جاهلیت در تاریخ اسلامی
جاهلیت یعنی داشتن خلق و خوی جاهلی که آن هم نتیجه عدم کاربست صحیح عقل در امور زندگی است که خیره سری و تعصب، تفاخر، شرارت و... از مصادیق آن هستند و در فرهنگ عربی به دوران پیش از اسلام گفته میشود که در آن شرک و کفر و سنتهای زشتِ بسیاری رواج داشت، البته خداپرستی و سنتهای پسندیده نیز وجود داشت.
مقدمه
اختلاف در طبیعت جغرافیای جزیرة العرب سبب شده تا ساکنان آن از نظر اجتماعی و فرهنگی به دو دسته کلی و با روحیههای مختلف تقسیم شوند: چادرنشینان بیابانگرد که در صحرا سکونت داشتند و به آنان اعراب یا «اهل وبر» (چادرنشین) گفته میشد، دیگری ساکنان شهرها که به کشاورزی یا بازرگانی یا پیشهوری اشتغال داشتند و به «اهل مَدَر» یا اهل حجر (شهرنشینان) شهرت داشتند[۱]. هر کدام از این دو گروه با توجه به محیط طبیعی و جغرافیایی متنوع دارای روحیههای متفاوت و خاصی بودند، مانند: سرسختی، دلاوری، جنگجویی، مهماننوازی، صراحت لهجه، فخرفروشی و تعصب که رفتارهای اجتماعی و فرهنگی آنان نیز متناسب با همین صفات روحی آنان بود[۲].
اساس نظام اجتماعی عصر جاهلی بر پایه قبیله استوار بود. قبیله همانگونه که یک واحد سیاسی محسوب میشد، بزرگترین واحد اجتماعی و فرهنگی نیز به شمار میرفت و بنیاد اجتماع بدویان را تشکیل میداد. خانواده، کوچکترین واحد اجتماعی در قبیله بود و در پناه خیمه (خانه) شکل میگرفت، از اجتماع شماری چند از خانوادهها و خاندان (حی) پدید میآمد، آنگاه از پیوند خاندانهای همنسب، قبیله تحقق مییافت. مطابق رسوم قبیله، خیمه و وسائل و ابزار ناچیز آن، ملک فرد به شمار میرفت، ولی آب، چراگاه و زمین زراعتی به همه قبیله تعلق داشت[۳].
افراد قبیله تحت سرپرستی رئیس خود و در سایه اتحاد با قبائل دیگر، به صورت قوای جنگی نیرومندی در میآمدند. شباهتهای زندگی مادی و اجتماعی آنان موجب میشد ارتباط اجتماعی آنان به سهولت انجام گیرد.
نظام قبیله به عنوان پایه اجتماعی عرب پیش از اسلام، به نسب و عصبیت تکیه داشت، آنچه آنان را به هم پیوند میداد، نیای مشترک و عصبیت به قوم و قبیله بود. این توجه به قدری با اهمیت بود که در اسلام نیز ادامه یافت. رسول خدا(ص)، هنگام تشکیل دولت مدینه، قوانین مربوط به جامعه مدینه را بر اساس قبائل تنظیم کرد؛ همانگونه که در دوره خلفا، به ویژه حاکمان اموی[۴] نظام اداری دولتهای آنان از نظر اجتماعی و اقتصادی و حتی سیاسی بر اساس نظام قبیلهای استوار بود.
رئیس هر قبیله با شرایط خاصی انتخاب میشد؛ از جمله این شرایط داشتن صفتهایی نیک مانند سخاوت، تواضع، سخنوری و داشتن قدرت بیان، شجاعت و دلاوری، حلم و بردباری، مهماننوازی و اذیت نکردن دیگران که همه اینها در اسلام جمع شده بود[۵]. هنگامی که از قیس بن عاصم درباره شرایط ریاست بر قبیله را پرسیدند، گفت: آقایی، با بخشش، اذیت نکردن دیگران، یاری ستمدیده و گرامی داشتن مهمان و مهماننوازی به دست میآید[۶].
برخی قبایل مهم دارای مجلس مشورتی بودند که ریاست آن بر عهده رئیس قبیله بود و اعضای آن را بزرگان آن قبیله تشکیل میدادند[۷]. کار اصلی مجلس مشورتی فیصله دادن به اختلاف اعضای قبیله و درگیریهای آن قبیله با قبائل دیگر بود. تعداد اعضا و جمعیت قبیله در قدرت آن تأثیر مستقیم داشت[۸].
در قبیله سه رکن اساسی وجود داشت: ۱. نسب؛ ۲. حسب (افتخارات قبیله)؛ ۳. عصبیت (تعصب به قبیله)[۹]. به افرادی که از نسل یک پدر بودند یا در نسبت به یک پدر میرسیدند قبیله گفته میشود؛ قبیله کوچکتر با پیمان (حِلف: قَسَم) در پناه قبیله بزرگتر قرار میگرفت و اخراجیهای قبیله را «خُلَعَاء» مینامیدند[۱۰].
از نظر فرهنگی، عرب جاهلی دچار ناهنجاریهای فرهنگی بسیاری بود. یکی از بارزترین مظاهر فرهنگی در جاهلیت، حکم جاهلی، تبرج جاهلی، ظن جاهلی و حمیت جاهلی بود که قرآن کریم در مذمت از آنها سخن گفته است. نمود و بروز فرهنگ جاهلی قالبهای گوناگونی داشت؛ از جمله این نمودها، بیتوجهی به حقوق زنان بود که به آنان ارث نمیدادند[۱۱] و اصولاً ارزش انسانی برای زنان قائل نبودند[۱۲]. دختران را زنده به گور میکردند[۱۳]. برخورد نابخردانه با آنان به حدی بود که رسول خدا(ص) در بیعت عقبه[۱۴] از آنان پیمان گرفت تا از کشتن فرزندانشان خودداری کنند[۱۵].
حمیت و تعصب جاهلی موجب میشد که خشم، نخوت و تعصب خشمآلود، کوتاهی فکر و انحطاط فرهنگی در میان اقوام جاهلی پدیدار شده و منشأ بسیاری از جنگها و خونریزیها شود[۱۶].
در منابع روایی سه خصلت (و در منابع سنی چهار خصلت) از اخلاق جامعه جاهلی دانسته شده است که عبارتاند از:
- الفَخْرُ بِالْأحْسَابِ؛ فخر فروشی با نسبها؛
- الطَّعْنُ فِي الْأنْسَابِ؛ طعن زدن در نسبها؛
- الاسْتِمْطارُ بِالنُّجُومِ؛ (طلب باران با ستارهشناسی)؛
- النِّیاحَة؛ نوحهخوانی (بر مردگان)[۱۷].
به قول گوستاولوبون، عرب به دلیل یکنواختی احساسات و حالات، افتخار به سه چیز به عنوان فرهنگ مقبول در میان آنان در آمده بود: شمشیری که با لبه تیز آن خود را حفظ کند، مهماننوازی که آن را بهترین اخلاق انسانی متجلی در اعراب میدانستند و بلاغت در سخن که با آن نزاعهای فیصله نداده با شمشیر را فیصله داده و صلح و صفا برقرار کنند[۱۸].[۱۹]
مفهوم جاهلیت
جاهلیت همچون انسانیت و حیوانیت، مصدر جعلی از ریشۀ جهل است و جهل در فرهنگ دینی مقابل عقل است نه مقابل علم چنانکه بعضی پنداشتهاند. لذا امام علی (ع) فرمودند: «چه بسا عالمی را که جهلش از پای در آورد و حال آنکه، علمش با او بود و سودش نکرد»[۲۰] و در نتیجه جهل با علم قابل جمع است و فرد میتواند در عین عالم بودن جاهل باشد و همچنین آیات فراوانی، برای بیان مفهوم نادانی، ندانستن و بیاطلاعی استفاده شده است؛ مانند: ﴿بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾[۲۱]، ﴿لَا عِلْمَ لَنَا﴾[۲۲]، ﴿مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾[۲۳] و...[۲۴]، از این رو ضرورتی برای کاربرد جهل به معنای نادانی وجود نخواهد داشت، مگر آنکه معنایی متفاوت را برساند[۲۵].
از همینجا میتوان فهمید مقصود از عصر جاهلی دوران بی سوادی نیست. اگر چه بی سوادی به معنای عدم توانایی بر خواندن و نوشتن در آن دوران زیاد بوده ولی این مقدار موجب نسبت جهالت به ایشان نمیشود از همین افراد به اصطلاح بی سواد اشعاری به ثبت رسیده است که سرآمد اشعار همه دوران هاست. همچون معلقات سبع[۲۶] که از حیث ادبی در جایگاهی قرار داشت که موجب نصب آن بر دیوار کعبه شده بود و اساسا عدم توانایی بر خواندن و نوشتن که در بعضی از پیامبران هم بوده از جمله پیامبر اکرم (ص)، نمیتواند دلیل بر جهالت افراد باشد. همانطور که حیوانیت به معنای خوی حیوانی داشتن است جاهلیت هم به معنای خوی جاهلی داشتن یعنی خیره سر، پرخاشگر، شرور بودن و... است[۲۷].
در حوزۀ ادب و فرهنگ عربی به دوران قبل از اسلام اطلاق میشود و برای اینکه حال مردم عصر جاهلیت با همه جنبههای شرکآمیز و اخلاق مبتنی بر عصبیت و انتقامجویی و خونخواری و تبه کاری با حال مردم بعد از بعثت پیامبر (ص) جدا شود این اصطلاح رایج شد[۲۸].
در بعضی از موارد جاهلیت به زمان فترت (عصر بین دو پیامبر)، دوران کفر، زمان پیش از فتح مکه و عصر بین ولادت و بعثت پیامبر اسلام (ص) نیز اطلاق میشود[۲۹] و جاهلیت در همۀ این موارد به یک معنا بیشتر نیست و آن هم داشتن خلق و خوی جاهلی است. و خلق و خوی جاهلی، نتیجه عدم کاربست صحیح عقل در امور زندگی است که خیره سری و تعصب، شرارت، تفاخر و... از مصادیق آن هستند. و این دوران اختصاص به زمان خاصی دون زمانٍ و یا مکان خاصی دون مکان ندارد. هر زمان که روش زندگی انسانها از مدار عقلانیت خارج شود و هوی و هوسها سوار بر مرکب شوند و در ملک تن حکم برانند جاهلیت هست و این تسمیه نیست مگر از این باب که در همه این دورانها مردم به علت فاصله از تعلیمات انبیاء بر اساس هوی و هوس خویش زندگی میکردند نه بر مدار حق.
مراد از عصر جاهلی دورۀ زمانی نیست که عدهای در مورد طول و عرض آن مناقشه کردهاند؛ بلکه مراد فرهنگ و تمدنی با ویژگیهایی است که اسلام در مقابل آن قیام کرد و فرهنگ اسلام را جایگزین آن نمود.
در وجه تسمیه جاهلیت آمده است: "مقصود از جاهلیت، نادانی نیست؛ بلکه بر اساس شواهد "جهالت" در برابر "حلم" است.... مقصود از جاهلیت در قرآن عصری است که با تمام موازین و ارزشهای اخلاقی و دینی و فرهنگی کاملاً در مقابل اسلام بوده است»[۳۰].[۳۱]
مطالعه کتب تاریخ نشان میدهد که مردم عرب جاهلی از نظر اجتماعی تا چه اندازه عقب مانده بودند. دیدیم که چپاول و غارتگری، و تعصّب قبیلهای از ویژگیهای عمده عرب بود. چنان که هرگاه کسی پیدا نمیشد تا او را غارت کند، به دوستان و حتی عموزادگان خود یورش میبرد و آنان را قتل و غارت میکرد. همین وضع بود که عرب جاهلی را به قتل و زنده به گور کردن فرزندان خصوصا دختران واداشت. این پدیده زشت اجتماعی در قبایل تمیم، قیس، اسد، هذیل، بکر بن وائل[۳۲]، ربیعه و کنده[۳۳] رواج داشت. میزان گستردگی و شیوع این پدیده را میتوان از آیات قرآن فهمید که میفرماید: ﴿وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ﴾[۳۴]. ﴿وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ﴾[۳۵]. مطابق نظر برخی پژوهشگران تاریخ عرب، این پدیده در همه قبایل عرب رواج داشته است[۳۶].[۳۷].
خصوصیات عصر جاهلیت
نظام سیاسی ـ اجتماعی و اخلاقی
جامعۀ اعراب از واحدهای کوچکی به نام قبیله و قبیله از مجموعۀ افرادی تشکیل میشد که با یکدیگر رابطه خونی و جدی مشترک داشتند و از لحاظ طبقات اجتماعی نیز هر قبیلهای از سه طبقه اجتماعی تشکیل میشد. طبقه اصیل که شامل همۀ فرزندان اصلی قبیله بودند، طبقۀ موالی که از طریق پیمان یا همسایگی به قبیله میپیوستند و طبقۀ بندگان و بردگان که برخی سفید پوست و برخی سیاه پوست بودند و اغلب آنها از بازارها خریداری میشدند و در عصر جاهلی، بردگان از هرگونه امتیازی محروم بودند[۳۸].[۳۹] به عبارتی دیگر قوم عرب در جاهلیت به دو گروه حَضَری (شهرنشین، متمدن) و بدوی (صحرا نشین) تقسیم میشدند[۴۰]. ساکنان شهرها و روستاهای شبه جزیره را اهل مَدَر و بیابان نشینان را اهل وَبَر میگفتند؛ زیرا خیمههای کوچ نشینان[۴۱] از پشم شتر (وَبَر)[۴۲] و خانه اهالی روستا و شهر از مَدَر (خشت و گِل) تهیه میشد[۴۳].
