هارون الرشید عباسی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
عصر هارون دوران طلایی [[حکومت عباسی]] است. این [[حکومت]] در دوران او به درجهای رسید که پیش از آن نرسیده بود و مرکز [[تجارت]] جهانی و [[کعبه]] [[آمال]] مردان علم و ادب شد؛ اما [[شخصیت]] وی بیش از آنکه نمایانگر [[تاریخ]] [[انسان]] باشد، نشان دهنده تاریخ دوران او است.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص۸۸.</ref> | عصر هارون دوران طلایی [[حکومت عباسی]] است. این [[حکومت]] در دوران او به درجهای رسید که پیش از آن نرسیده بود و مرکز [[تجارت]] جهانی و [[کعبه]] [[آمال]] مردان علم و ادب شد؛ اما [[شخصیت]] وی بیش از آنکه نمایانگر [[تاریخ]] [[انسان]] باشد، نشان دهنده تاریخ دوران او است.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص۸۸.</ref> | ||
==[[هارون الرشید]](۱۷۰-۱۹۳ ق.)== | |||
[[هارون]] در همان شبی که [[هادی]] درگذشت به [[خلافت]] رسید. به گفته [[ابن اثیر]] چون هادی به [[قتل]] رسید، [[خزیمة بن خازم]] در نیمههای شب بر سر [[جعفر بن هادی]] آمد و او را از [[خواب]] برانگیخت و با [[ارعاب]] و [[تهدید]] برای هارون از وی [[بیعت]] گرفت<ref>الکامل، ج۶، ص۱۰۷.</ref>. هارون خلافت خود را مدیون مادرش و کوششهای بیدریغ [[یحیی]] بن خالد [[برمکی]] بود؛ از اینرو از آغاز خلافتش، [[خیزران]] بر امور [[تسلط]] یافت و با کمک یحیی برمکی [[کارها]] را به دست گرفت. یحیی که به دلیل [[پشتیبانی]] از هارون در [[زندان]] هادی به سر میبرد، بلافاصله پس از آنکه هارون به خلافت رسید، از زندان [[رهایی]] یافت و [[خلیفه]] [[مقام وزارت]] را به او سپرد و [[فرمان]] داد تا خبر [[مرگ]] هادی و خلافت وی را به همه ولایات گزارش کند و از [[امیران]] و [[سپاهیان]] برای او بیعت بگیرد.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۵۲.</ref>. | |||
==[[قیام یحیی بن عبدالله]]== | |||
[[یحیی بن عبدالله بن حسن بن حسن]]{{ع}} [[برادر]] [[نفس زکیه]] و از داعیان و [[مبلغان]] او بود. چون [[قیام نفس زکیه]] با [[شکست]] رو به رو شد و پیروانش مورد تعقیب [[آل عباس]] قرار گرفتند، یحیی که در [[ری]] و [[طبرستان]] به کار [[دعوت]] مشغول بود به دیار [[دیلم]] رفت و [[مردم]] آنجا را به [[امامت]] خویش فرا خواند<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۰۹. </ref>. آنان با [[شور]] و [[شوق]] بسیار دعوتش را پذیرفتند و با وی بیعت کردند و او را فرمانروای دیلم خواندند<ref>تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۲۸.</ref>. در نتیجه، کار یحیی بالا گرفت و [[امنیت]] [[دولت عباسی]] را به خطر افکند. هارون الرشید برای از بین بردن یحیی، [[امارت]] [[خراسان]]<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۰۷.</ref> و طبرستان را به [[فضل بن یحیی برمکی]] داد و او را با پنجاه هزار سپاهی برای دفع یحیی گسیل کرد<ref>الفخری، ص۲۶۵.</ref>. فضل پس از [[کوشش]] بسیار، سرانجام، یحیی را به [[صلح]] متمایل کرد، بدین شرط که هارون [[امان]] نامهای به خط خود برای وی بفرستد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۱۲.