جاهلیت در نهج البلاغه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

جاهلیت، که در حوزه ادب و فرهنگ عربی از آن سخن به میان می‌آید، در حقیقت به دوران قبل از اسلام اطلاق می‌شود. علت نام‌گذاری این دوره به این عنوان، نص صریح قرآن کریم است که می‌فرماید: آیا خواستار حکم جاهلیت‌اند؟ و برای مردمی که یقین دارند، داوری چه کسی از خدا بهتر است؟ ﴿ أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ[۱]. همچنین می‌فرماید: و در خانه‌هایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینت‌های خود را آشکار مکنید﴿ وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۲]. و درباره خدا، گمان‌های ناروا، همچون گمان‌های دوران جاهلیت می‌بردند﴿ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيْكُم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُّعَاسًا يَغْشَى طَائِفَةً مِّنكُمْ وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الأَمْرِ مِن شَيْءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِي أَنفُسِهِم مَّا لاَ يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُل لَّوْ كُنتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِيَبْتَلِيَ اللَّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ[۳]. آن‌گاه که کافران در دل‌های خود، تعصّب آن‌هم تعصّب جاهلیّت ورزیدند[۴]. مصداق اصلی دوران جاهلیت زمان پیش از اسلام است که نادانان در آن دوران بسیار بودند.

جاهلیت در مفهومی دیگر، زمان فترت، یعنی عصر بین دو پیامبر است. گاهی نیز دوران کفر را جاهلیت گویند به زمان پیش از فتح و عصر بین ولادت و بعثت پیامبر اسلام (ص) نیز اطلاق می‌شود. ابن خالویه گوید: این کلمه از واژگانی است که در دوره اسلامی وضع شده و به زمان قبل از اسلام گفته می‌شود. تفصیل کلام آن‌که کلمه "جاهلیت" گاهی به حالت نادانی اطلاق می‌شود که در قرآن و اخبار بیشتر به این معناست و گاهی به صاحب حالت "نادانی" یعنی فرد جاهل و نادان گفته می‌شود.

در دایرة المعارف الاسلامیة در ماده "جاهلیة" آمده است که "جاهلیت" که بر عصر پیش از اسلام اطلاق شده، مشتقق از "جهل" نقیض علم نیست، بلکه از ریشه "جهل" به معنای خیره‌سری و پرخاشگری و شرارت است و در مقابل "اسلام" به معنای تسلیم و طاعت خدای عزّ و جلّ و رفتار و کردار بزرگوارانه "دینی" قرار می‌گیرد. کلمه جهل و جاهلیت در زبان قرآن و حدیث نبوی و شعر جاهلی نیز همین معنای تعصب و بی‌پروایی و کم‌خردی است. قرآن کریم می‌فرماید: گفتند: آیا ما را به ریشخند می‌گیری؟ گفت: پناه به خدا که مبدا از جاهلان باشم[۵]. در سوره اعراف نیز آمده است: گذشت پیشه کن، به کار پسندیده فرمان ده و از نادانان رخ برتاب[۶]. در فرازی دیگر آمده است: و بندگان خدای رحمان کسانی هستند که روی زمین به نرمی گام برمی‌دارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ می‌دهند[۷].

در روایت است که ابوذر، کسی را به زشتی یاد کرد، پیامبر (ص) به او فرمود: تو مردی هستی که ریشه‌های جاهلیت در تو باقی است. در همه این شواهد، ریشه "جهل" به‌معنای خیره‌سری و تندی و بی‌خردی است و عصر جاهلیت با همه جنبه‌های شرک‌آمیز و اخلاق مبتنی بر عصبیت و انتقام‌جویی و خون‌خواری و تبه‌کاری‌اش به دوره پیش از اسلام گفته می‌شود.

اما در قرآن کریم اصطلاح دیگری با عنوان "الجاهلیة الاولی" برای این دوره به‌کار برده می‌شود. در سوره احزاب می‌فرماید: و در خانه‌هایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینت‌های خود را آشکار مکنید[۸]. واژه "الجاهلیة الأولی" در آیه بالا یک ترکیب وصفی و به معنای نادانی نخستین است. میان مفسران در مقصود از جاهلیت اولی اختلاف است، برخی از مفسران آن دوران‌های گذشته دانسته‌اند که زنان با لباسی نامناسب در میان مردان به گردش می‌پرداختند و خود را بر آنان عرضه می‌کردند. در هر حال می‌توان از آیه شریفه فهمید که حضور تحریک کننده زنان در بین مردان که باعث گسترش فساد می‌شود، امری بسیار ناپسند است. آنچه عصر جاهلی را، گذشته از سنت‌ها و عادت‌ها غلط، به عنوان یک موضوع قابل تأمل در نزد پژوهشگران و محققان مطرح ساخته و تاکنون کتاب‌ها و تحقیقات متعددی درباره آن انجام شده، فنون و آثار ادبی فاخر و شکوهمند به‌ویژه در حوزه شعر و گفتار هنری است. از بارزترین این آثار، مجموعه‌های شعری اصحاب معلّقات سبع[۹] است.

قوم عرب در جاهلیت به دو گروه حَضَری (شهرنشین، متمدن) و بدوی (صحرا نشین) تقسیم می‌شدند.

بدویان جاهلی به هیچ نظام حکومتی جز نظام قبیلگی گردن ننهاده بودند و حکومتی جز خانواده و عشیره نمی‌شناختند. هر قبیله رئیسی داشت که شیخ یا بزرگ قبیله به‌شمار می‌رفت و رشته وحدت بین افراد و داور دادرسی‌ها بود. افراد قبیله موظف بودند از برادر خود، چه ظالم و چه مظلوم، حمایت کنند. این احساس حمایت "عصبیت" یا "فرهنگ جاهلی" نامیده می‌شد[۱۰].

