شیعه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
جز (جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف') |
||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
=== [[شیعه]] در [[قرن چهارم]] [[هجری]] === | === [[شیعه]] در [[قرن چهارم]] [[هجری]] === | ||
* در [[قرن چهارم]] [[هجری]] عواملی به وجود آمد که برای وسعت یافتن [[تشیّع]] و نیرومند شدن [[شیعه]] کمک بسزایی میکرد، از آن جمله [[سستی]] ارکان [[خلافت]] [[بنی عباس]] و [[ظهور]] [[پادشاهان]] [[آل بویه]] بود. [[پادشاهان]] [[آل بویه]] که [[شیعه]] بودند کمال [[نفوذ]] را در مرکز [[خلافت]] که [[بغداد]] بود و همچنین در خود [[خلیفه]] داشتند و این [[قدرت]] قابل توجّه به [[شیعه]] اجازه میداد که در برابر مدعیان مذهبی خود که پیوسته به اتکاء [[قدرت]] [[خلافت]] آنان را خورد میکردند، قد [[علم]] کرده آزادانه به [[تبلیغ]] [[مذهب]] بپردازند. در این قرن همۀ [[جزیرة العرب]] یا قسمت معظم آن به استثنای شهرهای بزرگ، [[شیعه]] بودند و با این | * در [[قرن چهارم]] [[هجری]] عواملی به وجود آمد که برای وسعت یافتن [[تشیّع]] و نیرومند شدن [[شیعه]] کمک بسزایی میکرد، از آن جمله [[سستی]] ارکان [[خلافت]] [[بنی عباس]] و [[ظهور]] [[پادشاهان]] [[آل بویه]] بود. [[پادشاهان]] [[آل بویه]] که [[شیعه]] بودند کمال [[نفوذ]] را در مرکز [[خلافت]] که [[بغداد]] بود و همچنین در خود [[خلیفه]] داشتند و این [[قدرت]] قابل توجّه به [[شیعه]] اجازه میداد که در برابر مدعیان مذهبی خود که پیوسته به اتکاء [[قدرت]] [[خلافت]] آنان را خورد میکردند، قد [[علم]] کرده آزادانه به [[تبلیغ]] [[مذهب]] بپردازند. در این قرن همۀ [[جزیرة العرب]] یا قسمت معظم آن به استثنای شهرهای بزرگ، [[شیعه]] بودند و با این وصف برخی از [[شهرها]] نیز مانند هجر و عمان و صعده در عین حال [[شیعه]] بودند. در [[شهر بصره]] که پیوسته مرکز [[تسنن]] بود و با [[شهر کوفه]] که مرکز [[تشیّع]] شمرده میشد رقابت مذهبی داشت، عدهای قابل توجّه [[شیعه]] بودند و همچنین در طرابلس و نابلس و طبریه و [[حلب]] و هرات [[شیعه]] بسیار بود و [[اهواز]] و سواحل خلیجفارس از [[ایران]] [[مذهب شیعه]] داشت. در آغاز این قرن بود که [[ناصر]] اطروش پس از سالها [[تبلیغ]] که در شمال [[ایران]] به عمل آورد به ناحیۀ [[طبرستان]] [[استیلا]] یافت و [[سلطنت]] تأسیس کرد که تا چند پشت ادامه داشت و پیش از اطروش نیز [[حسن بن زید علوی]] سالها در [[طبرستان]] [[سلطنت]] کرده بود. در این قرن فاطمیین که [[اسماعیلی]] بودند به [[مصر]] دست یافتند و [[سلطنت]] دامنهداری تشکیل دادند. بسیار اتفاق میافتاد که در شهرهای بزرگ مانند [[بغداد]] و [[بصره]] و [[نیشابور]] [[کشمکش]] و زدوخورد و مهاجمههایی میان [[شیعه]] و [[سنی]] درمیگرفت و در برخی از آنها [[شیعه]] [[غلبه]] میکرد و از پیش میبرد<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۵۰تا ۳۵۶.</ref>. | ||
=== [[شیعه]] در [[قرن پنجم]] تا نهم [[هجری]] === | === [[شیعه]] در [[قرن پنجم]] تا نهم [[هجری]] === |
نسخهٔ ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۲۸
شیعه |
---|
شیعه به معنای گروه و جمعیت، گروه پیرو، هواداران و پیروان است.
