بحث:اسماعیل در قرآن: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←پانویس) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
[[علامه طباطبایی]] روایاتی که ذبیح را اسحاق میداند به خاطر [[مخالفت]] آنها با [[قرآن]]، مردود دانسته است<ref>المیزان، ج۱۷، ص۲۳۵.</ref>.<ref>[[حسن علی نوریها|نوریها، حسن علی]]، [[اسماعیل - نوریها (مقاله)|مقاله «اسماعیل»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص 246-249.</ref> | [[علامه طباطبایی]] روایاتی که ذبیح را اسحاق میداند به خاطر [[مخالفت]] آنها با [[قرآن]]، مردود دانسته است<ref>المیزان، ج۱۷، ص۲۳۵.</ref>.<ref>[[حسن علی نوریها|نوریها، حسن علی]]، [[اسماعیل - نوریها (مقاله)|مقاله «اسماعیل»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص 246-249.</ref> | ||
==ذکر اسماعیل در [[قرآن]]== | |||
در [[قرآن مجید]] نام اسماعیل یازده بار ذکر گردیده. | |||
به موجب [[آیه]] ۱۱۹ از [[سوره بقره]]، ابراهیم و اسماعیل [[مأمور]] میشوند که [[خانه کعبه]] را برای [[زیارت]] کنندگان [[تطهیر]] کنند. و به موجب آیه ۱۲۱ از همین [[سوره]] اسماعیل با ابراهیم در بالا بردن پایه [[کعبه]] [[همکاری]] کرده است. | |||
در چند مورد نام اسماعیل با ابراهیم و [[اسحاق]] یاد شده و در [[سوره ابراهیم]] حضرت، ابراهیم [[خدا]] را [[سپاس]] میگوید که در [[زمان]] [[پیری]] به وی اسماعیل و اسحاق را بخشیده است. در [[سوره انعام]] و صنام اسماعیل با [[الیسع]] و [[یونس]] یعنی در ردیف پیامبرانی که بعد از [[حضرت موسی]] بودهاند آمده و در [[سوره مریم]]، پس از [[قصه]] [[حضرت ابراهیم]] اشارهای به داستان [[موسی]] و [[هارون]] رفته و سپس دو آیه درباره اسماعیل وجود دارد که ترجمهاش چنین است: در کتاب «یعنی در قرآن» اسماعیل را یاد کن که او صادق الوعد و [[رسول]] و [[نبی]] بود [[اهل]] خود را (به [[زعم]] [[مفسرین]] [[امت]] خویش را) به [[نماز]] و [[زکوة]] امر میکرد و اعمالش نزد [[پروردگار]] [[پسندیده]] بود. | |||
ذکر اسماعیل با الیسع در سوره انعام و صو همچنین ذکر وی در سوره مریم پس از قصه موسی و هارون، موجب آن شده که بعضی مفسرین، اسماعیل را در این [[آیات]] فرزند ابراهیم ندانند بلکه او را [[اسماعیل بن حزقیل]] یکی از [[انبیاء]] [[بنی اسرائیل]] بشناسند. | |||
شاید مراد از اسماعیل در آیات مزبور [[شموئیل]] آخرین [[قاضی]] بنی اسرائیل باشد که سمت [[نبوت]] هم داشته و در [[زبور]] باب ۶ آیه ۹۹ و در رساله [[عبرانیان]] باب ۳۲ آیه ۱۱، شموئیل با موسی و هارون یاد شده است، به نقل [[تورات]] پدر شموئیل القانه و مادرش [[حنا]] نام داشته و پدرش از [[قبیله]] لاویان بوده است. | |||
تولد شموئیل در «رامه» نزدیک [[کوه]] «افرایین» اتفاق افتاد. والدینش او را [[وقف]] [[معبد]] کردند و به «عیلی» [[کاهن]] سپردند. شموئیل از زمان [[کودکی]] مهبط [[الهام الهی]] شد و بعد از «عیلی» [[مسند قضا]] را به جای او اشغال کرد. [[وضع سیاسی]] و [[اخلاقی]] [[اسباط]] [[دوازده گانه]] را سر و صورتی داد و آنان را به ترک [[بت پرستی]] واداشت. چون [[شموئیل]] به سن [[پیری]] رسید، [[بنی اسرائیل]] وی را از کار [[ناتوان]] پنداشتند و از وی خواستند که بر آنها [[پادشاهی]] بگمارد. شموئیل نخست شاؤل و پس از وی داوود را به پادشاهی [[انتخاب]] کرد. | |||
[[قرآن مجید]] به این قصه در [[سوره بقره]] [[آیه]] {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ}}<ref>«آیا به (سرگذشت) بزرگان بنی اسرائیل پس از موسی ننگریستهای که به پیامبری که داشتند گفتند: پادشاهی بر ما بگمار تا در راه خداوند کارزار کنیم». سوره بقره، آیه ۲۴۶.</ref> اشاره فرموده است و [[پادشاه]] [[مبعوث]] از طرف این [[پیغمبر]] در قرآن مجید [[طالوت]] معرفی شده است. | |||
به موجب تلمود، کتاب روت و کتاب داوران که جزء کتب [[عهد عتیق]] هستند به شموئیل منسوباند، در [[تفسیر صافی]] از [[کتاب کافی]] چنین نقل شده: اسماعیل را از آن جهت [[خداوند]]، صادق الوعد نامیده است که اسماعیل با مردی در مکانی وعدۀ [[ملاقات]] گذاشت و یکسال در [[انتظار]] او ایستاد تا وی را دیدار کرد در همین [[تفسیر]] [[روایت]] دیگری است که اسماعیل با شخصی وعدهای گذاشته و یکسال در انتظار او مانده است. (البته میبایست وعدۀ مهمی در میان باشد ولی [[وعده]] ملاقات در مکان خاص بعید مینماید). در تفسیر صافی از «کتاب علل» منقول است که اسماعیل فرزند ابراهیم پیش از پدر [[وفات]] کرده است و مراد از اسماعیل در این آیه، [[پیغمبری]] از [[پیغمبران]] بنی اسرائیل است که [[کفار]]، پوست از سر و صورت او برداشتند. فرشتهای بر او نازل شد و به وی عرضه داشت که هر چه دستور دهد مجری خواهد شد اسماعیل پاسخ گفت که [[تأسی]] به [[انبیاء]] کرده است. (مراد این است که زجر خود را در راه [[حق]] امری ناچیز شناخته است). | |||