اعراب جاهلی به هیچ نظام حکومتی جز نظام قبیلگی گردن ننهاده بودند و حکومتی جز خانواده و عشیره نمیشناختند و هر قبیله رئیسی داشت که شیخ یا بزرگ قبیله به شمار میرفت و تواضع، حلم، صبر، سخاوت و شجاعت از جمله ویژگیهای خاص او به شمار میرفت[۴۴] و رشتۀ وحدت بین افراد و داور دادرسیها بود.
عنصر "تعصب" نقطۀ مشترک و قوام و همبستگی قبیله را تشکیل میداد که از راه پیوند نسبی و وابستگی خاندانها به یکدیگر یا مفهومی مشابه به آن، همچون حلف (عهد و پیمان) و ولاء (پیوستگی و دوستی)، حاصل میآمد و این تعصب به ویژه در نبردها ضرورت کامل داشت[۴۵] و بر اساس این عنصر که بر اساس اصل واحد، خون و نژاد مشترک پدید میآمد، هر فرد قبیله، حاضر بود هر نوع فداکاری و ایثاری را در راه قبیله بپذیرد. آنان در این راه، حتی از بذل جان خود و فرزندانشان ابایی نداشتند[۴۶]، اگر به فردی از افراد قبیله ظلم و یا ستمی میشد، افراد قبیله، خود را ملزم به یاری او میدانستند. آنان معتقد بودند "خون را جز خون نمیشوید" و حتی حاضر بودند به جهنم بروند؛ ولی انتقام خود را بگیرند[۴۷]. این احساس حمایت "عصبیت" یا "فرهنگ جاهلی" نامیده میشد[۴۸].
عصبیت قبیلهای همواره تنشهایی را میان قبایل رقیب یا همجوار پدید میآورد. در سال هشتم هجری که تقریبا عمدۀ قبایل حجاز اسلام را پذیرفته بودند، همچنان تصفیه حسابهای قبیله ای وجود داشت. در گزارشهایی منسوب به پیامبر (ص)، ایشان از آن با عنوان "امر الجاهلیه" یاد کردهاند؛ بر اساس گزارشی، ایشان پس از قتل ناروای افرادی از بنی جذیمه به دست خالد بن ولید که به بهانۀ اسلام نیاوردن آنان صورت گرفته بود، حضرت علی را مأمور کرد با پرداخت دیه و خسارت، رضایت آنان را جلب کند. در این روایت، پیامبر (ص) از امام علی (ع) خواسته "امر جاهلیت" را زیر پا نهد. به نظر میرسد در این کاربرد، تعبیر امر جاهلیت ناظر به هواداریهایی است که مبنای آن قبیله، تیره و مجموعه ای با نسبت مشترک بود[۴۹].[۵۰]
اخلاق بیابان نشینان عرب متأثر از اقلیم و نظام اجتماعی آنان بود. از سویی ارتباطهای آنان عمدتاً به اعضای قبیله و همسایگان خود محدود بود و در نتیجه کمتر اندیشۀ خود را به کار میگرفتند و به ساده لوحی، خرافهگرایی و تعصب کور متمایل میشدند و از سویی دیگر بر اثر وضع اجتماعی و تهدیدهای فرارو از آنان افرادی خشن، عبوس و تندخو ساخته بود که قبیله، نیاکان و هرآنچه را به قبیلۀ آنان تعلق داشت برتر میدانستند[۵۱] و به آنان فخر میفروختند و در برابر حمله دیگران کینه توز و انتقامجو بودند. امام علی (ع) در نهج البلاغه به این سنت زشت اشاره کرده و فرموده: «پس شرارههای تعصّب و کینههای جاهلی را در قلب خود خاموش سازید، که تکبّر و خود پرستی در دل مسلمان از آفتهای شیطان، غرورها و کششها و وسوسههای اوست.»..[۵۲].
عرب بیابانی برای ابراز قدرت خود عادت کرده بود بلند سخن بگوید و کمتر مهربان، خوش اخلاق و خنده رو باشد و در وصف کرم، شجاعت و دیگر صفات نیکوی خود مبالغه کند[۵۳]. برخی با توجه به روحیات عرب بیابانی از او با عنوان عُبَیّة الجاهلیه یاد کرده است[۵۴].[۵۵]
قبیله چنان که یک واحد اجتماعی به شمار میرفت، یک واحد سیاسی نیز محسوب میشد. اهل مدر (یا شهر نشینان) برخی از مهمترین ارکان دولت، یعنی حاکمیت و جمعیت و سرزمین را دارا بودند؛ از این رو، نوعی اعمال قدرت و حاکمیت نیز در میان آنان وجود داشته است، اما به لحاظ فقدان اندیشه سیاسی، فاقد حکومت بودند. برای مثال، در حجاز قبائل مختلفی وجود داشتند که مهمترین و قدرتمندترین آنها قریش بود و مهمترین مناصب کعبه را در اختیار داشتند و با اینکه بر قبائل دیگر مسلط بودند؛ ولی حکومت نداشتند. اما اهل وَبَر و عرب بَدَوی، به جهت زندگی چادرنشینی و کمبود آب و غذا، ناچار پیوسته در حال جابهجایی و فاقد اصلیترین رکن حکومت، یعنی سرزمین بودند؛ از این رو، حاکمیت در میان آنان معنا نداشت و به همین جهت نه تنها حکومتی نداشتند، که پیرو حکومت خاصی هم نبودند. بنابراین، نظام سیاسی عرب پیش از اسلام مبتنی بر قبیله بود. محدویت منابع طبیعی، پراکندگی جمعیتی و نداشتن اندیشه سیاسی، سبب تشکیل نشدن دولت در حجاز بود، از این رو، با همه تفاوتهایی که قبائل عرب در محیطهای جغرافیایی و روحیات اجتماعی دارا بودند، اما ساختار سیاسی آنان مشابه بود.
با این حال، دولتهایی مانند دولت مَعینیان (۱۳۰۰ تا ۶۳۰ ق. م)[۵۶]، سبائیان (سبأیان) (۸۰۰ ق. م تا ۱۱۵م) دولت حضرموت (هم عصر مَعینیان) و دولت حمیریان (۱۱۵م تا ۵۲۵م) در جنوب عربستان وجود داشتند که دارای تمدن با شکوهی بودند. این دولتها، به طور معمول از نظر دینی بت پرست بودند و اقتصاد، سیاست و دین در آنها به هم گره خورده بود. متولیان دین، بیشتر کاهنان سیاستمداری بودند که اقتصاد در دست آنان بود. آنان افزون بر داشتن اموال زیاد، نذورات مردم را نیز دریافت میکردند[۵۷].
در شمال عربستان نیز میتوان به دولتهای تَدمُر (۳۰۰ ق. م)[۵۸] و نبطیها[۵۹] (۶ ق. م تا ۱۰۶ م) اشاره کرد[۶۰].
در منطقه عراق نیز دولتهای حیره (نامگذاری به اعتبار نام مکان)[۶۱]، لَخمیان (به اعتبار نام قبیله) و مُنذریان (به اعتبار شغل) از اوائل قرن سوم تا ۶۲۰ م، وجود داشتند[۶۲]. لخیمان همپیمان ایرانیان بودند و غسانیان (۵۱۸ - ۶۱۴ م)[۶۳] همپیمان رومیان[۶۴].[۶۵]
نظام فرهنگی
جهل و خرافه، سراسر زندگی اعراب جاهلی را فرا گرفته بود که علت آن را میتوان در دوری از فرهنگ و تمدنهای پیشرفته بررسی کرد. خرافههای جاهلی در میان آنان به گونهای بود که قرآن از آن به غل و زنجیر بر اعضایشان تعبیر میکند: ﴿وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ﴾[۶۶] و برخی از این خرافهها عبارتاند از: کتک زدن گاو نر برای آب نوشیدن گاو ماده[۶۷]؛ داغ کردن شتر نر سالم موقع مریض شدن شتر ماده؛ دفن کردن شتری در کنار قبر به این تصورکه میت در روز حشر بدون وسیله نماند؛ آویزان کردن گردنبندی از طلا یا نقره به شخص مار و عقرب گزیده؛ زدن مقداری از خون رئیس قبیله به قصد شفا به شخصی که به وسیله سگ وحشی و هار گزیده شود؛ آویختن استخوانهای اموات و پارچههای آلوده به ناپاکی بر گردن بیمار برای طرد ارواح شریر؛ جمعآوری نان و خرما و ریختن آنها برای سگها برای درمان دمل یا زخمهای دهان بچه ها؛ درآوردن ده مرتبه صدای الاغ برای دوری از شرّ اجنه و طاعون هنگام ورود در محلی جدید؛ وارونه به تن کردن لباسهایشان هنگام گم شدن در صحرا[۶۸].
امام علی (ع) در مورد فرهنگ جاهلی عرب میفرماید: «خداوند، محمد (ص) را مبعوث داشت که بیم دهندۀ جهانیان باشد و امین وحی او و شما ای جماعت عربها، پیش از آن، بدترین آیین را داشتید و در بدترین مکانها به سر میبردید و در زمینهای سنگلاخ و ناهموار زندگی میکردید و با مارهای سخت و کرّ همخانه بودید. آبی تیره و ناگوار مینوشیدید و طعامی درشت و خشن میخوردید و خون یکدیگر میریختید و از خویش و پیوند بریده بودید. بتان در میان شما برپا بودند و خود غرقه گناه بودید»[۶۹].[۷۰]
نظام اقتصادی
وضعیت اقتصاد هر منطقه به طور طبیعی ارتباط تنگاتنگی با وضعیت اقلیمی و جغرافیایی دارد. عربستان یکی از خشکترین و گرمترین مناطق زمین است. خشکسالیهای طولانی که گاه تا چند سال به درازا میکشید، سیلهای گاه و بیگاه و بیابانهای خشک و لم یزرع و مهمتر از همه ربا خواری مکیان، موجب نابسامانی اقتصادی منطقه حجاز بود[۷۱]. برخلاف مکه، عربستان جنوبی (یمن) به علت فراوانی مواهب و محصولات زراعی که مردم آن با بهرهبرداری از بارانهای موسمی تولید میکردند، نزد یونانیان به عنوان سرزمین عربی خوشبخت العربية السعيدة عرب شناخته میشد[۷۲].
در عربستان، مکه و اطراف آن به طور طبیعی از فقیرترین بخشهای حجاز بود، ظهور دولتهای شمال و جنوب (یمن) یکی پس از دیگری، درگیریهای ایران و روم، تجارت اهل حجاز و مهمتر از همه، وجود کعبه در مکه سبب رشد اقتصادی حجاز و توانمندی ساکنان مکه شد. به طوری که تجارت بینالمللی مکیان در آستانه بعثت رسول خدا(ص) به چنان رونقی رسید که تاجران اهل مکه کنترل بیشتر تجارت را از یمن تا شام در دست گرفتند[۷۳].
بر خلاف شهر مکه، طائف در جنوب شرقی مکه و در فاصله تقریبی ۹۰ کیلومتری آن، دارای هوای معتدل، خاک حاصلخیز و آب فراوان و تولیدات زراعی، همچون گندم بود که مکه و شهرهای دیگر حجاز وابسته به آن بودند[۷۴].
قسمت شمالی عربستان دارای جمعیتی صحرانشین با سیاه چادرهایی است که با پشم بافته شده و با شاخههای خرما بود که به راحتی جابهجا میشدند، آنچه در صحرا فرمانروایی میکرد شتر و نخل بود[۷۵] و این دو، اساس اقتصاد شمال عربستان را تشکیل میدادند. از مهمترین قبائل مستقر در شمال، دو قبیله اوس و خزرج در یثرب بودند که پیوسته با یکدیگر رقابت و درگیری داشتند و جنگهای طاقت فرسا، آنان را ناتوان ساخته و وضع اقتصادیشان را به شدت بحرانی کرده بود[۷۶].[۷۷]
علاوه بر کشاورزی و دامپروری که در مناطق محدودی از جنوب و شرق جزیرة العرب و نیز برخی واحهها[۷۸] مانند یثرب، خیبر و طائف محل درآمد بسیاری از ساکنان شبه جزیره بود تجارت نیز از منابع اصلی درآمد بسیاری از اعراب جاهلی به شمار میآمد و بسیاری از مردم یمن و نیز ساکنان شرق عربستان در هجر، بحرین و عمان[۷۹] همچنین مکه[۸۰] و یثرب[۸۱] در حجاز، تجار قابلی به شمار میآمدند و آنان بازارهای بزرگی چون بازار عکاظ در نزدیک عرفات[۸۲]، ذیالمجاز در عرفه[۸۳]، مشقر در هجر[۸۴]و... در سرتاسر عربستان برپا کرده بودند و در آن به تجارت میپرداختند؛ ولی با این حال، بیشتر مردم عرب به ویژه بدویان را افراد نیازمند و فقیر تشکیل میدادند که بسیاری از آنان برای گذراندن معیشت خود، چارهای جز راهزنی نمیدیدند[۸۵]چنانچه گفته شده هیچ صلح و امنیتی در این جامعۀ بدوی به چشم نمیخورد و قاعده الحَقُّ لمن غَلب حاکم بود[۸۶].[۸۷]
استمرار یکنواختی و خشکی صحرا، افزون بر پیامدهای سخت معیشتی سبب شده بود که آنها آزادی را بسیار دوست داشته باشند و خود را پایبند هیچ قانون و مقرراتی ندانند[۸۸] و این قانونگریزی و آزادی از ویژگیهای موروثیشان شمرده میشد و از همین رو با هرکس که میخواست آنان را تحت فرمان خود در آورد با همۀ نیرو مبارزه میکردند و تنها دو چیز آنان را محدود میکرد:
- قید و بندهای کیش بتپرستی، مراسم و شعائر آن؛
- سنتها، آداب و رسوم قبیلگی و وظایف آنان در برابر قبیله[۸۹].
