</ref> در [[حق]] ماست که از یکدیگر [[ارث]] می‌بریم و زمین از چنین افرادی خالی نمی‌ماند. هشام با [[درماندگی]]، تبار خود را با امام یکی دانست و امام فضائلی را برشمرد و فرمود: آنها ویژگی ما [[خانواده]] است و احدی از آن بهره‌ای ندارد و آن‌گاه ادامه داد که [[پیامبر]]{{صل}} [[هزار باب علم]] را به علی{{ع}} یاد داد که هر بابش [[هزار باب]] است، علی{{ع}} را [[برادر]] خود قرار داد و سرانجام فرمود: این امتیازها را [[خداوند]] به آنان داده است. [[سخنان امام]] سبب شد هشام [[امام]] را به [[مدینه]] برگرداند، ولی [[حضرت]] به هنگام بازگشت مناظره‌ای با [[قسیسین]] [[شام]] داشت که [[عظمت]] آن امام{{ع}} را به نمایش گذاشت<ref>طبری، دلائل الامامه، ص۲۳۳ - ۲۳۵.</ref>.
بخشی از این گزارش نشانگر آن است که [[استراتژی]] هشام برای [[تحقیر]] و کاستن از [[جایگاه امام]] [[باقر]]{{ع}} و [[شیعیان]] در [[جامعه]] آن [[روز]] همواره در دستور کار بوده، ولی پیوسته با [[شکست]] مواجه شده است. گویا گزارش [[تیراندازی]] در جلسه دیگری اتفاق افتاده باشد که گزارشگران آن را بدون سند، همراه گزارش احضار به شام نقل کرده‌اند، از این رو، برخی منابع آن را بدون ارائه توضیحی، جداگانه آورده‌اند.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۳۲.</ref>
==امام{{ع}} و [[زیدیه]]==
[[امام باقر]]{{ع}} به سبب [[اختلافات]] [[فکری]]، چالش‌های درون‌شیعی و برون‌مذهبی و نیز سخت‌گیری‌های [[حاکمان اموی]]، از [[اقدام]] [[سیاسی]] برای اندازی [[حکومت]] [[پرهیز]] کرد. این اختلافات و چالش‌ها سبب ظهور و بروز دیدگاه‌های مختلف سیاسی شد و برخی به امام خرده گرفتند که چرا حضرت [[قیام]] نمی‌کند. زید، برادر امام، و یارانش [[اعتقاد]] داشتند که امام باید دست به [[شمشیر]] ببرد و قیام کند. [[عمر بن رباح]] نیز می‌گفت: امام باید [[اهل]] قیام باشد<ref>طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۵۰۵ - ۵۰۶.</ref>. [[شیعیان عراق]] در اثر [[ستم]] [[امویان]]، [[منتظر]] قیام امام باقر{{ع}} بودند، اما حضرت در برابر آنان [[مقاومت]] کرد. این مقاومت سبب شد برخی در [[امامت]] ایشان تردید کنند و به برادرش زید بپیوندند. روش [[پیروان زید]] موجب [[ناراحتی]] امام شد، آنان را [[نکوهش]] و [[لعن]] کرد<ref>طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۵۹۰.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۳۳.</ref>
==امام و جبریه و [[قدریه]]==
آیاتی از [[قرآن]] به [[حاکمیت مطلق الهی]] اشاره دارد، مانند: {{متن قرآن|مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ}}<ref>«و چرا هنگامی که به باغستان خویش درآمدی نگفتی: «ما شاء الله لا قوّة الّا باللّه» [- آنچه خداوند بخواهد (همان است) هیچ توانی جز از سوی خداوند نیست؛ اگر مرا در مال و فرزند کمتر از خود می‌یابی» سوره کهف، آیه ۳۹.</ref>، {{متن قرآن|تُضِلُّ بِهَا مَنْ تَشَاءُ وَتَهْدِي مَنْ تَشَاءُ}}<ref>«و موسی هفتاد تن از قوم خود را برای میقات ما برگزید پس همین که زمین‌لرزه آنان را فرا گرفت (موسی) گفت: پروردگارا! اگر اراده می‌فرمودی آنان و مرا پیش از این نابود می‌کردی، آیا ما را برای آنچه برخی از کم‌خردان ما کرده‌اند نابود می‌فرمایی؟ این، جز آزمون تو نیست که با آن هرکس را بخواهی گمراه می‌داری و هرکس را بخواهی راهنمایی می‌فرمایی، تو سرور مایی پس ما را بیامرز و بر ما بخشایش آور و تو بهترین آمرزندگانی» سوره اعراف، آیه ۱۵۵.</ref> و آیاتی نیز [[انسان]] را [[صاحب اختیار]] می‌داند، که راهش را خودش [[انتخاب]] می‌کند، مانند: {{متن قرآن|وَلِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ}}<ref>«و خداوند، آسمان‌ها و زمین را به حق آفرید و (چنین کرد) تا هر کس برابر با آنچه انجام داده است جزا بیند و به آنان ستم نخواهد شد» سوره جاثیه، آیه ۲۲.</ref>، {{متن قرآن|وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى}}<ref>«بگو: آیا جز خداوند پروردگاری بجویم حال آنکه او پروردگار هر چیز است و هیچ کس کاری (زشت) جز به زیان خویش نمی‌کند و هیچ باربرداری بار (گناه) دیگری را بر نمی‌دارد سپس بازگشتتان به سوی پروردگارتان است آنگاه شما را به آنچه در آن اختلاف می‌ورزیدید آگاه می‌گردا» سوره انعام، آیه ۱۶۴.</ref> و {{متن قرآن|وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ}}<ref>«و هر گزندی به شما برسد از کردار خود شماست و او از بسیاری (از گناهان شما نیز) در می‌گذرد» سوره شوری، آیه ۳۰.</ref>. این [[آیات]] باید از سوی [[مفسران]] [[واقعی]] و [[امامان معصوم]]{{عم}} که [[راسخان در علم]] هستند، [[تفسیر]] شوند، تا [[جامعه]] دچار [[انحراف]] نشود. عدم تبیین صحیح آیات و توجه به بخشی از آنها سبب انحراف است. از این رو، گروهی به [[جبر]] و عده‌ای به [[تفویض]] [[گرایش]] یافتند.
