جنگ بدر در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
 
(۱۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = غزوه بدر
| موضوع مرتبط = غزوه بدر
| عنوان مدخل  = [[غزوه بدر]]
| عنوان مدخل  = غزوه بدر
| مداخل مرتبط = [[جنگ بدر در قرآن]] - [[جنگ بدر در تاریخ اسلامی]] - [[جنگ بدر در معارف و سیره نبوی]] - [[جنگ بدر در معارف و سیره علوی]] - [[جنگ بدر در معارف مهدویت]]
| مداخل مرتبط = [[جنگ بدر در قرآن]] - [[جنگ بدر در تاریخ اسلامی]] - [[جنگ بدر در معارف و سیره نبوی]] - [[جنگ بدر در معارف و سیره علوی]] - [[جنگ بدر در معارف مهدویت]]
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}
'''جنگ بدر''' یا "بدرالکبری" نخستین و مهم‌ترین [[جنگ]] میان [[مسلمانان]] و [[کافران]] [[قریش]] است که در هفدهم [[ماه رمضان]] [[سال دوم هجری]] واقع شد. در این جنگ، مسلمانان علی‌رغم کم تعداد بودنشان به [[پیروزی]] رسیدند و چند تن از بزرگان [[مشرکان]] از جمله [[ابوجهل]] کشته یا [[اسیر]] شدند. از علل پیروزی مسلمانان، جانفشانی و [[دلاوری]] مسلمانان به‌ویژه [[علی]] (ع) و [[حمزه]] [[سیدالشهداء]]، بود. در [[قرآن کریم]] از این [[غزوه]] یاد شده و نمونه‌ای از [[امدادهای الهی]] دانسته شده است.


دو غزوه دیگر نیز به نام [[بدر]] خوانده می‌شوند:[[بدر الاُولی]] و [[بدر صغرا]] ([[بدر الموعد]])؛ اما مراد از جنگ یا غزوه بدر در منابع تاریخی بدر الکبری است.
== مقدمه ==
[[پیامبر]]{{صل}} در بدو ورودش به جمع [[مشتاقان]] یثرب با سلوکی [[رحمت]] آفرین [[مسلمانان]] را زیر چتر نوازش [[اسلام]] جمع کرد و سفره [[محبت]] و [[الفت]] بین آحاد [[مردم]] را پهن کرد و همه را به [[برادری]] و دوری از کدورت فرا خواند.


==مقدمه==
[[اخبار]] ورود [[موفقیت]] آمیز پیامبر{{صل}}، مشرکین مکه را عصبانی کرد و لذا در صدد برآمدند تا زهر خود را بریزند و [[آسایش]] و [[آرامش]] را از [[پیامبر اکرم]] و [[امت]] او سلب کنند. به همین منظور [[جنگ بدر]] را بر پیامبر{{صل}} [[تحمیل]] کردند<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص۱۴۵.</ref>.
یکی از مهم‌ترین اصول [[پیروزی]] نظامی در همه [[نبردها]] داشتن [[استراتژی]] اطلاعاتی و استفاده از اطلاعات و نوسانات لحظه به لحظه میدان [[جنگ]] و به کار گرفتن مأموران اطلاعاتی در صحنه‌های [[نبرد]] و نیز [[استتار]] خودی و [[گمراه]] نمودن [[دشمن]] است. این شگرد بسیار مهمی بود که [[سپاهیان]] [[پیامبر]] در صحنه‌های نبرد از آن استفاده می‌کردند.


در منطقه عمومی [[بدر]] که امکان درگیری می‌رفت، [[رسول خدا]]{{صل}} مدام نیروها را در شیب دره‌ها و گودی‌ها استتار می‌کرد، حتی [[دستور]] داد زنگ‌های شتران را باز نمایند و مدام از گشت‌های مستمر مأموران اطلاعاتی استفاده می‌کرد و ردّپای قافله را در [[دل]] صحرا می‌گرفت. [[ابوسفیان]] [[رهبر]] [[زیرک]] [[قریش]] نیز از نیروهای اطلاعاتی بهره می‌برد و براساس اطلاعات به دست آمده مسیر کاروان را [[تغییر]] می‌داد تا سپاهیان [[اسلام]] بر آنها واقف نگردند. پیامبر در نزدیکی چشمه بدر یکی از [[جاسوسان]] دشمن را دستگیر کرد و از او اطلاعاتی در خصوص تعداد و موقعیت و امکانات [[سپاه]] دشمن کسب نمود و سپس او را [[زندانی]] کرد. [[حضرت]] جهت اطلاع بیشتر از وضعیت دشمن، دو [[مأمور]] اطلاعاتی خود، [[بشیر بن ابی الرعبا]] و [[محمد بن ابی عمرو]]، را به سوی دشمن فرستاد. اینها بر سر چاه‌های بدر از [[زنان]] بادیه‌نشین شنیدند که کاروان قریش فردا به سرچشمه بدر وارد می‌شود. ماموران این خبر را به پیامبر گزارش کردند<ref>محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۴۹؛ علی بن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، (قم: دارالکتاب، ۱۴۰۴قج۱، ص۲۵۷.</ref>.
جنگ بدر اولین جنگ رسول خدا{{صل}} با [[کفار]] [[قریش]] بود. این [[نبرد]] در هفدهم [[رمضان]] [[سال دوم هجری]] رخ داد<ref>ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۱، ص۳۵۰.</ref> و باعث پیروزی و [[عزّت]] اسلام گردید<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره نظامی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره نظامی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص۸۷-۱۰۰.</ref>.


پس از بازگشت مأموران اطلاعاتی رسول خدا{{صل}}، پیش قراولان قریش به [[فرماندهی]] ابوسفیان جهت [[شناسایی]] منطقه به نزدیکی چشمه بدر رسیده و از شخصی به نام کسب الجهنی در خصوص سپاه محمد پرسیدند. او [[سوگند]] یاد کرد که از سپاه محمد خبری ندارد، ولی دو مرد سوار قبل از [[قریشیان]] در کنار چشمه مقداری استراحت کرده و آب نوشیده و اسب‌های خود را آب دادند و رفتند<ref>علی بن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۵۸.</ref>. [[ابوسفیان]] با ملاحظه پهن اسب‌های آنها که در داخل‌شان دانه‌های علف بود تشخیص داد که از علف یثرب است و [[حدس]] زد که آنها از مأموران اطلاعاتی [[سپاه اسلام]] بوده‌اند؛ لذا مسیر کاروان [[قریش]] را از [[بدر]] [[منحرف]] کرده و از راه ساحل بحر احمر به سرعت منطقه را ترک کردند و نیز شخصی به نام [[ضمضم بن عمرو الغفاری]] را به سوی [[مکه]] روانه کرد تا قریش را از [[حمله]] سپاه اسلام [[آگاه]] کند<ref>علی بن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۵۸.</ref>. [[یعقوبی]] می‌گوید پیک ابوسفیان در مدت سه [[روز]]، فاصله (دوازده [[روزه]]) بین یثرب و مکه را پیمود و قریش را از حمله سپاه اسلام به کاروان آگاه کرد<ref>احمد ابن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، (بیروت: مطبعه دارصادر)، ج۲، ص۴۵.</ref> و آماده شدن قریش برای [[جنگ]] از اینجا آغاز شد.
== کسب اطلاعات قبل از [[جنگ]] ==
یکی از مهم‌ترین اصول [[پیروزی]] نظامی در همه [[نبردها]] داشتن استراتژی اطلاعاتی و استفاده از اطلاعات و نوسانات لحظه به لحظه میدان جنگ و به کار گرفتن مأموران اطلاعاتی در صحنه‌های [[نبرد]] و نیز [[استتار]] خودی و [[گمراه]] نمودن [[دشمن]] است. این شگرد بسیار مهمی بود که سپاهیان پیامبر در صحنه‌های نبرد از آن استفاده می‌کردند.


مهم‌ترین وسیله جهت تقلیل تلفات و [[پیروزی در جنگ]]، داشتن نیرو و اطلاعات دقیق و [[قوی]] در جنگ است، از این‌رو [[پیامبر]] در [[جنگ بدر]] از دو شیوه، اطلاعات سرّی [[دشمن]] را کسب کرد: الف) [[نفوذ]] دادن نیروهای اطلاعاتی به مواضع دشمن، ب) [[اسیر]] گرفتن از دشمن.
در منطقه عمومی [[بدر]] که امکان درگیری می‌رفت، [[رسول خدا]]{{صل}} مدام نیروها را در شیب دره‌ها و گودی‌ها استتار می‌کرد، حتی دستور داد زنگ‌های شتران را باز نمایند و مدام از گشت‌های مستمر مأموران اطلاعاتی استفاده می‌کرد و ردّپای قافله را در [[دل]] صحرا می‌گرفت. [[ابوسفیان]] [[رهبر]] زیرک [[قریش]] نیز از نیروهای اطلاعاتی بهره می‌برد و براساس اطلاعات به دست آمده مسیر کاروان را [[تغییر]] می‌داد تا سپاهیان اسلام بر آنها واقف نگردند. پیامبر در نزدیکی چشمه بدر یکی از [[جاسوسان]] دشمن را دستگیر کرد و از او اطلاعاتی در خصوص تعداد و موقعیت و امکانات [[سپاه]] دشمن کسب نمود و سپس او را [[زندانی]] کرد. حضرت جهت اطلاع بیشتر از وضعیت دشمن، دو [[مأمور]] اطلاعاتی خود، بشیر بن ابی الرعبا و محمد بن ابی عمرو، را به سوی دشمن فرستاد. اینها بر سر چاه‌های بدر از [[زنان]] [[بادیه‌نشین]] شنیدند که کاروان قریش فردا به سرچشمه بدر وارد می‌شود. ماموران این خبر را به [[پیامبر]] گزارش کردند<ref>محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۴۹؛ علی بن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، (قم: دارالکتاب، ۱۴۰۴ق)، ج۱، ص۲۵۷.</ref>.


هنگامی که [[سپاه قریش]] به منطقه [[یمانیه]] رسیدند دو سرباز خود را جهت تهیه آب به بدر اعزام کردند. [[سپاهیان]] [[اسلام]] آنان را دستگیر کردند و پیامبر با روشی صحیح از آنان بازجویی کرد و توانست اطلاعات لازم را کسب کند. [[حضرت]] پرسید: شما کیستید؟ گفتند: ما [[غلامان]] قریش هستیم. سپس پرسید: نیروهای شما چند نفرند؟ گفتند: نمی‌دانیم. حضرت پرسید: چند شتر می‌کُشند؟ گفتند: نُه یا ده شتر. حضرت از این طریق توانست تعداد نیروهای دشمن را کاملاً حساب نماید و دریافت که تعداد نیروهای دشمن بین نهصد تا هزار نفر می‌باشد؛ زیرا قریش برای هر صد نفر یک شتر می‌کشتند<ref>محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۴۹؛ علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۰.</ref>. سپس پرسید: چه کسانی از [[قبیله]] [[بنی هاشم]] در این [[جنگ]] شرکت کرده‌اند؟ گفتند: سه نفر: [[عباس بن عبدالمطلب]]، [[نوفل بن حارث]] و [[عقیل بن ابی طالب]]<ref>محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۴۹؛ علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۰.</ref>. [[حضرت]] پس از کسب اطلاعات نظامی، آنان را تا پایان [[نبرد]] [[زندانی]] کرد<ref>محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۱، ص۴۴۹؛ علی بن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۱.</ref> تا در نتیجه [[اسرار]] و [[اخبار]] نظامی [[سپاه اسلام]] فاش نشود. وقتی این خبر به دست سران [[قریش]] رسید، وحشتی در نیروهایشان پدیدار گشت، به طوری که [[آرامش]] خود را از دست دادند<ref>علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۰.</ref>.<ref>[[محمد امیر ناصری|ناصری، محمد امیر]]، [[سیره نظامی پیامبر اعظم (مقاله)|مقاله «سیره نظامی پیامبر اعظم»]]، [[سیره سیاسی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره سیاسی پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۵.</ref>
پس از بازگشت مأموران اطلاعاتی [[رسول خدا]]{{صل}}، پیش قراولان [[قریش]] به [[فرماندهی]] [[ابوسفیان]] جهت [[شناسایی]] منطقه به نزدیکی چشمه [[بدر]] رسیده و از شخصی به نام کسب الجهنی در خصوص [[سپاه]] محمد پرسیدند. او [[سوگند]] یاد کرد که از سپاه محمد خبری ندارد، ولی دو مرد سوار قبل از [[قریشیان]] در کنار چشمه مقداری استراحت کرده و آب نوشیده و اسب‌های خود را آب دادند و رفتند<ref>علی بن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۵۸.</ref>. ابوسفیان با ملاحظه پهن اسب‌های آنها که در داخل‌شان دانه‌های علف بود تشخیص داد که از علف یثرب است و حدس زد که آنها از مأموران اطلاعاتی سپاه اسلام بوده‌اند؛ لذا مسیر کاروان قریش را از بدر [[منحرف]] کرده و از راه [[ساحل]] بحر احمر به سرعت منطقه را ترک کردند و نیز شخصی به نام ضمضم بن عمرو الغفاری را به سوی [[مکه]] روانه کرد تا قریش را از حمله سپاه اسلام [[آگاه]] کند<ref>علی بن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۵۸.</ref>. یعقوبی می‌گوید پیک ابوسفیان در مدت سه [[روز]]، فاصله (دوازده [[روزه]]) بین یثرب و مکه را پیمود و قریش را از حمله سپاه اسلام به کاروان آگاه کرد<ref>احمد ابن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، (بیروت: مطبعه دارصادر)، ج۲، ص۴۵.</ref> و آماده شدن قریش برای [[جنگ]] از اینجا آغاز شد.


==[[آرایش]] سپاه اسلام در [[بدر]]==
مهم‌ترین وسیله جهت تقلیل تلفات و پیروزی در جنگ، داشتن نیرو و اطلاعات دقیق و [[قوی]] در جنگ است، از این‌رو پیامبر در [[جنگ بدر]] از دو شیوه، اطلاعات سرّی [[دشمن]] را کسب کرد: الف) نفوذ دادن نیروهای اطلاعاتی به مواضع دشمن، ب) [[اسیر]] گرفتن از دشمن.
[[آرایش لشکر]] در میدان جنگ و به عبارتی نحوه استقرار نیروهای عمل‌کننده بر [[ضد]] [[دشمن]] تابع مؤلفه‌های متعددی چون اطلاعات نظامی، نوع دکترین نظامی و شرایط فیزیکی میدان جنگ است که هر [[رهبر]] لایقی باید آنها را در نظر بگیرد. در میدان جنگ چهار عامل زمینه‌ساز [[پیروزی]] است: سرباز، [[اسلحه]] و دیگر تجهیزات، آب و هوا و [[پستی]] و بلندی [[زمین]].


[[پیامبر]] در [[جنگ بدر]] برای دو عامل اولیه تمهیداتی را در نظر گرفته بود، اما درباره دو عامل بعدی یعنی شرایط جوّی و ارضی می‌بایست [[تصمیم]] می‌گرفت. در این مرحله با چند نفر از افسران [[خبره]] و [[شجاع]] به تحقیق و بررسی شرایط پرداختند<ref>محمد بن جریر الطبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۴۳.</ref>. از آنجا که [[جنگ‌ها]] نوعاً در سپیده‌دم و صبحگاهان شروع می‌شود، [[سپاه]] باید در نقطه‌ای مستقر شوند که [[نور]] شدید، [[رزمندگان]] را [[آزار]] ندهد و نیز منابع آبی کافی در دسترس باشد و اگر زمین دارای پستی و بلندی است نقاط مرتفع‌تر را اشغال نمایند. بنابراین، تصمیماتی به این شرح اخذ شد:
هنگامی که سپاه قریش به منطقه یمانیه رسیدند دو سرباز خود را جهت تهیه آب به بدر اعزام کردند. سپاهیان اسلام آنان را دستگیر کردند و [[پیامبر]] با روشی صحیح از آنان بازجویی کرد و توانست اطلاعات لازم را کسب کند. حضرت پرسید: شما کیستید؟ گفتند: ما [[غلامان]] [[قریش]] هستیم. سپس پرسید: نیروهای شما چند نفرند؟ گفتند: نمی‌دانیم. حضرت پرسید: چند شتر می‌کُشند؟ گفتند: نُه یا ده شتر. حضرت از این طریق توانست تعداد نیروهای [[دشمن]] را کاملاً حساب نماید و دریافت که تعداد نیروهای دشمن بین نهصد تا هزار نفر است؛ زیرا [[قریش]] برای هر صد نفر یک شتر می‌کشتند<ref>محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۴۹؛ علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۰.</ref>. سپس پرسید: چه کسانی از [[قبیله]] [[بنی هاشم]] در این [[جنگ]] شرکت کرده‌اند؟ گفتند: سه نفر: [[عباس بن عبدالمطلب]]، [[نوفل بن حارث]] و [[عقیل بن ابی طالب]]<ref>محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۴۹؛ علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۰.</ref>. حضرت پس از کسب اطلاعات نظامی، آنان را تا پایان [[نبرد]] [[زندانی]] کرد<ref>محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۱، ص۴۴۹؛ علی بن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۱.</ref> تا در نتیجه [[اسرار]] و [[اخبار]] نظامی سپاه اسلام فاش نشود. وقتی این خبر به دست سران قریش رسید، وحشتی در نیروهایشان پدیدار گشت، به طوری که [[آرامش]] خود را از دست دادند<ref>علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۰.</ref>.<ref>[[محمد امیر ناصری|ناصری، محمد امیر]]، [[سیره نظامی پیامبر اعظم (مقاله)|مقاله «سیره نظامی پیامبر اعظم»]]، [[سیره سیاسی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره سیاسی پیامبر اعظم]]، ص۱۲۵.</ref>
#استقرار در منابع آبی بدر؛
#تأسیس اتاق [[فرماندهی]] (العریش) در بلندترین نقطه<ref>محمد بن جریر الطبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۴۳؛ محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۵۱.</ref>؛
#ایجاد گروه پیک شترسوار؛
#تقسیم [[لشکر]] به سه گردان منظمِ [[اوس و خزرج]] و [[مهاجر]] و نیز واحد پیش‌قراول و محافظان مخصوص [[پست]] [[فرماندهی]].


