تبوک در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

تبوک نام منطقه‌ای در شمال سوریه و هم مرز با روم شرقی در زمان پیامبر خدا (ص) بود. در سال ۹ هجری به رسول خدا (ص) گزارش رسید ارتش روم آماده حمله به مسلمانان شده‌اند. حضرت سپاه عظیمی فراهم آورد و راه طولانی مدینه تا تبوک را با زحمت بسیار طی کردند. وقتی به آنجا رسیدند، خبری از دشمن نبود و درگیری پیش نیامد، امّا موقعیت پیامبر خدا در یک اعزام نیروی گسترده در بیرون از مرزهای حجاز و انعکاس خبر آن در همه‌جا و ترس دشمنان و آزمایش نیروهای خود و شناخته شدن چهره‌های منافق، به نوعی پیروزی به شمار می‌آمد. در طول مسیر، پیمان‌های متعددی با قبایل اطراف بسته شد و به تثبیت حاکمیت نظام اسلامی کمک کرد.

مقدمه

جنگ تبوک در ماه رجب سال نهم هجری، یعنی حدود یک سال بعد از فتح مکه روی داد. در این غزوه، پیامبر در مرزهای شمالی به مقابله هراکلیوس امپراطور رم رفته بودند. از مدت‌ها قبل و به صورت پی در پی به پیامبر خبر رسیده بود که امپراطور رم به مرز شمالی عربستان آمده و با قبایلی از اعراب نیز هم‌پیمان شده است. همه کسانی که از آن نواحی به مدینه می‌آمدند، خبر تحرکات جنگی رم علیه اسلام را می‌آوردند. شهر مدینه بایستی برای مقابله با لشکر دشمن بسیج می‌شد. پیام پیامبر به قبایل مسلمان ابلاغ شد و از آنها خواسته شد که همه به مدینه بیایند[۱][۲]

دقت در شرایط آن برهه از تاریخ اسلام و سال‌های پایانی عمر پیامبر اکرم (ص) نشان می‌دهد با قدرت گرفتن اسلام، هرچند خطر حمله مستقیم دشمن کم شده بود، ولی به همان نسبت، خطری بزرگ‌تر شکل می‌گرفت که حزب نفاق بود. به خصوص که با فتح مکه، قبایل و توده‌های مردم، گروه گروه مسلمان می‌شدند؛ افراد ضعیف‌الایمانی که کمترین اطلاعی از تعالیم اسلام نداشتند و قدرت رسول خدا (ص) و گسترش اسلام را با قدرت شیوخ قبیله خود مقایسه می‌کردند. در نتیجه، آنها به راحتی تبدیل به سیاهی لشکر دشمنان قسم خورده‌ای می‌شدند که تا دیروز در صف کفر، با پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) در جنگ بودند و با فتح مکه، به ناچار اسلام را پذیرفته بودند، ولی قلب آنان هرگز اسلام را نپذیرفت و دائماً برای نابودی پیامبر (ص) و اسلام و حامیان صادقش چون امیرالمؤمنین (ع) نقشه می‌کشیدند. خداوند در این سال‌ها به طور جدی و حتی بیش از خطر کفار، در آیات متعدد قرآن، خطر آنان را گوشزد می‌نمود. از جمله در آیات ۳۸ به بعد سوره توبه، با تندی و قاطعیت پرده از چهره آنان و توطئه‌هایی که در سر می‌پروراندند برداشت.

این آیه در واقعه جنگ تبوک و اوج دسیسه‌چینی‌های منافقین در آن شرایط حساس نازل شد. جنگ تبوک در موقعیت زمانی و مکانی خاصی قرار گرفت که باعث می‌شد زمینه مناسب برای اغواگری و سم‌پاشی منافقین پدید آید و افراد ضعیف‌الایمان و تازه مسلمان که تعدادشان هم کم نبود، به شدت تحت تأثیر قرار گیرند: ﴿لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلَأَوْضَعُوا خِلَالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ[۳][۴]

زمان و فضای حاکم بر جنگ تبوک

در سال نهم هجری، رسول خدا (ص) خبر یافت که هرقل امپراتور روم سپاه عظیمی گرد آورده و آماده جنگ با مسلمانان شده است[۵]؛ هرچند برخی همچون یعقوبی[۶]، نوشته‌اند علت جنگ تبوک، خونخواهی جعفر بن ابی طالب بود که به دست سپاه روم در سرزمین موته شهید شد.

پیامبر اکرم (ص) تصمیم گرفتند برای پیشگیری، قبل از ورود دشمن به سر حدّات اسلامی، به دفع آنان بپردازند؛ لذا برای حرکت به منطقه تبوک، اعلام بسیج عمومی کردند. ولی درگیری در این میدان با سایر جنگ‌ها دو تفاوت اساسی داشت؛ از یک سو در مکانی دور از مرکز و ناشناخته برای خودی و آشنا برای دشمن بود و از سوی دیگر، رویارویی با یکی از ابرقدرت‌های جهان آن روز و نه با یک گروه کوچک یا بزرگ عرب محسوب می‌شد؛ طرف مقابل امپراطوری قدرتمند روم بود که ارتشی منسجم و کارآزموده داشت و طرف دیگر، تعداد محدود مسلمانان جزیرة‌العرب بود که تا چندی پیش مستعمره رومیان بودند.

زمان جنگ، با تابستان و فصل چیدن میوه‌ها و برداشت محصول مصادف شده بود. برای مردمی که راه امرار معاششان محدود به کشاورزی و دامداری بود، زمان فراخوان برای جنگ، وقت برداشت حاصل تلاش‌های یک‌ساله محسوب می‌شد؛ لذا حضور یا عدم حضور در جنگ، برای مسلمانان بسیار سرنوشت‌ساز بود و زندگی و رفاه یک سال پیش رو، بدان بستگی داشت.

با اینکه پیامبر در بیشتر جنگ‌ها برای غافل‌گیری دشمن، مقصد و مقصود خود را برای سپاهیان نمی‌گفت و از راه غیر معمولی حرکت می‌کرد، ولی در جنگ تبوک به لحاظ قدرت و عظمت سپاه روم و دوری مسافت، از همان ابتدا مقصد و هدف خود را بیان داشت[۷].

پیامبر با فراخوانی تمامی نیروها، سرانجام سپاهی متشکل از سی هزار نفر آماده کرد و علی (ع) را جانشین خویش در مدینه کرد تا او بتواند امنیت شهر را در غیاب حضرت حفظ کند. در این موضوع چون طعنه‌ها به امام علی (ع) زیاد شد و منافقان شایعه کردند رسول خدا (ص)، از علی (ع) رنجیده خاطر است، حضرت حدیث مشهور منزلت را بیان کرد و منزلت علی (ع) را نزد خود، همچون منزلت هارون نزد موسی (ع) دانست[۸].