زن در دورۀ جاهلی
در عصر جاهلی زن هیچگونه ارزشی نداشت و وجود زن و دختر مایۀ ننگ و سرافکندگی بود و نه تنها از ارث محروم بود[۹۰] بلکه با مرگ شوهر، نیز به ارث برده میشد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهًا وَلَا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾[۹۱]. اعراب زنان و دختران را بدون هیچ گونه محدودیتی به نکاح خود در میآوردند و یا طلاق میدادند[۹۲]. آنان حتی از زنده به گور کردن دختران نیز ترسی نداشتند: ﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ يَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ﴾[۹۳]، ﴿وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ﴾[۹۴]. خداوند، آنان را گمراه و هدایت نیافته معرفی میکند[۹۵].
گفته شده زنان در عصر جاهلی از حقوق اجتماعی و انسانی محروم بودند و اختیاری دربارۀ خود و کار خود نداشتند، ارث نمیبردند، تعداد همسر برای مردان محدود نبود، اخلاق رذیله مانند زینتنمایی و خودنمایی، زنا حتی میان شوهرداران آنها و عجیبتر از همه انجام اعمال حج به صورت عریان میان آنان شایع بود[۹۶].[۹۷]
زن عرب، نقش مهمی در حیات اجتماعی عصر جاهلی در جنگ و صلح ایفا میکرد، در جنگها به سبب درخواست و برانگیختن غرور و غیرت شوهر خود شرکت میکرد و به مداوای مجروحان و آب دادن به جنگجویان میپرداخت و در زمان صلح و امنیت، وقت خود را در کمک به شوهر یا در آشپزی و تهیۀ غذا برای همسر خود و دوشیدن شیر گوسفندان میگذراند و یا به رشتن پشم و بافتن آن صرف میکرد و نیز در بسیاری از مواقع کارهایی نظیر تجارت، دایگی، آوازهخوانی، بافندگی و دباغی پوست میپرداخت تا از این طریق، ثروتی به دست آورد و تکیهگاه و پشتوانۀ زندگی خود قرار دهد[۹۸].[۹۹]
ازدواج در عصر جاهلی
عرب عصر جاهلی به یک همسر، بسنده نمیکردند و تعدد زوجات یا به منظور تأمین معاش زن انجام میگرفت و یا از آن هدف سیاسی مدنظر بود. ازدواج در عصر جاهلی انواع گوناگونی داشت که عبارتاند از:
- ازدواج بر اساس پرداخت مهریه: مرد در این نوع ازدواج از دختر کسی خواستگاری میکرد و با تعیین مهریه مشخصی، او را به عقد نکاح خود در میآورد. قریش و بسیاری از قبایل دیگر، این نوع ازدواج را ترجیح میدادند.
- ازدواج صیغهای: در این گونه ازدواج، زن، مدت معینی به همسری مرد در میآمد و چون مدت تعیین شده سپری میشد، از وی جدا میشد. مرد در این نوع ازدواج، مهریه معینی را به زن میپرداخت و فرزندانی که در نتیجه این ازدواج تولد مییافت از حق انتساب و ارث برخوردار بودند.
- ازدواج با اسیران: مرد جنگجو در این نوع ازدواج با یکی از زنانی که به اسارت در آمده بود رابطۀ زناشویی برقرار میکرد. مرد در چنین ازدواجی، موظف به پرداخت مهریه نبود.
- ازدواج با کنیزان: زناشویی با کنیزان از جمله حقوق پذیرفته شده برای مرد عرب بود و چون فرزندانی از طریق این ازدواج به دنیا میآمدند، حق انتساب به مرد را نداشتند؛ بلکه به عنوان بنده او به شمار میآمدند و مالک در صورت تمایل، آنها را آزاد میکرد[۱۰۰].
- ازدواج با زن پدر: مرد در این ازدواج، زن پدر در گذشتۀ خود را به عنوان جزئی از میراث وی به همسری خود در میآورد: ﴿وَلَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَمَقْتًا وَسَاءَ سَبِيلًا﴾[۱۰۱].[۱۰۲]
جنگهای اعراب جاهلی
اعراب جاهلی میل و استعداد شدید به جنگ و خونریزی داشتند و کشتار یکی از سنتهای آنها بود[۱۰۳] و تا از حریفان خود انتقام نمیگرفتند، زن و شراب و عطر را بر خود حرام میکردند و هیچ کس در قبیله حق جزئیترین تخطی و توقف یا نقض این قانون را نداشت و بیشتر درگیریهایشان بر سر یک توهین یا قتل یا چراگاه بود و سالها طول میکشید و تا قتل و جرحی واقع نمیشد به خونبها راضی نمیشدند و پذیرفتن آشتی برایشان ننگ بود[۱۰۴] و اگر مردان هم قصد مصالحه کرده به پرداخت خونبها تن میدادند، زنان مصیبتدیده با مرثیههای سوزناک آنان را به جنگ و خونریزی تحریک میکردند و معتقد بودند که جوش خون جز با خون ننشیند.
روزگار در نظر آنان دو نیمه داشت: کشتن و کشته شدن. آنها به قدری به جنگ و غارت عادت کرده بودند که دوست داشتند در میدان نبرد عرضۀ شمشیرها و نیزهها شوند و بر خاک افتند و تنشان پاره پاره شده، خوراک درندگان و پرندگان شوند؛ اما در رختخواب نمیرند تا بدینگونه در فهرست کشتهشدگان نیکفرجام جاهلیت جاودانه شوند[۱۰۵]. میتۀ کریمه در نظر آنان میتهای بود که در میدان جنگ و در کنار شن و ریگ بیابان به ضرب شمشیر کشته شود[۱۰۶]. گفتهاند عربی، پس از استماع اوصاف صلح و صفای بهشت از زبان پیامبر (ص) از ایشان پرسید: «آیا در بهشت نیز جنگ هست؟» همین که حضرت فرمودند: «نه». گفت: «پس به درد نمیخورد»[۱۰۷].
تعداد جنگهای جاهلی
جنگهای آنان، زیاد و از حد و حصر خارج است؛ زیرا به اقتضای وضع دشوار زندگی در عربستان، بادیهنشینان، معیشت خود را غالباً از راه تهاجم و غارت تأمین میکردند و حیات اقتصادیشان در حقیقت قائم به جنگ بود. شمار این جنگها را از ۷۵۰ تا ۱۷۰۰ یوم شمردهاند که اخبار همه آنها باقی نمانده است. تنها اخبار آن دسته از ایامی که حدود ۱۵۰ سال پیش از اسلام اتفاق افتاده، موجود است. ترتیب، تاریخی این جنگها نیز واضح نیست و به سبب نگاه تفاخرآمیز اعراب جاهلی به آنها، چه بسا درباره آن مبالغه نیز میکردند از همین رو، اخبار آنها اطمینان و وثاقت تاریخی چندانی ندارد[۱۰۸].[۱۰۹]
اوضاع دینی
از نظر اعتقادی آنچه در این سرزمین سابقه تاریخی دارد، اعتقاد به توحید است، این اعتقاد به مرور زمان به شرک تبدیل شد[۱۱۰] و آنان به وجود نیروی الهیت و مکمون (پنهان) و منتشر در ستارگان و برخی دیگر از مظاهر طبیعت، ایمان پیدا کردند. از نام قبیلههای عربی چنین بر میآید که آنان به لحاظ زمانی به آیین «توتم پرستی»[۱۱۱] نزدیک بودند[۱۱۲]. درباره منشأ بتپرستی اهالی جزیرة العرب اختلاف است[۱۱۳]؛ برخی بر این باورند که تا پیش از ظهور قبیله خزاعه و تولیت آنان بر کعبه، عرب عدنانی و قحطانی تابع دین حنیف ابراهیم بودند. خانه کعبه را زیارت میکردند، مناسک حج را بر پا میداشتند؛ مهماننواز بودند و ماههای حرام را محترم و بزرگ میداشتند و کارهای زشت و جدایی از یکدیگر (قطع رحم) و ستم کردن بر همدیگر را ناروا میشمردند، تا اینکه خُزاعه تولیت کعبه را در دست گرفت و مناسک حج را تغییر داد[۱۱۴]. عمرو بن لحی، بت هُبَل را به مکه آورد و نزد کعبه نهاد و این اول بتی بود که در مکه نهاده شد. سپس بتهای اِساف و نائله را آوردند و هر کدام را بر یکی از ارکان کعبه نهادند و طواف کننده طواف خود را از اساف شروع میکرد و آن را میبوسید و در نهایت به آن ختم میکرد[۱۱۵].
گرچه بتپرستی دین رایج در عرب جاهلی بود، اما زندیقان (مادیگرایان) نیز در میان قریش وجود داشتند و عدهای زندیقیگری را از مسیحیان حیره آموختند. ابن قتیبه دینوری[۱۱۶] که زندیقیگری را از ادیان ایرانیان قدیم میداند، گوید: زندقیگری در قریش وجود داشت و آن را از حیره گرفته بود. همو گوید: افزون بر زندقیگری در عربستان جاهلی، نصرانیت در میان ربیعه و غسان و برخی از قُضَاعِه وجود داشت و یهودیت نیز در حِمیَر و بنی کنانه و بنی حارث بن کعب و کِنده بود و مجوسیت در تمیم رواج داشت.
مَقدِسی نیز گفته است: در عربستان جاهلی همه ادیان وجود داشتهاند وی در تفصیل ادیان میگوید: «زندقیگری» و «تعطیل» در میان قریش و «آیین مَزدَکی» و «مجوسیت» در میان بنی تمیم و یهودیت و نصرانیت در بنو غسان و شرک و بتپرستی در دیگر قبائل ایشان بوده است[۱۱۷]. گذشته از موارد یاد شده برخی منابع دیگر نیز با عنوان الزنادقة من قريش به این مطلب اشاره کردهاند.
به رغم اینکه شرک دامنگیر جامعه عرب جاهلی بود، قبل از ظهور دین مبین اسلام، شماری از مردمان عصر جاهلی به دین حنیف ابراهیم(ع) بوده، حج میگزاردند و ختنه میکردند[۱۱۸] و از ادیان دیگر رویگردان بودند، اما رهبر و راهنمایی که حقایق دین حنیف را برای آنان بازگو کند، نداشتند از این رو، برداشتهای آنان از دین حنیف متفاوت و گاه با دین یهود و مسیحیت آمیخته میشدند و گاه نیز آموزههای آنها تنها جنبه اخلاقی مییافتند[۱۱۹].
شمار اندکی از اعراب مکه به دین مسحیت و یهودیت بودند و شماری از آنان نیز اجرام سماوی را میپرستیدند؛ گروهی هم به الهههایی مانند الهه مطعم الطیر[۱۲۰] یا هُبَل که در داخل کعبه بود، اعتقاد داشتند و آن را هدیه دهنده و بخشنده آب[۱۲۱]میدانستند و میپرستیدند.
عرب پیش از اسلام افزون بر الهه قبیلهای، الهه خانگی نیز داشت؛ از این رو، هشام کلبی مینویسد: از مکیان، اهل هر خانهای بتی در خانه داشتند که هنگام مسافرت آخرین کارشان لمس کردن بت بود و هنگام برگشت از سفر نیز نخستین کارشان لمس آن بود[۱۲۲]. متولیان بتها را «سادن» میگفتند[۱۲۳].
کهنترین و شاید مهمترین کتاب مستقلی که از بتان عرب و چگونگی پرستش آنان سخن گفته است کتاب «تنکیس الأصنام» (واژگونی بتان)، از هشام بن محمد کلبی (م.۲۰۴) است. این کتاب در سال ۱۹۱۲م، از سوی احمد زکی پاشا محقق مصری کشف و تصحیح شد و در قاهره انتشار یافت[۱۲۴].