[[امام]]{{ع}} با جبریه و [[قدریه]] درباره [[جبر و اختیار]] [[انسان]] [[گفتگو]] کرد و در مقابل این دو دیدگاه [[انحرافی]]، [[نظریه]]{{متن حدیث|لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بَلِ الْأَمْرُ بَيْنَ الْأَمْرَيْنِ}}<ref>طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۱۹۸.</ref> را مطرح کرد. [[حضرت]] در تبیین این نظریه فرمود: «[[رحمت الهی]] به بندگانش، بیش از آن است که آنان را به [[گناه]] مجبور کند و سپس آنان را [[عذاب]] نماید. نیز [[خدا]] نیرومندتر از آن است که چیزی را [[اراده]] کند و تحقق نیابد». پرسیدند میان جبر و اختیار، جایگاه دیگری هم هست؟ فرمود: فضایی وسیع‌تر از فضای [[آسمان]] و [[زمین]]<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۵۹.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۴۶.</ref>
==[[امام]] و [[غالیان]]==
غالیان [[امامان معصوم]]{{عم}} را [[خدا]] می‌دانستند، قائل به [[تناسخ]] [[روح]] آنان در وجود خود بودند یا [[ادعای نبوت]] می‌کردند. ادعاهای آنان بیشتر نشانگر [[ضعف]] [[فرهنگی]] [[جامعه]] آن عصر بود که از [[جهل]] و [[ناآگاهی]] [[مردم]] برای اهداف [[دنیوی]] خود بهره می‌جستند و برای بهره‌مندی از [[حمایت]] [[اصحاب امام]] و [[شیعیان]]، [[روایت]] [[جعل]] می‌کردند. فرقه‌های غالی مانند [[مغیریه]]، [[جارودیه]]، خَطّابیه و مَعَمریه در [[زمان امام باقر]]{{ع}} شکل گرفت<ref>نوبختی، فرق الشیعه، ص۲۱، ۴۳ - ۴۴، ۵۹.</ref> و امام آنان را به شدت از خود طرد کرد و [[لعن]] نمود، تا چهره [[واقعی]] آنان نمایان شود.
[[مغیرة بن سعید]]، [[بیان بن سمعان]]، [[صائد نهدی]]، [[حمزة بن عماره بربری]]، [[حارث شامی]]، [[عبدالله بن عمرو بن حارث]]، [[ابوالخطّاب]] و [[بشار اشعری]] از غالیان لعنت‌شده هستند<ref>طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۴۸۹، ۴۹۰، ۵۷۷، ۵۹۰ و ۵۹۳.</ref>. [[امام باقر]]{{ع}} [[مغیره]] را به [[بلعم]] (باعورا) [[تشبیه]] کرد که [[خداوند]] [[اسم اعظم]] را به او عطا کرد و سپس [[گمراه]] شد<ref>عیاشی، تفسیر، ج۲، ص۴۲؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۳، ص۳۷۹.</ref>. [[بیان بن سمعان]] خود را [[پیامبر]] می‌دانست<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۵، ص۲۰۹.</ref> و چون بر [[امام سجاد]]{{ع}} [[دروغ]] بست، از سوی امام باقر{{ع}} [[لعنت]] شد<ref>طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۵۹۱.</ref>. امام{{ع}} برای [[مبارزه]] با [[غلات]]، افزون بر شیوه طرد و لعن به بیان صفات [[اسلام]] کامل، [[مؤمن]]<ref>طوسی، الامالی، ص۱۸۹.</ref> و صفات [[شیعه]]<ref>صدوق، الخصال، ص۳۹۷ و ۴۴۴.</ref> پرداخت.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۴۶.</ref>
==امام و [[یهودیان]]==
امام باقر{{ع}} مسلمانانی را که (مانند [[کعب الاحبار]]) از [[افکار]] [[یهود]] تأثیر می‌پذیرفتند، [[دروغ‌گو]] خواند و در برابر ادعای او که بیت‌المَقدِس قبله‌ای [[برتر]] از [[کعبه]] است، فرمود: خداوند در زمین خانه‌ای دوست‌داشتنی‌تر از کعبه نیافریده است<ref>کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۴۰.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۴۷.</ref>
==امام و [[کیسانیه]]==
کیسانیه در [[عصر امام سجاد]]{{ع}} ظهور کرد و برخی شیعیان با [[تبلیغات]] مختار به [[امامت و مهدویت]] [[محمد بن حنفیه]] و پس از وی فرزندش [[ابوهاشم]] گرویدند. طرح [[مهدویت]] به معنای منجی‌بودن، در میان شیعیانی که تحت فشار [[حاکمیت]] [[اموی]] بودند، سبب رواج [[کیسانیه]] شد. اشعار کُثَیِّر عَزَّه و [[سید]] حِمیری مبنی بر [[نجات]] [[شیعه]] از این وضعیت دشوار، نیز به گسترش [[مهدویت]] [[ابن حنفیه]] کمک کرد. با این حال، برخی [[شیعیان]] مانند [[ابوخالد کابلی]] و [[قاسم بن عوف]]، پیرو محمد بن حنفیه بودند، ولی او را ترک کرده به [[امام باقر]]{{ع}} گرویدند<ref>طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۳۶ - ۳۴۰.</ref>. [[امام]] برای [[جلوگیری از انحراف شیعیان]] به تبیین صحیح مسئله [[امامت]] و [[وجوب]] [[نص بر امامت]] [[ائمه]] از [[فرزندان فاطمه]]{{س}} پرداخت.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۴۷.</ref>
==[[شهادت]] و [[وصیت]]==