مقدمه
- از بدو شکلگیری شیعه و پیروان اهل بیت (ع) و معتقدان به امامت علی (ع)، حوادث و تحوّلات گوناگونی بر این فرقۀ ناجیه گذشته است. اغلب، پیروان اهل بیت (ع)، از نعمت پیشوایی امامان محروم بودند و با انحرافی که در جریان رهبری پس از پیامبر خدا (ص) پیش آمد و با حادثۀ سقیفه، امیر مؤمنان (ع) از حق خود محروم شد و مظلومیت شیعه نیز آغاز گشت. سلطۀ امویان بر مقدّرات امّت اسلامی زمینهساز احیای جاهلیّت گشت. شهادت امام علی و امام حسن و امام حسین در همان نیم قرن اول پس از پیامبر، عمق این مظلومیّت را میرساند. گرچه رفتهرفته فکر شیعی گسترش مییافت، امّا محدودیتهای اعمالشده از سوی امویان و عبّاسیان نیز تشدید میشد. حکومت تاریک هزارماهۀ بنی امیّه، لطمههای جبرانناپذیری به اسلام و مسلمانان و مکتب اهل بیت وارد ساخت.
- بررسی شیعه در تاریخ و تاریخ شیعه در این مختصر نمیگنجد و به کتابهای مبسوطتر باید مراجعه کرد. امّا نگاهی اجمالی به این تاریخ، براساس نوشتۀ علامه طباطبایی میتواند مفید باشد. وی پس از پرداختن به برخی نهضتهای شیعی پس از عاشورا و برشمردن فجایع امویان، تاریخ شیعه را از قرن دوّم به بعد چنین بازگو میکند:
شیعه در قرن دوم هجری
- در اواخر ثلث اول قرن دوم هجری به دنبال انقلابات و جنگهای خونین که در اثر بیدادگری و بدرفتاریهای بنیامیه در همهجای کشورهای اسلامی ادامه داشت، دعوتی نیز به نام اهل بیت پیغمبر اکرم (ص) در ناحیۀ خراسان ایران پیدا شد. متصدی دعوت ابو مسلم مروزی سردار ایرانی بود که به ضرر خلافت اموی قیام کرد و شروع به پیشرفت نمود تا دولت اموی را برانداخت. این نهضت و انقلاب اگرچه از تبلیغات عمیق شیعه سرچشمه میگرفت و کموبیش عنوان خونخواهی شهدای اهل بیت را داشت و حتی از مردم برای یک مرد پسندیده از اهل بیت (سربسته) بیعت میگرفتند، با این همه به دستور مستقیم یا اشارۀ پیشوایان شیعه نبود. به گواهی اینکه وقتی ابو مسلم بیعت خلافت را به امام ششم شیعۀ امامیه در مدینه عرضه داشت وی جدا رد کرد و فرمود: "تو از مردان من نیستی و زمان نیز زمان من نیست". بالأخره بنی عباس به نام اهل بیت خلافت را ربودند و در آغاز کار روزی چند به مردم و علویین روی خوش نشان دادند حتی به نام انتقام شهدای علویین، بنیامیه را قتلعام کردند و قبور خلفای بنیامیه را شکافته هرچه یافتند آتش زدند، ولی دیری نگذشت که شیوۀ ظالمانۀ بنیامیه را پیش گرفتند و در بیدادگری و بیبندوباری هیچگونه فروگذاری نکردند... هارون خلیفۀ عباسی که در زمان وی امپراتوری اسلامی به اوج قدرت و وسعت خود رسیده بود و گاهی خلیفه به خورشید نگاه میکرد و آن را مخاطب ساخته میگفت: به هرکجا میخواهی بتاب که بجایی که از ملک من بیرون است نخواهی تافت. از طرفی لشکریان وی در خاور و باختر جهان پیش میرفتند ولی از طرفی در جسر بغداد که در چند قدمی قصر خلیفه بود بیاطلاع و اجازۀ خلیفه، مأمور گذاشته از عابرین حق عبور میگرفتند، حتی روزی خود خلیفه که میخواست از جسر عبور کند جلوش را گرفته حق العبور مطالبه کردند... ثروت سرسامآوری که همهساله از اقطار کشورهای اسلامی به عنوان بیت المال مسلمین به دار الخلافه سرازیر میشد به مصرف هوسرانی و حقکشی خلیفه وقت میرسید. شمارۀ کنیزان پریوش و دختران و پسران زیبا در دربار خلفای عباسی به هزاران میرسید. وضع شیعه از انقراض دولت اموی و روی کار آمدن بنی عباس کوچکترین تغییری پیدا نکرد، جز اینکه دشمنان بیدادگر وی تغییر اسم دادند[۱].