گرمای هوا و حرکت به سوی منطقه‌ای که بیش از ۶۰۰ کیلومتر تا مدینه فاصله دارد، برای همه کس مقدور نبود. این در حالی بود که بسیاری از رزمندگان سپاه اسلام حتی مرکب سواری نداشتند و با پای پیاده در جنگ شرکت کرده بودند. هرچند تعداد نفرات ارتش اسلام بیشتر از قبل بود، ولی تعداد منافقین نیز هر روز بیشتر و بیشتر می‌شد. آنها حالا تشکلی به هم زده بودند و حزب نفاق را کاملاً منسجم کرده بودند. منافقین به طور پنهانی با یکدیگر جلساتی داشتند و برنامه‌ای دقیق را برای شکستن اسلام و رسول اکرم (ص) دنبال می‌کردند.

مجموعه اینها شرایط سختی را برای رسول اکرم (ص) در حرکت به سمت تبوک به وجود آورده بود. سم‌پاشی و تفرقه‌افکنی منافقین بر علیه رسول خدا (ص) به حدی بود که ایشان هنگام حرکت، علی (ع) را به جای خود در مدینه قرار دادند و به سوی تبوک حرکت کردند. در همین زمان بود که امیرالمؤمنین (ع) از عدم همراهی با سپاه اسلام ابراز ناراحتی کرد و به رسول خدا (ص) عرضه داشت آیا مرا با زنان و کودکان در شهر تنها می‌گذارید؟ که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «أَنْتَ‏ مِنِّي‏ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ‏ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي»[۹][۱۰]

سپاه مسلمان پس از رسیدن به تبوک، آگاه شدند خبری که در مورد اعزام نیرو از طرف امپراتور روم به مناطق مرزی داده شده بود، درست نبوده است. دوری راه، کمبود تدارکات و خستگی مسلمانان، از جمله اموری بود که سبب شد رسول خدا (ص) به پیشروی ادامه ندهد. آن حضرت بیست روز در تبوک توقف کرد در این مدت با فرمانروایان مرزی که تحت سلطه پادشاه روم بودند، معاهدات و قراردادهایی بست و سریه‌هایی به اطراف اعزام کرد. صلح با یُوحَنّا بن رُؤبه حاکم اَیلَه (بندر عَقَبه کنونی) و همچنین صلح با اُکَیدِر بن عبدالملک، پادشاه دومة الجندل، از جمله اقدامات رسول خدا (ص) در این سفر بود[۱۱].

در قرآن آیات قابل توجهی درباره جنگ تبوک آمده است. خداوند در سوره توبه، از آیه ۳۸ تا اواخر این سوره، سرگذشت جنگ تبوک و سستی مسلمانان به علت دوری راه و فصل گرما و کارشکنی منافقان را بیان کرده و به مسائل روانی و روحیات مسلمانان در این برهه پرداخته است[۱۲].

اصناف مختلف صحابه برای غزوه تبوک

رفتار صحابه در غزوه تبوک و میزان همراهی آنان با پیامبر چندگونه است:

١. مؤمنان راستین: کسانی که با نهایت اخلاص و علاقه در این جنگ شرکت می‌کردند. نمونه آنها کسانی بودند که توانایی این راه و وسایل شرکت در این جنگ را نداشتند، اما از شدت علاقه به حضور در جهاد، وقتی به خدمت پیامبر رسیدند، گریان بودند و از ایشان کمک می‌خواستند تا وسیله‌ای در اختیارشان بگذارند تا آنان نیز بتوانند همراه حضرت بروند و از حضور در این جهاد محروم نمانند[۱۳]. سوره توبه آیه ۹۲ اشاره به این داستان دارد: ﴿وَلَا عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُوا مَا يُنْفِقُونَ[۱۴].

٢. مؤمنان ضعیف الایمان: کسانی که از جنگ و درگیری در هراس بودند و با وجود اعتقاد به پیامبر و الهی بودن حکم جهاد، به دلایل مختلف گرفتار دنیا بودند و نمی‌توانستند با شرکت در جهاد منافع مادی و آسایش زندگی خود را به خطر بیاندازند.

توضیح آنکه دعوت پیامبر از مسلمانان جهت مقابله با تهدید رومیان و عزیمت به تبوک با بی‌رغبتی و ناهماهنگی از جانب عده‌ای از این اصحاب مواجه شد. این مسئله صرفاً مختص به تازه مسلمانان مکه و قبایل اطراف مدینه نبود، بلکه در میان اصحاب قدیمی پیامبر نیز شور و اشتیاقی برای همراهی با آن حضرت دیده نمی‌شد. ترس از قدرت عظیم دشمن، شرایط سخت زمانی یعنی گرمای تابستانی هوا و دوری راهی که تا مرز در پیش بود، از علل ظاهری سستی اصحاب در تدارک سپاه و همراهی با پیامبر بود.

وقتی که رسول خدا از طائف مراجعت نمود، دستور جهاد و جنگ با دولت روم را صادر فرمود و این دستور هنگام فصل رسیدن میوه‌ها بود. مردم مدینه مایل بودند در سایه خنک درختان شهر خود بوده و به راحتی بگذرانند. رفتن به جنگ در چنین فصل و موقعیتی بر آنها گران می‌آمد؛ مخصوصاً جنگ با دولت روم که در تصور آنان دشمنی بسیار قوی محسوب می‌شد و برای رسیدن به او، بایستی راهی بسیار دور و دراز بپیمایند.

خدای متعال در سوره توبه از این کسان سخن می‌گوید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الْآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ[۱۵].

٣. منفعت‌طلبان: این گروه، مسلمانان سست ایمانی بودند که نگرش آنان از امور مادی فراتر نرفته و از درک مفاهیم دینی و اخروی عاجز مانده بودند. آنان بر اساس نگرش‌های جاهلی که هنوز در وجودشان باقی مانده بود، در جهاد مشارکت داشتند؛ یعنی زمانی که امید غنیمت و به دست آوردن اموال می‌رفت، با رغبت حضور می‌یافتند اما اگر مقصد جنگ دور و انتظار غنیمتی نیز نمی‌رفت، جان خود را به خطر نمی‌انداختند و به بهانه‌های مختلف از حضور در جنگ سرباز می‌زدند. خداوند در آیه ۴۲ سوره توبه می‌فرماید: ﴿لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِيبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لَاتَّبَعُوكَ وَلَكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَسَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ[۱۶].

۴. مصلحت‌جویان عافیت‌طلب و متمرد: این گروه، مصلحت خود را در تظاهر به همراهی می‌دانستند و در عمل از همراهی خودداری کردند. البته اینها خودشان به دو دسته تقسیم می‌شوند[۱۷].