منابع سال [[تولد]] امام باقر{{ع}} را به [[اختلاف]]، سال‌های ۵۶، ۵۹ یا ۵۸ق<ref>نوبختی، فرق الشیعه، ص۶۱؛ مسعودی، اثبات الوصیه، ص۱۷۷.</ref> و [[تاریخ شهادت]] [[حضرت]] را سال‌های ۱۱۳، ۱۱۴، ۱۱۷ و ۱۱۸ق، و نیز ماه و [[روز]] شهادت را [[هفتم ذی‌حجه]]، [[ربیع الاول]] و [[ربیع الثانی]] آورده‌اند. با این حال، بیشتر منابع شهادت حضرت را [[سال ۱۱۴ق]]<ref>زبیری، نسب قریش، ص۵۹؛ اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۶۶۱. مقدسی در کتاب بازپژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان{{عم}} اختلاف آرا و نظر صحیح را آورده است.</ref> هفتم ذی‌حجه، در ۵۷ سالگی گفته‌اند<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۷۲؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۱، ص۴۹۸؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۵۲.</ref>. امام روزی که [[حاجیان]] برای [[مناسک حج]] به [[مکه]] رفته بودند، در [[مدینه]] به دستور [[هشام بن عبدالملک]]<ref>ابن صباغ، الفصول المهمه، ج۲، ص۹۰۵.</ref> و به [[نقلی]] از سوی [[ابراهیم بن یزید]]<ref>طبری شیعی، دلائل الامامة، ص۲۱۶.</ref> [[مسموم]] شد و به شهادت رسید. نقل اول مشهور و مطابق با [[زمان]] حاکمیت هشام است.
امام باقر{{ع}} وصیت کرد به مدت ده سال در [[سرزمین]] مِنی، در [[موسم حج]]، برایش [[عزاداری]] کنند<ref>کلینی، الکافی، ج۳، ص۱۱۷.</ref>، در لباسی که روزهای [[جمعه]] با آن [[نماز]] می‌خواند، [[کفن]] شود و عمامه‌اش را بر سرش بپیچند، هنگام [[دفن]] بندهای کفنش باز شود و قبرش چهار گوش و به اندازه چهار انگشت از [[زمین]] بالا باشد<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۰۷؛ فتال نیسابوری، روضة الواعظین، ص۲۰۸.</ref>. آن‌گاه ودائع [[امامت]] را (مشتمل بر [[صحیفه]] و [[سلاح رسول خدا]]{{صل}}) به فرزندش [[امام صادق]]{{ع}} سپرد.
پیکر [[پاک]] [[حضرت]] در [[خانه]] [[عقیل]]<ref>ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۱، ص۱۲۷؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ج۱، ص۳۴.</ref> واقع در [[قبرستان بقیع]]، کنار [[مزار]] [[پدر]] بزرگوارش{{ع}}<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۶۹.</ref> و جدش [[امام مجتبی]]{{ع}} به [[خاک]] سپرده شد.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۴۸.</ref>
==فضای [[علمی]] و [[فرهنگی]] در [[عصر امام باقر]]{{ع}}==
فضای سیاسی در عصر امویان سبب [[تغییر]] فضای علمی - فرهنگی جامعه شد. عالمانی مانند [[ابن شهاب]] زُهری به دربار وابسته شدند و به نشر [[احادیث جعلی]] پرداختند. در نتیجه [[فرهنگ]] [[جامعه اسلامی]] از آموزه‌های [[وحیانی]] و [[دینی]] دور شد و با تقویت و [[تأیید]] فرقه‌های ساخته‌شده، پایه‌های [[قدرت]] [[امویان]] [[استحکام]] یافت. در چنین فضایی، جریان منع [[نقل حدیث]] هم وجود داشت، گروه‌های [[خوارج]]، [[مرجئه]] و [[معتزله]] ظهور و بروز یافتند و نشر [[اسرائیلیات]] فراوان شد. [[غالیان]] نیز از درون [[شیعه]] به [[تخریب]] پرداختند تا جایی که [[شیعیان]] چندان با [[مناسک حج]] و [[احکام]] [[حلال و حرام]] [[الهی]] آشنا نبودند.
[[امام باقر]]{{ع}} در چنین فضایی بود، [[مبارزه]] [[علمی]] و [[فرهنگی]] را به [[اقدامات سیاسی]] ترجیح داد و به تبیین مسائل دینی و مذهبی پرداخت تا دست‌کم شیعه را به [[احکام الهی]] آشنا کند<ref>کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۰.</ref>. [[امام]]{{ع}} ثابت کرد که در برخی شرایط، قلم از [[سلاح]] مؤثرتر و تحول‌آفرین‌تر است و بدین ترتیب، حتی [[دانشمندان اهل سنت]] را به [[تعجب]] واداشت، چنان که [[ابن حجر]] تصریح کرد که [[حضرت]] گنج‌های پنهان [[معارف]] و [[دانش]] را آشکار نمود و [[حقایق]] و لطایف آنها را تبیین کرد.
بر پایه برخی [[اخبار]]، در این دوره، احتمال چالش میان شیعیان با [[مخالفان]] وجود داشت، چالشی که جز ابراز [[هیجان]] و [[اختلاف]] سودی نداشت و حتی تلاش‌های علمی - فرهنگی امام را ناکام می‌گذارد. از این رو، به شیعیان سفارش کرد که با مخالفان [[فکری]] [[دشمنی]] نکنند<ref>برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۰۳.</ref> و پیوسته [[پیروان]] خود را به [[اطاعت]] از [[پروردگار]] و عمل به [[دستورهای الهی]] [[دعوت]] کرد.
با توجه به چنین فضایی، به شرح اقدامات علمی - فرهنگی امام باقر{{ع}} پرداخته می‌شود.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۳۵.</ref>
==اقدامات علمی - فرهنگی امام باقر{{ع}}==
امام{{ع}} برای [[تحول]] فکری در [[جامعه]] اقدماتی را به شرح ذیل در دستور کار قرار داد.