بدین ترتیب [[سپاهیان]] [[اسلام]] با صفوف پولادین در برابر سپاهیان [[دشمن]] قرار گرفت. [[حضرت]] [[سپاه]] خود را [[صف‌آرایی]] کرد. دسته‌ای را در طرف راست و دسته‌ای را در طرف چپ و خود در [[قلب]] لشکر قرار گرفت. پس از آن، حضرت دستورهای لازم را جهت [[حمله]] به افراد صادر کرد: چشم‌هایتان را به هم فشار دهید و شما آغازگر [[جنگ]] نباشید و هیچ کس [[حق]] ندارد با دیگری حرف بزند<ref>علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۲.</ref>. حضرت فرمود: شما آغازگر جنگ نباشید، چون آغازگر جنگ [[باغی]] (بغی‌کننده) است و در [[نظام الهی]] باغی و [[متجاوز]] محکوم به [[شکست]] است. [[عتبة بن ربیعة]] یکی از [[فرماندهان]] زبده [[قریش]] هنگام گشت اکتشافی، [[آرایش]] سپاه کوچک [[پیامبر]] را این‌گونه گزارش می‌کند: اینان تشنگان جنگ هستند که از یثرب به این دیار آمده‌اند، سپاهی هستند که [[مرگ]] را همانند شربت خوش‌گوار بر دست گرفته‌اند. مگر آنان را نمی‌بینید که چگونه لب از سخن فرو بسته‌اند و مانند افعی‌ها زبان‌ها از دهان بیرون آورده و بر دور لبان خویش می‌تابند. [[پناهگاه]] آنان شمشیرهایشان می‌باشد و آنها از صحنه جنگ عقب‌نشینی نمی‌کنند مگر اینکه کشته شوند و اینان کشته نمی‌شوند مگر اینکه به تعداد خودشان از ما بکشند، هر [[فکری]] که دارید هم‌اکنون انجام دهید<ref>محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۵۳؛ علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۲.</ref>. [[ابوجهل]] [[فرمانده]] کل لشکر برخاسته و گفت: این حرف‌های شما [[دروغ]] است. شما از سپاه [[محمد]] می‌ترسید به همین دلیل این سخنان را نزد ما مطرح می‌کنید. او با حال [[تمسخر]] گفت: تمام نیروهای رزمی سپاه محمد برای ما لقمه‌ای بیش نیست، [[غلامان]] و نوکران ما جهت قلع و قمع آنان کافی هستند و لزومی ندارد که [[سپاهیان]] ما با آنان وارد [[جنگ]] شوند<ref>علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۲.</ref>.
== [[آرایش]] سپاه اسلام در [[بدر]] ==
آرایش لشکر در میدان جنگ و به عبارتی نحوه استقرار نیروهای عمل‌کننده بر ضد دشمن تابع مؤلفه‌های متعددی چون اطلاعات نظامی، نوع دکترین نظامی و شرایط فیزیکی میدان جنگ است که هر [[رهبر]] لایقی باید آنها را در نظر بگیرد. در میدان جنگ چهار عامل زمینه‌ساز[[پیروزی]] است: سرباز، [[اسلحه]] و دیگر تجهیزات، آب و هوا و [[پستی]] و بلندی [[زمین]].


نکته شایان ذکر این که جنگ به رغم [[خشونت]] ذاتی‌اش، نوعی [[هنر]] بسیار ظریف است که [[فرمانده]]، آن را در قالب دکترین [[جنگی]] خودش در صحنه [[نبرد]] نشان می‌دهد و نتایج هر جنگی تابع این [[آرایش]] است. [[پیروزی]] غالباً از آن [[فرماندهی]] است که با [[تحول]] در دکترین‌های موجود، ابداعات تازه‌ای نموده و حریف را مغلوب کند. در [[جنگ بدر]] [[نبوغ]] نظامی پیامبر را می‌توان در نحوه آرایش نظامی و استفاده از افراد و امکانات [[مشاهده]] کرد. [[استراتژی]] نظامی پیامبر دقیقاً مانند استراتژی فیلیپ، [[پدر]] [[اسکندر مقدونی]] (اختراع [[راهبرد]] فالانژ) بود که یک بار [[جهان]] قدیم را [[فتح]] کرده بود. راهبرد فالانژ بدین شکل بود که [[سربازان]] در یک ردیف رو به [[دشمن]] می‌ایستادند و انتهای صف [[خم]] می‌شد تا شکل دایره یا مثلث یا مربع را به خود می‌گرفت و هنگامی که ردیف جلو سپرها را کنار هم می‌گذاشتند دیوار [[دفاعی]] تکمیل می‌شد و وقتی که این گردان در میدان پیشروی می‌کرد مانند [[دژ]] متحرک بود. [[اسکندر]] در جنگ‌های مکرر با [[ایران]] و [[مصر]] در میدان جنگ از این روش برای [[درهم]] شکستن سپاهیان استفاده کرده بود. این دکترین برای هر ارتشی مانند [[ارتش]] هخامنشی قابل [[اجرا]] نبود، چون سربازانی [[مطیع]]، حرفه‌ای، آموزش‌دیده، [[صبور]]، کار کشته و [[معتقد]] می‌طلبید. [[جزیرة العرب]] تا آن دوره [[شاهد]] جنگ‌های مکرری بود، اما هیچ تحول مهمی در نقشه‌ها و راهبردهای جنگی به وجود نیامده بود. تمام نبردهای بی‌پایان [[جاهلی]]، با شیوه [[عربی]] تاخت و تاز [[بدوی]] یا کروفر بود و هر کسی بدون توجه به هم‌رزم یا [[آینده]] جنگ کار خودش را می‌کرد و نتایج نبرد هم بسته به نتایج این تاخت و تازهای متکی به [[ابتکار]] افراد بود. از [[عرب]] بدوی و [[طبیعت]] معروف بی‌قرارش که به [[غارت]] و کسب [[غنیمت]] به مثابه بالاترین [[آرمان]] [[جنگی]] می‌نگریست، بیشتر از این [[انتظار]] نمی‌رفت. اصولاً [[سازمان]] دادن و [[رهبری]] این چنین انسان‌های بی‌قرار و آشفته در یک [[ارتش]] [[منظم]] کاری بس دشوار است که سال‌ها و ماه‌ها [[زمان]] می‌طلبد، اما [[پیامبر]] در [[جنگ بدر]] [[راهبرد]] [[آرایش]] فالانژ یا کتیبه را برگزید، به این ترتیب که [[مسلمان‌ها]] به صورت صفوف متوالی (گردان) ایستادند<ref>محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۵۶.</ref> و کل صفوف به صورت یک مستطیل یا مربعی شد که در عمل مانند قلعه متحرک است و [[دشمن]] از هر سو که بر آنها بتازد با دیواری از مبارزان [[متحد]] روبه‌رو می‌گردد که تحت امر فرمانده‌شان ([[امام]]) هستند و طبق [[دستور]] پیشروی می‌کنند یا به عقب برمی‌گردند. این همان ماشین جنگی متحرکی است که در دانشکده‌های نظامی امروز [[دنیا]] هم [[تدریس]] می‌شود. این ماشین جنگی مسلح به صدها بازوی شمشیرزن و نیزه‌دار، وقتی که در میدان به حرکت درآید هیچ قدرتی نمی‌تواند آن را متوقف نماید. پیشروی آن در [[قیاس]] با روش «کروفر» گرچه آهسته ([[زحف]]) است ولی غیرقابل برگشت می‌باشد و تجربه [[بدر]] آن را ثابت کرد. در خصوص منشأ این راهبرد نظامی پیامبر باید گفت که بخشی از این [[آموزش]] یعنی قرار گرفتن در صفوف متوالی در حین نمازهای پنج‌گانه در [[مسجد]] [[مدینه]] صورت گرفته بود و در واقع این صفوف [[نماز جماعت]] بود که با اندک تغییری تبدیل به قلعه متحرک جنگی گردید و [[آیات قرآن]] هم به آن (صف یا بنیان [[مرصوص]]) اشاره دارد.
پیامبر در [[جنگ بدر]] برای دو عامل اولیه تمهیداتی را در نظر گرفته بود، اما درباره دو عامل بعدی یعنی شرایط جوّی و ارضی می‌بایست تصمیم می‌گرفت. در این مرحله با چند نفر از افسران خبره و [[شجاع]] به تحقیق و بررسی شرایط پرداختند<ref>محمد بن جریر الطبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۴۳.</ref>. از آنجا که [[جنگ‌ها]] نوعاً در سپیده‌دم و صبحگاهان شروع می‌شود، [[سپاه]] باید در نقطه‌ای مستقر شوند که [[نور]] شدید، [[رزمندگان]] را [[آزار]] ندهد و نیز منابع آبی کافی در دسترس باشد و اگر [[زمین]] دارای [[پستی]] و بلندی است نقاط مرتفع‌تر را اشغال نمایند. بنابراین، تصمیماتی به این شرح اخذ شد:
# استقرار در منابع آبی [[بدر]]؛
# تأسیس اتاق [[فرماندهی]] (العریش) در بلندترین نقطه<ref>محمد بن جریر الطبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۴۳؛ محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۵۱.</ref>؛
# ایجاد گروه پیک شترسوار؛
# تقسیم [[لشکر]] به سه گردان منظمِ [[اوس و خزرج]] و [[مهاجر]] و نیز واحد پیش‌قراول و محافظان مخصوص [[پست]] فرماندهی.


تاکتیک دوم پیامبر این بود که رسته‌های نظامی را دسته‌بندی کرد و [[نظم]] داد، دسته نیزه‌دار را جدا کرد و رسته کمان‌داران را [[سازماندهی]] کرد. ایشان [[پیش‌بینی]] می‌کردند که ابتدا سواره‌نظام زره‌دار [[مشرکان]] که دسته نخبه و ورزیده دشمن است، [[یورش]] می‌آورد. تجارب جنگ‌های مکرر نشان داده بود که در برابر یورش مرگ‌آفرین دسته سواره‌های افسانه‌ای [[عرب]] کمتر لشکری تاب می‌آورد. حتی در جنگ‌های [[ایران]] و رم از این یگان‌ها استفاده شده بود. کارکرد سواره‌نظام زره‌دار مانند [[یورش]] تانک‌های امروزی در میادین [[نبرد]] است و طبق دکترین‌های نظامی نیرویی که توان توقف تانک‌ها را دارد، توپخانه سنگین است. در آن عصر تنها ابزار دوربُرد، تیرهای کمان‌داران و نیزه‌های بلند بوده است. [[پیامبر]] [[دستور]] داد اول با بارانی از تیرهای کمان‌داران، ضربه‌های کاری بر سواره مهاجم وارد نمایند و آنگاه در ابتدای [[لشکر]] نیزه‌داران به استقبال آنها بشتابند، سپس شمشیرداران وارد [[کارزار]] گردند. این راهکارها کارساز شد و یگان سواره [[دشمن]] که تنها تکیه‌گاه و [[امید]] [[ابوجهل]] بود تار و مار گردید. بدین ترتیب حرکات بعدی [[پیاده‌نظام]] از هم گسیخته دشمن عقیم ماند و توان [[جنگی]] [[ارتش]] هزار نفری ابوجهل به تحلیل رفت. آنگاه پیامبر دستور پیشروی ([[زحف]]) داد و صدها [[مسلمان]] [[شمشیر]] به دست در [[سکوت]] مطلق صفوف [[منظم]] به حرکت درآمدند. [[قریش]] دوباره خود را جمع کرد و خواست درگیر شود اما [[توانایی]] متوقف کردن این قلعه متحرک را نداشت و شکستی مفتضحانه خورد. در پیشاپیش این [[دژ]] مرگبار مردان شیرافکن [[اسلام]]، مانند [[علی]]، [[حمزه]] و [[زبیر]] با تیغ‌های خون‌بار می‌خروشیدند. ابوجهل بزرگ‌ترین [[دشمن خدا]] و [[فرمانده سپاه]] [[مشرکان]] به دست [[ابوعبدالله بن مسعود]] کشته شد و [[عبدالله]] سر وی را به محضر [[رسول خدا]]{{صل}} آورد. [[حضرت]] به شکرانه این [[پیروزی]] [[سجده شکر]] به جای آورد<ref>علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۶.</ref>.
بدین ترتیب سپاهیان اسلام با صفوف پولادین در برابر سپاهیان [[دشمن]] قرار گرفت. حضرت سپاه خود را صف‌آرایی کرد. دسته‌ای را در طرف راست و دسته‌ای را در طرف چپ و خود در قلب لشکر قرار گرفت. پس از آن، حضرت دستورهای لازم را جهت حمله به افراد صادر کرد: چشم‌هایتان را به هم فشار دهید و شما آغازگر [[جنگ]] نباشید و هیچ کس [[حق]] ندارد با دیگری حرف بزند<ref>علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۲.</ref>. حضرت فرمود: شما آغازگر جنگ نباشید، چون آغازگر جنگ [[باغی]] (بغی‌کننده) است و در نظام الهی باغی و [[متجاوز]] محکوم به [[شکست]] است. عتبة بن ربیعة یکی از فرماندهان زبده [[قریش]] هنگام گشت اکتشافی، [[آرایش]] سپاه کوچک [[پیامبر]] را این‌گونه گزارش می‌کند: اینان تشنگان جنگ هستند که از یثرب به این [[دیار]] آمده‌اند، سپاهی هستند که [[مرگ]] را همانند شربت خوش‌گوار بر دست گرفته‌اند. مگر آنان را نمی‌بینید که چگونه لب از سخن فرو بسته‌اند و مانند افعی‌ها زبان‌ها از دهان بیرون آورده و بر دور لبان خویش می‌تابند. [[پناهگاه]] آنان شمشیرهایشان می‌باشد و آنها از صحنه [[جنگ]] عقب‌نشینی نمی‌کنند مگر اینکه کشته شوند و اینان کشته نمی‌شوند مگر اینکه به تعداد خودشان از ما بکشند، هر [[فکری]] که دارید هم‌اکنون انجام دهید<ref>محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۵۳؛ علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۲.</ref>. [[ابوجهل]] فرمانده کل [[لشکر]] برخاسته و گفت: این حرف‌های شما [[دروغ]] است. شما از [[سپاه]] محمد می‌ترسید به همین دلیل این سخنان را نزد ما مطرح می‌کنید. او با حال [[تمسخر]] گفت: تمام نیروهای رزمی سپاه محمد برای ما لقمه‌ای بیش نیست، [[غلامان]] و نوکران ما جهت قلع و قمع آنان کافی هستند و لزومی ندارد که سپاهیان ما با آنان وارد جنگ شوند<ref>علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۲.</ref>.


