ملی‌گرایی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۵۶: خط ۵۶:
بسیاری از اعضای جبهه ملی ایران [[مسلمان]] و علاقه‌مند به اسلام بودند، اما با دید [[لاییک]] به مسائل ایران می‌نگریستند و معضلات و راه‌حل‌ها را در چارچوب ملی و هویت ایرانی تجزیه و تحلیل می‌کردند و از [[هویت اسلامی]] و انگیزه‌های مسئولیت‌آور آن به عنوان عناصر اصلی حرکت و مردمی کردن [[نهضت]] استفاده نمی‌کردند.
بسیاری از اعضای جبهه ملی ایران [[مسلمان]] و علاقه‌مند به اسلام بودند، اما با دید [[لاییک]] به مسائل ایران می‌نگریستند و معضلات و راه‌حل‌ها را در چارچوب ملی و هویت ایرانی تجزیه و تحلیل می‌کردند و از [[هویت اسلامی]] و انگیزه‌های مسئولیت‌آور آن به عنوان عناصر اصلی حرکت و مردمی کردن [[نهضت]] استفاده نمی‌کردند.
[[جبهه]] ملی [[ایران]] مانند همه جنبش‌های ملی‌گرایانه‌ای که از [[اعتقادات]] عمیق [[دینی]] و [[احساسات]] و [[عواطف]] پیچیده مذهبی [[جامه]] خود [[غفلت]] می‌ورزند، دچار این [[اشتباه]] [[تاریخی]] شد و با نادیده گرفتن [[حقایق]] عینی [[جامعه]] مذهبی خود در اندک مدتی دچار [[شکست]] و ناکامی شد و حداقل از خود، [[احساس]] مثبت و مردمی در سطح [[توده]] جامعه به‌جای نگذاشت<ref>فقه سیاسی، ج۱۰، ص۱۱۵ – ۱۱۴.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۶۷۶.</ref>
[[جبهه]] ملی [[ایران]] مانند همه جنبش‌های ملی‌گرایانه‌ای که از [[اعتقادات]] عمیق [[دینی]] و [[احساسات]] و [[عواطف]] پیچیده مذهبی [[جامه]] خود [[غفلت]] می‌ورزند، دچار این [[اشتباه]] [[تاریخی]] شد و با نادیده گرفتن [[حقایق]] عینی [[جامعه]] مذهبی خود در اندک مدتی دچار [[شکست]] و ناکامی شد و حداقل از خود، [[احساس]] مثبت و مردمی در سطح [[توده]] جامعه به‌جای نگذاشت<ref>فقه سیاسی، ج۱۰، ص۱۱۵ – ۱۱۴.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۶۷۶.</ref>
==[[ناسیونالیزم ایرانی]] و [[سلطنت‌طلبان]]==
[[رژیم پهلوی]] به دلیل ناکام ماندن در استفاده از [[احساسات]] مذهبی و [[بحران]] [[مشروعیت دینی]] که سخت با آن دست به گریبان شده بود، به [[تقلید]] از [[رهبری]] [[ترکیه]] جدید، [[عواطف]] تند میهن‌پرستانه و احساسات ناسیونالیستی را به عنوان عامل [[مشروعیت]] مطرح کرد. به [[سلطنت]] رسیدن [[رضاخان]] و تاجگذاری وی و [[انتخاب نام]] پهلوی و [[تجلیل]] و [[ترویج]] [[فرهنگ]] شاهنشاهی قبل از [[اسلام]] [[ایران]] و [[تبلیغات]] وسیع نسبت به [[تاریخ]] [[تمدن]] و فرهنگ ایران باستان و بسیاری از [[فعالیت‌های سیاسی]]، [[فرهنگی]] و ادبی که [[رژیم]] در راستای احیای ناسیونالیزم ایرانی مشوق آنها بود، همه و همه، حکایت از پیدایش [[اندیشه]] جدید در [[جامعه ایران]] پس از کودتای سال (۱۲۹۹) داشت.
موج ناسیونالیزم ایرانی توسط روزنامه‌نگاران، [[شعرا]]، ادبا، [[مورخان]] خودی و [[بیگانه]]، چنان فراگیر شد که [[شعور]] ملی، زیر بمباران تبلیغات وسیع رژیم پهلوی به [[شعار]] عامیانه [[ناسیونالیزم]] دولتی ([[خدا]]، [[شاه]]، میهن)، تن داد و قشرهایی از [[مردم]] تا مدتی با آن همساز شدند<ref>فقه سیاسی، ج۱۰، ص۱۱۵.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۶۷۶.</ref>
==ناسیونالیزم ایرانی و [[قیام]] [[مشروطه]]==