===[[تبیین معارف]] و احکام===
بخشی از این گزارش نشانگر آن است که [[استراتژی]] هشام برای [[تحقیر]] و کاستن از [[جایگاه امام]] [[باقر]]{{ع}} و [[شیعیان]] در [[جامعه]] آن [[روز]] همواره در دستور کار بوده، ولی پیوسته با [[شکست]] مواجه شده است. گویا گزارش [[تیراندازی]] در جلسه دیگری اتفاق افتاده باشد که گزارشگران آن را بدون سند، همراه گزارش احضار به شام نقل کرده‌اند، از این رو، برخی منابع آن را بدون ارائه توضیحی، جداگانه آورده‌اند<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص۲۳۲.</ref>.
«[[امامت]] و [[ولایت]]» از اساسی‌ترین معارف و شرط [[قبولی اعمال]] است. امام باقر{{ع}} [[اسلام]] را بر پنج رکن [[نماز]]، [[زکات]]، [[حج]]، [[روزه]] و ولایت [[استوار]] دانست و ولایت را کلید قبولی دیگر ارکان شمرد<ref>برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۸۷؛ کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۸.</ref> و [[امام]] را [[حجت خداوند]] و [[هدایتگر]] [[مردم]] اعلام کرد<ref>کلینی، المحاسن، ج۱، ص۱۷۹.</ref> که بدون آن، [[احکام دین]] دچار افزایش و کاهش می‌شود. امام افزوده‌ها را رد و [[کاستی‌ها]] را کامل می‌کند، تا [[حق]] از [[باطل]] جدا شود<ref>صفار، بصائر الدرجات، ص۳۵۱ - ۳۵۲ (فیها منّا رجل..)؛ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۲۰۰.</ref>. تلاش [[امام باقر]]{{ع}} این بود تا [[جایگاه اهل بیت]]{{عم}} و [[مقام]] آنان با تکیه بر [[آیات قرآن]] تبیین گردد<ref>عیاشی، تفسیر، ج۱، ص۸۶؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۲۷.</ref>.
امام{{ع}} افزون بر تبیین با تکیه بر [[قرآن]]، از [[روایت]] [[پدران]] خود و نقل از [[رسول خدا]]{{صل}} بهره برد. تبیین این [[معارف]] در کتاب [[مسند الامام الباقر]]{{ع}} با هشت هزار و ۵۶۴ روایت در موضوعات مختلف قابل جستجو است. [[اهل سنت]] نیز [[روایات امام باقر]]{{ع}} از [[پیامبر]]{{صل}} را نقل کرده‌اند، اما [[شیعه]] سخن خود [[حضرت]] را معتبر می‌داند. آن حضرت فرمود: نیازی به ذکر سند از ما نیست، وقتی [[حدیثی]] را بدون ذکر سند نقل کنم، آن [[حدیث]] از پدرم، از نیاکان، از پیامبر{{صل}}، از [[جبرئیل]]، از [[خداوند]] است<ref>غازی، مسند الرضا{{ع}}، ص۱۴؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۶۹.</ref>.
امام باقر{{ع}} همچنین در برابر دیدگاه‌های مخالف، از شیوه [[مناظره]] و [[گفتگو]] استفاده کرد و به تصحیح و [[تبیین معارف]] [[اسلام]] پرداخت، برای مثال:
#تبیین [[توحید]]، [[امامت]]، [[امر به معروف و نهی از منکر]]، [[تولّی و تبرّی]]، [[نماز]]، [[روزه]]، [[حج]] و [[جهاد]]؛
#تبیین [[انحراف]] [[فرقه‌ها]]، از جمله [[غالیان]]؛
#تبیین مسائل مختلف [[فقهی]]، شامل همه [[ابواب فقه]]؛
# [[تربیت شاگرد]] برای [[ترویج دین]].
[[صبوری]] امام باقر{{ع}} در پاسخ به پرسش‌های [[مخالفان]] در خور توجه است. به طوری که حاضران در مناظره‌ها، شیفته بیان، [[اخلاق]] و [[معنویت]] امام{{ع}} می‌شدند و از این رهگذر، [[حکومت اموی]] نگران می‌شد و ایشان و پیروانش را زیر نظر می‌گرفت.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۳۶.</ref>


