اثبات عصمت پیامبران: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = عصمت پیامبران | | موضوع مرتبط = عصمت پیامبران | ||
| عنوان مدخل = | | عنوان مدخل = | ||
| مداخل مرتبط = [[اثبات عصمت پیامبران در قرآن]] - [[اثبات عصمت پیامبران در کلام اسلامی]] | | مداخل مرتبط = [[اثبات عصمت پیامبران در قرآن]] - [[اثبات عصمت پیامبران در کلام اسلامی]] | ||
| پرسش مرتبط = عصمت (پرسش) | | پرسش مرتبط = عصمت (پرسش) | ||
}} | }} | ||
'''[[عصمت پیامبران]]''' به معنای مصونیت آنها از ارتکاب انواع [[گناه]]، [[خطا]]، [[سهو]]، [[اشتباه]] و [[نسیان]] در تمام مراحل [[زندگی]]، حتی قبل از [[نبوت]] و در [[زمان]] کودکی است. [[امامیه]] عصمت را از ضروریترین شروط إعطای مقام نبوت برای نبی میدانند. در کنار براهین عقلی، متکلمین به آیات و روایاتی نیز در اثبات عصمت پیامبران تمسک کردهاند. در برخی از [[آیات قرآن کریم]] خصوصیاتی همچون اصطفای [[الهی]]، [[وجوب اطاعت]] تام و عدم [[تسلط]] [[شیطان]] بر برخی [[انسانهای برگزیده]] و نیز [[الگو]] بودن [[انبیا]] بیان شده که به مصونیت ایشان از ارتکاب کبائر، [[خطا]]، [[نسیان]] و [[اشتباه]] که همان [[حقیقت عصمت]] است، اشاره دارند. اهم ادلّۀ [[عقلی]] عصمت پیامبران نیز عبارتاند از: [[برهان]] وجوب اطاعت نبی، [[برهان امتناع تسلسل]]، [[برهان حفظ شریعت]] و [[برهان خلف]]. البته غالب [[متکلمان]] چندان به بحث [[اثبات عصمت پیامبران]] نپرداختهاند بلکه تمرکز خود را بر [[اثبات عصمت امام]] گذاشته و براهین عقلی و [[ادله نقلی]] بسیاری را در این خصوص بیان کردهاند. با این حال برخی براهین عقلی مورد استناد ایشان در [[اثبات عصمت امام]]، در [[اثبات عصمت پیامبران]] نیز کارآمد است. | |||
== معناشناسی [[عصمت]] == | |||
=== معنای لغوی === | |||
عصمت، واژهای [[عربی]] و از ماده {{عربی|«عَصِمَ يَعْصِمُ»}} است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: {{عربی|«مَسَکَ»}} به معنای حفظ و نگهداری<ref>راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: {{عربی|العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم}}؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و {{عربی|عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه}}؛ یعنی [[خداوند]] فلانی را از [[مکروه]] حفظ کرده ({{عربی|عصمه}}) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.</ref>، دوم: {{عربی|«مَنَعَ»}} به معنای مانع شدن<ref>ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.</ref> و سوم به معنای وسیله بازداشتن<ref>ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: {{عربی|أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ}}لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و [[حفظ]] چیز دیگری شود، به کار میرود.</ref>. با این وجود واژه «[[عصمت]]»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «[[اعتصام]]» را به «استمساک» معنا کردهاند<ref>ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص۱۴.</ref> | |||
'''[[ | === در اصطلاح [[متکلمان]] === | ||
در [[علم کلام]] دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است: | |||
#'''عصمت به معنای [[لطف]]''': مرحوم [[شیخ مفید]] نخستین [[متکلم]] [[امامیه]] است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه [[خداوند متعال]]، همان [[توفیق]] و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله [[حجج الهی]] برای [[حفظ دین]] خداوند از ورود [[گناهان]] و خطاها در آن است<ref>محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.</ref>. [[متکلمان امامیه]] به تبع مرحوم مفید قرنها عصمت را به لطف تعریف کردهاند و بزرگانی همچون [[سیدمرتضی]]، [[شیخ طوسی]]، [[نوبختی]]، [[نباطی]]<ref>علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.</ref> و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند. | |||
#'''[[عصمت]] به معنای ملکه''': پس از آنکه [[شیخ مفید]] عصمت را به [[لطف]] تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم [[خواجه نصیرالدین طوسی]] آن را به نقل از [[فلاسفه]]، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش [[گناهان]] صادر نمیشود و این بنا بر [[اندیشه]] حکماست<ref>خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.</ref>. پس از خواجه برخی از [[متکلمان]] معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند<ref>میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۳۴ - ۳۵.</ref> | |||
== [[ | == [[ضرورت عصمت پیامبران]] == | ||
[[ | [[هدف]] از [[بعثت پیامبران]] [[هدایت]] نوع [[بشر]] در سایه [[دستورات الهی]] است و مقتضای این هدف آن است که پیامهای [[خداوند]] از مرحله صدور تا مرحله وصول به [[مردم]]، از هرگونه [[تحریف]] و دستبرد عمدی و [[سهوی]] مصون باشد و سالم و دست نخورده به دست مردم برسد تا هیچ گونه [[شک]] و تردیدی برای مردم نسبت به سخنان و تعلیمات [[پیامبران]] نباشد، به گونه ای که سخن آنها را سخن [[خدا]]، و تعلیمات آنها را تعلیمات الهی بدانند، تا از [[جان]] و [[دل]] آنها را بپذیرند، و صد درصد در برابر آن [[تسلیم]] باشند، و به آن [[اعتماد]] کنند. | ||
به همین دلیل است که [[مفسران]] بزرگ هنگامی که به آیه ۵۹ [[سوره نساء]]؛ {{متن قرآن|أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ}}؛ ـ [[اطاعت]] کنید خدا و اطاعت کنید [[پیامبر]] را ـ میرسند میگویند دستور اطاعت مطلق دلیل بر این است که پیامبران باید [[معصوم]] باشند وگرنه خداوند هرگز دستور اطاعت بیقید و شرط از آنها را نمیداد<ref>ر.ک: پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان، مکارم شیرازی، ناصر، ص۱۷۰.</ref>. | |||
پیامبران | اگر پیامبران از [[گناه]] و [[خطا]] معصوم نباشند احتمال [[دروغ]] و تحریف [[حقایق]] و خطا و [[اشتباه]]، در کلمات آنها راه پیدا میکند و سخنان آنها قابل اعتماد نخواهد بود؛ حتّی اگر آنها آدمهای خوبی باشند؛ زیرا منهای [[مقام عصمت]]، باز این احتمال وجود دارد که روزی پای آنها در برابر مظاهر [[فریبنده]] [[مادّی]] بلغزد، و یا بدون قصد و غرضی گرفتار خطا و اشتباه شوند<ref>ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج ۷، ص۱۸۵.</ref>. | ||