اقسام منافقان و رفتار آنها

دسته اول آنان برای اینک عدم همراهی خود را توجیه کنند، از پیامبر طلب معافیت از جهاد کردند و ایشان نیز که خبری در این گروه نمی‌دید، با درخواست آنان موافقت کرد. خداوند حضور این گروه در جهاد را موجب فتنه در بین مسلمانان می‌داند.

آیات ۴۷ و ۴۸ سوره توبه به این گروه اشاره دارد و می‌فرماید: ﴿لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلَأَوْضَعُوا خِلَالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ[۱۸].

این منافقان از پیامبر اجازه خواستند در شهر بمانند، پیامبر به آنها اجازه فرمود. این باقی ماندگان بهانه‌های مختلفی برای ماندن و عدم شرکت در جنگ می‌آوردند که قرآن تمامی عذرها و بهانه‌های آنها را نادرست و دروغین می‌داند[۱۹]. در هر صورت همراه نبودن آنها در این جنگ بزرگ لازم بود و همراه بودنشان نیز چنان که قرآن تصریح می‌کند، می‌توانست به طور جدی خطرآفرین باشد[۲۰]. خطر حضور این افراد که به راحتی می‌توانستند با جاسوسی یا اخلال در سپاه اسلام، ضربه مهلکی به پیکره لشکر پیامبر وارد کنند، به قدری زیاد بود حتی یک نفرشان می‌توانست در سرنوشت جنگ تأثیر منفی بگذارد. مورخان تعداد جمعیت این منافقان که بهانه آورده و در مدینه مانده بودند را بیش از هشتاد نفر گفته‌اند[۲۱].

دسته دوم این مصلحت‌جویان، کسانی بودند که ابتدا اظهار همراهی با پیامبر نموده و با سپاه مدینه همراه شده و به عنوان جنگ از شهر بیرون رفتند، اما از وسط راه بازگشته و عده سپاه اسلام را شکستند. پاره‌ای از مورخان تعداد این کسان را به اندازه همه کسانی می‌دانند که همراه پیامبر به جهاد رفتند[۲۲].

این عدد بسیار گزاف است و وجود این مقدار منافق در مدینه ممکن نبود. ما در گذشته نظیر این عمل را از منافقان در غزوه احد هم دیده‌ایم، ولی تعداد آنها سیصد نفر بوده است[۲۳]. در جنگ تبوک هم این دسته از منافقان که شاید تعدادشان در حدود همان منافقان جنگ احد یا کمی بیشتر بود، از اردوگاه سپاهیان اسلام جدا شده و به مدینه بازگشته بودند؛ لذا حتماً این مقدار از منافقان، مربوط به اهالی مدینه نبوده است. شاید بتوان گفت تازه مسلمانانی که با قدرت یافتن اسلام به خیل مسلمین پیوسته و با فاصله زمانی کوتاهی نیز برای نبردی چنین بزرگ، از اطراف و اکناف جزیرة العرب به مدینه فراخوان شده بودند، سیاهی لشکر منافقان سابقه‌دار مدینه شده و توانستند این طور تعداد سپاه اسلام را ناقص کرده و با بازگشت به مدینه، خطر جدی جدیدی برای مرکز حکومت اسلامی بیافرینند[۲۴].

تحرکات و خطر جدی منافقان

حضور منافقان در شهر جدی شده بود و می‌توانست خطرات بزرگی به همراه داشته باشد. مورخان بخشی از تحرکات خطرآفرین آنها را در قبل و بعد از حرکت پیامبر گزارش کرده‌اند. این تحرکات به چند شکل انجام شده بود: ابتدا مجموعه‌ای از تبلیغات منفی به راه انداخته بودند. آنها با این کار می‌کوشیدند مسلمانان را از رفتن به این جنگ باز دارند. ثانیاً می‌کوشیدند که به هر شکل ممکن این حرکت مهم و بزرگ پیامبر بلکه اصل اسلام را به چالش و شکست بکشانند و در غیاب پیامبر و اصحاب او، توطئه نمایند و کار اسلام را یک‌سره نمایند.

تبلیغات برای منصرف کردن مسلمانان

در اولین گزارش از مجموعه کارهای تبلیغی منافقان آمده است: قبل از سفر پیامبر به تبوک جمعی از منافقان، در خانه مردی یهودی به نام «سُویلم» جمع می‌شدند و می‌کوشیدند مسلمانان را از آماده شدن برای سفر جهاد باز دارند. ما از ماهیت و چگونگی کار این دسته چیزی نمی‌دانیم و این گزارش نیز تنها از آن به عنوان تبلیغات علیه جنگ نام می‌برد. پیامبر اکرم عمار بن یاسر یا طلحه بن عبیدالله را با چند تن از اصحاب بر سر آنها فرستاد و جمع آنان را پراکنده ساخت[۲۵]. در گزارش دوم آمده است: مردی از منافقان به نام جد بن قیس از روسای قبیله بنی سلمه به صورت دیگری قبیله خود را از رفتن به این سفر جنگی باز می‌داشت. او به افراد قبیله خویش می‌گفت: در این شرایط از شهر خودتان بیرون نروید! راه دراز است و گرمای هوا زیاد! قرآن این سخن را به خاطر اینکه شبهه‌ای فراگیر بود، نقل کرده و آن را جواب می‌گوید: ﴿وَقَالُوا لَا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ[۲۶].

در گزارش سوم آمده است: کسانی از منافقان به مسلمانان می‌گفتند: شما گمان می‌کنید مقابله با رومیان همانند جنگ و مبارزه اعراب با یکدیگر است. به خدا قسم، می‌بینیم شما را به زودی در صفوفی به ریسمان بسته شده و اسیر رومیان گشته‌اید![۲۷] در واقع منافقان می‌خواستند دشمن به مدینه بیاید تا اسلام و پیامبر زیر چکمه‌های سربازانشان نابود شوند، نه اینکه سربازان اسلام به مقابل آنها بروند و راه ورود آنها را سد کنند. به همین خاطر منافقان با تبلیغات منفی خود می‌کوشیدند ترس و رعب را در دل مسلمانان جای بدهند و آنها را نسبت به حرکت سست کنند[۲۸].

