حق‌گریزی و حق‌ستیزی در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۹: خط ۹:
چرا و با چه انگیزه‌ای برخی با [[حق]] به [[ستیز]] بر می‌‌خیزند و [[اجازه]] نمی‌دهند تا [[عدالت]] در [[جامعه]] و [[جهان]] برقرار شود؟ مگر نه این است که حق و عدالت، اموری کمالی و [[پسندیده]] از سوی هر [[انسان]] [[خردمند]] و عاقلی است و انسان سالم، آنها را به عنوان اموری [[فطری]] می‌‌پذیرند و بدان [[گرایش]] دارند.
چرا و با چه انگیزه‌ای برخی با [[حق]] به [[ستیز]] بر می‌‌خیزند و [[اجازه]] نمی‌دهند تا [[عدالت]] در [[جامعه]] و [[جهان]] برقرار شود؟ مگر نه این است که حق و عدالت، اموری کمالی و [[پسندیده]] از سوی هر [[انسان]] [[خردمند]] و عاقلی است و انسان سالم، آنها را به عنوان اموری [[فطری]] می‌‌پذیرند و بدان [[گرایش]] دارند.


چه علل و عواملی در درون [[شخصیت]] [[آدمی]] شکل می‌‌گیرد و اجازه نمی‌دهد تا شخص بر خلاف [[طبیعت]] و [[فطرت]] کمال جو و کمال خواه، گام بردارد و به [[مبارزه با حق]] و عدالت برخیزد و [[باطل]] و [[بی‌عدالتی]] را بپسندد و برای تحقق آن در جامعه تلاش کند؟ نویسنده در این مطلب بر آن است تا تحلیل [[قرآن]] را از علل و عوامل [[روان شناختی]] ستیز با حق و عدالت را به دست دهد.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[روان‌شناسی مخالفان حق و عدالت (مقاله)|روان‌شناسی مخالفان حق و عدالت]].</ref>.
چه علل و عواملی در درون [[شخصیت]] [[آدمی]] شکل می‌‌گیرد و اجازه نمی‌دهد تا شخص بر خلاف [[طبیعت]] و [[فطرت]] کمال جو و کمال خواه، گام بردارد و به [[مبارزه با حق]] و عدالت برخیزد و [[باطل]] و [[بی‌عدالتی]] را بپسندد و برای تحقق آن در جامعه تلاش کند؟ نویسنده در این مطلب بر آن است تا تحلیل [[قرآن]] را از علل و عوامل [[روان شناختی]] ستیز با حق و عدالت را به دست دهد<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[روان‌شناسی مخالفان حق و عدالت (مقاله)|روان‌شناسی مخالفان حق و عدالت]].</ref>.


==حق و عدالت، مطلوب فطری==
==حق و عدالت، مطلوب فطری==

نسخهٔ ‏۱۸ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۳۶

مقدمه

چرا و با چه انگیزه‌ای برخی با حق به ستیز بر می‌‌خیزند و اجازه نمی‌دهند تا عدالت در جامعه و جهان برقرار شود؟ مگر نه این است که حق و عدالت، اموری کمالی و پسندیده از سوی هر انسان خردمند و عاقلی است و انسان سالم، آنها را به عنوان اموری فطری می‌‌پذیرند و بدان گرایش دارند.

چه علل و عواملی در درون شخصیت آدمی شکل می‌‌گیرد و اجازه نمی‌دهد تا شخص بر خلاف طبیعت و فطرت کمال جو و کمال خواه، گام بردارد و به مبارزه با حق و عدالت برخیزد و باطل و بی‌عدالتی را بپسندد و برای تحقق آن در جامعه تلاش کند؟ نویسنده در این مطلب بر آن است تا تحلیل قرآن را از علل و عوامل روان شناختی ستیز با حق و عدالت را به دست دهد[۱].

حق و عدالت، مطلوب فطری

اموری در جهان به عنوان اموری فطری دانسته شده که در حقیقت به معنای ذاتی و لوازم ذات انسانی می‌‌باشد. در قرآن بسیاری از گرایش‌های آدمی به امری درون ذاتی انسان نسبت داده شده است. این بدان معنا خواهد بود که خداوند انسان را به گونه‌ای آفریده است که این امور، ذاتی و یا از لوازم ذات باشد و بی‌آنکه جعل جداگانه باشد، با همان جعل انسانیت، این امور به عنوان ذاتی یا لوازم ذات با او همراه است. شباهت این امور همانند چربی برای روغن است؛ چراکه چربی از ذاتی روغن است و اگر چربی را از روغن برداریم، روغن مفهوم خود را از دست می‌‌دهد. امور فطری در بشر نیز این گونه است. بنابراین نمی‌توان انسانیت انسان را بی‌این امور فطری اثبات کرد.