[[ | به علاوه در صورت معصوم نبودن پیامبران مسأله [[اتمام حجّت]] نیز حاصل نمیشود؛ زیرا همیشه بهانهای در دست [[مخالفان]] خواهد بود که عدم [[پیروی]] از [[تعلیمات پیامبر]] به خاطر احتمال دروغ و [[کذب]] و یا خطا و اشتباه بوده است؛ لذا در [[حدیثی]] از [[امام رضا]]{{ع}} میخوانیم: «او [[معصوم]] است و مویّد و موفّق و مستقیم و [[آگاه]] از [[حق]] و ایمن از خطاها و [[لغزشها]] و [[انحراف]]ها؛ [[خداوند]] او را به این صفت مخصوص کرده تا حجّتش بر [[بندگان]] و شاهدش بر [[خلق]] باشد»<ref>{{متن حدیث|هُوَ مَعْصُومٌ مُویَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ اَمِنَ مِنَ الْخَطَایَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ یَخُصُّصهُ اللهُ بِذلِکَ لِیَکُونَ حُجَّتُهُ عَلی عِبَادِهِ وَ شَاهِدُهُ عَلی خَلْقِهِ}}، عیون أخبار الرضا{{ع}}، شیخ صدوق، ابوجعفر محمد بن علی ابن بابویه، ج ۱، ص۲۲۲.</ref>. | ||
اضافه بر این، برنامههای عملی [[انبیاء]] نقش اصلی در [[تربیت]] [[مردم]] دارد؛ زیرا همیشه طرز عمل و [[رفتار]] [[مربیان]] و حالات و صفات آنهاست که برای کسانی که تحت تربیت ایشان قرار دارند معیار و [[الگو]] محسوب میشود. بر حسب این بیان، [[نبی]] نه تنها با راه آشنا و راهنماست، بلکه به [[انسان]] کمک میکند و او را به مقصد میرساند. [[پیامبران]] آمدهاند تا [[انسانها]] را پرورش دهند و روشن است که در بعد [[تربیتی]]، بیش از هر چیز، عملکرد و [[منش]] مربی مورد توجه است. پس نبی باید معصوم باشد تا [[هدف]] تربیت،[[ تزکیه]] و [[انسانسازی]] محقق شود؛ لذا هرگونه خطایی از او میتواند به همان اندازه در این هدف، خلل ایجاد کند و اگر تضادّی در میان سخن و عمل، گفتار و رفتار آنها ظاهر گردد به کلّی اعتبار خود را از دست میدهند و [[هدف بعثت]] آنان عقیم خواهد ماند<ref>ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج۷، ص۱۸۷.</ref>. | |||
== [[اثبات عصمت پیامبران]] == | |||
=== براهین عقلی === | |||
مهمترین براهین عقلی [[اثبات عصمت پیامبران]] که همان براهین اثبات لزوم یا ضرورت عصمت پیامبران نیز هستند، عبارتاند از: | |||
==== [[برهان امتناع تسلسل]] ==== | |||
اگر پیامبر [[معصوم]] نباشد، [[تسلسل]] به وجود میآید و چون تسلسل ممتنع است، لاجرم معصوم نبودن پیامبر نیز منتفی است. <ref>علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۵.</ref>. | |||
برخی از متکلمان از این برهان بر اثبات عصمت امام نیز استفاده کرده و در تقریر خود از این برهان امام را محور قرار دادهاند هر چند بر پیامبران هم صادق است. در توضیح این [[برهان]] چنین آمده است: "از آنجا که پیامبر طریق وصول عباد به [[رحمت]] رحیمیّه [[پروردگار]] است، او میباید [[منزّه]] از همه آلودگیها باشد. در غیر این صورت، [[امّت]] محتاج پیامبری دیگر برای [[اصلاح]] خطاهای اوّلی خواهد بود و اگر دومی هم [[معصوم]] نباشد، [[تسلسل]] لازم میآید که [[باطل]] است<ref>{{عربی|انه یجب أن یکون الإمام معصوما، و یدل علیه وجهان: (احدهما) لولم یکن معصوما للزم وجوب اثبات ائمة لا نهایه لها، لکن اللازم باطل فالملزوم کذلک. بیان الملازمة: انه لولم یکن معصوما فبتقدیر صدور المعصیه عنه نفتقر الی امام آخر یؤد به علیها و یثقفه عند الاعوجاج عن سبیل الله، و الا لم یکن ملطوفا له، و هو باطل علی ما مر، و یکون الکلام فی ذلک الأمام کالکلام فیه، و یلزم التسلسل. و اما بطلان اللازم فظاهر}}، بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۸.</ref>.<ref>[[ابنمیثم بحرانی]] در اثبات عصمت امام چنین موضعی اتخاذ نموده است: از آنجا که امام طریق وصول عباد به رحمت رحیمیّه پروردگار است، او میباید منزّه از همه آلودگیها باشد. در غیر این صورت، امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطاهای اوّلی خواهد بود و اگر دومی هم معصوم نباشد، تسلسل لازم میآید که باطل است. در نتیجه، امامت بر امّت میباید به شخصی معصوم ختم شود. عبارت ابنمیثم بحرانی چنین است: {{عربی|انه يجب أن يكون الإمام معصوما، و يدل عليه وجهان: (احدهما) لولم يكن معصوما للزم وجوب اثبات ائمة لا نهایه لها، لكن اللازم باطل فالملزوم كذلك. بيان الملازمة: انه لولم يكن معصوما فبتقدير صدور المعصيه عنه نفتقر الی امام آخر یؤد به عليها و يثقفه عند الاعوجاج عن سبیل الله، و الا لم یكن ملطوفا له، و هو باطل على ما مر، و يكون الكلام في ذلك الأمام كالكلام فيه، و يلزم التسلسل. و اما بطلان اللازم فظاهر}}، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۸.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳.</ref> | |||
==== برهان لزوم هدایت بشر ==== | |||
[[ارتباط]] تنگاتنگ بین [[هدایت]] و [[عصمت]] باعث شده است تا عصمت برای [[هادی]] لازم و [[واجب]] باشد تا جایی که هادی اگر [[معصوم]] نباشد امر هدایت او مختل خواهد شد<ref>پیامبران پیشوا و مقتدا و برای هدایت مردم هستند و اگر معصوم نبوده و مرتکب خطا و گناه شوند، خود آنها هم محتاج هادیان یا پیامبران دیگری هستند که بیخطا باشند و «معصوم» و اگر آنها هم معصوم نباشند نیازمند به معصوم دیگری هستند که خطا نکند، همچنان این (تسلسل) ادامه خواهد داشت تا به پیامبر (معصوم) برسیم. نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد. شارح علیاکبر واعظ موسوی، علی{{ع}} میزان حق، ص۱۰۱.</ref>. | |||
==== [[برهان]] وجوب اطاعت از معصوم ==== | |||
اگر از پیامبران [[خطا]] سرزند، [[مخالفت]] و [[انکار]] آنها [[واجب]] خواهد بود و این با [[دستور خداوند]] بر [[اطاعت]] از آنها مغایرت دارد: {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>.<ref>علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.</ref>.<ref>[[هادی اکبری ملکآبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۸۰-۸۲.</ref> | |||
==== [[برهان حفظ شریعت]] ==== | |||
پیامبران حافظان شریعتند، (حافظ شریعت باید معصوم باشد)، پس [[واجب]] است معصوم باشند<ref>علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.</ref>.<ref>[[هادی اکبری ملکآبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۸۰-۸۲.</ref> | |||
