بحث:جاهلیت در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'افراط و تفریط' به 'افراط و تفریط')
 
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۳۶: خط ۳۶:
*[[اعراب]] همانند توتم‌پرستان، حیوانات را [[مقدس]] می‌شمردند و به [[پرستش]] آنها می‌پرداختند<ref>توتم گاهی حیوان و گاهی گیاه بود که از صاحب خود دفاع و حمایت می‌کرد.</ref>. [[هدف]] [[اعراب]] از تقدس دادن به حیوانات با آنچه مورد توجه توتم‌پرستان بود تفاوت داشت. توتم‌پرستان [[تجلیل]] از پدرانشان را نیز مد نظر داشتند؛ اما مقصود [[اعراب]] از [[تقدیس]] حیوان فقط به دست آوردن [[برکت]] بود.
*[[اعراب]] همانند توتم‌پرستان، حیوانات را [[مقدس]] می‌شمردند و به [[پرستش]] آنها می‌پرداختند<ref>توتم گاهی حیوان و گاهی گیاه بود که از صاحب خود دفاع و حمایت می‌کرد.</ref>. [[هدف]] [[اعراب]] از تقدس دادن به حیوانات با آنچه مورد توجه توتم‌پرستان بود تفاوت داشت. توتم‌پرستان [[تجلیل]] از پدرانشان را نیز مد نظر داشتند؛ اما مقصود [[اعراب]] از [[تقدیس]] حیوان فقط به دست آوردن [[برکت]] بود.
*همچنین [[اعراب]] [[معتقد]] بودند که توتم، هنگام وقوع خطر از پرستندگان خود [[حمایت]] می‌کند؛ به همین [[دلیل]] بود که در [[جنگ‌ها]] آن را همراه خود می‌بردند؛ همان‌گونه که [[ابوسفیان]] در [[جنگ احد]] چنین کرد و [[لات]] و [[عزی]] را همراه خود برد.
*همچنین [[اعراب]] [[معتقد]] بودند که توتم، هنگام وقوع خطر از پرستندگان خود [[حمایت]] می‌کند؛ به همین [[دلیل]] بود که در [[جنگ‌ها]] آن را همراه خود می‌بردند؛ همان‌گونه که [[ابوسفیان]] در [[جنگ احد]] چنین کرد و [[لات]] و [[عزی]] را همراه خود برد.
*[[عرب]] بادیه‌نشین [[عقیده]] داشت که در بعضی حیوانات، پرندگان، گیاهان و بعضی از مظاهر طبیعی، نظیر [[ستارگان]]، [[نیروی معنوی]] [[ناپیدا]] و [[پنهانی]] وجود دارد که در [[سرنوشت انسان]] و [[جهان]] مؤثر است. [[عرب]] بادیه‌نشین، میان این پدیده‌ها و مظاهر [[طبیعت]] و نیروهای [[ناپیدا]]، رابطه‌ای [[مقدس]] ایجاد کرده و سپس [[بت‌پرستی]] [[عرب]] به [[عبادت]] تخته‌سنگ‌هایی با ظاهر [[زیبا]]، تحول پذیرفته است. مهم‌ترین این تخته سنگ‌ها به رنگ سفید بود و میان این سنگ‌ها و گوسفند و شتر و شیر آنها رابطه‌ای وجود داشت؛ برای نمونه، یکی از این تخته سنگ‌ها "جلسد" است که بتی از "حضرموت" بود که به شکل [[انسان]] [[عظیم]] الجثه‌ای در آمده بود و صخره سفیدی را تشکیل می‌داد که پایه سیاهی داشت<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۵۱ -۱۵۲.</ref>.
*[[عرب]] بادیه‌نشین [[عقیده]] داشت که در بعضی حیوانات، پرندگان، گیاهان و بعضی از مظاهر طبیعی، نظیر [[ستارگان]]، [[نیروی معنوی]] [[ناپیدا]] و پنهانی وجود دارد که در [[سرنوشت انسان]] و [[جهان]] مؤثر است. [[عرب]] بادیه‌نشین، میان این پدیده‌ها و مظاهر [[طبیعت]] و نیروهای [[ناپیدا]]، رابطه‌ای [[مقدس]] ایجاد کرده و سپس [[بت‌پرستی]] [[عرب]] به [[عبادت]] تخته‌سنگ‌هایی با ظاهر [[زیبا]]، تحول پذیرفته است. مهم‌ترین این تخته سنگ‌ها به رنگ سفید بود و میان این سنگ‌ها و گوسفند و شتر و شیر آنها رابطه‌ای وجود داشت؛ برای نمونه، یکی از این تخته سنگ‌ها "جلسد" است که بتی از "حضرموت" بود که به شکل [[انسان]] [[عظیم]] الجثه‌ای در آمده بود و صخره سفیدی را تشکیل می‌داد که پایه سیاهی داشت<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۵۱ -۱۵۲.</ref>.
*افزون بر [[بت‌پرستی]]، [[ادیان الهی]] نیز در این سرزمین راه یافته بود. [[آیین مسیحیت]] از جمله این [[ادیان الهی]] بود. این [[دین]] چندان گسترشی در "[[جزیرة العرب]]" نیافته بود و انتشار آن علاوه بر [[نجران]]، تنها به مناطقی محدود می‌شد که عرب‌ها در کنار عناصر یونانی و رومی [[زندگی]] می‌کردند.
*افزون بر [[بت‌پرستی]]، [[ادیان الهی]] نیز در این سرزمین راه یافته بود. [[آیین مسیحیت]] از جمله این [[ادیان الهی]] بود. این [[دین]] چندان گسترشی در "[[جزیرة العرب]]" نیافته بود و انتشار آن علاوه بر [[نجران]]، تنها به مناطقی محدود می‌شد که عرب‌ها در کنار عناصر یونانی و رومی [[زندگی]] می‌کردند.
*[[دین یهود]] نیز چند قرن پیش از [[اسلام]] در [[عربستان]] [[نفوذ]] یافته بود. در این مدت، علاوه بر یهودیانی که قرن‌ها پیش به این سرزمین [[مهاجرت]] کرده بودند، بسیاری [[اعراب]] نیز [[آیین]] [[یهودیت]] را [[برگزیده]] بودند. در این میان "یثرب" از مراکز اصلی [[یهودیان]] به شمار می‌آمد. تیماء<ref>تیماء شهر کوچکی بین شام و وادی القری (وادی القری بین مدینه و شام و از توابع مدینه بوده است). یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۶۷.</ref>، [[فدک]]<ref>فدک قریه‌ای است در فاصله ۲ یا ۳ روز مسافت از مدینه بوده است.</ref> و [[خیبر]]<ref>خیبر منطقه‌ای است در ۸ منزلی به طرف شام که دارای قلعه‌ها و کشتزارها و نخیلات بسیار بوده است. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۴۰۹.</ref> نیز از جمله نقاط یهودی‌نشین شبه جزیره بودند.