در [[جنگ بدر]] نُه نفر از [[مسلمانان]] به [[شهادت]] رسیدند که یکی از آنان افسر مسلمان [[سعد بن خیثمه]] از [[نقبای دوازده‌گانه]] رسول خدا{{صل}} بود<ref>علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۹.</ref>. در این [[جنگ]] هفتاد تن به [[اسارت]] نیروهای اسلام درآمدند<ref>علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۹.</ref>، حضرت دو نفر از آنان را به [[قتل]] رسانید<ref>احمد ابن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵-۴۶.</ref> و مصمم بود که باقی‌مانده [[اسرا]] را نیز به قتل برساند، اما مسلمانان عرضه داشتند: یا [[رسول الله]] اگر [[مصلحت]] است اینها را گردن نزن و از آنها فدیه بگیر که بدین سبب [[وضع نابسامان]] [[مسلمانان]] هم ترمیم شود. [[حضرت]] فرمود: اگر از اسرای [[مشرکان]] فدیه بگیرم، باید در [[جنگ]] سال بعد که شروع خواهند کرد، معادل آن کشته و [[اسیر]] بدهیم، آیا به این امر [[راضی]] هستید؟ مسلمانان این خسارت را به علت [[فقر مالی]] و تهیدستی پذیرفتند. پس [[پیامبر]] از کشتن ۶۸ نفر دیگر صرف‌نظر نموده و از آنان فدیه گرفت و آنان را [[آزاد]] کرد. در این جنگ عده زیادی از رؤسا و [[فرماندهان]] زبده نظامی [[دشمن]] (هفتاد نفر)<ref>محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۵۳۱؛ احمد ابن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵.</ref> به دست [[توانمند]] [[سپاهیان]] [[اسلام]] به [[هلاکت]] رسیدند.<ref>[[محمد امیر ناصری|ناصری، محمد امیر]]، [[سیره نظامی پیامبر اعظم (مقاله)|مقاله «سیره نظامی پیامبر اعظم»]]، [[سیره سیاسی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره سیاسی پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۷-۱۳۱.</ref>
نکته شایان ذکر این که جنگ به رغم [[خشونت]] ذاتی‌اش، نوعی [[هنر]] بسیار ظریف است که فرمانده، آن را در قالب دکترین [[جنگی]] خودش در صحنه [[نبرد]] نشان می‌دهد و نتایج هر جنگی تابع این [[آرایش]] است. [[پیروزی]] غالباً از آن [[فرماندهی]] است که با [[تحول]] در دکترین‌های موجود، ابداعات تازه‌ای نموده و حریف را مغلوب کند. در [[جنگ بدر]] [[نبوغ]] نظامی [[پیامبر]] را می‌توان در نحوه آرایش نظامی و استفاده از افراد و امکانات [[مشاهده]] کرد. [[استراتژی]] نظامی پیامبر دقیقاً مانند استراتژی فیلیپ، پدر [[اسکندر مقدونی]] (اختراع [[راهبرد]] فالانژ) بود که یک بار [[جهان]] قدیم را فتح کرده بود. راهبرد فالانژ بدین شکل بود که [[سربازان]] در یک ردیف رو به [[دشمن]] می‌ایستادند و انتهای صف خم می‌شد تا شکل دایره یا مثلث یا مربع را به خود می‌گرفت و هنگامی که ردیف جلو سپرها را کنار هم می‌گذاشتند [[دیوار]] [[دفاعی]] تکمیل می‌شد و وقتی که این گردان در میدان پیشروی می‌کرد مانند [[دژ]] متحرک بود. [[اسکندر]] در جنگ‌های مکرر با [[ایران]] و [[مصر]] در میدان [[جنگ]] از این روش برای درهم شکستن [[سپاهیان]] استفاده کرده بود. این دکترین برای هر ارتشی مانند [[ارتش]] [[هخامنشی]] قابل [[اجرا]] نبود، چون سربازانی [[مطیع]]، حرفه‌ای، آموزش‌دیده، [[صبور]]، کار کشته و [[معتقد]] می‌طلبید. [[جزیرة العرب]] تا آن دوره [[شاهد]] جنگ‌های مکرری بود، اما هیچ [[تحول]] مهمی در نقشه‌ها و راهبردهای [[جنگی]] به وجود نیامده بود. تمام نبردهای بی‌پایان [[جاهلی]]، با شیوه [[عربی]] تاخت و تاز [[بدوی]] یا کروفر بود و هر کسی بدون توجه به هم‌رزم یا [[آینده]] [[جنگ]] کار خودش را می‌کرد و نتایج [[نبرد]] هم بسته به نتایج این تاخت و تازهای متکی به [[ابتکار]] افراد بود. از [[عرب]] بدوی و [[طبیعت]] معروف بی‌قرارش که به [[غارت]] و کسب [[غنیمت]] به مثابه بالاترین [[آرمان]] جنگی می‌نگریست، بیشتر از این [[انتظار]] نمی‌رفت. اصولاً [[سازمان]] دادن و [[رهبری]] این چنین انسان‌های بی‌قرار و آشفته در یک ارتش [[منظم]] کاری بس دشوار است که سال‌ها و ماه‌ها [[زمان]] می‌طلبد، اما [[پیامبر]] در [[جنگ بدر]] [[راهبرد]] [[آرایش]] فالانژ یا [[کتیبه]] را برگزید، به این ترتیب که [[مسلمان‌ها]] به صورت صفوف متوالی (گردان) ایستادند<ref>محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۵۶.</ref> و کل صفوف به صورت یک مستطیل یا مربعی شد که در عمل مانند قلعه متحرک است و [[دشمن]] از هر سو که بر آنها بتازد با دیواری از مبارزان [[متحد]] روبه‌رو می‌گردد که تحت امر فرمانده‌شان ([[امام]]) هستند و طبق دستور پیشروی می‌کنند یا به عقب برمی‌گردند. این همان ماشین جنگی متحرکی است که در دانشکده‌های نظامی امروز [[دنیا]] هم [[تدریس]] می‌شود. این ماشین جنگی [[مسلح]] به صدها بازوی شمشیرزن و نیزه‌دار، وقتی که در میدان به [[حرکت]] درآید هیچ قدرتی نمی‌تواند آن را متوقف نماید. پیشروی آن در [[قیاس]] با روش «کروفر» گرچه آهسته ([[زحف]]) است ولی غیرقابل برگشت می‌باشد و [[تجربه]] [[بدر]] آن را ثابت کرد. در خصوص منشأ این راهبرد نظامی پیامبر باید گفت که بخشی از این [[آموزش]] یعنی قرار گرفتن در صفوف متوالی در حین نمازهای پنج‌گانه در [[مسجد مدینه]] صورت گرفته بود و در واقع این صفوف [[نماز جماعت]] بود که با اندک تغییری تبدیل به قلعه متحرک [[جنگی]] گردید و [[آیات قرآن]] هم به آن (صف یا بنیان [[مرصوص]]) اشاره دارد.


==[[مظلومیت پیامبر]]{{صل}} در [[جنگ بدر]]==
تاکتیک دوم [[پیامبر]] این بود که رسته‌های نظامی را دسته‌بندی کرد و [[نظم]] داد، دسته نیزه‌دار را جدا کرد و رسته کمان‌داران را [[سازماندهی]] کرد. ایشان [[پیش‌بینی]] می‌کردند که ابتدا [[سواره‌نظام]] زره‌دار [[مشرکان]] که دسته نخبه و ورزیده [[دشمن]] است، [[یورش]] می‌آورد. تجارب جنگ‌های مکرر نشان داده بود که در برابر یورش مرگ‌آفرین دسته سواره‌های افسانه‌ای [[عرب]] کمتر لشکری تاب می‌آورد. حتی در جنگ‌های [[ایران]] و رم از این یگان‌ها استفاده شده بود. کارکرد سواره‌نظام زره‌دار مانند یورش تانک‌های امروزی در میادین [[نبرد]] است و طبق دکترین‌های نظامی نیرویی که توان توقف تانک‌ها را دارد، توپخانه سنگین است. در آن عصر تنها ابزار دوربُرد، تیرهای کمان‌داران و نیزه‌های بلند بوده است. پیامبر دستور داد اول با بارانی از تیرهای کمان‌داران، ضربه‌های کاری بر سواره مهاجم وارد نمایند و آنگاه در ابتدای [[لشکر]] نیزه‌داران به استقبال آنها بشتابند، سپس شمشیرداران وارد کارزار گردند. این راهکارها کارساز شد و یگان سواره دشمن که تنها تکیه‌گاه و [[امید]] [[ابوجهل]] بود تار و مار گردید. بدین ترتیب حرکات بعدی [[پیاده‌نظام]] از هم گسیخته دشمن عقیم ماند و توان جنگی [[ارتش]] هزار نفری ابوجهل به تحلیل رفت. آنگاه پیامبر دستور پیشروی ([[زحف]]) داد و صدها [[مسلمان]] [[شمشیر]] به دست در [[سکوت]] مطلق صفوف [[منظم]] به حرکت درآمدند. [[قریش]] دوباره خود را جمع کرد و خواست درگیر شود اما [[توانایی]] متوقف کردن این قلعه متحرک را نداشت و شکستی مفتضحانه خورد. در پیشاپیش این [[دژ]] مرگبار مردان شیرافکن [[اسلام]]، مانند علی، [[حمزه]] و [[زبیر]] با تیغ‌های خون‌بار می‌خروشیدند. ابوجهل بزرگ‌ترین [[دشمن خدا]] و فرمانده سپاه [[مشرکان]] به دست [[ابوعبدالله]] بن [[مسعود]] کشته شد و عبدالله سر وی را به محضر [[رسول خدا]]{{صل}} آورد. حضرت به شکرانه این [[پیروزی]] [[سجده شکر]] به جای آورد<ref>علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۶.</ref>.<ref>[[محمد امیر ناصری|ناصری، محمد امیر]]، [[سیره نظامی پیامبر اعظم (مقاله)|مقاله «سیره نظامی پیامبر اعظم»]]، [[سیره سیاسی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره سیاسی پیامبر اعظم]]، ص۱۲۷-۱۳۱.</ref>
پیامبر{{صل}} در بدو ورودش به جمع [[مشتاقان]] یثرب با سلوکی [[رحمت]] آفرین [[مسلمانان]] را زیر چتر نوازش [[اسلام]] جمع کرد و سفره [[محبت]] و [[الفت]] بین [[آحاد]] [[مردم]] را پهن کرد و همه را به [[برادری]] و دوری از کدورت فرا خواند.
[[اخبار]] ورود [[موفقیت]] آمیز پیامبر{{صل}}، [[مشرکین مکه]] را عصبانی کرد و لذا در صدد برآمدند تا زهر خود را بریزند و [[آسایش]] و [[آرامش]] را از [[پیامبر اکرم]] و [[امت]] او سلب کنند. به همین منظور جنگ بدر را بر پیامبر{{صل}} [[تحمیل]] کردند. پیامبر اکرم [[تاریخ]] رفت و برگشت قافله [[تجاری]] [[قریش]] را به دقت حساب کرده بود، اما [[ابوسفیان]] هم فراموش نکرده بود که قافله‌اش در حرکت از [[مکه]] به [[شام]] مورد تعقیب مسلمانان قرار می‌گیرد؛ لذا [[جاسوسی]] را پیشاپیش روانه کرد تا ببیند آیا محمد به قصد قافله او از [[مدینه]] خارج شده است یا نه! و چون از حرکت پیامبر{{صل}} اطلاع یافت به [[وحشت]] افتاد؛ زیرا فقط چهل نفر از کاروان او محافظت می‌کردند.


لذا شخصی به نام ضمضم [[غفاری]] را [[استخدام]] کرد تا هر چه زودتر خود را به [[کفار]] قریش در مکه برساند و به آنها بگوید که محمد راه را بر قافله بسته است و ابوسفیان به [[حمایت]] و کمک فوری نیاز دارد. ضمضم هم به سرعت روانه شد و به محض اینکه در دره مکه رسید گوش‌ها و بینی شترش را [[برید]] و پیراهنش را چاک داد و فریاد برآورد: ای [[جماعت]] قریش کاروان را در یابید، کاروان را دریابید. به داد ابوسفیان برسید، محمد راه را بر قافله او بسته است. ای مردم مکه! کمک، کمک. اگر نجنبید تمام دارایی‌تان از دست رفته است. ای [[مردم قریش]] پارچه‌های حریر و عطریات خود را دریابید... چه نشسته‌اید تمام دارایی‌تان از دست رفت.
== نتایج جنگ ==
در [[جنگ بدر]] نُه نفر از [[مسلمانان]] به [[شهادت]] رسیدند که یکی از آنان افسر [[مسلمان]] [[سعد بن خیثمه]] از نقبای دوازده‌گانه رسول خدا{{صل}} بود<ref>علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۹.</ref>. در این [[جنگ]] هفتاد تن به [[اسارت]] نیروهای [[اسلام]] درآمدند<ref>علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۹.</ref>، حضرت دو نفر از آنان را به [[قتل]] رسانید<ref>احمد ابن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵-۴۶.</ref> و مصمم بود که باقی‌مانده اسرا را نیز به قتل برساند، اما مسلمانان عرضه داشتند: یا [[رسول الله]] اگر [[مصلحت]] است اینها را گردن نزن و از آنها فدیه بگیر که بدین سبب وضع نابسامان مسلمانان هم ترمیم شود. حضرت فرمود: اگر از اسرای مشرکان فدیه بگیرم، باید در جنگ سال بعد که شروع خواهند کرد، معادل آن کشته و [[اسیر]] بدهیم، آیا به این امر [[راضی]] هستید؟ مسلمانان این خسارت را به علت فقر مالی و تهیدستی پذیرفتند. پس [[پیامبر]] از کشتن ۶۸ نفر دیگر صرف‌نظر نموده و از آنان فدیه گرفت و آنان را [[آزاد]] کرد. در این جنگ عده زیادی از رؤسا و فرماندهان زبده نظامی [[دشمن]] (هفتاد نفر)<ref>محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۵۳۱؛ احمد ابن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵.</ref> به دست [[توانمند]] سپاهیان اسلام به هلاکت رسیدند<ref>[[محمد امیر ناصری|ناصری، محمد امیر]]، [[سیره نظامی پیامبر اعظم (مقاله)|مقاله «سیره نظامی پیامبر اعظم»]]، [[سیره سیاسی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره سیاسی پیامبر اعظم]]، ص۱۲۷-۱۳۱.</ref>.


فریادهای ضمضم، قریش را یک پارچه به حرکت در آورد. هر کس اسبی و سلاحی داشت برداشت و آماده حرکت شد. بدین ترتیب [[قریش]] برای [[اطمینان]] حاصل کردن از مصون ماندن اموال‌شان برای کمک به [[ابوسفیان]] روانه شدند. ابوسفیان پس از اینکه ضمضم را به [[مکه]] فرستاد خود پیشاپیش کاروان حرکت کرد تا راه را بررسی کند مبادا غفلتاً کاروانش مورد [[هجوم]] [[مسلمانان]] قرار گیرد. وقتی ابوسفیان به چاه‌های [[بدر]] رسید، با شخصی به نام [[مجدی بن عمرو]] برخورد کرد. ابوسفیان از وی پرسید که آیا به تازگی کسی را این اطراف ندیده‌ای؟ وی پاسخ داد که دو نفر سوار را دیده است که اینجا آب نوشیده و به سرعت دور شده‌اند. ابوسفیان به مکانی که این مرد اشاره کرده بود رفت و به بررسی محل پرداخت. در آنجا فضله‌های شتر نظرش را جلب کرد و چون چند تا از آن فضله‌ها را با دست خود [[خرد]] نمود با هسته‌های خرما مواجه شد و دریافت که شتران و سواران آن از [[مدینه]] آمده و آن دو نفر، خبرچینان [[سپاه]] محمد بوده‌اند.
== پرسش مستقیم ==
 
[[سیره نظامی پیامبر خاتم در جنگ بدر چه بود؟ (پرسش)]]
ابوسفیان به سرعت نزد قافله بازگشت و مسیر حرکت قافله را [[تغییر]] داد و متوجه ساحل دریا شد و بدین ترتیب توانست کاروان را از دست مسلمانان [[نجات]] دهد. قاصدان [[پیامبر]]{{صل}} نیز به سرعت نزد ایشان آمدند و وضعیت را به او گزارش کردند. پیامبر{{صل}} دستور حرکت را صادر کرد و سپاه به سرعت به حرکت در آمد تا اینکه آنان به دره‌ای به نام ذفران رسیدند و در آنجا اتراق کردند در آنجا بود که به پیامبر{{صل}} خبر رسید قریش همگی برای [[دفاع]] از کاروان خود به [[جنگ]] مسلمانان آمده‌اند<ref>سمیح عاطف، زندگانی پیامبر در قرآن، ج۵، ص۹۱.</ref>.
 
مسلمانان آماده شدند و از دره ذفران حرکت کردند تا اینکه به نزدیکی حوضچه‌های بدر رسیدند. در آنجا خبر یافتند که قریش در آن نزدیکی‌ها اتراق کرده‌اند، [[رسول خدا]]، علی{{ع}} و [[زبیر بن عوام]] و سعد وقاص را به همراه چند نفر دیگر به آب‌های بدر فرستاد تا [[اخبار]] دقیق‌تری از [[قریش]] به دست آوردند. مدت زیادی نگذشته بود که آنها با دو [[غلام]] بازگشتند و آن دو را به حضور [[پیامبر]]{{صل}} آوردند. [[رسول خدا]] از محل اتراق قریش پرسید و آن دو به تپه‌ای اشاره کردند و گفتند: قریش در پشت آن تپه اتراق کرده‌اند. پیامبر{{صل}} پرسید: تعداشان چند نفر است؟ گفتند: خیلی زیاد... پرسید: روزی چند شتر می‌کشند؟ گفتند: یک [[روز]] ۹ شتر و یک روز ۱۰ شتر... پیامبر{{صل}} دریافت که تعداد جنگجویان قریش بین ۹۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر است.


خطر بسیار جدی بود، [[سپاه قریش]] سه برابر [[مسلمانان]] بودند و قطعاً [[دلاور]] مردان قریش همه به [[جنگ]] آمده بودند و این امر، کار را بر مسلمانان دشوار می‌ساخت. آنها هم در تعداد و هم در جنگ افزار با مسلمانان هیچ شباهتی نداشتند. قریش پیامی از [[ابوسفیان]] دریافت کردند مبنی بر اینکه کاروان شما از خطر جسته است و بهتر است شما نیز به [[مکه]] برگردید. خیلی‌ها از شنیدن این خبر خوشحال شدند؛ زیرا بدین ترتیب می‌توانستند به مکه برگردند و عیش و [[عشرت]] را از سر گیرند، جایی که از گرمای روز و سرمای شب خبری نبود؛ اما این دیدگاه مورد پسند [[متکبران]] و احمق‌های قریش واقع نشد، مگر می‌شد تا چند قدمی محمد آمد اما بدون [[سرکوب]] کردن وی و پیروانش بازگشت؟
== شرحی از جنگ بدر ==
=== وضعیت [[اقتصادی]] [[مسلمانان]] در جنگ بدر ===
وضعیت [[مالی]] مسلمانان هنگام جنگ بدر خوب نبود. آنان با [[ایمانی]] [[قوی]] و با کمترین امکانات به سوی [[دشمن]] رفتند. [[ابو‌بصیر]] از [[امام باقر]]{{ع}} نقل می‌کند: [[رسول خدا]]{{صل}}، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و مرثد بن ابی‌مرثد غنوی هنگام حرکت به طرف [[بدر]]، به نوبت سوار یک شتر می‌شدند<ref>شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۲، ص‌۲۹۳.</ref>. این گزارش در کتاب‌های تاریخی نیز آمده و ذکر شده از یک شتر، دو، سه یا چهار نفر استفاده می‌کردند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴.</ref>. در برخی نقل‌ها به جای مرثد، [[زید بن حارثه]] آمده و ذکر شده که مرثد و [[حمزه]] با یک شتر به بدر رفته‌اند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۱، ص۳۴۶.</ref>.