از جمله امور فطری که در انسان بر اساس آموزه‌های قرآنی وجود دارد می‌‌توان به خداپرستی، دین داری، کمال خواهی، نقص گریزی، حقیقت جویی و عدالت خواهی اشاره کرد. بنابراین هر انسان سالم بر سبب فطرت ذاتی خویش به این امور گرایش دارد و عدالت و یا حق ستیزی از اموری بر خلاف فطرت و امری استثنایی در بشر است. به این معنا که اگر فطرت انسانی به هر دلیل درونی و بیرونی، حالت طبیعی و فطری خود را از دست دهد، گرایش به ضد امور فطری می‌‌یابد و در جهت خلاف طبیعت حرکت می‌‌کند. این همان چیزی است که در قرآن از آن به هبوط و سقوط یاد شده و گمراهی و ضلالت و غی نامیده شده است. در برابر حرکت در مسیر فطرت، عروج، هدایت، رشد و مانند آن دانسته شده که موجبات دست یابی به کمالات مطلقی را برای آدمی فراهم می‌‌آورد. مسیری که انسان در فطرت خویش می‌‌رود، همان صراط مستقیم است که در قالب طریقت شریعت برای رسیدن به حقیقت مطلق تبیین و تعریف شده است.

بنابراین، هر انسانی بر پایه ذات و فطرت و طبیعت خویش به سوی حق و عدالت گرایش داشته و از باطل و بی‌عدالتی گریزان می‌‌باشد؛ چراکه آن را ضد فطرت خویش می‌‌یابد و به طور طبیعی از آن بیزار و گریزان است و آن را ضد کمال جویی مطلق خود می‌‌یابد.[۲].

بیماردلان مخالفان حق و عدالت

از آموزه‌های قرآنی این معنا به دست می‌‌آید که انسان‌ها تا زمانی که دارای قلبی سلیم و سالم هستند، در همان مسیر فطرت گام بر می‌‌دارند و بر صراط مستقیم انسانیت به سوی حق و عدالت می‌‌روند؛ اما هنگامی که به علل و عواملی بر دل‌هایشان زنگار می‌‌نشیند و تیره و تار می‌‌شود یا پرده‌ای بر دل می‌‌افتد و یا کامل دریچه ادراکی و فهم و شناخت ایشان بسته و مهر می‌‌شود، آن گاه دیگر، در مسیر عدالت و حق نمی‌روند و در انسان‌های دین ستیز، حق و عدالت گریز بلکه حق و عدالت ستیز در می‌‌آیند.

در فرهنگ قرآنی، قلب مهم‌ترین ابزار شناختی و ادراکی بشر است که با کمک عوامل و ابزارهای شناختی چون حواس ظاهری و باطنی از چشم و گوش تا قوه خیال و تا قوه مصوره و متخیله، جهان درون و بیرون از ذات را می‌‌شناسد و بر اساس بنیادهای فطری به سنجش و ارزیابی امور می‌‌پردازد و موقعیت خود را در جهان شناسایی و مسیر خود را بازیابی و مشخص می‌‌کند و در آن صراط مستقیم حرکت می‌‌کند. بنابراین، قلب مهم‌ترین جایگاه را در میان قوای انسانی در اختیار دارد،؛ چراکه بی‌هر گونه شناخت و تحلیل درست داده‌ها نمی‌توان، موقعیت خویش را شناسایی و ارزیابی کرد و جهت درست و مناسب را یافت. هر گونه اختلال و تغییر و تبدیلی در قلب به معنا و مفهوم، از دست رفتن مهم‌ترین ابزار انسانی در مسیر کمال یابی و کمال جویی است. بر همین اساس است که خداوند در آموزه‌های قرآنی بر محافظت بر قلب و حفظ سلامت فطری و طبیعی آن تاکید می‌‌کند و از مردمان می‌‌خواهد تا با پرهیز از خواسته‌ها و هواهای نفسانی و وسوسه‌های شیطانی از ابتلای قلب به بیماری‌ها و زنگارگرفتگی‌ها، پرده افتادگی و مهر شدگی‌ها محافظت کنند؛ چراکه قلب این آمادگی را دارا می‌‌باشد تا تاثیر الهامات تقوایی و یا فجوری به دو سمت متضاد خود حرکت کند و قدرت تحلیل خود را افزایش یا کاهش دهد. به این معنا که قلب می‌‌تواند در یک فرآیندی رشدی به چنان کمالی دست یابد که همه هستی از باطن و ظاهر و عالم شهادت و عالم غیب را مشاهده حضوری کند و یا آنکه در فرآیندی همه توان و قدرت شناختی و تحلیلی خود را از دست دهد و از درک حقایق ساده نیز ناتوان گردد.