تلاش برای شکست سپاه و کارشکنی در لشکرکشی

منافقان در بخش دوم می‌کوشیدند حال که طرح اولیه جلوگیری از حرکت سپاه اسلام موفق نشد، در غیاب پیامبر و سپاه اسلام توطئه‌ای بر پا کنند و به شکل دیگری اسلام را به چالش بکشانند. ما از این‌گونه تحرکات منافقان دو نمونه مهم را می‌آوریم:

  1. واقدی گزارش می‌دهد: پیامبر اکرم (ص) در مقدمه جنگ تبوک در چند کیلومتری شهر که به «ثنیة الوداع» موسوم بود، لشکرگاه ساخت. همه مردمی که باید به جنگ می‌رفتند، ابتدا از مدینه به آنجا کوچ می‌کردند و سپس به سوی مقصد گسیل می‌شدند. بخشی از منافقان با ریاست عبدالله بن ابی هم‌زمان با همه مردم به آنجا کوچ کردند. این گروه، جمعیت کمی نبودند. اینان منافقانی بودند که برای ماندن اجازه نگرفته بودند؛ زیرا در حرکت اولیه به سوی تبوک همراه شده بودند. این منافقان در تمام مدتی که پیامبر در آن سرزمین توقف داشت، همراه ایشان ماندند. البته جایی جدا برای خود داشتند و این خود، یک مسئله مهم بود. در آخر نیز هنگامی که پیامبر از لشکرگاه ثنیة الوداع به سوی مرزها حرکت کردند، تمامی آنان از همراهی با پیامبر سرباز زده و به شهر برگشتند[۲۹]. آنها می‌گفتند: «محمد به جنگ با رومیان می‌رود. آن هم با همه سختی‌های این جنگ، گرمای هوا و دوری راه. او به جنگ با کسانی می‌رود که مقابله با آنان در حد توانایی او نیست. محمد گمان می‌کند جنگ با رومیان یک بازی است!»[۳۰].
  2. نمونه دوم این بود که منافقان قبل از غزوه تبوک به دستور ابوعامر راهب[۳۱] دشمن فراری اسلام، در اطراف مدینه به ظاهر مسجدی بنا کرده بودند که پایگاه جمعیت ایشان باشد. ابوعامر دستور داده بود که در آن با تهیه و جمع‌آوری اسلحه، خود را برای ضربه زدن به اسلام آماده کنند. سپس خود به شام رفته بود که در آنجا با دولت روم ارتباط گرفته و از آن دولت درخواست کمک کند تا بتواند با قدرت بیشتری به مدینه باز گردد[۳۲]. اینها خود یک جریان مستقل برای مقابله با اسلام بودند و اگر در کار خود موفق می‌شدند، می‌توانستند برای اسلام خطری بزرگ به وجود آورند[۳۳].

جانشینی امیرالمؤمنین در مدینه

با وجود چنین خطرات بالقوه و بالفعل، پیامبر ناگزیر بود یا خود در شهر بماند که مثل گذشته آنها را مدیریت کند، یا کسی به جای ایشان باشد که از نظر توانایی‌های لازم مانند اوست و می‌تواند به خوبی شخص ایشان، با خطرات رو به رو شده و حوادث را مدیریت کند.

پیامبر با توجه به شرایط حاکم بر مدینه و خطرات جدی موجود در آن، به امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «إِنَّ الْمَدِينَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا بِي أَوْ بِكَ‌»[۳۴] یا «لا بدّ من أن أقيم أو تقيم‌» یا «انه لا ینبغی أن أذهب أنا او انت»[۳۵] شهر مدینه بدون من یا تو اصلاح نمی‌پذیرد، یا به هیچ وجه سزاوار نیست که من بروم مگر آنکه تو جانشین من باشی، یا من باید به این جنگ بروم، یا تو باید بروی. امیرالمؤمنین (ع) نیز در مقابل این دستور و فرمایش صریح پیامبر خدا، تمکین نمود و به ایشان عرضه داشت: یا رسول الله! اگر ناگزیر است، چاره‌ای نیست و من می‌مانم.

امیرالمؤمنین (ع) یک نفر بیش نبود، اما می‌توانست با خطر بزرگ اجتماع منافقان در مدینه مقابله کند. در واقع در آن شرایط باید کسی مدیریت شهر را به دست داشته باشد که بتواند به تنهایی مشکلات آن را حل کند. امیرالمؤمنین (ع) می‌توانست وظیفه حفظ امنیت شهر را به خوبی انجام دهد و هیچ کجا اتفاق نیافتاده بود که ایشان در انجام مأموریتی که به عهده دارد شکست خورده باشد؛ اما هر شخص دیگری نمونه شکست داشت[۳۶].

با ماندن امیرالمؤمنین (ع) در شهر منافقان نقشه‌های خود را نقش بر آب دیدند؛ لذا با انبوهی از شایعات به جنگ ایشان رفتند. ما در بخش بعدی که از جریانات پیش آمده در غزوه تبوک فارغ شدیم، به تفصیل پیرامون این قضیه و جریان جانشینی امیرالمؤمنین (ع) در مدینه سخن خواهیم گفت[۳۷].

نتایج جنگ تبوک

از جمله نتایج این لشکرکشی گسترده، قدرت‌نمایی بزرگ نظامی بود که عظمت و اقتدار مسلمانان را به امپراتوری روم نشان داد و صلابت دولت اسلامی برای هرقل و فرمانروایان مرزی روم شرقی ثابت شد. همچنین اعراب جزیرة العرب که به طور عموم روحیه عصیان‌گری و طغیان داشتند، متوجه شدند دیگر با سپاه اسلام و حکومت مرکزی مدینه نمی‌توان به مخالفت و ستیزه برخاست. ضمن آنکه حضرت در این سفر توانست با قبایل عرب مسیحی نواحی جنوب شامات ارتباط برقرار سازد و معاهداتی را از موضع برتر با آنان منعقد نماید[۳۸]. رسول خدا (ص) در بازگشت از تبوک، مسجدی را که منافقان در محله قبا ساخته بودند و زیر پوشش آن به توطئه بر ضد مسلمانان می‌پرداختند، خراب کرد. از این مسجد در فرهنگ قرآنی به "مسجد ضرار" تعبیر شده است[۳۹][۴۰]

سوء قصد منافقان به جان پیامبر (ص)

کارشکنی‌های منافقان و سرانجام نبرد

تدبیر پیامبر، بسیاری از برنامه‌های منافقان را درهم ریخت و باعث شد که گروهی از منافقان، همراهی با پیامبر را تا انتهای سفر ترجیح داده و به دنبال فرصت دیگری برای ضربه زدن به رسول خدا (ص) باشند؛ زیرا اصلی‌ترین سرباز پیامبر اکنون همراه رسول خدا (ص) نبود و امکان شکست یا تنها ماندن رسول خدا بیش از پیش بود؛ لذا با این شرایط در سپاه اسلام حضور داشتند و همچنان به کارهای شوم خود ادامه می‌دادند.