===زمینه‌سازی برای تدوین [[فقه]] [[جعفری]]===
== جستارهای وابسته ==
امام باقر{{ع}} با [[روایات فقهی]] بسیاری در گستره همه [[ابواب فقهی]]، زمینه‌ساز تدوین فقه جعفری و دستیابی به [[قواعد]] [[فقهی]] شد. به گونه‌ای که برخی ۴۸ [[قاعده فقهی]] از آنها استخراج کرده‌اند<ref>محمدحسین علی الصغیر، الامام محمد الباقر{{ع}} مجدد الحضارة الاسلامیه، ص۲۵۰ - ۲۵۳.</ref>. [[امام]]{{ع}} در مواردی نیز به تصحیح برخی آرای [[انحرافی]] در [[فقه]] پرداخت. برای نمونه، برای [[وجوب]] [[نماز]] [[قصر]](شکسته) در [[سفر]] به [[آیه]] ۱۰۱ [[سوره نساء]]<ref>{{متن قرآن|أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ}} «که از نماز بکاهید» سوره نساء، آیه ۱۰۱.</ref> [[استدلال]] کرد و تبیین نمود که تعبیر {{متن قرآن|فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ}} در این آیه به قرینه آیه {{متن قرآن|فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا}}<ref>«بی‌گمان صفا و مروه از نشانه‌های (بندگی) خداوند است پس هر کس حج خانه (ی کعبه) بجای آورد یا عمره بگزارد بر او گناهی نیست که میان آن دو را بپیماید و هر که خود خواسته کاری نیک انجام دهد، خداوند سپاسگزاری داناست» سوره بقره، آیه ۱۵۸.</ref> درباره [[طواف]]، به معنای وجوب است و افزود که عمل [[پیامبر]]{{صل}} نیز در این‌باره بیانگر وجوب شکسته بودن نماز مسافر است<ref>صدوق، کتاب من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۴۳۴.</ref>.
{{مدخل وابسته}}
همچنین [[امام باقر]]{{ع}} درباره مسح کردن بر قسمتی از سر و پا، به آیه {{متن قرآن|وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ}}<ref>«ای مؤمنان! چون برای نماز برخاستید چهره و دست‌هایتان را تا آرنج بشویید و بخشی از سرتان را مسح کنید و نیز پاهای خود را تا برآمدگی روی پا و اگر جنب بودید غسل کنید و اگر بیمار یا در سفر بودید و یا از جای قضای حاجت آمدید یا با زنان آمیزش کردید و آبی نیافتید به خاکی پاک تیمّم کنید، با آن بخشی از چهره و دست‌های خود را مسح نمایید، خداوند نمی‌خواهد شما را در تنگنا افکند ولی می‌خواهد شما را پاکیزه گرداند و نعمت خود را بر شما تمام کند باشد که سپاس گزارید» سوره مائده، آیه ۶.</ref> استناد کرد، که حرف «باء» در «برؤوسکم» به معنای بخشی از سر است و کلمه «أرجلکم» به «برؤوسکم» عطف شده و مسح قسمتی از سر و پا را حکایت دارد. [[امام]]{{ع}} در پایان فرمود: [[پیامبر]]{{صل}} این [[تفسیر]] را داشت، اما [[مردم]] توجهی نکردند و آن را ضایع کردند<ref>کلینی، الکافی، ج۳، ص۳۰.</ref>.
* [[سبک زندگی امام باقر]]
[[فقیهان]] [[شیعه]] از [[روایت]] {{متن حدیث|إِنَّمَا عَلَيْنَا أَنْ نُلْقِيَ إِلَيْكُمُ الْأُصُولَ وَ عَلَيْكُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا}}<ref>ابن ابی جمهور، عوالی اللآلی، ج۴، ص۴۵ - ۴۶.</ref>، برای [[وجوب]] [[اجتهاد]] بهره گرفتند و بر اساس اصول تبیین‌شده از سوی امام، درباره مسائلی که [[حُکم]] صریحی ندارد، اجتهاد کردند، [[قواعد]] [[فقهی]] تعریف نمودند و [[فتوا]] دادند.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۳۷.</ref>
* [[سیره اخلاقی امام باقر]]
* [[سیره عبادی امام باقر]]
* [[سیره خانوادگی امام باقر]]
* [[سیره تربیتی امام باقر]]
* [[سیره اجتماعی امام باقر]]
* [[سیره علمی امام باقر]]
* [[سیره تبلیغی امام باقر]]
* [[سیره سیاسی امام باقر]]
* [[سیره اقتصادی امام باقر]]
* [[سیره فرهنگی امام باقر]]
* [[سیره مدیریتی امام باقر]]
* [[سیره نظامی امام باقر]]
* [[سیره قضایی امام باقر]]
{{پایان مدخل وابسته}}