برخی از متکلمان از این برهان بر اثبات عصمت امام نیز استفاده کردهاند، تقریر آنها از این برهان در آن بحث را میتوان در اثبات عصمت پیامبران نیز تطبیق نمود. چنانچه برخی از [[متکلمین]] در تحلیل صغرای این [[استدلال]] مینویسند: "هرگز نمیتوان [[کتاب خدا]] ـ [[قرآن]] ـ را [[حافظ شرع]] دانست، چون همه [[احکام]] را به تفصیل در بر ندارد، [[اجماع]] و [اتفاق] [[امت]] بر یک مسئله نیز حافظ شرع نیست؛ زیرا هریک از امت با فرضِ نبود معصوم در بین آنها، خطاپذیرند؛ بنابراین، مجموع امت هم خطاپذیر خواهد بود. به علاوه، هیچ دلالت و نشانهای از اجماع و اتفاق امت گزارش نشده است... بدینسان، راهی جز [[عصمت امام]] برای [[حفظ شرع]] باقی نمیماند. اگر امام نیز خطاپذیر باشد، [[اطمینان]] و وثوقی برای [[عبادت خدا]] و انجام درست [[تکالیف الهی]] نخواهد بود و این با غَرَض ارسال [[دین]] و [[پیامبری]] تناقض آشکار دارد<ref>علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.</ref>.<ref>[[هادی اکبری ملکآبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۸۰-۸۲.</ref> | |||
==== برهان لزوم اطمینان ==== | |||
پیامبران میخواهند [[رضا]] و [[سخط]] ـ شریعت ـ را به ما برسانند لذا اگر [[خطاکار]] باشند ما اطمینان به این مورد نداریم، پس باید معصوم باشند<ref>علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.</ref>. | |||
فرق این [[برهان]] با برهان حفظ شریعت در این است که [[انسانها]] باید در اینجا اطمینان کنند به رسیدن شریعت، اگر پیامبر یا امام دچار [[معصیت]] شود، مستلزم نقض غرض از نصب او خواهد بود. برخی از متکلمین در توضیح این عبارت میافزایند: "غرض از [[نصب]] و اقامه [[پیامبر]]، [[پیروی]] [[امت]] از او، اِمتثال [[اوامر]] او و پیروی از [[افعال]] اوست و در صورت [[خطا]] و معصیت، هیچ یک از موارد مزبور [[واجب]] نخواهد بود و این با [[نصب نبی]] منافات دارد"<ref>علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.</ref>.<ref>مرحوم شیخ مفید همانند اکثر [[علمای شیعه]]، قول اول ([[عصمت]] به قول مطلق) را قبوال داشته و در کتاب "تصحیح الاعتقاد" خود به [[صراحت]] این مطلب را بیان میکنند: {{عربی|الأنبیاء و الأئمة{{عم}} من بعدهم معصومون فی حال نبوتهم و إمامتهم من الکبائر کلها و الصغائر و العقل یجوز علیهم ترک مندوب إلیه علی غیر التعمد للتقصیر و العصیان و لا یجوز علیهم ترک مفترض إلاّ أن نبیّنا{{صل}} و الأئمة{{عم}} من بعده کانوا سالمین من ترک المندوب و المفترض قبل حال إمامتهم و بعدها}}؛ مفید، محمد بن محمد. محقق حسین درگاهی، تصحیح إعتقادات الإمامیة، ص۱۲۹. ایشان در کتاب دیگر خود، به سه محذور برای عدم [[عصمت امام]] اشاره میکند: اوّل آنکه [[امّت]] محتاج امامی دیگر برای [[اصلاح]] خطای امام میشود تا درست از نادرست تفکیک گردد؛ دوم، [[ضرورت]] برخورد امّت با امام از باب [[امر به معروف و نهی از منکر]] است که در این صورت، او دیگر جایگاهی برای ارشاد و اصلاح در میان [[مردم]] ندارد و سوم، از بین رفتن اصل [[قاعده لطف]] در [[ضرورت امامت]] است؛ از آن جهت که امام باید [[حافظ شریعت]] [[الهی]] باشد و با عدم عصمت، وی [[قادر]] نیست این [[مسئولیت]] را انجام دهد": {{عربی|یشترط العصمة فی الإمام کما تشترط فی النبی. فإن قیل: ما الدلیل علی ان الإمام یجب ان یکون معصوماً؟ فالجواب: الدلیل علی ذلک من وجوه: الأول: انه لو جاز علیه الخطأ لافتقر إلی امام آخر یسدده وننقل الکلام إلیه ویتسلسل أو یثبت المطلوب. الثانی: انه لو فعل الخطیئة فاما ان یجب الانکار علیه أو لا فان وجب الانکار علیه سقط محله من القلوب ولم یتبع والغرض من نصبه اتباعه. وان لم یجب الانکار علیه سقط وجوب النهی عن المنکر وهو باطل. الثالث: انه حافظ للشرع فلو لم یکن معصوما لم یؤمن علیه الزیادة فیه والنقصان منه}}، شیخ المفید، النکت الاعتقادیه، ص۴۰. بعد از [[شیخ مفید]]، [[شاگرد]] ایشان سید مرتضی علم الهدی، در توضیح بیانات استادش میگوید: "پس از [[پذیرفتن]] آنکه [[وصیّ رسول خدا]]{{صل}} در امر [[هدایت]] و [[حفاظت از دین]] جایگزین اوست، [[عقل]] به عنوان امری [[بدیهی]] به عصمت امام [[حکم]] میکند". ایشان سپس ادلّه خود را به این ترتیب بیان مینماید: {{عربی|قد ثبت أنه حافظ الشرع و حجه فیه و أن الأمر ربما انتهی فی الشریعة أو بعضها الی أن یکون هو المؤدی لها عن النبی و من کان بهذه الصفة فلا بدّ عندنا و عند محصّلی خصومنا من وجوب عصمته و کیف یحفظ الشرع بمن لیس بمعصوم أو یثق بأداء من لیس بمأمون}}. الذخیره فی علم الکلام، ص۴۳۲. ماحصل بیان [[سید مرتضی]]، در ادامه همان بیانات استادش است؛ به این ترتیب که [[امام]] [[حافظ شریعت اسلام]] و [[حجّت الهی]] بر خلایق است؛ او همچنین [[مبین]] [[امور دینی]] از طرف آخرین [[رسول خدا]]{{صل}} است و چگونه ممکن است کسی که چنین مسؤلیّت خطیری برعهده دارد، [[معصوم]] نباشد.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳؛ [[هادی اکبری ملکآبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۸۰-۸۲.</ref> | |||
==== [[برهان لطف]] ==== | |||
چنانکه وجود پیامبران [[لطف]] است، عصمت آنها نیز لطف است. بلکه لطف بودن متحقّق نشود مگر به عصمت؛ زیرا پیامبران غیر معصوم، از حیف و میل که موجب وقوع خلل و فتن در امر [[دین]] و [[دنیا]] شود مصون نیستند و این لامحاله منافی لطف است. ایضاً غرض از نصب پیامبران حصول [[اطاعت]] و [[انقیاد]] است و هرگاه [[معصوم]] نباشند و [[خطا]] و [[معصیت]] بر آنها روا باشد، اطاعتشان واجب نیست، بلکه مخالفتشان واجب بوده و این مناقض لطف و غرض [[نبوت]] است<ref>سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳.</ref> | |||
==== سایر براهین ==== | |||
ذکر این نکته لازم است که غالب [[متکلمان]] چندان به بحث [[اثبات عصمت پیامبران]] نپرداختهاند بلکه تمرکز خود را بر [[اثبات عصمت امام]] گذاشته و براهین عقلی و [[ادله نقلی]] بسیاری را در این خصوص بیان کردهاند. با این حال برخی براهین عقلی مورد استناد ایشان در اثبات عصمت امام مثل [[برهان نقض غرض]]، [[برهان]] تلازم [[امامت]] و [[عصمت]]، برهان رویگردانی [[مردم]] از [[گناهکار]]، برهان [[نفی]] [[احتجاج]] به غیر [[معصوم]]، برهان اضطرار و... در اثبات عصمت پیامبران نیز کارآمد است اما از آنجا که ایشان از این [[براهین]] در اثبات عصمت پیامبران نام نبرده و [[عصمت پیامبران]] را به جهت وجود [[نصوص]] مسلم [[قرآنی]]، واضح و روشن قلمداد کردهاند. | |||