این فعالیت‌ها گاهی به صورت تبلیغات منفی بود و گاهی به صورت اقدام عملی. در مورد تبلیغات منفی می‌توان به ماجرایی اشاره کرد که اعتقادات مسلمانان را نسبت به پیامبر خدا (ص) به سخره می‌گرفت. شرح ماجرا چنین است که در یکی از منازل شتر پیامبر که نامش «قصواء» بود گم شد. منافقان گفتند: آیا او گمان می‌کند رسول خداست و از آسمان خبر می‌دهد و حال آنکه نمی‌داند شترش کجاست؟ این منافق، یک یهودی بود که ظاهراً مسلمان شده بود. اندکی بعد رسول خدا (ص) فرمودند: یکی از منافقان چنین گفته؛ آنچه من می‌دانم همان است که خداوند به من تعلیم داده، اکنون شتر من در فلان شعب است و افسارش بر درختی در آنجا مانده است[۴۱].

رسول خدا (ص) به مدت بیست روز در منطقه تبوک ماند و پس از آن بدون آنکه برخوردی با دشمن روی دهد به مدینه بازگشت. البته آنجا با قبایل بزرگ حاشیه سرزمین روم قراردادهایی بست[۴۲]. حضور پیامبر و دیگر سربازان اسلام نشانه اقتدار و آمادگی سپاه اسلام در برابر هرگونه تهدید بود[۴۳].

ماجرای نقشه منافقان برای ترور پیامبر

در بازگشت رسول خدا (ص) از تبوک به مدینه، منافقانی که همراه بودند تصمیم گرفتند که بخش دوم و نهایی نقشه خود را عملی کنند و به جان پیامبر سوء قصد نمایند. آنان در گردنه میان تبوک و مدینه، قصد نمودند که شبانه رسول خدا (ص) را از بالای شتر دراندازند تا حضرت به دره سقوط کند و کشته شود[۴۴].

واقدی می‌نویسد: «در راه بازگشت گروهی از منافقان که نسبت به پیامبر سوء قصد داشتند، تصمیم گرفتند که آن حضرت را از بالای گردنه کوه به زمین بیندازند. چون پیامبر به گردنه رسید، آنها از پیامبر خواستند که همراه ایشان باشند. جبرئیل نیز پیامبر را از تصمیم منافقان باخبر کرد؛ لذا حضرت به سپاهیان خود امر فرمودند که همه، از پایین گردنه عبور کنند که هم آسان‌تر و هم گشاده‌تر است.

وقتی مردم از پایین گردنه و راه دره رفتند، رسول خدا (ص) راه گردنه را انتخاب فرمود و به عمار بن یاسر دستور داد تا زمام شترشان را در دست گیرد و جلو حرکت کند. سپس به حذیفة بن یمان دستور فرمود که مواظب باشد و از پشت سر حرکت کند.

وقتی که رسول خدا (ص) بر فراز گردنه حرکت می‌کرد، صدای منافقان را شنید که نزدیک می‌شوند و می‌خواهند تصمیم خود را عملی کنند. پیامبر خشمگین شد و به حذیفه دستور داد تا آنها را دور کند. حذیفه نیز با شنیدن صدای پای آنان به سویشان حمله برد و با چوبی که در دست داشت، بر صورت مرکب‌های آنان کوفت و آنان را مضروب و فراری ساخت. منافقان نیز وقتی که فهمیدند رسول خدا (ص) از مکرشان آگاه شده است، به سرعت از گردنه پایین آمدند و خود را میان مردم گم کردند.

حذیفه نزد رسول خدا (ص) آمد و همراه آن حضرت حرکت کرد. چون پیامبر از گردنه بیرون آمد و مردم فرود آمدند، پیامبر به حذیفه فرمود: آیا کسی از سوارانی را که راندی شناختی؟ گفت: ای رسول خدا، شتر فلان کس و فلان کس را شناختم»[۴۵].

اسید بن حضیر که آنجا بود عرض کرد: ای رسول خدا! امر کنید تا گردن آنها را بزنیم. پیامبر فرمود: «دوست ندارم، مردم بگویند؛ محمد بعد از جنگ با مشرکان دست خود را به قتل اصحاب خود آلوده کرده و آنها را می‌کشد». اسید به پیامبر عرض کرد: یا رسول الله! اینها (با این نفاقی که نشان دادند) دیگر در شمار اصحاب نمی‌توانند باشند. پیامبر فرمود: آیا اینها شهادت به ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ[۴۶] نداده‌اند؟[۴۷].

شمار افرادی که قصد داشته‌اند در گردنه نسبت به پیامبر سوء قصد کنند سیزده نفر بوده است که پیامبر نام‌های آنها را به حذیفه و عمار فرموده است[۴۸] و در برخی منابع تاریخی مکتب امامت ضبط شده است[۴۹].

تبوک

تبوک را مکانی بین وادی القری و شام[۵۰] و فاصله آن تا مدینه را دوازده مرحله راه گفته‌اند.[۵۱]تبوک در آثار برخی دیگر از صاحب‌نظران، چشمه آبی معرفی شده در اطراف شام در دیار قضاعه و تحت حاکمیت روم. این مکان، شاهد وقوع یکی از بزرگترین و مشهورترین غزوات پیامبر اکرم(ص) با همین نام در سال نهم هجری بوده است.[۵۲] امروزه تبوک در طول جغرافیایی ۳۲/۳۶ و عرض جغرافیایی۲۷/۲۸ و در ارتفاع ۲۵۴۳ پا از سطح دریا، در ۲۳۸ کیلومتری شمال شهر معان قرار دارد. این مکان صحرایی به نام بنی عطیه دارد که دور تا دور آن را احاطه کرده است. در حال حاضر، تبوک به یکی از شهرهای اصلی شمال حجاز تبدیل شده و به فاصله ۷۷۸ کیلومتری شمال مدینه (در جاده‌ای سنگفرش که از خیبر و تیماء می‌‌گذرد) واقع است.[۵۳]

غزوه تبوک‌[۵۴]

دولت اسلامی به نظامی تبدیل شد که همه قدرت‌ها از آن حساب می‌بردند و مسلمانان باید به حراست از مرز و بوم و سرزمین این نظام می‌پرداختند تا رسالت اسلامی به سراسر گیتی راه یابد. رسول خدا(ص) مسلمانان را از سراسر نقاط سرزمین دولت اسلامی جهت آمادگی برای جنگ با روم فراخواند؛ زیرا اخبار و اطلاعات رسیده تأکید داشت که رومیان خود را برای حمله به جزیرة العرب و ساقط کردن دولت و از بین‌بردن دین اسلام، مهیا ساخته‌اند. اتفاقا آن سال با خشکسالی و کمبود محصولات و تابستانی گرم، مصادف شد که خود، بر دشواری خروج از شهر و رویارویی با دشمن نیرومند و کارآزموده، که از سازوبرگ و نیروی فراوانی برخوردار بود، می‌افزود. افراد سست‌عنصر و بی‌روحیه، از رفتن به جنگ خودداری کردند و یک‌بار دیگر نفاق چهره خود را آشکار ساخت تا در تصمیم و اراده مردم خلل ایجاد کند و دست از یاری دین خدا بردارند. برخی در اثر وابستگی شدید به دنیا، دسته‌ای دیگر به بهانه شدت گرما، از پیوستن به سپاه، خودداری کردند و گروهی به جهت عدم توانایی و قدرت و اندک بودن امکانات موجود رسول خدا(ص) برای همراه بردن آنان، از رفتن بازماندند، با اینکه مؤمنان راستین، اموال و دارایی خود را برای جهاد در راه خدا هزینه کرده بودند.