عقاید در عصر جاهلیت
اعراب به خاطر همجواری با ملل مختلف با ادیان متنوع (از جنوب با حبشه مسیحی از مغرب امپراتوری مسیحی روم، از شمال با ایران مجوس و در سایر نقاط مثل هند و مصر و حضور قبایل یهودی در داخل جزیرةالعرب) به بتپرستی و شرک روی آورده بودند و زندگی قبیلهای و بیاباننشینی آنان با اختلاطی از رسوم و عقاید یهودیت، مسیحیت و مجوس همراه شده بود[۱۲۵].[۱۲۶] برخی از عقاید اعراب جاهلی عبارتاند از:
- تقدیس حیوانات: اعراب همانند توتمپرستان، حیوانات را مقدس میشمردند و به پرستش آنها میپرداختند[۱۲۷]؛ ولی هدف آنها از تقدیس توتم بر خلاف توتمپرستان که به خاطر تجلیل از پدرانشان بود عبارت بود از: به دست آوردن برکت؛ برخورداری از حمایت توتم، هنگام وقوع خطر؛
- اعتقاد به مؤثر بودن نیروی پنهانی در بعضی حیوانات، پرندگان، گیاهان و بعضی از مظاهر طبیعی، نظیر ستارگان، در سرنوشت انسان؛
- بت پرستی: بت مجسمه ی نمادی خدایان به صورت تخته سنگ، درخت، انسان، حیوان و...بود که مهمترین این تخته سنگها به رنگ سفید بود و میان این سنگها و گوسفند و شتر و شیر آنها رابطهای وجود داشت؛ برای نمونه، یکی از این تخته سنگها "جلسد"، بتی از "حضرموت" بود که به شکل انسان عظیم الجثهای در آمده بود و صخرۀ سفیدی را تشکیل میداد که پایۀ سیاهی داشت[۱۲۸]. عرب بتهای متعددی داشت؛ ولی برخی از آنها از شهرت بیشتری برخوردارند که عبارتاند از:
- لات: لات بتی ساخته شده از سنگ سفید و منقوش و الههای مؤنث در شهر طائف در چند ده کیلومتری مکه که خاندانی از ثقفیان طائف متولی امور معبد آن بودند[۱۲۹].
- عزی: عزی، سه درخت در بطن نخلَه در نزدیکی مکه بود که ساکنان شبه جزیره به آنها اعتقاد داشتند[۱۳۰] و متولیان معبد آن، بنی شیبان از همپیمانان بنی هاشم بودند[۱۳۱]. قریش اعتقاد وافری به عزی داشت و آن را مختص خود میدانست، از همین رو ابوسفیان در پایان نبرد احد از اینکه عزی مختص آنان است بر مسلمانان فخر میفروخت[۱۳۲]، با این حال قبایل و طوایف دیگری هم به عزی اعتقاد داشتند[۱۳۳]
- منات، منات سومین الهۀ معروف حجاز در منطقه قُدَید، کنار دریا و میان راه مکه به مدینه قرار داشت[۱۳۴]. عمده پیروان منات را قبایل جنوبی از جمله خزاعه، غسانیان، آل منذر و به ویژه اوس وخزرج و به طور کلی مجموعههای منشعب شده از اَزْد در یمن تشکیل میدادند. مؤسس معبد منات در قُدَید را نیز عمرو بن لُحَی، رهبر طایفه اَزْدی خزاعه و مؤسس سلسله خزاعیان در مکه میدانند[۱۳۵]. برخی محققان قائلند که منات خدای آرزوها بوده است[۱۳۶]
- هبل: هبل از بتهای مهم قریشیان مکه که به شکل انسان و از سنگ عقیق بود و درون کعبه قرار داشت و تولیت امور آن را خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر به عهده داشت که پس از مرگش به فرزندانش به ارث رسید[۱۳۷] به جز بتهای یاد شده بتهای معروف دیگری از جمله: اَساف و نائله دو مجسمه سنگی به شکل انسان در میان قریش؛ وَدّ در دومة الجَنْدَل (در شمال شبه جزیره)؛ یَغوث به شکل شیر در میان مذحج و اهل جرش؛ یَعوق به شکل اسب در بین قبایلی چون هَمْدان؛ نسر به شکل پرنده در بین حمیریان و... پرستش میشد و آنان از همه خدایان انتظار یکسانی نداشتند، بلکه برای هر نیازی به خدای آن مراجعه میکردند. در آیات قرآن به برخی از این بتها اشاره شده است: ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى﴾[۱۳۸]، ﴿وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا﴾[۱۳۹].
- عدم اعتقاد به معاد: عرب پیش از اسلام مرگ را فنا و پایان زندگی میدانست و به حیات دیگری (آخرت) ایمان نداشت و ایمان نداشتن قریشیان و دیگر بت پرستان به معاد، در آیات قرآنی و عمدتا آیات مکی آمده است از جمله: ﴿وَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ﴾[۱۴۰]؛ ﴿إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ﴾[۱۴۱]، ﴿لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلَى وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾[۱۴۲].[۱۴۳]
- اعتقاد به جهان پنهان: عرب در تفسیر یا تعلیل اموری خاص به ویژه بیماری، دشواری، بلا و دیگر مسائل که پاسخ آن را نمیدانست، به غیب نسبت میداد که جن برجسته ترین و مهم ترین ساکن آن بود. آنها در یک تقسیم دوگانه از جن و حن سخن گفتهاند. در این طبقهبندی سگ جزء حن و بدتر از جن است و انسان برای دفع شرّ چشم سگ همواره بهتر است غذایی جلو آن بیندازد[۱۴۴]. در باور آنان جنیان زندگی قبیله ای دارند[۱۴۵]، باعث مرگ بسیاری از انسانها هستند[۱۴۶]، گاه به کمک انسانها میآیند و با صدایی به نام هاتف او را راهنمایی میکننند و از آینده خبر میدهند[۱۴۷]، در اماکن ترسناک و شب هنگام در قبرستان زندگی میکننند[۱۴۸]، فردی از هر قبیله به نام کاهن در تصمیم گیریها با او مشورت میکرد[۱۴۹].
- آیین مسیحیت و یهودیت: افزون بر بتپرستی، ادیان الهی از جمله آیین مسیحیت و یهودیت نیز در این سرزمین راه یافته بود که مسیحیت گسترش چندانی نداشت و علاوه بر نجران، تنها به مناطقی محدود میشد که عربها در کنار عناصر یونانی و رومی زندگی میکردند و دین یهود نیز چند قرن پیش از اسلام در عربستان نفوذ یافته بود. در این مدت، علاوه بر یهودیانی که قرنها پیش به این سرزمین مهاجرت کرده بودند، بسیاری از اعراب نیز آیین یهودیت را برگزیده بودند. در این میان "یثرب" از مراکز اصلی یهودیان به شمار میآمد. تیماء[۱۵۰]، فدک[۱۵۱]و خیبر[۱۵۲] نیز از جمله نقاط یهودینشین شبه جزیره بودند.
- آیین حنیف: آیین حنیف نیز از دیگر ادیان توحیدی بود که در سرتاسر جزیرة العرب علاقهمندانی داشت. آنان آلایش بتپرستی را از دل و جان خود زدوده بودند و در عین حال به مسیحیت و یهودیت نیز روی نیاورده بودند. آنان که به یگانگی خدا قائل بودند به حنیفان معروف شدند[۱۵۳]. حنیف، صفت دین حضرت ابراهیم (ع) است که در چند آیه از قرآن کریم نیز ذکری از آن به میان آمده است[۱۵۴].
معابد و مناسک
برخی از اعمال و آداب و رسوم دینی عصر جاهلی عبارتاند از:
- داشتن معبدهایی برای عبادت: وجود بتهای متعدد و اختصاصی قبایل، بیانگر وجود معابد اختصاصی و گوناگون در دورۀ پیش از اسلام است که در میان قبایل کوچ نشین میان خیمهها شکل میگرفت و با انتقال فصلی قبایل از منطقه ای به منطقۀ دیگر معبد و متولی آن نیز همراه با قبیله منتقل میشدند و افزون بر معابد در خانهها محلی برای عبادت بود که بتهای کوچک خود را در آن قرار میدادند. مسجد مکان سجده (خم شدن و کرنش کردن) و عبادت بود[۱۵۵]و محل قرار گرفتن چیزی در آن را بیت میگفتند؛ مانند بیت اللّه، بیت ریام و بیت الربه[۱۵۶] و در صورت چهارگوش بودن، آن را کعبه میخواندند[۱۵۷]. افزون بر کعبه مکه، کعبههای دیگری چون کعبه سنداد متعلق به قبایلی چون ربیعه شناخته شده اند[۱۵۸].
- قرار دادن محلی در معابد برای بخور و قربانی: معمولاً در هر معبدی، محلی برای سوزاندن بخور برای تقرب به خدایان وجود داشت[۱۵۹] و نیز همۀ معابد قربانگاه داشتند. در کعبه، قربانی روی سنگهایی که کنار بتها نصب شده بودند و یا در برابر آنها انجام میگرفت[۱۶۰] و قرآن نیز مؤمنان را از قربانی کردن روی آنها برحذر داشته است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾[۱۶۱].[۱۶۲]
- تقدیم قربانی و هدایا و نذری به خدایان: قربانی کردن حیوانات در همۀ اوقات سال و در ماه رجب بیش از دیگر ماهها بود. به قربانی ماه رجب عتیره میگفتند[۱۶۳] و به قربانی موسم حج هَدْی و در صورت فربه بودن شتر، بُدْن میگفتند[۱۶۴] و معمولاً آنها را با نشانی ای مشخص میکردند. بر اساس وحی، هَدْی و بُدْن، امری مجاز بوده و به اراده الهی رایج گردیده است: ﴿جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَامًا لِلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَالْهَدْيَ وَالْقَلَائِدَ﴾[۱۶۵]، ﴿وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكُمْ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ كَذَلِكَ سَخَّرْنَاهَا لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾[۱۶۶].[۱۶۷]
در قرآن کریم از بحیره، سائبه، وصیله و حام[۱۶۸] به عنوان هدایای رایج به خدایان یاد شده و این امور لغو شده اند: ﴿مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِيلَةٍ وَلَا حَامٍ وَلَكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ﴾[۱۶۹].[۱۷۰]
علم و دانش در عصر جاهلیت
در شبه جزیره عربستان که عمدۀ ساکنان آن کوچ نشین بودند، سطح سواد نسبت به دیگر مناطق پایینتر بود؛ اما شمار افراد باسواد هر شهر، طایفه یا قبیله نیز قابل توجه بود. از جمله در مدینه افرادی همچون سعد بن عباده، حضیر و پسرش اسید، سوید بن صامت،... که لقب کامل داشتند و در مکه نیز افرادی همچون علی بن ابی طالب، بغیض بن عامر،... و افراد فراوان دیگری که به احناف معروف و از پرستش بت سر باز زده بودند، جزء باسوادهای مکه شمرده شده اند[۱۷۱].
عرب پیش از اسلام به برخی دانشها از جمله نسبشناسی اهمیت بیشتری میداد و به عالم آن نسابه میگفتند. عقیل بن ابی طالب،[۱۷۲]، مخرمة بن نوفل و حویطب بن عبدالعزی و... جزء نسبشناسان معروف بودند[۱۷۳].
در تاریخ جاهلی حکمای[۱۷۴] برجستهای چون لقمان بود و سلیمان حکیم نیز از شخصیتهای معروف به حکمت در دوره جاهلی است[۱۷۵].
دربارۀ پزشکان عرب در دوره جاهلی اطلاعات فراوانی در اختیار نیست. حارث بن کَلَدَه ثقفی[۱۷۶]، ابن ابی رِمثَه تمیمی[۱۷۷]، ضماد ازدی[۱۷۸] و فردی انصاری[۱۷۹] را از پزشکان عصر جاهلی دانستهاند و زنانی نیز چون حمنه دختر جحش (دختر عمه پیامبر)، رفیده انصاری[۱۸۰]، ام عطیه انصاری[۱۸۱] و لیلا از قبیلۀ غفار[۱۸۲] در نبردهای پیامبر به مداوای زخمیان میپرداختند. مردمان جاهلی به جابه جایی و صعود و فرود سیارات (نجوم) اهمیت میدادند[۱۸۳].
علومی که در عصر جاهلی شهرت داشتند عبارت بودند از:
- شعر سرودن؛ به طوری که هر عربی (عربها معمولا) قادر به سرودن اشعاری بودند[۱۸۴]. خوی جاهلی، همراه با نظام صحرانوردی و چادرنشینی و ره سپردن با صدای زنگ قافله شتران، عرب را شاعرپیشه بار میآورد[۱۸۵]؛
- انواء؛ (هواشناسی از روی حرکت ستارگان) و مسیر بادها از دانستههای دیگر عربهای عصر جاهلی است که تغییرات مربوط به باران و باد را «انواء» میگفتند؛ ولی همه آن تغییرات را در اثر طلوع، یا غروب ستارهها میدانستند و از آن رو، علم انواء نزد آنها شاخهای از علم ستارهشناسی بود؛
- کهانه و عَرافه؛ هر دو به معنای غیبگویی است؛ اما غیبگویی از آینده را کهانه و غیبگویی از گذشته را عرافه میگویند. عربهای عصر جاهلی بر این باور بودند که کاهن هر دو نوع علم را میداند؛ اما در منشأ علم کاهنان اختلاف داشتند که آیا کاهنان مستقیم این اطلاعات را از جنیان میگیرند یا از طریق بتها کسب میکنند؛
- علم قیافهشناسی؛ علمی بود که با آن از طریق جای پا، یا سم یا کفش روی خاک و ریگ را تشخیص میدادند و بدان وسیله اشخاص فراری و حیوانات و دامهای گمشده را مییافتند. و همچنین با آن علم، از شکل و شمایل اشخاص، خویشاوندی آنها را به یکدیگر تشخیص میدادند.