*[[دین یهود]] نیز چند قرن پیش از [[اسلام]] در [[عربستان]] [[نفوذ]] یافته بود. در این مدت، علاوه بر یهودیانی که قرن‌ها پیش به این سرزمین [[مهاجرت]] کرده بودند، بسیاری [[اعراب]] نیز [[آیین]] [[یهودیت]] را [[برگزیده]] بودند. در این میان "یثرب" از مراکز اصلی [[یهودیان]] به شمار می‌آمد. تیماء<ref>تیماء شهر کوچکی بین شام و وادی القری (وادی القری بین مدینه و شام و از توابع مدینه بوده است). یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۶۷.</ref>، [[فدک]]<ref>فدک قریه‌ای است در فاصله ۲ یا ۳ روز مسافت از مدینه بوده است.</ref> و [[خیبر]]<ref>خیبر منطقه‌ای است در ۸ منزلی به طرف شام که دارای قلعه‌ها و کشتزارها و نخیلات بسیار بوده است. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۴۰۹.</ref> نیز از جمله نقاط یهودی‌نشین شبه جزیره بودند.
خط ۵۲: خط ۵۲:
===[[عصر جاهلیت]] عصر عدم [[علم]] و [[دانش]]===
===[[عصر جاهلیت]] عصر عدم [[علم]] و [[دانش]]===
* [[بلاذری]] درباره وضعیت [[علم]] و [[دانش]] در [[حجاز]] هنگام [[بعثت]] مینویسد: در هنگام [[طلوع]] [[ستاره]] [[اسلام]] در [[مکه]] و در میان [[قریش]] فقط هفده نفر و در [[مدینه]] و در میان گروه [[اوس]] و [[خزرج]] تنها یازده نفر توان [[خواندن و نوشتن]] داشتند<ref>بلاذری، فتوح البلدان، ص۴۷۱.</ref>. [[علی‌بن‌ابی‌طالب]]{{ع}} که بخشی از [[دوران جاهلیت]] را دیده، اما هیچ‌گاه به آن [[آلوده]] نشده است، در بیان پاره‌ای از ویژگی‌های آن دوره میفرماید: [[خداوند]] هنگامی [[محمد]]{{صل}} را برانگیخت که از [[عرب]] کسی نبود که کتابی بخواند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳۳.</ref>.
* [[بلاذری]] درباره وضعیت [[علم]] و [[دانش]] در [[حجاز]] هنگام [[بعثت]] مینویسد: در هنگام [[طلوع]] [[ستاره]] [[اسلام]] در [[مکه]] و در میان [[قریش]] فقط هفده نفر و در [[مدینه]] و در میان گروه [[اوس]] و [[خزرج]] تنها یازده نفر توان [[خواندن و نوشتن]] داشتند<ref>بلاذری، فتوح البلدان، ص۴۷۱.</ref>. [[علی‌بن‌ابی‌طالب]]{{ع}} که بخشی از [[دوران جاهلیت]] را دیده، اما هیچ‌گاه به آن [[آلوده]] نشده است، در بیان پاره‌ای از ویژگی‌های آن دوره میفرماید: [[خداوند]] هنگامی [[محمد]]{{صل}} را برانگیخت که از [[عرب]] کسی نبود که کتابی بخواند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳۳.</ref>.
بعضی مورخان وجود برخی مظاهر [[علم]] و [[دانش]]، مانند [[تعیین]] طلوع و [[غروب]] [[ستارگان]] و مسیر حرکت سیارات، [[تسلط]] در [[شعر]] و ایراد [[خطبه]]، [[تعیین زمان]] [[ریزش باران]] و... را [[علم]] ندانسته‌اند و آنها را مولد احتیاج و از روی تجربه میدانند. ابن‌العبری در مورد [[دانش]] [[اعراب]] میگوید: [[اعراب]] از [[دانش]]، [[حکمت]] و [[فلسفه]] بی‌بهره بودند و طبیعتاً [[آمادگی]] [[فراگیری]] آن را هم نداشتند<ref>ابن‌العبری، تاریخ مختصرالدول، ص۱۵۲.</ref>.
*بعضی مورخان وجود برخی مظاهر [[علم]] و [[دانش]]، مانند [[تعیین]] طلوع و [[غروب]] [[ستارگان]] و مسیر حرکت سیارات، [[تسلط]] در [[شعر]] و ایراد [[خطبه]]، [[تعیین زمان]] [[ریزش باران]] و... را [[علم]] ندانسته‌اند و آنها را مولد احتیاج و از روی تجربه میدانند. ابن‌العبری در مورد [[دانش]] [[اعراب]] میگوید: [[اعراب]] از [[دانش]]، [[حکمت]] و [[فلسفه]] بی‌بهره بودند و طبیعتاً [[آمادگی]] فراگیری آن را هم نداشتند<ref>ابن‌العبری، تاریخ مختصرالدول، ص۱۵۲.</ref>.
*چنین به نظر میرسد که [[حجاز]] [[عصر جاهلیت]] عاری از [[دانش]] و [[علم]] و [[تمدن]] بوده است و [[تسلط]] ایشان در [[شعر]] و بیان [[خطبه]] منافاتی با [[علم]] و [[دانش]] ندارد، زیرا در بسیاری از [[علوم]] [[جهل]] داشتند و با وجود [[قوت]] [[ادب]] [[عربی]]، تعداد باسوادان ایشان اندک بوده است<ref>ر.ک: محمودآبادی، سید اصغر، قزوینی، محمد، مفهوم‌شناسی تطبیقی «جاهلیت» در قرآن و متون تاریخی و ادبی، دوفصلنامه علمی پژوهشی تاریخ‌نگری و تاریخ‌نگاری دانشگاه الزهرا، پاییز و زمستان ۱۳۹۱، ش ۸ پیاپی ۹۰.</ref>.
*چنین به نظر میرسد که [[حجاز]] [[عصر جاهلیت]] عاری از [[دانش]] و [[علم]] و [[تمدن]] بوده است و [[تسلط]] ایشان در [[شعر]] و بیان [[خطبه]] منافاتی با [[علم]] و [[دانش]] ندارد، زیرا در بسیاری از [[علوم]] [[جهل]] داشتند و با وجود [[قوت]] [[ادب]] [[عربی]]، تعداد باسوادان ایشان اندک بوده است<ref>ر.ک: محمودآبادی، سید اصغر، قزوینی، محمد، مفهوم‌شناسی تطبیقی «جاهلیت» در قرآن و متون تاریخی و ادبی، دوفصلنامه علمی پژوهشی تاریخ‌نگری و تاریخ‌نگاری دانشگاه الزهرا، پاییز و زمستان ۱۳۹۱، ش ۸ پیاپی ۹۰.</ref>.
===[[عصر جاهلیت]] عصر [[سفاهت]]، [[خشونت]]، سبکسری و...===
===[[عصر جاهلیت]] عصر [[سفاهت]]، [[خشونت]]، سبکسری و...===