در [[قرآن مجید]]، دیگر راجع به اسماعیل اثری دیده نمیشود فقط داستان [[ذبح]] در [[سوره صافات]] مذکور است که [[مفسرین]] در شخص موضوع آن [[اختلاف]] دارند: عدهای [[اسحاق]] را ذبیح میدانند و میگویند میبایست ذبیح همان شخص مبشربه باشد و [[حضرت ابراهیم]] به تولد اسحاق [[بشارت]] داده شده است. عدهای دیگر معتقدند که چون در [[سورۀ صافات]] قبل از بیان قصة ذبح [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ}}<ref>«گفتند: مهراس! ما تو را به پسری دانا نوید میدهیم» سوره حجر، آیه ۵۳.</ref> و پس از قصه ذبح {{متن قرآن|وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ}}<ref>«و بدو اسحاق را نوید دادیم که پیامبری از شایستگان بود» سوره صافات، آیه ۱۱۲.</ref> مذکور است میبایست مبشربه در آیه اول غیر از مبشربه در آیه دوم باشد و وصف [[غلام]] [[حلیم]] با اسماعیل مناسب است نه با اسحاق. | |||
از جانب دیگر در [[تورات]] مندرج است که حضرت ابراهیم به ذبح فرزند یگانه خود [[مأمور]] گردیده و فرزند یگانه او اسماعیل بوده است چه اسماعیل ده سال پیش از اسحاق متولد شده و عبارت «بلغ معه السعی» نشان میدهد که ذبیح، [[کودکی]] بوده است میان سن هفت و ده. به علاوه روایتی است که به موجب آن [[عمر بن عبدالعزیز]] از یک نفر [[یهودی]] که به [[اسلام]] مشرف شده بود راجع به اختلاف درباره ذبیح سؤال کرد آن یهودی جواب داد که [[علماء]] [[یهود]] نیز اسماعیل را ذبیح میدانند لکن از باب [[حسد]] [[کتمان]] میکنند و ذبح را به اسحاق پدر [[اسرائیل]] سر سلسله خویش نسبت میدهند. | |||
«دکتر آبراهام جیجر» هم [[عقیده]] با ما است و اسماعیل را ذبیح میداند.<ref>[[محمد خزائلی|خزائلی، محمد]]، [[اعلام قرآن (کتاب)|اعلام قرآن]]، ص 128-130.</ref> | |||
==داستان اسماعیل در تورات== | |||
بنا بر مندرجات تورات، [[ساره]] زوجه ابراهیم که خود، نازا بود [[کنیز]] خویش [[هاجر]] [[مصری]] را به ابراهیم بخشید و اسماعیل برای ابراهیم از هاجر متولد گردید. | |||
چون کمی از سن اسماعیل گذشت، سازه بر هاجر و اسماعیل [[رشک]] برد و از ابراهیم خواست که ایشان را از نزد خود براند به این ترتیب اسماعیل و [[هاجر]] در [[صحرای فاران]] ساکن گردیدند و اسماعیل اولین فرزند ابراهیم است که در [[زمین]] [[مشرق]] ساکن گردیده و میبایست [[مسکن]] وی از مسکن ابراهیم زیاد فاصله نداشته باشد زیرا هنگام [[دفن]] ابراهیم، اسماعیل حاضر بوده است. | |||
بر حسب [[تورات]]، اسماعیل پدر [[دوازده]] فرزند بوده است و [[فرزندان]] وی در تورات به نام ذکر شدهاند. اسماعیل هنگام [[وفات]] صد و سی و هفت سال داشته لکن پس از [[دوران کودکی]] از وی اثری در تورات دیده نمیشود جز آنکه دختر خود را که [[خواهر]] «نبایوت» بود به «[[عیسو]]» فرزند [[اسحاق]] به زنی داده است و این واقعه میبایست در آخر [[عمر]] او اتفاق افتاده باشد.<ref>[[محمد خزائلی|خزائلی، محمد]]، [[اعلام قرآن (کتاب)|اعلام قرآن]]، ص130-131.</ref> | |||
==[[روایات اسلامی]] درباره اسماعیل== | |||
برحسب روایات اسلامی هاجر از نزد بانوی خود [[ساره]] گریخت، در بیابان آوازی شنید که وی را به مراجعت [[دعوت]] کرد و به او مژده داد که آبستن است و از فرزند او امتی بزرگ به وجود خواهد آمد، هاجر برگشت و پس از گذشتن دوران حمل، اسماعیل از او متولد گردید. چون اسماعیل هفت ساله شد ساره خواست که اسماعیل و هاجر از او دور باشند ابراهیم هاجر و فرزند او را به بیابان [[مکه]] برد و ایشان را در آن بیابان رها کرد. [[تشنگی]] بر اسماعیل مسلط شد، هاجر بالای [[کوه صفا]] رفت که به اطراف بنگرد تا مگر چشمه آبی بیابد و چون آب نیافت، از کوه صفا پایین آمد و تا [[کوه]] [[مروه]] هفت بار سعی کرد. | |||
گفتهاند علت [[تشریع]] سعی میان [[صفا و مروه]] همین واقعه هاجر بوده است. (شاید کلمه سعی در [[آیه کریمه]] {{متن قرآن|فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ}}<ref>«و چون در تلاش، همپای او گشت (ابراهیم) گفت: پسرکم! من در خواب میبینم که تو را سر میبرم پس بنگر که چه میبینی؟ گفت: ای پدر! آنچه فرمان مییابی انجام ده که- اگر خداوند بخواهد- مرا از شکیبایان خواهی یافت» سوره صافات، آیه ۱۰۲.</ref> موجب ارتباط سعی میان [[صفا و مروه]] با [[هاجر]] مادر اسماعیل شده باشد). | |||
میگویند [[جبرئیل]] در این حال به هاجر برخورد و از او پرسید که ابراهیم، تو و فرزندت را به [[امید]] که در این بیابان گذاشته است؟ هاجر پاسخ داد به امید [[خدا]]. [[جبرئیل]] گفت بدانید که [[توفیق]] و [[رستگاری]] از آن شماست. آنگاه او آب [[زمزم]] را برای ایشان از [[زمین]] بر آورد. | |||
بعضی گفتهاند که اسماعیل پا بر زمین سائید و از زیر پای او آب زمزم جوشیدن گرفت و هاجر آب را با مشت بر میداشت و در [[مشک]] میریخت. | |||
باز گفتهاند کد قبیلة [[جرهم]] که در نزدیکی [[مکه]] اقامت داشتند از دور دیدند که در زمین مکه مرغان و پرندگان فرود میآیند، [[حدس]] زدند که در آن [[سرزمین]] آب موجود است از این روی پیش هاجر آمدند و از او [[اجازه]] خواستند که نزدیک آن آب ساکن گردند و هاجر به ایشان اجازه داد. [[مردم]] جرهم به [[زبان عربی]] تکلم میکردند و اسماعیل[[زبان]] ایشان را آموخت و از این [[قبیله]] دختری برای خود گرفت. | |||