برخی از تحلیلگران تاریخ [[سیاسی]] در سده اخیر ایران، از [[جنبش]] [[مشروطیت]] ایران به عنوان حرکتی میهن‌پرستانه و ناسیونالیستی یاد می‌کنند که در برابر [[سلطه]] خارجی به منظور بازگشت به [[هویت]] [[ایرانی]] و [[استقلال]] میهن و [[ملت ایران]] به وقوع پیوست و ایرانی و ایران‌زمین را به استقلال رسانید.
از قیام علمای بزرگ ایران عصر ناصری تا صدور فتوای [[تحریم تنباکو]] و نیز اغتشاشات و حرکت‌های مردمی که منجر به تحصن‌ها، شکل‌گیری مجاهدین [[مسلح]] و درگیری بین آنان و درباریان و هواداران [[استبداد]] شد و سرانجام به صورت یک شعار و [[آرمان]] مردمی به صدور [[فرمان]] مشروطه پیوست، در تمامی این تحولات عامل عمده و محرک اصلی این جنبش، آرمان‌های برخاسته از [[اعتقاد]] [[دینی]] مردم و [[احساس]] [[وظیفه شرعی]] و عمل به [[تکالیف]] [[اسلامی]] بود و اندیشه‌هایی چون [[آزادی‌خواهی]] و میهن‌پرستی که برخواسته از [[نفوذ]] [[اندیشه سیاسی]] غرب بود، توسط گروهی که در [[اقلیت]] بودند، مطرح می‌شد و همین اقلیت نیز برای توجیه ایده‌های خود و تبدیل آنها به شعارهای مردمی، ناگزیر از آن بود که این ایده‌ها را در قالب [[اندیشه]] [[اسلامی]] و با توجیه [[شرعی]] به [[افکار عمومی]] عرضه کنند<ref>فقه سیاسی، ج۱۰، ص۱۱۳ – ۱۱۲.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۶۷۶.</ref>
==[[ناسیونالیزم ترک]]==
پدیده ناسیونالیزم ترک، هنگامی آغاز شد که [[سلاطین]] [[عثمانی]] برای [[حفظ]] متصرفات خود ناگزیر از [[اعطای امتیاز]] به قومیت‌های غیر ترک به‌ویژه [[عرب‌ها]] شدند و از سوی دیگر [[اسلام]] به عنوان [[دینی]] که ملت‌های [[قلمرو حکومت]] عثمانی را پیوند می‌داد در عمل رو به افول نهاد. [[ملت‌های مسلمان]] تحت [[حکومت]] عثمانی به تدریج رو به [[استقلال]] آوردند و متصرفات ثابت آن مانند اروپای شرقی بیشتر متعلق به غیرمسلمانان شد و از عنوان [[خلافت اسلامی]] جز اسمی باقی نماند.
این عوامل در [[حقیقت]] یک‌روی مسئله [[گرایش]] به ناسیونالیزم ترک بود و روی دیگر آنکه بر غیر اسلامی کردن [[رژیم سیاسی]] تأکید می‌ورزید، موج [[سیاسی]] [[استعماری]] برخاسته از سیاست‌های تخریبی غرب بود که اساس و موجودیت امپراطوری [[قدرتمند]] عثمانی را که اروپا را [[تهدید]] می‌کرد، نشانه می‌رفت.
در چنین شرایطی [[حزب]] [[جوانان]] ترک با اندیشه ناسیونالیستی تشکیل و فعالیت گسترده آن با [[حمایت]] وسیع غرب آغاز شد و نخستین [[هدف]] آن، غیر اسلامی کردن حکومت ترک و ناسیونالیست کردن [[رژیم]] جایگزین [[امپراطوری عثمانی]] بود.
ناسیونالیزم ترک از ابتدا با تز آتاییزم ([[نفی]] [[دین]] و [[خدا]]) آغاز نشد؛ هدف [[ترکان]] [[جوان]]، آن بود که اسلام را از حوزه [[سیاست]] و حکومت دور کرده و [[هویت]] [[ترکی]] را جایگزین [[هویت اسلامی]] [[دولت]] کنند.
ناسیونالیزم ترک که ابتدا برای زدودن [[ایدئولوژی]] از [[نظام سیاسی]] و دولت ارائه شده بود، خود به عنوان ایدئولوژی [[نظام]] [[ترکیه]] جدید جایگزین شد و زیربنای [[ایدئولوژیک]] دولت و [[قانون اساسی]] معرفی شده است. تا آنجا که همه [[آزادی‌های سیاسی]] که به سبک [[غربی]] در قانون اساسی ترکیه [[پیش‌بینی]] شده، مشروط بر آن است که منجر به دینی شدن [[حکومت و دولت]] نشود و به [[ناسیونالیزم ترک]] آسیبی وارد نیاورد<ref>فقه سیاسی، ج۱۰، ص۹۹ – ۹۵.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۶۷۷.</ref>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۳۱ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۱۸:۲۸