[[ابوجهل]] برخاست و فریاد زد: ای [[مردم قریش]] اگر باز گردید [[فکر]] می‌کنید منزلتی در میان [[عرب]] برایتان باقی خواهد ماند؟ به [[خدا]] باز نمی‌گردیم مگر اینکه بر سر حوضچه‌های [[بدر]] برویم و سه شبانه روز را به [[جشن]] و [[سرور]] بگذرانیم. در این سه روز شترهای [[جوان]] را نحر می‌کنیم شراب می‌نوشیم و از رقص و آواز کنیزها [[لذت]] می‌بریم تا این موضوع به [[گوش]] [[اعراب]] برسد و [[هیبت]] ما را همچنان در [[دل]] داشته باشند.
می‌توان گفت مجموع شتران مسلمانان هفتاد نفر بوده که بیست نفر آن جمل (شتر نر) و بقیه، پنجاه شتر ماده بوده است. این توجیه را گزارشی [[تأیید]] می‌کند که می‌گوید: پیامبر{{صل}} هفتاد شتر (بعیر) داشتند. [[سعد بن عباده]] وسایل را بر بیست جمل (شتر نر) حمل می‌کرد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۵؛ تقی‌الدین احمد بن عدی مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۱، ص۸۳.</ref>. ممکن است آنچه مجلسی اول نقل کرده، به بیست جمل سعد بن عباده اشاره داشته باشد که وسایل [[نبرد]] را می‌برده است. بدیهی است که بخشی از شتران وسایل [[جنگی]] را حمل می‌کردند و بخشی از آنها برای سواری بوده است.
[[اختلاف]] بالا گرفت عده‌ای با نظر ابوجهل به [[مخالفت]] برخاستند و گفتند که ابوجهل قصد دیگری دارد و برای تصاحب [[زعامت]] [[قریش]] دست و پا می‌کند، آنها راه خود را کج کردند و به [[مکه]] بازگشتند. این [[جماعت]] مردان [[بنی‌عدی]] و [[بنی‌زهره]] بودند که از [[زعیم]] خود [[قسوره بن اخنس]] [[تبعیت]] می‌کردند و از [[جنگیدن]] سرباز زدند، حتی یک نفر از بنی‌زهره در [[جنگ بدر]] حضور نداشت اما بقیه قریش از [[ابوجهل]] تبعیت کردند و روانه [[بدر]] شدند و در قسمت بالایی حوضچه‌ها اتراق کردند. بدین ترتیب هر دو گروه در بدر جمع شدند و [[مسلمانان]] در پایین و [[کفار]] در بالای چاه‌ها مستقر شدند.


کاروان قریش از خطر [[نجات یافته]] بود و آنها می‌توانستند پیروزمندانه به مکه بازگردند؛ اما [[خداوند]] با [[حکمت]] خود [[فهم]] و [[تدبیر]] را از آنان گرفت و چنان [[کارها]] را سر و سامان داد که بدون اینکه توافقی صورت گرفته باشد یا عمدی در کار باشد هر دو گروه در بدر، رو در روی هم قرار گرفتند. [[پیامبر]]{{صل}} بیش از هر کس با این [[حقیقت]] آشنا و از همه [[یاران]] خود به [[پیروزی]] امیدوارتر بود.
=== [[امداد الهی]] با [[فرشتگان]] ===
در [[آیات قرآن]] ذکر شده است که [[خداوند]] در [[جنگ بدر]] شما را با [[فرشتگان]] [[یاری]] کرد<ref>{{متن قرآن|وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ}} «و بی‌گمان خداوند در «بدر» شما را با آنکه ناتوان بودید یاری کرد پس، از خداوند پروا کنید، باشد که سپاس گزارید» سوره آل عمران، آیه ۱۲۳؛ {{متن قرآن|إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُرْدِفِينَ}} «(یاد کن) آنگاه را که از پروردگارتان فریادخواهی می‌کردید و به شما پاسخ داد که من با هزار فرشته پیاپی امدادگر شما خواهم بود» سوره انفال، آیه ۹.</ref>. دو [[روایت]] دربارۀ این موضوع نقل شده است. در خبری از [[امام باقر]]{{ع}} می‌خوانیم: خداوند فرشتگان را که در [[بدر]] فرستاد، بر سر آنان عمامۀ سفیدی بود که گوشه‌های آنها افتاده بود<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۶، ص‌۴۶۱‌: {{متن حدیث|كَانَتْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ الْعَمَائِمُ الْبِيضُ الْمُرْسَلَةُ يَوْمَ بَدْرٍ}}.</ref>. روایت دیگر دربارۀ عکس‌العمل [[شیطان]] به این [[امداد الهی]] است. در برابر این کمک الهی، [[شیطان]] [[دست]] به کار شد و برای کمک به [[کفار]] تلاش می‌کرد. امام باقر{{ع}} نقل می‌کند: [[ابلیس]] در [[روز]] جنگ بدر عدد [[مسلمانان]] را در نظر کفار اندک جلوه می‌داد و عدد کفار را در چشم مسلمانان زیاد می‌نمود. [[جبرئیل]] با [[شمشیر]] به او حمله کرد. او فرار کرد و می‌گفت: ای جبرئیل، من تا روز مشخصی مهلت داده شدم. جبرئیل به او حمله کرد تا به دریا رسید. ابلیس نگران بود که جبرئیل برخی از اعضای وی را قطع کند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۲۷۷.</ref>.


شب هنگام همه [[سپاه]] به [[خواب]] رفتند، لکن [[رسول خدا]] تا صبح بیدار ماند و به درگاه [[خداوند متعال]] [[متوسل]] شد. با طلوع سپیده دم [[یاران پیامبر]]{{صل}} از خواب برخاستند و [[نماز صبح]] را به [[امامت]] [[پیامبر اکرم]] اقامه کردند و پس از اتمام [[نماز]] به سمت چاه‌های بدر حرکت کردند تا پیش از قریش آنها را در [[اختیار]] خود گیرند. شخصی به نام [[حباب بن منذر]] در میان [[سپاه اسلام]] بود، [[خدمت]] پیامبر{{صل}} رسید و عرض کرد: ای رسول خدا آیا به دستور [[حق تعالی]] در اینجا اتراق کرده‌اید یا [[جنگ]] و [[خدعه]] است؟ پیامبر{{صل}} فرمود: نه! جنگ و خدعه است. حباب عرض کرد: ای رسول خدا من به این منطقه آشنایی کامل دارم و نقاط حساس آن را می‌شناسم، اگر موقعیت سوق الجیشی مناسبی را می‌خواهید با [[سپاهیان]] خود در نزدیک‌ترین [[چاه]] به قریش موضع بگیریم تا پر آب‌ترین حوضچه‌های آب را [[انتخاب]] و آن را محصور کنید و بقیه چاه‌ها را پر سازید. بدین ترتیب، ما آب در [[اختیار]] خواهیم داشت و آنها [[محروم]] خواهند بود.
=== اهمیت [[نبرد بدر]] برای [[اسلام]] ===
نبرد بدر برای مسلمانان بسیار مهم بود. این [[جنگ]] اولین [[تجربه]] [[جنگی]] موفق مسلمانان و اولین [[شکست]] کفار [[قریش]] مکی بود؛ به همین جهت [[مجاهدان]] بدر از [[احترام]] خاصی برخوردارند و در طول [[تاریخ اسلام]] مورد توجه مسلمانان بودند. خبری در کافی نقل شده که به‌خوبی این موضوع را بیان می‌کند. فضیل بُرجُمی گوید: من در [[مکه]] بودم در وقتی که [[خالد بن عبدالله]] (یکی از [[جنایتکاران]] و [[حکام]] [[بنی‌امیه]]) [[امیر مکه]] بود و در کنار [[چاه زمزم]] در [[مسجدالحرام]] نشسته بود. او دستور داد: [[قتاده]] را (که یکی از [[علما]] و [[مفسران اهل سنت]] بود) نزدش بیاورند. قتاده که پیرمردی بود با سر و ریش سرخ، نزدش آمد؛ من نیز نزدیک رفتم تا سخن آن دو را بشنوم. خالد گفت: ای قتاده، گرامی‌ترین واقعه [[عرب]] و نیرومندترین واقعه عرب و خوارترین واقعه ای را که در عرب اتفاق افتاده، برایم بگو. قتاده گفت: [[خدا]] کار [[امیر]] را [[اصلاح]] کند، گرامی‌ترین واقعه عرب و نیرومندترین آنها و خوارترین آنها همه یک واقعه بوده. خالد: وای بر تو، چگونه همه آنها یکی بوده؟ قتاده گفت: آری، خدا کار امیر را اصلاح کند (همه یکی بوده). خالد: بگو آن واقعه کدام است؟ قتاده: آن [[واقعه بدر]] بود. خالد: چگونه چنین بوده؟ قتاده گفت: اما اینکه این واقعه گرامی‌ترین واقعه عرب بود، به این علت است که [[خدای عزّوجل]] در آن واقعه [[اسلام]] و [[مسلمانان]] را گرامی و ارجمند کرد. نیرومندترین واقعه بود به خاطر آنکه [[خداوند]] اسلام و مسلمانان را بدان واقعه نیرومند و عزیز ساخت و خوارترین واقعه عرب بود؛ زیرا با کشته‌شدن [[قریش]]، عرب خوار شد. خالد گفت: به خدا قسم که [[دروغ]] گفتی؛ زیرا در عربِ آن [[روز]] عزیزتر از آنها (یعنی از افرادی که در [[بدر]] کشته شدند) بودند، وای بر تو ای قتاده. برخی از اشعار آنها را برایم بخوان.


[[پیامبر]]{{صل}} نظر حباب را پسندید و دستور پیشروی را صادر کرد. [[سپاه اسلام]] بر آب‌ها مسلط شدند. در زمانی که [[سپاهیان]] [[اسلام]] خود را آماده [[کارزار]] می‌کردند [[قریش]] نیز به پیش آمدند و رو در روی سپاهیان اسلام قرار گرفتند. [[ابوجهل]] بر آن شد تا تعداد [[مسلمانان]] را تخمین بزند؛ لذا به [[عمیر بن وهب]] که سوار کار [[دلاوری]] بود [[مأموریت]] داد تا در اطراف سپاه اسلام گشتی بزند و تعداد آنها را برآورد کند. وی نیز بر اسب سوار شد و در مقابل [[سپاه مسلمانان]] [[مانور]] داد و آن‌گاه نزد ابوجهل برگشت و گفت: تعدادشان از سیصد و چند نفر [[تجاوز]] نمی‌کند. هیچ کمینی [[تدارک]] ندیده‌اند، لکن هیچ حفاظتی جز شمشیرهایشان ندارند، هیچ مردی از آنان کشته نمی‌شود مگر اینکه حداقل یک نفر از ما را کشته باشد.
قتاده گفت: ابو‌جهل در آن روز از [[لشکر]] بیرون آمد و بر خود علامتی زده بود که شناخته شود و عمامه سرخی بر سر و سپری طلاکاری‌شده در دست داشت و می‌گفت: چگونه [[جنگ]] [[سرکش]] بتواند از من [[انتقام]] بگیرد که من چون شتر هشت سال تمام هستم که دندان جدیدش نیش زده و در کمال نیروست. مادر مرا برای چنین روزی زاییده است<ref>مورخان نیز این اشعار را به ابوجهل نسبت داده‌اند (ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۳۴؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۹۰؛ تقی‌الدین احمد بن علی مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۱، صص۱۱۰ و ۱۰۵)؛ ولی برخی، به‌ویژه لغت‌دانان از علی{{ع}} دانسته‌اند (محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل‌الرسول، ج۲۵، ص۲۷۰؛ جارالله زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، ج۱، ص۹۳؛ ابن‌اثیر جزری (مبارک)، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۱، ص۱۲۵؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۱، ص۵۲).</ref>. خالد گفت: [[دشمن خدا]] [[دروغ]] گفته؛ چون برادرزاده من از او دلیرتر بوده و مقصودش [[خالد بن ولید]] بود؛ چون مادر [[خالد بن عبدالله]]، [[امیر مکه]]، قشیری بوده (و خالد بن ولید نیز از آن [[قبیله]] بوده است)<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۱۱۰؛ سیدهاشم رسولی محلاتی، ترجمه الروضة من الکافی، ج۱، ص۱۵۹.</ref>.


به نظر می‌رسد که [[مردم یثرب]] با خود [[مرگ]] همراه آورده‌اند. آنها ساکت‌اند و سخنی نمی‌گویند؛ اما چون افعی آماده‌اند تا زهر خود را در [[بدن]] [[دشمن]] وارد کنند. اگر قرار باشد به تعداد آنها از قریش کشته شود [[زندگی]] دیگر چه ارزشی دارد؟
=== حضور [[بنی‌هاشم]] و [[اسارت]] آنان ===
در [[جنگ بدر]] پیامبر و [[اصحاب]] ۳۱۳ نفر با تجهیزات ۷ شتر ۲ اسب ۶ [[زره]] ۸ [[شمشیر]] داشتند. [[بدر]] اولین مصاف نظامی است که بر پیامبر{{صل}} [[تحمیل]] می‌شود ولی اولین باد خزانی نیست که برگ‌های همیشه سبز بوستان [[نهضت]] [[احمدی]] را [[تهدید]] به زرد کردن و ریختن می‌کند. [[پیامبر اکرم]] در [[مشاهده]] [[سپاه]] [[مشرکین]] که به [[سرزمین]] بدر لانه می‌گزیدند سر به سوی [[آسمان]] بلند کرده با خدای خویش این‌گونه نجوی کرد: خدایا این قریش است که با تمام [[نخوت]] و [[تکبر]] خود به سوی ما می‌آیند تا به [[دشمنی]] با تو برخاسته و [[رسول]] تو را [[تکذیب]] کنند. پروردگارا من اینک [[چشم به راه]] [[نصرت]] و [[یاری]] تو هستم، همان نصرتی که به من [[وعده]] داده‌ای. پروردگارا تا [[شام]] نشده آنان را نابود کن.
در [[جنگ بدر]] تمام کسانی که در کاروان [[تجاری]] [[ابوسفیان]] مال‌التجاره داشتند، به‌اجبار شرکت کردند<ref>ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۷۱.</ref>. دو گزارش قابل توجه درباره شخصیت‌های بنی‌هاشم که در [[بدر]]، با [[کفار]] [[قریش]] بودند، نقل شده است:
# '''حضور طالب [[برادر]] علی{{ع}}''': طالب برای جنگ بدر از [[مکه]] خارج شده بود، ولی در نبرد حضور نداشت. گفته شده وی مفقودالاثر شده است. چنین به نظر می‌رسد که کفار قریش از اسلام آوردن وی نگران بودند و اینکه ممکن است با [[مسلمانان]] [[همکاری]] کند. برابر [[نقلی]]، او از بدر به مکه بازگشت<ref>احمد بن یحیی بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۹۶.</ref>. از خبری که در کافی آمده، [[تمایل]] وی به [[اسلام]] و برابر نقلی، مسلمان بودن وی<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۳۷۵‌.</ref> استفاده می‌شود. [[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید: وقتی قریش برای نبرد به سوی بدر [[حرکت]] کردند و [[فرزندان عبدالمطلب]] را نیز با خود بردند، [[طالب بن ابی‌طالب]] هم با آنان به [[جنگ]] رفت. رجزخوانان آنان به [[رجزخوانی]] پرداختند. طالب فرود آمد و [[رجز]] خواند و گفت: «پروردگارا اگر طالب بجنگد، در میان سپاهی از این سپاه‌ها در برابر آن [[سپاه]] چیرۀ جنگجوی، چنان کن که جامه‌اش را ببرند، ولی او جامه کس نبرد و مغلوب گردد؛ ولی او بر کسی غالب نشود». [[قریش]] که این [[رجز]] را شنیدند (و همان ابتدای کار [[نارضایتی]] او را در این [[جنگ]] و [[دل]] او را در هوای [[پیروزی]] [[رسول خدا]]{{صل}} دیدند) گفتند: این مرد به‌راستی ما را [[شکست]] می‌دهد؛ پس او را به [[مکه]] باز گرداندند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۳۷۵‌؛ سیدهاشم رسولی محلاتی، ترجمۀ الروضة من الکافی، ج۲، ص۲۲۹.</ref>. برخی نوشته‌اند او با [[کفار]] [[قریش]] درگیر شد و آنان [[بنی‌هاشم]] را به طرفداری از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} متهم کردند<ref>ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۱۹.</ref>. طالب تا [[بدر]] آمد<ref>ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۶.</ref>، ولی نه جزو [[اسرا]] بود و نه جزو کشته‌ها و نه به مکه برگشت<ref>ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۷؛ ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۲، ص۴۳۹.</ref>. او جزو مفقودین بود<ref>ابن‌عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۸۱۷.</ref>. اشعار وی را که در کافی آمده<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۳۷۵‌؛ سیدهاشم رسولی محلاتی، ترجمۀ الروضة من الکافی، ج۲، ص۲۲۹.</ref> در منابع مختلف با تفاوت اندکی آورده‌اند<ref>ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۱۹؛ ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۷؛ ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۲، ص۴۳۹.</ref>.
# '''عباس و [[عقیل]]''': همان‌گونه که اشاره شد، جمعی از بنی‌هاشم همراه با [[مشرکان]] در [[جنگ بدر]] حضور داشتند. پیش از [[نبرد بدر]]، رسول خدا{{صل}} فرمود: من [[آگاه]] شدم جمعی از بنی‌هاشم از ناچاری به این جنگ آمده‌اند؛ هر کس بنی‌هاشم را دید نکشد. هر کس عباس را دید نکشد. ابو‌حذیفه به این سخن پیامبر{{صل}} [[اعتراض]] کرد. [[پیامبر]] ادامه داد: هرکس ابو‌البختری عاص بن هشام (هاشم) را دید نکشد. وی پیامبر{{صل}} را در مکه [[اذیت]] نمی‌کرد و در نقض پیمان قریش بر ضد [[مسلمانان]] که در [[شعب ابوطالب]] محاصره بودند، تلاش کرد<ref>ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۴، ص۸.</ref>. [[روایت]] دیگری در کافی نقل شده که به این [[دستور پیامبر]]{{صل}} و فدیه‌دادن [[بنی‌هاشم]] برای [[آزادی]] از [[اسارت]] اشاره دارد. [[معاویة بن عمار]] گوید: شنیدم از [[امام صادق]]{{ع}} که می‌فرمود: [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرَى إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ}}<ref>«ای پیامبر! به اسیرانی که در دست دارید بگو: اگر خداوند در دل‌هایتان خیری ببیند به شما بهتر از آنچه از شما ستانده‌اند خواهد رساند و شما را می‌آمرزد و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره انفال، آیه ۷۰.</ref>. درباره عباس و [[عقیل]] و [[نوفل]] نازل شده است و فرمود: به‌تحقیق [[رسول خدا]]{{صل}} در [[جنگ بدر]] [[مسلمانان]] را بازداشت که فردی از بنی‌هاشم و ابو‌البختری را بکشند. این چند تن [[اسیر]] شدند.