</ref>. [[هارون]] [[امان]] نامهای که قاضیان و بزرگان [[بنیهاشم]] نیز آن را [[تأیید]] کرده بودند با هدایای بسیار برای [[یحیی]] فرستاد. در نتیجه، یحیی به همراه فضل به [[بغداد]] آمد و هارون مقدم وی را گرامی داشت؛ اما اندکی بعد یحیی را در خانهاش بازداشت و [[فقیهان]] و قاضیان را به صدور فتوایی مبنی بر [[مشروعیت]] نقض آن [[پیمان]] [[نامه]] فرا خواند و سپس یحیی را به [[قتل]] رسانید<ref>طبری چگونگی این موضوع را به تفصیل آورده است (نک: تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۲۸-۶۳۳).</ref>. قتل یحیی نه تنها از [[نفوذ]] [[علویان]] در [[دیلم]] و [[گیلان]] و [[طبرستان]] نکاست، زمینه مناسبی نیز برای تأسیس دومین [[دولت]] مستقل [[شیعی]] در قلمرو [[خلافت عباسی]]، یعنی علویان طبرستان فراهم ساخت.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۵۳.</ref>. | |||
==مسأله [[جانشینی]]== | |||
هارون الرشید به [[سال ۱۷۵ ق]]. به تعیین [[جانشینان]] خود پرداخت<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۰۸.</ref>. وی فرزندش محمد را که بعدها [[لقب]] [[امین]] گرفت و مادرش، [[زبیده]]، از [[نوادگان]] [[منصور]] بود بر فرزند بزرگترش عبدالله که از کنیزی [[ایرانی]] بود مقدم داشت و [[ولیعهد]] خویش نمود و به [[سال ۱۸۳ ق]]. عبدالله را که بعدها لقب [[مأمون]] گرفت [[جانشین]] دوم خویش کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۱۵.</ref> و برای جلوگیری از بروز [[اختلاف]] و درگیری میان آنان، پیمان نامهای، متضمن سوگندهای فراوان و [[گواهی]] فقیهان و قاضیان و بزرگان [[خاندان عباسی]]، به امضای آن دو رسانید و [[فرمان]] داد که آن را در [[خانه کعبه]] بیاویزند<ref>متن کامل پیمان نامه را در تاریخ الیعقوبی ببینید (ج ۲، ص۴۱۶ به بعد).</ref>. پس از چندی در [[سال ۱۸۹ ق]]. پسر دیگرش قاسم را نیز جانشین سوم خویش کرد، به شرط آنکه مأمون در [[زمان]] [[خلافت]] خود [[اختیار]] [[خلع]] او را داشته باشد؛ اما چنانکه در بخشهای دیگر بیان خواهیم کرد، با این همه [[دوراندیشی]] و [[احتیاط]]، تعیین جانشینان متعدد سرانجام نتایج نامطلوبی به بار آورد و برخلاف [[انتظار]] هارون، زمینه درگیریهای خانمانسوز داخلی را فراهم کرد و بخش عظیمی از [[اقتدار]] نظامی و [[سیاسی]] [[دستگاه خلافت]] [[عباسی]] را بر باد داد و زمینه [[قدرت]] نمایی مدعیان و [[مخالفان]] [[دولت عباسی]] را فراهم آورد.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۵۴.</ref>. | |||
==[[جنگهای داخلی]]== | |||
به [[سال ۱۷۵ ق]]. و در [[زمان]] [[حکومت]] [[طیفور بن عبدالله حمیری]] در سند، درگیری میان [[اعراب]] [[یمنی]] و نزاری اوج گرفت. طیفور کسانی را برای فرو خواباندن [[درگیریها]] گسیل کرد؛ اما چون در این کار [[توفیق]] نیافت، [[هارون الرشید کثیر بن سالم]] را به جای او به سند فرستاد. کثیر با [[تندی]] و [[خشم]] سعی کرد بر اوضاع مسلط شود، اما اقدامات وی نیز به نتیجه نرسید و این درگیریها همچنان برجا بود تا آنکه به [[سال ۱۸۴ ق]]، [[داود بن یزید بن حاتم مهلبی]] به [[امارت]] سند رسید. وی با [[خشونت]] بسیار بر نزاریان [[حمله]] برد و گروه زیادی از آنان را به [[قتل]] رسانید و شهرهای آنان را به باد [[غارت]] و ویرانی داد و [[عاقبت]]، [[امنیت]] را در آن دیار برقرار ساخت<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۰۹.</ref>. | |||