*برخی از محققان، واژه [[جهل]] را نه در مقابل [[علم]]، بلکه در مقابل [[حلم]] که یکی از [[شعب]] [[عقل]] است، دانسته‌اند و معتقدند به دلایلی چون [[تحدی قرآن]]، [[هدف بعثت]]، [[معجزه]] [[پیامبر اسلام]] و [[لزوم]] تناسب آن با عصر خود، غنای ادبی و وجود برخی مظاهر [[علمی]] و... در این دوره، [[فرهنگ]] و [[تمدن]] [[عرب]] در سطحی معقول قرار داشته است. آنان معتقدند که رفتارهای بی‌خردانه و عدم [[تعقل]] از جمله [[سفاهت]]، [[خشم]] و [[تکبر]]، [[خشونت]]، افتخارات بی‌جا، [[زنده به گور کردن دختران]]، [[بت‌پرستی]] و... موجب انتساب این دوره به [[عصر جاهلیت]] شده است. سخنان جعفربن‌ابی‌طالب در نزد [[نجاشی]]، [[پادشاه]] [[حبشه]]، هنگام [[مهاجرت]] به این دیار، در توصیف [[عصر جاهلیت]] راهگشا است. [[جعفر]] گفت: «ای [[پادشاه]] بدان که ما قومی از [[اهل]] [[جاهلیت]] بودیم و بتان را میپرستیدیم و مردار میخوردیم و مرتکب فواحش می‌شدیم، [[قطع]] [[ارحام]] میکردیم و رنجانیدن خاص و عام و [[ظلم]] بر [[ضعفا]] و عدم رعایت [[حقوق]] [[همسایه]] کار ما بود»<ref>ابن‌هشام، سیرت رسول‌الله، ج ۱، ۳۱۹؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۵-۵۴؛ نویری، نهایه‌الارب فی فنون الأدب، ج۱، ص۲۳۹ و ۲۳۸.</ref>.
*برخی از محققان، واژه [[جهل]] را نه در مقابل [[علم]]، بلکه در مقابل [[حلم]] که یکی از [[شعب]] [[عقل]] است، دانسته‌اند و معتقدند به دلایلی چون [[تحدی قرآن]]، [[هدف بعثت]]، [[معجزه]] [[پیامبر اسلام]] و [[لزوم]] تناسب آن با عصر خود، غنای ادبی و وجود برخی مظاهر [[علمی]] و... در این دوره، [[فرهنگ]] و [[تمدن]] [[عرب]] در سطحی معقول قرار داشته است. آنان معتقدند که رفتارهای بی‌خردانه و عدم [[تعقل]] از جمله [[سفاهت]]، [[خشم]] و [[تکبر]]، [[خشونت]]، افتخارات بی‌جا، [[زنده به گور کردن دختران]]، [[بت‌پرستی]] و... موجب انتساب این دوره به [[عصر جاهلیت]] شده است. سخنان جعفربن‌ابی‌طالب در نزد [[نجاشی]]، [[پادشاه]] [[حبشه]]، هنگام [[مهاجرت]] به این دیار، در توصیف [[عصر جاهلیت]] راهگشا است. [[جعفر]] گفت: «ای [[پادشاه]] بدان که ما قومی از [[اهل]] [[جاهلیت]] بودیم و بتان را میپرستیدیم و مردار میخوردیم و مرتکب فواحش می‌شدیم، [[قطع]] [[ارحام]] میکردیم و رنجانیدن خاص و عام و [[ظلم]] بر [[ضعفا]] و عدم رعایت [[حقوق]] [[همسایه]] کار ما بود»<ref>ابن‌هشام، سیرت رسول‌الله، ج ۱، ۳۱۹؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۵-۵۴؛ نویری، نهایه‌الارب فی فنون الأدب، ج۱، ص۲۳۹ و ۲۳۸.</ref>.
خط ۶۵: خط ۶۶:
*برخی از محققان [[تاریخ اسلام]] [[عصر جاهلیت]] را عصر [[نزول وحی]] و طبعاً عدم پای‌بندی به [[شریعت]] در [[حجاز]] میدانند. آنان معتقدند مراد از [[جاهلیت]]، [[جاهلیت]] [[دینی]] است. [[حنا]] الفاخوری به [[نقل]] از دکتر ناصرالدین اسد در مورد واژه [[جاهلیت]] در [[قرآن مجید]] مینویسد: «مراد از [[جهل]] در [[قرآن]] بی‌سوادی در [[نگارش]] و بی‌سوادی در [[علم]] نیست، بلکه مراد [[جهل]] [[دینی]] است؛ یعنی [[عرب]] (به جز [[اهل کتاب]]، [[نصارا]] و [[یهود]]) قبل از [[نزول قرآن]] کتاب [[دینی]] نداشتند به همین جهت آنان [[جاهلان]] [[دینی]] بودند»<ref>الفاخوری، الجامع تاریخ الأدب العربی، ج۱، ص۶.</ref>. فیلیپ حِتّی، مستشرق آمریکایی، ضمن اینکه [[دوران جاهلیت]] را دوران [[جهل]] و وحشیگری توصیف می‌کند، آن را دورانی میداند که در آن [[عربستان]]، [[قوانین]] و [[پیامبری]] که به او [[وحی]] رسد و کتاب [[منزل]]، نداشته است<ref>حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ج۱، ص۱۰۹-۱۱۰.</ref>. به نظر وی چون [[پیامبر اسلام]] در صدد محو همه [[عقاید دینی]] پیشین، به ویژه [[بت‌پرستی]] بود و اعلام کرد که [[دین جدید]] هر چه را که پیش از آن بوده، [[نسخ]] می‌کند، دوران پیش از [[آیین اسلام]] «[[عصر جاهلیت]]» نام گرفت<ref>حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ج۱، ص۱۰۹-۱۱۰.</ref>. شاید به همین [[دلیل]] بعضی [[جاهلیت]] را به عنوان عدم [[شناخت خداوند]]، پیامبرش، [[شریعت اسلام]] یا [[بی‌دینی]] و نقطه مقابل [[اسلام]] به معنی عدم [[تبعیت]] و [[تسلیم]] در برابر [[خداوند]] تعریف کرده‌اند.
*برخی از محققان [[تاریخ اسلام]] [[عصر جاهلیت]] را عصر [[نزول وحی]] و طبعاً عدم پای‌بندی به [[شریعت]] در [[حجاز]] میدانند. آنان معتقدند مراد از [[جاهلیت]]، [[جاهلیت]] [[دینی]] است. [[حنا]] الفاخوری به [[نقل]] از دکتر ناصرالدین اسد در مورد واژه [[جاهلیت]] در [[قرآن مجید]] مینویسد: «مراد از [[جهل]] در [[قرآن]] بی‌سوادی در [[نگارش]] و بی‌سوادی در [[علم]] نیست، بلکه مراد [[جهل]] [[دینی]] است؛ یعنی [[عرب]] (به جز [[اهل کتاب]]، [[نصارا]] و [[یهود]]) قبل از [[نزول قرآن]] کتاب [[دینی]] نداشتند به همین جهت آنان [[جاهلان]] [[دینی]] بودند»<ref>الفاخوری، الجامع تاریخ الأدب العربی، ج۱، ص۶.</ref>. فیلیپ حِتّی، مستشرق آمریکایی، ضمن اینکه [[دوران جاهلیت]] را دوران [[جهل]] و وحشیگری توصیف می‌کند، آن را دورانی میداند که در آن [[عربستان]]، [[قوانین]] و [[پیامبری]] که به او [[وحی]] رسد و کتاب [[منزل]]، نداشته است<ref>حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ج۱، ص۱۰۹-۱۱۰.</ref>. به نظر وی چون [[پیامبر اسلام]] در صدد محو همه [[عقاید دینی]] پیشین، به ویژه [[بت‌پرستی]] بود و اعلام کرد که [[دین جدید]] هر چه را که پیش از آن بوده، [[نسخ]] می‌کند، دوران پیش از [[آیین اسلام]] «[[عصر جاهلیت]]» نام گرفت<ref>حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ج۱، ص۱۰۹-۱۱۰.</ref>. شاید به همین [[دلیل]] بعضی [[جاهلیت]] را به عنوان عدم [[شناخت خداوند]]، پیامبرش، [[شریعت اسلام]] یا [[بی‌دینی]] و نقطه مقابل [[اسلام]] به معنی عدم [[تبعیت]] و [[تسلیم]] در برابر [[خداوند]] تعریف کرده‌اند.