افزون بر این موارد، به مسائلی مانند علم رؤیا، علم ریافه (دانش استنباط آب از زمین از طریق بو کردن گیاهان) و علم انساب (علم شناخت انساب گذشتگان)[۱۸۶] آگاهی داشتند[۱۸۷]. قَلقشندی، علم انساب، ستارهشناسی، تاریخ، تعبیر خواب، قیافهشناسی و علم تشخیص جای پا را از مهمترین علوم عصر جاهلی دانسته است[۱۸۸].[۱۸۹]
ویژگیهای عرب جاهلی
عرب پیش از اسلام برخی صفات متمایز داشت که هرچند در مقابل صفات و عادات پست و زشت خیلی اندک بود، امّا باعث شد که همواره از سوی ملّتهای دیگر ستایش شود. از جمله صفات پسندیده عرب میتوان به نمونههای زیر اشاره کرد؛
مهمانداری و بخشندگی
این تنها مسألهای بود که ابوسفیان در درستی دین خود بدان استدلال کرد. او به کعب بن اشرف گفت: آیا دین ما نزد خداوند دوستداشتنیتر است یا دین محمّد و یاران او؟ به نظر تو، کدام یک به حق نزدیکتر است؟ ما شتران برجسته کوهان اطعام میکنیم و به جای آب، شیر میدهیم و تا باد میوزد، غذا میدهیم. ابن اشرف پاسخ داد: شما بیشتر از آنان در مسیر هدایت هستید[۱۹۰].
در حقیقت این کار برای عرب فضیلت به شمار نمیرود، مگر اینکه بذل و بخشش آنان ناشی از ایمان عرب به الگوهای برتر باشد که انسان را به این کار وامیدارد یا ناشی از عواطف و احساسات پاک انسانی که سرچشمه آنان رؤیای نیاز دیگران و تعامل با آنان است. چنان که فرد را بدون خواهش دیگران یا انگیزش خاص به بذل و بخشش وامیدارد. در حالی که انگیزه عرب جاهلی غالبا دوری از ننگ و عار، پرهیز از هجو شاعران، مشهور نشدن در منطقه به لئامت و خاست و حفظ آبرو و حیثیت خویش، یا به امید خوشنامی یا آرزوی رهبری قبیله یا رقابت با دیگران بوده است. شواهد ما، در این باره فراوان است و به موارد اندک خلاف آن اعتنا نمیشود. زید الخیل، یکی از معروفان عرب که در شهرت و ریاست همتای حاتم طائی بود، وقتی خواست به کسی چیزی بدهد، او را وعده کرد که پس از انجام عملیات غارتگری خواستهاش را برآورده خواهد کرد؛ لذا هنگامی که بنی نمیر را غارت کرد، یک صد شتر از آنان به چنگ آورد، همه را به آن فرد داد[۱۹۱]. میدانیم که غارتگری به معنی قتل و کشتار مردان، زنان، کودکان و پیران، و اسارت آنان و چیرگی بر اموال مردم و هدر دادن آبروهاست.[۱۹۲].
حمیّت و عصبیت
در حقیقت، عصبیت و حمیّت از صفات مذموم و زشت است؛ زیرا عرب جاهلی معتقد است که باید فقط و فقط خویشاوندان و افراد قبیله را یاری کرد: خواه ظالم باشد و خواه مظلوم. قرآن مجید این اندیشه جاهلی را سرزنش کرده از آن به «حمیت جاهلی» تعبیر نموده است؛ زیرا بر پایه جهل و نادانی مبتنی است؛ ﴿إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ﴾[۱۹۳].[۱۹۴].
شجاعت
با ملاحظه اهداف و مواردی که این خصلت پسندیده به کار میرود، فرد شجاع سزاوار مدح و ثنا، یا مذمّت و سرزنش است. هرگاه از این خصلت در راه نیکی بهره برد، شایسته ستایش خواهد بود، و الّا در خور مذمّت. چنان که شجاعت برای شیر فضیلت نمیباشد. با دقّت نظر درمییابیم که راز شجاعت عرب چیست؟ اوضاع سرزمینی و زندگی در صحرا، بدون موانع طبیعی و بشری، و رویارویی با خطرات مداوم از سوی حیوانات وحشی و انسانهای دیگر، موجب میشد تا هر یک از افراد عرب احساس کند که خود مسئول حمایت و دفاع از خویشتن است و کسی جز دست و شمشیرش از او در مقابل قتل، غارت و اخذ ثار حمایت و دفاع نخواهد کرد. علاوه بر این مرد عرب در اغلب اوقات جز به کمک دست و شمشیرش نمیخورد و الّا خود خوراک دیگران خواهد شد. او معتقد است، اگر شجاع نباشد و به غفلت خونریزی نکند، او را خواهند خورد و لااقل چیزی برای خوردن نخواهد یافت. گویی با این منطق رفتار میکنند که اگر گرگ نباشی، گرگها تو را خواهند خورد.[۱۹۵].
شهامت، بیباکی و سرعت عمل
سخن گفتن از این خصلت تفاوتی با بحث از شجاعت ندارد. جز اینکه به اطمینان عرب جاهلی به عدم مسئولیت در قبال کارهای خود بازمیگردد. او مطمئن است که در هر حال، مظلوم باشد یا ظالم، از سوی قبیله یاری خواهد شد. علاوه بر این زندگی بادیهنشینی، جنگ ناگهانی و عملیات تروریستی ثار و دیگر خطرهایی که به طور مداوم عرب جاهلی را تهدید میکرد، مستلزم سرعت اقدام و اجرای فوری بود. هنگامی که احساس عدم مسئولیت نیز به این مسأله افزوده شود، بیباک و اقدام جسورانه را بیتردید، ویژگی ممتاز و حاکم بر کارهای عرب بیابانگرد میسازد. بر همین اساس کمتر فرد بردباری در میان آنان پیدا میشود که در مقابل حوادث خویشتنداری کند، مگر برخی از افراد مسن، یا بلند همّتان یا ترسوها که میخواهند شکستهای خود را با بردباری و خویشتنداری پوشش دهند.[۱۹۶].
غرور و عزّت
سخن از این صفات، و خصلتهایی چون: اعتماد به نفس، آزادگی، قدرت اراده، فصاحت و قدرت بیان، تفاوت چندانی با بحث از صفات پیش گفته ندارد. این خصلتها هم با ملاحظه اهداف و انگیزهها شایسته مدح یا سزاوار مذمّت است. علاوه بر آنچه گذشت، منشأ این صفات، گریز از پذیرش حکومت مرکزی است که میکوشد به هر طریقی شده بر مردم عرب جاهلی سلطه پیدا کند و خود را بر آنان تحمیل کند.[۱۹۷].
وفای به عهد
این یک خصلت پسندیده است، مگر اینکه پیمان به زیان جامعه باشد. طبع زندگی بادیهنشینی، این خصلت را بر مردم عرب جاهلی تحمیل کرد. سرچشمه پیمان حلف الفضول که برترین و شریفترین پیمان عرب جاهلی است؛ در حقیقت بنی هاشم بودند. همین طور است پیمان عبد المطلب با خزاعه. از اینرو نباید از این دو در خلقیات عرب جاهلی سخن گفت.
از آنچه گذشت روشن میشود که هیچ یک از خصلتهای مذکور شایسته تقدیر نیست و نمیتواند از فضایل اخلاقی و صفات انسانی باشد، مگر هنگامی که بر پایه اخلاق فاضله و بزرگ منشی انسانی یا تقوای الهی و شعور دینی انجام شود. در غیر این صورت برعکس عمل کرده سزاوار مذمّت و سرزنش خواهد بود.[۱۹۸].
بنای مکّه
نمیتوان تاریخ دقیق بنای مکّه و گسترش آن را چنان که شایسته نام «ام القری» شد، تعیین کرد. گویند: این شهر پیش از بنای کعبه به دست ابراهیم، ساخته شد. برخی از روایات به این نکته اشاره دارد. چنان که آیه قرآن، نیز بر همین نکته دلالت دارد؛ آنجا که ابراهیم از خدا خواست: ﴿رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا﴾[۱۹۹]. بنابراین تلاش برخی که میخواهند اثبات کنند، قصی بن کلاب نخستین کسی بود که مکّه را ساخت و پیش از آن کعبه در میان صحراء قرار داشت و مردم شبها آنجا را ترک و روزها بدان بازمیگشتند؛ درست نیست. تاریخ مکّه پیش از قصی بهترین شاهد است که این شهر آباد، دارای جمعیت، معروف و مشهور بوده است. آنچه برای ما مهم است، شناخت موقعیت دینی مکّه، میزان ارتباط قبایل عرب و دیگران با این شهر است[۲۰۰].
بنا به تصریح قرآن کریم[۲۰۱]، کعبه نخستین خانهای است که در سرزمین مکّه برای هدایت جهانیان و برکت عالمیان ساخته شده است. مشهور است که سنگ بنای کعبه را پیر پیامبران، ابراهیم (ع) گذاشت، امّا از سخنان حضرت علی (ع) به دست میآید که آدم (ع) این خانه را ساخت. ابراهیم پایههای آن را بالا برد و بنای آن را محکم کرد؛ نمیبینید خدای سبحان، پیشینیان از آدم (ص) تا پسینیان از این عالم را آزمود- به حرمت نهادن- سنگهایی بیزیان و سود که نبیند و نتواند شنید. پس خدا آن را خانه با حرمت خود ساخت و برای فراهم آمدن و عبادت مردمانش پرداخت. پس آن خانه را در سنگلاخی نهاد از همه سنگستانهای زمین دشوارتر و ریگزاری رویش آن از همه کمتر.به درّهای از دیگر درّهها تنگتر، میان کوههای سخت و ریگهایی نرم دشوار گذر و چشمههایی زه آب آن کم و جدا از هم، که شتر در آنجا فربه نشود و اسب و گاو و گوسفند علف نیابد. پس آدم و فرزندان او را فرمود تا روی بدان خانه دارند- و با حرمتش شمارند- پس خانه برای آنان جایگاهی گردید که سود سفرهای خود را در آن بردارند و مقصدی که بارهای خویش در آن فرود آرند؛ دلها در راه دیدار آن شیدا، از دشتهایی بیآب و گیاه...[۲۰۲].[۲۰۳]
دعای ابراهیم
ابراهیم (ع) ملاحظه کرد که خداوند خانهاش را در سرزمینی قرار داده که زندگی در آن دشوار و بسی سخت است. از اینرو از خداوند خواست ﴿رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ﴾[۲۰۴].
پروردگارا؛ من (یکی از) فرزندانم را در درّهای بیکشت، نزد خانه محترم تو، سکونت دادم. پروردگارا؛ تا نماز را بپا دارند، پس دلهای برخی از مردم را به سوی آنان گرایش ده و آنان را از محصولات (مورد نیازشان) روزی ده، باشد که سپاسگزاری کنند. دعای ابراهیم اجابت شد و مکّه قبله همه آرزومندان گردید.[۲۰۵].
تقدیس کعبه
خانه کعبه نزد همه ملّتها مقدّس بود. هندیها معتقدند که روح سیفا اقنوم سوم آنان در حجر الاسود حلول کرده است. صائبان و کلدانیان، کعبه را یکی از هفت خانه بزرگ میدانستند. یهودیان مدعیاند که مطابق آیین ابراهیم (ع) خداوند را در خانه کعبه میپرستند...[۲۰۶]. به هر حال کعبه نزد همه امّتها و طوایف خصوصا مردم عرب مقدّس بود. این تقدّس در طول عصر جاهلی نیز تداوم داشت. خصوصا که مردم عرب آن را منبع عزّت و جای آرزوهای خود میدانستند. اقوام دیگر به واسطه کعبه به چشم حسادت و کینه به آنان مینگریستند. بارها برای ربودن این افتخار از مردم عرب اقدام کردند و لااقل برای کاستن از اهمیت آن تلاش نمودند. چنان که در رقابت با آن، در جاهای مختلف کعبههایی را برای خود ساختند؛ از جمله:
- غسانیها در حیره خانهای در مقابل کعبه ساختند[۲۰۷].
- در نجران خانهای شبیه و مثل کعبه ساخته شد. کعبه نجران در شعر اعشی آمده است[۲۰۸].
- در سرزمین شام، کعبه شام بپا شد[۲۰۹].
- در یمن کعبه یمانی را ساختند[۲۱۰]. ابرهه در یمن خانهای ساخت و مردم را واداشت که آن را گرامی بدارند و به دور آن طواف کنند. او به پادشاه حبشه نوشت؛ کلیسایی برای تو ساختهام که تا کنون احدی نساخته است. مردم عرب را رها نخواهم کرد تا حج آنان را از خانه کعبه به این خانه بگردانم[۲۱۱]. ابرهه آنجا را زینت کرد و با بهترین و گرانبهاترین فرشها فرش نمود، امّا نتوانست مردم یمن را از رفتن به مکّه بازدارد تا چه رسد به اینکه سایر مردم و از جمله مردم مکّه را از کعبه بگرداند. مردم عرب و از جمله اهالی یمن به انجام مناسک حج در اطراف کعبه ادامه دادند. پس از آنکه یکی از افراد بنی کنانه، کلیسای ابرهه را آلوده کرد، موجبات خشم و غضب وی را فراهم نمود. ابرهه چنان که مشهور است، تصمیم گرفت با سپاه فیلسوار خود، خانه کعبه را از بین ببرد، امّا خداوند با فرستادن پرندگانی به نام ابابیل او و سپاهیانش را نابود کرد[۲۱۲].
- پیش از ابرهه، تبع بن حسان کوشید، با انهدام کعبه، سنگهای آن را به یمن ببرد و در آنجا خانهای بسازد که مورد احترام عرب باشد. خداوند شرّ او را هم دفع کرد[۲۱۳].[۲۱۴].