جاهلیت در خطبه‌های نهج البلاغه

مفهوم جاهلیت در خطبه‌های نهج البلاغه در قالب موضوع‌های زیر بررسی شده است:

  1. بازگشت به جاهلیت در گذشته: «در این هنگام، خدا جان پیامبر (ص) خود را گرفت. قومی به عقب بازگشتند و در راه‌های گوناگون، که به هلاکتشان می‌‌انجامید گام نهادند. بر آن آراء باطل، که در دلشان می‌‌گذشت اعتماد کردند و از خویشاوند بریدند و از وسیله ای که به دوستی آن مأمور شده بودند [یعنی اهل بیت] دور گشتند و بنا را از بنیان محکمش برافکندند و در جای دیگر بنیان نهادند. اینان معدن هر خطا بودند و به منزله دروازه‌هایی که هرکه خواهان باطل و گمراهی می‌‌بود، از آنها داخل می‌‌شد. در حیرت و سرگردانی راه می‌‌سپردند و به شیوۀ آل فرعون در بیهوشی و گمگشتگی و غفلت سر می‌‌کردند. برخی از ایشان از آخرت بریدند و به دنیا گرویدند و پاره ای پیوند خویش از دین گسستند»[۱۱]؛
  2. بررسی جاهلیت قبل از اسلام: «خداوند، محمد (ص) را مبعوث داشت که بیم دهنده جهانیان باشد و امین وحی او و شما ای جماعت عرب‌ها، پیش از آن، بدترین آیین را داشتید و در بدترین مکان‌ها به سر می‌‌بردید و در زمین‌های سنگلاخ و ناهموار زندگی می‌‌کردید و با مارهای سخت و کرّ همخانه بودید. آبی تیره و ناگوار می‌‌نوشیدید و طعامی درشت و خشن می‌‌خوردید و خون یکدیگر را می‌‌ریختید و از خویشاوندان بریده بودید. بتان در میان شما برپا بودند و خود غرقه گناه بودید»[۱۲]؛
  3. بدبختی جاهلیت عرب: «مردمان در فتنه‌هایی گرفتار بودند که در آن رشته دین گسسته بود و پایۀ یقین شکست برداشته و می‌‌لرزید. هرکس به چیزی که خود اصل می‌‌پنداشت چنگ زده بود. کارها پراکنده و درهم، راه بیرون شدن از آن فتنه‌ها باریک، طریق هدایت مسدود و کوری و بی خبری آنسان شایع و همه گیر که هدایت را آوازه ای نبود. خدا را معصیت می‌‌کردند و شیطان را یار و یاور بودند. ایمان، خوار و ذلیل بود، ستون هایش از هم گسیخته و نشانه‌هایش دگرگون و راه هایش ویران و جاده هایش محو و ناپدید. همگان در راه شیطان گام می‌‌زدند و از آبشخور او می‌‌نوشیدند. به یاری این قوم بود که شیطان پرچم پیروزی برافراشت و فتنه‌ها برانگیخت و آنان را در زیر پاهای خود فرو کوفت. آنان، در آن حال، حیرت زده و نادان و فریب خورده بودند و بهترین خانه‌ها را بدترین همسایه. شب‌ها خواب به چشمانشان نمی‌رفت و سرمه دیدگانشان سرشک خونین بود. آنجا سرزمینی بود که بر دانایش چون ستوران لگام می‌‌زدند و نادانش را بر اورنگ عزت می‌‌نشاندند»[۱۳]؛ «او را هنگامی به رسالت فرستاد که در جهان رسولانی نبودند. زمانی دراز بود که مردم به خواب رفته بودند. فتنه‌ها سربرداشته و کارها نابسامان بود. آتش جنگ‌ها شعله می‌‌کشید، روشنایی از جهان رخت بربسته و فریب و نادرستی آشکار گردیده بود. جهان به باغی می‌‌مانست که برگ درختانش به زردی‌گراییده بود و کسی از آن امید ثمره ای نداشت. آبش فروکش کرده بود. پرچم‌های هدایت کهنه و فرسوده گشته و رایات ضلالت پدیدار شده بود. دنیا در آن روزگاران بر مردمش چهره دژم کرده بود و بر خواستاران خود ترشروی گشته بود. میوه‌اش فتنه بود و طعامش مردار. در درون وحشت نهفته داشت و از برون شمشیر ستم آخته» [۱۴]؛
  4. بعثت پیامبر (ص) و سختی‌های جاهلیت: «خدای سبحان، محمد (ص) را به حق به رسالت فرستاد در زمانی که دنیا را سپری شدن نزدیک بود و آخرت روی آورده بود و جهان روشن و شادمان رو به تاریکی داشت و مردم دنیا به مشقت افتاده و جای امن و راحتشان به خشونت‌گراییده، دنیا را ویرانی نزدیک شده، مدت عمرش به سر رسیده و نشانه‌های نابودیش پدیدار گشته و از مردمش بریده و حلقه‌های پیوندشان گسسته و عوامل در هم ریختنش، بسیار و آثار رستگاری، ناپیدا و عیب هایش آشکار و مدت دراز عمرش کوتاه شده بود. در این هنگام، خداوند، رسالت خویش را به او ابلاغ کرد تا امتش را ارجمندی کرامت کند و مردم زمانش را به بهار زندگی رساند و یارانش را سربلند سازد و یاورانش را مشرّف گرداند»[۱۵]؛
  5. تاریخ جاهلیت: «او را به رسالت فرستاد، در زمانی که، هیچ نشانه ای برپا نبود و هیچ چراغی نمی‌تابید و هیچ راه روشنی پیش پای مردم نبود.»[۱۶]؛
  6. تاریخ جاهلیت عرب: «خدای سبحان، محمد (ص) را به حق به رسالت فرستاد در زمانی که دنیا را سپری شدن نزدیک بود و آخرت روی آورده بود و جهان روشن و شادمان رو به تاریکی داشت و مردم دنیا به مشقت افتاده و جای امن و راحتشان به خشونت‌گراییده، دنیا را ویرانی نزدیک شده، مدت عمرش به سر رسیده و نشانه‌های نابودیش پدیدار گشته و از مردمش بریده و حلقه‌های پیوندشان گسسته و عوامل در هم ریختنش، بسیار و آثار رستگاری، ناپیدا و عیب هایش آشکار و مدت دراز عمرش کوتاه شده بود. در این هنگام، خداوند، رسالت خویش را به او ابلاغ کرد تا امتش را ارجمندی کرامت کند و مردم زمانش را به بهار زندگی رساند و یارانش را سربلند سازد و یاورانش را مشرّف گرداند»[۱۷]؛
  7. تاریخ سیاسی جاهلیت پس از رسول خدا (ص): «مردمان در فتنه‌هایی گرفتار بودند، که در آن رشته دین گسسته بود و پایه یقین شکست برداشته و می‌‌لرزید. هرکس به چیزی که خود اصل می‌‌پنداشت چنگ زده بود. کارها پراکنده و درهم، راه بیرون شدن از آن فتنه‌ها باریک، طریق هدایت مسدود و کوری و بی خبری شایع و همه گیر که هدایت را آوازه ای نبود. خدا را گناه می‌‌کردند و شیطان را یار و یاور بودند. ایمان خوار و ذلیل بود، ستون هایش از هم گسیخته و نشانه‌هایش دگرگون و راه هایش ویران و جاده هایش محو و ناپدید. همگان در راه شیطان گام می‌‌زدند و از آبشخور او می‌‌نوشیدند. به یاری این قوم بود که شیطان پرچم پیروزی برافراشت و فتنه‌ها برانگیخت و آنان را در زیر پاهای خود فرو کوفت و پی سپر سُم‌های خود نمود. آنان، در آن حال، حیرت زده و نادان و فریب خورده بودند و بهترین خانه‌ها را بدترین همسایه. شب‌ها خواب به چشمانشان نمی‌رفت و سرمه دیدگانشان سرشک خونین بود. آنجا سرزمینی بود که بر دانایش چون ستوران لگام می‌‌زدند و نادانش را بر اورنگ عزت می‌‌نشاندند»[۱۸]؛ «خداوند، محمد (ص) را مبعوث داشت که بیم دهنده جهانیان باشد و امین وحی او و شما ای جماعت عرب‌ها، پیش از آن، بدترین آیین را داشتید و در بدترین مکان‌ها به سر می‌‌بردید و در زمین‌های سنگلاخ و ناهموار زندگی می‌‌کردید و با مارهای سخت و کرّ همخانه بودید. آبی تیره و ناگوار می‌‌نوشیدید و طعامی درشت و خشن می‌‌خوردید و خون یکدیگر می‌‌ریختید و از خویش و پیوند بریده بودید. بتان در میان شما برپا بودند و خود غرقه گناه بودید»[۱۹]؛ «ما با رسول الله (ص) بودیم. پدران و فرزندان و برادران و عموهای خود را می‌‌کشتیم و این جز به ایمان و تسلیم ما نمی‌افزود، که بر راه راست بودیم و بر سوزش آلام شکیبایی می‌‌ورزیدیم و در جهاد با دشمن به جدّ در ایستاده بودیم. بسا مردی از ما و مردی از دشمنان ما، مردانه، پنجه در می‌‌افکندند، تا کدام یک دیگری را مرگ چشاند. گاه ما بودیم که جام مرگ از دست دشمن می‌‌گرفتیم و گاه دشمن بود که جام مرگ از دست ما می‌‌گرفت. چون خداوند صداقت ما را در پیکار دید، دشمن ما را خوار و زبون ساخت و ما را پیروزی داد. تا اسلام استقرار یافت و از خوف دشمنان آرمید و در منزل گاه‌های خود مأوا گزید. به جان خودم سوگند، اگر شیوه و سیرت شما را پیش گرفته بودیم، حتی ستونی از این بنا برپا نمی‌شد و درخت اسلام را شاخۀ تری نمی‌رویید. به خدا سوگند، آنچه زین پس می‌‌دوشید خون خواهد بود و نصیبی جز پشیمانی نخواهید برد»[۲۰]؛