به پیامبر(ص) خبر رسید منافقان در خانه یکی از یهودیان گرد آمده و مردم را از تصمیم خود منصرف می‌کنند و آنان را از جنگ می‌ترسانند. حضرت به شدت با آنان برخورد کرد و به عده‌ای مأموریت داد تا خانه‌ای را که منافقان در آن دست به توطئه می‌زدند بر سرشان خراب کنند تا برای دیگران درس عبرت شود. خداوند با فروفرستادن آیاتی، از نقشه‌های منافقان پرده برداشت و خودداری‌کنندگان از جنگ را نکوهش کرد و افراد ضعیف را معذور دانست. تعداد سپاهیان اسلام- حداقل- به سی هزار رزمنده بالغ گردید. پیامبر اکرم(ص) با کاردانی و حسن تدبیر و یقین بالایی که از علی بن ابی طالب(ع) سراغ داشت وی را جانشین خود در مدینه قرار داد؛ زیرا از اعمال تخریب‌گرانه منافقان در مدینه، بیمناک بود. ازاین‌رو، به علی(ع) فرمود: «يَا عَلِيُّ إِنَّ الْمَدِينَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا بِي أَوْ بِكَ»؛[۵۵] ای علی! اداره امور مدینه تنها به دست من یا تو سامان می‌یابد.[۵۶]

بیان جایگاه علی(ع) نزد پیامبر(ص)‌

منافقان و بیماردلان در مورد حضور علی بن ابی طالب(ع) در مدینه، دست به شایعه‌پراکنی زدند و گفتند: چون رسول خدا(ص) از علی افسرده‌خاطر و به او بی‌اعتنا شده، وی را با خود نبرده است. اینان به امید این که فضای مدینه برایشان بازبماند، دست به این تحریکات زدند. به همین سبب، علی(ع) در نزدیکی مدینه خود را به رسول خدا(ص) رساند و عرضه داشت: «ای پیامبر خدا! منافقان مدعی‌اند که حضور مرا ناگوار دانسته نخواسته‌ای مرا با خود همراه ببری و بدین‌ترتیب به من بی‌اعتنایی کرده‌ای». حضرت فرمود: «كَذَبُوا وَ لَكِنِّي خَلَّفْتُكَ لِمَا تَرَكْتُ وَرَائِي فَاخْلُفْنِي فِي أَهْلِي وَ أَهْلِكَ أَفَلَا تَرْضَى يَا عَلِيُّ أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي»؛ آنان دروغ گفته‌اند، من تو را برای رسیدگی به کارهایی که به جای نهادم، جانشین خود ساختم، اکنون به مدینه بازگرد و در خانواده من و خانواده خود، جانشینم باش مگر خشنود نیستی که نسبت تو به من نسبت هارون به موسی باشد، با این تفاوت که پس از من پیامبری نخواهد آمد؟[۵۷]

سپاه «عسرت» (سختی)

سپاه مسلمانان در مسیری ناهموار و طولانی به حرکت درآمد و رسول خدا(ص) برخلاف جنگ‌های گذشته، هدف از این حرکت را برای آنان روشن ساخت. در مسیر راه یکی از کسانی که از مدینه وی را همراهی می‌کرد، از راه بازماند. حضرت به یاران خود فرمود: او را به حال خود وانهید، اگر در او خیری باشد خدا وی را به شما ملحق خواهد کرد و اگر نباشد، خداوند شما را از وجود او راحت کرده است». زمانی که رسول خدا(ص) به ویرانه‌های قوم صالح رسید، سپاه خود را به سرعت عبور داد و با پند و موعظه یاران خود را مخاطب ساخت و فرمود: به خانه‌های ویران ستم‌پیشگان وارد نشوید، مگر اینکه از بیم دچارشدن سرنوشتی مانند سرنوشت آنان، گریان شوید. حضرت، آنان را از برداشتن آب از آن منطقه نهی فرمود و از اهمیت شرایط جوّی آن سامان بدانان هشدار داد.[۵۸] این سپاه به جهت مشکلات و دشواری‌هایی که درخصوص آب و غذا و هزینه و مرکب با آن روبه‌رو بود، «جیش العسرة» نامیده شد.

مسلمانان به سپاه روم که دچار ازهم‌پاشیدگی شده بودند، دست نیافتند، ازاین‌رو، فرستاده خدا و رهبر مسلمانان، برای گزینش یکی از دو کار: تعقیب دشمن یا بازگشت به مدینه، با یارانش به مشورت پرداخت، آنها در پاسخ عرضه داشتند: اگر برای تعقیب دشمن، مأموریت داری، ما حاضریم. حضرت فرمود: «اگر مأمور به انجام این کار بودم با شما مشورت نمی‌کردم».[۵۹] بدین‌ترتیب، رسول اکرم(ص) تصمیم گرفت به مدینه بازگردد. پیامبر(ص) با فرمانروایان مناطق شمالی جزیرة العرب ارتباط برقرار ساخت و با آنان پیمان عدم تعرّض بست و از بیم اینکه مبادا فرمانروای «دومة الجندل» در هجومی دیگر دست همکاری به رومیان دهد، خالد بن ولید را به سوی آنان گسیل داشت. و مسلمانان در این درگیری موفق شدند فرمانروای آنان را دستگیر کنند و غنیمت‌های فراوانی با خود همراه بیاورند[۶۰].[۶۱]

نقشه ترور پیامبر(ص)‌

رسول اکرم(ص) و مسلمانان پس از اقامتی بیش از ده روز در تبوک، به مدینه بازگشتند. در این فاصله شیطان، جمعی از کسانی را که به خدا و رسول او ایمان نیاورده بودند به وسوسه انداخت و تصمیم به ترور رسول خدا(ص) گرفتند. نقشه آنان این‌گونه بود که هنگامی رسول خدا(ص) از نزدیک آنها عبور می‌کند شتر او را رم دهند تا حضرت در درّه موجود در مسیر راه سقوط کند. سپاه اسلام به گردنه (بین مدینه و شام) که رسید رسول خدا(ص) فرمود: هریک از شما بخواهد می‌تواند مسیر خود را از وسط درّه که وسیع‌تر است انتخاب کند. و خود، راه گردنه را برگزید، مهار شتر حضرت در دست عمار یاسر بود و از پشت‌سر حذیفه یمانی شتر را می‌راند.

