تبوک: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۵: خط ۵:
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}
'''تبوک''' نام منطقه‌ای در شمال [[سوریه]] و هم مرز با [[روم]] شرقی در زمان [[پیامبر خدا]]{{صل}} بود. در سال ۹ هجری به [[رسول خدا]]{{صل}} گزارش رسید [[ارتش]] [[روم]] آماده حمله به [[مسلمانان]] شده‌اند. حضرت [[سپاه]] عظیمی فراهم آورد و راه طولانی [[مدینه]] تا تبوک را با زحمت بسیار طی کردند. وقتی به آنجا رسیدند، خبری از [[دشمن]] نبود و درگیری پیش نیامد، امّا موقعیت [[پیامبر خدا]] در یک اعزام نیروی گسترده در بیرون از مرزهای [[حجاز]] و انعکاس خبر آن در همه‌جا و [[ترس]] [[دشمنان]] و [[آزمایش]] نیروهای خود و شناخته شدن چهره‌های [[منافق]]، به نوعی [[پیروزی]] به شمار می‌آمد. در طول مسیر، پیمان‌های متعددی با [[قبایل]] اطراف بسته شد و به تثبیت [[حاکمیت]] [[نظام اسلامی]] کمک کرد.
'''تبوک''' نام منطقه‌ای در شمال [[سوریه]] و هم مرز با [[روم]] شرقی در زمان [[پیامبر خدا]] {{صل}} بود. در سال ۹ هجری به [[رسول خدا]] {{صل}} گزارش رسید [[ارتش]] [[روم]] آماده حمله به [[مسلمانان]] شده‌اند. حضرت [[سپاه]] عظیمی فراهم آورد و راه طولانی [[مدینه]] تا تبوک را با زحمت بسیار طی کردند. وقتی به آنجا رسیدند، خبری از [[دشمن]] نبود و درگیری پیش نیامد، امّا موقعیت [[پیامبر خدا]] در یک اعزام نیروی گسترده در بیرون از مرزهای [[حجاز]] و انعکاس خبر آن در همه‌جا و [[ترس]] [[دشمنان]] و [[آزمایش]] نیروهای خود و شناخته شدن چهره‌های [[منافق]]، به نوعی [[پیروزی]] به شمار می‌آمد. در طول مسیر، پیمان‌های متعددی با [[قبایل]] اطراف بسته شد و به تثبیت [[حاکمیت]] [[نظام اسلامی]] کمک کرد.


==مقدمه==
== مقدمه ==
تبوک، نام منطقه‌ای در شمال [[سوریه]] و هم مرز با [[روم]] شرقی در زمان [[پیامبر خدا]]{{صل}} بود. در پی گسترش چشم‌گیر [[نهضت]] [[اسلام]] در بیرون از [[حجاز]]، به [[رسول خدا]]{{صل}} گزارش رسید که [[ارتش]] [[روم]] با سربازان بسیاری آماده حمله به [[مسلمانان]] شده‌اند. [[رسول خدا]]{{صل}} [[سپاه]] عظیمی فراهم آورد و راه طولانی [[مدینه]] تا تبوک را با زحمت بسیار طی کردند تا در نبردی برون مرزی با مهاجمان بجنگند. این واقعه در سال ۹ هجری اتفاق افتاد. وقتی به آنجا رسیدند، خبری از [[دشمن]] نبود و تصمیم به بازگشت به [[مدینه]] گرفتند. گرچه درگیری پیش نیامد، امّا موقعیت [[پیامبر خدا]] در یک اعزام نیروی گسترده در بیرون از مرزهای [[حجاز]] و انعکاس خبر آن در همه‌جا و [[ترس]] [[دشمنان]] و [[آزمایش]] نیروهای خود و شناخته شدن چهره‌های [[منافق]]، به نوعی [[پیروزی]] به شمار می‌آمد و از [[برکات]] این لشکرکشی [[عظیم]] بود و در طول مسیر، پیمان‌های متعددی با [[قبایل]] اطراف بسته شد و به تثبیت [[حاکمیت]] [[نظام اسلامی]] [[کمک]] کرد<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۷۵؛ [[محمد جعفر سعیدیان‌فر|سعیدیان‌فر]] و [[سید محمد علی ایازی|ایازی]]، [[فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم]]، ج۱، ص ۲۷۲-۲۷۵.</ref>.
تبوک، نام منطقه‌ای در شمال [[سوریه]] و هم مرز با [[روم]] شرقی در زمان [[پیامبر خدا]] {{صل}} بود. در پی گسترش چشم‌گیر [[نهضت]] [[اسلام]] در بیرون از [[حجاز]]، به [[رسول خدا]] {{صل}} گزارش رسید که [[ارتش]] [[روم]] با سربازان بسیاری آماده حمله به [[مسلمانان]] شده‌اند. [[رسول خدا]] {{صل}} [[سپاه]] عظیمی فراهم آورد و راه طولانی [[مدینه]] تا تبوک را با زحمت بسیار طی کردند تا در نبردی برون مرزی با مهاجمان بجنگند. این واقعه در سال ۹ هجری اتفاق افتاد. وقتی به آنجا رسیدند، خبری از [[دشمن]] نبود و تصمیم به بازگشت به [[مدینه]] گرفتند. گرچه درگیری پیش نیامد، امّا موقعیت [[پیامبر خدا]] در یک اعزام نیروی گسترده در بیرون از مرزهای [[حجاز]] و انعکاس خبر آن در همه‌جا و [[ترس]] [[دشمنان]] و [[آزمایش]] نیروهای خود و شناخته شدن چهره‌های [[منافق]]، به نوعی [[پیروزی]] به شمار می‌آمد و از [[برکات]] این لشکرکشی [[عظیم]] بود و در طول مسیر، پیمان‌های متعددی با [[قبایل]] اطراف بسته شد و به تثبیت [[حاکمیت]] [[نظام اسلامی]] [[کمک]] کرد<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۷۵؛ [[محمد جعفر سعیدیان‌فر|سعیدیان‌فر]] و [[سید محمد علی ایازی|ایازی]]، [[فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم]]، ج۱، ص ۲۷۲-۲۷۵.</ref>.


==[[زمان]] و فضای [[حاکم]] بر [[جنگ تبوک]]==
== [[زمان]] و فضای [[حاکم]] بر [[جنگ تبوک]] ==
زمان جنگ، با تابستان و فصل چیدن میوه‌ها و برداشت محصول مصادف شده بود. برای مردمی که راه امرار معاششان محدود به [[کشاورزی]] و [[دامداری]] بود، زمان فراخوان برای جنگ، وقت برداشت حاصل تلاش‌های یک‌ساله محسوب می‌شد؛ لذا حضور یا عدم حضور در جنگ، برای مسلمانان بسیار سرنوشت‌ساز بود و [[زندگی]] و [[رفاه]] یک سال پیش رو، بدان بستگی داشت.
زمان جنگ، با تابستان و فصل چیدن میوه‌ها و برداشت محصول مصادف شده بود. برای مردمی که راه امرار معاششان محدود به [[کشاورزی]] و [[دامداری]] بود، زمان فراخوان برای جنگ، وقت برداشت حاصل تلاش‌های یک‌ساله محسوب می‌شد؛ لذا حضور یا عدم حضور در جنگ، برای مسلمانان بسیار سرنوشت‌ساز بود و [[زندگی]] و [[رفاه]] یک سال پیش رو، بدان بستگی داشت.


با اینکه [[پیامبر]] در بیشتر [[جنگ‌ها]] برای غافل‌گیری [[دشمن]]، مقصد و مقصود خود را برای [[سپاهیان]] نمی‌گفت و از [[راه]] غیر معمولی حرکت می‌کرد، ولی در جنگ تبوک به لحاظ [[قدرت]] و [[عظمت]] سپاه روم و دوری مسافت، از همان ابتدا مقصد و [[هدف]] خود را بیان داشت<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۵۹.</ref>.
با اینکه [[پیامبر]] در بیشتر [[جنگ‌ها]] برای غافل‌گیری [[دشمن]]، مقصد و مقصود خود را برای [[سپاهیان]] نمی‌گفت و از [[راه]] غیر معمولی حرکت می‌کرد، ولی در جنگ تبوک به لحاظ [[قدرت]] و [[عظمت]] سپاه روم و دوری مسافت، از همان ابتدا مقصد و [[هدف]] خود را بیان داشت<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۵۹.</ref>.