*دیدگاه بالا را بدین صورت میتوان پذیرفت که [[دین]]، اعم از [[یهود]]، [[مسیحیت]] و [[آیین]] حضرات [[ابراهیم]] و [[اسماعیل]]{{ع}}، در بین ساکنان [[حجاز]] [[تحریف]] شده بود و نیاز به [[نزول]] یا [[ترویج]] آیینی نو و [[تحریف]] نشده بود، نه اینکه در آنجا خبر و اثری از [[دین]] و [[وحی]] نبوده است.
*دیدگاه بالا را بدین صورت میتوان پذیرفت که [[دین]]، اعم از [[یهود]]، [[مسیحیت]] و [[آیین]] حضرات [[ابراهیم]] و [[اسماعیل]]{{ع}}، در بین ساکنان [[حجاز]] [[تحریف]] شده بود و نیاز به [[نزول]] یا [[ترویج]] آیینی نو و [[تحریف]] نشده بود، نه اینکه در آنجا خبر و اثری از [[دین]] و [[وحی]] نبوده است.
*بدون [[شک]] [[عصر جاهلیت]] دربرگیرند‌ه هر سه دیدگاه است؛ یعنی در این دوره به واسطه فراهم نبودن شرایط مناسب [[علم]] و [[فرهنگ]] و [[تمدن]] در میان [[عرب]] [[حجاز]]، [[مردم]] [[دانش]] و [[علم]]، به ویژه [[نگارش]] و قرائت نداشتند. اصولاً شرایط آب و هوایی خشک و سوزان و [[زندگی]] [[مردم]] کوچ‌نشین و حرکت به دنبال آب و مرتع، امکان [[علم]] و [[تمدن]] را فراهم نمی‌آورد. یکی از ادبای [[عرب]] در این زمینه مینویسد که محیط [[حجاز]] هرگونه فعالیت [[علمی]] را غیرممکن میکرد. [[اهل]] [[حجاز]] در زمینه [[شعر]] و قصص و به شکل [[تجربی]] با [[علم]] الانواء (هواشناسی) و ستاره‌شناسی (فلک) آشنایی داشتند. آنان با سوارکاری، قیافه‌شناسی و العرافه (رد پاشناسی) نیز آشنا بودند. این مهارت‌ها لازمه [[زندگی]] صحرا بودند و سبب [[معرفت علمی]] نمی‌شوند. بیشتر این شناخت‌ها از روی [[فطرت]] انجام میشدند و غالباً با [[خرافات]] همراه بودند<ref>بدیع یعقوب، المعجم المفصل فی اللغة و الأدب، ص۱۳۵.</ref>. چنانکه گفتیم، [[بلاذری]] تعداد باسوادان [[مکه]] و [[مدینه]] را در هنگام [[بعثت]] انگشت‌شمار دانسته است. [[حسن]] [[ابراهیم]] [[حسن]]، مورخ معاصر نیز [[علوم]] آنها را ابتدایی میداند که بنا بر [[ضرورت]] محیطی و [[اجتماعی]] به آنها دست یافته بودند. وی [[معتقد]] است که [[علوم]] آنان مانند [[علوم]] این روزگار مرتب و [[منظم]] نبود. [[علوم]] [[عرب]] مقداری اطلاعات و معلومات پراکنده بود که در نتیجه [[مشاهده]] و استماع بدان [[راه]] برده بودند<ref>ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ص۶۰.</ref>.
*بدون [[شک]] [[عصر جاهلیت]] دربرگیرند‌ه هر سه دیدگاه است؛ یعنی در این دوره به واسطه فراهم نبودن شرایط مناسب [[علم]] و [[فرهنگ]] و [[تمدن]] در میان [[عرب]] [[حجاز]]، [[مردم]] [[دانش]] و [[علم]]، به ویژه [[نگارش]] و قرائت نداشتند. اصولاً شرایط آب و هوایی خشک و سوزان و [[زندگی]] [[مردم]] کوچ‌نشین و حرکت به دنبال آب و مرتع، امکان [[علم]] و [[تمدن]] را فراهم نمی‌آورد. یکی از ادبای [[عرب]] در این زمینه مینویسد که محیط [[حجاز]] هرگونه فعالیت [[علمی]] را غیرممکن میکرد. [[اهل حجاز]] در زمینه [[شعر]] و قصص و به شکل [[تجربی]] با [[علم]] الانواء (هواشناسی) و ستاره‌شناسی (فلک) آشنایی داشتند. آنان با سوارکاری، قیافه‌شناسی و العرافه (رد پاشناسی) نیز آشنا بودند. این مهارت‌ها لازمه [[زندگی]] صحرا بودند و سبب [[معرفت علمی]] نمی‌شوند. بیشتر این شناخت‌ها از روی [[فطرت]] انجام میشدند و غالباً با [[خرافات]] همراه بودند<ref>بدیع یعقوب، المعجم المفصل فی اللغة و الأدب، ص۱۳۵.</ref>. چنانکه گفتیم، [[بلاذری]] تعداد باسوادان [[مکه]] و [[مدینه]] را در هنگام [[بعثت]] انگشت‌شمار دانسته است. [[حسن]] [[ابراهیم]] [[حسن]]، مورخ معاصر نیز [[علوم]] آنها را ابتدایی میداند که بنا بر [[ضرورت]] محیطی و [[اجتماعی]] به آنها دست یافته بودند. وی [[معتقد]] است که [[علوم]] آنان مانند [[علوم]] این روزگار مرتب و [[منظم]] نبود. [[علوم]] [[عرب]] مقداری اطلاعات و معلومات پراکنده بود که در نتیجه [[مشاهده]] و استماع بدان [[راه]] برده بودند<ref>ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ص۶۰.</ref>.
*در محیط [[عرب]] [[عصر جاهلیت]] [[رشد]] [[علم]] و [[تمدن]] ممکن نبوده است و [[دانش]] و [[تمدن]] [[حجاز]] در آستانه [[بعثت]] در سطح ابتدایی بوده است و [[منابع تاریخی]] و ادبی این موضوع را [[تأیید]] میکنند. بنابراین میتوان یکی از معانی و [[تفاسیر]] [[عصر جاهلیت]] را عصر بی‌سوادی و طبیعتاً عصر بی‌فرهنگی و بی‌تمدنی در [[حجاز]] دانست. در نتیجه سطح ابتدایی [[علم]] و [[دانش]] در [[حجاز]] این دوره، [[اعمال]] بی‌خردانه و نا پسند معمول می‌شود. ابن‌خلدون در این باره می‌نویسد: «[[اعراب]] آن عصر در یکی از مراحل ابتدایی [[تکوین]] به سر میبردند. [[طبیعت]] وحشیگری آنان، آنها را به غارتگری و ویرانگری سوق میداد. بر هر کس و هر قبیله‌ای که میتوانستند، میتاختند و هر چه را مییافتند به تاراج میبردند... آنان نافرمان‌ترین [[اقوام]] بودند و این هم از [[خشونت]] در [[رفتار]] و [[تکبر]] و غرورشان نشئت میگرفت... آنان به سبب آن شرایط سخت محیطی ناچار به [[دفاع از خود]] بودند، بنابراین [[جنگاوری]] و [[خشونت]]، [[طبیعت]] اصلی آنها شده بود»<ref>ابن خلدون، مقدمه، ج۱، ص۷۴۸-۷۴۹.