رسول اکرم(ص) در روشنایی مهتاب، سواران نقابداری را مشاهده کرد که در حرکتی مشکوک از پشت‌سر، خود را به وی رساندند. حضرت به خشم آمد و بر آنها بانگ زد و به حذیفه فرمان داد شتران آنها را دور کند؛ رعب و وحشت بر سواران چیره شد و دریافتند که رسول خدا(ص) از تصمیم و توطئه آنها آگاه شده است ازاین‌رو، به‌سرعت گردنه را ترک کردند تا به میان مردم رفته و هویت آنها مشخص نشود. حذیفه که آنان را از شترهایشان شناخته بود از رسول خدا(ص) درخواست کرد شخصی را جهت کشتن آنان اعزام دارد ولی پیامبر رحمت آنان را مورد عفو و بخشش قرار داد و به خدا واگذار نمود[۶۲].[۶۳]

نتایج غزوه تبوک‌

  1. مسلمانان به عنوان قدرتی بزرگ و سازمان‌یافته که از اعتقادی راستین برخوردار بودند، ظاهر شدند. کشورهای مجاور و دیگر ادیان از آنها حساب بردند و این خود، برای قدرت‌های خارج و داخل سرزمین‌های اسلامی، زنگ خطر و هشداری جدّی تلقّی می‌شد تا مسلمانان و اسلام را مورد تعرض قرار ندهند.
  2. مسلمانان از طریق امضای قرارداد، با فرمانروایان مناطق مرزی (شمال)، امنیت این منطقه را تضمین نمودند.
  3. مسلمانان از قدرت و توان خویش برای بسیج سپاهی گران از نیروی انسانی و تجهیزات، بهره بردند و در زمینه‌سازمان دادن و آماده‌سازی، مهارت آنان افزایش یافت و سفر به تبوک به منزله کسب خبر عملیاتی شمار می‌آمد که مسلمانان توانستند در مراحل بعدی از آن بهره بگیرند.
  4. غزوه تبوک، آزمونی برای روحیه مسلمانان و شناخت منافقان و جداسازی آنها از مسلمانان به‌شمار می‌آمد.[۶۴]