گر چه [[فرامین]] [[وحی]]، [[پیامبر]]{{صل}} و مشتی تازه [[مسلمان]] را وادار کرده بود عاشقانه [[مأمور]] به [[وظیفه]] باشند و بر این [[مأموریت]] بر هم [[سبقت]] گیرند و نزد [[پروردگار]] [[افتخار]] کنند؛ ولی موج [[مظلومیت]] در [[جبهه]] [[رسول اکرم]]{{صل}} موج می‌زد. مردمی که چون ساقه لطیف گل، تازه از زیر خروارها [[گِل]] سر برآورده و با ندای فطرت‌شان به همه [[خرافات]] و [[تعصبات جاهلی]] نه گفته و دومین سالگرد [[انقلاب]] سبز [[توحیدی]] را [[جشن]] گرفته‌اند، امروز مظلومانه باید در برابر شمشیرهای [[خشن]] یک مشت [[بی‌رحم]] پاسخ‌گو باشند. [[امیرالمؤمنین]] فرمود: چون به [[بدر]] رسیدیم، پیامبر شب هنگام چنین [[دعا]] کرد: خدایا اگر این گروه (گروه [[مؤمنان]]) هلاک شوند، دیگر هیچ کس در روی [[زمین]] تو را نمی‌پرستد<ref>{{متن حدیث|فَلَمَّا انْتَهَيْنَا إِلَى بَدْرٍ وَ قَدْ بَاتَ رَسُولُ اللَّهِ لَيْلَهُ يَدْعُو- وَ يَقُولُ: اللَّهُمَّ إِنْ تَهْلِكْ هَذِهِ الْفِئَةُ لَا تُعْبَدُ فِي الْأَرْضِ}}؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۵۱۰.</ref>.
رسول خدا{{صل}} علی{{ع}} را فرستاد و فرمود: بنگر از بنی‌هاشم چه کسانی در جمع [[اسیران]] هستند. علی{{ع}} گذرش به [[عقیل بن ابی‌طالب]] افتاد و روی از وی برتافت. عقیل گفت: [[یا علی]]، به [[خدا]] که وضع مرا دیدی. علی نزد رسول خدا{{صل}} بازگشت و عرض کرد: این ابو‌الفضل ([[عباس بن عبدالمطلب]]) است که در دست فلان کس اسیر است و این عقیل است که در دست فلانی است و این [[نوفل بن حارث]] است که در دست فلانی است. رسول خدا{{صل}} برخاست تا به عقیل رسید و به او فرمود: ای ابایزید، [[ابوجهل]] کشته شد؟ عقیل گفت: در این صورت دیگر کسی درباره [[تهامه]] ([[سرزمین مکه]] و اطراف آن) با شما [[جنگ]] و [[ستیزه]] نمی‌کند؛ آن‌گاه عقیل چنین گفت: اگر آنها ([[دشمن]]) را از پای درآوردید (کشتید یا به [[زمین]] افکندید) رهاشان کنید وگرنه [[تسلط]] خود را بر آنها [[استوار]] نمایید (آنها را محکم ببندید). در این وقت عباس را آوردند؛ به او گفته شد: برای آزادی خود و دو برادرزاده ات (عقیل و نوفل) [[فداء]] بده تا [[آزاد]] شوید. عباس گفت: ای محمد، تو حاضری من (با پرداخت فدیه) به گدایی بیفتم و دست نیاز پیش [[قریش]] دراز کنم؟


مردمی که هنوز [[زمان]] نیاز دارند تا ایمانشان [[جامعیت]] پیدا کند ولی در همین زمان کوتاه شیر مردانی بودند که یک شبه ره صد ساله پیمودند. پیامبر{{صل}} وقتی اطلاعاتی از [[قریش]] کسب کرد که از اشراف و بزرگان قریش چه کسانی همراه‌شان آمده‌اند؟ فرمود: [[مکه]] اکنون جگر گوشه‌های خود را به سوی شما فرستاده؛ ولی متقابلاً پیامبر{{صل}} هم جگر گوشه‌های [[مدینه]] را به رزمگاه [[عشق]] [[دعوت]] کرده است. [[قلبی]] مالامال از عشق ولی با لباسی ساده، سلاحی ساده‌تر. [[مشرکین قریش]] با چشم واقع بینی به [[سپاه اسلام]] نگریستند.
[[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: از همان پول‌‌هایی بده که نزد همسرت [[ام‌الفضل]] گذاشتی و به او گفتی: اگر در این راهی که می‌روم آسیبی به من رسید، این [[پول]] را برای رفع نیاز خود و بچه‌هایت [[مصرف]] کن. عباس گفت: برادرزاده، چه کسی این را به تو خبر داد؟ رسول خدا{{صل}} فرمود: [[جبرئیل]] از جانب [[خدای عزّوجل]] به من خبر داد. عباس گفت: [[سوگند]] بدان که به او سوگند خورند، کسی از این جریان جز من و همسرم [[آگاه]] نبود. به‌راستی [[گواهی]] می‌دهم که تو [[فرستاده خدا]] هستی. [[امام]] فرمود: این‌گونه همه [[اسیران]] به [[حال]] [[شرک]] به [[مکه]] بازگشتند، جز عباس، [[عقیل]] و [[نوفل]]، [[کرم]] اللَّه وجوههم و [[آیه]] فوق درباره آنها نازل شد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۲۰۲؛ سیدهاشم رسولی محلاتی، ترجمۀ الروضة من الکافی، ج۱، ص۲۸۶.</ref>.


پیامبر{{صل}} علی‌رغم تمام دشمنی‌های قریش نمی‌خواست کار به [[جنگ]] و [[خونریزی]] بکشد؛ لذا کسی را نزد آنان فرستاد که به ایشان بگوید: ای [[جماعت]] قریش [[رسول خدا]] از شما می‌خواهد به خانه‌هایتان باز گردید؛ زیرا [[دوست]] ندارد جنگ را با شما آغاز کند. او را با پیروانش به حال خود بگذارید تا بعداً [[تکلیف]] خود را با شما روشن کند. [[پیام پیامبر]]{{صل}} برای [[عتبه]] بسیار خوشایند بود لذا فریاد زد: این پیشنهاد را هیچ [[قوم]] عاقلی رد نمی‌کند. ای [[مردم قریش]]، خود را [[رستگار]] کنید. [[ابوجهل]] با شنیدن سخنان عتبه، دیوانه‌وار به میدان آمد و به تحریک [[عامر بن حضرمی]] که برادرش به دست عبدالله [[جحش]] کشته شده بود پرداخت و گفت: دیدی عامر! این هم [[پیمان]] تو، عتبه است که می‌خواهد [[مردم]] را برگرداند! تا تو [[انتقام]] [[خون]] برادرت را نگیری! برخیز و فریاد انتقام سر ده!
در اینجا ممکن است اشکال شود که چرا [[پیامبر]]{{صل}} از [[اقوام]] خویش [[دفاع]] کرده و فرموده آنان را نکشید؟ در پاسخ به این [[شبهه]] و شرح [[حدیث]] اشاره به چند نکته لازم است:
عامر بر اسب سوار شد و در میان [[سپاه قریش]] فریاد برآورد {{عربی|واعمراه واعمراه}} فریاد [[انتقام‌جویی]] عامر، [[قریشیان]] را به [[هیجان]] در آورد. بعد از درگیری لفظی بین عتبه و ابوجهل، عتبه برادرش [[شیبه]] و پسرش ولید را فراخواند و آنان را با خود همراه کرد و از صف [[مشرکان]] خارج شدند و به وسط میدان آمدند. وقتی آنان به میان دو [[سپاه]] رسیدند، فریاد برآوردند: ای محمد ما هستیم [[سادات]] [[قریش]]، آمده‌ایم تا با شما بجنگیم! فردی را به [[جنگ]] ما بفرست که کفو ما باشد، لحظاتی بعد سه [[جوان]] به نام [[عوف]]، [[معوذ]] و یک نفر [[انصاری]] به میدان آمدند. عتبه به چهره‌های آنها نگاهی کرد ولی آنان را نشناخت. در حالی که آن سه جوان برای [[مبارزه]] با آنها نزدیک می‌شدند، عتبه گفت: شما نه از مردم [[مکه]] هستید و نه از [[قبیله قریش]]، هر سه جوان خود را معرفی کردند و گفتند که از [[انصار]] محمد هستیم و آمده‌ایم با شما بجنگیم.
# [[هدف]] پیامبر{{صل}} از [[رسالت]] [[دعوت]] [[مردم]] به [[اسلام]] بود و می‌دانستند که اولاً: [[بنی‌هاشم]] را بدون [[رضایت]] آورده‌اند؛ ثانیاً: همان‌گونه که به نقل از طالب بیان شد، آنان متمایل به [[پیروزی]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} بودند؛ ثالثاً: امکان اسلام‌آوردن آنان وجود داشت؛ [[اسلامی]] با [[رضایتمندی]]، نه با [[زور]] مانند اسلامِ افراد بعد از [[فتح مکه]]. البته به نظر می‌رسد آنان مسلمانی‌شان را تا مدتی [[کتمان]] می‌کردند؛ زیرا در غیر این صورت امکان زندگانی در مکه برایشان میسر نبود.
# [[ابوالبختری]] از بنی‌‌‌‌هاشم نبود که پیامبر{{صل}} دستور داد او را نکشند. [[امان]] پیامبر{{صل}} به جهت عملکرد خوب گذشته وی بود؛ اما او [[امان]] پیامبر{{صل}} را نپذیرفت و جنگید و در [[نبرد]] کشته شد<ref>محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۲۶، ص۱۱۲.</ref>. او را مجذر بن ذبار بلوی یا فرد دیگری کشت<ref>احمد بن یحیی بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۱، ص۳۵۷.</ref>.
# ابو‌العاص، داماد [[پیامبر]]{{صل}} شوهر [[زینب]]، هم در [[جنگ بدر]] حاضر بود. اما [[رسول خدا]]{{صل}} چنین توصیه‌ای درباره‌اش نداشت؛ چون ذکر نشده وی به [[اکراه]] در [[جنگ]] شرکت کرده یا پیامبر{{صل}} [[امید]] به [[اسلام]] او داشته باشد. ابو‌العاص [[اسیر]] شد و پس از پرداخت فدیه، به [[مکه]] بازگشت. زینب همسرش از او جدا شد و به [[مدینه]] آمد. وی شش سال بعد [[مسلمان]] شد و پیامبر{{صل}} زینب را به او برگرداند<ref>ر.ک: ابن‌عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۰۱.</ref>.


عتبه نپذیرفت و گفت: ما با شما یثربیان کاری نداریم، ما افرادی هم [[شأن]] خود و از قریش می‌خواهیم، آنها را به مبارزه ما بفرستید. [[پیامبر]]{{صل}} که ناظر این صحنه و [[گفتگو]] بود رو به اطرافیان خود کرد و فرمود: [[رفتار]] عتبه عجیب است تا چند لحظه پیش مردم را به [[متارکه جنگ]] [[تشویق]] می‌کرد ولی الان حریف می‌طلبد. سپس آن [[حضرت]] به [[عبیده بن حارث بن عبدالمطلب]] که مردی ۷۰ ساله بود نگاه کرد و گفت: برخیز عبیده! سپس به عمویش [[حمزه]] نگاه کرد و فرمود: عمو [[جان]] به میدان برو! سپس به جمع [[مسلمانان]] نظری افکند و علی{{ع}} را صدا زد و فرمود: برخیز ای جوان‌ترین و پر زورترین بازو و هر سه نفر بی‌درنگ به [[فرمان]] [[رسول خدا]] وارد صحنه [[جنگ]] شدند.
=== کشته‌های [[کفار]] ===
عدد کشته‌های کفار را هفتاد تن و اسرای آنان را نیز هفتاد تن دانسته‌اند<ref>ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۶.</ref>. پیامبر{{صل}} دستور داد مردانی از [[قریش]] را که آلت‌های آنان کوچک است، زیر خاک [[دفن]] کنند؛ زیرا آنان از [[مردمان]] بزرگوار هستند<ref>شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۶، ص‌۱۷۳‌.</ref>؛ یعنی کسانی که شهوتران نبوده و [[پاک]] زیسته‌اند.


عبیده رو به روی [[عتبه]] قرار گرفت و حمزه در مقابل [[شیبه]] و علی{{ع}} در برابر ولید، [[پیامبر]]{{صل}} در [[انتخاب]] حریفان [[مشرک]] [[رفتار]] [[اسلامی]] را رعایت کرد، دو پیرمرد در میانسال و دو [[جوان]]، در همان نخستین لحظه‌های درگیری حمزه و علی{{ع}} حریفان خود را به [[قتل]] رساندند و سپس به طرف عتبه و عبیده رفتند و آنها را افتاده بر [[زمین]] یافتند؛ زیرا هر کدام ضربتی بر دیگری وارد کرده بود. حمزه و علی{{ع}} به عتبه [[امان]] ندادند و با یک ضربت کار او را نیز تمام کردند و سپس عبیده را از صحنه جنگ برداشتند و نزد رسول خدا بردند. در حالی که [[خون]] روی پای قطع شده‌اش جاری بود، رسول خدا سر عبیده را بر روی زانوی خود قرار داد و وی را به [[بهشت]] [[بشارت]] داد.
=== جنگ بدر ملاک ارزش‌گذاری ===
جنگ بدر اولین [[نبرد]] مهم [[مسلمانان]] با کفار قریش بود و چون تعداد اندک مسلمانان در برابر هزار نفر<ref>احمد بن این‌یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵؛ تقی‌الدین احمد بن علی مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۸، ص۳۴۳.</ref> از کفار قریش قرار گرفتند و بر آنان [[پیروز]] شدند و [[مجاهدان]] با [[اخلاص]] کامل در آن شرکت کرده بودند، در بسیاری از موارد، ملاک ارزش‌گذاشتن قرار می‌گرفت و دیگر مسائل با آن سنجیده می‌شد.
# '''تعداد مجاهدان [[بدر]]''': تعداد مجاهدان مسلمان بدر را ۳۱۳ نفر دانسته‌اند<ref>شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص‌۲۶۸.</ref> که به حروف ابجد واژه جیش را تشکیل می‌دهد. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در خطبه‌ای که از نارسایی‌های باقیمانده از گذشته سخن می‌گوید، می‌فرماید اگر به تعداد مجاهدان بدر نیروی فداکار داشتم، در برابر این خلاف‌ها می‌ایستادم<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۳۲: {{متن حدیث|أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ كَانَ لِي عِدَّةُ أَصْحَابِ طَالُوتَ أَوْ عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ وَ هُمْ أَعْدَاؤُكُمْ لَضَرَبْتُكُمْ بِالسَّيْفِ حَتَّى تَئُولُوا إِلَى الْحَقِّ}}.</ref>. در خبری گزارشی از [[پیامبری]] دربارۀ بنی‌‌‌‌‌‌‌اسرائیل آمده است که وقتی یارانش به تعداد [[اصحاب بدر]] رسید، [[خداوند]] [[پیروزی]] را نصیب آنان فرمود<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۳۸۲‌.</ref>.
# '''[[برتری]] [[مجاهدان]] [[بدر]]''': از [[سیره پیامبر]]{{صل}} و [[مسلمانان]] استفاده می‌شود که حضور در [[جنگ بدر]] [[ارزش]] مهمی بوده که گاهی [[پیامبر]]{{صل}} افراد را به علت این حضور [[عفو]] کرده است. مانند [[حاطب بن ابی‌بلتعه]] که به [[جرم]] [[جاسوسی]] دستگیر شد و چون [[بدری]] بود، مورد عفو پیامبر{{صل}} قرار گرفت<ref>شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص‌۵۸: {{متن حدیث|فَقَالَ النَّبِيُّ{{صل}} إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ بَدْرٍ وَ لَعَلَّ اللَّهَ تَعَالَى اطَّلَعَ عَلَيْهِمْ فَغَفَرَ لَهُمْ أَخْرِجُوهُ مِنَ الْمَسْجِدِ}}.</ref>. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در خطبه‌ای مفصل که در [[مدینه]] ایراد کرد و از [[حوادث آینده]] در آن سخن گفت، به حکومت‌هایی اشاره کرد که [[امامت]] را به دست می‌گیرند و مدعی [[اسلام]] هستند. حضرت به حکومت‌های بنی‌‌‌‌‌‌‌امیه و بنی‌‌‌‌‌‌‌عباس اشاره می‌کند که اصحاب بدر را دور ساخته‌اند و مخالفانِ [[رسول خدا]]{{صل}} را [[مقرّب]] می‌دارند و این ارزش بزرگ [[اسلامی]] را رها و بر عکس آن عمل می‌کنند. [[سخن]] حضرت چنین است: «و به [[جان]] خودم [[سوگند]] اگر پس از من دوران [[سلطنت]] [[بنی‌امیه]] را نیز به پایان رسانید، باز هم گرد [[سلطان]] دیگری را که به [[گمراهی]] [[دعوت]] کند بگیرید و [[باطل]] را زنده کنید و [[حق]] را پشت سر اندازید و از نزدیک‌ترین [[جنگجویان]] (باافتخار) بدر ببرید و به دورترین [[فرزندان]] [[جنگ]] کنندگان با رسول خدا{{صل}} (یعنی فرزندان عباس که در جنگ بدر در زمره [[لشکر]] [[مشرکان]] بود) پیوند خورید»<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۶۶؛ سیدهاشم رسولی محلاتی، ترجمۀ الروضة من الکافی، ج۱، ص‌۹۴.</ref>.
# '''[[همراهی]] با اصحاب بدر در [[قیامت]]''': رسول خدا{{صل}} فرمود: هر کس به [[مکه]] برای [[زیارت]] بیاید و برای زیارت من به مدینه نیاید به من [[جفا]] کرده است و هر کس به زیارت من بیاید، [[شفاعت]] او بر من [[واجب]] می‌شود و [[بهشت]] بر او واجب می‌گردد و هر کس در یکی از دو [[حرم مکه]] و [[مدینه]] بمیرد، متعرض او نمی‌شوند و اعمالش [[محاسبه]] نمی‌شود و به عنوان [[مهاجر]] در [[راه خدا]] مرده است و در [[روز قیامت]] با [[اصحاب بدر]] [[محشور]] می‌شود<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۴، ص‌۵۴۸؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۲، ص‌۵۶۵.</ref>.
# '''ملاک [[تاریخ]]''': چون [[نبرد بدر]] حادثه‌ای مهم در [[تاریخ اسلام]] بود، حوادث را با [[زمان]] این [[نبرد]] تشریح می‌کردند. [[معاویة بن عمار]] گوید: از [[امام صادق]]{{ع}} پرسیدم در چه زمانی [[رسول خدا]]{{صل}} به سوی [[کعبه]] [[تغییر قبله]] دادند، فرمود: پس از بازگشت از [[بدر]]<ref>شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۲، ص‌۴۳: {{متن حدیث|قُلْتُ لَهُ مَتَى صُرِفَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} إِلَى الْكَعْبَةِ فَقَالَ بَعْدَ رُجُوعِهِ مِنْ بَدْرٍ}}.</ref>. [[ازدواج علی]]{{ع}} با [[فاطمه]]{{س}} بعد از بدر بوده<ref>شیخ طوسی، الأمالی، ص۴۳.</ref> و [[تولد امام حسن]]{{ع}} هم در سال [[جنگ بدر]] دانسته شده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۶۱.</ref>.
# '''شهدای بدر''': به علت اهمیت جنگ بدر، شهدای آن نیز با دیگر [[شهیدان]] متفاوت دانسته شده‌اند. در بیان اهمیت دیگر [[شهدا]] یا [[پاداش]] دیگران در کاری، آنان را به شهدای بدر تشبیه می‌کنند؛ برای مثال دو خبر را نقل می‌کنیم:
## [[داوود بن فرقد]] گوید: به امام صادق{{ع}} عرض کردم: [[زائر]] [[امام حسین]]{{ع}} در هر ماه چقدر [[ثواب]] می‌برد؟ فرمود: ثواب او مانند صدهزار [[شهید]] مانند شهدای جنگ بدر است<ref>شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۶، ص‌۵۲: {{متن حدیث|قَالَ لَهُ مِنَ الثَّوَابِ ثَوَابُ مِائَةِ أَلْفِ شَهِيدٍ مِثْلِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ}}.</ref>.
## [[امام علی]]{{ع}} خطاب به [[عمار یاسر]] و دیگران می‌فرماید: اگر شما برابر [[اعتقادی]] که اکنون دارید باشید و در این راه به [[شهادت]] برسید، [[ارزش]] شهادتِ شما بیشتر از بسیاری از شهدای بدر و [[احد]] است، پس [[بشارت]] باد شما را<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۱، ص‌۳۳۴: {{متن حدیث|أَمَا وَ اللَّهِ يَا عَمَّارُ لَا يَمُوتُ مِنْكُمْ مَيِّتٌ عَلَى الْحَالِ الَّتِي أَنْتُمْ عَلَيْهَا إِلَّا كَانَ أَفْضَلَ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ كَثِيرٍ مِنْ شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ فَأَبْشِرُوا}}.</ref>.