کعبه و بتها
میگویند: عمرو بن لحی بزرگ قبیله خزاعه، آن هنگام که سرپرستی کعبه را بر عهده داشت، در سفری به شام، بت معروف هبل را با خود به مکّه آورد و آن را در خانه کعبه قرار داد. این اولین بتی بود که بر روی کعبه قرار گرفت. سپس دیگران از او پیروی کردند. چنان که بتپرستی در میان مردم عرب رواج پیدا کرد و هر قبیله برای خود بتی بر روی کعبه گذاشت و از نقاط مختلف برای پرستش آن به مکّه میآمدند. شمار بتهای کعبه به سیصد بت رسید.
هرگاه میخواستند حج بگزارند، نزد بت خود میایستادند، نماز میخواندند، سپس تلبیه میگفتند تا به مکّه میرسیدند[۲۱۵]. در هر خانه یک بت بود که اعضای خانواده آن را میپرستیدند. هرگاه کسی میخواست سفر کند، آخرین کارش در خانه این بود که بت را مسح کند و چون از سفر بازمیگشت، نخستین کارش در خانه، مسح بت بود. از اینرو برخی عقیده دارند که پیش از انتقال هبل توسط عمرو بن لحی، از شام به مکّه، کسی در حجاز بتپرست نبود[۲۱۶].
در مقابل گروهی دیگر عقیده دارند که فرزندان اسماعیل از مکّه بیرون نمیرفتند تا اینکه جمعیت آنان زیاد شد و شهر مکّه گنجایش آنان را نداشت. بین آنها جنگهایی به وقوع پیوست. گروهی مجبور شدند از مکّه بیرون روند و در سرزمینهای دیگر پراکنده شوند.
هر گروهی که از مکّه بیرون میرفتند، یکی از سنگهای حرم را با خود میبردند و آنجا که فرود میآمدند، نصب میکردند و پیرامون آن طواف مینمودند. چنان که پیرامون کعبه طواف میکردند. این کار به سنگپرستی انجامید. بعدها دین پدرانشان را که دین اسماعیل بود، فراموش کردند و بتپرستی پیش گرفتند[۲۱۷]. با این حال چیزهایی از عهد ابراهیم و اسماعیل باقی بود که بدان عمل میکردند. از جمله: گرامیداشت و طواف به دور خانه کعبه، حج و عمره، وقوف در عرفات و مشعر الحرام و قربانی؛ البته چیزهایی هم وارد مناسک حج کرده بودند که از آن نبود[۲۱۸]. از دیدگاه ما، راز بتپرستی اعراب موضوع دوم است، امّا عمرو بن لحی، او نخستین کسی است که در پشتبام و پیرامون کعبه بت گذاشت و دیگران از او تبعیت کردند.[۲۱۹].
سرپرستی کعبه
این منصب در ابتدا در دست فرزندان اسماعیل بود. سپس به دائیهای جرهمی آنان رسید. گفته میشود: پس از آن عمالقه منصب تولیت کعبه را به دست گرفتند، امّا دوباره به جرهم رسید. سپس هنگامی که شمار فرزندان اسماعیل رو به فزونی گذاشت و قدرت و توانی به دست آوردند، به رهبری رئیس خزاعه با جرهم جنگیدند و تولیت کعبه را از آنان گرفتند. این منصب همچنان در اختیار آنان بود تا این که قصی بن کلاب، جد چهارم رسول خدا (ص) از آنان گرفت.
تولیت کعبه به دست حلیل خزاعی پدر زن قصی بود. او منصب تولیت را پس از مرگ خود به دخترش که همسر قصی بود، واگذار کرد، امّا کلید خانه را نزد مردی به نام ابوغبشان گذاشت. قصی آن را به یک خمره شراب از وی خرید. چنان که این معامله ضرب المثل رایج عرب شد که میگویند: ارزانتر از فروش ابوغبشان. در اثر این کار، جنگهایی بین قریش و خزاعه روی داد که در نهایت قریش به پیروزی رسید[۲۲۰].
دیدگاه دیگر در انتقال تولیت کعبه آن است که قصی تولیت آن را پس از جنگهایی با خزاعه، به زور از آنان گرفت[۲۲۱]. دیدگاه سوم آن است که حلیل خزاعی به هنگام مرگ وصیت کرد که تولیت کعبه از دامادش قصی باشد. این نظر خزاعیهاست[۲۲۲]. به هر حال، قصی در قرن دوم پیش از هجرت، خانه کعبه را تجدید بنا کرد[۲۲۳] و در کنار آن، دار الندوه را ساخت. قریش برای حکومت، قضاوت و مشورت در این محل گرد هم میآمدند[۲۲۴].[۲۲۵].
سنت حلف
در عصر جاهلیت، اعراب علاوه بر تعصّبی که به قبیله و خویشاوند خود داشتند به وسیله قسم نیز هم پیمان میشدند که این هم پیمانی از راه قسم را «حلف» مینامیدند.
به موجب این سنت که عملاً حکم پیمانی شبه نظامی در میان هم سوگندان را داشت، قبایل ضعیف به بهرهبرداری از حمایت نظامی قبیله قدرتمندی که با او پیمان حلف میبستند مبادرت میورزیدند.
از آنجا که محیط عربستان در عصر جاهلی مبتنی بر غارت و چپاول بود، گاه دو قبیله برای غارت قبیلهای دیگر هم پیمان میشدند. گاهی نیز قبیلهای کوچک و ضعیف، برای حفظ خود از چپاول دیگر قبایل، با قبیله بزرگتر و قویتری هم پیمان میشد.
از نکات جالب در این حلفها این بود که در این حلفها تعصّب دینی و نژادی وجود نداشته است؛ مثلاً در یثرب عصر جاهلیت، اوسیان با بنی قریظه و خزرجیان با بنی قینقاع که دو طایفه یهودی بودند هم پیمان بودند و این در حالی بود که اوس و خزرج هر دو از عربهای جنوبی و از یک نیای مشترک به نام «حارثة بن ثعلبة بن عمروبن عامر» بودند[۲۲۶]. حلف المطیبین، حلف الاحلاف، حلف الاحابیش، لعقة الدم و حلف الفضول از حلفهای معروف عصر جاهلیتاند[۲۲۷].
سنت جوار
سنت جوار یکی دیگر از پیمانهایی بود که در جامعه جاهلی تکوین یافته و منبعث از شرایط خاص حیات اجتماعی این جامعه بود. جوار عمدتاً طالب حمایت فرد از مجیر برای دفاع از زندگی و مال و ناموس او بود. به موجب این سنت که باید رسماً اعلام میشد تا مردم از آن باخبر شوند و حقوق جوار را محترم شمارند، وقتی یک فرد و گاه یک عشیره، یا قبیله به تنهایی نمیتوانست از جان و مال خود دفاع کند و در عین حال مجبور به اقامت در جایی و یا رفت و آمد به مکانی نو بود، به فرد صاحب نفوذی متوسل میشد و با استفاده از سنت جوار، امنیت خویش را تحصیل میکرد[۲۲۸].[۲۲۹]
جاهلیت در دیگر سرزمینها
پیش از بعثت رسول خدا(ص) انسانها در سرتاسر جهان و در جنبههای مختلف دچار جاهلیتی عمیق و ناهنجاریهای بسیار بودند. بت پرستی؛ خرافه پرستی، فحشا و فساد اخلاق، تبرج و خودآرایی زنان، قتل و غارتگری، تعصبات جاهلی، میگساری، غنا و موسیقی در میان آنان از رایجترین آداب اجتماعی و فرهنگی بود. در آستانه بعثت رسول خدا(ص)، جهان در سیطره دو امپراتوری متمدن آن روزگار، ایران و روم در شرق و غرب و شاهد درگیریهای نظامی دو ابر قدرت بود. نزاعهای درونی و فساد و شهوترانیهای دربار از یک سو و جنگ و خونریزی با یکدیگر برای توسعه قلمرو، جهان آن روزگار را تحت سلطه خود و در جاهلیت عمیقی غرق کرده بود. آیین رسمی ایرانیان زرتشتی و آیین رسمی رومیان، مسیحی بود و این دولتها به هیچ وجه اجازه ظهور دینی جدید را در مناطق خود نمیدادند. بخشهایی از مناطقی مانند عراق، حیره، جزیره و یمن از مستعمرات ایران به شمار میرفت و بخشهایی از آسیا نیز زیر سلطه سیاسی و فرهنگی آن بود.
امپراتوری روم نیز به دو بخش بزرگ شرقی و غربی تقسیم میشد. قسطنطنیه (ترکیه) شام (سوریه) فلسطین، لبنان، اردن، مصر و برخی سرزمینهای دیگر، در قلمرو روم شرقی قرار داشت و اروپای امروزی هم امپراتوری روم غربی را تشکیل میداد[۲۳۰].
حبشه (اتیوپی) یکی از مناطق مهم آن روز و از مستعمرات امپراتوری روم شرقی و به تبع روم، دارای مذهب مسیحی بود که با تحریک روم شرقی در صدد الحاق یمن به حبشه و قرار دادن یمن در شمار مستعمرات روم شرقی بود. در مقابل، عربستان جنوبی با کمک گرفتن از ایران به مقابله با حبشه بر آمد، اما یاری ایرانیان سودی نبخشید و سرانجام عربستان جنوبی بخشی از حبشه و از مستعمرات روم شرقی شد[۲۳۱]، البته این پیروزی دوام چندانی نیاورد، خسرو پرویز با لشکرکشی توانست عربستان جنوبی را به امپراتوری ایران ملحق سازد[۲۳۲]. آسانی دست به دست شدن ایالتها در میان دو امپراتوری در خلال جنگ نشان میداد که رعایای آنان پایبندی چندانی به هیچ یک از دو امپراتوری نداشتند[۲۳۳]. و اصولاً به جهت اینکه در عربستان حکومتی نبود، دین رسمی هم به جز بت پرستی وجود نداشت. البته به صورت پراکنده تعداد اندکی مسیحی در مکه و یهودیان زیادی نیز در مدینه بودند که هیچ محدودیتی برای مراسم مذهبی خود نداشتند.
درست زمانی که درگیریهای سیاسی و مذهبی، نیروی دو ابرقدرت ایران و روم را فرو میکاست و جهان در حیرت و گمراهی بود، اسلام، با بعثت رسول خدا(ص) به عنوان قدرت سوم ظهور کرد و هر دو امپراتوری ایران و روم را به همراه ادیان موجود در این دو امپراتوری، به چالش کشید و ادیان مهم آن عصر را به همراه ملتها، متوجه ظهور الهی خود کرد.
افزون بر دو امپراتوری ایران و روم، از تمدنهای مهم این عصر تمدنهای مصر و هند است که هر دو بت پرست بوده و بیشتر به صورت قبیلهای زندگی میکردند[۲۳۴].
رسول خدا(ص) با بعثت خویش در فرایند ارتباط انسانها با یکدیگر، مهندسی مجددی انجام داد و انسانها را در شناخت ماهیت خودشان، توانمند ساخت، نتیجه این شناخت، جمع کردن انسانها، قبائل و اشخاص مختلف زیر پرچمی بود که به حسب و نسب فکر نمیکردند، حتی زبان هم برای آنان اهمیتی نداشت[۲۳۵].
جستارهای وابسته
منابع
- دینپرور، سیدجمالالدین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱
- میرزایی، عباس و سلطانی مقدم، سعیده، عصر جاهلیت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲
- حسینی ایمنی، سید علی اکبر، جنگهای اعراب جاهلی، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱
- اسماعیلی، مهران، مقاله «جاهلیت»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹
- نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم
- عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱
- میرحسینی و فلاح، شیوههای مبارزه پیامبر با فرهنگ جاهلی
- محمدی، داداشنژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ج۱
پانویس
- ↑ سالم، تاریخ عرب قبل از اسلام، ترجمه صدرینیا، ص۴۵.
- ↑ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۲۶۰.
- ↑ حِتی، تاریخ عرب، ص۳۶.
- ↑ قاسم بن سلام، النسب، ص۲۲.
- ↑ ابوحیان توحیدی، البصائر و الذخائر، ج۶، ص۲۱۲.
- ↑ السؤدد، بذل النّدى و كف الأذى و نصرة المولى و تبجيل القرى، اسامة بن منقذ، لباب الآداب، ص۶۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۲۶۴.
- ↑ سالم، تاریخ عرب قبل از اسلام، ص۳۱۱-۳۱۲.
- ↑ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۲۷۴؛ سالم، تاریخ عرب قبل از اسلام، ترجمه صدرینیا، ص۳۱۳.
- ↑ آیینه وند، جزیرة العرب پیش از اسلام، ص۳۴.
- ↑ جاحظ، حیاة الحیوان، ج۷، ص۴۶۲؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۲۹۹.
- ↑ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۱، ص۵۸۱.
- ↑ واعظی، «وضعیت زن در جاهلیت»، فصلنامه تاریخ در آینه پژوهش، به نقل از: بخاری، صحیح، ج۶، ص۶۹: كنا في الجاهلية لانعد النساء شيئاً.
