ملی‌گرایی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از ناسیونالیزم)

مقدمه

ناسیونالیزم یا ناسیونالیسم (Nationalism) در لغت به معنای ملت‌خواهی، ملیت‌خواهی و تعصب ملی است [۱]، ناسیونالیزم ایدئولوژی است که «دولت ملی» را عالی‌ترین شکل سازمان سیاسی می‌داند، و مبارزه‌های ناسیونالیستی بر ضد چیرگی یا تاخت‌وتاز بیگانه برای به وجود آوردن یا پاسداری از چنین دولتی است. رشد ناسیونالیسم از ویژگی‌های یک دوره تاریخی است که در آن ملت‌ها به صورت واحدهای سیاسی مستقل درآمدند و اصل «حاکمیت ملی» شناخته شد. این دوره برای اروپا از قرن هفدهم تا اواخر سده نوزدهم، انجامید، و در آسیا و آفریقا به ویژه نیمه دوم سده بیستم را دربرمی‌گیرد، دوران رشد ناسیونالیسم را دوران «بیداری ملی» هم نامیده‌اند که در آسیا و آفریقا با جنبش استعماری درآمیخته است. ناسیونالیسم به عنوان آگاهی گروهی، حس همبستگی و یگانگی پدید می‌آورد که از اشتراک در عواملی مانند زبان، ارزش‌های اخلاقی، دین، ادبیات، متن‌های تاریخی، تاریخ، نمادها و تجربه‌های مشترک سرچشمه می‌گیرد. ناسیونالیسم همچنین احساس مسئولیت در برابر سرنوشت ملی و وفاداری به ملت را دربرمی‌گیرد که بر دیگر وفاداری‌ها (مانند وفاداری به خانواده) مقدم است، و این وفاداری، فداکاری نیز می‌طلبد. ناسیونالیزم فرد را در برابر خواست‌های ملی، مانند پاسداری از استقلال ملی یا مبارزه برای به‌دست آوردن آن یا کوشش برای رفاه، سربلندی و پیشرفت ملت مسئول می‌شمارد، و هر فرد، در عین حال، از راه هویت ملی خود، از غرور کرده‌ها و افتخارهای ملی و پیشینه تاریخی و فرهنگی ملت خود برخوردار است[۲]. ناسیونالیسم، فداکاری در راه ملت را به اصول یا برنامه‌ها تبدیل می‌کند. اغلب ناسیونالیست‌ها برنامه‌ای خاص برای ملت خود دارند. ویژگی عمومی اصول جهانی ناسیونالیسم، تأکید بر برتری هویت ملی بر دعاوی مبتنی بر طبقه، مذهب یا بشریت به‌طور کلی است[۳].

چیستی هدف مورد نظر ناسیونالیسم‌های خاص می‌تواند به نحو قابل ملاحظه‌ای متفاوت باشد. در موارد «کلاسیک» در آلمان و ایتالیای سده نوزدهم، محور پروژه ناسیونالیستی استقرار وحدت سیاسی و استقلال بود. ناسیونالیست‌ها نه‌تنها می‌توانند در پی حفظ یک هویت فرهنگی باشند، بلکه همچنین ممکن است در پی گسترش قلمرو یا حفظ منافع ابتاع خارج از سرزمین خود باشند[۴]. از آنجا که هر ملت دارای سرزمین خاص است، وفاداری به خاک و فداکاری برای پاسداری از آن و بزرگداشت آن از پایه‌های ناسیونالیسم به‌شمار می‌رود. به‌طور معمول سده نوزدهم را آغاز جنبش‌های ناسیونالیستی در غرب قلمداد می‌کنند، ناسیونالیزم در قالب ایدئولوژی ملت و اندیشه میهن‌پرستانه، حرکت جدیدی را در غرب به وجود آورد که سرآغاز تشکل‌های جدید در اروپا و حرکت‌های تاریخ‌ساز شد[۵][۶].[۷]

ناسیونالیزم و چهره‌های آن

ناسیونالیزم همچون هر ایدئولوژی دیگر دارای مؤلفه‌ها و چهره‌های مختص به خود است که این چهره‌ها را بدین‌گونه می‌توان بر شمرد:

  1. میهن‌پرستی و هویت ملی: رکن اصلی ناسیونالیزم به این معنا، مجموع مؤلفه‌های متعددی چون سرزمین، تاریخ، فرهنگ، زبان و میراث‌های گذشته یک جمعیت بود که به نام ملت منسوب به یکی از عناصر معرفی می‌شدند. مانند هویت ملت فرانسه که دارای سرزمین تاریخ، فرهنگ، زبان، آداب و رسوم و میراث فرهنگی ویژه‌ای بود که به تدریج از مجموع این مؤلفه‌ها شکل گرفته بود. گرایش به ناسیونالیزم به این معنا اغلب به‌طور طبیعی برای رسیدن به تشکل سیاسی یا بسیج عمومی و یا ایجاد مقاومت ملی انجام شده؛
  2. واحد بشری جدا بافته: چهره دیگر ناسیونالیزم، اعتقاد به تمایز یک واحد بشری در مقایسه با واحدهای دیگر و به معنای ملتی جدا بافته که همراه با نوعی امتیاز و تمایز است؛
  3. نژادپرستی: چهره غلیظ و اندیشه افراطی ناسیونالیزم غرب را می‌توان در نژادپرستی و اندیشه ملت برتر مطالعه کرد. صهیونیزم، نازیسم و آپارتاید نمایان‌ترین چهره‌های ایدئولوژی ناسیونالیزم افراطی در سده بیستم به‌شمار می‌آیند[۸].[۹]

ناسیونالیزم اسلامی

برخی از متفکران مسلمان که اندیشه فراملیتی داشتند، نوع جدیدی از ناسیونالیزم را در قالب جامعه اسلامی مطرح کردند و ناسیونالیزم با هویت اسلامی را به عنوان یک اندیشه فراگیر و وحدت‌آفرین که همه آثار مثبت ناسیونالیزم را دربر داشته باشد، ارائه کردند. واژه جامعه اسلامی در برابر جامعه عرب را نخستین بار سید جمال اسدآبادی در مقالات خود در العروةالوثقی به‌کار گرفت و هویت ملی جدیدی را در برابر هویت عربی عرضه کرد[۱۰].

اندیشه «جامعه اسلامی» با همه آثار مثبت آنکه استقلال کامل، استعمارستیزی و وحدت جهان اسلام را یک‌جا مطرح می‌کرد، حداقل در دید مسلمانان عرب علاقه‌مند به هویت اسلامی جاذبه‌های ناسیونالیزم عربی را کم‌رنگ و خنثی و قدمت و پایگاه مردمی جامعه اسلامی را با چشم‌انداز وسیع‌تری ارائه می‌کرد. تز جامعه اسلامی به گونه‌ای بود که با افکار سنت‌گرایان سنی پایبند به احیای خلافت اسلامی نیز سازگار بود و از سوی دیگر خود مفهوم نوینی از ناسیونالیزم را در رابطه با یک پیوند معنوی پایدار یعنی ایمان اسلامی عرضه می‌کرد که کارآیی آن در مقابله با استعمار، اختصاص به سرزمین‌های عربی نداشت. این تز قادر بود در سراسر جهان اسلام به عنوان یک حربه دفاعی ایدئولوژیک، صفوف ملت‌های مسلمان را در برابر استعمار متحد کند. این اندیشه، آرمان‌هایی چون بازگشت به گذشته طلایی اسلام و بازیافت هویت اسلامی و بهره‌وری از عقلانیت و حتی نوگرایی و تجدد را یک‌جا دربرمی‌گرفت[۱۱].[۱۲]

ناسیونالیزم اسلامی و جنبش آن

عواملی چون نفوذ فرهنگ سیاسی غرب، بیداری مسلمانان، جنبش‌های ملی و رواج روشنفکری به سبک غرب در سرزمین‌های اسلامی در اوایل سده بیستم، موجب شد که اندیشه ناسیونالیزم در کشورهای اسلامی نیز رو به رشد نهاده و جنبش‌های سیاسی و اندیشه‌های استقلال‌طلبانه را به دنبال داشته باشد. ترویج و تشویق ناسیونالیزم توسط دولت‌های غربی هدف دیگری را هم دنبال می‌کرد که فروپاشی امپراطوری عثمانی را نشانه می‌گرفت. به این ترتیب نخست جرقه‌های اندیشه ناسیونالیزم و جنبش‌های میهن‌پرستانه در سرزمین‌های اسلامی به ویژه مصر، با دو انگیزه متمایز به وجود آمد:

  1. گریز از استعمار به منظور رسیدن به استقلال.
  2. گریز از مرکز و وابستگی به امپراطوری عثمانی.

اندیشه سیاسی ناسیونالیزم که نشانه وجدان بیدار و آگاه ملت تلقی می‌شد، به تدریج در دیگر سرزمین‌های اسلامی نقش استقلال‌طلبانه ایفا کرد و در قالب‌های ناسیونالیزم عربی، ترکی، ایرانی و... متجلی شد. ناسیونالیزم ضمن انشعاب به شاخه‌های متعدد در کشورهای اسلامی با دو مشکل ایدئولوژیک مواجه شد و هر کدام از شاخه‌های ناسیونالیزم در برابر این دو شکل بزرگ، راه‌حل‌های متفاوتی را اتخاذ کرد. این دو شکل ایدئولوژیک عبارت بود از:

  1. تعارض ناسیونالیزم با روح اسلام که نژادپرستی و تمایز‌طلبی را محکوم می‌کرد؛
  2. تعارض ناسیونالیزم با وحدت جهان اسلام که اندیشه امت واحد را تثبیت می‌کرد[۱۳].[۱۴]