  8. تاریخ سیاسی جاهلیت عرب: «مردمان در فتنه‌هایی گرفتار بودند که در آن رشته دین گسسته بود و پایۀ یقین شکست برداشته و می‌‌لرزید. هرکس به چیزی که خود اصل می‌‌پنداشت چنگ زده بود. کارها پراکنده و درهم، راه بیرون شدن از آن فتنه‌ها باریک، طریق هدایت مسدود و کوری و بی خبری آنسان شایع و همه گیر که هدایت را آوازه ای نبود. خدا را معصیت می‌‌کردند و شیطان را یار و یاور بودند. ایمان، خوار و ذلیل بود، ستون هایش از هم گسیخته و نشانه‌هایش دگرگون و راه هایش ویران و جاده هایش محو و ناپدید. همگان در راه شیطان گام می‌‌زدند و از آبشخور او می‌‌نوشیدند. به یاری این قوم بود که شیطان پرچم پیروزی برافراشت و فتنه‌ها برانگیخت و آنان را در زیر پاهای خود فرو کوفت. آنان، در آن حال، حیرت زده و نادان و فریب خورده بودند و بهترین خانه‌ها را بدترین همسایه. شب‌ها خواب به چشمانشان نمی‌رفت و سرمه دیدگانشان سرشک خونین بود. آنجا سرزمینی بود که بر دانایش چون ستوران لگام می‌‌زدند و نادانش را بر اورنگ عزت می‌‌نشاندند»[۲۱]؛
  9. جاهلیت عرب در زمان بعثت: «خداوند، محمد (ص) را مبعوث داشت که بیم دهنده جهانیان باشد و امین وحی او و شما ای جماعت عرب‌ها، پیش از آن، بدترین آیین را داشتید و در بدترین مکان‌ها به سر می‌‌بردید و در زمین‌های سنگلاخ و ناهموار زندگی می‌‌کردید و با مارهای سخت و کرّ همخانه بودید. آبی تیره و ناگوار می‌‌نوشیدید و طعامی درشت و خشن می‌‌خوردید و خون یکدیگر می‌‌ریختید و از خویش و پیوند بریده بودید. بتان در میان شما برپا بودند و خود غرقه گناه بودید»[۲۲]؛
  10. جاهلیت قبل از اسلام: «در این هنگام مردم روی زمین به کیش و آیین پراکنده بودند و هر کس را باور و عقیده و آیین و رسمی دیگر بود: پاره ای خدا را به آفریدگانش تشبیه می‌‌کردند. پاره ای او را به نام‌هایی منحرف می‌‌خواندند و جماعتی می‌‌گفتند این جهان هستی، آفریده دیگری است»[۲۳]؛ «خداوند سبحان، محمد (ص) را به پیامبری فرستاد و در میان قوم عرب کسی نبود که کتابی خوانده باشد یا دعوی پیامبری کرده باشد. پس محمد (ص) آنان را براند و به جایی که باید بنشانید و به عرصه رستگاریشان رسانید. پس احوالشان، چونان نیزه‌هایشان استقامت پذیرفت و جای پای محکم کردند و صخره ای که بر آن ایستاده بودند از لرزش باز ایستاد»[۲۴]؛
  11. جاهلیت و حق‌ناشناسی مردم: «خداوند سبحان از میان فرزندان آدم، پیامبرانی برگزید و از آنان پیمان گرفت هر چه را که به آنها وحی می‌‌شود، به مردم برسانند و در امر رسالت او امانت نگه دارند، به هنگامی که بیشتر مردم، پیمانی را که با خدا بسته بودند، شکسته بودند و حق پرستش او ادا نکرده بودند و برای او در عبادت شریکانی قرار داده بودند و شیطان‌ها از شناخت خداوند، منحرفشان کرده بودند و پیوندشان را از پرستش خداوندی بریده بودند»[۲۵]؛
  12. خطر جاهلیت: «آگاه باشید در سرکشی و ستم زیاده روی کردید و در زمین در دشمنی با خداوند فساد به راه انداختید و آشکارا با بندگان خدا به نبرد پرداختید. خدا را خدا را از تکبّر و خودپسندی و از تفاخر جاهلی بر حذر باشید که جایگاه بغض و کینه و رشد وسوسه‌های شیطانی است که ملّت‌های گذشته و امّت‌های پیشین را فریب داده است، تا آنجا که در تاریکی‌های جهالت فرو رفتند و در پرتگاه هلاکت سقوط کردند و به آسانی به همان جایی که شیطان می‌‌خواست کشانده شدند. کبر و خودپسندی چیزی است که قلب‌های متکبّران را همانند کرده تا قرن‌ها به تضاد و خونریزی گذراندند و سینه‌ها از کینه‌ها تنگی گرفت»[۲۶]؛
  13. دانشمندان و عصر جاهلیت: «در سرزمینی که دانشمند آن لب فرو بسته و جاهل گرامی بود»[۲۷]؛
  14. دوران جاهلیت انسان‌ها: «آنگاه که در عصر جاهلیت‌ها بیشتر مردم، پیمان خدا را نادیده انگاشتند و حق پروردگار را نشناختند و برابر او به خدایان دروغین روی آوردند و شیطان مردم را از معرفت خدا باز داشت و از پرستش او جدا کرد»[۲۸]؛
  15. دوران جاهلیت و نعمت بعثت: «خدا پیامبر اسلام را به هنگامی مبعوث فرمود که مردم در حیرت و سرگردانی بودند، در فتنه‌ها به سر می‌‌بردند، هوی و هوس بر آنها چیره شده و خودبزرگ بینی و تکبّر به لغزش‌های فراوانشان کشانده بود و نادانی‌های جاهلیّت پست و خوارشان کرده و در امور زندگی حیران و سرگردان بودند و بلای جهل و نادانی دامنگیرشان بود. پس پیامبر ((ص)) در نصیحت و خیرخواهی نهایت تلاش را کرد و آنان را به راه راست راهنمایی و از راه حکمت و موعظه نیکو، مردم را به خدا دعوت فرمود»[۲۹]؛
  16. سیر ارتجاعی امت و جاهلیت دوباره: «در این هنگام، خدا جان پیامبر خود (ص) را گرفت. قومی به عقب بازگشتند و در راه‌های گوناگون که به هلاکتشان می‌‌انجامید گام نهادند. بر آن آراء باطل که در دلشان می‌‌گذشت، اعتماد کردند و از خویشاوند بریدند و از وسیله ای که به دوستی آن مأمور شده بودند [یعنی اهل بیت] دور گشتند و بنا را از بنیان محکمش برافکندند و در جای دیگر برآوردند. اینان معدن هر خطا بودند و به منزله دروازه‌هایی که هرکه خواهان باطل و گمراهی می‌‌بود، از آنها داخل می‌‌شد. در حیرت و سرگردانی راه می‌‌سپردند و به شیوه آل فرعون در بیهوشی و گمگشتگی و غفلت سر می‌‌کردند. برخی از ایشان از آخرت بریدند و به دنیا گرویدند و پاره ای پیوند خویش از دین گسستند»[۳۰]؛