گرمای هوا و حرکت به سوی منطقه‌ای که بیش از ۶۰۰ کیلومتر تا [[مدینه]] فاصله دارد، برای همه کس مقدور نبود. این در حالی بود که بسیاری از [[رزمندگان]] [[سپاه اسلام]] حتی مرکب سواری نداشتند و با پای پیاده در [[جنگ]] شرکت کرده بودند. هرچند تعداد نفرات [[ارتش]] [[اسلام]] بیشتر از قبل بود، ولی تعداد [[منافقین]] نیز هر [[روز]] بیشتر و بیشتر می‌شد. آنها حالا تشکلی به هم زده بودند و [[حزب]] [[نفاق]] را کاملاً منسجم کرده بودند. منافقین به طور پنهانی با یکدیگر جلساتی داشتند و برنامه‌ای دقیق را برای شکستن اسلام و [[رسول اکرم]]{{صل}} دنبال می‌کردند<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۵ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۵ ص ۶۳؛ [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۶۷.</ref>
گرمای هوا و حرکت به سوی منطقه‌ای که بیش از ۶۰۰ کیلومتر تا [[مدینه]] فاصله دارد، برای همه کس مقدور نبود. این در حالی بود که بسیاری از [[رزمندگان]] [[سپاه اسلام]] حتی مرکب سواری نداشتند و با پای پیاده در [[جنگ]] شرکت کرده بودند. هرچند تعداد نفرات [[ارتش]] [[اسلام]] بیشتر از قبل بود، ولی تعداد [[منافقین]] نیز هر [[روز]] بیشتر و بیشتر می‌شد. آنها حالا تشکلی به هم زده بودند و [[حزب]] [[نفاق]] را کاملاً منسجم کرده بودند. منافقین به طور پنهانی با یکدیگر جلساتی داشتند و برنامه‌ای دقیق را برای شکستن اسلام و [[رسول اکرم]] {{صل}} دنبال می‌کردند<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۵ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۵ ص ۶۳؛ [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۶۷.</ref>


==غزوه تبوک و [[جانشینی]] [[امام علی]]{{ع}}==
== غزوه تبوک و [[جانشینی]] [[امام علی]] {{ع}} ==
پس از آماده شدن [[پیامبر]]{{صل}} و [[اصحاب]] برای حرکت به سوی تبوک و قطعی شدن حضور [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[مدینه]] در نبود [[رسول خدا]]{{صل}}، [[منافقان]] که [[دست]] خود را از [[تجاوز]] و [[خیانت]] کوتاه می‌‌دیدند، به شایعه پرداختند تا شاید بتوانند از حضور [[امام علی]]{{ع}} در [[مدینه]] جلوگیری کنند. آنها در بین [[مردم]] علت نرفتن [[امام علی]]{{ع}} را به [[جنگ]] این گونه بیان کردند: "به خاطر اینکه همراه بودنش برای [[پیامبر]]{{صل}} گران بوده و از او [[خشمگین]] بوده است"<ref>{{عربی| مَا خَلَّفَهُ إِلَّا اسْتِثْقَالًا لَهُ وَ مَقْتاً}}</ref>، تلاش داشتند با این شایعات، [[روابط]] بین [[امام علی]]{{ع}} و [[پیامبر]]{{صل}} را تیره جلوه دهند تا [[امام علی]]{{ع}} مجبور شود به همراه [[پیامبر]]{{صل}} برود. این شایعه به گونه‌ای پخش شد که احتمال [[مخالفت]] عمومی با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} مطرح بود و بدین ترتیب، [[امام علی]]{{ع}} [[وظیفه]] خود دانست تا خود را به [[پیامبر]]{{صل}} که هنوز از [[مدینه]] چندان فاصله نگرفته بود برساند و ماجرا را به [[پیامبر]]{{صل}} خبر دهد. به محض [[ملاقات]] [[رسول خدا]]{{صل}}، ایشان نقشه‌های [[منافقان]] را نقش بر آب کرد و [[دستور]] داد تا [[علی]]{{ع}} به [[مدینه]] باز گردد و فرمود: "برادرم [[علی]]، به [[مدینه]] بازگرد؛ زیرا برای [[اداره امور]] آنجا، جز من و تو شخص دیگری [[شایستگی]] ندارد. پس تو [[نماینده]] و [[جانشین]] من در میان [[اهل بیت]] من و [[خانه]] و [[قوم]] من هستی. ای [[علی]]! آیا [[خشنود]] نمی‌شوی که نسبت تو به من همانند [[هارون]] نسبت به [[موسی]] باشد، جز اینکه بعد از من [[پیامبری]] نخواهد بود؟"<ref>{{متن حدیث|ارْجِعْ يَا أَخِي إِلَى مَكَانِكَ فَإِنَّ الْمَدِينَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا بِي أَوْ بِكَ فَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي وَ دَارِ هِجْرَتِي وَ قَوْمِي أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي}}؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۵۶.</ref>.
پس از آماده شدن [[پیامبر]] {{صل}} و [[اصحاب]] برای حرکت به سوی تبوک و قطعی شدن حضور [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در [[مدینه]] در نبود [[رسول خدا]] {{صل}}، [[منافقان]] که [[دست]] خود را از [[تجاوز]] و [[خیانت]] کوتاه می‌‌دیدند، به شایعه پرداختند تا شاید بتوانند از حضور [[امام علی]] {{ع}} در [[مدینه]] جلوگیری کنند. آنها در بین [[مردم]] علت نرفتن [[امام علی]] {{ع}} را به [[جنگ]] این گونه بیان کردند: "به خاطر اینکه همراه بودنش برای [[پیامبر]] {{صل}} گران بوده و از او [[خشمگین]] بوده است"<ref>{{عربی| مَا خَلَّفَهُ إِلَّا اسْتِثْقَالًا لَهُ وَ مَقْتاً}}</ref>، تلاش داشتند با این شایعات، [[روابط]] بین [[امام علی]] {{ع}} و [[پیامبر]] {{صل}} را تیره جلوه دهند تا [[امام علی]] {{ع}} مجبور شود به همراه [[پیامبر]] {{صل}} برود. این شایعه به گونه‌ای پخش شد که احتمال [[مخالفت]] عمومی با [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} مطرح بود و بدین ترتیب، [[امام علی]] {{ع}} [[وظیفه]] خود دانست تا خود را به [[پیامبر]] {{صل}} که هنوز از [[مدینه]] چندان فاصله نگرفته بود برساند و ماجرا را به [[پیامبر]] {{صل}} خبر دهد. به محض [[ملاقات]] [[رسول خدا]] {{صل}}، ایشان نقشه‌های [[منافقان]] را نقش بر آب کرد و [[دستور]] داد تا [[علی]] {{ع}} به [[مدینه]] باز گردد و فرمود: "برادرم [[علی]]، به [[مدینه]] بازگرد؛ زیرا برای [[اداره امور]] آنجا، جز من و تو شخص دیگری [[شایستگی]] ندارد. پس تو [[نماینده]] و [[جانشین]] من در میان [[اهل بیت]] من و [[خانه]] و [[قوم]] من هستی. ای [[علی]]! آیا [[خشنود]] نمی‌شوی که نسبت تو به من همانند [[هارون]] نسبت به [[موسی]] باشد، جز اینکه بعد از من [[پیامبری]] نخواهد بود؟"<ref>{{متن حدیث|ارْجِعْ يَا أَخِي إِلَى مَكَانِكَ فَإِنَّ الْمَدِينَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا بِي أَوْ بِكَ فَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي وَ دَارِ هِجْرَتِي وَ قَوْمِي أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي}}؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۵۶.</ref>.


این [[روایت]] با توجه به این جمله که [[پیامبر]]{{صل}} فرموده: {{متن حدیث|بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى}}، هر مقامی را که [[هارون]] نسبت به [[موسی]] داشته، برای [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نسبت به [[پیامبر]]{{صل}}، ثابت می‌کند و استثنا کردن [[مقام نبوت]]، خود تأکیدی [[قوی]] بر عمومیت [[منزلت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} است؛ زیرا اگر مقصود [[پیامبر]]{{صل}} فقط برخی منزلت‌های [[هارون]]{{ع}} بود، دیگر استثنای [[نبوت]] لازم نبود و در واقع، موضوع عامی نبود که [[نبوت]]، استثنای آن باشد.
این [[روایت]] با توجه به این جمله که [[پیامبر]] {{صل}} فرموده: {{متن حدیث|بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى}}، هر مقامی را که [[هارون]] نسبت به [[موسی]] داشته، برای [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} نسبت به [[پیامبر]] {{صل}}، ثابت می‌کند و استثنا کردن [[مقام نبوت]]، خود تأکیدی [[قوی]] بر عمومیت [[منزلت]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} است؛ زیرا اگر مقصود [[پیامبر]] {{صل}} فقط برخی منزلت‌های [[هارون]] {{ع}} بود، دیگر استثنای [[نبوت]] لازم نبود و در واقع، موضوع عامی نبود که [[نبوت]]، استثنای آن باشد.