ناسیونالیزم ایرانی

برخی از مورخان و نویسندگان عرب (سنی) معمولاً از نهضت تشیع و شعوبیت به عنوان دو نوع جنبش ناسیونالیست ایرانی در مقابله با اسلام حاکم یاد می‌کنند که از احساس ملی پنهانی ایرانیان در جبران شکست در برابر اسلام عرب، نشأت می‌گرفته است. برخی دیگر از کناره‌گیری ایران از اندیشه وحدت اسلامی، که در امپراطوری عثمانی شکل گرفته بود توسط صفویه، به عنوان یک جنبش ناسیونالیستی ایرانی سخن می‌گویند به این لحاظ که تا سده هشتم همه مسلمانان اعم از عرب و عجم و نیز شیعه و سنی در سراسر جهان اسلام به‌هم آمیخته و در درون یک جامعه بزرگ اسلامی زندگی می‌کردند، با شکل‌گیری نظام عثمانی و تمرکز اسلام سنی با گرایش‌های متعصبانه، ایرانیان در برابر این امپراطوری به مقاومت برخاستند و باوجود قدرت و فشار عثمانی‌ها هرگز تن به الحاق ایران به امپراطوری عثمانی ندادند و جهان اسلام در عمل به دو بلوک سنی و شیعه تقسیم شد و در برابر مذهب تسنن رسمی عثمانی‌ها، مذهب شیعه در ایران به رسمیت شناخته، مذهب رسمی و ملی دولت شد.

در کنار این دو برداشت از ناسیونالیزم ایرانی باید از یک جنبش واقعی ناسیونالیستی در آغاز مشروطیت ایران یاد کرد که تحت تأثیر عملکرد ترکیه، ریشه در غرب‌گرایی و اندیشه تجددطلبی با معیارهای غربی داشت. اندیشه ناسیونالیستی ایرانی مانند ناسیونالیزم ترک برخلاف اندیشه ناسیونالیزم عرب، همواره با فکر اسلام‌زدایی و سکولاریزم همراه بوده و راهگشای انفصال دیانت از سیاست بوده است[۱۵].[۱۶]

ناسیونالیزم ایرانی و بقای زبان فارسی

بقا و دوام زبان فارسی در طول تاریخ ایران پس از اسلام، از جمله نکاتی است که در اثبات تأثیر ناسیونالیزم ایرانی در تحولات تاریخ اسلام از آن یاد شده است و برخی چنان پنداشته‌اند که دوام زبان فارسی نوعی مقاومت ایرانی در برابر اسلام عربی بوده و یا نشانه‌ای بر عدم تمایل ایرانیان به اسلام است. اینگونه تحلیل در علت بقای زبان فارسی نه‌تنها فاقد مستندات تاریخی است، بلکه شواهد تاریخی بطلان آن را به اثبات می‌رساند[۱۷].[۱۸]

ناسیونالیزم ایرانی و جنبش صفویه

جنبش نظامی خاندان صفویه که به اقتدار دولت صفویه انجامید و نیز مقاومت سیاسی نظام صفوی در برابر عثمانی‌ها، یکی دیگر از مواردی است که به عنوان شاهد تاریخی برای ناسیونالیزم ایرانی مطرح شده است؛ درحالی‌که نه حرکت نظامی ایل صفویه و نه مبارزات طولانی سلسله سلاطین صفوی در برابر امپراطوران عثمانی، ریشه در هویت ایرانی نداشته و نشانی از ناسیونالیزم ایرانی ندارد. پس از تحولات ایدئولوژیک در مرام و مسلک صفویه و اتخاذ روش فقهی به جای راه و رسم صوفیانه که توسط فقهای عراق و جبل عامل انجام شد، اندیشه غالب بر اقتدار صفویه در حقیقت تشیع با دو عنصر تولی و تبری بود که در رقابت و نبرد بین صفویه و عثمانی‌ها عامل تعیین کننده محسوب می‌شد[۱۹].[۲۰]

ناسیونالیزم ایرانی و حرکت جبهه ملی

این واقعیت را نمی‌توان انکار کرد که زیربنای اندیشه سیاسی جبهه ملی که در قالب یک تشکل و حزب سیاسی در تاریخ سیاسی معاصر ایران رخ نمود، برخی از اصول پذیرفته شده در اندیشه ناسیونالیزم به مفهوم جدید غربی است. بسیاری از اعضای جبهه ملی ایران مسلمان و علاقه‌مند به اسلام بودند، اما با دید لاییک به مسائل ایران می‌نگریستند و معضلات و راه‌حل‌ها را در چارچوب ملی و هویت ایرانی تجزیه و تحلیل می‌کردند و از هویت اسلامی و انگیزه‌های مسئولیت‌آور آن به عنوان عناصر اصلی حرکت و مردمی کردن نهضت استفاده نمی‌کردند. جبهه ملی ایران مانند همه جنبش‌های ملی‌گرایانه‌ای که از اعتقادات عمیق دینی و احساسات و عواطف پیچیده مذهبی جامه خود غفلت می‌ورزند، دچار این اشتباه تاریخی شد و با نادیده گرفتن حقایق عینی جامعه مذهبی خود در اندک مدتی دچار شکست و ناکامی شد و حداقل از خود، احساس مثبت و مردمی در سطح توده جامعه به‌جای نگذاشت[۲۱].[۲۲]