همچنین، به [[سال ۱۷۶ ق]]. درگیری بزرگی میان یمنیها و مضریها در [[شام]] در گرفت که بر اثر آن، گروه بسیاری کشته شدند و [[هارون موسی بن یحیی برمکی]] را به شام فرستاد و او پس از مدتی [[فتنه]] را خوابانید و اوضاع را آرام کرد. | |||
دیگر، [[شورش]] [[عامر بن عماره]] به سال ۱۷۶ ق. در حَوران [[دمشق]] بود؛ نیز خروج [[ولید بن طریف حوری]] به [[سال ۱۷۹ ق]]. در جزیره<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۱۰-۴۱۱.</ref> و شورش [[هیصم بن عبدالمجید همدانی]] در [[یمن]] که هیچکدام خطر بزرگی برای [[خلافت]] هارون ایجاد نکردند و سرانجام [[سرکوب]] شدند.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۵۴.</ref>. | |||
==تشکیل نخستین [[دولت]] مستقل [[شیعی]] ([[ادارسه]])== | |||
[[ادریس بن عبدالله بن حسن بن حسن]]{{ع}} [[برادر]] دیگر [[محمد نفس زکیه]] و یکی از داعیان او بود. وی چندی پس از [[شکست]] [[قیام نفس زکیه]]، در [[قیام فخ]] (۱۶۹ ق.) در [[مدینه]] شرکت کرد و چون این [[قیام]] بهشدت و بهسرعت سرکوب شد، ناچار به [[مصر]] و سپس به مراکش گریخت<ref>مقاتل الطالبیین، ص۲۹۷.</ref>. در آنجا بربران [[قبیله]] زناته [[ادریس]] را به اعتبار [[علوی]] بودنش به [[پیشوایی]] خود برگزیدند و ادریس به [[یاری]] آنان اولین [[دولت]] مستقل [[شیعی]] را در [[شهر]] فاس بنیاد نهاد<ref>ابن ابی زرع، روض القرطاس فی اخبار ملوک المغرب، ص۱۵.</ref>. [[هارون]] از خطر دولت نوپای ادریس بهشدت هراسان شد؛ از اینرو در صدد بر آمد که سپاهی برای دفع وی گسیل کند، اما به دلیل دوری و [[دشواری]] راه و [[اشتغال]] به [[جنگهای داخلی]]، از این کار منصرف شد و بنا به پیشنهاد [[یحیی]] [[برمکی]]، [[سلیمان]] بن [[جریر]] را - که به [[شماخ]] ملقب بود. [[مأمور]] [[قتل]] وی کرد<ref>تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۰۰.</ref>. شماخ نزد ادریس رفت و ادعا کرد که پزشک و از [[شیعیان]] است. ادریس مقدم وی را گرامی داشت و از خاصان خود قرار داد. شماخ در [[فرصت]] مناسب ادریس را به قتل رسانید و [[سرپرستی]] [[برید]] [[مصر]] را جایزه گرفت<ref>تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۰۰.</ref>. به دنبال این حادثه، [[یاران]] و علاقهمندان ادریس نام نوزاد متولد نشده وی را ادریس نهادند و او را به [[رهبری]] خود برگزیدند. ادریس دوم بنیانگذار [[واقعی]] دولت ادریسیان است و پس از [[امویان]] [[اندلس]]، دومین دولت مستقلی است که از پیکره [[عظیم]] [[خلافت عباسی]] جدا شد<ref>البته، در صورتی که دولتهای محلی و کوچک و کوتاه مدتی را که خوارج در جای جای قلمرو امویان پدید آوردند، به شمار نیاوریم.</ref>.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۵۵.</ref>. | |||
==[[تأسیس دولت]] نیمه مستقل [[اغالبه]] (۱۸۴-۲۹۷ ق.)== | |||