</ref>. سخنان جعفربن‌ابی‌طالب همان‌گونه که گذشت بیانگر وضعیت [[رفتار]] و [[اخلاق جاهلی]] در آن دوران است. بنابراین در [[سرزمین]] [[حجاز]] در آستانه [[بعثت]]، رفتارهایی که با [[تعقل]] و [[عقلانیت]] مغایر هستند، همانند [[خشونت]]، [[سفاهت]]، پرخاشگری، [[غرور]] و... بسیار شایع بودند و [[علم]] و [[دانش]] قابل توجه در میان [[مردم]] آن [[سرزمین]] رواج نداشت. [[منابع تاریخی]] که به [[جهل]] و بی‌سوادی این دوره اشاره داشته‌اند هیچ‌گاه منکر [[رذایل اخلاقی]] این دوره نبوده‌اند و بسیاری از محققانی که [[دوران جاهلیت]] را دوران [[افراط و تفریط]] در [[رفتار]] معرفی کرده‌اند، [[جهل]] و بی‌سوادی را [[انکار]] نکرده‌اند. گویا بین این دو رابطه مستقیم وجود دارد. افراد سفیه غالباً افراد [[جاهل]]، [[نادان]] و بی‌بهره از [[دانش]] هستند؛ هر چند که همان‌گونه که جواد [[علی]] اشاره داشت از افراد تحصیل‌کرده هم میتوان [[رفتار]] بی‌خردانه دید.
*در محیط [[عرب]] [[عصر جاهلیت]] [[رشد]] [[علم]] و [[تمدن]] ممکن نبوده است و [[دانش]] و [[تمدن]] [[حجاز]] در آستانه [[بعثت]] در سطح ابتدایی بوده است و [[منابع تاریخی]] و ادبی این موضوع را [[تأیید]] میکنند. بنابراین میتوان یکی از معانی و [[تفاسیر]] [[عصر جاهلیت]] را عصر بی‌سوادی و طبیعتاً عصر بی‌فرهنگی و بی‌تمدنی در [[حجاز]] دانست. در نتیجه سطح ابتدایی [[علم]] و [[دانش]] در [[حجاز]] این دوره، [[اعمال]] بی‌خردانه و نا پسند معمول می‌شود. ابن‌خلدون در این باره می‌نویسد: «[[اعراب]] آن عصر در یکی از مراحل ابتدایی [[تکوین]] به سر میبردند. [[طبیعت]] وحشیگری آنان، آنها را به غارتگری و ویرانگری سوق میداد. بر هر کس و هر قبیله‌ای که میتوانستند، میتاختند و هر چه را مییافتند به تاراج میبردند... آنان نافرمان‌ترین [[اقوام]] بودند و این هم از [[خشونت]] در [[رفتار]] و [[تکبر]] و غرورشان نشئت میگرفت... آنان به سبب آن شرایط سخت محیطی ناچار به [[دفاع از خود]] بودند، بنابراین [[جنگاوری]] و [[خشونت]]، [[طبیعت]] اصلی آنها شده بود»<ref>ابن خلدون، مقدمه، ج۱، ص۷۴۸-۷۴۹.</ref>. سخنان جعفربن‌ابی‌طالب همان‌گونه که گذشت بیانگر وضعیت [[رفتار]] و [[اخلاق جاهلی]] در آن دوران است. بنابراین در [[سرزمین]] [[حجاز]] در آستانه [[بعثت]]، رفتارهایی که با [[تعقل]] و [[عقلانیت]] مغایر هستند، همانند [[خشونت]]، [[سفاهت]]، پرخاشگری، [[غرور]] و... بسیار شایع بودند و [[علم]] و [[دانش]] قابل توجه در میان [[مردم]] آن [[سرزمین]] رواج نداشت. [[منابع تاریخی]] که به [[جهل]] و بی‌سوادی این دوره اشاره داشته‌اند هیچ‌گاه منکر [[رذایل اخلاقی]] این دوره نبوده‌اند و بسیاری از محققانی که [[دوران جاهلیت]] را دوران [[افراط]] و [[تفریط]] در [[رفتار]] معرفی کرده‌اند، [[جهل]] و بی‌سوادی را [[انکار]] نکرده‌اند. گویا بین این دو رابطه مستقیم وجود دارد. افراد سفیه غالباً افراد [[جاهل]]، [[نادان]] و بی‌بهره از [[دانش]] هستند؛ هر چند که همان‌گونه که جواد [[علی]] اشاره داشت از افراد تحصیل‌کرده هم میتوان [[رفتار]] بی‌خردانه دید.
*بنابراین مراد از [[عصر جاهلیت]] دوره‌ای است که [[اعراب]] تابع [[کلام]] [[حق]] نبودند و از [[پذیرش]] [[سخن]] صواب به دلایلی از جمله فشارهای محیطی، [[اقتصادی]]، [[اجتماعی]] و... و همچنین رسوخ اوهام و [[خرافات]] در میان [[عقاید]] آنان، خودداری میکردند و از خود رفتارهای [[ناشایست]] نشان میدادند. [[سفاهت]]، پرخاشگری، [[خشونت]]، [[ظلم و ستم]] به همنوعان، [[غرور]] و [[تکبر]] و... از این دست [[اعمال]] به شمار میروند. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که هر کس در هر دوره و زمانی و در هر سرزمینی تابع [[دین الهی]] [[اسلام]] نشود و [[تسلیم]] [[کلام]] [[حق]] نشود و از او این [[اعمال]] سر زند، مشمول [[جاهلان]] و مورد [[ذم]] و [[سرزنش]] قرار میگیرد<ref>ر.ک: محمودآبادی، سید اصغر، قزوینی، محمد، مفهوم‌شناسی تطبیقی «جاهلیت» در قرآن و متون تاریخی و ادبی، دوفصلنامه علمی پژوهشی تاریخ‌نگری و تاریخ‌نگاری دانشگاه الزهرا، پاییز و زمستان ۱۳۹۱، ش ۸ پیاپی ۹۰.</ref>.
*بنابراین مراد از [[عصر جاهلیت]] دوره‌ای است که [[اعراب]] تابع [[کلام]] [[حق]] نبودند و از [[پذیرش]] [[سخن]] صواب به دلایلی از جمله فشارهای محیطی، [[اقتصادی]]، [[اجتماعی]] و... و همچنین رسوخ اوهام و [[خرافات]] در میان [[عقاید]] آنان، خودداری میکردند و از خود رفتارهای [[ناشایست]] نشان میدادند. [[سفاهت]]، پرخاشگری، [[خشونت]]، [[ظلم و ستم]] به همنوعان، [[غرور]] و [[تکبر]] و... از این دست [[اعمال]] به شمار میروند. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که هر کس در هر دوره و زمانی و در هر سرزمینی تابع [[دین الهی]] [[اسلام]] نشود و [[تسلیم]] [[کلام]] [[حق]] نشود و از او این [[اعمال]] سر زند، مشمول [[جاهلان]] و مورد [[ذم]] و [[سرزنش]] قرار میگیرد<ref>ر.ک: محمودآبادی، سید اصغر، قزوینی، محمد، مفهوم‌شناسی تطبیقی «جاهلیت» در قرآن و متون تاریخی و ادبی، دوفصلنامه علمی پژوهشی تاریخ‌نگری و تاریخ‌نگاری دانشگاه الزهرا، پاییز و زمستان ۱۳۹۱، ش ۸ پیاپی ۹۰.</ref>.