ناسیونالیزم ایرانی و سلطنت‌طلبان

رژیم پهلوی به دلیل ناکام ماندن در استفاده از احساسات مذهبی و بحران مشروعیت دینی که سخت با آن دست به گریبان شده بود، به تقلید از رهبری ترکیه جدید، عواطف تند میهن‌پرستانه و احساسات ناسیونالیستی را به عنوان عامل مشروعیت مطرح کرد. به سلطنت رسیدن رضاخان و تاجگذاری وی و انتخاب نام پهلوی و تجلیل و ترویج فرهنگ شاهنشاهی قبل از اسلام ایران و تبلیغات وسیع نسبت به تاریخ تمدن و فرهنگ ایران باستان و بسیاری از فعالیت‌های سیاسی، فرهنگی و ادبی که رژیم در راستای احیای ناسیونالیزم ایرانی مشوق آنها بود، همه و همه، حکایت از پیدایش اندیشه جدید در جامعه ایران پس از کودتای سال (۱۲۹۹) داشت. موج ناسیونالیزم ایرانی توسط روزنامه‌نگاران، شعرا، ادبا، مورخان خودی و بیگانه، چنان فراگیر شد که شعور ملی، زیر بمباران تبلیغات وسیع رژیم پهلوی به شعار عامیانه ناسیونالیزم دولتی (خدا، شاه، میهن)، تن داد و قشرهایی از مردم تا مدتی با آن همساز شدند[۲۳].[۲۴]

ناسیونالیزم ایرانی و قیام مشروطه

برخی از تحلیلگران تاریخ سیاسی در سده اخیر ایران، از جنبش مشروطیت ایران به عنوان حرکتی میهن‌پرستانه و ناسیونالیستی یاد می‌کنند که در برابر سلطه خارجی به منظور بازگشت به هویت ایرانی و استقلال میهن و ملت ایران به وقوع پیوست و ایرانی و ایران‌زمین را به استقلال رسانید. از قیام علمای بزرگ ایران عصر ناصری تا صدور فتوای تحریم تنباکو و نیز اغتشاشات و حرکت‌های مردمی که منجر به تحصن‌ها، شکل‌گیری مجاهدین مسلح و درگیری بین آنان و درباریان و هواداران استبداد شد و سرانجام به صورت یک شعار و آرمان مردمی به صدور فرمان مشروطه پیوست، در تمامی این تحولات عامل عمده و محرک اصلی این جنبش، آرمان‌های برخاسته از اعتقاد دینی مردم و احساس وظیفه شرعی و عمل به تکالیف اسلامی بود و اندیشه‌هایی چون آزادی‌خواهی و میهن‌پرستی که برخواسته از نفوذ اندیشه سیاسی غرب بود، توسط گروهی که در اقلیت بودند، مطرح می‌شد و همین اقلیت نیز برای توجیه ایده‌های خود و تبدیل آنها به شعارهای مردمی، ناگزیر از آن بود که این ایده‌ها را در قالب اندیشه اسلامی و با توجیه شرعی به افکار عمومی عرضه کنند[۲۵].[۲۶]