پس از [[استقلال]] کامل ادریسیان ([[ادارسه]]) و [[ناامیدی]] [[عباسیان]] از [[سرکوب]] آنان، هارون الرشید برای آنکه از خطر حملات [[آل]] ادریس به قلمرو [[خلافت]] در [[امان]] ماند، به [[ابراهیم بن اغلب]] اجازه داد تا با اختیارات بسیار بر [[افریقیه]](تونس) [[حکم]] راند<ref>الکامل، ج۶ ص۱۰۶.</ref>. | |||
اغلب، [[پدر]] ابراهیم، از [[سرداران]] [[خراسانی]] [[سپاه]] [[عباسی]] بود. کار آن [[خاندان]] از آنجا بالا گرفت که هارون الرشید به [[سال ۱۷۰ ق]]. [[حکومت]] نواحی زاب را به ابراهیم سپرد به دنبال اوجگیری کار [[ادارسه]] در شمال افریقا [[هارون]] به توصیه [[هرثمة بن اعین]] که از کفایت [[ابراهیم]] [[آگاه]] بود، [[حکومت]] ناحیه تونس را در برابر پرداخت سالانه ۴۰ هزار دینار به وی داد. ابراهیم به [[سال ۱۸۴ ق]]. راهی افریقیه شد و [[متعهد]] گردید که علاوه بر [[سرکوب]] [[شورشهای خوارج]] و بربران [[یاغی]]، ادریسیان را از تعرض به قلمرو [[عباسیان]] باز دارد. وی در [[سال ۱۸۵ ق]]. شهری به نام [[عباسیه]] در کنار قیروان بنا نهاد و تمام همّ خود را در سرکوب شورشهای خوارج و [[فتنه]] گران بربر به کار بست و روشی [[مسالمت]] آمیز با ادریسیان در پیش گرفت. | |||
[[جانشینان]] ابراهیم با استفاده از آرامشی نسبی که او برایشان فراهم ساخته بود، به توسعه مرزهای زمینی و دریایی خود پرداختند. آنان علاوه بر نیروی زمینی، یک نیروی دریایی [[قدرتمند]] نیز پدید آوردند و سواحل ایتالیا، فرانسه و ساردنی (سردانیه) را در دریای مدیترانه مورد تاخت و تاز قرار دادند و جزایر [[سیسیل]](صقلیه) و مالتا را [[تصرف]] کردند. [[امارت]] اغلبیان در افریقیه به دلیل توجه آنان به کارهای عمرانی، [[فرهنگی]] و مذهبی از جمله بنای [[مساجد]]، حفر ترعهها و قنوات و دیگر کارهای عامالمنفعه [[مقبولیت]] عام یافت. با این همه به دلیل فعالیتهای دو رقیب قدرتمند، یعنی ادارسه و [[فاطمیان]] بر [[ضد]] آنان با [[اقتدار]] این [[خاندان]] از اواخر [[قرن سوم هجری]] رو به افول نهاد تا سرانجام در ۲۹۶ ق. در [[زمان]] زیادة [[الله]] سوم به وسیله فاطمیان یکسره از میان رفت<ref>برای آشنایی با نام امیران اغلبی نک: بوسورث، کلیفورد ادموند، سلسلههای اسلامی، ترجمه فریدون بدرهای، ص۵۱ (تفصیل مطلب درباره اغلبیان در درس تاریخ اسلام ۳ خواهد آمد).</ref>.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۵۶.</ref>. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |
نسخهٔ ۲۵ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۲۹
شناخت هارون الرشید[۱]
او هارون، ابوجعفر فرزند مهدی قریشی هاشمی بود. [در سال ۱۴۵ در شهر ری به دنیا آمد]. مادرش کنیزی به نام خیزران بود. بعد از مرگ برادرش، هادی، در ربیع الاول ۱۷۰ ق./ ایلول ۷۸۶ م. در بیست و شش سالگی و بنابر وصیت پدرش، مهدی - که او را ولیعهد کرده بود- به عنوان خلیفه با او بیعت شد. علایم پاکنژادی و تیزهوشی از دوران کودکی در او نمایان بود. هنگامی که جوان شد، پدرش تصمیم گرفت او را ولیعهد اول خود قرار دهد و خیزران او را در این خصوص تشویق کرد؛ زیرا مادرش او را بر برادرش، هادی، ترجیح میداد.