نسخهٔ کنونی تا ‏۲۲ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۰۵

مقدمه

نظام اقتصادی در عصر جاهلی

نظام سیاسی - اجتماعی در عصر جاهلی

عرب جاهلی و سجایای اخلاقی

زن در دوره جاهلی

  • همچنین زن در نگاه اعراب جاهلی هیچ‌گونه ارزشی نداشت. آنان وجود زن و دختر را مایه ننگ و سرافکندگی می‌دانستند و زنان را شایسته ارث نمی‌دانستند و بر آن بودند که تنها کسانی که شمشیر می‌زنند و از قبیله دفاع می‌کنند از حقارت برخوردارند[۲۲]. آنان نه تنها به زنان ارث نمی‌دادند؛ بلکه با مرگ شوهر، او را نیز به ارث می‌بردند﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهًا وَلَا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ[۲۳]، زنان و دختران را بدون هیچ گونه محدودیتی به نکاح خود در می‌آوردند و یا طلاق می‌دادند[۲۴]. آنان حتی از زنده به گور کردن دختران نیز ابایی نداشتند﴿وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ[۲۵].
  • خداوند در قرآن کریم در این باره می‌فرماید: ﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ يَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ[۲۶]. همچنین می‌فرماید: ﴿وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ[۲۷] خداوند، آنان را گمراه و هدایت‌ نیافته معرفی می‌کند[۲۸].
  • اعراب، پسران را بر دختران ترجیح می‌دادند و این در جامعه قبیله‌ای که مبتنی بر عصبیت و نسب بود، امری طبیعی به شمار می‌آمد. زن عرب، نقش مهمی در حیات اجتماعی عصر جاهلی در جنگ و صلح ایفا می‌کرد. در جنگ و صلح، شریک زندگی مرد به حساب می‌آمد.
  • در زمان جنگ، به سبب درخواست و برانگیختن غرور و غیرت شوهر خود در یورش‌ها و درگیری‌ها همراه او شرکت می‌کرد یا به مداوای مجروحان و آب دادن به جنگجویان می‌پرداخت. در زمان صلح و امنیت، اگر زن در مناطق کشاورزی زندگی می‌کرد وقت خود را در کمک به شوهر یا در آشپزی و تهیه غذا برای همسر خود و دوشیدن شیر گوسفندان می‌گذراند یا به رشتن پشم و بافتن آن صرف می‌کرد. زنان در بسیاری از مواقع نیز به کارهایی نظیر تجارت، دایگی، آوازه‌خوانی، بافندگی و دباغی پوست می‌پرداختند تا از این طریق، ثروتی به دست آورند و تکیه‌گاه و پشتوانه زندگی خود قرار دهد[۲۹][۳۰].

ازدواج در عصر جاهلی

  1. ازدواج بر اساس پرداخت مهریه: مرد در این نوع ازدواج از دختر کسی خواستگاری می‌کرد و با تعیین مهریه مشخصی، او را به عقد نکاح خود در می‌آورد. قریش و بسیاری از قبایل دیگر، این نوع ازدواج را ترجیح می‌دادند.
  2. ازدواج صیغه‌ای: در این گونه ازدواج، زن، مدت معینی به همسری مرد در می‌آمد و چون مدت تعیین شده سپری می‌شد، از وی جدا می‌شد. مرد در این نوع ازدواج، مهریه معینی را به زن می‌پرداخت و فرزندانی که در نتیجه این ازدواج تولد می‌یافت از حق انتساب و ارث برخوردار بودند.
  3. ازدواج با اسیران: مرد جنگجو در این نوع ازدواج با یکی از زنانی که به اسارت در آمده بود رابطه زناشویی برقرار می‌کرد. مرد در چنین ازدواجی، موظف به پرداخت مهریه نبود.
  4. ازدواج با کنیزان: زناشویی با کنیزان از جمله حقوق پذیرفته شده برای مرد عرب بود و چون فرزندانی از طریق این ازدواج به دنیا می‌آمدند، حق انتساب به مرد را نداشتند؛ بلکه به عنوان بنده او به شمار می‌آمدند و مالک در صورت تمایل، آنها را آزاد می‌کرد[۳۱].
  5. ازدواج با زن پدر: مرد در این ازدواج، زن پدر در گذشته خود را به عنوان جزئی از میراث وی به همسری خود در می‌آورد﴿وَلَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَمَقْتًا وَسَاءَ سَبِيلًا[۳۲].
  • اعراب در عصر جاهلی، زنان خود را در مقابل اخذ مال، طلاق می‌دادند. چون زن طلاق می‌گرفت یا شوهرش می‌مرد باید یک سال عده نگه می‌داشت و در خلال این مدت نباید ازدواج می‌کرد تا معلوم شود که از شوهر خود باردار است یا نه. این عمل برای حفاظت از اختلاط نسب‌ها انجام می‌شد[۳۳][۳۴].