=== ادله نقلی === | |||
در [[روایات]] متعددی بر [[قطعی]] بودن [[عصمت انبیا]]{{ع}} تأکید شده است<ref>نک: کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۲۰۲-۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۹۲-۲۰۴</ref>. از جمله آنها روایتی است از [[امام باقر]]{{ع}} که در آن آمده است: «[[انبیا]] [[گناه]] نمیکنند؛ چون همگی [[معصوم]] و پاکاند و آنان [[مرتکب گناه]] کوچک یا بزرگ نمیشوند»<ref>صدوق، الخصال، ص۳۹۹.</ref>. | |||
==== [[ادله قرآنی]] ==== | |||
در برخی از [[آیات قرآن کریم]] خصوصیاتی همچون اصطفای [[الهی]]، [[وجوب اطاعت]] تام و عدم [[تسلط]] [[شیطان]] بر برخی [[انسانهای برگزیده]] و نیز [[الگو]] بودن [[انبیا]] بیان شده که به مصونیت ایشان از ارتکاب کبائر، [[خطا]]، [[نسیان]] و [[اشتباه]] که همان [[حقیقت عصمت]] است، اشاره دارند. | |||
===== عدم تسلط شیطان بر [[پیامبران]] ===== | |||
به عنوان نمونه [[خدای متعال]] در آیهای خطاب به شيطان مىفرمايد: {{متن قرآن|إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ}} <ref>«قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه 42</ref>. فراز: {{متن قرآن|لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ}}، نكره در سياق نفى و مفيد عموم است، در نتيجه هر گونه سيطره و [[تصرف]] شيطان به هر نحوى از انحاء از [[بندگان]] حقيقى [[خداوند]] را منتفی میکند. از طرفی عمومیت این فراز از [[آیه]]، قرینه است بر اینکه مراد از «[[عبادی]]»، صرفا بندگان [[خالص]] و [[حقیقی]] خداوند است و نه گنهکاران یا کسانی که در [[زندگی]] خویش مرتکب برخی [[گناهان]] شدهاند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از [[ارتکاب معاصی]]، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر [[وسوسههای ابلیس]] نشأت میگیرد. [[بدیهی]] است که انتفای اثر صرفا به معنای [[نفی]] تأثیر [[وسوسه]] در [[عبادالله]] است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسههای ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از [[قرآن کریم]] و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به [[خدا]] [[توکل]] میکنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان [[واقعی]] خدا،[[ ثابت]] مینماید<ref>سوره نحل، آیات 99 و100.</ref>.<ref>فرقانی، محمد هادی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیر شیعی از عصمت انبیا با تاکید بر نصوص قرآنی، شبهه پژوهی مطالعات قرآنی ش 4.</ref>. | |||
===== اصطفای الهی پیامبران ===== | |||
واژه «[[اصطفا]]» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است<ref>راغب اصفهانی، حسین، 1384ق، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، 58 و دخان:32</ref>. روشن است که حاصل [[گزینش الهی]] و [[خالص]] کردن برخی توسط او چیزی جز [[عصمت]] نیست. | |||
به عنوان نمونه [[قرآن کریم]] در جایی میفرماید: {{متن قرآن|اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ}}، {{متن قرآن|يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ}}<ref>«خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمىگزيند، و نيز از ميان مردم. بىگمان خدا شنواى بيناست»، «آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مىداند و [همه] كارها به خدا بازگردانيده مىشود». سوره حج، آیات 75 و 76.</ref>. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات «أَيْدِيهِمْ» و «خَلْفَهُمْ» بر اساس دیدگاه برخی [[مفسران]] به {{متن قرآن|رُسُلًا}}<ref>طباطبایی، محمدحسین، 1430ق، 10: 410</ref> و طبق نظر برخی دیگر به {{متن قرآن|النَّاسِ}}<ref>زمخشری، محمود بن عمر، ج3، ص172؛ آلوسی، شهاب الدین محمود، ج10، ص306 و...</ref> برمیگردد و با [[عنایت]] به معنای لغوی [[اصطفا]]، [[تفسیر آیه]] چنین میشود که [[خداوند]] از میان [[مردم]] و [[فرشتگان]]، [[شایستگان]] را برمیگزیند. از این رو اگر عصمت [[پیام]] آور تضمین نشده باشد، [[ابلاغ]] این پیام دچار آسیب شده و با غرض [[ارسال رسل]] ناسازگار خواهد بود<ref>فرقانی، محمد هادی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیر شیعی از عصمت انبیا با تاکید بر نصوص قرآنی، شبهه پژوهی مطالعات قرآنی ش 4.</ref>. | |||
===== امر به [[اطاعت]] تام و مطلق از [[پیامبران]] ===== | |||
[[خداوند متعال]] در دسته دیگری از [[آیات]] به [[وجوب اطاعت]] مطلق از [[رسولان]] خود و نیز [[تأسی]] به آنان امر کرده است<ref>سوره نساء، آیات 59 و 64.</ref>. روشن است که بر اساس [[قواعد]] [[کلامی]] صدور چنین امری از سوی [[خدای متعال]]، مستلزم عصمت آن شخص است.؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای [[حکیم]] صادر نمیشود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام [[معاصی]]، [[نسیان]]، [[خطا]] و [[اشتباه]] است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم [[ارتکاب معاصی]] دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از [[انبیا]] {{عم}}، [[معتقد]] شویم، غرض از ارسال [[نبی]] یا [[رسول]] نقض شده و [[اطمینان]] به گفتار و [[کردار]] [[انبیا]] و [[رسل]] {{عم}} در نظر [[مکلفین]] به [[اطاعت]] به صورت کامل محقق نخواهد شد<ref>فرقانی، محمد هادی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیر شیعی از عصمت انبیا با تاکید بر نصوص قرآنی، شبهه پژوهی مطالعات قرآنی ش 4.</ref>. | |||
===== معرفی [[پیامبران]] به عنوان الگوی [[حسنه]] ===== | |||
[[مصونیت انبیا]] {{عم}} را میتوان از [[آیات]] دیگری که ضمن نام بردن از برخی انبیا، آنان را به صورت مطلق به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به [[تأسی]] از آنان [[ترغیب]] مینمایند، استفاده کرد. چه اینکه [[قرآن کریم]] از [[رسول گرامی اسلام]] {{صل}} به عنوان اسوهای [[نیکو]] یاد کرده و میفرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا}}<ref>«قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند».، سوره احزاب، آیه 21.</ref>. همچنین از [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} یاد کرده و میفرماید: «قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ..»، «قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست..»<ref>سوره ممتحنه، آیه 4.</ref>. | |||