با توجه به [[آیات قرآن کریم]]، منزلت‌های [[هارون]] نسبت به [[حضرت موسی]] {{ع}} چند مورد بوده است:
با توجه به [[آیات قرآن کریم]]، منزلت‌های [[هارون]] نسبت به [[حضرت موسی]] {{ع}} چند مورد بوده است:
#'''[[مقام وزارت]]:''' از قول [[حضرت موسی]]{{ع}} در [[قرآن]] چنین آمده است: {{متن قرآن|وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي هَارُونَ أَخِي}}<ref>«و از خانواده‌ام دستیاری برایم بگمار هارون برادرم را» سوره طه، آیه ۲۹-۳۰.</ref> و در [[آیه]] دیگری آمده است: {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا}}<ref>«و به راستی ما به موسی کتاب دادیم و برادرش هارون را وزیری همراه او گرداندیم» سوره فرقان، آیه ۳۵.</ref>.
# '''[[مقام وزارت]]:''' از قول [[حضرت موسی]] {{ع}} در [[قرآن]] چنین آمده است: {{متن قرآن|وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي هَارُونَ أَخِي}}<ref>«و از خانواده‌ام دستیاری برایم بگمار هارون برادرم را» سوره طه، آیه ۲۹-۳۰.</ref> و در [[آیه]] دیگری آمده است: {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا}}<ref>«و به راستی ما به موسی کتاب دادیم و برادرش هارون را وزیری همراه او گرداندیم» سوره فرقان، آیه ۳۵.</ref>.
#'''[[مقام خلافت]]:''' [[خداوند]] در [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ}}<ref>«و ما با موسی سی شب وعده نهادیم و با ده شب دیگر آن را کامل کردیم و میقات پروردگارش در چهل شب کمال یافت و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.</ref>.
# '''[[مقام خلافت]]:''' [[خداوند]] در [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ}}<ref>«و ما با موسی سی شب وعده نهادیم و با ده شب دیگر آن را کامل کردیم و میقات پروردگارش در چهل شب کمال یافت و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.</ref>.
#'''[[اخوت]] و [[برادری]]:''' [[خداوند]] در [[قرآن]] از زبان [[موسی]] می‌فرماید: {{متن قرآن|هَارُونَ أَخِي}}<ref>«هارون برادرم را» سوره طه، آیه ۳۰.</ref>، از آن جایی که [[برادری]] [[هارون]] با [[موسی]]، نَسبی بود و [[پیامبر اسلام]]{{صل}} می‌خواست تمامی [[مقامات]] [[هارون]] نسبت به [[حضرت موسی]] {{ع}} درباره [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} محقق شود، با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[عقد اخوت]] بست و او را [[برادر]] خود در [[دنیا]] و [[آخرت]] خطاب کرد؛ چنانچه [[حاکم نیشابوری]] و بسیاری دیگر از علمای [[اهل تسنن]] [[نقل]] کرده‌اند که [[عبدالله بن عمر]] گفته است: وقتی [[پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]] وارد شد، بین [[اصحاب]]، [[عقد اخوت]] خواند. پس [[علی]]{{ع}} با چشم گریان نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد و به او گفت: "ای [[رسول خدا]] میان اصحابت [[برادری]] ایجاد کردی و مرا با کسی [[برادر]] نکردی!" [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: "یا [[علی]]، تو در [[دنیا]] و [[آخرت]] [[برادر]] من هستی"<ref>تهذیب الکمال، مزی، ج۲۰، ص۴۸۴؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۰۹۸-۱۰۹۹؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۴؛ عمدة القاری، عینی، ج۲، ص۱۴۷؛ الجامع الصغیر، سیوطی، ج۲، ص۱۷۶.</ref><ref>[[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۶۷-۱۶۹.</ref>
# '''[[اخوت]] و [[برادری]]:''' [[خداوند]] در [[قرآن]] از زبان [[موسی]] می‌فرماید: {{متن قرآن|هَارُونَ أَخِي}}<ref>«هارون برادرم را» سوره طه، آیه ۳۰.</ref>، از آن جایی که [[برادری]] [[هارون]] با [[موسی]]، نَسبی بود و [[پیامبر اسلام]] {{صل}} می‌خواست تمامی [[مقامات]] [[هارون]] نسبت به [[حضرت موسی]] {{ع}} درباره [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} محقق شود، با [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[عقد اخوت]] بست و او را [[برادر]] خود در [[دنیا]] و [[آخرت]] خطاب کرد؛ چنانچه [[حاکم نیشابوری]] و بسیاری دیگر از علمای [[اهل تسنن]] [[نقل]] کرده‌اند که [[عبدالله بن عمر]] گفته است: وقتی [[پیامبر]] {{صل}} به [[مدینه]] وارد شد، بین [[اصحاب]]، [[عقد اخوت]] خواند. پس [[علی]] {{ع}} با چشم گریان نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد و به او گفت: "ای [[رسول خدا]] میان اصحابت [[برادری]] ایجاد کردی و مرا با کسی [[برادر]] نکردی!" [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: "یا [[علی]]، تو در [[دنیا]] و [[آخرت]] [[برادر]] من هستی"<ref>تهذیب الکمال، مزی، ج۲۰، ص۴۸۴؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۰۹۸-۱۰۹۹؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۴؛ عمدة القاری، عینی، ج۲، ص۱۴۷؛ الجامع الصغیر، سیوطی، ج۲، ص۱۷۶.</ref><ref>[[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۶۷-۱۶۹.</ref>


==حرکت سپاه و حوادث بین راه==
== حرکت سپاه و حوادث بین راه ==
با اقامت سپاه در [[ثنیة الوداع]]<ref> السیرة النبویه، ابن هشام، ج‌۴، ص‌۹۴۶؛ السیرة النبویه، ج‌۴، ص‌۴۱؛ تاریخ یعقوبی، ج‌۲: ص‌۶۷.</ref> (نزدیک مدینه و در مسیر [[شام]])<ref>وفاءالوفاء، ج‌۴، ص‌۱۱۶۹؛ سبل السلام، ج‌۴، ص‌۷۰؛ نیل‌الاوطار، ج‌۸، ص‌۲۳۹.</ref> پیامبر{{صل}} در سخنانی [[شهادت]] را [[بهترین]] نوع [[مرگ]] و [[حمایت]] و مدد [[خداوند]] را [[برترین]] [[پشتیبانی]] معرفی کرد و برای خود و امتش [[بخشش]] و غفران طلبید<ref>الاختصاص، ص‌۳۴۲؛ تاریخ دمشق، ج‌۵۱، ص‌۲۴۰؛ البدایة و النهایه، ج‌۵، ص‌۱۷.</ref> [[سپاه مسلمانان]] در [[روز]] [[دوشنبه]]<ref>المحبر، ص‌۱۱۶.</ref> یا [[پنج شنبه]]<ref>الطبقات، ج‌۲، ص‌۱۶۷؛ الکامل، ج‌۳، ص‌۳۲۴؛ المغازی، النبویه، ص‌۱۰۷.</ref> ـ که پیامبر{{صل}} آن را روزی خوب می‌دانست<ref>سبل الهدی، ج‌۷، ص‌۴۱۹؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۱۶۷؛ المغازی، ج‌۳، ص‌۹۹۷.</ref> ـ از روزهای آغازین [[ماه رجب]] [[سال نهم هجری]]<ref>تاریخ خلیفه، ص‌۵۶، تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۶۷.</ref> به سوی [[تبوک]] رهسپار شد و بدین ترتیب سومین [[لشکرکشی]] پیامبر{{صل}} برای [[رویارویی]] با [[رومیان]] پس از اعزام به [[دومة الجندل]] (در سال ۵‌ق.) و [[نبرد موته]] (در‌سال‌۸‌ق.) آغاز شد.
با اقامت سپاه در [[ثنیة الوداع]]<ref> السیرة النبویه، ابن هشام، ج‌۴، ص‌۹۴۶؛ السیرة النبویه، ج‌۴، ص‌۴۱؛ تاریخ یعقوبی، ج‌۲: ص‌۶۷.</ref> (نزدیک مدینه و در مسیر [[شام]])<ref>وفاءالوفاء، ج‌۴، ص‌۱۱۶۹؛ سبل السلام، ج‌۴، ص‌۷۰؛ نیل‌الاوطار، ج‌۸، ص‌۲۳۹.</ref> پیامبر {{صل}} در سخنانی [[شهادت]] را [[بهترین]] نوع [[مرگ]] و [[حمایت]] و مدد [[خداوند]] را [[برترین]] [[پشتیبانی]] معرفی کرد و برای خود و امتش [[بخشش]] و غفران طلبید<ref>الاختصاص، ص‌۳۴۲؛ تاریخ دمشق، ج‌۵۱، ص‌۲۴۰؛ البدایة و النهایه، ج‌۵، ص‌۱۷.</ref> [[سپاه مسلمانان]] در [[روز]] [[دوشنبه]]<ref>المحبر، ص‌۱۱۶.</ref> یا [[پنج شنبه]]<ref>الطبقات، ج‌۲، ص‌۱۶۷؛ الکامل، ج‌۳، ص‌۳۲۴؛ المغازی، النبویه، ص‌۱۰۷.</ref> ـ که پیامبر {{صل}} آن را روزی خوب می‌دانست<ref>سبل الهدی، ج‌۷، ص‌۴۱۹؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۱۶۷؛ المغازی، ج‌۳، ص‌۹۹۷.</ref> ـ از روزهای آغازین [[ماه رجب]] [[سال نهم هجری]]<ref>تاریخ خلیفه، ص‌۵۶، تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۶۷.</ref> به سوی [[تبوک]] رهسپار شد و بدین ترتیب سومین [[لشکرکشی]] پیامبر {{صل}} برای [[رویارویی]] با [[رومیان]] پس از اعزام به [[دومة الجندل]] (در سال ۵‌ق.) و [[نبرد موته]] (در‌سال‌۸‌ق.) آغاز شد.