شیعه در قرن سوم هجری
- با شروع قرن سوم، شیعه نفس تازهای کشید و سبب آن اولا این بود که کتب فلسفی و علمی بسیاری از زبان یونانی و سریانی و غیر آنها به زبان عربی ترجمه شد و مردم به تعلیم علوم عقلی و استدلالی هجوم آوردند، علاوهبرآن مأمون خلیفۀ عباسی معتزلی مذهب به استدلال عقلی در مذهب علاقهمند بود و در نتیجه به تکلم استدلالی در ادیان و مذاهب رواج تام و آزادی کامل داده بود و علما و متکلمین شیعه از این آزادی استفاده کرده در فعالیت علمی و در تبلیغ مذهب اهل بیت فروگذاری نمیکردند. و ثانیا مأمون عباسی به اقتضای سیاست خود به امام هشتم شیعۀ امامیه ولایت عهد داده بود و در اثر آن علویین و دوستان اهل بیت تا اندازهای از تعرض اولیای دولت مصون بوده و کموبیش از آزادی بهرهمند بودند، ولی باز دیری نگذشت که دم برّنده شمشیر به سوی شیعه برگشت و شیوۀ فراموششده گذشتگان به سراغشان آمد، خاصه در زمان متوکل عباسی که مخصوصا با علی و شیعیان وی دشمنی خاصی داشت و هم به امر وی بود که مزار امام سوم شیعۀ امامیه را در کربلا با خاک یکسان کردند[۲].
شیعه در قرن چهارم هجری
- در قرن چهارم هجری عواملی به وجود آمد که برای وسعت یافتن تشیّع و نیرومند شدن شیعه کمک بسزایی میکرد، از آن جمله سستی ارکان خلافت بنی عباس و ظهور پادشاهان آل بویه بود. پادشاهان آل بویه که شیعه بودند کمال نفوذ را در مرکز خلافت که بغداد بود و همچنین در خود خلیفه داشتند و این قدرت قابل توجّه به شیعه اجازه میداد که در برابر مدعیان مذهبی خود که پیوسته به اتکاء قدرت خلافت آنان را خورد میکردند، قد علم کرده آزادانه به تبلیغ مذهب بپردازند. در این قرن همۀ جزیرة العرب یا قسمت معظم آن به استثنای شهرهای بزرگ، شیعه بودند و با این وصف برخی از شهرها نیز مانند هجر و عمان و صعده در عین حال شیعه بودند. در شهر بصره که پیوسته مرکز تسنن بود و با شهر کوفه که مرکز تشیّع شمرده میشد رقابت مذهبی داشت، عدهای قابل توجّه شیعه بودند و همچنین در طرابلس و نابلس و طبریه و حلب و هرات شیعه بسیار بود و اهواز و سواحل خلیجفارس از ایران مذهب شیعه داشت. در آغاز این قرن بود که ناصر اطروش پس از سالها تبلیغ که در شمال ایران به عمل آورد به ناحیۀ طبرستان استیلا یافت و سلطنت تأسیس کرد که تا چند پشت ادامه داشت و پیش از اطروش نیز حسن بن زید علوی سالها در طبرستان سلطنت کرده بود. در این قرن فاطمیین که اسماعیلی بودند به مصر دست یافتند و سلطنت دامنهداری تشکیل دادند. بسیار اتفاق میافتاد که در شهرهای بزرگ مانند بغداد و بصره و نیشابور کشمکش و زدوخورد و مهاجمههایی میان شیعه و سنی درمیگرفت و در برخی از آنها شیعه غلبه میکرد و از پیش میبرد[۳].
شیعه در قرن پنجم تا نهم هجری
- از قرن پنجم تا اواخر قرن نهم، شیعه به همان افزایش که در قرن چهارم داشت ادامه میداد و پادشاهانی نیز که مذهب شیعه داشتند به وجود آمده از تشیّع ترویج مینمودند. در اواخر قرن پنجم هجری دعوت اسماعیلیه در قلاع الموت ریشه انداخت و اسماعیلیه نزدیک به یک قرن و نیم در وسط ایران در حال استقلال کامل میزیستند و سادات مرعشی در مازندران سالهای متمادی سلطنت کردند. شاه خدابنده از پادشاهان مغول، مذهب شیعه را اختیار کرد و اعقاب او از پادشاهان مغول سالیان دراز در ایران سلطنت کردند و از تشیّع ترویج میکردند و همچنین سلاطین آققویونلو و قرهقویونلو که در تبریز حکومت میکردند و دامنۀ حکمرانیشان تا فارس و کرمان کشیده میشد و همچنین حکومت فاطمیین نیز سالیان دراز در مصر برپا بود. البته قدرت مذهبی جماعت با پادشاهان وقت تفاوت میکرد، چنانکه پس از برچیده شدن بساط فاطمیین و روی کار آمدن سلاطین آل ایوب صفحه برگشت و شیعۀ مصر و شامات، آزادی مذهبی را بکلی از دست دادند و جمع کثیری از شیعه از دم شمشیر گذشتند. از آن جمله شهید اول محمّد بن محمّد مکی، یکی از نوابغ فقه شیعه سال ۷۸۶ هجری در دمشق به جرم تشیّع کشته شد. و همچنین شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی در حلب به جرم فلسفه به قتل رسید. رویهمرفته در این پنج قرن، شیعه از جهت جمعیت در افزایش، از جهت قدرت و آزادی مذهبی تابع موافقت و مخالفت سلاطین وقت بودهاند و هرگز در این مدت مذهب تشیّع در یکی از کشورهای اسلامی، مذهب رسمی اعلام نشده بود[۴].