ناسیونالیزم ترک

پدیده ناسیونالیزم ترک، هنگامی آغاز شد که سلاطین عثمانی برای حفظ متصرفات خود ناگزیر از اعطای امتیاز به قومیت‌های غیر ترک به‌ویژه عرب‌ها شدند و از سوی دیگر اسلام به عنوان دینی که ملت‌های قلمرو حکومت عثمانی را پیوند می‌داد در عمل رو به افول نهاد. ملت‌های مسلمان تحت حکومت عثمانی به تدریج رو به استقلال آوردند و متصرفات ثابت آن مانند اروپای شرقی بیشتر متعلق به غیرمسلمانان شد و از عنوان خلافت اسلامی جز اسمی باقی نماند. این عوامل در حقیقت یک‌روی مسئله گرایش به ناسیونالیزم ترک بود و روی دیگر آنکه بر غیر اسلامی کردن رژیم سیاسی تأکید می‌ورزید، موج سیاسی استعماری برخاسته از سیاست‌های تخریبی غرب بود که اساس و موجودیت امپراطوری قدرتمند عثمانی را که اروپا را تهدید می‌کرد، نشانه می‌رفت. در چنین شرایطی حزب جوانان ترک با اندیشه ناسیونالیستی تشکیل و فعالیت گسترده آن با حمایت وسیع غرب آغاز شد و نخستین هدف آن، غیر اسلامی کردن حکومت ترک و ناسیونالیست کردن رژیم جایگزین امپراطوری عثمانی بود. ناسیونالیزم ترک از ابتدا با تز آتاییزم (نفی دین و خدا) آغاز نشد؛ هدف ترکان جوان، آن بود که اسلام را از حوزه سیاست و حکومت دور کرده و هویت ترکی را جایگزین هویت اسلامی دولت کنند. ناسیونالیزم ترک که ابتدا برای زدودن ایدئولوژی از نظام سیاسی و دولت ارائه شده بود، خود به عنوان ایدئولوژی نظام ترکیه جدید جایگزین شد و زیربنای ایدئولوژیک دولت و قانون اساسی معرفی شده است. تا آنجا که همه آزادی‌های سیاسی که به سبک غربی در قانون اساسی ترکیه پیش‌بینی شده، مشروط بر آن است که منجر به دینی شدن حکومت و دولت نشود و به ناسیونالیزم ترک آسیبی وارد نیاورد[۲۷].[۲۸]

ناسیونالیزم عرب

اندیشه ناسیونالیزم عرب را می‌توان در چهار مقطع تاریخی مطالعه کرد:

  1. دوران جاهلیت عرب (قبل از اسلام) که نژاد و هویت عربی به عنوان نسل برتر به‌شمار می‌آمد و هویت عربی امتیاز و فخر بزرگی محسوب می‌شد؛
  2. از آغاز فتوحات اسلامی عربی تا پایان عصر عباسی؛
  3. دوران حکومت عثمانی و سلطه ناسیونالیزم ترک بر ملت‌های عرب؛
  4. دوران پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی و آغاز نهضت جدید بازگشت به هویت عربی و پان عربیزم.

اوج تفکر ناسیونالیزم عرب را باید در پیروزی کودتای ۱۹۵۲ در مصر و در جریان داعیه رهبری جهان عرب توسط جمال عبدالناصر جست‌وجو کرد که سرانجام در سال (۱۹۶۷) به وحدت مصر و سوریه و سپس به الحاق عراق به جمهوری متحده عربی انجامید. بسیاری معتقدند که بنیانگذار اولیه ناسیونالیزم عرب، بنی‌امیه و پیشتاز آنان، ابوسفیان و معاویه هستند که در دوران خلافت خلیفه سوم با استفاده از شرایط حاکم و انتساب خلیفه به بنی‌امیه، به استقرار نظام مبتنی بر ناسیونالیزم همت گماردند.

بی‌گمان جنبش ناسیونالیزم عرب در استقلال مصر و دیگر کشورهای اسلامی عربی، نقش بسیار مؤثری ایفا کرد و صبغه اسلامی آن در بسیج توده‌های استعمار شده عرب مسلمان تاثیر بسیاری داشت، اما افراط در این اندیشه موجب شد که به تدریج هویت عربی جایگزین هویت اسلامی شد و به جای آن‌که هویت عربی از صبغه اسلامی اعتبار کسب کند، در اندیشه متفکران عرب ناسیونالیست عربی به عنوان اصل و اسلام به عنوان اثر و فرع فرهنگی آن مطرح شد و ناسیونالیست‌های مسلمانی چون عبدالرحمن البزاز (ف. ۱۹۷۲) با وجود اعتراف به فراگیر و جهانی بودن اسلام بر این اصل پا می‌فشردند که عروبت حق بزرگی بر اسلام دارد و اسلام در نهایت یک پدیده فرهنگی ناسیونالیزم عرب می‌باشد و گاه از این حق تحت عنوان حق شفعه یاد می‌کردند[۲۹]. در برخورد با اندیشه سیاسی ناسیونالیزم عرب گروه سومی در حوزه اسلام و عرب دیده می‌شود که سخت به تعارض ماهوی این دو اصرار می‌ورزند. صرف‌نظر از متفکران مسلمان غیر عرب که بیشتر با ناسیونالیزم عربی به دو دلیل سر ناسازگاری داشته‌اند. نخست به دلیل نژادستیزی اسلام که اسلام را نه‌تنها مبرا از نژادپرستی و منادی مساوات در عنصر بشری می‌دانند، بلکه به خصلت عصبیت‌زدایی و نژادستیزی تأکید می‌ورزند. دوم به جهت جهان‌شمولی است و طبیعت فراملی آنکه اسلام را آیینی از جانب خداوند دانسته و آن را دعوتی برای همه عالمیان شمرده‌اند. اصولاً بسیاری از اندیشمندان مسلمان عرب نیز با ناسیونالیزم سر ستیز داشته و از آن به عنوان یک اندیشه نژادپرستانه و الحادی یاد کرده‌اند. اینان ناسیونالیزم را یک پدیده احساسی و عاطفی ناشی از تعارض غیر منطقی ملل اروپایی می‌دانند که در جریان استعمار برای ایجاد تفرقه بین ملل مسلمان مورد بهره‌برداری سیاسی قرار گرفته و از آن به عنوان مانع بزرگ وحدت اسلامی که بالقوه می‌تواند عامل شکل‌گیری بزرگ‌ترین قدرت در نظام بین‌المللی شود استفاده شده است.