روزی ابراهیم از [[ساره]] اجازه خواست که به دیدن هاجر و اسماعیل برود ساره با این درخواست موافقت کرد به شرط اینکه در [[خانه]] آنها قدم نگذارد. ابراهیم به خانه اسماعیل آمد در این وقت هاجر مرده بود و اسماعیل هم برای صید به خارج رفته بود. [[زن]] اسماعیل از ابراهیم پذیرائی نکرد، ابراهیم به وی گفت وقتی که شوهرت از شکار بازگشت به او بگو که آستانه خانداش را عوض کند چون [[زن]] این [[پیام]] را به اسماعیل رسانید، اسماعیل دانست که پدر از [[ازدواج]] او [[راضی]] نبوده لذا زن خود را [[طلاق]] داد و زن دیگری از قبیله جرهم گرفت. [[سال]] دیگر ابراهیم با [[اذن]] ساره به دیدن اسماعیل آمد. این بار هم اسماعیل به شکار رفته بود اما زنش نان و گوشت برای ابراهیم آورد و از او کاملا پذیرائی کرد و از وی [[اجازه]] خواست که سرش را بشوید اما چون ابراهیم نمیتوانست پیاده شود، اول با درخواست او موافقت نکرد لکن [[زن]] [[اصرار]] ورزید. زوجه اسماعیل برای رفع [[عذر]]ابراهیم سنگی آورد و زیر پای راست او گذاشت و طرف راست او را شست. آنگاه سنگی را به طرف چپ منتقل کرد و قسمت چپ سر او را شستشو داد. میگویند اثر پای ابراهیم بر آن سنگ باقی ماند و این سنگ [[مقام ابراهیم]] است. قول صحیح آن است که مقام ابراهیم بر آن سنگی اطلاق میشود که ابراهیم بر آن بالا رفته و [[دیوار کعبه]] را بالا برده است. | |||
قصه پیدا شدن چشمه برای اسماعیل، در کتاب پرقی ربی «الیعازر» باب ۳۰ و در (Pentateuque) Alkout Simeoni مسطور است و مفاد آن مسطورات چنین است: «اسماعیل از [[خدا]] خواست که او را از [[تشنگی]] نمیراند و در حالی که روی بستر خار خوابیده بود [[دعا]] کرد و در غروب [[جمعه]] چشمه ظاهر گردید». | |||
[[قصه]]دیدار ابراهیم متوالیا دو زوجه اسماعیل را که قصاصان [[اسلامی]] نقل میکنند با اندک تفاوتی در پرقی ربی الیعازر باب ششم و Alkout Simeoni پان تاتوک ۹۵ و در مدراش Haggadol طبع Schechter صفحه ۳۱ دیده میشود. | |||
در [[روایات]] [[عرب]] قصه [[بنای کعبه]] به دست ابراهیم و اسماعیل موجود است و نسابان عرب سلسله [[نسب]] [[عدنانیان]] را به اسماعیل میرسانند. بعضی از [[اعراب]]، عدنان را از [[اولاد]] نابت بن اسماعیل و برخی از اولاد قیدار بن اسماعیل دانستهاند و عدهای هم نسب [[قحطان]] یعنی اعراب [[یمن]] را نیز به اسماعیل میرسانند و در اشعار شعرای [[عصر بنی امیه]] انتساب [[ایرانیان]] به ابراهیم دیده شده است ولی گویا ناشی از نسبت [[قحطانیان]] و یمانیان بد اسماعیل باشد. | |||
بنی اسماعیل، در شمال [[عربستان]] ساکن بودهاند زیرا [[اخلاق]] [[نژادی]] این [[قوم]] در [[مردم]] شمال یافت میشود. بعد از آن در طی قرون، بنی اسماعیل با [[مردم]] جنوب آمیختهاند و این آمیزش سبب آن شده که [[قحطانیان]] هم خود را به اسماعیل منتسب کنند و چون عدهای از [[ایرانیان]]، ساکن [[یمن]] شدند و حتی مدتی بر این [[سرزمین]] [[حکومت]] کردهاند، موقع [[سیاسی]] ایشان شاید اقتضا میکرده خود را از [[نسل]] اسماعیل معرفی کنند و مفاخرات و [[مبارزاتی]] که میان [[قحطانیها]] و [[عدنانیها]] پیدا شده به این [[عقیده]] قوت داده است. | |||
[[راویان]] [[عرب]] [[هاجر]] را شاهزاده میشناسند و این مطلب در مدراش [[تکوین]] [[رباح]] باب ۴۵ شماره ۲ به این نحو [[تأیید]] شده: «[[فرعون]] دختر خود را به [[ساره]] تقدیم میدارد و میگوید [[خدمتگزاری]] ساره برای وی بهتر از فرمانفرمائی در [[خانه]] سلطنتی است».<ref>[[محمد خزائلی|خزائلی، محمد]]، [[اعلام قرآن (کتاب)|اعلام قرآن]]، ص131-133.</ref> | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
== منابع == | |||
{{منابع}} | |||
# [[پرونده:IM010214.jpg|22px]] [[محمد خزائلی|خزائلی، محمد]]، [[اعلام قرآن (کتاب)|'''اعلام قرآن''']] | |||
{{پایان منابع}} |
نسخهٔ کنونی تا ۸ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۴۸
مقدمه
- پیوند میان پیامبر و انبیای پیشین به ویژه اسماعیل جد پدری او: ﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ * رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ * رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾[۱]
- ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا﴾[۲]
نکات: در این آیات وحدت دینی و جهت گیری واحد سلسله انبیاء و تأکید بر ارزشهای الاهی مشترک همچون صادق الوعد بودن مطرح گردیده، که با همه سمبلها و تمدنها و فرهنگ و شعارها و مناسک یک جهت واحد توحیدی دارند و بشر را بهسوی کمال و معبود مطلق که خداوند است، راهنمائی میکنند و ابراهیم و اسماعیل از خداوند بعثت محمد را در جهت تعلیم کتاب و تزکیه انسانها میخواهد و آیه نخست در حقیقت دعائی بشارت گونه است که مسیر آینده دین ابراهیمی با آمدن پیامبر اسلام تعیین خواهد شد و در آیه دوم به پیامبر یاد آور میشود که در این کتاب از اسماعیل یاد کن، زیرا که او درستوعده و فرستادهای پیامبر بود[۳].