با کشته شدن سه تن از سران [[کفر]] ضربه مهلکی به آنها وارد شد. آنها [[هجوم]] خود را شروع کردند پس از هجوم [[قریش]] پیامبر{{صل}} بر بالای تپه‌ای ایستاده بود و مسلمانان را [[تشویق]] می‌کرد و با صدای بلند می‌فرمود: قسم به آنکه جان محمد در ید [[قدرت]] اوست هیچ [[مرد]] [[مسلمانی]] امروز در این جنگ بر اثر [[پایداری]] و [[شجاعت]] نمی‌میرد مگر اینکه [[خداوند]] او را وارد بهشت می‌کند.
=== [[نماز]] بر شهدای بدر ===
 
شهیدانی که در معرکه [[نبرد]] به [[شهادت]] می‌رسند، به [[غسل]] و کفن نیاز ندارند<ref>شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱، ص‌۳۳۲.</ref>، ولی لازم است بر آنان [[نماز]] خوانده شود. از خبری استفاده می‌شود نماز میتی که بر شهدای بدر خوانده شد، با آنچه اکنون خوانده می‌شود تفاوت داشته است. [[امام باقر]]{{ع}} در خبری که [[سنت‌ها]] را بر می‌شمرد، درباره [[نماز میت]] می‌فرماید: امروز [[سنت]] در نماز میت پنج [[تکبیر]] است، درحالی‌که بر شهدای بدر، نه یا [[هفت تکبیر]] گفته می‌شد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۱۱۴.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره نظامی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره نظامی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص۸۷-۱۰۰.</ref>
با شنیدن ندای [[ملکوتی]] پیامبر{{صل}} بعضی خرماها را از دست‌شان زمین گذاشتند به [[دشمن]] هجوم بردند، [[آتش]] جنگ شعله‌ور شد. پیامبر{{صل}} از بالای تپه [[دعا]] می‌کرد و در همان حال [[آیات]] [[نصرت]] نازل شد. {{متن قرآن|حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ}}<ref>«ای پیامبر! مؤمنان را به کارزار برانگیز، اگر از شما بیست تن شکیبا باشند بر دویست تن پیروز می‌گردند و اگر از شما صد تن باشند بر هزار تن از کافران پیروز می‌شوند زیرا آنان گروهی هستند که درنمی‌یابند» سوره انفال، آیه ۶۵.</ref>. آن [[روز]] چشم [[بلال]] به [[امیه]] افتاد و [[انتقام]] دیرینه‌اش را گرفت و [[مشرکان]] مقاومت‌شان [[شکست]]، تمام سلاح‌های خود را بر [[زمین]] انداختند و به سرعت رو به بیابان فرار کردند. فرار را بر قرار ترجیح دادند و [[مسلمانان]] آنها را تعقیب کردند و تعدادی را به [[اسارت]] خود در آوردند و جنگ‌افزارهای‌شان را به [[غنیمت]] گرفتند و [[سرنوشت]] [[جنگ]] در ۱۱ [[رمضان]] [[سال]] ۲ (ه. ق) با ۷۰ کشته و ۷۰ [[اسیر]] به نفع [[اسلام]] پایان یافت<ref>سمیح عاطف، زندگانی پیامبر در قرآن، ج۵، ص۱۱۶.</ref>.
 
یکی از صحنه‌های رنج‌آور در بعضی از [[جنگ‌ها]] که [[قلب]] نازنین [[پیامبر]] را به درد می‌آورد اعتراضاتی بود که بعضی از افراد شاخص نسبت به [[تقسیم غنائم]] پیامبر وارد می‌کردند و [[رسول الله]] را مورد [[اعتراض]] و متهم به [[سوء]] برخورد می‌کردند. در پایان [[جنگ بدر]] وقتی [[غنایم]] را نزد پیامبر آوردند [[حضرت]] فرمود: آنان را به طور مساوی بین [[مسلمین]] [[جنگجو]] تقسیم کنند، در این هنگام اعتراضی از طرف سعد وقاص برخاست، او با [[خشم]] گفت: یا رسول الله آیا مرا که از اشراف بنی‌زهره‌ام با این آبکش‌ها و باغبان‌های یثرب سهمی برابر می‌دهی؟ پیامبر از این سخن سخت آزرده شد و فرمود: ای سعد آیا جز این است که ما به علت [[حمایت]] و طرفداری از این [[ضعفا]] در برابر [[متجاوزین]] [[پیروز]] شده‌ایم؟ بعد فرمود: اسلام برای آن نیامده است تا جباری را بردارد و جباری دیگر را به جای او بگمارد، بلکه برای آن آمده تا تبعیضات و امتیازات واهی را که [[ستمگران]] وسیله پایمال کردن ضعفا قرار داده‌اند در هم شکند و [[تساوی]] در برابر [[حقوق]] را جایگزین آن سازد.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۱۴۵.</ref>.
 
==پرسش مستقیم==
[[سیره نظامی پیامبر خاتم در جنگ بدر چه بود؟ (پرسش)]]
{{پایان مدخل وابسته}}


== منابع ==
== منابع ==
خط ۸۸: خط ۹۳:
# [[پرونده: 1100627.jpg|22px]] [[محمد امیر ناصری|ناصری، محمد امیر]]، [[سیره نظامی پیامبر اعظم (مقاله)|مقاله «سیره نظامی پیامبر اعظم»]]، [[سیره سیاسی پیامبر اعظم (کتاب)|'''سیره سیاسی پیامبر اعظم''']]
# [[پرونده: 1100627.jpg|22px]] [[محمد امیر ناصری|ناصری، محمد امیر]]، [[سیره نظامی پیامبر اعظم (مقاله)|مقاله «سیره نظامی پیامبر اعظم»]]، [[سیره سیاسی پیامبر اعظم (کتاب)|'''سیره سیاسی پیامبر اعظم''']]
# [[پرونده:IM009684.jpg|22px]] [[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|'''مظلومیت پیامبر''']]
# [[پرونده:IM009684.jpg|22px]] [[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|'''مظلومیت پیامبر''']]
# [[پرونده:1100521.jpg|22px]] [[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره نظامی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|'''سیره نظامی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۹۵: خط ۱۰۱:
{{غزوه‌ها}}
{{غزوه‌ها}}


[[رده:غزوه‌ها]]
[[رده:جنگ بدر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۵ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۰:۰۷

مقدمه

پیامبر(ص) در بدو ورودش به جمع مشتاقان یثرب با سلوکی رحمت آفرین مسلمانان را زیر چتر نوازش اسلام جمع کرد و سفره محبت و الفت بین آحاد مردم را پهن کرد و همه را به برادری و دوری از کدورت فرا خواند.

اخبار ورود موفقیت آمیز پیامبر(ص)، مشرکین مکه را عصبانی کرد و لذا در صدد برآمدند تا زهر خود را بریزند و آسایش و آرامش را از پیامبر اکرم و امت او سلب کنند. به همین منظور جنگ بدر را بر پیامبر(ص) تحمیل کردند[۱].

جنگ بدر اولین جنگ رسول خدا(ص) با کفار قریش بود. این نبرد در هفدهم رمضان سال دوم هجری رخ داد[۲] و باعث پیروزی و عزّت اسلام گردید[۳].

کسب اطلاعات قبل از جنگ

یکی از مهم‌ترین اصول پیروزی نظامی در همه نبردها داشتن استراتژی اطلاعاتی و استفاده از اطلاعات و نوسانات لحظه به لحظه میدان جنگ و به کار گرفتن مأموران اطلاعاتی در صحنه‌های نبرد و نیز استتار خودی و گمراه نمودن دشمن است. این شگرد بسیار مهمی بود که سپاهیان پیامبر در صحنه‌های نبرد از آن استفاده می‌کردند.

در منطقه عمومی بدر که امکان درگیری می‌رفت، رسول خدا(ص) مدام نیروها را در شیب دره‌ها و گودی‌ها استتار می‌کرد، حتی دستور داد زنگ‌های شتران را باز نمایند و مدام از گشت‌های مستمر مأموران اطلاعاتی استفاده می‌کرد و ردّپای قافله را در دل صحرا می‌گرفت. ابوسفیان رهبر زیرک قریش نیز از نیروهای اطلاعاتی بهره می‌برد و براساس اطلاعات به دست آمده مسیر کاروان را تغییر می‌داد تا سپاهیان اسلام بر آنها واقف نگردند. پیامبر در نزدیکی چشمه بدر یکی از جاسوسان دشمن را دستگیر کرد و از او اطلاعاتی در خصوص تعداد و موقعیت و امکانات سپاه دشمن کسب نمود و سپس او را زندانی کرد. حضرت جهت اطلاع بیشتر از وضعیت دشمن، دو مأمور اطلاعاتی خود، بشیر بن ابی الرعبا و محمد بن ابی عمرو، را به سوی دشمن فرستاد. اینها بر سر چاه‌های بدر از زنان بادیه‌نشین شنیدند که کاروان قریش فردا به سرچشمه بدر وارد می‌شود. ماموران این خبر را به پیامبر گزارش کردند[۴].

پس از بازگشت مأموران اطلاعاتی رسول خدا(ص)، پیش قراولان قریش به فرماندهی ابوسفیان جهت شناسایی منطقه به نزدیکی چشمه بدر رسیده و از شخصی به نام کسب الجهنی در خصوص سپاه محمد پرسیدند. او سوگند یاد کرد که از سپاه محمد خبری ندارد، ولی دو مرد سوار قبل از قریشیان در کنار چشمه مقداری استراحت کرده و آب نوشیده و اسب‌های خود را آب دادند و رفتند[۵]. ابوسفیان با ملاحظه پهن اسب‌های آنها که در داخل‌شان دانه‌های علف بود تشخیص داد که از علف یثرب است و حدس زد که آنها از مأموران اطلاعاتی سپاه اسلام بوده‌اند؛ لذا مسیر کاروان قریش را از بدر منحرف کرده و از راه ساحل بحر احمر به سرعت منطقه را ترک کردند و نیز شخصی به نام ضمضم بن عمرو الغفاری را به سوی مکه روانه کرد تا قریش را از حمله سپاه اسلام آگاه کند[۶]. یعقوبی می‌گوید پیک ابوسفیان در مدت سه روز، فاصله (دوازده روزه) بین یثرب و مکه را پیمود و قریش را از حمله سپاه اسلام به کاروان آگاه کرد[۷] و آماده شدن قریش برای جنگ از اینجا آغاز شد.

مهم‌ترین وسیله جهت تقلیل تلفات و پیروزی در جنگ، داشتن نیرو و اطلاعات دقیق و قوی در جنگ است، از این‌رو پیامبر در جنگ بدر از دو شیوه، اطلاعات سرّی دشمن را کسب کرد: الف) نفوذ دادن نیروهای اطلاعاتی به مواضع دشمن، ب) اسیر گرفتن از دشمن.

هنگامی که سپاه قریش به منطقه یمانیه رسیدند دو سرباز خود را جهت تهیه آب به بدر اعزام کردند. سپاهیان اسلام آنان را دستگیر کردند و پیامبر با روشی صحیح از آنان بازجویی کرد و توانست اطلاعات لازم را کسب کند. حضرت پرسید: شما کیستید؟ گفتند: ما غلامان قریش هستیم. سپس پرسید: نیروهای شما چند نفرند؟ گفتند: نمی‌دانیم. حضرت پرسید: چند شتر می‌کُشند؟ گفتند: نُه یا ده شتر. حضرت از این طریق توانست تعداد نیروهای دشمن را کاملاً حساب نماید و دریافت که تعداد نیروهای دشمن بین نهصد تا هزار نفر است؛ زیرا قریش برای هر صد نفر یک شتر می‌کشتند[۸]. سپس پرسید: چه کسانی از قبیله بنی هاشم در این جنگ شرکت کرده‌اند؟ گفتند: سه نفر: عباس بن عبدالمطلب، نوفل بن حارث و عقیل بن ابی طالب[۹]. حضرت پس از کسب اطلاعات نظامی، آنان را تا پایان نبرد زندانی کرد[۱۰] تا در نتیجه اسرار و اخبار نظامی سپاه اسلام فاش نشود. وقتی این خبر به دست سران قریش رسید، وحشتی در نیروهایشان پدیدار گشت، به طوری که آرامش خود را از دست دادند[۱۱].[۱۲]

آرایش سپاه اسلام در بدر

آرایش لشکر در میدان جنگ و به عبارتی نحوه استقرار نیروهای عمل‌کننده بر ضد دشمن تابع مؤلفه‌های متعددی چون اطلاعات نظامی، نوع دکترین نظامی و شرایط فیزیکی میدان جنگ است که هر رهبر لایقی باید آنها را در نظر بگیرد. در میدان جنگ چهار عامل زمینه‌سازپیروزی است: سرباز، اسلحه و دیگر تجهیزات، آب و هوا و پستی و بلندی زمین.

پیامبر در جنگ بدر برای دو عامل اولیه تمهیداتی را در نظر گرفته بود، اما درباره دو عامل بعدی یعنی شرایط جوّی و ارضی می‌بایست تصمیم می‌گرفت. در این مرحله با چند نفر از افسران خبره و شجاع به تحقیق و بررسی شرایط پرداختند[۱۳]. از آنجا که جنگ‌ها نوعاً در سپیده‌دم و صبحگاهان شروع می‌شود، سپاه باید در نقطه‌ای مستقر شوند که نور شدید، رزمندگان را آزار ندهد و نیز منابع آبی کافی در دسترس باشد و اگر زمین دارای پستی و بلندی است نقاط مرتفع‌تر را اشغال نمایند. بنابراین، تصمیماتی به این شرح اخذ شد:

  1. استقرار در منابع آبی بدر؛
  2. تأسیس اتاق فرماندهی (العریش) در بلندترین نقطه[۱۴]؛
  3. ایجاد گروه پیک شترسوار؛
  4. تقسیم لشکر به سه گردان منظمِ اوس و خزرج و مهاجر و نیز واحد پیش‌قراول و محافظان مخصوص پست فرماندهی.