هارون از مشهورترین خلفای عباسی به حساب میآید. شهرت او از شرق فراتر رفت و به غرب رسید، به گونهای که غرب درباره وی به تحلیل و پژوهش پرداخت و برخی از پادشاهان اروپا کوشیدند به او نزدیک و با او دوست شوند. در اخبار مربوط به هارون، حقایق تاریخی با خیالبافی آمیخته شده و وی با مجموعه صفتهایی متضاد توصیف شده است که به ندرت در یک شخص جمع میشود. او فرد سیاسی با تجربهای بود که قاطعیت و خشونت منصور و شیوههای او همراه با انعطاف پذیری آشکار و بخشش برای جلب مردم در او وجود داشت وی به کارهای مردم بسیار توجه داشت؛ در بازارها میگشت و به طور ناشناس به مجالس آمد و شد میکرد تا بر احوال مردم آگاه شود؛ احساساتی، تند مزاج و نازک دل بود؛ عصبانی میشد و در انتقام گرفتن افراط میکرد؛ گاهی احساس همدردی میکرد و میگریست و مهربانی و دلسوزی بسیاری از خود نشان میداد...[۲].
شعر، ادب و فقه را دوست داشت؛ شعرا، خوانندگان، ادبا و فقیهان را به خود نزدیک کرد و آنان را بزرگ داشت؛ حرکت تعریب (عربی کردن) را تشویق کرد، پیدا است که او زمینههای شعر و ادب داشت؛... جلسات شبانه او با گفتگوهای فکری در سطحی بالا معروف بود.
در حقیقت این تصویر متضاد از هارون، بازتاب دورانی بود که در آن میزیست؛ نوع تربیتی که شده بود و نیز برخاسته از طبیعت روحی وی بود. از سویی عصر او به موجب درآمد و اموال فراوان و پیشرفت در علم و فلسفه، دوران ناز و نعمت و غرق شدن در تمدن بود و از سوی دیگر او در محیطی راحت و مرفه تربیت و به روش فرماندهی جهادی بزرگ شده بود.
عصر هارون دوران طلایی حکومت عباسی است. این حکومت در دوران او به درجهای رسید که پیش از آن نرسیده بود و مرکز تجارت جهانی و کعبه آمال مردان علم و ادب شد؛ اما شخصیت وی بیش از آنکه نمایانگر تاریخ انسان باشد، نشان دهنده تاریخ دوران او است.[۳]
هارون الرشید(۱۷۰-۱۹۳ ق.)
هارون در همان شبی که هادی درگذشت به خلافت رسید. به گفته ابن اثیر چون هادی به قتل رسید، خزیمة بن خازم در نیمههای شب بر سر جعفر بن هادی آمد و او را از خواب برانگیخت و با ارعاب و تهدید برای هارون از وی بیعت گرفت[۴]. هارون خلافت خود را مدیون مادرش و کوششهای بیدریغ یحیی بن خالد برمکی بود؛ از اینرو از آغاز خلافتش، خیزران بر امور تسلط یافت و با کمک یحیی برمکی کارها را به دست گرفت. یحیی که به دلیل پشتیبانی از هارون در زندان هادی به سر میبرد، بلافاصله پس از آنکه هارون به خلافت رسید، از زندان رهایی یافت و خلیفه مقام وزارت را به او سپرد و فرمان داد تا خبر مرگ هادی و خلافت وی را به همه ولایات گزارش کند و از امیران و سپاهیان برای او بیعت بگیرد.[۵].