== منابع ==
== منابع ==
خط ۱۱۹: خط ۱۰۰:
== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
[[رده:امام باقر]]
[[رده:سیره سیاسی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۴۴

اوضاع سیاسی عصر امام باقر(ع)

عصر امام باقر(ع) هم‌زمان با استمرار حکومت اموی در شاخه مروانی و فتوحات گسترده آنان بود. این دوره گرچه تجربه شکست چندین قیام بر ضد امویان را داشت، اما کسانی همچنان بر تفکر براندازی حکومت اموی اصرار داشتند و آن را در اولویت کاری قرار داده بودند. اینان با تفسیر مفهومی واژه امام به «قائم بالسیف» امام را کسی می‌دانستند که علیه حاکمیت جور قیام کند. امام(ع) هم‌زمان در دو جبهه، هم در برابر امویان و هم در برابر کسانی که با برداشت نادرست از امامت به اقدام‌براندازانه باورمند بودند، مقاومت کرد و ضمن پرهیز از درگیری مستقیم با حکومت، دیگران را از کمک به حاکمیت جور نهی نمود[۱].

امام(ع) و امویان

امام باقر(ع) پیش از امامت با معاویه (حک: ۴۰ - ۶۰ق)، یزید بن معاویه (حک: ۶۰ - ۶۴ق)، معاویة بن یزید (حک: ۶۵ق، چند ماه)، مروان بن الحکم (حک: ۶۵ق)، عبدالملک بن مروان (حک: ۶۵ - ۸۶ق) و ولید بن عبدالملک(حک: ۸۶ - ۹۶) معاصر بود. دوران امامت نوزده ساله ایشان نیز هم‌زمان با پنج حاکم اموی بود: ولید بن عبدالملک (حک: ۸۶ - ۹۶ق)، سلیمان بن عبدالملک(۹۶ - ۹۹ق)، عمر بن عبدالعزیز (۹۹ - ۱۰۱ق)، یزید بن عبدالملک(۱۰۵ - ۱۰۱) و هشام بن عبدالملک(۱۰۵ - ۱۲۵ق) که اینان از هیچ جنایتی دریغ نمی‌کردند، بر اهل بیت(ع) سختگیر بودند و امامان(ع) را به شهادت می‌رساندند، جز اینکه از عمر بن عبدالعزیز به نیکی یاد شده است.

امام(ع) در مدت امامت خود به تبیین معارف، احکام و تفسیر آیات پرداخت و در گفتاری به تحلیل رویکرد امویان به اهل بیت(ع) و پیروان آنان از آغاز عصر امامت تا زمان خود پرداخت. تبیین غصب ولایت امیرالمؤمنین(ع) و مظلومیت اهل بیت(ع) و شیعیان آنها محور اصلی آن سخن است که در چهار بخش اشاره می‌شود:

از رحلت رسول خدا(ص) تا شهادت امیرالمؤمنین(ع)

  1. صف‌بندی و ستم قریشیان به اهل بیت(ع)؛
  2. خارج کردن امر خلافت از محور اصلی خود، از سوی قریش؛
  3. بیان غصب خلافت امیرالمؤمنین(ع) و دست به دست شدن امر خلافت؛
  4. بازگشت امر خلافت به اهل بیت(ع)، شکستن بیعت و جنگیدن با امام و در نهایت، شهادت امیرالمؤمنین(ع)[۲].

دوران امامت امام حسن(ع)

  1. همکاری نکردن بیعت‌کنندگان با او؛
  2. خیانت به امام، تسلیم شدن، مجروح کردن امام و غارت اموال سپاهیان حضرت؛
  3. صلح با معاویه برای حفظ خون مسلمانان، خود و اهل بیتش[۳].

دوران امامت امام حسین(ع)

  1. بیعت مردم عراق با ایشان؛
  2. خدعه بیعت‌کنندگان با امام؛
  3. شهادت امام[۴].

دوران امامت امام سجاد(ع)

  1. تحقیر و کاستن از منزلت اهل بیت(ع)، محروم کردن آنان از حقوقشان، شکنجه، زندان و شهادت آنان؛
  2. نبود امنیت جانی برای حضرت و پیروان؛
  3. تقرّب دروغ‌گویان به حاکمان؛
  4. جعل حدیث و منفور نشان‌دادن اهل بیت به سبب روایات جعلی و باورمندی راویان بعدی؛
  5. برتری دادن برخی از صحابه بر اهل بیت(ع)؛
  6. افزایش کینه مردم در اثر تبلیغات معاویه؛
  7. تخریب خانه‌ها، غارت اموال، قطع دست و پا، زندان و شهادت بسیاری از شیعیان به دست معاویه؛
  8. استمرار و افزایش سختگیری‌ها و شهادت‌ها توسط عبیدالله بن زیاد و حجاج ثقفی والی کوفه؛
  9. ترجیح زندیق یا کافر بر شیعه علی[۵].

امام باقر(ع) در توضیح این سختگیری‌ها فرمود: مَثَلِ امّت ما مَثَل بنی‌اسرائیل است که فرزندانشان را ذبح کردند و زنانشان را به کنیزی گرفتند. عرب به دلیل اینکه محمد از عرب است، خود را برتر از عجم و قریش نیز خود را از عرب‌ها برتر پنداشت. اگر عرب راست می‌گوید، ما ذریه رسول خدا(ص) و از اهل بیت(ع) و عترتش هستیم که کسی در آن شریک نیست. آن‌گاه حضرت به دوستدار اهل بیت(ع) فرمود: برای سختی‌ها آماده باش که به زودی مانند سیل به سوی ما و شیعیان ما سرازیر می‌شود و به سبب ما امتحان شروع می‌شود و شما نیز امتحان می‌شوید، و به سبب ما راحتی آغاز، و شما نیز راحت می‌شوید[۶]. شخصی از حضرت سؤالی کرد و پاسخی شنید. روز بعد نیز همان سؤال را پرسید و پاسخ دیگری شنید. سبب پرسید و امام فرمود: آن روز کسی غیر از شیعه حضور داشت و آن جواب را دادم. امام(ع) در چنین وضعیتی وجود شیعیان را روشنایی شهرها و تعداد اندک آنان را در برخی مناطق نعمت خواند و آنان را روشنایی‌بخش در تاریکی زمین بیان کرد[۷].