مسافت طولانی و گرمای شدید تابستان [[سفر]] را بر [[سپاهیان]] سخت دشوار کرده بود و این در حالی بود که [[مسلمانان]] از کمترین آذوقه و توشه و حتی چارپایی که می‌توانستند [[رنج]] سفر را کاهش دهند برخوردار بودند، بدان حدّ که گاه تنها یک دانه خرما غذای دو [[مسلمان]] در یک [[روز]] بود. توشه برخی نیز خرمای خشکیده و جو کرم‌زده بود و هرچند نفر از یک چارپا استفاده می‌کردند. شدت [[تشنگی]] گاه به حدی می‌رسید که همین اندک چارپا نیز [[قربانی]] می‌شدند تا مسلمانان [[تشنه]]، با رطوبت اَمعا و احشای آنها خود را از [[مرگ]] برهانند<ref>البدایة والنهایه، ج۵، ص‌۱۳؛ جامع‌البیان، ج‌۱۱، ص‌۷۵؛ معانی‌القرآن، ج‌۳، ص‌۲۶۳.</ref>. وجود گزارش‌های پرشمار از [[گلایه]] مسلمانان از تشنگی و [[گرسنگی]] به پیامبر{{صل}}، همچنین [[نقل]] [[معجزات]] متعدد پیامبر{{صل}} برای تهیه آب و [[غذا]]، [[گواه]] [[سختی]] و مرارت این سفر است، از این رو بسیاری، از این [[سپاه]] با عنوان "جیش‌ العُسْرة" یاد کرده<ref> انساب الاشراف، ص‌۹۵؛ الطبقات، ج‌۳، ص‌۲۴؛ المحبر، ص‌۱۱۵.</ref> و مراد از {{متن قرآن|سَاعَةِ الْعُسْرَةِ}} در [[آیه]] {{متن قرآن|لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}}<ref>«خداوند بر پیامبر و مهاجران و انصاری که از او هنگام دشواری پیروی کردند- پس از آنکه نزدیک بود دل گروهی از ایشان بگردد- بخشایش آورد سپس توبه آنان را پذیرفت که او نسبت به آنها مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۱۷.</ref> را [[غزوه تبوک]] و صحنه‌های سخت پیش آمده در مسیر حرکت سپاه دانسته‌اند<ref>تفسیر ابن کثیر، ج‌۲، ص‌۴۱۱؛ التبیان، ج‌۵، ص‌۳۱۴؛ جامع‌البیان، ج‌۱۱، ص‌۷۵.</ref>. این آیه به خوبی نشان می‌دهد که فشار آن شرایط سخت، [[طاقت]] گروهی از [[سپاهیان]] را ربوده و [[شک]] و [[پشیمانی]] را بر آنان [[تحمیل]] کرده بود.
مسافت طولانی و گرمای شدید تابستان [[سفر]] را بر [[سپاهیان]] سخت دشوار کرده بود و این در حالی بود که [[مسلمانان]] از کمترین آذوقه و توشه و حتی چارپایی که می‌توانستند [[رنج]] سفر را کاهش دهند برخوردار بودند، بدان حدّ که گاه تنها یک دانه خرما غذای دو [[مسلمان]] در یک [[روز]] بود. توشه برخی نیز خرمای خشکیده و جو کرم‌زده بود و هرچند نفر از یک چارپا استفاده می‌کردند. شدت [[تشنگی]] گاه به حدی می‌رسید که همین اندک چارپا نیز [[قربانی]] می‌شدند تا مسلمانان [[تشنه]]، با رطوبت اَمعا و احشای آنها خود را از [[مرگ]] برهانند<ref>البدایة والنهایه، ج۵، ص‌۱۳؛ جامع‌البیان، ج‌۱۱، ص‌۷۵؛ معانی‌القرآن، ج‌۳، ص‌۲۶۳.</ref>. وجود گزارش‌های پرشمار از [[گلایه]] مسلمانان از تشنگی و [[گرسنگی]] به پیامبر {{صل}}، همچنین [[نقل]] [[معجزات]] متعدد پیامبر {{صل}} برای تهیه آب و [[غذا]]، [[گواه]] [[سختی]] و مرارت این سفر است، از این رو بسیاری، از این [[سپاه]] با عنوان "جیش‌ العُسْرة" یاد کرده<ref> انساب الاشراف، ص‌۹۵؛ الطبقات، ج‌۳، ص‌۲۴؛ المحبر، ص‌۱۱۵.</ref> و مراد از {{متن قرآن|سَاعَةِ الْعُسْرَةِ}} در [[آیه]] {{متن قرآن|لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}}<ref>«خداوند بر پیامبر و مهاجران و انصاری که از او هنگام دشواری پیروی کردند- پس از آنکه نزدیک بود دل گروهی از ایشان بگردد- بخشایش آورد سپس توبه آنان را پذیرفت که او نسبت به آنها مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۱۷.</ref> را [[غزوه تبوک]] و صحنه‌های سخت پیش آمده در مسیر حرکت سپاه دانسته‌اند<ref>تفسیر ابن کثیر، ج‌۲، ص‌۴۱۱؛ التبیان، ج‌۵، ص‌۳۱۴؛ جامع‌البیان، ج‌۱۱، ص‌۷۵.</ref>. این آیه به خوبی نشان می‌دهد که فشار آن شرایط سخت، [[طاقت]] گروهی از [[سپاهیان]] را ربوده و [[شک]] و [[پشیمانی]] را بر آنان [[تحمیل]] کرده بود.


در خبری آمده است وقتی از کمبود [[غذا]] به [[پیامبر]]{{صل}} [[گلایه]] شد، آن حضرت [[دستور]] داد تا مانده آذوقه سپاه را که بیش از چند خرما نبود بیاورند. سپس دست خود را بر آنها کشید و فرمود: با [[نام خداوند]] بخورید، پس همه خوردند و [[سیر]] شدند<ref> الخرائج والجرائح، ج۱، ص۲۸؛ اعلام‌الوری، ج۱، ص‌۸۱؛ المغازی، ج‌۳، ص‌۱۰۳۶.</ref>.
در خبری آمده است وقتی از کمبود [[غذا]] به [[پیامبر]] {{صل}} [[گلایه]] شد، آن حضرت [[دستور]] داد تا مانده آذوقه سپاه را که بیش از چند خرما نبود بیاورند. سپس دست خود را بر آنها کشید و فرمود: با [[نام خداوند]] بخورید، پس همه خوردند و [[سیر]] شدند<ref> الخرائج والجرائح، ج۱، ص۲۸؛ اعلام‌الوری، ج۱، ص‌۸۱؛ المغازی، ج‌۳، ص‌۱۰۳۶.</ref>.