  17. شناخت جاهلیت عرب: «در روزگاری که مردم روی زمین دارای مذاهب پراکنده، خواسته‌های گوناگون و روش‌های متفاوت بودند: عدّه ای خدا را به پدیده‌ها تشبیه کرده و گروهی نام‌های ارزشمند خدا را انکار و به بت‌ها نسبت می‌‌دادند و برخی به غیرخدا اشاره می‌‌کردند»[۳۱]؛ «خداوند پیامبر اسلام را به هنگامی مبعوث فرمود که مردم در حیرت و سرگردانی بودند، در فتنه‌ها به سر می‌‌بردند، هوی و هوس بر آنها چیره شده و خود بزرگ بینی و تکبّر به لغزش‌های فراوانشان کشانده بود، و نادانی‌های جاهلیّت پست و خوارشان کرده و در امور زندگی حیران و سرگردان بودند و بلای جهل و نادانی دامنگیرشان بود. پس پیامبر ((ص)) در نصیحت و خیرخواهی نهایت تلاش را کرد و آنان را به راه راست راهنمایی، و از راه حکمت و موعظه نیکو، مردم را به خدا دعوت فرمود»[۳۲]؛ «پس از ستایش پروردگار، همانا خداوند سبحان، حضرت محمّد ((ص)) را مبعوث فرمود، در روزگارانی که عرب کتابی نخوانده و ادّعای وحی و پیامبری نداشت. پیامبر اسلام ((ص)) با یارانش به مبارزه با مخالفان پرداخت تا آنان را به سر منزل نجات کشاند و پیش از آنکه مرگشان فرا رسد آنان را به رستگاری رساند. با خستگان مدارا کرد و شکسته حالان را زیر بال گرفت تا همه را به راه راست هدایت فرمود، جز آنان که راه گمراهی پیمودند و در آنها خیری نبود. همه را نجات داد و در جایگاه مناسب رستگاری، استقرارشان بخشید، تا آنکه آسیاب زندگی آنان به چرخش در آمد و نیزه شان تیز شد»[۳۳]؛ «شهرهايى به وجود او روشن گشت، پس از آنكه گمراهى وحشتناكى همه جا را فرا گرفته بود و جهل و نادانى بر انديشه ها غالب و قساوت و سنگدلى بر دل ها مسلط بود و مردم حرام را حلال مى شمردند، و دانشمندان را تحقير مى كردند، و جداى از دين الهى زندگى كرده و در حال كفر و بى دينى جان مى سپردند»[۳۴]؛
  18. شناخت عصر جاهلیت: «در عصر جاهلیت‌ها بیشتر مردم، پیمان خدا را نادیده انگاشتند و حق پروردگار را نشناختند و برابر او به خدایان دروغین روی آوردند و شیطان مردم را از معرفت خدا باز داشت و از پرستش او جدا کرد»[۳۵]؛ «خدا او را زمانى مبعوث فرمود كه با زمان پيامبران گذشته فاصله طولانى داشت و مردم از نيكوكارى فاصله گرفته و امّت‏ها به جهل و نادانى گرفتار شده بودند»[۳۶] و «خدا پيامبر اسلام را در زمانی مبعوث فرمود كه مردم در حيرت و سرگردانى بودند، در فتنه ها به سر مى بردند، هوى و هوس بر آنها چيره شده و خودبزرگ بينى و تكبّر به لغزش هاى فراوانشان كشانده بود و ناداني هاى جاهليّت پست و خوارشان كرده و در امور زندگى حيران و سرگردان بودند و بلاى جهل و نادانى دامنگيرشان بود. پس پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) در نصيحت و خيرخواهى نهايت تلاش را كرد و آنان را به راه راست راهنمايى، و از راه حكمت و موعظه نيكو، مردم را به خدا دعوت فرمود»[۳۷]؛
  19. شناخت فرهنگ جاهلیت: «خداوند، محمد (ص) را مبعوث داشت که بیم دهنده جهانیان باشد و امین وحی او و شما ای جماعت عرب‌ها، پیش از آن، بدترین آیین را داشتید و در بدترین مکان‌ها به سر می‌‌بردید و در زمین‌های سنگلاخ و ناهموار زندگی می‌‌کردید و با مارهای سخت و کرّ همخانه بودید. آبی تیره و ناگوار می‌‌نوشیدید و طعامی درشت و خشن می‌‌خوردید و خون یکدیگر می‌‌ریختید و از خویش و پیوند بریده بودید. بتان در میان شما برپا بودند و خود غرقه گناه بودید»[۳۸]؛
  20. عبرت‌آموزی از روزگار جاهلیت: «ای بندگان خدا عبرت گیرید و همواره به یاد زندگانی پدران و برادران خود در جاهلیّت باشید که از این جهان رفتند و در گرو اعمال خود بوده، برابر آن محاسبه می‌‌گردند. به جان خودم سوگند پیمانی برای زندگی و مرگ و نجات از مجازات الهی بین شما و آنها بسته نشده است و هنوز روزگار زیادی نگذشته و از آن روزگارانی که در پشت پدران خود بودید زیاد دور نیست. به خدا سوگند، پیامبر اسلام ((ص)) چیزی به آنها گوشزد نکرد جز آنکه من همان را به شما می‌‌گویم، شنوایی امروز شما از شنوایی آنها کمتر نیست، همان چشم‌ها و قلب‌هایی که به پدرانتان دادند به شما نیز بخشیدند. به خدا سوگند، شما پس از آنها مطلبی را ندیده اید که آنها نمی‌شناختند و شما به چیزی اختصاص داده نشدید که آنها محروم باشند، راستی حوادثی به شما روی آورده مانند شتری که مهار کردنش مشکل است، و میان بندش سست و سواری بر آن دشوار است. مبادا آنچه که مردم دنیا را فریفت شما را بفریبد که دنیا [دامی است مانند]سایه ای گسترده و کوتاه، [که] تا سر انجامی روشن و معیّن [یعنی مرگ آدمیان را رها نمی‌کند.]»[۳۹]؛
  21. عصر جاهلیت: «آنگاه که در عصر جاهلیت‌ها بیشتر مردم، پیمان خدا را نادیده انگاشتند و حق پروردگار را نشناختند و برابر او به خدایان دروغین روی آوردند و شیطان مردم را از معرفت خدا باز داشت و از پرستش او جدا کرد»[۴۰]؛ «خدا پیامبر اسلام را زمانی فرستاد که مردم در فتنه‌ها گرفتار شده، رشته‌های دین پاره شده و ستون‌های ایمان و یقین ناپایدار بود. در اصول دین اختلاف داشته و امور مردم پراکنده بود، راه رهایی دشوار و پناهگاهی وجود نداشت، چراغ هدایت بی نور و کور دلی همگان را فراگرفته بود. خدای رحمان معصیت می‌‌شد و شیطان یاری می‌‌گردید، ایمان بدون یاور مانده و ستون‌های آن ویران گردیده و نشانه‌های آن انکار شده، راه‌های آن ویران و جاده‌های آن کهنه و فراموش گردیده بود. مردم جاهلی شیطان را اطاعت می‌‌کردند و به راه‌های او می‌‌رفتند و در آبشخور شیطان سیراب می‌‌شدند. با دست مردم جاهلیت، نشانه‌های شیطان، آشکار و پرچم او بر افراشته گردید. فتنه‌ها، مردم را لگد مال کرده و با سم‌های محکم خود نابودشان کرده و پا بر جا ایستاده بود. امّا مردم حیران و سرگردان، بی خبر و فریب خورده، در کنار بهترین خانه (کعبه) و بدترین همسایگان (بت پرستان) زندگی می‌‌کردند. خواب آنها بیداری و سرمه چشم آنها اشک بود، در سرزمینی که دانشمند آن لب فرو بسته و جاهل گرامی بود»[۴۱]؛ «خدا او را زمانی مبعوث فرمود که با زمان پیامبران گذشته فاصله طولانی داشت و مردم از نیکوکاری فاصله گرفته و امّت‏ها به جهل و نادانی گرفتار شده بودند»[۴۲]؛
  22. نکوهش ارزش‌های زشت جاهلی: «آگاه باشید در سرکشی و ستم زیاده روی کردید و در زمین در دشمنی با خداوند فساد به راه انداختید و آشکارا با بندگان خدا به نبرد پرداختید. خدا را خدا را از تکبّر و خودپسندی و از تفاخر جاهلی بر حذر باشید که جایگاه بغض و کینه و رشد وسوسه‌های شیطانی است که ملّت‌های گذشته و امّت‌های پیشین را فریب داده است، تا آنجا که در تاریکی‌های جهالت فرو رفتند و در پرتگاه هلاکت سقوط کردند و به آسانی به همان جایی که شیطان می‌‌خواست کشانده شدند. کبر و خودپسندی چیزی است که قلب‌های متکبّران را همانند کرده تا قرن‌ها به تضاد و خونریزی گذراندند و سینه‌ها از کینه‌ها تنگی گرفت»[۴۳]؛
  23. آتش عصبیت‌های جاهلی: «پس شراره‌های تعصّب و کینه‌های جاهلی را در قلب خود خاموش سازید، که تکبّر و خود پرستی در دل مسلمان از آفت‌های شیطان، غرورها و کشش‌ها و وسوسه‌های اوست. تاج تواضع و فروتنی را بر سر نهید و تکبر و خودپسندی را زیر پا بگذارید و حلقه‌های زنجیر خود بزرگ بینی را از گردن باز کنید و تواضع و فروتنی را سنگر میان خود و شیطان و لشکریانش قرار دهید، زیرا شیطان از هر گروهی لشکریان و یارانی سواره و پیاده دارد و شما همانا قابیل نباشید که بر برادرش تکبّر کرد، خدا او را برتری نداد، خویشتن را بزرگ می‌‌پنداشت و حسادت او را به دشمنی واداشت، تعصّب آتش کینه در دلش شعله ور کرد و شیطان باد کبر و غرور در دماغش دمید و سرانجام پشیمان شد و خداوند گناه قاتلان را تا روز قیامت بر گردن او نهاد»[۴۴].