جنگ‌های دوران جاهلیت "ایام العرب"

دین عرب جاهلی

نظام فرهنگی در عصر جاهلی

  • جهل و خرافه، سراسر زندگی اعراب جاهلی را فرا گرفته بود که علت آن را می‌توان در دوری از فرهنگ و تمدن‌های پیشرفته بررسی کرد.‌
  • اعراب دوران جاهلیت، روابط بسیاری از پدیده‌ها را درک نمی‌کردند و نمی‌توانستند رابطه منطقی بین آنها ایجاد کنند. اگر گاو ماده‌ای آب نمی‌خورد، علت را وجود دیوی میان شاخ‌های گاو نر می‌دانستند و آن را می‌زدند[۴۴]. هنگامی که شتر ماده‌ای مریض می‌شد، شتر نر سالمی را داغ می‌کردند. زمانی که شخص بزرگی از دنیا می‌رفت، در کنار قبرش، گودالی حفر کرده، شتری را در آن حبس می‌کردند تا از گرسنگی و تشنگی بمیرد، تصور بر آن بود که میت در روز حشر بدون وسیله نماند! آنها معتقد بودند شخص مار و عقرب گزیده، اگر فلز مس همراهش باشد، می‌میرد، برای همین، گردن‌بندی از طلا یا نقره به او آویزان می‌کردند. آنان بر این باور بودند که اگر شخصی به وسیله سگ وحشی و هار گزیده شود، مقداری از خون رئیس قبیله می‌تواند شفای او باشد. برای طرد ارواح شریر به استخوان‌های اموات و پارچه‌های آلوده به ناپاکی پناه می‌بردند و آن را بر گردن بیمار می‌آویختند. هنگامی که مادری در دهان فرزندش دمل یا زخم‌هایی می‌دید، طبقی بر سر می‌نهاد و در میان قبیله به جمع‌آوری نان و خرما می‌پرداخت. سپس آنها را برای سگ‌ها می‌ریخت، شاید فرزندش شفا یابد.
  • آنان هنگام ورود در محلی جدید برای دوری از شرّ اجنه و طاعون، ده مرتبه، صدای الاغ در می‌آوردند و هنگام گم شدن در صحرا لباس‌هایشان را وارونه به تن می‌کردند تا پیدا شوند و...[۴۵].
  • خرافه‌های جاهلی در میان آنان به گونه‌ای بود که قرآن از آن به غل و زنجیر بر اعضایشان تعبیر می‌کند﴿وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ[۴۶]. این بیان قرآن، ناظر به این نکته است که در آن زمان، جهل و ناعدالتی، سراسر زندگی عرب جاهلی را فرا گرفته بود.
  • در پایان باید به این نکته اشاره شود که سیاهی‌ها و زشتی‌هایی در زندگی عرب جاهلی وجود داشت؛ اما این بدان معنا نیست که عرب جاهلی از هیچ گونه علم و فضلی برخوردار نباشد. در میان عرب، شعر و خطابه، اهمیت و رواج بسیاری داشته است؛ به گونه‌ای که حتی شاعران ماهر هر قبیله، از افتخارات آن قبیله به شمار می‌رفتند[۴۷]. آنان شعر را وسیله‌ای برای ثبت اوضاع و اخبار مهم خود قرار می‌دادند[۴۸].

مفهوم‌شناسی «جاهلیت» در متون تاریخی و ادبی

عصر جاهلیت عصر عدم علم و دانش

عصر جاهلیت عصر سفاهت، خشونت، سبکسری و...