گم شدن شتر پیامبر{{صل}} در مسیر [[راه]]، بهانه‌ای به دست منافقان داد. [[زید بن لُصَیت]]، از [[یهودیان بنی‌قینقاع]] که به دروغ و از روی [[نفاق]] اظهار [[اسلام]] می‌کرد و در [[تبوک]] همنشین [[عُمارة بن حزم]] بود، وقتی از گم شدن شتر پیامبر{{صل}} مطلع شد گفت: [[محمد]] که خود را پیامبر می‌داند و از [[آسمان‌ها]] خبر می‌دهد نمی‌داند که شترش کجاست؟ پیامبر{{صل}} به [[الهام]] خداوند از گفتار توهین‌آمیز این فرد با خبر شد و بدون نام بردن از وی، سخنان او را در جمع [[اصحاب]] خود که [[عمارة بن حزم]] نیز در میان آنان بود، باز گفت. سپس از مکانی که شتر در آنجا گرفتار و مهار شده بود خبر داد. پس از آن اصحاب توانستند شتر پیامبر{{صل}} را بیابند و نزد حضرت بیاورند. [[عمارة]] وقتی نزد اطرافیان خود بازگشت غیب‌گویی [[پیامبر]]{{صل}} و حوادث پس از آن را به آنان خبر داد و چون از آنان شنید که همه این گفته‌های توهین‌آمیز را "زید بن لصیت" بر زبان آورده است، زید بن لصیت را از [[اقامتگاه]] خود دور ساخت<ref>عیون الاثر، ج‌۲، ص‌۲۵۶؛ تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۳۷۰؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج‌۴، ص‌۱۷.</ref>. سرانجام پیامبر{{صل}} در [[روز]] سه شنبه<ref>اعلام الوری، ج‌۱، ص‌۲۴۴؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج‌۱، ص‌۱۸۳؛ بحارالانوار، ج‌۲۱، ص‌۲۴۵.</ref> از [[ماه شعبان]]<ref>تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۶۸.</ref> [[سال]] نهم وارد [[تبوک]] شد؛ ولی با نیروهایی از [[دشمن]] مواجه نشد. یاقوت پراکنده شدن نیروهای دشمن را علّت عدم مواجهه پیامبر با [[روم]] می‌داند<ref>معجم البلدان، ج‌۲، ص‌۱۵.</ref>. برخی نیز خبر بازرگانان نبطی را از اصل [[دروغ]] دانسته‌اند<ref>سبل الهدی، ج‌۵، ص‌۴۳۳.</ref>. از اینکه پیامبر{{صل}} مسافت ۱۲ [[روزه]]<ref> التنیه و الاشراف، ص‌۲۳۵؛ معجم البلدان، ج‌۲، ص‌۱۵.</ref> [[مدینه]] به تبوک را در چند روز پیموده است اطلاعی در دست نیست؛ ولی با توجه به آنکه حرکت [[سپاه]] از مدینه در اوایل [[ماه رجب]] و ورود به تبوک در [[شعبان]] بوده است باید مدت [[زمان]] این [[سفر]] را بیش از ۱۲ روز و حدود یک ماه دانست<ref>[[سید علی خیرخواه علوی|خیرخواه علوی، سید علی]]، [[تبوک (مقاله)|مقاله «تبوک»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۷ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۷.</ref>.
گم شدن شتر پیامبر {{صل}} در مسیر [[راه]]، بهانه‌ای به دست منافقان داد. [[زید بن لُصَیت]]، از [[یهودیان بنی‌قینقاع]] که به دروغ و از روی [[نفاق]] اظهار [[اسلام]] می‌کرد و در [[تبوک]] همنشین [[عُمارة بن حزم]] بود، وقتی از گم شدن شتر پیامبر {{صل}} مطلع شد گفت: [[محمد]] که خود را پیامبر می‌داند و از [[آسمان‌ها]] خبر می‌دهد نمی‌داند که شترش کجاست؟ پیامبر {{صل}} به [[الهام]] خداوند از گفتار توهین‌آمیز این فرد با خبر شد و بدون نام بردن از وی، سخنان او را در جمع [[اصحاب]] خود که [[عمارة بن حزم]] نیز در میان آنان بود، باز گفت. سپس از مکانی که شتر در آنجا گرفتار و مهار شده بود خبر داد. پس از آن اصحاب توانستند شتر پیامبر {{صل}} را بیابند و نزد حضرت بیاورند. [[عمارة]] وقتی نزد اطرافیان خود بازگشت غیب‌گویی [[پیامبر]] {{صل}} و حوادث پس از آن را به آنان خبر داد و چون از آنان شنید که همه این گفته‌های توهین‌آمیز را "زید بن لصیت" بر زبان آورده است، زید بن لصیت را از [[اقامتگاه]] خود دور ساخت<ref>عیون الاثر، ج‌۲، ص‌۲۵۶؛ تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۳۷۰؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج‌۴، ص‌۱۷.</ref>. سرانجام پیامبر {{صل}} در [[روز]] سه شنبه<ref>اعلام الوری، ج‌۱، ص‌۲۴۴؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج‌۱، ص‌۱۸۳؛ بحارالانوار، ج‌۲۱، ص‌۲۴۵.</ref> از [[ماه شعبان]]<ref>تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۶۸.</ref> [[سال]] نهم وارد [[تبوک]] شد؛ ولی با نیروهایی از [[دشمن]] مواجه نشد. یاقوت پراکنده شدن نیروهای دشمن را علّت عدم مواجهه پیامبر با [[روم]] می‌داند<ref>معجم البلدان، ج‌۲، ص‌۱۵.</ref>. برخی نیز خبر بازرگانان نبطی را از اصل [[دروغ]] دانسته‌اند<ref>سبل الهدی، ج‌۵، ص‌۴۳۳.</ref>. از اینکه پیامبر {{صل}} مسافت ۱۲ [[روزه]]<ref> التنیه و الاشراف، ص‌۲۳۵؛ معجم البلدان، ج‌۲، ص‌۱۵.</ref> [[مدینه]] به تبوک را در چند روز پیموده است اطلاعی در دست نیست؛ ولی با توجه به آنکه حرکت [[سپاه]] از مدینه در اوایل [[ماه رجب]] و ورود به تبوک در [[شعبان]] بوده است باید مدت [[زمان]] این [[سفر]] را بیش از ۱۲ روز و حدود یک ماه دانست<ref>[[سید علی خیرخواه علوی|خیرخواه علوی، سید علی]]، [[تبوک (مقاله)|مقاله «تبوک»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۷ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۷.</ref>.


==نتایج جنگ تبوک==
== نتایج جنگ تبوک ==
از جمله نتایج این [[لشکرکشی]] گسترده، قدرت‌نمایی بزرگ نظامی بود که [[عظمت]] و [[اقتدار]] مسلمانان را به [[امپراتوری]] [[روم]] نشان داد و [[صلابت]] [[دولت اسلامی]] برای هرقل و [[فرمانروایان]] مرزی روم شرقی [[ثابت]] شد. همچنین [[عرب‌های جزیرة العرب]] که به طور عموم [[روحیه]] [[عصیان‌گری]] و [[طغیان]] داشتند، متوجه شدند دیگر با [[سپاه اسلام]] و [[حکومت]] مرکزی [[مدینه]] نمی‌توان به [[مخالفت]] و [[ستیزه]] برخاست. ضمن آنکه حضرت در این سفر توانست با [[قبایل عرب]] [[مسیحی]] نواحی جنوب [[شامات]] [[ارتباط]] برقرار سازد و معاهداتی را از موضع [[برتر]] با آنان منعقد نماید<ref>جعفریان، سیره رسول خدا، ص۶۱۷.</ref>. رسول خدا{{صل}} در بازگشت از [[تبوک]]، مسجدی را که منافقان در محله [[قبا]] ساخته بودند و زیر [[پوشش]] آن به [[توطئه]] بر ضد مسلمانان می‌پرداختند، خراب کرد. از این [[مسجد]] در [[فرهنگ قرآنی]] به "[[مسجد ضرار]]" تعبیر شده است<ref>توبه، ۱۰۷.</ref><ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۶۷.</ref>
از جمله نتایج این [[لشکرکشی]] گسترده، قدرت‌نمایی بزرگ نظامی بود که [[عظمت]] و [[اقتدار]] مسلمانان را به [[امپراتوری]] [[روم]] نشان داد و [[صلابت]] [[دولت اسلامی]] برای هرقل و [[فرمانروایان]] مرزی روم شرقی [[ثابت]] شد. همچنین [[عرب‌های جزیرة العرب]] که به طور عموم [[روحیه]] [[عصیان‌گری]] و [[طغیان]] داشتند، متوجه شدند دیگر با [[سپاه اسلام]] و [[حکومت]] مرکزی [[مدینه]] نمی‌توان به [[مخالفت]] و [[ستیزه]] برخاست. ضمن آنکه حضرت در این سفر توانست با [[قبایل عرب]] [[مسیحی]] نواحی جنوب [[شامات]] [[ارتباط]] برقرار سازد و معاهداتی را از موضع [[برتر]] با آنان منعقد نماید<ref>جعفریان، سیره رسول خدا، ص۶۱۷.</ref>. رسول خدا {{صل}} در بازگشت از [[تبوک]]، مسجدی را که منافقان در محله [[قبا]] ساخته بودند و زیر [[پوشش]] آن به [[توطئه]] بر ضد مسلمانان می‌پرداختند، خراب کرد. از این [[مسجد]] در [[فرهنگ قرآنی]] به "[[مسجد ضرار]]" تعبیر شده است<ref>توبه، ۱۰۷.</ref><ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۶۷.</ref>