واژه «[[اسوه]]» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. [[قدوه]] نیز در مورد کسی به کار میرود که به او [[اقتدا]] میشود<ref>فیومی مقری، احمد بن محمد، ص494.</ref>. کیفیت [[استدلال]] به این آیات چنین است که [[خدای متعال]]، [[پیامبراکرم]] {{صل}} و حضرت ابراهیم{{ع}} را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان [[الگو]] و [[سرمشق]] دیگران معرفی کرده است. با [[عنایت]] به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار میگیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا {{عم}}[[ امر]] کردهاند و چنانچه سابقا گذشت، امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با [[عصمت]] اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر [[معصوم]] و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید<ref>فرقانی، محمد هادی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیر شیعی از عصمت انبیا با تاکید بر نصوص قرآنی، شبهه پژوهی مطالعات قرآنی ش 4.</ref>. | |||
===== [[اتمام حجت]] [[هدف]] از [[بعثت انبیا]] ===== | |||
در دستهای دیگر از آیات، [[اتمام حجت]] بر [[مردم]] به عنوان یکی از [[اهداف بعثت انبیا]] معرفی شده است. [[قرآن کریم]] در این خصوص میفرماید: {{متن قرآن|رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا}}، <ref>«پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است»، سوره نساء، آیه 165.</ref>.<ref>فرقانی، محمد هادی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیر شیعی از عصمت انبیا با تاکید بر نصوص قرآنی، شبهه پژوهی مطالعات قرآنی ش 4.</ref>. | |||
==== ادله روایی ==== | |||
در [[روایات]] متعددی بر [[قطعی]] بودن [[عصمت انبیا]]{{ع}} تأکید شده است<ref>نک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۲ـ۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۲ـ۲۰۴.</ref> از جمله آنها روایتی است از [[امام باقر]]{{ع}} که در آن آمده است: «[[انبیا]] [[گناه]] نمیکنند؛ چون همگی [[معصوم]] و پاکاند و آنان [[مرتکب گناه]] کوچک یا بزرگ نمیشوند»<ref>صدوق، الخصال، ص۳۹۹.</ref>. | |||
[[امام رضا]] {{ع}} نیز دربارۀ [[عصمت پیامبران]] برای [[مأمون]] نوشت: «[[خداوند]] [[فرمان]] کسی که میداند [[مردم]] را [[گمراه]] میکند [[واجب]] نمیکند و برای [[رسالت]] خویش کسی را [[انتخاب]] نمیکند که میداند او به [[خدا]] و بندگانش [[کفر]] ورزیده و [[شیطان]] را به جایی [[خدا]] [[عبادت]] میکند»<ref>{{متن حدیث|فِیمَا کَتَبَ الرِّضَا {{ع}} لِلْمَأْمُونِ لَا یَفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یُضِلُّهُمْ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ}}؛ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹، ح۹.</ref><ref>ر.ک: [[حسین علوی مهر|علوی مهر، حسین]]، [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۱۸۰-۱۸۱.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ ۳۰ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۰۵
عصمت پیامبران به معنای مصونیت آنها از ارتکاب انواع گناه، خطا، سهو، اشتباه و نسیان در تمام مراحل زندگی، حتی قبل از نبوت و در زمان کودکی است. امامیه عصمت را از ضروریترین شروط إعطای مقام نبوت برای نبی میدانند. در کنار براهین عقلی، متکلمین به آیات و روایاتی نیز در اثبات عصمت پیامبران تمسک کردهاند. در برخی از آیات قرآن کریم خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسانهای برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت ایشان از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند. اهم ادلّۀ عقلی عصمت پیامبران نیز عبارتاند از: برهان وجوب اطاعت نبی، برهان امتناع تسلسل، برهان حفظ شریعت و برهان خلف. البته غالب متکلمان چندان به بحث اثبات عصمت پیامبران نپرداختهاند بلکه تمرکز خود را بر اثبات عصمت امام گذاشته و براهین عقلی و ادله نقلی بسیاری را در این خصوص بیان کردهاند. با این حال برخی براهین عقلی مورد استناد ایشان در اثبات عصمت امام، در اثبات عصمت پیامبران نیز کارآمد است.
معناشناسی عصمت
معنای لغوی
عصمت، واژهای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند[۴].[۵]
در اصطلاح متکلمان
در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
- عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرنها عصمت را به لطف تعریف کردهاند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند.
- عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند[۹].[۱۰]
ضرورت عصمت پیامبران
هدف از بعثت پیامبران هدایت نوع بشر در سایه دستورات الهی است و مقتضای این هدف آن است که پیامهای خداوند از مرحله صدور تا مرحله وصول به مردم، از هرگونه تحریف و دستبرد عمدی و سهوی مصون باشد و سالم و دست نخورده به دست مردم برسد تا هیچ گونه شک و تردیدی برای مردم نسبت به سخنان و تعلیمات پیامبران نباشد، به گونه ای که سخن آنها را سخن خدا، و تعلیمات آنها را تعلیمات الهی بدانند، تا از جان و دل آنها را بپذیرند، و صد درصد در برابر آن تسلیم باشند، و به آن اعتماد کنند.
به همین دلیل است که مفسران بزرگ هنگامی که به آیه ۵۹ سوره نساء؛ ﴿أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾؛ ـ اطاعت کنید خدا و اطاعت کنید پیامبر را ـ میرسند میگویند دستور اطاعت مطلق دلیل بر این است که پیامبران باید معصوم باشند وگرنه خداوند هرگز دستور اطاعت بیقید و شرط از آنها را نمیداد[۱۱].
اگر پیامبران از گناه و خطا معصوم نباشند احتمال دروغ و تحریف حقایق و خطا و اشتباه، در کلمات آنها راه پیدا میکند و سخنان آنها قابل اعتماد نخواهد بود؛ حتّی اگر آنها آدمهای خوبی باشند؛ زیرا منهای مقام عصمت، باز این احتمال وجود دارد که روزی پای آنها در برابر مظاهر فریبنده مادّی بلغزد، و یا بدون قصد و غرضی گرفتار خطا و اشتباه شوند[۱۲].