با نگاهی گذرا به سخنان امام علی (ع) درباره جاهلیت، به این نتیجه می‌رسیم که آن حضرت مردم را از بازگشت به کبر و نخوت‌های جاهلی و کینه‌هایی که از ویژگی‌های آن دوران به‌شمار می‌رود بر حذر داشته است. این امر در خطبه قاصعه به بهترین‌ وجه بیان شده است. حضرت در قسمتی از این خطبه می‌فرماید: پس آتش عصبیّت و کینه‌ها جاهلی را که در دل‌هایتان نهفته است خاموش کنید، که بی‌تردید این ننگ و عار برای مسلمانان از خطرهای شیطان و خودستایی‌ها و تباهی‌ها و وسوسه‌های اوست»[۴۵].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. آیا داوری (دوره) «جاهلیّت» را می‌جویند؟ و برای گروهی که یقین دارند، در داوری از خداوند بهتر کیست؟؛ سوره مائده، آیه:۵۰.
  2. و در خانه‌هایتان آرام گیرید و چون خویش‌آرایی دوره جاهلیت نخستین خویش‌آرایی مکنید و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید؛ جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند؛ سوره احزاب، آیه:۳۳.
  3. آنگاه، (خداوند) پس از آن اندوه با خوابی سبک آرامشی بر شما فرو فرستاد که گروهی از شما را فرا گرفت و گروهی (دیگر) که در اندیشه جان خود بودند با پنداری جاهلی به خداوند گمان نادرست بردند؛ می‌گفتند: آیا ما در این کار (از خود) اختیاری داریم؟ بگو:بی‌گمان یکسره کار با خداوند است، (آنان) در خویش چیزی نهان می‌دارند که بر تو آشکار نمی‌کنند، می‌گویند: اگر ما در این کار اختیاری داشتیم اینجا کشته نمی‌شدیم، بگو: اگر در خانه‌هایتان (نیز) می‌بودید، آنان که کشته شدن بر آنها مقرر شده بود به سوی کشتارگاه‌های خویش بیرون می‌آمدند، و (چنین شد) تا خداوند آنچه در اندرون خود دارید بیازماید و آنچه در دل‌هایتان دارید بپالاید و خداوند به اندیشه‌ها داناست؛ سوره آل عمران، آیه:۱۵۴.
  4. ﴿ إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى وَكَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا ؛ سوره فتح، آیه ۲۶
  5. ﴿ وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ؛ سوره بقره، آیه ۶۷
  6. ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ ؛ سوره اعراف، آیه ۱۹۹
  7. ﴿وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلامًا ؛ سوره فرقان، ۶۳.
  8. ﴿ وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ؛ سوره احزاب، آیه ۳۳
  9. در دوره پیش از اسلام رسم بر این بود که بهترین اشعار را بر پرده کعبه می‌آویختند. از این مجموعه در تاریخ به عنوان "معلّقات سبع" نام برده شده است.
  10. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص۲۳۸ ـ ۲۴۰.
  11. «حَتَّى إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ (ص) رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَ اتَّكَلُوا عَلَى الْوَلَائِجِ وَ وَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ. مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ أَبْوَابُ كُلِّ ضَارِبٍ فِي غَمْرَةٍ، قَدْ مَارُوا فِي الْحَيْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَى الدُّنْيَا رَاكِنٍ أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّينِ مُبَايِن»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۵
  12. «إِنَّ اللَّهَ [تَعَالَى] بَعَثَ مُحَمَّداً (ص) نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ أَمِيناً عَلَى التَّنْزِيلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَى شَرِّ دِينٍ وَ فِي شَرِّ دَارٍ، مُنِيخُونَ بَيْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَيَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْكَدِرَ وَ تَأْكُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَكُمْ، الْأَصْنَامُ فِيكُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِكُمْ مَعْصُوبَةٌ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۶
  13. «وَ النَّاسُ فِي فِتَنٍ انْجَذَمَ فِيهَا حَبْلُ الدِّينِ وَ تَزَعْزَعَتْ سَوَارِي الْيَقِينِ وَ اخْتَلَفَ النَّجْرُ وَ تَشَتَّتَ الْأَمْرُ وَ ضَاقَ الْمَخْرَجُ وَ عَمِيَ الْمَصْدَرُ، فَالْهُدَى خَامِلٌ وَ الْعَمَى شَامِلٌ، عُصِيَ الرَّحْمَنُ وَ نُصِرَ الشَّيْطَانُ وَ خُذِلَ الْإِيمَانُ، فَانْهَارَتْ دَعَائِمُهُ وَ تَنَكَّرَتْ مَعَالِمُهُ وَ دَرَسَتْ‏ سُبُلُهُ وَ عَفَتْ شُرُكُهُ، أَطَاعُوا الشَّيْطَانَ فَسَلَكُوا مَسَالِكَهُ وَ وَرَدُوا مَنَاهِلَهُ، بِهِمْ سَارَتْ أَعْلَامُهُ وَ قَامَ لِوَاؤُهُ فِي فِتَنٍ دَاسَتْهُمْ بِأَخْفَافِهَا وَ وَطِئَتْهُمْ بِأَظْلَافِهَا وَ قَامَتْ عَلَى سَنَابِكِهَا، فَهُمْ فِيهَا تَائِهُونَ حَائِرُونَ جَاهِلُونَ مَفْتُونُونَ فِي خَيْرِ دَارٍ وَ شَرِّ جِيرَانٍ، نَوْمُهُمْ سُهُودٌ وَ كُحْلُهُمْ دُمُوعٌ بِأَرْضٍ عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُكْرَمٌ»؛ نهج البلاغه، خطبه ٢
  14. «أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ اعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ وَ انْتِشَارٍ مِنَ الْأُمُورِ وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ، وَ الدُّنْيَا كَاسِفَةُ النُّورِ ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ عَلَى حِينِ اصْفِرَارٍ مِنْ وَرَقِهَا وَ إِيَاسٍ مِنْ ثَمَرِهَا وَ [إِعْوَارٍ] اغْوِرَارٍ مِنْ مَائِهَا، قَدْ دَرَسَتْ مَنَارُ الْهُدَى وَ ظَهَرَتْ أَعْلَامُ الرَّدَى، فَهِيَ مُتَجَهِّمَةٌ لِأَهْلِهَا عَابِسَةٌ فِي وَجْهِ طَالِبِهَا، ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ وَ طَعَامُهَا الْجِيفَةُ وَ شِعَارُهَا الْخَوْفُ وَ دِثَارُهَا السَّيْفُ» خطبه ۸۹