قیام یحیی بن عبدالله
یحیی بن عبدالله بن حسن بن حسن(ع) برادر نفس زکیه و از داعیان و مبلغان او بود. چون قیام نفس زکیه با شکست رو به رو شد و پیروانش مورد تعقیب آل عباس قرار گرفتند، یحیی که در ری و طبرستان به کار دعوت مشغول بود به دیار دیلم رفت و مردم آنجا را به امامت خویش فرا خواند[۶]. آنان با شور و شوق بسیار دعوتش را پذیرفتند و با وی بیعت کردند و او را فرمانروای دیلم خواندند[۷]. در نتیجه، کار یحیی بالا گرفت و امنیت دولت عباسی را به خطر افکند. هارون الرشید برای از بین بردن یحیی، امارت خراسان[۸] و طبرستان را به فضل بن یحیی برمکی داد و او را با پنجاه هزار سپاهی برای دفع یحیی گسیل کرد[۹]. فضل پس از کوشش بسیار، سرانجام، یحیی را به صلح متمایل کرد، بدین شرط که هارون امان نامهای به خط خود برای وی بفرستد[۱۰]. هارون امان نامهای که قاضیان و بزرگان بنیهاشم نیز آن را تأیید کرده بودند با هدایای بسیار برای یحیی فرستاد. در نتیجه، یحیی به همراه فضل به بغداد آمد و هارون مقدم وی را گرامی داشت؛ اما اندکی بعد یحیی را در خانهاش بازداشت و فقیهان و قاضیان را به صدور فتوایی مبنی بر مشروعیت نقض آن پیمان نامه فرا خواند و سپس یحیی را به قتل رسانید[۱۱]. قتل یحیی نه تنها از نفوذ علویان در دیلم و گیلان و طبرستان نکاست، زمینه مناسبی نیز برای تأسیس دومین دولت مستقل شیعی در قلمرو خلافت عباسی، یعنی علویان طبرستان فراهم ساخت.[۱۲].
مسأله جانشینی
هارون الرشید به سال ۱۷۵ ق. به تعیین جانشینان خود پرداخت[۱۳]. وی فرزندش محمد را که بعدها لقب امین گرفت و مادرش، زبیده، از نوادگان منصور بود بر فرزند بزرگترش عبدالله که از کنیزی ایرانی بود مقدم داشت و ولیعهد خویش نمود و به سال ۱۸۳ ق. عبدالله را که بعدها لقب مأمون گرفت جانشین دوم خویش کرد[۱۴] و برای جلوگیری از بروز اختلاف و درگیری میان آنان، پیمان نامهای، متضمن سوگندهای فراوان و گواهی فقیهان و قاضیان و بزرگان خاندان عباسی، به امضای آن دو رسانید و فرمان داد که آن را در خانه کعبه بیاویزند[۱۵]. پس از چندی در سال ۱۸۹ ق. پسر دیگرش قاسم را نیز جانشین سوم خویش کرد، به شرط آنکه مأمون در زمان خلافت خود اختیار خلع او را داشته باشد؛ اما چنانکه در بخشهای دیگر بیان خواهیم کرد، با این همه دوراندیشی و احتیاط، تعیین جانشینان متعدد سرانجام نتایج نامطلوبی به بار آورد و برخلاف انتظار هارون، زمینه درگیریهای خانمانسوز داخلی را فراهم کرد و بخش عظیمی از اقتدار نظامی و سیاسی دستگاه خلافت عباسی را بر باد داد و زمینه قدرت نمایی مدعیان و مخالفان دولت عباسی را فراهم آورد.[۱۶].