به علاوه در صورت معصوم نبودن پیامبران مسأله اتمام حجّت نیز حاصل نمیشود؛ زیرا همیشه بهانهای در دست مخالفان خواهد بود که عدم پیروی از تعلیمات پیامبر به خاطر احتمال دروغ و کذب و یا خطا و اشتباه بوده است؛ لذا در حدیثی از امام رضا(ع) میخوانیم: «او معصوم است و مویّد و موفّق و مستقیم و آگاه از حق و ایمن از خطاها و لغزشها و انحرافها؛ خداوند او را به این صفت مخصوص کرده تا حجّتش بر بندگان و شاهدش بر خلق باشد»[۱۳].
اضافه بر این، برنامههای عملی انبیاء نقش اصلی در تربیت مردم دارد؛ زیرا همیشه طرز عمل و رفتار مربیان و حالات و صفات آنهاست که برای کسانی که تحت تربیت ایشان قرار دارند معیار و الگو محسوب میشود. بر حسب این بیان، نبی نه تنها با راه آشنا و راهنماست، بلکه به انسان کمک میکند و او را به مقصد میرساند. پیامبران آمدهاند تا انسانها را پرورش دهند و روشن است که در بعد تربیتی، بیش از هر چیز، عملکرد و منش مربی مورد توجه است. پس نبی باید معصوم باشد تا هدف تربیت،تزکیه و انسانسازی محقق شود؛ لذا هرگونه خطایی از او میتواند به همان اندازه در این هدف، خلل ایجاد کند و اگر تضادّی در میان سخن و عمل، گفتار و رفتار آنها ظاهر گردد به کلّی اعتبار خود را از دست میدهند و هدف بعثت آنان عقیم خواهد ماند[۱۴].
اثبات عصمت پیامبران
براهین عقلی
مهمترین براهین عقلی اثبات عصمت پیامبران که همان براهین اثبات لزوم یا ضرورت عصمت پیامبران نیز هستند، عبارتاند از:
برهان امتناع تسلسل
اگر پیامبر معصوم نباشد، تسلسل به وجود میآید و چون تسلسل ممتنع است، لاجرم معصوم نبودن پیامبر نیز منتفی است. [۱۵].
برخی از متکلمان از این برهان بر اثبات عصمت امام نیز استفاده کرده و در تقریر خود از این برهان امام را محور قرار دادهاند هر چند بر پیامبران هم صادق است. در توضیح این برهان چنین آمده است: "از آنجا که پیامبر طریق وصول عباد به رحمت رحیمیّه پروردگار است، او میباید منزّه از همه آلودگیها باشد. در غیر این صورت، امّت محتاج پیامبری دیگر برای اصلاح خطاهای اوّلی خواهد بود و اگر دومی هم معصوم نباشد، تسلسل لازم میآید که باطل است[۱۶].[۱۷].[۱۸]
برهان لزوم هدایت بشر
ارتباط تنگاتنگ بین هدایت و عصمت باعث شده است تا عصمت برای هادی لازم و واجب باشد تا جایی که هادی اگر معصوم نباشد امر هدایت او مختل خواهد شد[۱۹].
برهان وجوب اطاعت از معصوم
اگر از پیامبران خطا سرزند، مخالفت و انکار آنها واجب خواهد بود و این با دستور خداوند بر اطاعت از آنها مغایرت دارد: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ﴾[۲۰].[۲۱].[۲۲]
برهان حفظ شریعت
پیامبران حافظان شریعتند، (حافظ شریعت باید معصوم باشد)، پس واجب است معصوم باشند[۲۳].[۲۴]
برخی از متکلمان از این برهان بر اثبات عصمت امام نیز استفاده کردهاند، تقریر آنها از این برهان در آن بحث را میتوان در اثبات عصمت پیامبران نیز تطبیق نمود. چنانچه برخی از متکلمین در تحلیل صغرای این استدلال مینویسند: "هرگز نمیتوان کتاب خدا ـ قرآن ـ را حافظ شرع دانست، چون همه احکام را به تفصیل در بر ندارد، اجماع و [اتفاق] امت بر یک مسئله نیز حافظ شرع نیست؛ زیرا هریک از امت با فرضِ نبود معصوم در بین آنها، خطاپذیرند؛ بنابراین، مجموع امت هم خطاپذیر خواهد بود. به علاوه، هیچ دلالت و نشانهای از اجماع و اتفاق امت گزارش نشده است... بدینسان، راهی جز عصمت امام برای حفظ شرع باقی نمیماند. اگر امام نیز خطاپذیر باشد، اطمینان و وثوقی برای عبادت خدا و انجام درست تکالیف الهی نخواهد بود و این با غَرَض ارسال دین و پیامبری تناقض آشکار دارد[۲۵].[۲۶]
برهان لزوم اطمینان
پیامبران میخواهند رضا و سخط ـ شریعت ـ را به ما برسانند لذا اگر خطاکار باشند ما اطمینان به این مورد نداریم، پس باید معصوم باشند[۲۷].
فرق این برهان با برهان حفظ شریعت در این است که انسانها باید در اینجا اطمینان کنند به رسیدن شریعت، اگر پیامبر یا امام دچار معصیت شود، مستلزم نقض غرض از نصب او خواهد بود. برخی از متکلمین در توضیح این عبارت میافزایند: "غرض از نصب و اقامه پیامبر، پیروی امت از او، اِمتثال اوامر او و پیروی از افعال اوست و در صورت خطا و معصیت، هیچ یک از موارد مزبور واجب نخواهد بود و این با نصب نبی منافات دارد"[۲۸].[۲۹].[۳۰]
برهان لطف
چنانکه وجود پیامبران لطف است، عصمت آنها نیز لطف است. بلکه لطف بودن متحقّق نشود مگر به عصمت؛ زیرا پیامبران غیر معصوم، از حیف و میل که موجب وقوع خلل و فتن در امر دین و دنیا شود مصون نیستند و این لامحاله منافی لطف است. ایضاً غرض از نصب پیامبران حصول اطاعت و انقیاد است و هرگاه معصوم نباشند و خطا و معصیت بر آنها روا باشد، اطاعتشان واجب نیست، بلکه مخالفتشان واجب بوده و این مناقض لطف و غرض نبوت است[۳۱].[۳۲]
سایر براهین
ذکر این نکته لازم است که غالب متکلمان چندان به بحث اثبات عصمت پیامبران نپرداختهاند بلکه تمرکز خود را بر اثبات عصمت امام گذاشته و براهین عقلی و ادله نقلی بسیاری را در این خصوص بیان کردهاند. با این حال برخی براهین عقلی مورد استناد ایشان در اثبات عصمت امام مثل برهان نقض غرض، برهان تلازم امامت و عصمت، برهان رویگردانی مردم از گناهکار، برهان نفی احتجاج به غیر معصوم، برهان اضطرار و... در اثبات عصمت پیامبران نیز کارآمد است اما از آنجا که ایشان از این براهین در اثبات عصمت پیامبران نام نبرده و عصمت پیامبران را به جهت وجود نصوص مسلم قرآنی، واضح و روشن قلمداد کردهاند.