  15. «ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً (ص) بِالْحَقِ‏، حِينَ دَنَا مِنَ الدُّنْيَا الِانْقِطَاعُ وَ أَقْبَلَ مِنَ الْآخِرَةِ الِاطِّلَاعُ، وَ أَظْلَمَتْ بَهْجَتُهَا بَعْدَ إِشْرَاقٍ وَ قَامَتْ بِأَهْلِهَا عَلَى سَاقٍ، وَ خَشُنَ مِنْهَا مِهَادٌ وَ أَزِفَ مِنْهَا قِيَادٌ، فِي انْقِطَاعٍ مِنْ مُدَّتِهَا وَ اقْتِرَابٍ مِنْ أَشْرَاطِهَا وَ تَصَرُّمٍ مِنْ أَهْلِهَا وَ انْفِصَامٍ مِنْ حَلْقَتِهَا وَ انْتِشَارٍ مِنْ سَبَبِهَا وَ عَفَاءٍ مِنْ أَعْلَامِهَا وَ تَكَشُّفٍ مِنْ عَوْرَاتِهَا وَ قِصَرٍ مِنْ طُولِهَا؛ جَعَلَهُ اللَّهُ [سُبْحَانَهُ‏] بَلَاغاً لِرِسَالَتِهِ وَ كَرَامَةً لِأُمَّتِهِ وَ رَبِيعاً لِأَهْلِ زَمَانِهِ وَ رِفْعَةً لِأَعْوَانِهِ وَ شَرَفاً لِأَنْصَارِهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۸
  16. «بعثةُ النبي: بَعَثَهُ حِينَ لَا عَلَمٌ قَائِمٌ وَ لَا مَنَارٌ سَاطِعٌ وَ لَا مَنْهَجٌ وَاضِحٌ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۶
  17. «ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً (ص) بِالْحَقِ‏، حِينَ دَنَا مِنَ الدُّنْيَا الِانْقِطَاعُ وَ أَقْبَلَ مِنَ الْآخِرَةِ الِاطِّلَاعُ، وَ أَظْلَمَتْ بَهْجَتُهَا بَعْدَ إِشْرَاقٍ وَ قَامَتْ بِأَهْلِهَا عَلَى سَاقٍ، وَ خَشُنَ مِنْهَا مِهَادٌ وَ أَزِفَ مِنْهَا قِيَادٌ، فِي انْقِطَاعٍ مِنْ مُدَّتِهَا وَ اقْتِرَابٍ مِنْ أَشْرَاطِهَا وَ تَصَرُّمٍ مِنْ أَهْلِهَا وَ انْفِصَامٍ مِنْ حَلْقَتِهَا وَ انْتِشَارٍ مِنْ سَبَبِهَا وَ عَفَاءٍ مِنْ أَعْلَامِهَا وَ تَكَشُّفٍ مِنْ عَوْرَاتِهَا وَ قِصَرٍ مِنْ طُولِهَا؛ جَعَلَهُ اللَّهُ [سُبْحَانَهُ‏] بَلَاغاً لِرِسَالَتِهِ وَ كَرَامَةً لِأُمَّتِهِ وَ رَبِيعاً لِأَهْلِ زَمَانِهِ وَ رِفْعَةً لِأَعْوَانِهِ وَ شَرَفاً لِأَنْصَارِهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۸
  18. «وَ النَّاسُ فِي فِتَنٍ انْجَذَمَ فِيهَا حَبْلُ الدِّينِ وَ تَزَعْزَعَتْ سَوَارِي الْيَقِينِ وَ اخْتَلَفَ النَّجْرُ وَ تَشَتَّتَ الْأَمْرُ وَ ضَاقَ الْمَخْرَجُ وَ عَمِيَ الْمَصْدَرُ، فَالْهُدَى خَامِلٌ وَ الْعَمَى شَامِلٌ، عُصِيَ الرَّحْمَنُ وَ نُصِرَ الشَّيْطَانُ وَ خُذِلَ الْإِيمَانُ، فَانْهَارَتْ دَعَائِمُهُ وَ تَنَكَّرَتْ مَعَالِمُهُ وَ دَرَسَتْ‏ سُبُلُهُ وَ عَفَتْ شُرُكُهُ، أَطَاعُوا الشَّيْطَانَ فَسَلَكُوا مَسَالِكَهُ وَ وَرَدُوا مَنَاهِلَهُ، بِهِمْ سَارَتْ أَعْلَامُهُ وَ قَامَ لِوَاؤُهُ فِي فِتَنٍ دَاسَتْهُمْ بِأَخْفَافِهَا وَ وَطِئَتْهُمْ بِأَظْلَافِهَا وَ قَامَتْ عَلَى سَنَابِكِهَا، فَهُمْ فِيهَا تَائِهُونَ حَائِرُونَ جَاهِلُونَ مَفْتُونُونَ فِي خَيْرِ دَارٍ وَ شَرِّ جِيرَانٍ، نَوْمُهُمْ سُهُودٌ وَ كُحْلُهُمْ دُمُوعٌ بِأَرْضٍ عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُكْرَمٌ»؛ خطبه‌ ۲
  19. «إِنَّ اللَّهَ [تَعَالَى] بَعَثَ مُحَمَّداً (ص) نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ أَمِيناً عَلَى التَّنْزِيلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَى شَرِّ دِينٍ وَ فِي شَرِّ دَارٍ، مُنِيخُونَ بَيْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَيَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْكَدِرَ وَ تَأْكُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَكُمْ، الْأَصْنَامُ فِيكُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِكُمْ مَعْصُوبَةٌ» خطبه ۲۶
  20. «وَ لَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) نَقْتُلُ آبَاءَنَا وَ أَبْنَاءَنَا وَ إِخْوَانَنَا وَ أَعْمَامَنَا، مَا يَزِيدُنَا ذَلِكَ إِلَّا إِيمَاناً وَ تَسْلِيماً وَ مُضِيّاً عَلَى‏ اللَّقَمِ وَ صَبْراً عَلَى مَضَضِ الْأَلَمِ وَ جِدّاً فِي جِهَادِ الْعَدُوِّ، وَ لَقَدْ كَانَ الرَّجُلُ مِنَّا وَ الْآخَرُ مِنْ عَدُوِّنَا يَتَصَاوَلَانِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَيْنِ يَتَخَالَسَانِ أَنْفُسَهُمَا أَيُّهُمَا يَسْقِي صَاحِبَهُ كَأْسَ الْمَنُونِ فَمَرَّةً لَنَا مِنْ عَدُوِّنَا وَ مَرَّةً لِعَدُوِّنَا مِنَّا، فَلَمَّا رَأَى اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَيْنَا النَّصْرَ حَتَّى اسْتَقَرَّ الْإِسْلَامُ مُلْقِياً جِرَانَهُ وَ مُتَبَوِّئاً أَوْطَانَهُ؛ وَ لَعَمْرِي لَوْ كُنَّا نَأْتِي مَا أَتَيْتُمْ مَا قَامَ لِلدِّينِ عَمُودٌ وَ لَا اخْضَرَّ لِلْإِيمَانِ عُودٌ وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَحْتَلِبُنَّهَا دَماً وَ لَتُتْبِعُنَّهَا نَدَما» خطبه ۵۶
  21. «وَ النَّاسُ فِي فِتَنٍ انْجَذَمَ فِيهَا حَبْلُ الدِّينِ وَ تَزَعْزَعَتْ سَوَارِي الْيَقِينِ وَ اخْتَلَفَ النَّجْرُ وَ تَشَتَّتَ الْأَمْرُ وَ ضَاقَ الْمَخْرَجُ وَ عَمِيَ الْمَصْدَرُ، فَالْهُدَى خَامِلٌ وَ الْعَمَى شَامِلٌ، عُصِيَ الرَّحْمَنُ وَ نُصِرَ الشَّيْطَانُ وَ خُذِلَ الْإِيمَانُ، فَانْهَارَتْ دَعَائِمُهُ وَ تَنَكَّرَتْ مَعَالِمُهُ وَ دَرَسَتْ‏ سُبُلُهُ وَ عَفَتْ شُرُكُهُ، أَطَاعُوا الشَّيْطَانَ فَسَلَكُوا مَسَالِكَهُ وَ وَرَدُوا مَنَاهِلَهُ، بِهِمْ سَارَتْ أَعْلَامُهُ وَ قَامَ لِوَاؤُهُ فِي فِتَنٍ دَاسَتْهُمْ بِأَخْفَافِهَا وَ وَطِئَتْهُمْ بِأَظْلَافِهَا وَ قَامَتْ عَلَى سَنَابِكِهَا، فَهُمْ فِيهَا تَائِهُونَ حَائِرُونَ جَاهِلُونَ مَفْتُونُونَ فِي خَيْرِ دَارٍ وَ شَرِّ جِيرَانٍ، نَوْمُهُمْ سُهُودٌ وَ كُحْلُهُمْ دُمُوعٌ بِأَرْضٍ عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُكْرَمٌ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲
  22. «إِنَّ اللَّهَ [تَعَالَى] بَعَثَ مُحَمَّداً (ص) نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ أَمِيناً عَلَى التَّنْزِيلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَى شَرِّ دِينٍ وَ فِي شَرِّ دَارٍ، مُنِيخُونَ بَيْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَيَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْكَدِرَ وَ تَأْكُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَكُمْ، الْأَصْنَامُ فِيكُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِكُمْ مَعْصُوبَةٌ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۶
  23. «وَ أَهْلُ الْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ بَيْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِي اسْمِهِ أَوْ مُشِيرٍ إِلَى غَيْرِهِ»؛ خطبه ۱
  24. «إِنَّ اللَّهَ [سُبْحَانَهُ] بَعَثَ مُحَمَّداً (ص) وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ كِتَاباً وَ لَا يَدَّعِي نُبُوَّةً، فَسَاقَ النَّاسَ حَتَّى بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ وَ بَلَّغَهُمْ مَنْجَاتَهُمْ، فَاسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ وَ اطْمَأَنَّتْ صَفَاتُهُمْ» خطبه ۳۳
  25. «وَ اصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِيَاءَ أَخَذَ عَلَى الْوَحْيِ مِيثَاقَهُمْ وَ عَلَى تَبْلِيغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَيْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱
  26. «أَلَا وَ قَدْ أَمْعَنْتُمْ فِي الْبَغْيِ وَ أَفْسَدْتُمْ فِي الْأَرْضِ مُصَارَحَةً لِلَّهِ بِالْمُنَاصَبَةِ وَ مُبَارَزَةً لِلْمُؤْمِنِينَ بِالْمُحَارَبَةِ فَاللَّهَ اللَّهَ فِي كِبْرِ الْحَمِيَّةِ وَ فَخْرِ الْجَاهِلِيَّةِ فَإِنَّهُ مَلَاقِحُ الشَّنَئَانِ وَ مَنَافِخُ الشَّيْطَانِ الَّتِي خَدَعَ بِهَا الْأُمَمَ الْمَاضِيَةَ وَ الْقُرُونَ الْخَالِيَةَ حَتَّى أَعْنَقُوا فِي حَنَادِسِ جَهَالَتِهِ وَ مَهَاوِي ضَلَالَتِهِ ذُلُلًا عَنْ سِيَاقِهِ سُلُساً فِي قِيَادِهِ أَمْراً تَشَابَهَتِ الْقُلُوبُ فِيهِ وَ تَتَابَعَتِ الْقُرُونُ عَلَيْهِ وَ كِبْراً تَضَايَقَتِ الصُّدُورُ بِهِ»نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲
  27. «بِأَرْضٍ عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُكْرَمٌ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲
  28. «لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَيْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱
  29. «بَعَثَهُ وَ النَّاسُ ضُلَّالٌ فِي حَيْرَةٍ وَ حَاطِبُونَ فِي فِتْنَةٍ قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الْأَهْوَاءُ وَ اسْتَزَلَّتْهُمُ الْكِبْرِيَاءُ وَ اسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِلِيَّةُ الْجَهْلَاءُ حَيَارَى فِي زَلْزَالٍ مِنَ الْأَمْرِ وَ بَلَاءٍ مِنَ الْجَهْلِ، فَبَالَغَ (ص) فِي النَّصِيحَةِ وَ مَضَى عَلَى الطَّرِيقَةِ وَ دَعَا إِلَى الْحِكْمَةِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۹۵
  30. «حَتَّى إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ (ص) رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَ اتَّكَلُوا عَلَى الْوَلَائِجِ وَ وَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ. مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ أَبْوَابُ كُلِّ ضَارِبٍ فِي غَمْرَةٍ، قَدْ مَارُوا فِي الْحَيْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَى الدُّنْيَا رَاكِنٍ أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّينِ مُبَايِن»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۰
  31. «وَ أَهْلُ الْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ بَيْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِي اسْمِهِ أَوْ مُشِيرٍ إِلَى غَيْرِهِ»؛ خطبه ۱
  32. «بَعَثَهُ وَ النَّاسُ ضُلَّالٌ فِي حَيْرَةٍ وَ حَاطِبُونَ فِي فِتْنَةٍ قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الْأَهْوَاءُ وَ اسْتَزَلَّتْهُمُ الْكِبْرِيَاءُ وَ اسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِلِيَّةُ الْجَهْلَاءُ حَيَارَى فِي زَلْزَالٍ مِنَ الْأَمْرِ وَ بَلَاءٍ مِنَ الْجَهْلِ، فَبَالَغَ (ص) فِي النَّصِيحَةِ وَ مَضَى عَلَى الطَّرِيقَةِ وَ دَعَا إِلَى الْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» خطبه ۹۵
  33. «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ [وَ تَعَالَى‏] بَعَثَ مُحَمَّداً (ص) وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ كِتَاباً وَ لَا يَدَّعِي نُبُوَّةً وَ لَا وَحْياً، فَقَاتَلَ بِمَنْ أَطَاعَهُ مَنْ عَصَاهُ، يَسُوقُهُمْ إِلَى مَنْجَاتِهِمْ وَ يُبَادِرُ بِهِمُ السَّاعَةَ أَنْ تَنْزِلَ بِهِمْ، يَحْسِرُ الْحَسِيرُ وَ يَقِفُ الْكَسِيرُ، فَيُقِيمُ عَلَيْهِ حَتَّى يُلْحِقَهُ غَايَتَهُ إِلَّا هَالِكاً لَا خَيْرَ فِيهِ، حَتَّى أَرَاهُمْ مَنْجَاتَهُمْ وَ بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ فَاسْتَدَارَتْ رَحَاهُمْ وَ اسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ»؛ خطبه ۱۰۴
  34. «أضَاءَتْ بِهِ الْبِلَادُ بَعْدَ الضَّلَالَةِ الْمُظْلِمَةِ وَ الْجَهَالَةِ الْغَالِبَةِ وَ الْجَفْوَةِ الْجَافِيَةِ، وَ النَّاسُ يَسْتَحِلُّونَ الْحَرِيمَ وَ يَسْتَذِلُّونَ الْحَكِيمَ، يَحْيَوْنَ عَلَى فَتْرَةٍ وَ يَمُوتُونَ عَلَى كَفْرَةٍ»؛ خطبه ۱۵۱
  35. «لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَيْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ»؛ خطبه ۱
  36. «وَ هَفْوَةٍ عَنِ الْعَمَلِ وَ غَبَاوَةٍ مِنَ الْأُمَمِ»؛ خطبه ۹۴