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

مقدمه

ناسیونالیزم یا ناسیونالیسم (Nationalism) در لغت به معنای ملت‌خواهی، ملیت‌خواهی و تعصب ملی است (فرهنگ فارسی عمید، جدوم، ص۱۸۸۹)، ناسیونالیزم ایدئولوژی است که «دولت ملی» را عالی‌ترین شکل سازمان سیاسی می‌داند، و مبارزه‌های ناسیونالیستی بر ضد چیرگی یا تاخت‌وتاز بیگانه برای به وجود آوردن یا پاسداری از چنین دولتی است. رشد ناسیونالیسم از ویژگی‌های یک دوره تاریخی است که در آن ملت‌ها به صورت واحدهای سیاسی مستقل درآمدند و اصل «حاکمیت ملی» شناخته شد. این دوره برای اروپا از قرن هفدهم تا اواخر سده نوزدهم، انجامید، و در آسیا و آفریقا به ویژه نیمه دوم سده بیستم را دربرمی‌گیرد، دوران رشد ناسیونالیسم را دوران «بیداری ملی» هم نامیده‌اند که در آسیا و آفریقا با جنبش استعماری درآمیخته است. ناسیونالیسم به عنوان آگاهی گروهی، حس همبستگی و یگانگی پدید می‌آورد که از اشتراک در عواملی مانند زبان، ارزش‌های اخلاقی، دین، ادبیات، متن‌های تاریخی، تاریخ، نمادها و تجربه‌های مشترک سرچشمه می‌گیرد. ناسیونالیسم همچنین احساس مسئولیت در برابر سرنوشت ملی و وفاداری به ملت را دربرمی‌گیرد که بر دیگر وفاداری‌ها (مانند وفاداری به خانواده) مقدم است، و این وفاداری، فداکاری نیز می‌طلبد. ناسیونالیزم فرد را در برابر خواست‌های ملی، مانند پاسداری از استقلال ملی یا مبارزه برای به‌دست آوردن آن یا کوشش برای رفاه، سربلندی و پیشرفت ملت مسئول می‌شمارد، و هر فرد، در عین حال، از راه هویت ملی خود، از غرور کرده‌ها و افتخارهای ملی و پیشینه تاریخی و فرهنگی ملت خود برخوردار است[۱]. ناسیونالیسم، فداکاری در راه ملت را به اصول یا برنامه‌ها تبدیل می‌کند. اغلب ناسیونالیست‌ها برنامه‌ای خاص برای ملت خود دارند. ویژگی عمومی اصول جهانی ناسیونالیسم، تأکید بر برتری هویت ملی بر دعاوی مبتنی بر طبقه، مذهب یا بشریت به‌طور کلی است[۲].