سیره سیاسی آن حضرت با توجه به چنین وضعیتی، پرهیز از قیام علیه حاکمان اموی بود؛ زیرا نتیجه‌ای نداشت، همان‌گونه که برخی قیام کردند و شکست خوردند. با این حال، کسانی در آن وضعیتِ دشوار سیاسی، از امام(ع) انتظار قیام داشتند و استدلال می‌کردند که شمار شیعیان در عراق زیاد است. امام(ع) به آنان فرمود: من قیام‌کننده نیستم و ولادت فردی که قیام خواهد کرد، بر مردم پنهان است[۸].

با توجه به شرایط حاکم بر جامعه در سیره سیاسی امام باقر(ع)، تبیین معارف الهی، امر به معروف و نهی از منکر و تربیت شاگردان، بهترین روش مبارزه بود. از این رو، به صفات شیعه در رفتارهای اجتماعی و توجه دادن به امور عبادی، فردی و گروهی تأکید ورزید که این سبب تقویت دین، احیای سنت نبوی و علوی و نیز ارتقای فرهنگ الهی می‌شد[۹].

حاکمان دوره امامت امام باقر(ع)

در عهد امامت امام، ولید بن عبدالملک در سال ۸۶ ق به خلافت رسید، مردم را به اطاعت از خود دعوت و مخالفان را به مرگ تهدید کرد[۱۰]. وی با توصیه پدرش عبدالملک، حَجّاج[۱۱] را با اختیارات گسترده والی عراق قرار داد تا به سرکوبی مخالفان و کشتار شیعیان بپردازد. همو خالد بن عبدالله قسری را والی مکه و عثمان بن حیان را والی مدینه قرار داد[۱۲]، تا افزون بر ستمگری، به سختگیری بر خاندان اهل بیت(ع) و پیروانش ادامه دهد.

پس از مرگ ولید، برادرش سلیمان در سال ۹۶ ق به حکومت رسید و تا پایان عمرش به خوشگذارانی و عیاشی پرداخت. پس از او عمر بن عبدالعزیز در سال ۹۹ق به خلافت رسید. او تغییراتی را به وجود آورد، با علما نشست و برخاست داشت، با اهل بیت(ع) و پیروانش خوش‌رفتار بود و لعن و ناسزا بر امام علی(ع) را از خطبه‌های نماز جمعه حذف کرد. همچنین او حقوق اهل بیت(ع) را پرداخت کرد، فدک را به بنی‌هاشم بازگرداند[۱۳]، عطایای بسیاری به علویان و بنی‌هاشم داد و حقوق کسانی را که به آنان ظلم شده بود، پرداخت.

بنی‌امیه کارهای عمر را برنتافتند و برادرش گفت: آنان از اینکه فرزندان فاطمه را برتری داده‌ای ناراضی‌اند. عمر گفت: پیامبر(ص) فرمود که فاطمه پاره تن من است، خوشحالی و ناراحتی او سبب خوشحالی و غمگینی من است. با برتری و اکرام آنان در صدد خوشحال کردن پیامبر(ص) هستم و از ناخشنودی آن حضرت رویگردانم[۱۴].

وی گفت: زین العابدین(ع) چراغ دنیا و زیبایی اسلام بود که درگذشت. به او گفتند: پسرش محمد جانشین اوست. نامه‌ای به امام باقر(ع) نوشت تا او را بیازماید. حضرت در پاسخ، او را نصیحت کرد، که حق از آنِ ماست، اما تو پاسخگوی مراجعه‌کنندگان و پناه مظلومان باش و افراد ستمگر را دور ساز[۱۵]. عمر گفت: خداوند اهل این خانه را از بزرگواری خالی نمی‌گذارد[۱۶] و امام(ع) او را به سبب کارهای پسندیده‌اش نجیب بنی‌امیه[۱۷] و بنی‌امیه را «شجره ملعونه» خواند[۱۸].

پس از عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک به سال ۱۰۱ ق به حکومت رسید که مردی ستمگر، عیاش و سرکوبگر بود و در سال ۱۰۵ ق درگذشت. پس از او برادرش هشام تا سال ۱۲۵ق، به مدت بیست سال حکومت کرد و در ستمگری نظیر نداشت. او با اهانت، تحقیر و خشونت با علویان و اهل بیت(ع) رفتار کرد که سبب قیام زید بن علی(ع) شد[۱۹].

برخورد امام باقر(ع) با حاکمان امویان

امام باقر(ع) با توجه به فضای سیاسی، تأکید داشت قیامی صورت نگیرد و مردم در خانه‌های خود بمانند[۲۰]، حتی برای فرار از دست حکومت ظالم، به مسافرت حج بروند[۲۱]. با این حال، به اقتضای شرائط با حاکمان جور مقابله می‌کرد و بیان می‌داشت که ما خاندان رسالت و شجره نور و مبارک هستیم[۲۲]. امام(ع) نه تنها حکومت اموی را به رسمیت نشناخت که دیگران را حتی از کمک به دستگاه خلافت نهی کرد. چنان‌که وقتی مردم برای تبریک گویی نزد والی جدید مدینه می‌رفتند، امام فرمود: اینان با تبریک خود، دری از درهای جنهم را به روی خود می‌گشایند[۲۳].