اسماعیل در دانشنامه معاصر قرآن کریم
اسماعیل در بیشتر منابع اسلامی، غیر عربی و مرکب از دو واژه «یشمع» (به معنای «یسمع» عربی) و «ایل» دانسته شده است. واژه عبرانی آن «یشمعیل» یا «اسموئیل» و «اصموئیل» است که به معنای «خدایا بشنو» یا «خدا آواز او را میشنود» میباشد[۴].
گفته شده که ابراهیم، هنگام درخواست فرزند از خداوند با این واژه شروع میکرد و هنگامی که دارای اولین فرزند شد همین (یشمعیل) را نام او کرد. آرتور جفری با پژوهشی درباره این واژه، ریشهای کهن برای آن ذکر کرده و نظایر آن را در منابع عبری، حبشی و دیگر زبانهای سامی نشان داده است[۵]. برخی هم، آن را معرّب «اشماعیل» در لغت سریانی دانسته و گفتهاند بر اساس لغت مصریان، «اسماعین» خوانده شده است.
در مورد جزئیات زندگینامه اسماعیل(ع) نمیتوان گزارش مورد توافق و دقیقی ارائه نمود، ولی از روایات و قصص اسلامی میتوان استفاده کرد که: چون «ساره» همسر ابراهیم(ع) نازا بود و میدانست که شوهرش خواهان فرزند است کنیز مصری خود هاجر را به همسری ابراهیم(ع) داد تا شاید صاحب فرزندی شود. «هاجر» پس از همسری با ابراهیم، باردار شد و پسری به دنیا آورد که نام او را اسماعیل نهادند. تولد اسماعیل(ع) در هنگام پیری پدر (بر اساس گزارشی در ۹۹ سالگی ابراهیم(ع)) اتفاق افتاد. از آنجا که ساره خود، فرزندی نداشت پس از تولد اسماعیل(ع)، بر او و مادرش حسادت کرد و زندگی را بر آنان تنگ گرفت. پس به ابراهیم(ع) وحی شد که هاجر و فرزندش را به مکه کوچ دهد. بر طبق کتاب مقدس آن دو به «فاران» کوچ داده شدند؛ برخی «فاران» را کلمهای عبرانی معرب و یکی از نامهای مکه ذکر کردهاند[۶]. اسماعیل در این زمان، شیرخواره یا دو ساله بود. برخی هم او را هفت ساله دانستهاند[۷].
ابراهیم(ع) هاجر و فرزندش را نزدیک خانه کعبه در بیابانی بیآب و علف و خالی از سکنه، تنها با مقداری آب و خرما به امان خدا رها کرد و بازگشت. در راه بازگشت، کنار کوه «کداء» (در ذی طوی) به آنان رو کرد و خطاب به خداوند فرمود: «پروردگارا، برخی از فرزندان خود را در درهای بیکشت سکونت دادم تا نماز برپا دارند. از تو میخواهم تا دلهای مردم را به سوی آنان گرایش دهی و از محصولات، آنان را روزی دهی ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِي وَمَا نُعْلِنُ وَمَا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ﴾[۸]
هاجر و اسماعیل در آن سرزمین خشک و بیکشت مدتی کوتاه ماندند تا آب و آذوقهشان تمام شد و کودک به شدت تشنه شد. هاجر در پی آب به کوه صفا متوجه شد و از کوه صفا به مروه دوید و این رفت و آمد بینتیجه، هفت بار تکرار شد تا با حالت ناامیدی به طرف فرزند خود بازگشت که ناگهان در محل کنونی چاه زمزم با عنایت و رحمت خداوند، متوجه آبی جاری در زیر دست و پای کودک خود شد. خدا را سپاس گفت و از آن آب به فرزندش نوشاند و خود نیز، نوشید تا سیر آب شدند. پس از مدت کوتاهی، گروهی از جُرْهُم و عمالقه با آگاهی یافتن از وجود آب با اجازه هاجر در آن نزدیکی اقامت گزیدند.
ابراهیم(ع) که هر ازگاهی، برای دیدار زن و فرزندش به آنجا میرفت در سومین بازدید با مشاهده جمعیت انبوه در اطراف آنان بسیار خوشحال شد. در یکی از این سفرها، ابراهیم(ع) از جانب خداوند فرمان یافت تا با کمک اسماعیل، کعبه را بنا کنند. آن دو به ساختن و بالا آوردن پایههای آن پرداختند. اسماعیل سنگ میآورد و ابراهیم بنا میکرد و هنگام بالابردن پایههای کعبه، دست به دعا برداشته و از خداوند درخواست کردند تا عمل آنان را بپذیرد و آنان را تسلیم خود سازد و از نسل آنان امتی فرمانبردار خدا پدید آورد﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾[۹]، ﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾[۱۰] که ممکن است به معنای پاک کردن از بتها، شرک و نجاسات یا بنیاد نهادن آن بر طهارت و پاکی باشد.
همچنین در یکی از این سفرها، ابراهیم (در رویارویی صادقانه) فرمان مییابد تا فرزندش را قربانی کند. این فرمان را با اسماعیل در میان میگذارد و او نیز با کمال میل و رضایت میپذیرد. هر دو برای اجرای فرمان الهی آماده میشوند که خداوند قوچی را برای فدیه و قربانی شدن توسط جبرئیل میفرسند و ابراهیم آن را ذبح میکند.