- ↑ ﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ * يَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ أَلَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ﴾ «و چون یکی از ایشان را به دختر (دار شدن) نوید دهند چهرهاش (از خشم) سیاه میشود و او (ناگزیر) خشم خود را فرو میخورد * از بدی خبری که به او دادهاند از قوم خود پنهان میگردد؛ آیا او را با (احساس) خواری نگه دارد یا (زنده) در خاک پنهان کند؛ هان! بد داوری میکنند» سوره نحل، آیه ۵۸-۵۹.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۸۱-۸۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۱-۱۷۲.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَنْ لَا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئًا وَلَا يَسْرِقْنَ وَلَا يَزْنِينَ وَلَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ...﴾ «ای پیامبر! چون زنان مؤمن نزد تو آیند تا با تو بیعت کنند که هیچ چیز را با خدا شریک نگردانند و مرتکب دزدی نشوند و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند.».. سوره ممتحنه، آیه ۱۲.
- ↑ مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۲۲، ص۹۶.
- ↑ صدوق، الخصال، ج۱، ص۲۲۶.
- ↑ گوستاولوبون، تاریخ تمدن اسلام و عرب، ص۶۲.
- ↑ محمدی، داداشنژاد، حسینیان، تاریخ اسلام، ج۱، ص۲۳.
- ↑ "وَ قَالَ (ع): «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ، وَ عِلْمُهُ مَعَهُ [لَمْ یَنْفَعْهُ] لَا یَنْفَعُهُ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۱۰۷.
- ↑ سوره انعام، آیه 100.
- ↑ سوره بقره، آیه 32.
- ↑ سوره هود، آیه 46.
- ↑ المعجم المفهرس، «علم».
- ↑ ر.ک: نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۲۰۱ـ۲۰۳.
- ↑ در دوره پیش از اسلام رسم بر این بود که بهترین اشعار را بر پرده کعبه میآویختند. از این مجموعه در تاریخ به عنوان "معلّقات سبع" نام برده شده است.
- ↑ ر.ک: دینپرور، سیدجمالالدین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۲۳۸ـ ۲۳۹.
- ↑ ر.ک: میرزایی، عباس و سلطانی مقدم، سعیده، عصر جاهلیت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۸۶؛ دینپرور، سیدجمالالدین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۲۳۹.
- ↑ ر.ک: دینپرور، سیدجمالالدین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۲۳۸.
- ↑ بهاءالدین خرمشاهی، "جاهلیت"، دانشنامه قرآن و قرآنپژوهی، ج۱، ص ۸۳۱ ـ۸۳۳.
- ↑ ر.ک: نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۲۰۱ـ۲۰۳.
- ↑ بنگرید: شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۱۷۴.
- ↑ بنگرید: النظم الإسلامیة، ص۴۴۲.
- ↑ «و فرزندانتان را از ناداری نکشید؛ ما به شما و آنان روزی میرسانیم» سوره انعام، آیه ۱۵۱.
- ↑ «و آنگاه که از دختر زنده در گور نهاده، بپرسند: * که به کدام گناه او را کشتهاند؟» سوره تکویر، آیه ۸-۹.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ص۴۴۳.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۱۶۶.
- ↑ سالم، عبدالعزیز، تاریخ عرب قبل از اسلام، ص۳۳۶ـ ۳۳۸.
- ↑ ر.ک: میرزایی، عباس و سلطانی مقدم، سعیده، عصر جاهلیت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۸۷ ـ ۸۸.
- ↑ ر.ک: دینپرور، سیدجمالالدین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۲۳۹.
- ↑ المفصل، ج ۴، ص ۲۷۱.
- ↑ العین، ج ۸، ص ۳۸؛ لسان العرب، ج ۵، ص ۲۷۱، «وبر».
- ↑ لسان العرب، ج ۵، ص ۱۶۲، «مدر».
- ↑ سالم، عبدالعزیز، تاریخ عرب قبل از اسلام، ص۱۵؛ شوقی ضیف، عصر جاهلی، ص۸۱.
- ↑ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۱۶۰ـ۱۶۱.
- ↑ ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج۴، ص۲۰۰.
- ↑ نویری، شهاب الدین احمد، نهایة الارب فی فنون الأدب، ج۶، ص۶۷.
- ↑ ر.ک: دینپرور، سیدجمالالدین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۲۴۰.
- ↑ المغازی، ج ۳، ص ۸۸۲؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۳۰ ـ ۴۳۱؛ شرح الاخبار، ج ۱، ص ۳۰۹ ـ۳۱۰.
- ↑ ر.ک: اسماعیلی، مهران، مقاله «جاهلیت»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹.
- ↑ الطبقات، ج ۲، ص ۱۰۸؛ الکامل، ج ۳، ص ۱۴۰؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۲۵۳.
- ↑ «فَأَطْفِئُوا مَا کَمَنَ فِی قُلُوبِکُمْ مِنْ نِیرَانِ الْعَصَبِیَّةِ وَ أَحْقَادِ الْجَاهِلِیَّةِ فَإِنَّمَا تِلْکَ الْحَمِیَّةُ تَکُونُ فِی الْمُسْلِمِ مِنْ خَطَرَاتِ الشَّیْطَانِ وَ نَخَوَاتِهِ وَ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِهِ...»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
- ↑ الرسائل، ص ۴۷۷، ۵۲۲؛ المفصل، ج ۴، ص ۲۹۱ ـ ۲۹۹.
- ↑ المفصل، ج ۴، ص ۲۹۱.
- ↑ ر.ک: اسماعیلی، مهران، مقاله «جاهلیت»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹.
- ↑ دولت معینیان به دست سبأ منقرض شد. پایتخت دولت سبأ مآرب بوده است. در سورههای سبأ، آیات ۱۵ و ۱ و نمل، آیه ۲۱ به قوم سبأ اشاره شده است. دولت حِمیر با استفاده از اختلاف سبأ آنان را شکست داده و خود بر اریکه قدرت تکیه زد و در طول مدت حکومت خود رومیان را شکست داد، اما از حبشیان شکست خورد.
- ↑ سالم، تاریخ عرب قبل از اسلام، ص۷۵-۹۸؛ و نیز ر.ک: نبیه عاقل، تاریخ العرب القدیم، ص۸۲-۱۰۸.
- ↑ ر.ک: نبیه عاقل، تاریخ العرب القدیم، ص۱۲۵ ـ ۱۵۰.
- ↑ نبط، به معنای آب است؛ علت نامگذاری اینها نیز آن است که ایشان در مناطقی میان عراق و شام که پر آب بوده زندگی میکردند (ر.ک: نبیه عاقل، تاریخ العرب القدیم، ص۱۰۹-۱۲۴).
- ↑ حتی، تاریخ عرب، ص۱۰۹؛ سالم، تاریخ عرب قبل از اسلام، ص۱۲۵-۱۵۳.
- ↑ حائر و حیره، به معنای جایی است که آب در آن جمع میشود و حیره قدیم همین نجف فعلی است.
- ↑ سالم، تاریخ عرب قبل از اسلام، ص۱۷۵ - ۲۲۵.
- ↑ غسانیان از قبائل یمنی هستند که پس از خراب شدن سد مآرب (مأرِب) از یمن به شمال آمدند و در شرق اُردن مستقر شدند.
- ↑ ر.ک: نبیه عاقل، تاریخ العرب القدیم، ص۱۵۰-۲۰۰.
- ↑ محمدی، داداشنژاد، حسینیان، تاریخ اسلام، ج۱، ص۲۶.
- ↑ «و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
- ↑ شکری آلوسی، محمود، بلوغ الإرب فی معرفة احوال العرب، ج۲، ص۳۰۳.
- ↑ شکری آلوسی، محمود، بلوغ الإرب فی معرفة احوال العرب، ج۲، ص۳۰۳ـ۳۶۷.
- ↑ «إِنَّ اللَّهَ [تَعَالَی] بَعَثَ مُحَمَّداً (ص) نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ وَ أَمِیناً عَلَی التَّنْزِیلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَی شَرِّ دِینٍ وَ فِی شَرِّ دَارٍ، مُنِیخُونَ بَیْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَیَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْکَدِرَ وَ تَأْکُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَکُمْ، الْأَصْنَامُ فِیکُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِکُمْ مَعْصُوبَةٌ»؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۲۶.
- ↑ ر.ک: دینپرور، سیدجمالالدین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۲۳۹.
- ↑ حتی، تاریخ عرب، ص۳۳.
- ↑ آلوسی، بلوغ الارب، ج۱، ص۲۰۳.
- ↑ برای وسعت قلمرو تجارت قریش، ر.ک: یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۲؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۸، ص۱۷۲؛ سالم، تاریخ عرب قبل از اسلام، ص۱۷۵-۲۴۸.
- ↑ سالم، تاریخ عرب قبل از اسلام، ص۱۷۵-۵۲۷.
- ↑ حتی، تاریخ عرب، ص۳۳.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۳، ص۹؛ بغدادی، خزانة الأدب و لب لباب لسان العرب، ج۳، ص۳۷۸.
- ↑ محمدی، داداشنژاد، حسینیان، تاریخ اسلام، ج۱، ص ۲۷.
- ↑ آبادی کوچک در صحرا، قطعه کوچک زمین دارای آب و علف.
- ↑ حدود العالم من المشرق الی المغرب، ص۴۳۵؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۱، ص۲۱.
- ↑ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۱، ص۲۱.
- ↑ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۱، ص۳۱۶.
- ↑ قزوینی، زکریا بن محمد، آثار البلاد و اخبار العباد، ج۱، ص۱۲۹؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۷۰.
- ↑ قزوینی، زکریا بن محمد، آثار البلاد و اخبار العباد، ج۱، ص۱۲۹؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۷۰.
- ↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۷۰.
- ↑ شوقی ضیف، عصر جاهلی، ص۹۰.
- ↑ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۴، ص۱۵۱ـ۱۵۳.
- ↑ ر.ک: نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۲۰۱ـ۲۰۳.
- ↑ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۱۸۷ـ ۱۸۸.
- ↑ ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، جنگهای اعراب جاهلی، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۲۶۷ـ ۲۶۸.
- ↑ محمد بن حبیب، المحبر، ص۳۲۴.
- ↑ «ای مؤمنان! بر شما حلال نیست که از زنان بر خلاف میل آنان (با نگه داشتن در نکاح خود) میراث برید و برای آنکه (با طلاق خلع) برخی از آنچه بدیشان دادهاید باز برید، با آنان سختگیری نکنید مگر آنکه به زشتکاری آشکاری دست یازیده باشند و با آنان شایسته رفتار کنید» سوره نساء، آیه ۱۹.
- ↑ عبدالاسلام الترمانینی، الزواج عند العرب فی الجاهلیه و السلام، ص۱۹۲.
- ↑ «و چون یکی از ایشان را به دختر (دار شدن) نوید دهند چهرهاش (از خشم) سیاه میشود و او (ناگزیر) خشم خود را فرو میخورد. از بدی خبری که به او دادهاند از قوم خود پنهان میگردد؛ آیا او را با (احساس) خواری نگه دارد یا (زنده) در خاک پنهان کند» سوره نحل، آیه ۵۸ ـ ۵۹
- ↑ «و آنگاه که از دختر زنده در گور نهاده، بپرسند: که به کدام گناه او را کشتهاند؟» سوره تکویر، آیه ۸ ـ ۹
- ↑ ﴿قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلَادَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ وَحَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ﴾«به راستی آنان که فرزندان خویش را از بیخردی به نادانی کشتند و آنچه خداوند روزی آنان کرده بود با دروغ بافتن به خداوند حرام دانستند زیان کردند، بیگمان گمراه شدند و رهیافته نبودند» سوره انعام، آیه ۱۴۰.
- ↑ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۴، ص۱۵۱ـ۱۵۳.
- ↑ ر.ک: نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۲۰۱ـ۲۰۳.
- ↑ سالم، عبدالعزیز، تاریخ عرب قبل از اسلام، ص۳۵۷ـ ۳۵۸.
- ↑ میرزایی، عباس و سلطانی مقدم، سعیده، عصر جاهلیت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۸۸ ـ۹۰.
- ↑ عبدالاسلام الترمانینی، الزواج عند العرب فی الجاهلیة و السلام، ص۱۹ـ۴۰؛ عبدالعزیز سالم، تاریخ عرب قبل از اسلام، ص۳۴۹ـ۳۵۰.
- ↑ «و با زنانی که پدرانتان به نکاح آوردهاند، ازدواج نکنید که کاری زشت و ناخوشایند و بیراه است؛ مگر آنچه از پیش (در زمان جاهلیت) روی داده است» سوره نساء، آیه 22.
- ↑ ر.ک: میرزایی، عباس و سلطانی مقدم، سعیده، عصر جاهلیت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۹۰ـ ۹۱.
- ↑ ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، جنگهای اعراب جاهلی، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۲۶۸.
- ↑ شوقی ضیف، عصر الجاهلی، ص۷۱.
- ↑ شوقی ضیف، عصر الجاهلی، ص۷۱.
- ↑ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۵، ص۲۰۲.
- ↑ ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، جنگهای اعراب جاهلی، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۲۶۹ـ۲۷۰.
- ↑ فروخ، عمر، تاریخ الجاهلیه، ص۱۴۷.
- ↑ ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، جنگهای اعراب جاهلی، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۲۷۱.
- ↑ جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ص۱۰۳.
- ↑ توتمها موجوداتی بودند که برخی قبائل غیر متمدن آنها را مقدس میدانستند و هر فردی از افراد قبیله به وجود رابطه و پیوندی میان خود و یکی از آنها اعتقاد داشت که «توتم» او نامیده میشد.
- ↑ شوقی ضیف، العصر الجاهلی، ص۹۸.