بدین ترتیب سپاهیان اسلام با صفوف پولادین در برابر سپاهیان دشمن قرار گرفت. حضرت سپاه خود را صف‌آرایی کرد. دسته‌ای را در طرف راست و دسته‌ای را در طرف چپ و خود در قلب لشکر قرار گرفت. پس از آن، حضرت دستورهای لازم را جهت حمله به افراد صادر کرد: چشم‌هایتان را به هم فشار دهید و شما آغازگر جنگ نباشید و هیچ کس حق ندارد با دیگری حرف بزند[۱۵]. حضرت فرمود: شما آغازگر جنگ نباشید، چون آغازگر جنگ باغی (بغی‌کننده) است و در نظام الهی باغی و متجاوز محکوم به شکست است. عتبة بن ربیعة یکی از فرماندهان زبده قریش هنگام گشت اکتشافی، آرایش سپاه کوچک پیامبر را این‌گونه گزارش می‌کند: اینان تشنگان جنگ هستند که از یثرب به این دیار آمده‌اند، سپاهی هستند که مرگ را همانند شربت خوش‌گوار بر دست گرفته‌اند. مگر آنان را نمی‌بینید که چگونه لب از سخن فرو بسته‌اند و مانند افعی‌ها زبان‌ها از دهان بیرون آورده و بر دور لبان خویش می‌تابند. پناهگاه آنان شمشیرهایشان می‌باشد و آنها از صحنه جنگ عقب‌نشینی نمی‌کنند مگر اینکه کشته شوند و اینان کشته نمی‌شوند مگر اینکه به تعداد خودشان از ما بکشند، هر فکری که دارید هم‌اکنون انجام دهید[۱۶]. ابوجهل فرمانده کل لشکر برخاسته و گفت: این حرف‌های شما دروغ است. شما از سپاه محمد می‌ترسید به همین دلیل این سخنان را نزد ما مطرح می‌کنید. او با حال تمسخر گفت: تمام نیروهای رزمی سپاه محمد برای ما لقمه‌ای بیش نیست، غلامان و نوکران ما جهت قلع و قمع آنان کافی هستند و لزومی ندارد که سپاهیان ما با آنان وارد جنگ شوند[۱۷].

نکته شایان ذکر این که جنگ به رغم خشونت ذاتی‌اش، نوعی هنر بسیار ظریف است که فرمانده، آن را در قالب دکترین جنگی خودش در صحنه نبرد نشان می‌دهد و نتایج هر جنگی تابع این آرایش است. پیروزی غالباً از آن فرماندهی است که با تحول در دکترین‌های موجود، ابداعات تازه‌ای نموده و حریف را مغلوب کند. در جنگ بدر نبوغ نظامی پیامبر را می‌توان در نحوه آرایش نظامی و استفاده از افراد و امکانات مشاهده کرد. استراتژی نظامی پیامبر دقیقاً مانند استراتژی فیلیپ، پدر اسکندر مقدونی (اختراع راهبرد فالانژ) بود که یک بار جهان قدیم را فتح کرده بود. راهبرد فالانژ بدین شکل بود که سربازان در یک ردیف رو به دشمن می‌ایستادند و انتهای صف خم می‌شد تا شکل دایره یا مثلث یا مربع را به خود می‌گرفت و هنگامی که ردیف جلو سپرها را کنار هم می‌گذاشتند دیوار دفاعی تکمیل می‌شد و وقتی که این گردان در میدان پیشروی می‌کرد مانند دژ متحرک بود. اسکندر در جنگ‌های مکرر با ایران و مصر در میدان جنگ از این روش برای درهم شکستن سپاهیان استفاده کرده بود. این دکترین برای هر ارتشی مانند ارتش هخامنشی قابل اجرا نبود، چون سربازانی مطیع، حرفه‌ای، آموزش‌دیده، صبور، کار کشته و معتقد می‌طلبید. جزیرة العرب تا آن دوره شاهد جنگ‌های مکرری بود، اما هیچ تحول مهمی در نقشه‌ها و راهبردهای جنگی به وجود نیامده بود. تمام نبردهای بی‌پایان جاهلی، با شیوه عربی تاخت و تاز بدوی یا کروفر بود و هر کسی بدون توجه به هم‌رزم یا آینده جنگ کار خودش را می‌کرد و نتایج نبرد هم بسته به نتایج این تاخت و تازهای متکی به ابتکار افراد بود. از عرب بدوی و طبیعت معروف بی‌قرارش که به غارت و کسب غنیمت به مثابه بالاترین آرمان جنگی می‌نگریست، بیشتر از این انتظار نمی‌رفت. اصولاً سازمان دادن و رهبری این چنین انسان‌های بی‌قرار و آشفته در یک ارتش منظم کاری بس دشوار است که سال‌ها و ماه‌ها زمان می‌طلبد، اما پیامبر در جنگ بدر راهبرد آرایش فالانژ یا کتیبه را برگزید، به این ترتیب که مسلمان‌ها به صورت صفوف متوالی (گردان) ایستادند[۱۸] و کل صفوف به صورت یک مستطیل یا مربعی شد که در عمل مانند قلعه متحرک است و دشمن از هر سو که بر آنها بتازد با دیواری از مبارزان متحد روبه‌رو می‌گردد که تحت امر فرمانده‌شان (امام) هستند و طبق دستور پیشروی می‌کنند یا به عقب برمی‌گردند. این همان ماشین جنگی متحرکی است که در دانشکده‌های نظامی امروز دنیا هم تدریس می‌شود. این ماشین جنگی مسلح به صدها بازوی شمشیرزن و نیزه‌دار، وقتی که در میدان به حرکت درآید هیچ قدرتی نمی‌تواند آن را متوقف نماید. پیشروی آن در قیاس با روش «کروفر» گرچه آهسته (زحف) است ولی غیرقابل برگشت می‌باشد و تجربه بدر آن را ثابت کرد. در خصوص منشأ این راهبرد نظامی پیامبر باید گفت که بخشی از این آموزش یعنی قرار گرفتن در صفوف متوالی در حین نمازهای پنج‌گانه در مسجد مدینه صورت گرفته بود و در واقع این صفوف نماز جماعت بود که با اندک تغییری تبدیل به قلعه متحرک جنگی گردید و آیات قرآن هم به آن (صف یا بنیان مرصوص) اشاره دارد.

تاکتیک دوم پیامبر این بود که رسته‌های نظامی را دسته‌بندی کرد و نظم داد، دسته نیزه‌دار را جدا کرد و رسته کمان‌داران را سازماندهی کرد. ایشان پیش‌بینی می‌کردند که ابتدا سواره‌نظام زره‌دار مشرکان که دسته نخبه و ورزیده دشمن است، یورش می‌آورد. تجارب جنگ‌های مکرر نشان داده بود که در برابر یورش مرگ‌آفرین دسته سواره‌های افسانه‌ای عرب کمتر لشکری تاب می‌آورد. حتی در جنگ‌های ایران و رم از این یگان‌ها استفاده شده بود. کارکرد سواره‌نظام زره‌دار مانند یورش تانک‌های امروزی در میادین نبرد است و طبق دکترین‌های نظامی نیرویی که توان توقف تانک‌ها را دارد، توپخانه سنگین است. در آن عصر تنها ابزار دوربُرد، تیرهای کمان‌داران و نیزه‌های بلند بوده است. پیامبر دستور داد اول با بارانی از تیرهای کمان‌داران، ضربه‌های کاری بر سواره مهاجم وارد نمایند و آنگاه در ابتدای لشکر نیزه‌داران به استقبال آنها بشتابند، سپس شمشیرداران وارد کارزار گردند. این راهکارها کارساز شد و یگان سواره دشمن که تنها تکیه‌گاه و امید ابوجهل بود تار و مار گردید. بدین ترتیب حرکات بعدی پیاده‌نظام از هم گسیخته دشمن عقیم ماند و توان جنگی ارتش هزار نفری ابوجهل به تحلیل رفت. آنگاه پیامبر دستور پیشروی (زحف) داد و صدها مسلمان شمشیر به دست در سکوت مطلق صفوف منظم به حرکت درآمدند. قریش دوباره خود را جمع کرد و خواست درگیر شود اما توانایی متوقف کردن این قلعه متحرک را نداشت و شکستی مفتضحانه خورد. در پیشاپیش این دژ مرگبار مردان شیرافکن اسلام، مانند علی، حمزه و زبیر با تیغ‌های خون‌بار می‌خروشیدند. ابوجهل بزرگ‌ترین دشمن خدا و فرمانده سپاه مشرکان به دست ابوعبدالله بن مسعود کشته شد و عبدالله سر وی را به محضر رسول خدا(ص) آورد. حضرت به شکرانه این پیروزی سجده شکر به جای آورد[۱۹].[۲۰]

نتایج جنگ

در جنگ بدر نُه نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند که یکی از آنان افسر مسلمان سعد بن خیثمه از نقبای دوازده‌گانه رسول خدا(ص) بود[۲۱]. در این جنگ هفتاد تن به اسارت نیروهای اسلام درآمدند[۲۲]، حضرت دو نفر از آنان را به قتل رسانید[۲۳] و مصمم بود که باقی‌مانده اسرا را نیز به قتل برساند، اما مسلمانان عرضه داشتند: یا رسول الله اگر مصلحت است اینها را گردن نزن و از آنها فدیه بگیر که بدین سبب وضع نابسامان مسلمانان هم ترمیم شود. حضرت فرمود: اگر از اسرای مشرکان فدیه بگیرم، باید در جنگ سال بعد که شروع خواهند کرد، معادل آن کشته و اسیر بدهیم، آیا به این امر راضی هستید؟ مسلمانان این خسارت را به علت فقر مالی و تهیدستی پذیرفتند. پس پیامبر از کشتن ۶۸ نفر دیگر صرف‌نظر نموده و از آنان فدیه گرفت و آنان را آزاد کرد. در این جنگ عده زیادی از رؤسا و فرماندهان زبده نظامی دشمن (هفتاد نفر)[۲۴] به دست توانمند سپاهیان اسلام به هلاکت رسیدند[۲۵].

پرسش مستقیم

سیره نظامی پیامبر خاتم در جنگ بدر چه بود؟ (پرسش)

شرحی از جنگ بدر

وضعیت اقتصادی مسلمانان در جنگ بدر

وضعیت مالی مسلمانان هنگام جنگ بدر خوب نبود. آنان با ایمانی قوی و با کمترین امکانات به سوی دشمن رفتند. ابو‌بصیر از امام باقر(ع) نقل می‌کند: رسول خدا(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و مرثد بن ابی‌مرثد غنوی هنگام حرکت به طرف بدر، به نوبت سوار یک شتر می‌شدند[۲۶]. این گزارش در کتاب‌های تاریخی نیز آمده و ذکر شده از یک شتر، دو، سه یا چهار نفر استفاده می‌کردند[۲۷]. در برخی نقل‌ها به جای مرثد، زید بن حارثه آمده و ذکر شده که مرثد و حمزه با یک شتر به بدر رفته‌اند[۲۸].

می‌توان گفت مجموع شتران مسلمانان هفتاد نفر بوده که بیست نفر آن جمل (شتر نر) و بقیه، پنجاه شتر ماده بوده است. این توجیه را گزارشی تأیید می‌کند که می‌گوید: پیامبر(ص) هفتاد شتر (بعیر) داشتند. سعد بن عباده وسایل را بر بیست جمل (شتر نر) حمل می‌کرد[۲۹]. ممکن است آنچه مجلسی اول نقل کرده، به بیست جمل سعد بن عباده اشاره داشته باشد که وسایل نبرد را می‌برده است. بدیهی است که بخشی از شتران وسایل جنگی را حمل می‌کردند و بخشی از آنها برای سواری بوده است.

امداد الهی با فرشتگان

در آیات قرآن ذکر شده است که خداوند در جنگ بدر شما را با فرشتگان یاری کرد[۳۰]. دو روایت دربارۀ این موضوع نقل شده است. در خبری از امام باقر(ع) می‌خوانیم: خداوند فرشتگان را که در بدر فرستاد، بر سر آنان عمامۀ سفیدی بود که گوشه‌های آنها افتاده بود[۳۱]. روایت دیگر دربارۀ عکس‌العمل شیطان به این امداد الهی است. در برابر این کمک الهی، شیطان دست به کار شد و برای کمک به کفار تلاش می‌کرد. امام باقر(ع) نقل می‌کند: ابلیس در روز جنگ بدر عدد مسلمانان را در نظر کفار اندک جلوه می‌داد و عدد کفار را در چشم مسلمانان زیاد می‌نمود. جبرئیل با شمشیر به او حمله کرد. او فرار کرد و می‌گفت: ای جبرئیل، من تا روز مشخصی مهلت داده شدم. جبرئیل به او حمله کرد تا به دریا رسید. ابلیس نگران بود که جبرئیل برخی از اعضای وی را قطع کند[۳۲].

اهمیت نبرد بدر برای اسلام

نبرد بدر برای مسلمانان بسیار مهم بود. این جنگ اولین تجربه جنگی موفق مسلمانان و اولین شکست کفار قریش مکی بود؛ به همین جهت مجاهدان بدر از احترام خاصی برخوردارند و در طول تاریخ اسلام مورد توجه مسلمانان بودند. خبری در کافی نقل شده که به‌خوبی این موضوع را بیان می‌کند. فضیل بُرجُمی گوید: من در مکه بودم در وقتی که خالد بن عبدالله (یکی از جنایتکاران و حکام بنی‌امیه) امیر مکه بود و در کنار چاه زمزم در مسجدالحرام نشسته بود. او دستور داد: قتاده را (که یکی از علما و مفسران اهل سنت بود) نزدش بیاورند. قتاده که پیرمردی بود با سر و ریش سرخ، نزدش آمد؛ من نیز نزدیک رفتم تا سخن آن دو را بشنوم. خالد گفت: ای قتاده، گرامی‌ترین واقعه عرب و نیرومندترین واقعه عرب و خوارترین واقعه ای را که در عرب اتفاق افتاده، برایم بگو. قتاده گفت: خدا کار امیر را اصلاح کند، گرامی‌ترین واقعه عرب و نیرومندترین آنها و خوارترین آنها همه یک واقعه بوده. خالد: وای بر تو، چگونه همه آنها یکی بوده؟ قتاده گفت: آری، خدا کار امیر را اصلاح کند (همه یکی بوده). خالد: بگو آن واقعه کدام است؟ قتاده: آن واقعه بدر بود. خالد: چگونه چنین بوده؟ قتاده گفت: اما اینکه این واقعه گرامی‌ترین واقعه عرب بود، به این علت است که خدای عزّوجل در آن واقعه اسلام و مسلمانان را گرامی و ارجمند کرد. نیرومندترین واقعه بود به خاطر آنکه خداوند اسلام و مسلمانان را بدان واقعه نیرومند و عزیز ساخت و خوارترین واقعه عرب بود؛ زیرا با کشته‌شدن قریش، عرب خوار شد. خالد گفت: به خدا قسم که دروغ گفتی؛ زیرا در عربِ آن روز عزیزتر از آنها (یعنی از افرادی که در بدر کشته شدند) بودند، وای بر تو ای قتاده. برخی از اشعار آنها را برایم بخوان.

قتاده گفت: ابو‌جهل در آن روز از لشکر بیرون آمد و بر خود علامتی زده بود که شناخته شود و عمامه سرخی بر سر و سپری طلاکاری‌شده در دست داشت و می‌گفت: چگونه جنگ سرکش بتواند از من انتقام بگیرد که من چون شتر هشت سال تمام هستم که دندان جدیدش نیش زده و در کمال نیروست. مادر مرا برای چنین روزی زاییده است[۳۳]. خالد گفت: دشمن خدا دروغ گفته؛ چون برادرزاده من از او دلیرتر بوده و مقصودش خالد بن ولید بود؛ چون مادر خالد بن عبدالله، امیر مکه، قشیری بوده (و خالد بن ولید نیز از آن قبیله بوده است)[۳۴].

حضور بنی‌هاشم و اسارت آنان

در جنگ بدر تمام کسانی که در کاروان تجاری ابوسفیان مال‌التجاره داشتند، به‌اجبار شرکت کردند[۳۵]. دو گزارش قابل توجه درباره شخصیت‌های بنی‌هاشم که در بدر، با کفار قریش بودند، نقل شده است:

  1. حضور طالب برادر علی(ع): طالب برای جنگ بدر از مکه خارج شده بود، ولی در نبرد حضور نداشت. گفته شده وی مفقودالاثر شده است. چنین به نظر می‌رسد که کفار قریش از اسلام آوردن وی نگران بودند و اینکه ممکن است با مسلمانان همکاری کند. برابر نقلی، او از بدر به مکه بازگشت[۳۶]. از خبری که در کافی آمده، تمایل وی به اسلام و برابر نقلی، مسلمان بودن وی[۳۷] استفاده می‌شود. امام صادق(ع) می‌فرماید: وقتی قریش برای نبرد به سوی بدر حرکت کردند و فرزندان عبدالمطلب را نیز با خود بردند، طالب بن ابی‌طالب هم با آنان به جنگ رفت. رجزخوانان آنان به رجزخوانی پرداختند. طالب فرود آمد و رجز خواند و گفت: «پروردگارا اگر طالب بجنگد، در میان سپاهی از این سپاه‌ها در برابر آن سپاه چیرۀ جنگجوی، چنان کن که جامه‌اش را ببرند، ولی او جامه کس نبرد و مغلوب گردد؛ ولی او بر کسی غالب نشود». قریش که این رجز را شنیدند (و همان ابتدای کار نارضایتی او را در این جنگ و دل او را در هوای پیروزی رسول خدا(ص) دیدند) گفتند: این مرد به‌راستی ما را شکست می‌دهد؛ پس او را به مکه باز گرداندند[۳۸]. برخی نوشته‌اند او با کفار قریش درگیر شد و آنان بنی‌هاشم را به طرفداری از پیامبر اسلام(ص) متهم کردند[۳۹]. طالب تا بدر آمد[۴۰]، ولی نه جزو اسرا بود و نه جزو کشته‌ها و نه به مکه برگشت[۴۱]. او جزو مفقودین بود[۴۲]. اشعار وی را که در کافی آمده[۴۳] در منابع مختلف با تفاوت اندکی آورده‌اند[۴۴].
  2. عباس و عقیل: همان‌گونه که اشاره شد، جمعی از بنی‌هاشم همراه با مشرکان در جنگ بدر حضور داشتند. پیش از نبرد بدر، رسول خدا(ص) فرمود: من آگاه شدم جمعی از بنی‌هاشم از ناچاری به این جنگ آمده‌اند؛ هر کس بنی‌هاشم را دید نکشد. هر کس عباس را دید نکشد. ابو‌حذیفه به این سخن پیامبر(ص) اعتراض کرد. پیامبر ادامه داد: هرکس ابو‌البختری عاص بن هشام (هاشم) را دید نکشد. وی پیامبر(ص) را در مکه اذیت نمی‌کرد و در نقض پیمان قریش بر ضد مسلمانان که در شعب ابوطالب محاصره بودند، تلاش کرد[۴۵]. روایت دیگری در کافی نقل شده که به این دستور پیامبر(ص) و فدیه‌دادن بنی‌هاشم برای آزادی از اسارت اشاره دارد. معاویة بن عمار گوید: شنیدم از امام صادق(ع) که می‌فرمود: آیه ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرَى إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۴۶]. درباره عباس و عقیل و نوفل نازل شده است و فرمود: به‌تحقیق رسول خدا(ص) در جنگ بدر مسلمانان را بازداشت که فردی از بنی‌هاشم و ابو‌البختری را بکشند. این چند تن اسیر شدند.