  37. «بَعَثَهُ وَ النَّاسُ ضُلَّالٌ فِي حَيْرَةٍ وَ حَاطِبُونَ فِي فِتْنَةٍ قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الْأَهْوَاءُ وَ اسْتَزَلَّتْهُمُ الْكِبْرِيَاءُ وَ اسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِلِيَّةُ الْجَهْلَاءُ حَيَارَى فِي زَلْزَالٍ مِنَ الْأَمْرِ وَ بَلَاءٍ مِنَ الْجَهْلِ، فَبَالَغَ (ص) فِي النَّصِيحَةِ وَ مَضَى عَلَى الطَّرِيقَةِ وَ دَعَا إِلَى الْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»؛ خطبه ۹۵
  38. «إِنَّ اللَّهَ [تَعَالَى] بَعَثَ مُحَمَّداً (ص) نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ أَمِيناً عَلَى التَّنْزِيلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَى شَرِّ دِينٍ وَ فِي شَرِّ دَارٍ، مُنِيخُونَ بَيْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَيَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْكَدِرَ وَ تَأْكُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَكُمْ، الْأَصْنَامُ فِيكُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِكُمْ مَعْصُوبَةٌ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۶
  39. «فَاعْتَبِرُوا عِبَادَ اللَّهِ وَ اذْكُرُوا تِيكَ الَّتِي آبَاؤُكُمْ وَ إِخْوَانُكُمْ بِهَا مُرْتَهَنُونَ وَ عَلَيْهَا مُحَاسَبُونَ. وَ لَعَمْرِي مَا تَقَادَمَتْ بِكُمْ وَ لَا بِهِمُ الْعُهُودُ وَ لَا خَلَتْ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمُ الْأَحْقَابُ وَ الْقُرُونُ وَ مَا أَنْتُمُ الْيَوْمَ مِنْ يَوْمَ كُنْتُمْ فِي أَصْلَابِهِمْ بِبَعِيدٍ. وَ اللَّهِ مَا أَسْمَعَكُمُ الرَّسُولُ شَيْئاً إِلَّا وَ هَا أَنَا ذَا مُسْمِعُكُمُوهُ وَ مَا أَسْمَاعُكُمُ الْيَوْمَ بِدُونِ أَسْمَاعِكُمْ بِالْأَمْسِ وَ لَا شُقَّتْ لَهُمُ الْأَبْصَارُ وَ لَا جُعِلَتْ لَهُمُ الْأَفْئِدَةُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ إِلَّا وَ قَدْ أُعْطِيتُمْ مِثْلَهَا فِي هَذَا الزَّمَانِ، وَ وَ اللَّهِ مَا بُصِّرْتُمْ بَعْدَهُمْ شَيْئاً جَهِلُوهُ وَ لَا أُصْفِيتُمْ بِهِ وَ حُرِمُوهُ وَ لَقَدْ نَزَلَتْ بِكُمُ الْبَلِيَّةُ جَائِلًا خِطَامُهَا رِخْواً بِطَانُهَا فَلَا يَغُرَّنَّكُمْ مَا أَصْبَحَ فِيهِ أَهْلُ الْغُرُورِ فَإِنَّمَا هُوَ ظِلٌّ مَمْدُودٌ إِلَى أَجَلٍ مَعْدُودٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۸۹
  40. «لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَيْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ»؛ خطبه ۱
  41. «وَ النَّاسُ فِي فِتَنٍ انْجَذَمَ فِيهَا حَبْلُ الدِّينِ وَ تَزَعْزَعَتْ سَوَارِي الْيَقِينِ وَ اخْتَلَفَ النَّجْرُ وَ تَشَتَّتَ الْأَمْرُ وَ ضَاقَ الْمَخْرَجُ وَ عَمِيَ الْمَصْدَرُ فَالْهُدَى خَامِلٌ وَ الْعَمَى شَامِلٌ عُصِيَ الرَّحْمَنُ وَ نُصِرَ الشَّيْطَانُ وَ خُذِلَ الْإِيمَانُ فَانْهَارَتْ دَعَائِمُهُ وَ تَنَكَّرَتْ مَعَالِمُهُ وَ دَرَسَتْ‏ سُبُلُهُ وَ عَفَتْ شُرُكُهُ أَطَاعُوا الشَّيْطَانَ فَسَلَكُوا مَسَالِكَهُ وَ وَرَدُوا مَنَاهِلَهُ بِهِمْ سَارَتْ أَعْلَامُهُ وَ قَامَ لِوَاؤُهُ فِي فِتَنٍ دَاسَتْهُمْ بِأَخْفَافِهَا وَ وَطِئَتْهُمْ بِأَظْلَافِهَا وَ قَامَتْ عَلَى سَنَابِكِهَا فَهُمْ فِيهَا تَائِهُونَ حَائِرُونَ جَاهِلُونَ مَفْتُونُونَ فِي خَيْرِ دَارٍ وَ شَرِّ جِيرَانٍ نَوْمُهُمْ سُهُودٌ وَ كُحْلُهُمْ دُمُوعٌ بِأَرْضٍ عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُكْرَمٌ»؛ خطبه ۲
  42. «أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ هَفْوَةٍ عَنِ الْعَمَلِ وَ غَبَاوَةٍ مِنَ الْأُمَمِ»؛ خطبه ۹۴
  43. «أَلَا وَ قَدْ أَمْعَنْتُمْ فِي الْبَغْيِ وَ أَفْسَدْتُمْ فِي الْأَرْضِ مُصَارَحَةً لِلَّهِ بِالْمُنَاصَبَةِ وَ مُبَارَزَةً لِلْمُؤْمِنِينَ بِالْمُحَارَبَةِ فَاللَّهَ اللَّهَ فِي كِبْرِ الْحَمِيَّةِ وَ فَخْرِ الْجَاهِلِيَّةِ فَإِنَّهُ مَلَاقِحُ الشَّنَئَانِ وَ مَنَافِخُ الشَّيْطَانِ الَّتِي خَدَعَ بِهَا الْأُمَمَ الْمَاضِيَةَ وَ الْقُرُونَ الْخَالِيَةَ حَتَّى أَعْنَقُوا فِي حَنَادِسِ جَهَالَتِهِ وَ مَهَاوِي ضَلَالَتِهِ ذُلُلًا عَنْ سِيَاقِهِ سُلُساً فِي قِيَادِهِ أَمْراً تَشَابَهَتِ الْقُلُوبُ فِيهِ وَ تَتَابَعَتِ الْقُرُونُ عَلَيْهِ وَ كِبْراً تَضَايَقَتِ الصُّدُورُ بِهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ١٩٢
  44. «فَأَطْفِئُوا مَا كَمَنَ فِي قُلُوبِكُمْ مِنْ نِيرَانِ الْعَصَبِيَّةِ وَ أَحْقَادِ الْجَاهِلِيَّةِ فَإِنَّمَا تِلْكَ الْحَمِيَّةُ تَكُونُ فِي الْمُسْلِمِ مِنْ خَطَرَاتِ الشَّيْطَانِ وَ نَخَوَاتِهِ وَ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِهِ وَ اعْتَمِدُوا وَضْعَ التَّذَلُّلِ عَلَى رُءُوسِكُمْ وَ إِلْقَاءَ التَّعَزُّزِ تَحْتَ أَقْدَامِكُمْ وَ خَلْعَ التَّكَبُّرِ مِنْ أَعْنَاقِكُمْ وَ اتَّخِذُوا التَّوَاضُعَ مَسْلَحَةً بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ عَدُوِّكُمْ إِبْلِيسَ‏ وَ جُنُودِهِ، فَإِنَّ لَهُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ جُنُوداً وَ أَعْوَاناً وَ رَجِلًا وَ فُرْسَاناً وَ لَا تَكُونُوا كَالْمُتَكَبِّرِ عَلَى ابْنِ أُمِّهِ مِنْ غَيْرِ مَا فَضْلٍ جَعَلَهُ اللَّهُ فِيهِ سِوَى مَا أَلْحَقَتِ الْعَظَمَةُ بِنَفْسِهِ مِنْ عَدَاوَةِ الْحَسَدِ [الْحَسَبِ‏] وَ قَدَحَتِ الْحَمِيَّةُ فِي قَلْبِهِ مِنْ نَارِ الْغَضَبِ وَ نَفَخَ الشَّيْطَانُ فِي أَنْفِهِ مِنْ رِيحِ الْكِبْرِ الَّذِي أَعْقَبَهُ اللَّهُ بِهِ النَّدَامَةَ وَ أَلْزَمَهُ آثَامَ الْقَاتِلِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲
  45. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۴۰- ۲۴۱.