ادله نقلی
در روایات متعددی بر قطعی بودن عصمت انبیا(ع) تأکید شده است[۳۳]. از جمله آنها روایتی است از امام باقر(ع) که در آن آمده است: «انبیا گناه نمیکنند؛ چون همگی معصوم و پاکاند و آنان مرتکب گناه کوچک یا بزرگ نمیشوند»[۳۴].
ادله قرآنی
در برخی از آیات قرآن کریم خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسانهای برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت ایشان از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند.
عدم تسلط شیطان بر پیامبران
به عنوان نمونه خدای متعال در آیهای خطاب به شيطان مىفرمايد: ﴿إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ﴾ [۳۵]. فراز: ﴿لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ﴾، نكره در سياق نفى و مفيد عموم است، در نتيجه هر گونه سيطره و تصرف شيطان به هر نحوى از انحاء از بندگان حقيقى خداوند را منتفی میکند. از طرفی عمومیت این فراز از آیه، قرینه است بر اینکه مراد از «عبادی»، صرفا بندگان خالص و حقیقی خداوند است و نه گنهکاران یا کسانی که در زندگی خویش مرتکب برخی گناهان شدهاند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از ارتکاب معاصی، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر وسوسههای ابلیس نشأت میگیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای نفی تأثیر وسوسه در عبادالله است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسههای ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از قرآن کریم و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به خدا توکل میکنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان واقعی خدا،ثابت مینماید[۳۶].[۳۷].
اصطفای الهی پیامبران
واژه «اصطفا» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است[۳۸]. روشن است که حاصل گزینش الهی و خالص کردن برخی توسط او چیزی جز عصمت نیست.
به عنوان نمونه قرآن کریم در جایی میفرماید: ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ﴾، ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ﴾[۳۹]. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات «أَيْدِيهِمْ» و «خَلْفَهُمْ» بر اساس دیدگاه برخی مفسران به ﴿رُسُلًا﴾[۴۰] و طبق نظر برخی دیگر به ﴿النَّاسِ﴾[۴۱] برمیگردد و با عنایت به معنای لغوی اصطفا، تفسیر آیه چنین میشود که خداوند از میان مردم و فرشتگان، شایستگان را برمیگزیند. از این رو اگر عصمت پیام آور تضمین نشده باشد، ابلاغ این پیام دچار آسیب شده و با غرض ارسال رسل ناسازگار خواهد بود[۴۲].
امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران
خداوند متعال در دسته دیگری از آیات به وجوب اطاعت مطلق از رسولان خود و نیز تأسی به آنان امر کرده است[۴۳]. روشن است که بر اساس قواعد کلامی صدور چنین امری از سوی خدای متعال، مستلزم عصمت آن شخص است.؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای حکیم صادر نمیشود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام معاصی، نسیان، خطا و اشتباه است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم ارتکاب معاصی دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از انبیا (ع)، معتقد شویم، غرض از ارسال نبی یا رسول نقض شده و اطمینان به گفتار و کردار انبیا و رسل (ع) در نظر مکلفین به اطاعت به صورت کامل محقق نخواهد شد[۴۴].
معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه
مصونیت انبیا (ع) را میتوان از آیات دیگری که ضمن نام بردن از برخی انبیا، آنان را به صورت مطلق به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به تأسی از آنان ترغیب مینمایند، استفاده کرد. چه اینکه قرآن کریم از رسول گرامی اسلام (ص) به عنوان اسوهای نیکو یاد کرده و میفرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾[۴۵]. همچنین از حضرت ابراهیم(ع) یاد کرده و میفرماید: «قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ..»، «قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست..»[۴۶].
واژه «اسوه» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. قدوه نیز در مورد کسی به کار میرود که به او اقتدا میشود[۴۷]. کیفیت استدلال به این آیات چنین است که خدای متعال، پیامبراکرم (ص) و حضرت ابراهیم(ع) را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان الگو و سرمشق دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار میگیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا (ع)امر کردهاند و چنانچه سابقا گذشت، امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر معصوم و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید[۴۸].
اتمام حجت هدف از بعثت انبیا
در دستهای دیگر از آیات، اتمام حجت بر مردم به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیا معرفی شده است. قرآن کریم در این خصوص میفرماید: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا﴾، [۴۹].[۵۰].
ادله روایی
در روایات متعددی بر قطعی بودن عصمت انبیا(ع) تأکید شده است[۵۱] از جمله آنها روایتی است از امام باقر(ع) که در آن آمده است: «انبیا گناه نمیکنند؛ چون همگی معصوم و پاکاند و آنان مرتکب گناه کوچک یا بزرگ نمیشوند»[۵۲].
امام رضا (ع) نیز دربارۀ عصمت پیامبران برای مأمون نوشت: «خداوند فرمان کسی که میداند مردم را گمراه میکند واجب نمیکند و برای رسالت خویش کسی را انتخاب نمیکند که میداند او به خدا و بندگانش کفر ورزیده و شیطان را به جایی خدا عبادت میکند»[۵۳][۵۴]
منابع
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
- ↑ ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
- ↑ ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود.
- ↑ ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
- ↑ محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
- ↑ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
- ↑ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
- ↑ ر.ک: پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان، مکارم شیرازی، ناصر، ص۱۷۰.
- ↑ ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج ۷، ص۱۸۵.
- ↑ «هُوَ مَعْصُومٌ مُویَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ اَمِنَ مِنَ الْخَطَایَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ یَخُصُّصهُ اللهُ بِذلِکَ لِیَکُونَ حُجَّتُهُ عَلی عِبَادِهِ وَ شَاهِدُهُ عَلی خَلْقِهِ»، عیون أخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، ابوجعفر محمد بن علی ابن بابویه، ج ۱، ص۲۲۲.
- ↑ ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج۷، ص۱۸۷.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۵.
- ↑ انه یجب أن یکون الإمام معصوما، و یدل علیه وجهان: (احدهما) لولم یکن معصوما للزم وجوب اثبات ائمة لا نهایه لها، لکن اللازم باطل فالملزوم کذلک. بیان الملازمة: انه لولم یکن معصوما فبتقدیر صدور المعصیه عنه نفتقر الی امام آخر یؤد به علیها و یثقفه عند الاعوجاج عن سبیل الله، و الا لم یکن ملطوفا له، و هو باطل علی ما مر، و یکون الکلام فی ذلک الأمام کالکلام فیه، و یلزم التسلسل. و اما بطلان اللازم فظاهر، بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۸.
- ↑ ابنمیثم بحرانی در اثبات عصمت امام چنین موضعی اتخاذ نموده است: از آنجا که امام طریق وصول عباد به رحمت رحیمیّه پروردگار است، او میباید منزّه از همه آلودگیها باشد. در غیر این صورت، امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطاهای اوّلی خواهد بود و اگر دومی هم معصوم نباشد، تسلسل لازم میآید که باطل است. در نتیجه، امامت بر امّت میباید به شخصی معصوم ختم شود. عبارت ابنمیثم بحرانی چنین است: انه يجب أن يكون الإمام معصوما، و يدل عليه وجهان: (احدهما) لولم يكن معصوما للزم وجوب اثبات ائمة لا نهایه لها، لكن اللازم باطل فالملزوم كذلك. بيان الملازمة: انه لولم يكن معصوما فبتقدير صدور المعصيه عنه نفتقر الی امام آخر یؤد به عليها و يثقفه عند الاعوجاج عن سبیل الله، و الا لم یكن ملطوفا له، و هو باطل على ما مر، و يكون الكلام في ذلك الأمام كالكلام فيه، و يلزم التسلسل. و اما بطلان اللازم فظاهر، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۸.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳.