- ↑ برای آگاهی تفصیلی از منشأ بتپرستی، ر.ک: جعفریان، سیره رسول خدا(ص)، ص۱۰۳ - ۱۲۰.
- ↑ هشام کلبی، الأصنام، ص۱۷ و ۷؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۷۷.
- ↑ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۵۴.
- ↑ ابن قتیبه، المعارف، ص۲۶۶.
- ↑ مقدسی، البدأ و التاریخ، ج۴، ص۳۱.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۹، ص۵۷.
- ↑ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۵، ص۳۰۰.
- ↑ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۵۴.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۴۰؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۲، ص۲۴۸.
- ↑ هشام کلبی، الاصنام، ص۳۲.
- ↑ ابن درید، الاشتقاق، ص۱۹۳، ۳۹۷ و ۴۶۹.
- ↑ محمدی، داداشنژاد، حسینیان، تاریخ اسلام، ج۱، ص ۳۱.
- ↑ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۴، ص۱۵۱ـ۱۵۳.
- ↑ ر.ک: نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۲۰۱ـ۲۰۳.
- ↑ توتم گاهی حیوان و گاهی گیاه بود که از صاحب خود دفاع و حمایت میکرد.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۵۱ـ ۱۵۲.
- ↑ الاصنام، ص ۱۶؛ المحبّر، ص ۳۱۵.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۲۶.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۲۶.
- ↑ الطبقات، ج ۲، ص ۳۷؛ المغازی، ج ۱، ص ۲۹۷.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۲۶.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۲۴ ـ ۱۲۵؛ الاصنام، ص ۱۳.
- ↑ معجم البلدان، ج ۵، ص ۲۰۴؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۲۴ ـ ۱۲۵.
- ↑ المفصل، ج ۶، ص ۲۵۰.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۱۷ ـ ۱۱۹؛ الاصنام، ص ۲۷ ـ ۲۸.
- ↑ «آیا بتهای «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیدهاید؟ و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹ ـ ۲۰
- ↑ «و گفتند: هیچ گاه از خدایان خویش دست برندارید و هرگز از ودّ و سواع و یغوث و یعوق و نسر، دست نکشید» سوره نوح، آیه ۲۳.
- ↑ «و آنان که به جهان واپسین ایمان ندارند» سوره انعام، آیه ۱۵۰.
- ↑ «خدای شما خدایی یگانه است بنابراین آنان که به جهان واپسین بیایمانند دلهایی ناباور دارند و سرکشند» سوره نحل، آیه ۲۲.
- ↑ «مثل بد از آن آنان است که به جهان واپسین ایمان ندارند و مثل برتر از آن خداوند است و اوست که پیروز فرزانه است» سوره نحل، آیه ۶۰.
- ↑ ر.ک: اسماعیلی، مهران، مقاله «جاهلیت»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹.
- ↑ الحیوان، ج ۱، ص ۱۴۶، ۱۹۲ ـ ۱۹۳.
- ↑ الحیوان، ج ۱، ص ۲۰۳؛ لسان العرب، ج ۱۵، ص ۸۹؛ القاموس المحیط، ج ۴، ص ۳۶۲، «عز».
- ↑ اخبار مکه، ج ۲، ص ۱۶ ـ ۱۷.
- ↑ الحیوان، ج ۶، ص ۴۲۴.
- ↑ الحیوان، ج ۶، ص ۴۲۳، ۴۲۷.
- ↑ حیاة الحیوان، ج ۲، ص ۵۳۹.
- ↑ تیماء شهر کوچکی بین شام و وادی القری (وادی القری بین مدینه و شام و از توابع مدینه بوده است)؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۶۷.
- ↑ فدک قریهای در فاصله ۲ یا ۳ روز مسافت از مدینه بوده است.
- ↑ خیبر منطقهای است در ۸ منزلی به طرف شام که دارای قلعهها و کشتزارها و نخیلات بسیار بوده است؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۴۰۹.
- ↑ شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۰۲ـ۴۰۳.
- ↑ ر.ک: میرزایی، عباس و سلطانی مقدم، سعیده، عصر جاهلیت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۹۱ـ۹۳.
- ↑ مقاییس اللغه، ج ۳، ص ۱۳۳، «سجد».
- ↑ مفردات، ص ۱۵۱، «بیت»؛ الاصنام، ج ۶۸.
- ↑ لسان العرب، ج ۱، ص ۷۱۸، «کعب».
- ↑ الاصنام، ص ۴۵؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۸؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۵۵.
- ↑ کتاب مقدس، ارمیا ۱۱: ۱۲ ـ۱۳؛ خروج ۲۰.
- ↑ البحرالمحیط، ج ۴، ص ۳۵۶ ـ ۳۵۷؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۴، ص ۱۱۹۸؛ المحرر الوجیز، ج ۲، ص ۱۵۲.
- ↑ «ای مؤمنان! جز این نیست که شراب و قمار و انصاب و ازلام، پلیدی (و) کار شیطان است پس، از آنها دوری گزینید باشد که رستگار گردید» سوره مائده، آیه ۹۰.
- ↑ الاصنام، ص ۲۰؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۴.
- ↑ الکافی، ج ۸، ص ۲۸؛ سنن الترمذی، ج ۳، ص ۳۷؛ المصنف، ج ۴، ص ۳۴۱.
- ↑ الفروق اللغویه، ص ۹۳.
- ↑ «خداوند، خانه محترم کعبه را (وسیله) برپایی (امور) مردم کرده است و (نیز) ماه حرام و قربانی (بینشان) و قربانیهای دارای گردنبند را» سوره مائده، آیه ۹۷.
- ↑ «و (قربانی) شتران تنومند را برای شما از نشانههای (بندگی) خداوند قرار دادهایم، شما را در آنها خیری است پس نام خداوند را بر آنها در حالی که بر پا ایستادهاند ببرید (و آنها را نحر کنید) و چون پهلوهاشان به خاک رسید (و جان دادند) از (گوشت) آنها بخورید و به مستمند خواهنده و خويشتندار بخورانيد بدينگونه آنها را براى شما رام كردهايم باشد كه سپاس گزاريد.» سوره حج، آیه ۳۶.
- ↑ زبدة البیان، ص ۲۹۵.
- ↑ بحیره (گوش چاک داده)، ماده شتری که ۵ شکم یا بیشتر زاییده بود، سائبه (رها شده)، ماده شتری که ۱۰ شکم ماده زاییده بود، وصیله (به مقصود رسیده)، گوسفند ماده ای که در ۵ شکم، ۱۰ ماده میزایید و گوسفند نری در این ۵ شکم نداشت، حام شتر نری که از صلب آن ۱۰ شتر به دست آمده باشد.
- ↑ «خداوند هیچ (چیز ممنوعی چون) بحیره (- شتر ماده گوش بریده چند شکم زاده) و سائبه (- ماده شتر نذر بت شده) و وصیله (- میش دوگانیک نر و مادهزاده) و حامی (- شتر نر با ده نتاج) قرار نداده است اما کافران بر خداوند دروغ میبافند و بیشتر آنان خرد نمیورزند» سوره مائده، آیه ۱۰۳.
- ↑ ر.ک: اسماعیلی، مهران، مقاله «جاهلیت»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹'.
- ↑ المفصل، ج ۸، ص ۱۱۲ ـ ۱۴۳؛ مکاتیب الرسول، ج ۱، ص ۱۰۰ ـ ۱۰۱.
- ↑ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۳۲، ج ۳، ص ۱۰۷۸؛ ج ۴، ص ۱۶۲۳.
- ↑ البیان والتبیین، ج ۱، ص ۲۵۹ ـ ۲۶۳.
- ↑ حکیم به فرد با تجربهای گفته میشد که با سخنان، عبارات، داستانها و ضرب المثلهای خود راه درست را به دیگران میآموخت و آنان را از خطا میرهانید.
- ↑ کتاب مقدس، پادشاه اول، ۴: ۳۲؛ دوم تواریخ ۹: ۵ - ۶.
- ↑ المغازی، ج ۳، ص ۱۱۱۶؛ الاوائل، ابوهلال، ص ۲۲۱؛ العقد الفرید، ج ۸، ص ۸۴.
- ↑ الطبقات، ج ۱، ص ۳۲۸؛ سنن ابی داوود، ج ۲، ص ۲۹۰.
- ↑ الاستیعاب، ج ۲، ص ۷۵۱؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۴۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۴۲۴؛ الطبقات، ج ۳، ص ۲۶۳؛ تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۴۱۴.
- ↑ الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۸۳۸؛ المغازی، ج ۱، ص ۲۴۹؛ الطبقات، ج ۸، ص ۱۹۱.
- ↑ الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۹۴۷؛ الطبقات، ج ۸، ص ۳۳۳.
- ↑ الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۹۱۰؛ اسدالغابه، ج ۵، ص ۵۴۳.
- ↑ ر.ک: اسماعیلی، مهران، مقاله «جاهلیت»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۲۳، ص۴۵.
- ↑ آیینه وند، تاریخ سیاسی اسلام، ص۳۸.
- ↑ ابن حمدون، التذکرة الحمدونیة، ج۷، ص۴۰۶.
- ↑ برای دیدن تفصیل این مطالب ر.ک: زیدان، تاریخ التمدن الاسلامی، ج۲، ص۱۲-۲۵.
- ↑ نویری، نهایة الأرب فی معرفة أنساب العرب، ص۴۰۱.
- ↑ محمدی، داداشنژاد، حسینیان، تاریخ اسلام، ج۱، ص ۲۹.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۴، ص۶؛ سیره ابن کثیر، ج۳، ص۱۱.
- ↑ الاغانی، ج۱۷، ص۲۵۵.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص۱۷۰.
- ↑ «(یاد کن) آنگاه را که کافران به ننگ - ننگ جاهلی- دل نهادند و خداوند، آرامش خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان فرو فرستاد و آنان را به فرمان پرهیزگاری پایبند کرد و آنان بدان سزاوارتر و شایسته آن بودند و خداوند به هر چیزی داناست» سوره فتح، آیه ۲۶.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص۱۷۱.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص۱۷۱.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص۱۷۲.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص۱۷۲.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص۱۷۳.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! این شهر را امن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بتها دور بدار» سوره ابراهیم، آیه ۳۵.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص۱۷۳.
- ↑ ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ﴾ «بیگمان نخستین خانهای که برای (عبادت) مردم (بنا) نهاده شد همان است که در مکّه است، خجسته و رهنمون برای جهانیان» سوره آل عمران، آیه ۹۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲؛ ر.ک: تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۱۲۶- ۱۲۹؛ اخبار مکّه، ج۱، ص۳- ۳۰؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۰۰.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص۱۷۴.
- ↑ «پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در درّهای کشتناپذیر نزدیک خانه محترم تو جای دادم تا در آن نماز برپا دارند؛ پس دلهایی از مردم را خواهان آنان گردان و به آنها از میوهها روزی فرما باشد که سپاس گزارند» سوره ابراهیم، آیه ۳۷.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص۱۷۵.
- ↑ بنگرید: المیزان، ج۳، ص۳۶۱- ۳۶۲.
- ↑ حیاة محمّد، ص۶۳.
- ↑ معجم البلدان، ج۶، ص۲۶۸.
- ↑ البدایة و النهایة، ج۲، ص۱۹۲.
- ↑ البدایة و النهایة، ج۲، ص۱۹۲.
- ↑ الاصنام، ص۴۷.
- ↑ امالی طوسی، ص۷۸؛ بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۳۶- ۱۴۰؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۸؛ تاریخ ابن الوردی، ج۱، ص۱۲۷؛ سیره ابن هشام، ج۱، ص۵۱؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۱۸۹؛ سیره حلبی، ج۱، ۵۹- ۶۱؛ بحار الانوار، ج۱۵، ص۶۶- ۷۲؛ ۱۳۱- ۱۴۰.
- ↑ ثمرات الاوراق، ص۲۸۷.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص۱۷۶.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۵۵.
- ↑ بنگرید: سیره حلبی، ج۱، ص۱۰- ۱۱.
- ↑ الاصنام، ص۶.
- ↑ الاصنام، ص۶.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص۱۷۸.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۱۰.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۰؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۰۷.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۹.
- ↑ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۱۹.
- ↑ بنگرید: سیره حلبی، ج۱، ص۱۲- ۱۵؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۱۵۵؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۸- ۱۹.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص۱۷۹.
- ↑ احمد بن یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۱، ص۲۴۹.
- ↑ میرحسینی و فلاح، شیوههای مبارزه پیامبر با فرهنگ جاهلی، ص ۳۰.
- ↑ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۸ و محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۸، ص۷۵.
- ↑ میرحسینی و فلاح، شیوههای مبارزه پیامبر با فرهنگ جاهلی، ص ۳۱.
- ↑ میر شریفی، پیامآور رحمت، ص۱۶۰.
- ↑ مَقدِسی، البدأ و التاریخ، ج۳، ص۱۹۵.
- ↑ آرمسترانگ، زندگی نامه پیامبر اسلام محمد(ص)، ص۷۸-۷۹.
- ↑ مک ایودی، رویداد نگاری تاریخ جهان، ص۵۶.
- ↑ یوسفی غروی، تاریخ تحقیقی اسلام، عصر نبوی، ص۵۹.
- ↑ محمدی، داداشنژاد، حسینیان، تاریخ اسلام، ج۱، ص۳۳.