چیستی هدف مورد نظر ناسیونالیسم‌های خاص می‌تواند به نحو قابل ملاحظه‌ای متفاوت باشد. در موارد «کلاسیک» در آلمان و ایتالیای سده نوزدهم، محور پروژه ناسیونالیستی استقرار وحدت سیاسی و استقلال بود. ناسیونالیست‌ها نه‌تنها می‌توانند در پی حفظ یک هویت فرهنگی باشند، بلکه همچنین ممکن است در پی گسترش قلمرو یا حفظ منافع ابتاع خارج از سرزمین خود باشند[۳]. از آنجا که هر ملت دارای سرزمین خاص است، وفاداری به خاک و فداکاری برای پاسداری از آن و بزرگداشت آن از پایه‌های ناسیونالیسم به‌شمار می‌رود. به‌طور معمول سده نوزدهم را آغاز جنبش‌های ناسیونالیستی در غرب قلمداد می‌کنند، ناسیونالیزم در قالب ایدئولوژی ملت و اندیشه میهن‌پرستانه، حرکت جدیدی را در غرب به وجود آورد که سرآغاز تشکل‌های جدید در اروپا و حرکت‌های تاریخ‌ساز شد[۴][۵].[۶]

ناسیونالیزم و چهره‌های آن

ناسیونالیزم همچون هر ایدئولوژی دیگر دارای مؤلفه‌ها و چهره‌های مختص به خود است که این چهره‌ها را بدین‌گونه می‌توان بر شمرد:

  1. میهن‌پرستی و هویت ملی: رکن اصلی ناسیونالیزم به این معنا، مجموع مؤلفه‌های متعددی چون سرزمین، تاریخ، فرهنگ، زبان و میراث‌های گذشته یک جمعیت بود که به نام ملت منسوب به یکی از عناصر معرفی می‌شدند. مانند هویت ملت فرانسه که دارای سرزمین تاریخ، فرهنگ، زبان، آداب و رسوم و میراث فرهنگی ویژه‌ای بود که به تدریج از مجموع این مؤلفه‌ها شکل گرفته بود. گرایش به ناسیونالیزم به این معنا اغلب به‌طور طبیعی برای رسیدن به تشکل سیاسی یا بسیج عمومی و یا ایجاد مقاومت ملی انجام شده؛
  2. واحد بشری جدا بافته: چهره دیگر ناسیونالیزم، اعتقاد به تمایز یک واحد بشری در مقایسه با واحدهای دیگر و به معنای ملتی جدا بافته که همراه با نوعی امتیاز و تمایز است؛
  3. نژادپرستی: چهره غلیظ و اندیشه افراطی ناسیونالیزم غرب را می‌توان در نژادپرستی و اندیشه ملت برتر مطالعه کرد. صهیونیزم، نازیسم و آپارتاید نمایان‌ترین چهره‌های ایدئولوژی ناسیونالیزم افراطی در سده بیستم به‌شمار می‌آیند[۷].[۸]

ناسیونالیزم اسلامی

برخی از متفکران مسلمان که اندیشه فراملیتی داشتند، نوع جدیدی از ناسیونالیزم را در قالب جامعه اسلامی مطرح کردند و ناسیونالیزم با هویت اسلامی را به عنوان یک اندیشه فراگیر و وحدت‌آفرین که همه آثار مثبت ناسیونالیزم را دربر داشته باشد، ارائه کردند. واژه جامعه اسلامی در برابر جامعه عرب را نخستین بار سید جمال اسدآبادی در مقالات خود در العروةالوثقی به‌کار گرفت و هویت ملی جدیدی را در برابر هویت عربی عرضه کرد[۹].