امام باقر(ع) مردم را از مکاتبه با حاکمان نهی می‌کرد و می‌فرمود: آنچه به او می‌دهند، به همان اندازه دینش را از او می‌گیرند[۲۴]. همچنین برخی را که برای مشورت آمده بودند، تا ریاست قبیله را بر عهده گیرند، به این دلیل نهی کرد که مجبور به پذیرش حاکمیت اموی می‌شدند. یکی از شیعیان در این خصوص از امام باقر(ع) نظر خواست و امام(ع) فرمود: اگر رئیس قبیله شـوی و حاکم خون مسلمانی را بریزد، تو در خون او شریک هستی و از دنیای آنان چیزی به تو نمی‌رسد[۲۵].[۲۶]

احضار امام به شام

بر اساس اخبار موجود، هشام در بازگشت از مکه، امام باقر(ع) را به شام فراخواند و حضـرت بـا فرزندش به شام رفتند. فراخوانی به این سبب بود که آن بزرگواران مورد توجه حاجیان قرار گرفتند و هشام موقعیت خود را در خطر دید. پس از ورود آن بزرگواران به شام، هشام تا سه روز اجـازه ورود نداد، تا امام را تحقیر کرده باشد. او از اطرافیـان خـود خواسـت بـه محـض ورود حضرت، ایشان را سرزنش کنند. اما آن بزرگوار پس از ورود به دربار با بی‌اعتنایی به هشـام، به دیگران سلام کرد و بدون اجازه خلیفه نشست. هشام امام را توبیخ کرد و گفت: همیشه مردی از شما میان مسلمانان اختلاف می‌اندازد، مردم را به سوی خود می‌خواند و نابخردانه گمان امامت دارد. امام باقر(ع) فرمود: به وسیله ما به سوی خداوند هدایت می‌شوید و پایان کار شما با ماست. عمر سلطنت شما کوتاه است و بعد از آن، سلطنت از آنِ ماست؛ زیرا مـا خـانـدانی هستیم که خداوند فرمود: ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ[۲۷]. هشام حضرت را زندانی کرد، ولی امام(ع) بـا رفتـار خـود زندانیان را جذب خود نمود که سبب شد حضرت را به مدینه بازگرداند، ولی دستور داد تا در آنجا بر ایشان چندان سخت بگیرند تا مردم از او دوری کنند[۲۸].

بر پایه برخی گزارش‌ها، هشام با سران دربار در حال تیراندازی بود که امام(ع) وارد شد. او اصرار کرد تا حضرت در مراسم تیراندازی شرکت کند. امام(ع) تمایلی نشان نداد، ولی با اصرار خلیفه نُه تیر انداخت که هریک بر انتهای تیر قبلی نشست و تعجب حاضران برانگیخت و تحسین خلیفه را در پی داشت. هشام با سرافکندگی گفت: تو شایسته سروری بر عرب و عجم هستی و تیراندازی مانند شما در زمین نیست.

امام فرمود: ما خاندان، اکمال و اتمام هستیم و آیه اکمال[۲۹] در حق ماست که از یکدیگر ارث می‌بریم و زمین از چنین افرادی خالی نمی‌ماند. هشام با درماندگی، تبار خود را با امام یکی دانست و امام فضائلی را برشمرد و فرمود: آنها ویژگی ما خانواده است و احدی از آن بهره‌ای ندارد و آن‌گاه ادامه داد که پیامبر(ص) هزار باب علم را به علی(ع) یاد داد که هر بابش هزار باب است، علی(ع) را برادر خود قرار داد و سرانجام فرمود: این امتیازها را خداوند به آنان داده است. سخنان امام سبب شد هشام امام را به مدینه برگرداند، ولی حضرت به هنگام بازگشت مناظره‌ای با قسیسین شام داشت که عظمت آن امام(ع) را به نمایش گذاشت[۳۰].

بخشی از این گزارش نشانگر آن است که استراتژی هشام برای تحقیر و کاستن از جایگاه امام باقر(ع) و شیعیان در جامعه آن روز همواره در دستور کار بوده، ولی پیوسته با شکست مواجه شده است. گویا گزارش تیراندازی در جلسه دیگری اتفاق افتاده باشد که گزارشگران آن را بدون سند، همراه گزارش احضار به شام نقل کرده‌اند، از این رو، برخی منابع آن را بدون ارائه توضیحی، جداگانه آورده‌اند[۳۱].

جستارهای وابسته

منابع

  1. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲

پانویس

  1. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۲۷.
  2. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۲۲۸.
  3. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۲۸.
  4. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲ ص ۲۲۸.
  5. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۴۳.
  6. طوسی، الامالی، ص۱۵۴.
  7. طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۵۱۴.
  8. صدوق، کمال الدین، ص۳۲۵.
  9. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۲۹.
  10. طبری، تاریخ، ج۶، ص۴۲۳.
  11. دینوری، الاخبار الطوال، ج۲، ص۶۸ - ۶۹.
  12. ابن جوزی، المنتظم، ج۶، ص۳۱۱؛ ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۵۷۷.
  13. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۳۰۵ - ۳۰۶.
  14. حمیری، قرب الاسناد، ص۱۱۲.
  15. صدوق، الخصال، ص۱۰۴، ح۶۴.
  16. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۳۰۵؛ و ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۵۴، ص۲۷۰.
  17. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۷، ص۱۹۰.
  18. ابن شهر آشوب، مناقب، ج۱، ص۲۴۱.
  19. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۳۰.
  20. کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۰۷.
  21. نوری، مستدرک الوسائل، ج۸، ص۱۱.
  22. ابن شهرآشوب، مناقب، ج۱، ص۲۴۱.
  23. کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۷۲؛ ج۵، ص۱۰۷.
  24. کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۰۶.
  25. طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۴۵۹.
  26. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۳۱.
  27. «و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره اعراف، آیه ۱۲۸.
  28. کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۷۲ - ۴۷۳؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ج۳، ص۳۲۳ - ۳۲۴.
  29. ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ... «امروز دینتان را کامل کردم» سوره مائده، آیه ۳.
  30. طبری، دلائل الامامه، ص۲۳۳ - ۲۳۵.
  31. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۳۲.