جنگهای داخلی
به سال ۱۷۵ ق. و در زمان حکومت طیفور بن عبدالله حمیری در سند، درگیری میان اعراب یمنی و نزاری اوج گرفت. طیفور کسانی را برای فرو خواباندن درگیریها گسیل کرد؛ اما چون در این کار توفیق نیافت، هارون الرشید کثیر بن سالم را به جای او به سند فرستاد. کثیر با تندی و خشم سعی کرد بر اوضاع مسلط شود، اما اقدامات وی نیز به نتیجه نرسید و این درگیریها همچنان برجا بود تا آنکه به سال ۱۸۴ ق، داود بن یزید بن حاتم مهلبی به امارت سند رسید. وی با خشونت بسیار بر نزاریان حمله برد و گروه زیادی از آنان را به قتل رسانید و شهرهای آنان را به باد غارت و ویرانی داد و عاقبت، امنیت را در آن دیار برقرار ساخت[۱۷]. همچنین، به سال ۱۷۶ ق. درگیری بزرگی میان یمنیها و مضریها در شام در گرفت که بر اثر آن، گروه بسیاری کشته شدند و هارون موسی بن یحیی برمکی را به شام فرستاد و او پس از مدتی فتنه را خوابانید و اوضاع را آرام کرد.
دیگر، شورش عامر بن عماره به سال ۱۷۶ ق. در حَوران دمشق بود؛ نیز خروج ولید بن طریف حوری به سال ۱۷۹ ق. در جزیره[۱۸] و شورش هیصم بن عبدالمجید همدانی در یمن که هیچکدام خطر بزرگی برای خلافت هارون ایجاد نکردند و سرانجام سرکوب شدند.[۱۹].
تشکیل نخستین دولت مستقل شیعی (ادارسه)
ادریس بن عبدالله بن حسن بن حسن(ع) برادر دیگر محمد نفس زکیه و یکی از داعیان او بود. وی چندی پس از شکست قیام نفس زکیه، در قیام فخ (۱۶۹ ق.) در مدینه شرکت کرد و چون این قیام بهشدت و بهسرعت سرکوب شد، ناچار به مصر و سپس به مراکش گریخت[۲۰]. در آنجا بربران قبیله زناته ادریس را به اعتبار علوی بودنش به پیشوایی خود برگزیدند و ادریس به یاری آنان اولین دولت مستقل شیعی را در شهر فاس بنیاد نهاد[۲۱]. هارون از خطر دولت نوپای ادریس بهشدت هراسان شد؛ از اینرو در صدد بر آمد که سپاهی برای دفع وی گسیل کند، اما به دلیل دوری و دشواری راه و اشتغال به جنگهای داخلی، از این کار منصرف شد و بنا به پیشنهاد یحیی برمکی، سلیمان بن جریر را - که به شماخ ملقب بود. مأمور قتل وی کرد[۲۲]. شماخ نزد ادریس رفت و ادعا کرد که پزشک و از شیعیان است. ادریس مقدم وی را گرامی داشت و از خاصان خود قرار داد. شماخ در فرصت مناسب ادریس را به قتل رسانید و سرپرستی برید مصر را جایزه گرفت[۲۳]. به دنبال این حادثه، یاران و علاقهمندان ادریس نام نوزاد متولد نشده وی را ادریس نهادند و او را به رهبری خود برگزیدند. ادریس دوم بنیانگذار واقعی دولت ادریسیان است و پس از امویان اندلس، دومین دولت مستقلی است که از پیکره عظیم خلافت عباسی جدا شد[۲۴].[۲۵].
تأسیس دولت نیمه مستقل اغالبه (۱۸۴-۲۹۷ ق.)