در سفر دیگری که ابراهیم برای دیدار همسر و فرزندش به مکه رفت، دریافت که هاجر از دنیا رفته است. اسماعیل در این هنگام بیست ساله بود که قبل از آن و به هنگام بلوغ از قبیله جُرْهُم همسری اختیار کرده بود و با اشاره پدر، او را طلاق گفت و همسر دیگری از همان قبیله انتخاب نمود که از او، ۱۲ فرزند پسر پیدا نمود. از آن پس، اسماعیل(ع) همواره در خدمت خانه خدا و اداره آن روزگار میگذراند تا اینکه خداوند او را بر قبائل یمن، حضرموت و عمالقه به عنوان پیامبر بر میگزیند.
گفته شده که اسماعیل(ع) پس از گذشت پنجاه سال از پیامبریش در سن ۱۳۰ (یا ۱۳۷ و یا ۱۲۰) سالگی در مکه وفات میکند و نزدیک قبر مادرش در حجر اسماعیل دفن میشود[۱۱].
آیاتی در قرآن وجود دارد که مستقیم یا غیر مستقیم، ویژگیها و صفاتی را برای اسماعیل ذکر میکند؛ مانند:
- بردباری﴿فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ﴾[۱۲]؛
- شکیبا بودن ﴿وَإِسْمَاعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ﴾[۱۳]؛
- از نیکان بودن[۱۴]؛
- از شایستگان بودن ﴿وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ﴾[۱۵]؛
- الگوی هدایت ﴿ وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلاًّ فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِن يَكْفُرْ بِهَا هَؤُلاء فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَّيْسُواْ بِهَا بِكَافِرِينَ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ ﴾[۱۶]؛
- دریافت وحی پیامبران ﴿إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا﴾[۱۷]؛
- دارای فضیلت برتری ﴿وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ﴾[۱۸]؛
- وفاکننده به عهد و پیمان (صادق الوعد) ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا﴾[۱۹]؛
- خشنودی خداوند از او ﴿وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا﴾[۲۰].
پیرامون اسماعیل در عهدین، چنین گزارش شده است: آنگاه ساره، پسر هاجر مصری را که از ابراهیم زاییده بود، دید که خنده میکند. پس به ابراهیم گفت: «این کنیز را با پسرش بیرون کن؛ زیرا که پسر کنیز با پسر من اسحاق، وارث نخواهد بود»، اما این امر به نظر ابراهیم درباره پسرش بسیار سخت آمد. خدا به ابراهیم گفت: «درباره پسر خود و کنیزت به نظر سخت نیاید، بلکه هر آنچه ساره به تو گفته است سخن او را بشنو؛ زیرا که ذریّت تو از اسحاق خوانده خواهد شد و از پسر کنیز نیز، امتی به وجود آورم؛ زیرا که او نسل تو است». بامدادان، ابراهیم برخاسته، نان و مَشکی از آب گرفته به هاجر داد و آنها را بر دوش وی نهاد و او را با پسر روانه کرد. پس رفت و در بیابان بئر شیع میگشت. و چون آب مشک تمام شد، پسر را زیر بوتهای گذاشت و به مسافت تیر پرتابی رفته در مقابل وی بنشست؛ زیرا گفت: «موت پسر را نبینم». و در مقابل او نشسته، آواز خود را بلند کرد و بگریست، و خدا آواز پسر را بشنید و فرشته خدا از آسمان، هاجر را ندا کرده، وی را گفت: «ای هاجر، تو را چه شد؟ ترسان مباش؛ زیرا خدا آواز پسر را در آنجایی که اوست، شنیده است. برخیز و پسر را برداشته، او را به دست خود بگیر؛ زیرا که از او امتی عظیم به وجود خواهم آورد» و خدا چشمان او را باز کرد تا چاه آبی دید. پس رفته، مشک را از آب پرکرد و پسر را نوشانید. و خدا با آن پسر میبود و او نمو کرده، ساکن صحرا شد و در تیراندازی بزرگ گردید. و در صحرای فاران ساکن شد و مادرش، زنی از زمین مصر برایش گرفت[۲۱].
در قرآن از اسماعیل(ع) به عنوان ذبیح نام برده نشده است، ولی در عهد عتیق به صراحت از اسحاق به عنوان قربانی نام میبرد و پس از آنکه فرمان خداوند را به ابراهیم در مورد قربانی کردن پسر خود گزارش میکند ادامه میدهد که: بامدادان، ابراهیم برخاسته، الاغ خود را بیاراست و دو نفر از نوکران خود را یا پسر خویش اسحاق، برداشته و هیزم برای قربانی سوختنی شکسته، روانه شد و به سوی آن مکانی که خدا او را فرموده بود رفت[۲۲].
تعدادی از مفسران و مورخان مسلمان نیز، بر پایه روایاتی، اسحاق را ذبیح دانستهاند در حالی که بیشتر مفسران مسلمان، ذبیح را اسماعیل(ع) دانسته و دلایلی برای آن ذکر کردهاند؛ مانند:
- خداوند پس از بشارت همسر ابراهیم به داشتن فرزندی به نام اسحاق، او را به آمدن یعقوب پس از اسحاق بشارت داد ﴿وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ﴾[۲۳] و این نشانگر زنده ماندن و صاحب نسل شدن اسحاق است و با فرمان ذبح او را در کودکی سازگاری ندارد.
- بشارت به اسحاق ﴿وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ﴾[۲۴]، پس از داستان ذبح، تأیید میکند که ذبیح همان «غلام حلیم» در آیه ﴿فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ﴾[۲۵] است که بر اسماعیل منطبق میشود.
- اگر فرمان ذبح در حجاز و مکه باشد ذبیح اسحاق نیست؛ زیرا اسحاق به مکه نرفت و اسماعیل نیز پس از رفتن به مکه به شام بازنگشت و وجود قربانگاه در حجاز، ذبیح بودن اسماعیل را تأیید میکند[۲۶].
علامه طباطبایی روایاتی که ذبیح را اسحاق میداند به خاطر مخالفت آنها با قرآن، مردود دانسته است[۲۷].[۲۸]
ذکر اسماعیل در قرآن
در قرآن مجید نام اسماعیل یازده بار ذکر گردیده.