اندیشه مخالفان ناسیونالیزم عرب در ارجحیت بر قومیت عربی خلاصه نمی‌شد و نقش سیاسی اسلام در ایجاد وحدت و سامان سیاسی عرب نیز نمی‌توانست بیانگر آن باشد، بلکه فصل ممیز این اندیشه در وحدت ملت‌های مسلمان به‌جای وحدت امت عرب متجلی می‌شد. بر اساس این دیدگاه صرف‌نظر از اصول و مبانی ایدئولوژیک اسلام که با اندیشه ناسیونالیزم در تضاد است، اصولاً نخستین جامعه شکل گرفته در مدینه توسط پیامبر اسلام(ص) قبل از آن‌که عربی باشد، فراملیتی و یک جامعه مدنی با زیربنای اسلامی بود و در این جامعه، غیر مسلمانانی چون یهود و افراد غیر عربی چون صهیب رومی، سلمان فارسی و بلال حبشی عضویت داشتند و بر اساس پیمان مدینه از این مجموعه، امت واحدی تشکیل می‌یافت[۳۰].[۳۱]

ناسیونالیزم‌های عرب غیر مسلمان

تز «هویت عربی برتر از اسلام» و شعار «زدودن ویژگی اسلام از جامعه عرب» و در نهایت دعوت به روی‌آوردن به فرهنگ غرب به بهانه اینکه هویت عربی همواره در تاریخ بالنده بوده و گیرایی آن موجب تکامل آن شده است؛ هرچند در زبان و قلم ناسیونالیزم‌های عرب غیرمسلمان ظاهر شده، اما ریشه در اندیشه سیاسی ایجاد رابطه علت و معلولی بین ناسیونالیزم و اسلام دارد. در این دیدگاه به اسلام به عنوان جزیی از تجلیات هویت و قومیت عربی نگریسته می‌شود که هرگز جامعه عرب نباید در مرز اسلام متوقف بماند. زبان و فرهنگ عرب نه در ابتدا با اسلام بوده و نه در پایان که امروز باید شاهد آن باشیم و هویت عربی نباید محدود به مرز اسلام شود. عروبت دارای فرهنگ مستقل، غنی و پایداری است که همواره با فرهنگ‌ها و تمدن‌ها تعاطی و تعامل داشته و در گذر تاریخ، فرهنگ‌ها و تمدن‌هایی را جذب کرده که امروز نیز مستثنا از تاریخ گذشته عرب نیست[۳۲]. اندیشه سیاسی ناسیونالیزم عربی در دیدگاه متفکران مسیحی عرب تنها می‌تواند در قالب لاییزم جامعه عمل بپوشد و در جهان معاصر گذرگاه اجتناب‌ناپذیر آن سکولاریزم است و بدون این دو امکان احیای ناسیونالیزم عربی به گونه‌ای که شامل مسیحیان عرب شود، وجود ندارد[۳۳].[۳۴]

ناسیونالیزم‌های عرب لائیک

گروهی از ناسیونالیست‌های عرب در جمع‌بندی نظریه تعریف ملت عرب و ناسیونالیزم عربی سرانجام آن را با اسلام که منادی آیینی فراتر از نژاد و خصایص قومی است و جهان را به وحدت بشری دعوت می‌کند و وحدت جهان اسلام را زمینه‌ساز وحدت همه بشریت قلمداد می‌کند سازگار نیافته و در پی تعارض بین آن دو، راه ناسیونالیزم را در پیش گرفته‌اند و اسلام را تنها در چارچوب یک پدیده تاریخی و فرهنگی برخواسته از طبیعت ناسیونالیزم عرب پذیرفته و زادگاه آن را امت عربی دانسته‌اند. گروه ناسیونالیست‌های عرب لاییک که همواره به نژادپرستی و الحاد محکوم شده‌اند، تلاش بر آن داشته‌اند که همچون صهیونیسم و نازیسم، فلسفه سیاسی خود را بر امتیازهای ذاتی و غنای قومی و تفوق‌های تاریخی بنا نهند و خود را از انگ «رشته جدا بافته» بی‌جهت برهانند و از سوی دیگر باورهای ایدئولوژیک جهان‌شمولی و وحدت اسلامی را معلول گسترش فرهنگ عرب و برخاسته از اختلاط فرهنگ‌ها و قومیت‌های مختلف در چارچوب اسلام بدانند. این گروه پس از گذر از مشکل جهان‌شمولی اسلام و وحدت اسلامی آن و قبول دیگر ملت‌های مسلمان به عنوان یک خانواده فرهنگی بزرگ، مشکل عرب‌های غیرمسلمان را نیز حل کرده و آنان را به عنوان اعضای اصلی پذیرفته‌اند. به عقیده این گروه رابطه اعراب غیر مسلمان با امت عرب یک رابطه نسبی و واقعی است درحالی‌که رابطه مسلمانان غیر عرب با امت عربی به مثابه رابطه سببی و به صورت اعضای مستعرب است[۳۵].[۳۶]