شیعه در قرن ۱۰، ۱۱ هجری
- سال ۹۰۶ هجری جوان سیزدهسالهای از خانوادۀ شیخ صفی اردبیلی(متوفای ۷۳۵ هجری) که از مشایخ طریقت در شیعه بود با سیصد نفر درویش از مریدان پدرانش به منظور ایجاد یک کشور مستقل و مقتدر شیعه از اردبیل قیام کرده شروع به کشورگشایی و برانداختن آیین ملوک الطوایفی ایران نمود و پس از جنگهای خونین که با پادشاهان محلی و مخصوصا با پادشاهان آل عثمان که زمام امپراتوری عثمانی را در دست داشتند، موفق شد که ایران قطعه قطعه را به شکل یک کشور درآورده و مذهب شیعه را در قلمرو حکومت خود رسمیت دهد. پس از درگذشت شاه اسمعیل صفوی پادشاهان دیگری از سلسلۀ صفوی تا اواسط قرن دوازدهم هجری سلطنت کردند و یکی پس از دیگری رسمیت مذهب شیعۀ امامیه را تأیید و تثبیت نمودند، حتی در زمانیکه در اوج قدرت بودند (زمان شاه عباس کبیر) توانستند وسعت ارضی کشور و آمار جمعیت را به بیش از دو برابر کنونی (سال ۱۳۸۴ هجری قمری) برسانند. گروه شیعه در این دو قرن و نیم تقریبا در سایر نقاط کشورهای اسلامی به همان حال سابق با افزایش طبیعی خود باقی بوده است[۵].
شیعه در قرن ۱۲، ۱۴ هجری
- در سه قرن اخیر پیشرفت مذهبی شیعه به همان شکل طبیعی سابقش بوده است و فعلا که اواخر قرن چهاردهم هجری است، 1تشیّع در ایران مذهب رسمی عمومی شناخته میشود. در یمن و در عراق، اکثریت جمعیت را شیعه تشکیل میدهد و در همۀ ممالک مسلماننشین جهان، کموبیش شیعه وجود دارد و رویهمرفته در کشورهای مختلف جهان نزدیک به صد میلیون شیعه زندگی میکنند».
این اطلاعات، حدودا تا ۴۰ سال قبل است. برای تکمیل این مبحث، به آمار و ارقامی از دائرة المعارف تشیّع اشاره میشود[۶][۷].
تشیع در جهان امروز
منابع مختلف، عدّۀ کل مسلمانان جهان را در آخرین سالهای قرن نوزدهم میلادی/سیزدهم قمری، از ۱۵۷ میلیون نفر در سال ۱۸۹۴ م تا ۳۰۰ میلیون نفر در سال ۱۹۰۳ م تخمین زدهاند... مهمترین کشور شیعه یا شیعهنشین جهان یعنی ایران، در آن سالها ۵/۹ میلیون جمعیت داشته که چهارپنجم از این مسلمین شیعه بودهاند... اینک در اواخر قرن بیستم میلادی علیرغم آنکه دستکم حدود یک قرن از آشنایی جهان اسلام با امر آمارگیری و ضرورت آن میگذرد، هنوز آمار متقن و مطمئن و یکدستی دربارۀ عدۀ مسلمانان در سرزمینهای مختلف و به طریق اولی دربارۀ عدۀ شیعیان این سرزمینها در دست نیست... امروز عدۀ شیعیان بالغ بر ۲۰ درصد کلّ عدۀ مسلمانان جهان را تشکیل میدهد و رویهمرفته دستکم به ۲۰۰ میلیون نفر بالغ میشود. برای آگاهی از تاریخ شیعه و وضعیت شیعیان در دورانهای گوناگون و بلاد مختلف، به منابع مفصّلتر مراجعه شود[۸].
منابع
پانویس
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۵۰تا ۳۵۶.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۵۰تا ۳۵۶.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۵۰تا ۳۵۶.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۵۰تا ۳۵۶.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۵۰تا ۳۵۶.
- ↑ دائرة المعارف تشیّع، واژۀ «تشیّع در جهان امروز» و «تشیّع»، ص ۴۱۶، با تلخیص
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۵۰تا ۳۵۶.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۵۰تا ۳۵۶.