- ↑ پیامبران پیشوا و مقتدا و برای هدایت مردم هستند و اگر معصوم نبوده و مرتکب خطا و گناه شوند، خود آنها هم محتاج هادیان یا پیامبران دیگری هستند که بیخطا باشند و «معصوم» و اگر آنها هم معصوم نباشند نیازمند به معصوم دیگری هستند که خطا نکند، همچنان این (تسلسل) ادامه خواهد داشت تا به پیامبر (معصوم) برسیم. نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد. شارح علیاکبر واعظ موسوی، علی(ع) میزان حق، ص۱۰۱.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
- ↑ مرحوم شیخ مفید همانند اکثر علمای شیعه، قول اول (عصمت به قول مطلق) را قبوال داشته و در کتاب "تصحیح الاعتقاد" خود به صراحت این مطلب را بیان میکنند: الأنبیاء و الأئمة(ع) من بعدهم معصومون فی حال نبوتهم و إمامتهم من الکبائر کلها و الصغائر و العقل یجوز علیهم ترک مندوب إلیه علی غیر التعمد للتقصیر و العصیان و لا یجوز علیهم ترک مفترض إلاّ أن نبیّنا(ص) و الأئمة(ع) من بعده کانوا سالمین من ترک المندوب و المفترض قبل حال إمامتهم و بعدها؛ مفید، محمد بن محمد. محقق حسین درگاهی، تصحیح إعتقادات الإمامیة، ص۱۲۹. ایشان در کتاب دیگر خود، به سه محذور برای عدم عصمت امام اشاره میکند: اوّل آنکه امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطای امام میشود تا درست از نادرست تفکیک گردد؛ دوم، ضرورت برخورد امّت با امام از باب امر به معروف و نهی از منکر است که در این صورت، او دیگر جایگاهی برای ارشاد و اصلاح در میان مردم ندارد و سوم، از بین رفتن اصل قاعده لطف در ضرورت امامت است؛ از آن جهت که امام باید حافظ شریعت الهی باشد و با عدم عصمت، وی قادر نیست این مسئولیت را انجام دهد": یشترط العصمة فی الإمام کما تشترط فی النبی. فإن قیل: ما الدلیل علی ان الإمام یجب ان یکون معصوماً؟ فالجواب: الدلیل علی ذلک من وجوه: الأول: انه لو جاز علیه الخطأ لافتقر إلی امام آخر یسدده وننقل الکلام إلیه ویتسلسل أو یثبت المطلوب. الثانی: انه لو فعل الخطیئة فاما ان یجب الانکار علیه أو لا فان وجب الانکار علیه سقط محله من القلوب ولم یتبع والغرض من نصبه اتباعه. وان لم یجب الانکار علیه سقط وجوب النهی عن المنکر وهو باطل. الثالث: انه حافظ للشرع فلو لم یکن معصوما لم یؤمن علیه الزیادة فیه والنقصان منه، شیخ المفید، النکت الاعتقادیه، ص۴۰. بعد از شیخ مفید، شاگرد ایشان سید مرتضی علم الهدی، در توضیح بیانات استادش میگوید: "پس از پذیرفتن آنکه وصیّ رسول خدا(ص) در امر هدایت و حفاظت از دین جایگزین اوست، عقل به عنوان امری بدیهی به عصمت امام حکم میکند". ایشان سپس ادلّه خود را به این ترتیب بیان مینماید: قد ثبت أنه حافظ الشرع و حجه فیه و أن الأمر ربما انتهی فی الشریعة أو بعضها الی أن یکون هو المؤدی لها عن النبی و من کان بهذه الصفة فلا بدّ عندنا و عند محصّلی خصومنا من وجوب عصمته و کیف یحفظ الشرع بمن لیس بمعصوم أو یثق بأداء من لیس بمأمون. الذخیره فی علم الکلام، ص۴۳۲. ماحصل بیان سید مرتضی، در ادامه همان بیانات استادش است؛ به این ترتیب که امام حافظ شریعت اسلام و حجّت الهی بر خلایق است؛ او همچنین مبین امور دینی از طرف آخرین رسول خدا(ص) است و چگونه ممکن است کسی که چنین مسؤلیّت خطیری برعهده دارد، معصوم نباشد.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳؛ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
- ↑ سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳.
- ↑ نک: کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۲۰۲-۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۹۲-۲۰۴
- ↑ صدوق، الخصال، ص۳۹۹.
- ↑ «قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه 42
- ↑ سوره نحل، آیات 99 و100.
- ↑ فرقانی، محمد هادی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیر شیعی از عصمت انبیا با تاکید بر نصوص قرآنی، شبهه پژوهی مطالعات قرآنی ش 4.
- ↑ راغب اصفهانی، حسین، 1384ق، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، 58 و دخان:32
- ↑ «خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمىگزيند، و نيز از ميان مردم. بىگمان خدا شنواى بيناست»، «آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مىداند و [همه] كارها به خدا بازگردانيده مىشود». سوره حج، آیات 75 و 76.
- ↑ طباطبایی، محمدحسین، 1430ق، 10: 410
- ↑ زمخشری، محمود بن عمر، ج3، ص172؛ آلوسی، شهاب الدین محمود، ج10، ص306 و...
- ↑ فرقانی، محمد هادی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیر شیعی از عصمت انبیا با تاکید بر نصوص قرآنی، شبهه پژوهی مطالعات قرآنی ش 4.
- ↑ سوره نساء، آیات 59 و 64.
- ↑ فرقانی، محمد هادی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیر شیعی از عصمت انبیا با تاکید بر نصوص قرآنی، شبهه پژوهی مطالعات قرآنی ش 4.
- ↑ «قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند».، سوره احزاب، آیه 21.
- ↑ سوره ممتحنه، آیه 4.
- ↑ فیومی مقری، احمد بن محمد، ص494.
- ↑ فرقانی، محمد هادی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیر شیعی از عصمت انبیا با تاکید بر نصوص قرآنی، شبهه پژوهی مطالعات قرآنی ش 4.
- ↑ «پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است»، سوره نساء، آیه 165.
- ↑ فرقانی، محمد هادی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیر شیعی از عصمت انبیا با تاکید بر نصوص قرآنی، شبهه پژوهی مطالعات قرآنی ش 4.
- ↑ نک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۲ـ۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۲ـ۲۰۴.
- ↑ صدوق، الخصال، ص۳۹۹.
- ↑ «فِیمَا کَتَبَ الرِّضَا (ع) لِلْمَأْمُونِ لَا یَفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یُضِلُّهُمْ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ»؛ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹، ح۹.
- ↑ ر.ک: علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۱۸۰-۱۸۱.