==سپاه در مسیر بازگشت==
== سپاه در مسیر بازگشت ==
[[سپاه اسلام]] به [[فرمان پیامبر]]{{صل}} در [[رمضان]] [[سال]] نهم از تبوک به سوی مدینه حرکت کرد<ref>الدرر، ص۲۴۷؛ تاریخ‌یعقوبی، ج‌۲، ص‌۶۸؛ اعلام الوری، ج‌۱، ص‌۲۴۴.</ref> بازگشت مسلمانان نیز با حوادثی مانند مشکل بی‌آبی و [[معجزات پیامبر]]{{صل}} همراه بود<ref> الدرر، ص‌۲۴۲، السیرة النبویه، ابن هشام، ج‌۴، ص‌۹۵۴؛ تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۳۷۳.</ref>؛ اما آنچه مورخان و [[سیره‌نویسان]] بیشتر بدان پرداخته‌اند [[توطئه]] [[ترور]] پیامبر{{صل}} از سوی برخی از [[منافقان]] حاضر در [[سپاه]] است؛ بدین شرح که ۱۲ تا ۱۵ نفر<ref> البدایة والنهایه، ج‌۵، ص‌۲۴؛ العمده، ص‌۳۴۱؛ المغازی، ج‌۳، ص‌۱۰۴۴.</ref> از [[منافقان]] مصمم شدند شتر [[پیامبر]]{{صل}} را در گردنه کوهی رم دهند، بدان‌امید که با این کار پیامبر از [[کوه]] به درّه پرتاب و کشته شود؛ اما [[جبرئیل]]، پیامبر{{صل}} را از این نقشه [[آگاه]] ساخت و در نتیجه آن حضرت [[مسلمانان]] را امر کرد تا از میان دره بگذرند و خود به همراه [[عمار]] و [[حذیفة بن یمان]] و بنابر قولی [[سلمان فارسی]]<ref>الاحتجاج، ج‌۱، ص‌۶۴.</ref> از مسیر گردنه به [[راه]] خود ادامه داد و وقتی از نزدیک شدن منافقان مطلع شد [[حذیفه]] را [[مأمور]] دور ساختن آنان کرد و با [[تهدید]] منافقان به افشای اسامی آنها به همراه نام [[پدران]] و قبایلشان، نقشه منافقان را ناکام گذارد. این گروه نیز از [[بیم]] رسوا شدن، خود را به میان انبوه [[سپاهیان]] انداختند<ref> تاریخ‌یعقوبی، ج۲، ص‌۶۸؛ البدایة والنهایه، ج‌۵، ص‌۲۴؛ تاریخ دمشق، ج‌۱۲، ص‌۲۷۶.</ref><ref>[[سید علی خیرخواه علوی|خیرخواه علوی، سید علی]]، [[تبوک (مقاله)|مقاله «تبوک»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۷ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۷.</ref>
[[سپاه اسلام]] به [[فرمان پیامبر]] {{صل}} در [[رمضان]] [[سال]] نهم از تبوک به سوی مدینه حرکت کرد<ref>الدرر، ص۲۴۷؛ تاریخ‌یعقوبی، ج‌۲، ص‌۶۸؛ اعلام الوری، ج‌۱، ص‌۲۴۴.</ref> بازگشت مسلمانان نیز با حوادثی مانند مشکل بی‌آبی و [[معجزات پیامبر]] {{صل}} همراه بود<ref> الدرر، ص‌۲۴۲، السیرة النبویه، ابن هشام، ج‌۴، ص‌۹۵۴؛ تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۳۷۳.</ref>؛ اما آنچه مورخان و [[سیره‌نویسان]] بیشتر بدان پرداخته‌اند [[توطئه]] [[ترور]] پیامبر {{صل}} از سوی برخی از [[منافقان]] حاضر در [[سپاه]] است؛ بدین شرح که ۱۲ تا ۱۵ نفر<ref> البدایة والنهایه، ج‌۵، ص‌۲۴؛ العمده، ص‌۳۴۱؛ المغازی، ج‌۳، ص‌۱۰۴۴.</ref> از [[منافقان]] مصمم شدند شتر [[پیامبر]] {{صل}} را در گردنه کوهی رم دهند، بدان‌امید که با این کار پیامبر از [[کوه]] به درّه پرتاب و کشته شود؛ اما [[جبرئیل]]، پیامبر {{صل}} را از این نقشه [[آگاه]] ساخت و در نتیجه آن حضرت [[مسلمانان]] را امر کرد تا از میان دره بگذرند و خود به همراه [[عمار]] و [[حذیفة بن یمان]] و بنابر قولی [[سلمان فارسی]]<ref>الاحتجاج، ج‌۱، ص‌۶۴.</ref> از مسیر گردنه به [[راه]] خود ادامه داد و وقتی از نزدیک شدن منافقان مطلع شد [[حذیفه]] را [[مأمور]] دور ساختن آنان کرد و با [[تهدید]] منافقان به افشای اسامی آنها به همراه نام [[پدران]] و قبایلشان، نقشه منافقان را ناکام گذارد. این گروه نیز از [[بیم]] رسوا شدن، خود را به میان انبوه [[سپاهیان]] انداختند<ref> تاریخ‌یعقوبی، ج۲، ص‌۶۸؛ البدایة والنهایه، ج‌۵، ص‌۲۴؛ تاریخ دمشق، ج‌۱۲، ص‌۲۷۶.</ref><ref>[[سید علی خیرخواه علوی|خیرخواه علوی، سید علی]]، [[تبوک (مقاله)|مقاله «تبوک»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۷ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۷.</ref>


== پرسش‌های وابسته ==
== پرسش‌های وابسته ==

نسخهٔ ‏۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۰۲

تبوک نام منطقه‌ای در شمال سوریه و هم مرز با روم شرقی در زمان پیامبر خدا (ص) بود. در سال ۹ هجری به رسول خدا (ص) گزارش رسید ارتش روم آماده حمله به مسلمانان شده‌اند. حضرت سپاه عظیمی فراهم آورد و راه طولانی مدینه تا تبوک را با زحمت بسیار طی کردند. وقتی به آنجا رسیدند، خبری از دشمن نبود و درگیری پیش نیامد، امّا موقعیت پیامبر خدا در یک اعزام نیروی گسترده در بیرون از مرزهای حجاز و انعکاس خبر آن در همه‌جا و ترس دشمنان و آزمایش نیروهای خود و شناخته شدن چهره‌های منافق، به نوعی پیروزی به شمار می‌آمد. در طول مسیر، پیمان‌های متعددی با قبایل اطراف بسته شد و به تثبیت حاکمیت نظام اسلامی کمک کرد.

مقدمه

تبوک، نام منطقه‌ای در شمال سوریه و هم مرز با روم شرقی در زمان پیامبر خدا (ص) بود. در پی گسترش چشم‌گیر نهضت اسلام در بیرون از حجاز، به رسول خدا (ص) گزارش رسید که ارتش روم با سربازان بسیاری آماده حمله به مسلمانان شده‌اند. رسول خدا (ص) سپاه عظیمی فراهم آورد و راه طولانی مدینه تا تبوک را با زحمت بسیار طی کردند تا در نبردی برون مرزی با مهاجمان بجنگند. این واقعه در سال ۹ هجری اتفاق افتاد. وقتی به آنجا رسیدند، خبری از دشمن نبود و تصمیم به بازگشت به مدینه گرفتند. گرچه درگیری پیش نیامد، امّا موقعیت پیامبر خدا در یک اعزام نیروی گسترده در بیرون از مرزهای حجاز و انعکاس خبر آن در همه‌جا و ترس دشمنان و آزمایش نیروهای خود و شناخته شدن چهره‌های منافق، به نوعی پیروزی به شمار می‌آمد و از برکات این لشکرکشی عظیم بود و در طول مسیر، پیمان‌های متعددی با قبایل اطراف بسته شد و به تثبیت حاکمیت نظام اسلامی کمک کرد[۱].

زمان و فضای حاکم بر جنگ تبوک

زمان جنگ، با تابستان و فصل چیدن میوه‌ها و برداشت محصول مصادف شده بود. برای مردمی که راه امرار معاششان محدود به کشاورزی و دامداری بود، زمان فراخوان برای جنگ، وقت برداشت حاصل تلاش‌های یک‌ساله محسوب می‌شد؛ لذا حضور یا عدم حضور در جنگ، برای مسلمانان بسیار سرنوشت‌ساز بود و زندگی و رفاه یک سال پیش رو، بدان بستگی داشت.

با اینکه پیامبر در بیشتر جنگ‌ها برای غافل‌گیری دشمن، مقصد و مقصود خود را برای سپاهیان نمی‌گفت و از راه غیر معمولی حرکت می‌کرد، ولی در جنگ تبوک به لحاظ قدرت و عظمت سپاه روم و دوری مسافت، از همان ابتدا مقصد و هدف خود را بیان داشت[۲].