اندیشه «جامعه اسلامی» با همه آثار مثبت آنکه استقلال کامل، استعمارستیزی و وحدت جهان اسلام را یک‌جا مطرح می‌کرد، حداقل در دید مسلمانان عرب علاقه‌مند به هویت اسلامی جاذبه‌های ناسیونالیزم عربی را کم‌رنگ و خنثی و قدمت و پایگاه مردمی جامعه اسلامی را با چشم‌انداز وسیع‌تری ارائه می‌کرد. تز جامعه اسلامی به گونه‌ای بود که با افکار سنت‌گرایان سنی پایبند به احیای خلافت اسلامی نیز سازگار بود و از سوی دیگر خود مفهوم نوینی از ناسیونالیزم را در رابطه با یک پیوند معنوی پایدار یعنی ایمان اسلامی عرضه می‌کرد که کارآیی آن در مقابله با استعمار، اختصاص به سرزمین‌های عربی نداشت. این تز قادر بود در سراسر جهان اسلام به عنوان یک حربه دفاعی ایدئولوژیک، صفوف ملت‌های مسلمان را در برابر استعمار متحد کند. این اندیشه، آرمان‌هایی چون بازگشت به گذشته طلایی اسلام و بازیافت هویت اسلامی و بهره‌وری از عقلانیت و حتی نوگرایی و تجدد را یک‌جا دربرمی‌گرفت[۱۰].[۱۱]

ناسیونالیزم اسلامی و جنبش آن

عواملی چون نفوذ فرهنگ سیاسی غرب، بیداری مسلمانان، جنبش‌های ملی و رواج روشنفکری به سبک غرب در سرزمین‌های اسلامی در اوایل سده بیستم، موجب شد که اندیشه ناسیونالیزم در کشورهای اسلامی نیز رو به رشد نهاده و جنبش‌های سیاسی و اندیشه‌های استقلال‌طلبانه را به دنبال داشته باشد. ترویج و تشویق ناسیونالیزم توسط دولت‌های غربی هدف دیگری را هم دنبال می‌کرد که فروپاشی امپراطوری عثمانی را نشانه می‌گرفت. به این ترتیب نخست جرقه‌های اندیشه ناسیونالیزم و جنبش‌های میهن‌پرستانه در سرزمین‌های اسلامی به ویژه مصر، با دو انگیزه متمایز به وجود آمد:

  1. گریز از استعمار به منظور رسیدن به استقلال.
  2. گریز از مرکز و وابستگی به امپراطوری عثمانی.

اندیشه سیاسی ناسیونالیزم که نشانه وجدان بیدار و آگاه ملت تلقی می‌شد، به تدریج در دیگر سرزمین‌های اسلامی نقش استقلال‌طلبانه ایفا کرد و در قالب‌های ناسیونالیزم عربی، ترکی، ایرانی و... متجلی شد. ناسیونالیزم ضمن انشعاب به شاخه‌های متعدد در کشورهای اسلامی با دو مشکل ایدئولوژیک مواجه شد و هر کدام از شاخه‌های ناسیونالیزم در برابر این دو شکل بزرگ، راه‌حل‌های متفاوتی را اتخاذ کرد. این دو شکل ایدئولوژیک عبارت بود از:

  1. تعارض ناسیونالیزم با روح اسلام که نژادپرستی و تمایز‌طلبی را محکوم می‌کرد؛
  2. تعارض ناسیونالیزم با وحدت جهان اسلام که اندیشه امت واحد را تثبیت می‌کرد[۱۲].[۱۳]