پس از استقلال کامل ادریسیان (ادارسه) و ناامیدی عباسیان از سرکوب آنان، هارون الرشید برای آنکه از خطر حملات آل ادریس به قلمرو خلافت در امان ماند، به ابراهیم بن اغلب اجازه داد تا با اختیارات بسیار بر افریقیه(تونس) حکم راند[۲۶]. اغلب، پدر ابراهیم، از سرداران خراسانی سپاه عباسی بود. کار آن خاندان از آنجا بالا گرفت که هارون الرشید به سال ۱۷۰ ق. حکومت نواحی زاب را به ابراهیم سپرد به دنبال اوجگیری کار ادارسه در شمال افریقا هارون به توصیه هرثمة بن اعین که از کفایت ابراهیم آگاه بود، حکومت ناحیه تونس را در برابر پرداخت سالانه ۴۰ هزار دینار به وی داد. ابراهیم به سال ۱۸۴ ق. راهی افریقیه شد و متعهد گردید که علاوه بر سرکوب شورشهای خوارج و بربران یاغی، ادریسیان را از تعرض به قلمرو عباسیان باز دارد. وی در سال ۱۸۵ ق. شهری به نام عباسیه در کنار قیروان بنا نهاد و تمام همّ خود را در سرکوب شورشهای خوارج و فتنه گران بربر به کار بست و روشی مسالمت آمیز با ادریسیان در پیش گرفت.
جانشینان ابراهیم با استفاده از آرامشی نسبی که او برایشان فراهم ساخته بود، به توسعه مرزهای زمینی و دریایی خود پرداختند. آنان علاوه بر نیروی زمینی، یک نیروی دریایی قدرتمند نیز پدید آوردند و سواحل ایتالیا، فرانسه و ساردنی (سردانیه) را در دریای مدیترانه مورد تاخت و تاز قرار دادند و جزایر سیسیل(صقلیه) و مالتا را تصرف کردند. امارت اغلبیان در افریقیه به دلیل توجه آنان به کارهای عمرانی، فرهنگی و مذهبی از جمله بنای مساجد، حفر ترعهها و قنوات و دیگر کارهای عامالمنفعه مقبولیت عام یافت. با این همه به دلیل فعالیتهای دو رقیب قدرتمند، یعنی ادارسه و فاطمیان بر ضد آنان با اقتدار این خاندان از اواخر قرن سوم هجری رو به افول نهاد تا سرانجام در ۲۹۶ ق. در زمان زیادة الله سوم به وسیله فاطمیان یکسره از میان رفت[۲۷].[۲۸].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ در خصوص شخصیت هارون، ر.ک: تاریخ طبری، ج۸، ص۳۴۷ - ۳۵۹؛ تاریخ ابنکثیر، ج۱۰، ص۲۱۳.
- ↑ مصحح: در وصف او گفتهاند: هنگام شنیدن وعظ بیش از دیگران اشک میریخت و هنگام غصب بیش از دیگران ظلم میکرد.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص۸۸.
- ↑ الکامل، ج۶، ص۱۰۷.
- ↑ خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۵۲.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص۳۰۹.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۲۸.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۰۷.
- ↑ الفخری، ص۲۶۵.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص۳۱۲.
- ↑ طبری چگونگی این موضوع را به تفصیل آورده است (نک: تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۲۸-۶۳۳).
- ↑ خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۵۳.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۰۸.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۱۵.
- ↑ متن کامل پیمان نامه را در تاریخ الیعقوبی ببینید (ج ۲، ص۴۱۶ به بعد).
- ↑ خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۵۴.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۰۹.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۱۰-۴۱۱.
- ↑ خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۵۴.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص۲۹۷.
- ↑ ابن ابی زرع، روض القرطاس فی اخبار ملوک المغرب، ص۱۵.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۰۰.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۰۰.
- ↑ البته، در صورتی که دولتهای محلی و کوچک و کوتاه مدتی را که خوارج در جای جای قلمرو امویان پدید آوردند، به شمار نیاوریم.
- ↑ خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۵۵.
- ↑ الکامل، ج۶ ص۱۰۶.
- ↑ برای آشنایی با نام امیران اغلبی نک: بوسورث، کلیفورد ادموند، سلسلههای اسلامی، ترجمه فریدون بدرهای، ص۵۱ (تفصیل مطلب درباره اغلبیان در درس تاریخ اسلام ۳ خواهد آمد).
- ↑ خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۵۶.