گرمای هوا و حرکت به سوی منطقه‌ای که بیش از ۶۰۰ کیلومتر تا مدینه فاصله دارد، برای همه کس مقدور نبود. این در حالی بود که بسیاری از رزمندگان سپاه اسلام حتی مرکب سواری نداشتند و با پای پیاده در جنگ شرکت کرده بودند. هرچند تعداد نفرات ارتش اسلام بیشتر از قبل بود، ولی تعداد منافقین نیز هر روز بیشتر و بیشتر می‌شد. آنها حالا تشکلی به هم زده بودند و حزب نفاق را کاملاً منسجم کرده بودند. منافقین به طور پنهانی با یکدیگر جلساتی داشتند و برنامه‌ای دقیق را برای شکستن اسلام و رسول اکرم (ص) دنبال می‌کردند[۳]

غزوه تبوک و جانشینی امام علی (ع)

پس از آماده شدن پیامبر (ص) و اصحاب برای حرکت به سوی تبوک و قطعی شدن حضور امیرالمؤمنین (ع) در مدینه در نبود رسول خدا (ص)، منافقان که دست خود را از تجاوز و خیانت کوتاه می‌‌دیدند، به شایعه پرداختند تا شاید بتوانند از حضور امام علی (ع) در مدینه جلوگیری کنند. آنها در بین مردم علت نرفتن امام علی (ع) را به جنگ این گونه بیان کردند: "به خاطر اینکه همراه بودنش برای پیامبر (ص) گران بوده و از او خشمگین بوده است"[۴]، تلاش داشتند با این شایعات، روابط بین امام علی (ع) و پیامبر (ص) را تیره جلوه دهند تا امام علی (ع) مجبور شود به همراه پیامبر (ص) برود. این شایعه به گونه‌ای پخش شد که احتمال مخالفت عمومی با امیرالمؤمنین (ع) مطرح بود و بدین ترتیب، امام علی (ع) وظیفه خود دانست تا خود را به پیامبر (ص) که هنوز از مدینه چندان فاصله نگرفته بود برساند و ماجرا را به پیامبر (ص) خبر دهد. به محض ملاقات رسول خدا (ص)، ایشان نقشه‌های منافقان را نقش بر آب کرد و دستور داد تا علی (ع) به مدینه باز گردد و فرمود: "برادرم علی، به مدینه بازگرد؛ زیرا برای اداره امور آنجا، جز من و تو شخص دیگری شایستگی ندارد. پس تو نماینده و جانشین من در میان اهل بیت من و خانه و قوم من هستی. ای علی! آیا خشنود نمی‌شوی که نسبت تو به من همانند هارون نسبت به موسی باشد، جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود؟"[۵].

این روایت با توجه به این جمله که پیامبر (ص) فرموده: «بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»، هر مقامی را که هارون نسبت به موسی داشته، برای امیرالمؤمنین (ع) نسبت به پیامبر (ص)، ثابت می‌کند و استثنا کردن مقام نبوت، خود تأکیدی قوی بر عمومیت منزلت امیرالمؤمنین (ع) است؛ زیرا اگر مقصود پیامبر (ص) فقط برخی منزلت‌های هارون (ع) بود، دیگر استثنای نبوت لازم نبود و در واقع، موضوع عامی نبود که نبوت، استثنای آن باشد.

با توجه به آیات قرآن کریم، منزلت‌های هارون نسبت به حضرت موسی (ع) چند مورد بوده است:

  1. مقام وزارت: از قول حضرت موسی (ع) در قرآن چنین آمده است: ﴿وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي هَارُونَ أَخِي[۶] و در آیه دیگری آمده است: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا[۷].
  2. مقام خلافت: خداوند در قرآن می‌فرماید: ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ[۸].
  3. اخوت و برادری: خداوند در قرآن از زبان موسی می‌فرماید: ﴿هَارُونَ أَخِي[۹]، از آن جایی که برادری هارون با موسی، نَسبی بود و پیامبر اسلام (ص) می‌خواست تمامی مقامات هارون نسبت به حضرت موسی (ع) درباره امیرالمؤمنین (ع) محقق شود، با امیرالمؤمنین (ع) عقد اخوت بست و او را برادر خود در دنیا و آخرت خطاب کرد؛ چنانچه حاکم نیشابوری و بسیاری دیگر از علمای اهل تسنن نقل کرده‌اند که عبدالله بن عمر گفته است: وقتی پیامبر (ص) به مدینه وارد شد، بین اصحاب، عقد اخوت خواند. پس علی (ع) با چشم گریان نزد پیامبر (ص) آمد و به او گفت: "ای رسول خدا میان اصحابت برادری ایجاد کردی و مرا با کسی برادر نکردی!" پیامبر (ص) به او فرمود: "یا علی، تو در دنیا و آخرت برادر من هستی"[۱۰][۱۱]

حرکت سپاه و حوادث بین راه

با اقامت سپاه در ثنیة الوداع[۱۲] (نزدیک مدینه و در مسیر شام)[۱۳] پیامبر (ص) در سخنانی شهادت را بهترین نوع مرگ و حمایت و مدد خداوند را برترین پشتیبانی معرفی کرد و برای خود و امتش بخشش و غفران طلبید[۱۴] سپاه مسلمانان در روز دوشنبه[۱۵] یا پنج شنبه[۱۶] ـ که پیامبر (ص) آن را روزی خوب می‌دانست[۱۷] ـ از روزهای آغازین ماه رجب سال نهم هجری[۱۸] به سوی تبوک رهسپار شد و بدین ترتیب سومین لشکرکشی پیامبر (ص) برای رویارویی با رومیان پس از اعزام به دومة الجندل (در سال ۵‌ق.) و نبرد موته (در‌سال‌۸‌ق.) آغاز شد.

مسافت طولانی و گرمای شدید تابستان سفر را بر سپاهیان سخت دشوار کرده بود و این در حالی بود که مسلمانان از کمترین آذوقه و توشه و حتی چارپایی که می‌توانستند رنج سفر را کاهش دهند برخوردار بودند، بدان حدّ که گاه تنها یک دانه خرما غذای دو مسلمان در یک روز بود. توشه برخی نیز خرمای خشکیده و جو کرم‌زده بود و هرچند نفر از یک چارپا استفاده می‌کردند. شدت تشنگی گاه به حدی می‌رسید که همین اندک چارپا نیز قربانی می‌شدند تا مسلمانان تشنه، با رطوبت اَمعا و احشای آنها خود را از مرگ برهانند[۱۹]. وجود گزارش‌های پرشمار از گلایه مسلمانان از تشنگی و گرسنگی به پیامبر (ص)، همچنین نقل معجزات متعدد پیامبر (ص) برای تهیه آب و غذا، گواه سختی و مرارت این سفر است، از این رو بسیاری، از این سپاه با عنوان "جیش‌ العُسْرة" یاد کرده[۲۰] و مراد از ﴿سَاعَةِ الْعُسْرَةِ در آیه ﴿لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَحِيمٌ[۲۱] را غزوه تبوک و صحنه‌های سخت پیش آمده در مسیر حرکت سپاه دانسته‌اند[۲۲]. این آیه به خوبی نشان می‌دهد که فشار آن شرایط سخت، طاقت گروهی از سپاهیان را ربوده و شک و پشیمانی را بر آنان تحمیل کرده بود.

در خبری آمده است وقتی از کمبود غذا به پیامبر (ص) گلایه شد، آن حضرت دستور داد تا مانده آذوقه سپاه را که بیش از چند خرما نبود بیاورند. سپس دست خود را بر آنها کشید و فرمود: با نام خداوند بخورید، پس همه خوردند و سیر شدند[۲۳].

گم شدن شتر پیامبر (ص) در مسیر راه، بهانه‌ای به دست منافقان داد. زید بن لُصَیت، از یهودیان بنی‌قینقاع که به دروغ و از روی نفاق اظهار اسلام می‌کرد و در تبوک همنشین عُمارة بن حزم بود، وقتی از گم شدن شتر پیامبر (ص) مطلع شد گفت: محمد که خود را پیامبر می‌داند و از آسمان‌ها خبر می‌دهد نمی‌داند که شترش کجاست؟ پیامبر (ص) به الهام خداوند از گفتار توهین‌آمیز این فرد با خبر شد و بدون نام بردن از وی، سخنان او را در جمع اصحاب خود که عمارة بن حزم نیز در میان آنان بود، باز گفت. سپس از مکانی که شتر در آنجا گرفتار و مهار شده بود خبر داد. پس از آن اصحاب توانستند شتر پیامبر (ص) را بیابند و نزد حضرت بیاورند. عمارة وقتی نزد اطرافیان خود بازگشت غیب‌گویی پیامبر (ص) و حوادث پس از آن را به آنان خبر داد و چون از آنان شنید که همه این گفته‌های توهین‌آمیز را "زید بن لصیت" بر زبان آورده است، زید بن لصیت را از اقامتگاه خود دور ساخت[۲۴]. سرانجام پیامبر (ص) در روز سه شنبه[۲۵] از ماه شعبان[۲۶] سال نهم وارد تبوک شد؛ ولی با نیروهایی از دشمن مواجه نشد. یاقوت پراکنده شدن نیروهای دشمن را علّت عدم مواجهه پیامبر با روم می‌داند[۲۷]. برخی نیز خبر بازرگانان نبطی را از اصل دروغ دانسته‌اند[۲۸]. از اینکه پیامبر (ص) مسافت ۱۲ روزه[۲۹] مدینه به تبوک را در چند روز پیموده است اطلاعی در دست نیست؛ ولی با توجه به آنکه حرکت سپاه از مدینه در اوایل ماه رجب و ورود به تبوک در شعبان بوده است باید مدت زمان این سفر را بیش از ۱۲ روز و حدود یک ماه دانست[۳۰].