ناسیونالیزم ایرانی

برخی از مورخان و نویسندگان عرب (سنی) معمولاً از نهضت تشیع و شعوبیت به عنوان دو نوع جنبش ناسیونالیست ایرانی در مقابله با اسلام حاکم یاد می‌کنند که از احساس ملی پنهانی ایرانیان در جبران شکست در برابر اسلام عرب، نشأت می‌گرفته است. برخی دیگر از کناره‌گیری ایران از اندیشه وحدت اسلامی، که در امپراطوری عثمانی شکل گرفته بود توسط صفویه، به عنوان یک جنبش ناسیونالیستی ایرانی سخن می‌گویند به این لحاظ که تا سده هشتم همه مسلمانان اعم از عرب و عجم و نیز شیعه و سنی در سراسر جهان اسلام به‌هم آمیخته و در درون یک جامعه بزرگ اسلامی زندگی می‌کردند، با شکل‌گیری نظام عثمانی و تمرکز اسلام سنی با گرایش‌های متعصبانه، ایرانیان در برابر این امپراطوری به مقاومت برخاستند و باوجود قدرت و فشار عثمانی‌ها هرگز تن به الحاق ایران به امپراطوری عثمانی ندادند و جهان اسلام در عمل به دو بلوک سنی و شیعه تقسیم شد و در برابر مذهب تسنن رسمی عثمانی‌ها، مذهب شیعه در ایران به رسمیت شناخته، مذهب رسمی و ملی دولت شد.

در کنار این دو برداشت از ناسیونالیزم ایرانی باید از یک جنبش واقعی ناسیونالیستی در آغاز مشروطیت ایران یاد کرد که تحت تأثیر عملکرد ترکیه، ریشه در غرب‌گرایی و اندیشه تجددطلبی با معیارهای غربی داشت. اندیشه ناسیونالیستی ایرانی مانند ناسیونالیزم ترک برخلاف اندیشه ناسیونالیزم عرب، همواره با فکر اسلام‌زدایی و سکولاریزم همراه بوده و راهگشای انفصال دیانت از سیاست بوده است[۱۴].[۱۵]

ناسیونالیزم ایرانی و بقای زبان فارسی

بقا و دوام زبان فارسی در طول تاریخ ایران پس از اسلام، از جمله نکاتی است که در اثبات تأثیر ناسیونالیزم ایرانی در تحولات تاریخ اسلام از آن یاد شده است و برخی چنان پنداشته‌اند که دوام زبان فارسی نوعی مقاومت ایرانی در برابر اسلام عربی بوده و یا نشانه‌ای بر عدم تمایل ایرانیان به اسلام است. اینگونه تحلیل در علت بقای زبان فارسی نه‌تنها فاقد مستندات تاریخی است، بلکه شواهد تاریخی بطلان آن را به اثبات می‌رساند[۱۶].[۱۷]

ناسیونالیزم ایرانی و جنبش صفویه

جنبش نظامی خاندان صفویه که به اقتدار دولت صفویه انجامید و نیز مقاومت سیاسی نظام صفوی در برابر عثمانی‌ها، یکی دیگر از مواردی است که به عنوان شاهد تاریخی برای ناسیونالیزم ایرانی مطرح شده است؛ درحالی‌که نه حرکت نظامی ایل صفویه و نه مبارزات طولانی سلسله سلاطین صفوی در برابر امپراطوران عثمانی، ریشه در هویت ایرانی نداشته و نشانی از ناسیونالیزم ایرانی ندارد. پس از تحولات ایدئولوژیک در مرام و مسلک صفویه و اتخاذ روش فقهی به جای راه و رسم صوفیانه که توسط فقهای عراق و جبل عامل انجام شد، اندیشه غالب بر اقتدار صفویه در حقیقت تشیع با دو عنصر تولی و تبری بود که در رقابت و نبرد بین صفویه و عثمانی‌ها عامل تعیین کننده محسوب می‌شد[۱۸].[۱۹]