ناسیونالیزم‌های عرب مسلمان

در جهان عرب ناسیونالیزم‌هایی هستند که عروبت و اسلام را با تمام مزایای ایدئولوژیک هر دو، پذیرفته و آن دو را در یک فلسفه سیاسی مشترک تحت عنوان اسلام سیاسی جهان‌شمول و برخاسته از فرهنگ عرب وفق داده‌اند. به عقیده این گروه هرچند اسلام برای همه جهانیان عرضه شده، اما نباید فراموش کرد که به دلایل زیر، اسلام یک دین عربی است:

  1. زبان اسلام یعنی زبان قرآن و سنت دو رکن و منبع ایدئولوژیک آن زبان عربی است؛
  2. پیامبر اسلام(ص) که وحی الهی بر او نازل شده و او مبلغ و صاحب رسالت اسلام است، یک عرب بوده است؛
  3. اسلام قبل از هر جای دیگر در میان قبایل عرب و در یک منطقه به‌طور کامل عربی انتشار یافته است؛
  4. هدف اولیه رسالت اسلام جزیرةالعرب بوده و بر اساس آخرین وصیت پیامبر اسلام(ص) باید این منطقه پاکسازی می‌شد؛
  5. عرب به‌طور عام و قریش به‌طور خاص منزلتی رفیع در اسلام دارد و بنابر بیشتر نظریات سیاسی مذاهب اسلامی، امام و خلیفه باید از قریش باشد؛
  6. پیامبر(ص) خود بارها به عرب بودن خود افتخار کرده است: «أَنَا أَفصَحُ مَن نَطَقَ بالضَّادِ».
  7. برخی از فقهای اسلام غیر عرب را کفو زوج عرب ندانسته‌اند؛
  8. رابطه اسلام با عرف و آداب عربی در تمامی احکام امضایی و حتی در بسیاری از احکام تأسیسی به چشم می‌خورد؛
  9. حج که از فرایض مهم اسلامی است از سنن عرب و مراسم باستانی این قوم به‌شمار می‌رود؛
  10. احترام به بیت سابقه تاریخی عربی دارد؛
  11. خصایص عربی اسلام را می‌توان در ابعاد مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و حتی نظامی مشاهده کرد؛
  12. اسلام نخست به ایجاد وحدت عربی دست یازید؛
  13. تداوم حکومت‌ها و دولت‌های اسلامی بیشتر در شکل عربی بوده است؛
  14. دوران بنی‌امیه عصر شکوفایی ناسیونالیزم عرب به‌شمار می‌آید؛
  15. اعیاد اسلامی به‌ویژه قربان و جمعه ریشه عربی دارد؛
  16. تاریخ و ماه‌ها در اسلام به‌طور رسمی از عرب گرفته شده است؛
  17. شخصیت‌های بزرگ و مقدس در اسلام جز در موارد نادر عرب هستند؛
  18. ادعیه مأثوره یعنی زبان سخن با خدا به زبان عربی وارد شده است؛
  19. عبادات و فرایضی چون نماز، باید به زبان عربی بجا آورده شوند؛
  20. اسلام بزرگ‌ترین عامل وحدت عرب و پیوند ملی همه امت عرب به‌شمار می‌آید[۳۷].[۳۸]

ناسیونالیزم عربی و تحلیل سیاسی آن

بسیاری از منتقدان ناسیونالیزم عربی برآنند که پدیده فکری ناسیونالیزم در جهان عرب، نوعی فرار از واقعیت‌های عینی معاصر و در نتیجه فرار از مسئولیت‌ها را همراه دارد. امروزه تنها مشکل فلسطین نیست که عربی کردن آن بر دشواری این معضل سیاسی جهان اسلام افزوده است، اصولاً هیچ‌کدام از گره‌ها، مشکلات و بحران‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جهان اسلام و حتی جهان عرب با اندیشه و راه‌حل‌های ناسیونالیستی مفتوح نشده است و گاه بر معضلات هم افزوده است. تجرید زبان عربی از اسلام موجب خواهد شد که همان بر سر زبان عرب فرود آید که بر زبان لاتین آمد و چون نگهبان ایدئولوژیک و عمیق نداشت، دچار تفرقه و انشعاب شد. در میان ملل عرب زبان نیز منادیان تفرقه زبانی، اندک نیستند که بازگشت به گویش‌های عربی و یا تغییر خط عربی را خواستارند. جنبش ناسیونالیزم عربی مانند جنبش اسلامی نمی‌تواند هر بخش از سرزمین پهناور خود را که پیشرفته‌تر است، به عنوان ام‌القرای و الگوی برجسته معرفی کند. اگر امتیاز هویت عربی به عنوان یک اصل پذیرفته شود، این حجاز یا جزیرة العرب است که بیش از دیگر کشورهای عربی باید قافله‌سالار این حرکت و الگوی آنچه که تحت عنوان هویت، فرهنگ و تمدن عربی ارائه می‌شود، باشد. این نتیجه‌گیری از نظر سیاسی نه به مصلحت جهان عرب و نه بازگوی اهداف ناسیونالیزم عربی است.