نتایج جنگ تبوک

از جمله نتایج این لشکرکشی گسترده، قدرت‌نمایی بزرگ نظامی بود که عظمت و اقتدار مسلمانان را به امپراتوری روم نشان داد و صلابت دولت اسلامی برای هرقل و فرمانروایان مرزی روم شرقی ثابت شد. همچنین عرب‌های جزیرة العرب که به طور عموم روحیه عصیان‌گری و طغیان داشتند، متوجه شدند دیگر با سپاه اسلام و حکومت مرکزی مدینه نمی‌توان به مخالفت و ستیزه برخاست. ضمن آنکه حضرت در این سفر توانست با قبایل عرب مسیحی نواحی جنوب شامات ارتباط برقرار سازد و معاهداتی را از موضع برتر با آنان منعقد نماید[۳۱]. رسول خدا (ص) در بازگشت از تبوک، مسجدی را که منافقان در محله قبا ساخته بودند و زیر پوشش آن به توطئه بر ضد مسلمانان می‌پرداختند، خراب کرد. از این مسجد در فرهنگ قرآنی به "مسجد ضرار" تعبیر شده است[۳۲][۳۳]

سپاه در مسیر بازگشت

سپاه اسلام به فرمان پیامبر (ص) در رمضان سال نهم از تبوک به سوی مدینه حرکت کرد[۳۴] بازگشت مسلمانان نیز با حوادثی مانند مشکل بی‌آبی و معجزات پیامبر (ص) همراه بود[۳۵]؛ اما آنچه مورخان و سیره‌نویسان بیشتر بدان پرداخته‌اند توطئه ترور پیامبر (ص) از سوی برخی از منافقان حاضر در سپاه است؛ بدین شرح که ۱۲ تا ۱۵ نفر[۳۶] از منافقان مصمم شدند شتر پیامبر (ص) را در گردنه کوهی رم دهند، بدان‌امید که با این کار پیامبر از کوه به درّه پرتاب و کشته شود؛ اما جبرئیل، پیامبر (ص) را از این نقشه آگاه ساخت و در نتیجه آن حضرت مسلمانان را امر کرد تا از میان دره بگذرند و خود به همراه عمار و حذیفة بن یمان و بنابر قولی سلمان فارسی[۳۷] از مسیر گردنه به راه خود ادامه داد و وقتی از نزدیک شدن منافقان مطلع شد حذیفه را مأمور دور ساختن آنان کرد و با تهدید منافقان به افشای اسامی آنها به همراه نام پدران و قبایلشان، نقشه منافقان را ناکام گذارد. این گروه نیز از بیم رسوا شدن، خود را به میان انبوه سپاهیان انداختند[۳۸][۳۹]

پرسش‌های وابسته

منابع

پانویس

  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۷۵؛ سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۲۷۲-۲۷۵.
  2. ابن هشام، ج۴، ص۱۵۹.
  3. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۵ ص ۶۳؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۷.
  4. مَا خَلَّفَهُ إِلَّا اسْتِثْقَالًا لَهُ وَ مَقْتاً
  5. «ارْجِعْ يَا أَخِي إِلَى مَكَانِكَ فَإِنَّ الْمَدِينَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا بِي أَوْ بِكَ فَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي وَ دَارِ هِجْرَتِي وَ قَوْمِي أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي»؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۵۶.
  6. «و از خانواده‌ام دستیاری برایم بگمار هارون برادرم را» سوره طه، آیه ۲۹-۳۰.
  7. «و به راستی ما به موسی کتاب دادیم و برادرش هارون را وزیری همراه او گرداندیم» سوره فرقان، آیه ۳۵.
  8. «و ما با موسی سی شب وعده نهادیم و با ده شب دیگر آن را کامل کردیم و میقات پروردگارش در چهل شب کمال یافت و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
  9. «هارون برادرم را» سوره طه، آیه ۳۰.
  10. تهذیب الکمال، مزی، ج۲۰، ص۴۸۴؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۰۹۸-۱۰۹۹؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۴؛ عمدة القاری، عینی، ج۲، ص۱۴۷؛ الجامع الصغیر، سیوطی، ج۲، ص۱۷۶.
  11. عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۶۷-۱۶۹.
  12. السیرة النبویه، ابن هشام، ج‌۴، ص‌۹۴۶؛ السیرة النبویه، ج‌۴، ص‌۴۱؛ تاریخ یعقوبی، ج‌۲: ص‌۶۷.
  13. وفاءالوفاء، ج‌۴، ص‌۱۱۶۹؛ سبل السلام، ج‌۴، ص‌۷۰؛ نیل‌الاوطار، ج‌۸، ص‌۲۳۹.
  14. الاختصاص، ص‌۳۴۲؛ تاریخ دمشق، ج‌۵۱، ص‌۲۴۰؛ البدایة و النهایه، ج‌۵، ص‌۱۷.
  15. المحبر، ص‌۱۱۶.
  16. الطبقات، ج‌۲، ص‌۱۶۷؛ الکامل، ج‌۳، ص‌۳۲۴؛ المغازی، النبویه، ص‌۱۰۷.
  17. سبل الهدی، ج‌۷، ص‌۴۱۹؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۱۶۷؛ المغازی، ج‌۳، ص‌۹۹۷.
  18. تاریخ خلیفه، ص‌۵۶، تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۶۷.
  19. البدایة والنهایه، ج۵، ص‌۱۳؛ جامع‌البیان، ج‌۱۱، ص‌۷۵؛ معانی‌القرآن، ج‌۳، ص‌۲۶۳.
  20. انساب الاشراف، ص‌۹۵؛ الطبقات، ج‌۳، ص‌۲۴؛ المحبر، ص‌۱۱۵.
  21. «خداوند بر پیامبر و مهاجران و انصاری که از او هنگام دشواری پیروی کردند- پس از آنکه نزدیک بود دل گروهی از ایشان بگردد- بخشایش آورد سپس توبه آنان را پذیرفت که او نسبت به آنها مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۱۷.
  22. تفسیر ابن کثیر، ج‌۲، ص‌۴۱۱؛ التبیان، ج‌۵، ص‌۳۱۴؛ جامع‌البیان، ج‌۱۱، ص‌۷۵.
  23. الخرائج والجرائح، ج۱، ص۲۸؛ اعلام‌الوری، ج۱، ص‌۸۱؛ المغازی، ج‌۳، ص‌۱۰۳۶.
  24. عیون الاثر، ج‌۲، ص‌۲۵۶؛ تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۳۷۰؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج‌۴، ص‌۱۷.
  25. اعلام الوری، ج‌۱، ص‌۲۴۴؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج‌۱، ص‌۱۸۳؛ بحارالانوار، ج‌۲۱، ص‌۲۴۵.
  26. تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۶۸.
  27. معجم البلدان، ج‌۲، ص‌۱۵.
  28. سبل الهدی، ج‌۵، ص‌۴۳۳.
  29. التنیه و الاشراف، ص‌۲۳۵؛ معجم البلدان، ج‌۲، ص‌۱۵.
  30. خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «تبوک»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۷.
  31. جعفریان، سیره رسول خدا، ص۶۱۷.
  32. توبه، ۱۰۷.
  33. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۷.
  34. الدرر، ص۲۴۷؛ تاریخ‌یعقوبی، ج‌۲، ص‌۶۸؛ اعلام الوری، ج‌۱، ص‌۲۴۴.
  35. الدرر، ص‌۲۴۲، السیرة النبویه، ابن هشام، ج‌۴، ص‌۹۵۴؛ تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۳۷۳.
  36. البدایة والنهایه، ج‌۵، ص‌۲۴؛ العمده، ص‌۳۴۱؛ المغازی، ج‌۳، ص‌۱۰۴۴.
  37. الاحتجاج، ج‌۱، ص‌۶۴.
  38. تاریخ‌یعقوبی، ج۲، ص‌۶۸؛ البدایة والنهایه، ج‌۵، ص‌۲۴؛ تاریخ دمشق، ج‌۱۲، ص‌۲۷۶.
  39. خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «تبوک»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۷.