منابع

پانویس

  1. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۱، چ نجف؛ اعلام الوری، ج۱، ص۲۴۳.
  2. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۵۵.
  3. «اگر در میان شما روانه می‌شدند جز شرّ به شما نمی‌افزودند و در میان شما برای ایجاد آشوب رخنه می‌کردند و آنان میان شما جاسوسانی دارند و خداوند به (حال) ستمگران داناست» سوره توبه، آیه ۴۷.
  4. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۵ ص ۶۳.
  5. واقدی، ج۳، ص۹۹۰.
  6. یعقوبی، ج۲، ص۶۷.
  7. ابن هشام، ج۴، ص۱۵۹.
  8. ابن حبان بستی، ج۱، ص۳۶۷.
  9. الکافی (ط. دار الکتب الإسلامیة، ۱۴۰۷ﻫ.ق)، ج۸، ص۱۰۷.
  10. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۵ ص ۶۳؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۷.
  11. ابن کثیر، ج۵، ص۱۷.
  12. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۷.
  13. السیرة النبویة، ج۲، ص۵۱۸؛ المغازی، ج۳، ص۹۹۳؛ السیرة النبویة، ج۴، ص۶ (ابن کثیر).
  14. «و نه بر کسانی که چون نزد تو آمدند تا آنان را سوار کنی گفتی چیزی نمی‌یابم تا بر آن سوارتان کنم؛ بازگشتند در حالی که چشم‌هاشان لبریز از اشک بود از غم اینکه چیزی نمی‌یافتند تا (در این راه) ببخشند» سوره توبه، آیه ۹۲.
  15. «ای مؤمنان! چگونه‌اید که چون به شما گفته شود در راه خداوند رهسپار (جنگ) گردید، گرانخیزی می‌ورزید؟ آیا به جای جهان واپسین به زندگانی این جهان خرسند شده‌اید؟ در حالی که کالای زندگی این جهان در برابر جهان واپسین جز اندکی نیست» سوره توبه، آیه ۳۸.
  16. «اگر غنیمتی در دسترس و سفری آسان می‌بود از تو پیروی می‌کردند اما راه سخت بر آنان گران است و به زودی به خداوند سوگند می‌خورند که اگر یارایی می‌داشتیم با شما روانه می‌شدیم؛ خود را (با دروغ) نابود می‌کنند و خداوند می‌داند که آنان دروغگویند» سوره توبه، آیه ۴۲.
  17. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۵۵.
  18. «اگر در میان شما روانه می‌شدند جز شرّ به شما نمی‌افزودند و در میان شما برای ایجاد آشوب رخنه می‌کردند و آنان میان شما جاسوسانی دارند و خداوند به (حال) ستمگران داناست» سوره توبه، آیه ۴۷.
  19. ﴿لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِيبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لَاتَّبَعُوكَ وَلَكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَسَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ «اگر غنیمتی در دسترس و سفری آسان می‌بود از تو پیروی می‌کردند اما راه سخت بر آنان گران است و به زودی به خداوند سوگند می‌خورند که اگر یارایی می‌داشتیم با شما روانه می‌شدیم؛ خود را (با دروغ) نابود می‌کنند و خداوند می‌داند که آنان دروغگویند» سوره توبه، آیه ۴۲؛ ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ «خداوند از تو در گذراد! چرا پیش‌تر از آنکه راستگویان بر تو آشکار گردند و دروغگویان را بشناسی به آنان اجازه دادی؟» سوره توبه، آیه ۴۳؛ ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَلَا تَفْتِنِّي أَلَا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ «و از ایشان، کسی است که می‌گوید: به من اجازه (کناره‌گیری از جهاد) بده و مرا در آشوب میفکن! آگاه باش که آنان در آشوب افتاده‌اند و دوزخ فراگیرنده کافران است» سوره توبه، آیه ۴۹؛ ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلَافَ رَسُولِ اللَّهِ وَكَرِهُوا أَنْ يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَالُوا لَا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ «بازماندگان (از جهاد در جنگ تبوک)، از خانه‌نشینی خویش در مخالفت با پیامبر شادمانی کردند و خوش نداشتند که با جان و مالشان در راه خداوند جهاد کنند و گفتند: در این گرما رهسپار نشوید؛ بگو: آتش دوزخ گرم‌تر است اگر در می‌یافتند» سوره توبه، آیه ۸۱؛ ﴿فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا وَلْيَبْكُوا كَثِيرًا جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ «(از این) پس به کیفر آنچه می‌کردند باید کم بخندند و بسیار بگریند» سوره توبه، آیه ۸۲.
  20. ﴿لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلَأَوْضَعُوا خِلَالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ «اگر در میان شما روانه می‌شدند جز شرّ به شما نمی‌افزودند و در میان شما برای ایجاد آشوب رخنه می‌کردند و آنان میان شما جاسوسانی دارند و خداوند به (حال) ستمگران داناست» سوره توبه، آیه ۴۷.
  21. الطبقات، ج۲، ص۱۲۵؛ ﴿إِنَّمَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ «تنها کسانی از تو اجازه (ی معاف بودن از جهاد) می‌خواهند که به خداوند و روز بازپسین ایمان ندارند و دل به شک سپرده‌اند و در تردید خود سرگردانند» سوره توبه، آیه ۴۵.
  22. تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۴۶۹؛ سبل الهدی، ج۵، ص۴۷۴.
  23. السیرة النبویه، ج۲، ص۶۴؛ الاکتفاء، ج۲، ص۸۹.
  24. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۵۷.
  25. السیرة النبویة، ج۲، ص۵۱۷؛ المغازی، ج۳، ص۱۰۰۴.
  26. «بازماندگان (از جهاد در جنگ تبوک)، از خانه‌نشینی خویش در مخالفت با پیامبر شادمانی کردند و خوش نداشتند که با جان و مالشان در راه خداوند جهاد کنند و گفتند: در این گرما رهسپار نشوید؛ بگو: آتش دوزخ گرم‌تر است اگر در می‌یافتند» سوره توبه، آیه ۸۱.
  27. سیرة ابن هشام، ج۲، ص۵۲۵؛ المغازی، ج۳، ص۱۰۰۳ و ۱۰۰۶؛ تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۰۸.
  28. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۵۹.
  29. عمدة القاری، ج۱۸، ص۴۵.
  30. المغازی، ج۳، ص۹۹۵؛ امتاع الاسماع، ج۲، ص۵۰؛ سبل الهدی، ج۵، ص۴۴۲؛ تاریخ الخمیس، ج۲، ص۱۲۵؛ السیرة الحلبیة، ج۳، ص۱۸۵.
  31. ابو عامر راهبی بود که به امید پیامبری به ریاضت پرداخته بود؛ اما با ظهور اسلام سرخورده و ناامید شده به دشمنی با اسلام پرداخت؛ حتی در برپا شدن جنگ احد دخیل بود. او با کمک منافقان به مقابله با اسلام عزم یافته بود، آن مسجد به اشاره او ساخته شده بود.
  32. ﴿وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَى وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ * لَا تَقُمْ فِيهِ أَبَدًا لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ «و کسانی هستند که مسجدی را برگزیده‌اند برای زیان رساندن (به مردم) و کفر و اختلاف افکندن میان مؤمنان و (ساختن) کمینگاه برای آن کس که از پیش با خداوند و پیامبر وی به جنگ برخاسته بود؛ و سوگند می‌خورند که ما جز سر نیکی نداریم و خداوند گواهی می‌دهد که آنان دروغگویند * هیچ‌گاه در آن (مسجد) حاضر مشو! بی‌گمان مسجدی که از روز نخست بنیان آن را بر پرهیزگاری نهاده‌اند سزاوارتر است که در آن حاضر گردی؛ در آن مردانی هستند که پاکیزه کردن (خود) را دوست می‌دارند و خداوند پاکیزگان را دوست می‌دارد» سوره توبه، آیه ۱۰۷-۱۰۸.
  33. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۶۰.
  34. الارشاد، ج۱، ص۱۵؛ نیز ر. ک: المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۶۷، ش۳۲۹۴؛ اعلام الوری، ج۱، ص۲۴۳.
  35. المعجم الکبیر، ج۵، ص۲۰۳؛ الطبقات، ج۳، ص۱۷؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۹۵ و ۹۶؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۱۸۶؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۱، ح۱۴۶۵۳.
  36. ما در جریان فتح خیبر و شکست چند تن از نامداران اصحاب و در مقدمه فتح مکه و خیانت بعضی از یاران و قتل عام بنی‌خزیمه که بعدها به دست خالد انجام گرفت پاره‌ای از این نمونه‌ها را می‌بینیم.
  37. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۶۲.
  38. جعفریان، سیره رسول خدا، ص۶۱۷.
  39. توبه، ۱۰۷.
  40. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۷.
  41. المغازی، ج۳، ص۱۰۱۰؛ السیرة النبویة، ج۱، ص۵۲۷.
  42. المغازی، ج۳، ص۱۰۳۲.
  43. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۶۳.
  44. ابن حزم در کتاب فقهی خود نام این منافقان را ذکر می‌کند. (المحلی بالآثار، ج۱۲، ص۱۶۰) که روایت را به خاطر وجود شخصی به نام «ولید بن جمیع» از درجه اعتبار ساقط می‌داند. این در حالی است که ولید بن جمیع از راویان «صحیح مسلم» است که خود از معتبرترین مسانید مکتب خلافت است. (صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۱۴؛ ج۴، ص۲۱۴۴).
  45. المغازی، ج۳، ص۱۰۴۲.
  46. «هیچ خدایی جز خداوند نیست» سوره صافات، آیه ۳۵.
  47. المغازی، ج۳، ص۱۰۴۲.
  48. المغازی، ج۳، ص۱۰۴۲.
  49. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۶۴.
  50. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۴.
  51. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۵.
  52. ر. ک. واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۹ به بعد؛ ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۱۴-۵۲۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۰۰-۱۰۵.
  53. بلادی، عاتق بن غيث، معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة ص ۵۹-۶۰.
  54. غزوه تبوک در رجب سال نهم هجری اتفاق افتاد.
  55. ارشاد مفید، ج۱، ص۱۱۵؛ انساب الأشراف، ج۱، ص۹۴- ۹۵؛ کنز العمال، ج۱۱، باب فضائل علی(ع)؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۴۹۹؛ صحیح بخاری، ج۳، ص۱۳۵۹، حدیث ۳۵۰۳؛ صحیح مسلم، ج۵، ص۲۳، حدیث ۲۴۰۴؛ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۲، حدیث ۱۱۵.
  56. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۲۴۵.
  57. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۲۴۷.
  58. سیره نبوی، ج۲، ص۵۲۱؛ سیره حلبی، ج۳، ص۱۳۴.
  59. مغازی، ج۳، ص۱۰۱۹.
  60. طبقات کبری، ج۲، ص۱۶۶؛ بحار الأنوار، ج۲۱، ص۲۴۶.
  61. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۲۴۸.
  62. مغازی، ج۳، ص۱۰۴۲؛ مجمع البیان، ج۳، ص۴۶؛ بحار الأنوار، ج۲۱، ص۲۴۷.
  63. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۲۴۹.
  64. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۲۵۰.