رسول خدا(ص) علی(ع) را فرستاد و فرمود: بنگر از بنی‌هاشم چه کسانی در جمع اسیران هستند. علی(ع) گذرش به عقیل بن ابی‌طالب افتاد و روی از وی برتافت. عقیل گفت: یا علی، به خدا که وضع مرا دیدی. علی نزد رسول خدا(ص) بازگشت و عرض کرد: این ابو‌الفضل (عباس بن عبدالمطلب) است که در دست فلان کس اسیر است و این عقیل است که در دست فلانی است و این نوفل بن حارث است که در دست فلانی است. رسول خدا(ص) برخاست تا به عقیل رسید و به او فرمود: ای ابایزید، ابوجهل کشته شد؟ عقیل گفت: در این صورت دیگر کسی درباره تهامه (سرزمین مکه و اطراف آن) با شما جنگ و ستیزه نمی‌کند؛ آن‌گاه عقیل چنین گفت: اگر آنها (دشمن) را از پای درآوردید (کشتید یا به زمین افکندید) رهاشان کنید وگرنه تسلط خود را بر آنها استوار نمایید (آنها را محکم ببندید). در این وقت عباس را آوردند؛ به او گفته شد: برای آزادی خود و دو برادرزاده ات (عقیل و نوفل) فداء بده تا آزاد شوید. عباس گفت: ای محمد، تو حاضری من (با پرداخت فدیه) به گدایی بیفتم و دست نیاز پیش قریش دراز کنم؟

رسول خدا(ص) فرمود: از همان پول‌‌هایی بده که نزد همسرت ام‌الفضل گذاشتی و به او گفتی: اگر در این راهی که می‌روم آسیبی به من رسید، این پول را برای رفع نیاز خود و بچه‌هایت مصرف کن. عباس گفت: برادرزاده، چه کسی این را به تو خبر داد؟ رسول خدا(ص) فرمود: جبرئیل از جانب خدای عزّوجل به من خبر داد. عباس گفت: سوگند بدان که به او سوگند خورند، کسی از این جریان جز من و همسرم آگاه نبود. به‌راستی گواهی می‌دهم که تو فرستاده خدا هستی. امام فرمود: این‌گونه همه اسیران به حال شرک به مکه بازگشتند، جز عباس، عقیل و نوفل، کرم اللَّه وجوههم و آیه فوق درباره آنها نازل شد[۴۷].

در اینجا ممکن است اشکال شود که چرا پیامبر(ص) از اقوام خویش دفاع کرده و فرموده آنان را نکشید؟ در پاسخ به این شبهه و شرح حدیث اشاره به چند نکته لازم است:

  1. هدف پیامبر(ص) از رسالت دعوت مردم به اسلام بود و می‌دانستند که اولاً: بنی‌هاشم را بدون رضایت آورده‌اند؛ ثانیاً: همان‌گونه که به نقل از طالب بیان شد، آنان متمایل به پیروزی پیامبر اسلام(ص) بودند؛ ثالثاً: امکان اسلام‌آوردن آنان وجود داشت؛ اسلامی با رضایتمندی، نه با زور مانند اسلامِ افراد بعد از فتح مکه. البته به نظر می‌رسد آنان مسلمانی‌شان را تا مدتی کتمان می‌کردند؛ زیرا در غیر این صورت امکان زندگانی در مکه برایشان میسر نبود.
  2. ابوالبختری از بنی‌‌‌‌هاشم نبود که پیامبر(ص) دستور داد او را نکشند. امان پیامبر(ص) به جهت عملکرد خوب گذشته وی بود؛ اما او امان پیامبر(ص) را نپذیرفت و جنگید و در نبرد کشته شد[۴۸]. او را مجذر بن ذبار بلوی یا فرد دیگری کشت[۴۹].
  3. ابو‌العاص، داماد پیامبر(ص) شوهر زینب، هم در جنگ بدر حاضر بود. اما رسول خدا(ص) چنین توصیه‌ای درباره‌اش نداشت؛ چون ذکر نشده وی به اکراه در جنگ شرکت کرده یا پیامبر(ص) امید به اسلام او داشته باشد. ابو‌العاص اسیر شد و پس از پرداخت فدیه، به مکه بازگشت. زینب همسرش از او جدا شد و به مدینه آمد. وی شش سال بعد مسلمان شد و پیامبر(ص) زینب را به او برگرداند[۵۰].

کشته‌های کفار

عدد کشته‌های کفار را هفتاد تن و اسرای آنان را نیز هفتاد تن دانسته‌اند[۵۱]. پیامبر(ص) دستور داد مردانی از قریش را که آلت‌های آنان کوچک است، زیر خاک دفن کنند؛ زیرا آنان از مردمان بزرگوار هستند[۵۲]؛ یعنی کسانی که شهوتران نبوده و پاک زیسته‌اند.

جنگ بدر ملاک ارزش‌گذاری

جنگ بدر اولین نبرد مهم مسلمانان با کفار قریش بود و چون تعداد اندک مسلمانان در برابر هزار نفر[۵۳] از کفار قریش قرار گرفتند و بر آنان پیروز شدند و مجاهدان با اخلاص کامل در آن شرکت کرده بودند، در بسیاری از موارد، ملاک ارزش‌گذاشتن قرار می‌گرفت و دیگر مسائل با آن سنجیده می‌شد.

  1. تعداد مجاهدان بدر: تعداد مجاهدان مسلمان بدر را ۳۱۳ نفر دانسته‌اند[۵۴] که به حروف ابجد واژه جیش را تشکیل می‌دهد. امیرالمؤمنین(ع) در خطبه‌ای که از نارسایی‌های باقیمانده از گذشته سخن می‌گوید، می‌فرماید اگر به تعداد مجاهدان بدر نیروی فداکار داشتم، در برابر این خلاف‌ها می‌ایستادم[۵۵]. در خبری گزارشی از پیامبری دربارۀ بنی‌‌‌‌‌‌‌اسرائیل آمده است که وقتی یارانش به تعداد اصحاب بدر رسید، خداوند پیروزی را نصیب آنان فرمود[۵۶].
  2. برتری مجاهدان بدر: از سیره پیامبر(ص) و مسلمانان استفاده می‌شود که حضور در جنگ بدر ارزش مهمی بوده که گاهی پیامبر(ص) افراد را به علت این حضور عفو کرده است. مانند حاطب بن ابی‌بلتعه که به جرم جاسوسی دستگیر شد و چون بدری بود، مورد عفو پیامبر(ص) قرار گرفت[۵۷]. امیرالمؤمنین(ع) در خطبه‌ای مفصل که در مدینه ایراد کرد و از حوادث آینده در آن سخن گفت، به حکومت‌هایی اشاره کرد که امامت را به دست می‌گیرند و مدعی اسلام هستند. حضرت به حکومت‌های بنی‌‌‌‌‌‌‌امیه و بنی‌‌‌‌‌‌‌عباس اشاره می‌کند که اصحاب بدر را دور ساخته‌اند و مخالفانِ رسول خدا(ص) را مقرّب می‌دارند و این ارزش بزرگ اسلامی را رها و بر عکس آن عمل می‌کنند. سخن حضرت چنین است: «و به جان خودم سوگند اگر پس از من دوران سلطنت بنی‌امیه را نیز به پایان رسانید، باز هم گرد سلطان دیگری را که به گمراهی دعوت کند بگیرید و باطل را زنده کنید و حق را پشت سر اندازید و از نزدیک‌ترین جنگجویان (باافتخار) بدر ببرید و به دورترین فرزندان جنگ کنندگان با رسول خدا(ص) (یعنی فرزندان عباس که در جنگ بدر در زمره لشکر مشرکان بود) پیوند خورید»[۵۸].
  3. همراهی با اصحاب بدر در قیامت: رسول خدا(ص) فرمود: هر کس به مکه برای زیارت بیاید و برای زیارت من به مدینه نیاید به من جفا کرده است و هر کس به زیارت من بیاید، شفاعت او بر من واجب می‌شود و بهشت بر او واجب می‌گردد و هر کس در یکی از دو حرم مکه و مدینه بمیرد، متعرض او نمی‌شوند و اعمالش محاسبه نمی‌شود و به عنوان مهاجر در راه خدا مرده است و در روز قیامت با اصحاب بدر محشور می‌شود[۵۹].
  4. ملاک تاریخ: چون نبرد بدر حادثه‌ای مهم در تاریخ اسلام بود، حوادث را با زمان این نبرد تشریح می‌کردند. معاویة بن عمار گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم در چه زمانی رسول خدا(ص) به سوی کعبه تغییر قبله دادند، فرمود: پس از بازگشت از بدر[۶۰]. ازدواج علی(ع) با فاطمه(س) بعد از بدر بوده[۶۱] و تولد امام حسن(ع) هم در سال جنگ بدر دانسته شده است[۶۲].
  5. شهدای بدر: به علت اهمیت جنگ بدر، شهدای آن نیز با دیگر شهیدان متفاوت دانسته شده‌اند. در بیان اهمیت دیگر شهدا یا پاداش دیگران در کاری، آنان را به شهدای بدر تشبیه می‌کنند؛ برای مثال دو خبر را نقل می‌کنیم:
    1. داوود بن فرقد گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: زائر امام حسین(ع) در هر ماه چقدر ثواب می‌برد؟ فرمود: ثواب او مانند صدهزار شهید مانند شهدای جنگ بدر است[۶۳].
    2. امام علی(ع) خطاب به عمار یاسر و دیگران می‌فرماید: اگر شما برابر اعتقادی که اکنون دارید باشید و در این راه به شهادت برسید، ارزش شهادتِ شما بیشتر از بسیاری از شهدای بدر و احد است، پس بشارت باد شما را[۶۴].

نماز بر شهدای بدر

شهیدانی که در معرکه نبرد به شهادت می‌رسند، به غسل و کفن نیاز ندارند[۶۵]، ولی لازم است بر آنان نماز خوانده شود. از خبری استفاده می‌شود نماز میتی که بر شهدای بدر خوانده شد، با آنچه اکنون خوانده می‌شود تفاوت داشته است. امام باقر(ع) در خبری که سنت‌ها را بر می‌شمرد، درباره نماز میت می‌فرماید: امروز سنت در نماز میت پنج تکبیر است، درحالی‌که بر شهدای بدر، نه یا هفت تکبیر گفته می‌شد[۶۶].[۶۷]

منابع

پانویس

  1. راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص۱۴۵.
  2. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۱، ص۳۵۰.
  3. ذاکری، علی اکبر، سیره نظامی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص۸۷-۱۰۰.
  4. محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۴۹؛ علی بن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، (قم: دارالکتاب، ۱۴۰۴ق)، ج۱، ص۲۵۷.
  5. علی بن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۵۸.
  6. علی بن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۵۸.
  7. احمد ابن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، (بیروت: مطبعه دارصادر)، ج۲، ص۴۵.
  8. محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۴۹؛ علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۰.
  9. محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۴۹؛ علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۰.
  10. محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۱، ص۴۴۹؛ علی بن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۱.
  11. علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۰.
  12. ناصری، محمد امیر، مقاله «سیره نظامی پیامبر اعظم»، سیره سیاسی پیامبر اعظم، ص۱۲۵.
  13. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۴۳.
  14. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۴۳؛ محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۵۱.
  15. علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۲.
  16. محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۵۳؛ علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۲.
  17. علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۲.
  18. محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۵۶.
  19. علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۶.
  20. ناصری، محمد امیر، مقاله «سیره نظامی پیامبر اعظم»، سیره سیاسی پیامبر اعظم، ص۱۲۷-۱۳۱.
  21. علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۹.
  22. علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۹.
  23. احمد ابن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵-۴۶.
  24. محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۵۳۱؛ احمد ابن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵.
  25. ناصری، محمد امیر، مقاله «سیره نظامی پیامبر اعظم»، سیره سیاسی پیامبر اعظم، ص۱۲۷-۱۳۱.
  26. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۲، ص‌۲۹۳.
  27. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴.
  28. احمد بن یحیی بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۱، ص۳۴۶.
  29. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۵؛ تقی‌الدین احمد بن عدی مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۱، ص۸۳.
  30. ﴿وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ «و بی‌گمان خداوند در «بدر» شما را با آنکه ناتوان بودید یاری کرد پس، از خداوند پروا کنید، باشد که سپاس گزارید» سوره آل عمران، آیه ۱۲۳؛ ﴿إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُرْدِفِينَ «(یاد کن) آنگاه را که از پروردگارتان فریادخواهی می‌کردید و به شما پاسخ داد که من با هزار فرشته پیاپی امدادگر شما خواهم بود» سوره انفال، آیه ۹.
  31. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۶، ص‌۴۶۱‌: «كَانَتْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ الْعَمَائِمُ الْبِيضُ الْمُرْسَلَةُ يَوْمَ بَدْرٍ».
  32. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۲۷۷.
  33. مورخان نیز این اشعار را به ابوجهل نسبت داده‌اند (ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۳۴؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۹۰؛ تقی‌الدین احمد بن علی مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۱، صص۱۱۰ و ۱۰۵)؛ ولی برخی، به‌ویژه لغت‌دانان از علی(ع) دانسته‌اند (محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل‌الرسول، ج۲۵، ص۲۷۰؛ جارالله زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، ج۱، ص۹۳؛ ابن‌اثیر جزری (مبارک)، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۱، ص۱۲۵؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۱، ص۵۲).
  34. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۱۱۰؛ سیدهاشم رسولی محلاتی، ترجمه الروضة من الکافی، ج۱، ص۱۵۹.
  35. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۷۱.
  36. احمد بن یحیی بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۹۶.
  37. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۳۷۵‌.
  38. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۳۷۵‌؛ سیدهاشم رسولی محلاتی، ترجمۀ الروضة من الکافی، ج۲، ص۲۲۹.
  39. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۱۹.
  40. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۶.
  41. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۷؛ ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۲، ص۴۳۹.
  42. ابن‌عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۸۱۷.
  43. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۳۷۵‌؛ سیدهاشم رسولی محلاتی، ترجمۀ الروضة من الکافی، ج۲، ص۲۲۹.
  44. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۱۹؛ ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۷؛ ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۲، ص۴۳۹.
  45. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۴، ص۸.
  46. «ای پیامبر! به اسیرانی که در دست دارید بگو: اگر خداوند در دل‌هایتان خیری ببیند به شما بهتر از آنچه از شما ستانده‌اند خواهد رساند و شما را می‌آمرزد و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره انفال، آیه ۷۰.
  47. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۲۰۲؛ سیدهاشم رسولی محلاتی، ترجمۀ الروضة من الکافی، ج۱، ص۲۸۶.
  48. محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۲۶، ص۱۱۲.
  49. احمد بن یحیی بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۱، ص۳۵۷.
  50. ر.ک: ابن‌عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۰۱.
  51. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۶.
  52. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۶، ص‌۱۷۳‌.
  53. احمد بن این‌یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵؛ تقی‌الدین احمد بن علی مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۸، ص۳۴۳.
  54. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص‌۲۶۸.
  55. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۳۲: «أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ كَانَ لِي عِدَّةُ أَصْحَابِ طَالُوتَ أَوْ عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ وَ هُمْ أَعْدَاؤُكُمْ لَضَرَبْتُكُمْ بِالسَّيْفِ حَتَّى تَئُولُوا إِلَى الْحَقِّ».
  56. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۳۸۲‌.
  57. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص‌۵۸: «فَقَالَ النَّبِيُّ(ص) إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ بَدْرٍ وَ لَعَلَّ اللَّهَ تَعَالَى اطَّلَعَ عَلَيْهِمْ فَغَفَرَ لَهُمْ أَخْرِجُوهُ مِنَ الْمَسْجِدِ».
  58. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۶۶؛ سیدهاشم رسولی محلاتی، ترجمۀ الروضة من الکافی، ج۱، ص‌۹۴.
  59. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۴، ص‌۵۴۸؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۲، ص‌۵۶۵.
  60. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۲، ص‌۴۳: «قُلْتُ لَهُ مَتَى صُرِفَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِلَى الْكَعْبَةِ فَقَالَ بَعْدَ رُجُوعِهِ مِنْ بَدْرٍ».
  61. شیخ طوسی، الأمالی، ص۴۳.
  62. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۶۱.
  63. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۶، ص‌۵۲: «قَالَ لَهُ مِنَ الثَّوَابِ ثَوَابُ مِائَةِ أَلْفِ شَهِيدٍ مِثْلِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ».
  64. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۱، ص‌۳۳۴: «أَمَا وَ اللَّهِ يَا عَمَّارُ لَا يَمُوتُ مِنْكُمْ مَيِّتٌ عَلَى الْحَالِ الَّتِي أَنْتُمْ عَلَيْهَا إِلَّا كَانَ أَفْضَلَ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ كَثِيرٍ مِنْ شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ فَأَبْشِرُوا».
  65. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱، ص‌۳۳۲.
  66. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۱۱۴.
  67. ذاکری، علی اکبر، سیره نظامی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص۸۷-۱۰۰.