ناسیونالیزم ایرانی و حرکت جبهه ملی

این واقعیت را نمی‌توان انکار کرد که زیربنای اندیشه سیاسی جبهه ملی که در قالب یک تشکل و حزب سیاسی در تاریخ سیاسی معاصر ایران رخ نمود، برخی از اصول پذیرفته شده در اندیشه ناسیونالیزم به مفهوم جدید غربی است. بسیاری از اعضای جبهه ملی ایران مسلمان و علاقه‌مند به اسلام بودند، اما با دید لاییک به مسائل ایران می‌نگریستند و معضلات و راه‌حل‌ها را در چارچوب ملی و هویت ایرانی تجزیه و تحلیل می‌کردند و از هویت اسلامی و انگیزه‌های مسئولیت‌آور آن به عنوان عناصر اصلی حرکت و مردمی کردن نهضت استفاده نمی‌کردند. جبهه ملی ایران مانند همه جنبش‌های ملی‌گرایانه‌ای که از اعتقادات عمیق دینی و احساسات و عواطف پیچیده مذهبی جامه خود غفلت می‌ورزند، دچار این اشتباه تاریخی شد و با نادیده گرفتن حقایق عینی جامعه مذهبی خود در اندک مدتی دچار شکست و ناکامی شد و حداقل از خود، احساس مثبت و مردمی در سطح توده جامعه به‌جای نگذاشت[۲۰].[۲۱]

ناسیونالیزم ایرانی و سلطنت‌طلبان

رژیم پهلوی به دلیل ناکام ماندن در استفاده از احساسات مذهبی و بحران مشروعیت دینی که سخت با آن دست به گریبان شده بود، به تقلید از رهبری ترکیه جدید، عواطف تند میهن‌پرستانه و احساسات ناسیونالیستی را به عنوان عامل مشروعیت مطرح کرد. به سلطنت رسیدن رضاخان و تاجگذاری وی و انتخاب نام پهلوی و تجلیل و ترویج فرهنگ شاهنشاهی قبل از اسلام ایران و تبلیغات وسیع نسبت به تاریخ تمدن و فرهنگ ایران باستان و بسیاری از فعالیت‌های سیاسی، فرهنگی و ادبی که رژیم در راستای احیای ناسیونالیزم ایرانی مشوق آنها بود، همه و همه، حکایت از پیدایش اندیشه جدید در جامعه ایران پس از کودتای سال (۱۲۹۹) داشت. موج ناسیونالیزم ایرانی توسط روزنامه‌نگاران، شعرا، ادبا، مورخان خودی و بیگانه، چنان فراگیر شد که شعور ملی، زیر بمباران تبلیغات وسیع رژیم پهلوی به شعار عامیانه ناسیونالیزم دولتی (خدا، شاه، میهن)، تن داد و قشرهایی از مردم تا مدتی با آن همساز شدند[۲۲].[۲۳]

ناسیونالیزم ایرانی و قیام مشروطه

برخی از تحلیلگران تاریخ سیاسی در سده اخیر ایران، از جنبش مشروطیت ایران به عنوان حرکتی میهن‌پرستانه و ناسیونالیستی یاد می‌کنند که در برابر سلطه خارجی به منظور بازگشت به هویت ایرانی و استقلال میهن و ملت ایران به وقوع پیوست و ایرانی و ایران‌زمین را به استقلال رسانید. از قیام علمای بزرگ ایران عصر ناصری تا صدور فتوای تحریم تنباکو و نیز اغتشاشات و حرکت‌های مردمی که منجر به تحصن‌ها، شکل‌گیری مجاهدین مسلح و درگیری بین آنان و درباریان و هواداران استبداد شد و سرانجام به صورت یک شعار و آرمان مردمی به صدور فرمان مشروطه پیوست، در تمامی این تحولات عامل عمده و محرک اصلی این جنبش، آرمان‌های برخاسته از اعتقاد دینی مردم و احساس وظیفه شرعی و عمل به تکالیف اسلامی بود و اندیشه‌هایی چون آزادی‌خواهی و میهن‌پرستی که برخواسته از نفوذ اندیشه سیاسی غرب بود، توسط گروهی که در اقلیت بودند، مطرح می‌شد و همین اقلیت نیز برای توجیه ایده‌های خود و تبدیل آنها به شعارهای مردمی، ناگزیر از آن بود که این ایده‌ها را در قالب اندیشه اسلامی و با توجیه شرعی به افکار عمومی عرضه کنند[۲۴].[۲۵]