به موجب آیه ۱۱۹ از سوره بقره، ابراهیم و اسماعیل مأمور میشوند که خانه کعبه را برای زیارت کنندگان تطهیر کنند. و به موجب آیه ۱۲۱ از همین سوره اسماعیل با ابراهیم در بالا بردن پایه کعبه همکاری کرده است. در چند مورد نام اسماعیل با ابراهیم و اسحاق یاد شده و در سوره ابراهیم حضرت، ابراهیم خدا را سپاس میگوید که در زمان پیری به وی اسماعیل و اسحاق را بخشیده است. در سوره انعام و صنام اسماعیل با الیسع و یونس یعنی در ردیف پیامبرانی که بعد از حضرت موسی بودهاند آمده و در سوره مریم، پس از قصه حضرت ابراهیم اشارهای به داستان موسی و هارون رفته و سپس دو آیه درباره اسماعیل وجود دارد که ترجمهاش چنین است: در کتاب «یعنی در قرآن» اسماعیل را یاد کن که او صادق الوعد و رسول و نبی بود اهل خود را (به زعم مفسرین امت خویش را) به نماز و زکوة امر میکرد و اعمالش نزد پروردگار پسندیده بود.
ذکر اسماعیل با الیسع در سوره انعام و صو همچنین ذکر وی در سوره مریم پس از قصه موسی و هارون، موجب آن شده که بعضی مفسرین، اسماعیل را در این آیات فرزند ابراهیم ندانند بلکه او را اسماعیل بن حزقیل یکی از انبیاء بنی اسرائیل بشناسند.
شاید مراد از اسماعیل در آیات مزبور شموئیل آخرین قاضی بنی اسرائیل باشد که سمت نبوت هم داشته و در زبور باب ۶ آیه ۹۹ و در رساله عبرانیان باب ۳۲ آیه ۱۱، شموئیل با موسی و هارون یاد شده است، به نقل تورات پدر شموئیل القانه و مادرش حنا نام داشته و پدرش از قبیله لاویان بوده است.
تولد شموئیل در «رامه» نزدیک کوه «افرایین» اتفاق افتاد. والدینش او را وقف معبد کردند و به «عیلی» کاهن سپردند. شموئیل از زمان کودکی مهبط الهام الهی شد و بعد از «عیلی» مسند قضا را به جای او اشغال کرد. وضع سیاسی و اخلاقی اسباط دوازده گانه را سر و صورتی داد و آنان را به ترک بت پرستی واداشت. چون شموئیل به سن پیری رسید، بنی اسرائیل وی را از کار ناتوان پنداشتند و از وی خواستند که بر آنها پادشاهی بگمارد. شموئیل نخست شاؤل و پس از وی داوود را به پادشاهی انتخاب کرد.
قرآن مجید به این قصه در سوره بقره آیه ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ﴾[۲۹] اشاره فرموده است و پادشاه مبعوث از طرف این پیغمبر در قرآن مجید طالوت معرفی شده است.
به موجب تلمود، کتاب روت و کتاب داوران که جزء کتب عهد عتیق هستند به شموئیل منسوباند، در تفسیر صافی از کتاب کافی چنین نقل شده: اسماعیل را از آن جهت خداوند، صادق الوعد نامیده است که اسماعیل با مردی در مکانی وعدۀ ملاقات گذاشت و یکسال در انتظار او ایستاد تا وی را دیدار کرد در همین تفسیر روایت دیگری است که اسماعیل با شخصی وعدهای گذاشته و یکسال در انتظار او مانده است. (البته میبایست وعدۀ مهمی در میان باشد ولی وعده ملاقات در مکان خاص بعید مینماید). در تفسیر صافی از «کتاب علل» منقول است که اسماعیل فرزند ابراهیم پیش از پدر وفات کرده است و مراد از اسماعیل در این آیه، پیغمبری از پیغمبران بنی اسرائیل است که کفار، پوست از سر و صورت او برداشتند. فرشتهای بر او نازل شد و به وی عرضه داشت که هر چه دستور دهد مجری خواهد شد اسماعیل پاسخ گفت که تأسی به انبیاء کرده است. (مراد این است که زجر خود را در راه حق امری ناچیز شناخته است).
در قرآن مجید، دیگر راجع به اسماعیل اثری دیده نمیشود فقط داستان ذبح در سوره صافات مذکور است که مفسرین در شخص موضوع آن اختلاف دارند: عدهای اسحاق را ذبیح میدانند و میگویند میبایست ذبیح همان شخص مبشربه باشد و حضرت ابراهیم به تولد اسحاق بشارت داده شده است. عدهای دیگر معتقدند که چون در سورۀ صافات قبل از بیان قصة ذبح آیه ﴿إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ﴾[۳۰] و پس از قصه ذبح ﴿وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ﴾[۳۱] مذکور است میبایست مبشربه در آیه اول غیر از مبشربه در آیه دوم باشد و وصف غلام حلیم با اسماعیل مناسب است نه با اسحاق.
از جانب دیگر در تورات مندرج است که حضرت ابراهیم به ذبح فرزند یگانه خود مأمور گردیده و فرزند یگانه او اسماعیل بوده است چه اسماعیل ده سال پیش از اسحاق متولد شده و عبارت «بلغ معه السعی» نشان میدهد که ذبیح، کودکی بوده است میان سن هفت و ده. به علاوه روایتی است که به موجب آن عمر بن عبدالعزیز از یک نفر یهودی که به اسلام مشرف شده بود راجع به اختلاف درباره ذبیح سؤال کرد آن یهودی جواب داد که علماء یهود نیز اسماعیل را ذبیح میدانند لکن از باب حسد کتمان میکنند و ذبح را به اسحاق پدر اسرائیل سر سلسله خویش نسبت میدهند.
«دکتر آبراهام جیجر» هم عقیده با ما است و اسماعیل را ذبیح میداند.[۳۲]
داستان اسماعیل در تورات
بنا بر مندرجات تورات، ساره زوجه ابراهیم که خود، نازا بود کنیز خویش هاجر مصری را به ابراهیم بخشید و اسماعیل برای ابراهیم از هاجر متولد گردید.
چون کمی از سن اسماعیل گذشت، سازه بر هاجر و اسماعیل رشک برد و از ابراهیم خواست که ایشان را از نزد خود براند به این ترتیب اسماعیل و هاجر در صحرای فاران ساکن گردیدند و اسماعیل اولین فرزند ابراهیم است که در زمین مشرق ساکن گردیده و میبایست مسکن وی از مسکن ابراهیم زیاد فاصله نداشته باشد زیرا هنگام دفن ابراهیم، اسماعیل حاضر بوده است.