عصر جاهلیت، عصر بی‌دینی و عدم نزول وحی و شرایع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۱، ص۳۷.
  2. میرزایی، عباس و سلطانی مقدم، سعیده، عصر جاهلیت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۸۶.
  3. حدود العالم من المشرق الی المغرب، ص۴۳۵؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۱، ص۲۱.
  4. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۱، ص۲۱.
  5. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۱، ص۳۱۶.
  6. زکریا بن محمد قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ج۱، ص۱۲۹؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۷۰.
  7. زکریا بن محمد قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ج۱، ص۱۲۹؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۷۰.
  8. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۷۰.
  9. شوقی ضیف، عصر جاهلی، ص۹۰.
  10. میرزایی، عباس و سلطانی مقدم، سعیده، عصر جاهلیت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۸۶-۸۷.
  11. عبدالعزیز سالم، تاریخ عرب قبل از اسلام، ص۱۵؛ شوقی ضیف، عصر جاهلی، ص۸۱.
  12. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۱۶۰-۱۶۱.
  13. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج۴، ص۲۰۰.
  14. شهاب الدین احمد نویری، نهایة الارب فی فنون الأدب، ج۶، ص۶۷.
  15. عبدالعزیز سالم، تاریخ عرب قبل از اسلام، ص۳۳۶-۳۳۸.
  16. میرزایی، عباس و سلطانی مقدم، سعیده، عصر جاهلیت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۸۷-۸۸.
  17. عبدالعزیز سالم، تاریخ عرب قبل از اسلام، ص۳۴۳-۳۴۴.
  18. عبدالعزیز سالم، تاریخ عرب قبل از اسلام، ص۳۴۵.
  19. گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ص۶۴-۶۵.
  20. عبدالعزیز سالم، تاریخ عرب قبل از اسلام، ص۳۴۷؛ ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج۲، ص۱۴۰.
  21. میرزایی، عباس و سلطانی مقدم، سعیده، عصر جاهلیت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۸۸.
  22. محمد بن حبیب، المحبر، ص۳۲۴.
  23. «ای مؤمنان! بر شما حلال نیست که از زنان بر خلاف میل آنان (با نگه داشتن در نکاح خود) میراث برید و برای آنکه (با طلاق خلع) برخی از آنچه بدیشان داده‌اید باز برید، با آنان سختگیری نکنید مگر آنکه به زشتکاری آشکاری دست یازیده باشند و با آنان شایسته رفتار کنید» سوره نساء، آیه ۱۹.
  24. عبدالاسلام الترمانینی، الزواج عند العرب فی الجاهلیه و السلام، ص۱۹۲.
  25. «و آنگاه که از دختر زنده در گور نهاده، بپرسند» سوره تکویر، آیه ۸؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۱۷۴-۱۷۷.
  26. «و چون یکی از ایشان را به دختر (دار شدن) نوید دهند چهره‌اش (از خشم) سیاه می‌شود و او (ناگزیر) خشم خود را فرو می‌خورد از بدی خبری که به او داده‌اند از قوم خود پنهان می‌گردد؛ آیا او را با (احساس) خواری نگه دارد یا (زنده) در خاک پنهان کند» سوره نحل، آیه ۵۸-۵۹.
  27. «و آنگاه که از دختر زنده در گور نهاده، بپرسند: که به کدام گناه او را کشته‌اند؟» سوره تکویر، آیه ۸-۹.
  28. ﴿قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلَادَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ وَحَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ «به راستی آنان که فرزندان خویش را از بی‌خردی به نادانی کشتند و آنچه خداوند روزی آنان کرده بود با دروغ بافتن به خداوند حرام دانستند زیان کردند، بی‌گمان گمراه شدند و رهیافته نبودند» سوره انعام، آیه ۱۴۰.
  29. عبدالعزیز سالم، تاریخ عرب قبل از اسلام، ص۳۵۷-۳۵۸.
  30. میرزایی، عباس و سلطانی مقدم، سعیده، عصر جاهلیت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۸۸-۹۰.
  31. عبدالاسلام الترمانینی، الزواج عند العرب فی الجاهلیة و السلام، ص۱۹-۴۰؛ عبدالعزیز سالم، تاریخ عرب قبل از اسلام، ص۳۴۹-۳۵۰.
  32. «و با زنانی که پدرانتان به نکاح آورده‌اند، ازدواج نکنید که کاری زشت و ناخوشایند و بیراه است؛ مگر آنچه از پیش (در زمان جاهلیت) روی داده است» سوره نساء، آیه ۲۲؛ محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۲۵۴-۲۶۰؛ محمد نصیری، تاریخ تحلیلی اسلام، ص۴۶.
  33. عبدالعزیز سالم، تاریخ عرب قبل از اسلام، ص۳۵۰.
  34. میرزایی، عباس و سلطانی مقدم، سعیده، عصر جاهلیت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۹۰-۹۱.
  35. علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۱۰۱؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الأشراف ص۱۷۴؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۱۱۳.
  36. میرزایی، عباس و سلطانی مقدم، سعیده، عصر جاهلیت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۹۱.
  37. توتم گاهی حیوان و گاهی گیاه بود که از صاحب خود دفاع و حمایت می‌کرد.
  38. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۵۱ -۱۵۲.
  39. تیماء شهر کوچکی بین شام و وادی القری (وادی القری بین مدینه و شام و از توابع مدینه بوده است). یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۶۷.
  40. فدک قریه‌ای است در فاصله ۲ یا ۳ روز مسافت از مدینه بوده است.
  41. خیبر منطقه‌ای است در ۸ منزلی به طرف شام که دارای قلعه‌ها و کشتزارها و نخیلات بسیار بوده است. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۴۰۹.
  42. شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۰۲-۴۰۳.
  43. میرزایی، عباس و سلطانی مقدم، سعیده، عصر جاهلیت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۹۱-۹۳.
  44. محمود شکری آلوسی، بلوغ الإرب فی معرفة احوال العرب، ج۲، ص۳۰۳.
  45. محمود شکری آلوسی، بلوغ الإرب فی معرفة احوال العرب، ج۲، ص۳۰۳-۳۶۷.
  46. «و بار (تکلیف)‌های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد»؛ سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  47. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۸۰۳.
  48. میرزایی، عباس و سلطانی مقدم، سعیده، عصر جاهلیت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۹۳-۹۴.
  49. ر.ک: محمودآبادی، سید اصغر، قزوینی، محمد، مفهوم‌شناسی تطبیقی «جاهلیت» در قرآن و متون تاریخی و ادبی، دوفصلنامه علمی پژوهشی تاریخ‌نگری و تاریخ‌نگاری دانشگاه الزهرا، پاییز و زمستان ۱۳۹۱، ش ۸ پیاپی ۹۰.
  50. بلاذری، فتوح البلدان، ص۴۷۱.
  51. نهج البلاغه، خطبه ۳۳.
  52. ابن‌العبری، تاریخ مختصرالدول، ص۱۵۲.
  53. ر.ک: محمودآبادی، سید اصغر، قزوینی، محمد، مفهوم‌شناسی تطبیقی «جاهلیت» در قرآن و متون تاریخی و ادبی، دوفصلنامه علمی پژوهشی تاریخ‌نگری و تاریخ‌نگاری دانشگاه الزهرا، پاییز و زمستان ۱۳۹۱، ش ۸ پیاپی ۹۰.
  54. ابن‌هشام، سیرت رسول‌الله، ج ۱، ۳۱۹؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۵-۵۴؛ نویری، نهایه‌الارب فی فنون الأدب، ج۱، ص۲۳۹ و ۲۳۸.
  55. ابن هشام، سیرت رسول‌الله، ج۱، ص۳۳۸.
  56. ابن خلدون، مقدمه،ج۱، ص۲۸۵-۲۸۶.
  57. جوادعلی، تاریخ مفصل عرب قبل از اسلام، ج۱، ص۴۸.
  58. مبادا کسی با ما سفاهت کند که در این صورت ما بیش از همه نادانان خود را به سفاهت می‌زنیم، جوادعلی، تاریخ مفصل عرب قبل از اسلام، ج۱، ص۴۸.
  59. بلاشر، تاریخ ادبیات عرب، ص۴۵.
  60. خرمشاهی، «جاهلیت». دایره‌المعارف تشیع، ج۵، ص۲۸۴.
  61. فروخ، تاریخ الادب العربی، ج۱، ص ۷۲.
  62. ر.ک: محمودآبادی، سید اصغر، قزوینی، محمد، مفهوم‌شناسی تطبیقی «جاهلیت» در قرآن و متون تاریخی و ادبی، دوفصلنامه علمی پژوهشی تاریخ‌نگری و تاریخ‌نگاری دانشگاه الزهرا، پاییز و زمستان ۱۳۹۱، ش ۸ پیاپی ۹۰.
  63. الفاخوری، الجامع تاریخ الأدب العربی، ج۱، ص۶.
  64. حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ج۱، ص۱۰۹-۱۱۰.
  65. حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ج۱، ص۱۰۹-۱۱۰.
  66. بدیع یعقوب، المعجم المفصل فی اللغة و الأدب، ص۱۳۵.
  67. ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ص۶۰.
  68. ابن خلدون، مقدمه، ج۱، ص۷۴۸-۷۴۹.
  69. ر.ک: محمودآبادی، سید اصغر، قزوینی، محمد، مفهوم‌شناسی تطبیقی «جاهلیت» در قرآن و متون تاریخی و ادبی، دوفصلنامه علمی پژوهشی تاریخ‌نگری و تاریخ‌نگاری دانشگاه الزهرا، پاییز و زمستان ۱۳۹۱، ش ۸ پیاپی ۹۰.