ناسیونالیزم ترک

پدیده ناسیونالیزم ترک، هنگامی آغاز شد که سلاطین عثمانی برای حفظ متصرفات خود ناگزیر از اعطای امتیاز به قومیت‌های غیر ترک به‌ویژه عرب‌ها شدند و از سوی دیگر اسلام به عنوان دینی که ملت‌های قلمرو حکومت عثمانی را پیوند می‌داد در عمل رو به افول نهاد. ملت‌های مسلمان تحت حکومت عثمانی به تدریج رو به استقلال آوردند و متصرفات ثابت آن مانند اروپای شرقی بیشتر متعلق به غیرمسلمانان شد و از عنوان خلافت اسلامی جز اسمی باقی نماند. این عوامل در حقیقت یک‌روی مسئله گرایش به ناسیونالیزم ترک بود و روی دیگر آنکه بر غیر اسلامی کردن رژیم سیاسی تأکید می‌ورزید، موج سیاسی استعماری برخاسته از سیاست‌های تخریبی غرب بود که اساس و موجودیت امپراطوری قدرتمند عثمانی را که اروپا را تهدید می‌کرد، نشانه می‌رفت. در چنین شرایطی حزب جوانان ترک با اندیشه ناسیونالیستی تشکیل و فعالیت گسترده آن با حمایت وسیع غرب آغاز شد و نخستین هدف آن، غیر اسلامی کردن حکومت ترک و ناسیونالیست کردن رژیم جایگزین امپراطوری عثمانی بود. ناسیونالیزم ترک از ابتدا با تز آتاییزم (نفی دین و خدا) آغاز نشد؛ هدف ترکان جوان، آن بود که اسلام را از حوزه سیاست و حکومت دور کرده و هویت ترکی را جایگزین هویت اسلامی دولت کنند. ناسیونالیزم ترک که ابتدا برای زدودن ایدئولوژی از نظام سیاسی و دولت ارائه شده بود، خود به عنوان ایدئولوژی نظام ترکیه جدید جایگزین شد و زیربنای ایدئولوژیک دولت و قانون اساسی معرفی شده است. تا آنجا که همه آزادی‌های سیاسی که به سبک غربی در قانون اساسی ترکیه پیش‌بینی شده، مشروط بر آن است که منجر به دینی شدن حکومت و دولت نشود و به ناسیونالیزم ترک آسیبی وارد نیاورد[۲۶].[۲۷]

منابع

پانویس

  1. دانشنامه سیاسی، ص۲۰.
  2. فرهنگ علوم سیاسی آکسفورد، ص۵۴۷.
  3. فرهنگ علوم سیاسی آکسفورد، ص۵۴۸.
  4. دانشنامه سیاسی، ص۳۱۹.
  5. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۶۱.
  6. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۷۲.
  7. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۶۲ – ۶۱.
  8. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۷۳.
  9. الاعمال الکامله لجمال الدین الافغانی (محمد عماره)، ص۳۴۸.
  10. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۱۲۰-۱۱۹.
  11. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۷۴.
  12. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۶۴ – ۶۲.
  13. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۷۴.
  14. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۱۰۲ – ۱۰۰.
  15. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۷۵.
  16. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۱۱۰.
  17. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۷۵.
  18. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۱۱۱.
  19. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۷۵.
  20. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۱۱۵ – ۱۱۴.
  21. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۷۶.
  22. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۱۱۵.
  23. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۷۶.
  24. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۱۱۳ – ۱۱۲.
  25. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۷۶.
  26. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۹۹ – ۹۵.
  27. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۷۷.