بر حسب تورات، اسماعیل پدر دوازده فرزند بوده است و فرزندان وی در تورات به نام ذکر شدهاند. اسماعیل هنگام وفات صد و سی و هفت سال داشته لکن پس از دوران کودکی از وی اثری در تورات دیده نمیشود جز آنکه دختر خود را که خواهر «نبایوت» بود به «عیسو» فرزند اسحاق به زنی داده است و این واقعه میبایست در آخر عمر او اتفاق افتاده باشد.[۳۳]
روایات اسلامی درباره اسماعیل
برحسب روایات اسلامی هاجر از نزد بانوی خود ساره گریخت، در بیابان آوازی شنید که وی را به مراجعت دعوت کرد و به او مژده داد که آبستن است و از فرزند او امتی بزرگ به وجود خواهد آمد، هاجر برگشت و پس از گذشتن دوران حمل، اسماعیل از او متولد گردید. چون اسماعیل هفت ساله شد ساره خواست که اسماعیل و هاجر از او دور باشند ابراهیم هاجر و فرزند او را به بیابان مکه برد و ایشان را در آن بیابان رها کرد. تشنگی بر اسماعیل مسلط شد، هاجر بالای کوه صفا رفت که به اطراف بنگرد تا مگر چشمه آبی بیابد و چون آب نیافت، از کوه صفا پایین آمد و تا کوه مروه هفت بار سعی کرد.
گفتهاند علت تشریع سعی میان صفا و مروه همین واقعه هاجر بوده است. (شاید کلمه سعی در آیه کریمه ﴿فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ﴾[۳۴] موجب ارتباط سعی میان صفا و مروه با هاجر مادر اسماعیل شده باشد).
میگویند جبرئیل در این حال به هاجر برخورد و از او پرسید که ابراهیم، تو و فرزندت را به امید که در این بیابان گذاشته است؟ هاجر پاسخ داد به امید خدا. جبرئیل گفت بدانید که توفیق و رستگاری از آن شماست. آنگاه او آب زمزم را برای ایشان از زمین بر آورد.
بعضی گفتهاند که اسماعیل پا بر زمین سائید و از زیر پای او آب زمزم جوشیدن گرفت و هاجر آب را با مشت بر میداشت و در مشک میریخت.
باز گفتهاند کد قبیلة جرهم که در نزدیکی مکه اقامت داشتند از دور دیدند که در زمین مکه مرغان و پرندگان فرود میآیند، حدس زدند که در آن سرزمین آب موجود است از این روی پیش هاجر آمدند و از او اجازه خواستند که نزدیک آن آب ساکن گردند و هاجر به ایشان اجازه داد. مردم جرهم به زبان عربی تکلم میکردند و اسماعیلزبان ایشان را آموخت و از این قبیله دختری برای خود گرفت.
روزی ابراهیم از ساره اجازه خواست که به دیدن هاجر و اسماعیل برود ساره با این درخواست موافقت کرد به شرط اینکه در خانه آنها قدم نگذارد. ابراهیم به خانه اسماعیل آمد در این وقت هاجر مرده بود و اسماعیل هم برای صید به خارج رفته بود. زن اسماعیل از ابراهیم پذیرائی نکرد، ابراهیم به وی گفت وقتی که شوهرت از شکار بازگشت به او بگو که آستانه خانداش را عوض کند چون زن این پیام را به اسماعیل رسانید، اسماعیل دانست که پدر از ازدواج او راضی نبوده لذا زن خود را طلاق داد و زن دیگری از قبیله جرهم گرفت. سال دیگر ابراهیم با اذن ساره به دیدن اسماعیل آمد. این بار هم اسماعیل به شکار رفته بود اما زنش نان و گوشت برای ابراهیم آورد و از او کاملا پذیرائی کرد و از وی اجازه خواست که سرش را بشوید اما چون ابراهیم نمیتوانست پیاده شود، اول با درخواست او موافقت نکرد لکن زن اصرار ورزید. زوجه اسماعیل برای رفع عذرابراهیم سنگی آورد و زیر پای راست او گذاشت و طرف راست او را شست. آنگاه سنگی را به طرف چپ منتقل کرد و قسمت چپ سر او را شستشو داد. میگویند اثر پای ابراهیم بر آن سنگ باقی ماند و این سنگ مقام ابراهیم است. قول صحیح آن است که مقام ابراهیم بر آن سنگی اطلاق میشود که ابراهیم بر آن بالا رفته و دیوار کعبه را بالا برده است.
قصه پیدا شدن چشمه برای اسماعیل، در کتاب پرقی ربی «الیعازر» باب ۳۰ و در (Pentateuque) Alkout Simeoni مسطور است و مفاد آن مسطورات چنین است: «اسماعیل از خدا خواست که او را از تشنگی نمیراند و در حالی که روی بستر خار خوابیده بود دعا کرد و در غروب جمعه چشمه ظاهر گردید».
قصهدیدار ابراهیم متوالیا دو زوجه اسماعیل را که قصاصان اسلامی نقل میکنند با اندک تفاوتی در پرقی ربی الیعازر باب ششم و Alkout Simeoni پان تاتوک ۹۵ و در مدراش Haggadol طبع Schechter صفحه ۳۱ دیده میشود.
در روایات عرب قصه بنای کعبه به دست ابراهیم و اسماعیل موجود است و نسابان عرب سلسله نسب عدنانیان را به اسماعیل میرسانند. بعضی از اعراب، عدنان را از اولاد نابت بن اسماعیل و برخی از اولاد قیدار بن اسماعیل دانستهاند و عدهای هم نسب قحطان یعنی اعراب یمن را نیز به اسماعیل میرسانند و در اشعار شعرای عصر بنی امیه انتساب ایرانیان به ابراهیم دیده شده است ولی گویا ناشی از نسبت قحطانیان و یمانیان بد اسماعیل باشد.
بنی اسماعیل، در شمال عربستان ساکن بودهاند زیرا اخلاق نژادی این قوم در مردم شمال یافت میشود. بعد از آن در طی قرون، بنی اسماعیل با مردم جنوب آمیختهاند و این آمیزش سبب آن شده که قحطانیان هم خود را به اسماعیل منتسب کنند و چون عدهای از ایرانیان، ساکن یمن شدند و حتی مدتی بر این سرزمین حکومت کردهاند، موقع سیاسی ایشان شاید اقتضا میکرده خود را از نسل اسماعیل معرفی کنند و مفاخرات و مبارزاتی که میان قحطانیها و عدنانیها پیدا شده به این عقیده قوت داده است.