در یک تحلیل سیاسی دقیق، ناسیونالیزم عربی ریشه در ناسیونالیزم قریش دارد که شاخه‌ای ممتاز از نژاد عرب به‌شمار می‌آید، چنان‌که در میان قرائت‌های مختلف عربی دوران جاهلی زبان گویشی و ادبیات قریش دارای امتیاز و شیوه خاصی بوده که قرآن بر اساس آن نازل شده است[۳۹]. ادعای ناسیونالیزم عربی به اتکای تمدن اسلامی نه‌تنها تعرضی به حق انکارناپذیر تاریخی اسلام است بلکه خود نوعی تعدی به حقوق ملت‌های غیرعربی است که در ساماندهی این تمدن باشکوه همواره تشریک مساعی داشته و از خود فداکاری نشان داده‌اند. با نگاهی دیگر مسئله ناسیونالیزم عربی را چنین می‌توان مورد تجزیه و تحلیل سیاسی کرد که ساختار قدرت می‌تواند تعیین‌کننده سمت‌وسوی عقربه حرکت باشد[۴۰].[۴۱]

ناسیونالیزم و خط عربی

نقش خط در ایجاد، شکل‌گیری، انتقال و تکامل فرهنگ ملی فراتر از یک نظریه دارای مستند تاریخی است و این نقش در مورد خط عربی به شکل بارزی در تاریخ تمدن اسلامی متجلی شده است. همانطور که با توسعه و انتشار اسلام، ملت کوچک عرب به امت بزرگ «مستعرب» تبدیل شد. در بطن همین جریان تاریخی امت بزرگ‌تری که خط عربی را به عنوان شاخص فرهنگی زبان و فرهنگ خود انتخاب کردند به وجود آمد و ملت‌هایی مسلمان که زبان عربی را پذیرا نشده بودند، در برابر خط عربی خضوع کرده و با حفظ زبان بومی خود آن را با خط عربی حفظ کردند و در تکامل آن تلاش بسیار از خود نشان دادند، به‌طوری‌که ایرانیان با حفظ زبان فارسی، خط اصلی و میخی زبان خود را رها کرده و یکپارچه به خط عربی روی آوردند و مسلمان شبه جزیره هند دو زبان بومی اردو و فارسی را با خط عربی تحریر کردند[۴۲].[۴۳]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. فرهنگ فارسی عمید، جدوم، ص۱۸۸۹.
  2. دانشنامه سیاسی، ص۲۰.
  3. فرهنگ علوم سیاسی آکسفورد، ص۵۴۷.
  4. فرهنگ علوم سیاسی آکسفورد، ص۵۴۸.
  5. دانشنامه سیاسی، ص۳۱۹.
  6. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۶۱.
  7. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۷۲.
  8. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۶۲ – ۶۱.
  9. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۷۳.
  10. الاعمال الکامله لجمال الدین الافغانی (محمد عماره)، ص۳۴۸.
  11. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۱۲۰-۱۱۹.
  12. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۷۴.
  13. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۶۴ – ۶۲.
  14. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۷۴.
  15. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۱۰۲ – ۱۰۰.
  16. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۷۵.
  17. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۱۱۰.
  18. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۷۵.
  19. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۱۱۱.
  20. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۷۵.
  21. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۱۱۵ – ۱۱۴.
  22. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۷۶.
  23. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۱۱۵.
  24. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۷۶.
  25. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۱۱۳ – ۱۱۲.
  26. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۷۶.
  27. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۹۹ – ۹۵.
  28. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۷۷.
  29. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۶۷ – ۶۶.
  30. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۷۴-۷۷.
  31. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۷۷.
  32. قومیت عربی و اسلام، ص۱۳۱.
  33. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۹۴.
  34. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۷۹.
  35. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۶۹.
  36. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۷۹.
  37. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۷۳ - ۷۲.
  38. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۸۰.
  39. القومیة العربیة و الاسلام، ص۱۱۱.
  40. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۹۰-۹۲.
  41. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۸۰.
  42. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۹۴-۹۳.
  43. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۸۱.