راویان عرب هاجر را شاهزاده میشناسند و این مطلب در مدراش تکوین رباح باب ۴۵ شماره ۲ به این نحو تأیید شده: «فرعون دختر خود را به ساره تقدیم میدارد و میگوید خدمتگزاری ساره برای وی بهتر از فرمانفرمائی در خانه سلطنتی است».[۳۵]
پانویس
- ↑ "و هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه (کعبه) را فرا میبردند (گفتند): * پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور) و شیوههای پرستشمان را به ما بنما و توبه ما را بپذیر بیگمان تویی که توبهپذیر مهربانی * پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیههایت را برای آنها میخواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی میآموزد و به آنها پاکیزگی میبخشد، برانگیز! بیگمان تویی که پیروزمند فرزانهای" سوره بقره، آیه ۱۲۷الی ۱۲۹.
- ↑ "و در این کتاب، اسماعیل را یاد کن که او درستپیمان و فرستادهای پیامبر بود" سوره مریم، آیه ۵۴.
- ↑ سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۱۱۷.
- ↑ اعلام قرآن؛ اعلام القرآن.
- ↑ واژههای دخیل، ص۱۲۲.
- ↑ داستان پیامبران.
- ↑ اعلام القرآن.
- ↑ «پروردگارا! تو آنچه را پنهان یا آشکار میداریم میدانی و هیچ چیز در زمین و آسمان بر خداوند پوشیده نیست» سوره ابراهیم، آیه ۳۸.
- ↑ «و هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه (کعبه) را فرا میبردند (گفتند): پروردگارا! از ما بپذیر، بیگمان تویی که شنوای دانایی» سوره بقره، آیه ۱۲۷.
- ↑ «پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور) و شیوههای پرستشمان را به ما بنما و توبه ما را بپذیر بیگمان تویی که توبهپذیر مهربانی» سوره بقره، آیه ۱۲۸.
- ↑ اعلام القرآن؛ اعلام قرآن؛ دائرة المعارف قرآن کریم.
- ↑ «پس او را به پسری بردبار مژده دادیم» سوره صافات، آیه ۱۰۱.
- ↑ «و اسماعیل و ادریس و ذو الکفل را (یاد کن) که همه از شکیبایان بودند» سوره انبیاء، آیه ۸۵.
- ↑ ﴿متن﴾ ص/۴۸.
- ↑ «و آنان را در بخشایش خویش در آوردیم؛ بیگمان آنها از شایستگان بودند» سوره انبیاء، آیه ۸۶.
- ↑ «و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را (نیز راهنمایی کردیم) و همه را بر جهانیان برتری دادیم. و (نیز) برخی از پدران و فرزندزادگان و برادران ایشان را؛ و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم. این رهنمود خداوند است که هر یک از بندگان خود را بخواهد با آن رهنمون میشود و اگر شرک ورزیده بودند آنچه میکردند تباه میشد. آنان کسانی هستند که به آنها کتاب و داوری و پیامبری دادیم؛ اگر اینان به آن کفر ورزند، گروهی را بر آن گماردهایم که بدان کفر نمیورزند. آنان کسانی هستند که خداوند رهنماییشان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن! بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمیخواهم؛ آن جز یاد کردی برای جهانیان نیست» سوره انعام، آیه ۸۶-۹۰.
- ↑ «ما به تو همانگونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی، و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی فرستادیم و به داود زبور دادیم» سوره نساء، آیه ۱۶۳.
- ↑ «و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را (نیز راهنمایی کردیم) و همه را بر جهانیان برتری دادیم» سوره انعام، آیه ۸۶.
- ↑ «و در این کتاب، اسماعیل را یاد کن که او درستپیمان و فرستادهای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۴.
- ↑ «و خانواده خود را به نماز و زکات فرمان میداد و نزد پروردگار خویش پسندیده بود» سوره مریم، آیه ۵۵.
- ↑ عهد عتیق، پیدایش، ۲۱/۲۱ – ۹.
- ↑ عهد عتیق، پیدایش، ۲۲، ۴.
- ↑ «و همسر او، ایستاده بود و خندید آنگاه ما به او مژده اسحاق و از پی اسحاق، یعقوب را دادیم» سوره هود، آیه ۷۱.
- ↑ «و بدو اسحاق را نوید دادیم که پیامبری از شایستگان بود» سوره صافات، آیه ۱۱۲.
- ↑ «پس او را به پسری بردبار مژده دادیم» سوره صافات، آیه ۱۰۱.
- ↑ ترجمه المیزان، ج۷، ص۳۲۴؛ ج۱۱، ص۳۴۴؛ ج۱۷، ص۲۳۳ و ۲۳۵؛ کشف الاسرار، ج۸، ص۲۸۷، ۲۹۳؛ دائرة المعارف قرن کریم.
- ↑ المیزان، ج۱۷، ص۲۳۵.
- ↑ نوریها، حسن علی، مقاله «اسماعیل»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص 246-249.
- ↑ «آیا به (سرگذشت) بزرگان بنی اسرائیل پس از موسی ننگریستهای که به پیامبری که داشتند گفتند: پادشاهی بر ما بگمار تا در راه خداوند کارزار کنیم». سوره بقره، آیه ۲۴۶.
- ↑ «گفتند: مهراس! ما تو را به پسری دانا نوید میدهیم» سوره حجر، آیه ۵۳.
- ↑ «و بدو اسحاق را نوید دادیم که پیامبری از شایستگان بود» سوره صافات، آیه ۱۱۲.
- ↑ خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص 128-130.
- ↑ خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص130-131.
- ↑ «و چون در تلاش، همپای او گشت (ابراهیم) گفت: پسرکم! من در خواب میبینم که تو را سر میبرم پس بنگر که چه میبینی؟ گفت: ای پدر! آنچه فرمان مییابی انجام ده که- اگر خداوند بخواهد- مرا از شکیبایان خواهی یافت» سوره صافات، آیه ۱۰۲.
- ↑ خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص131-133.