از آن چه گفته شده می‌‌توان دریافت که در هنگام بیماری و یا مهر قلوب، قلب چیزی را به دست نمی‌آورد، بلکه توان و قوای طبیعی خود را از دست می‌‌دهد. از این روست که گرایش به باطل به معنای گرایش به هیچ است. در آموزه‌های قرآنی قلب بیمار و یا مختوم و مهر شده، اصولا ادراکی از حقایق نداشته و چیزی را در خود نمی‌افزاید. این همان چیزی است که از آن به خسران یعنی زیان از سرمایه تعبیر می‌‌شود؛ چراکه قلب بیمار و یا مهر شده، بخشی یا تمام سرمایه‌های وجودی خود یعنی شناخت حقایق و تحلیل وقایع را از دست می‌‌دهد و نمی‌تواند خوب را از بد و زشت را از زیبا تشخیص دهد. این بدان معنا خواهد بود که قلب بیمار و یا مهر شده، دیگر نور فرقانیت و جداسازی را از دست می‌‌دهد و نمی‌تواند پرتو بر مسایل افکند و وضعیت هر چیزی را روشن سازد. بنابراین، تنها کسانی که به هر علت و دلیلی، قلب‌های خویش را آلوده و یا زنگار بر دل‌ها نشانه و یا بر آن مهر نهاده‌اند، از فطرت سالم و عقل سلیم دور افتاده و قدرت و قوت تشخیص و تحلیل حق از باطل و بی‌عدالتی از عدالت و زشت از زیبا و بد از خوب را از دست داده و به مخالفان حق و عدالت پیوسته‌اند.[۳].

خصوصیات اخلاقی مخالفان

خداوند درباره خصوصیات روان شناختی مخالفان حق و عدالت به اموری اشاره می‌‌کند که بیماردلی، زنگاردلی و مختوم دلی را سبب می‌‌شود.

یکی از این خصوصیات عدم تعادل شخصیت این افراد است. خداوند در آیاتی به این نکته اشاره می‌‌کند که مخالفان، مردمانی نامتعادل هستند و همواره به گروه و دیگران وابسته و از استقلال شخصیت برخوردار نمی‌باشند. به این معنا که "دیگران مهم" به آنها می‌‌آموزند که چگونه فکر کنند و چگونه عمل و رفتار کنند. این وابستگی به اندازه‌ای است که عقل فطری را به کنار می‌‌زند و متاثر از دیگران مهم عمل می‌‌کند. از این روست که خداوند از وابستگی و تقلید کورکورانه این افراد بی‌شخصیت سخن می‌‌گوید. به نظر قرآن، از مهم‌ترین موانع پذیرش حق و عدالت از سوی مخالفان، تقلید کورکورانه از دیگران مهم خود از جمله نیاکان است.[۴] خودبزرگ بینی و تکبر عامل دیگری است که شخصیت مخالفان حق و عدالت را شکل می‌‌دهد. این افراد معیار هر چیزی را خود قرار می‌‌دهند و هر آن چه خودپسندی و خودبزرگ بینی ایشان را ارضا نکند، به عنوان مانع تلقی کرده و با آن مبارزه می‌‌کنند.

خداوند در آیات ۱۱ و ۲۳ و ۲۵ سوره مدثر به شخصیت خودبزرگ بین ولید بن مغیره اشاره می‌‌کند و می‌‌فرماید که این تکبر و خودبزرگ بینی موجب شده است تا تن به حقانیت اسلام ندهد و با آن مخالفت ورزد. خودبزرگ بینی که در عمل خارجی به شکل استکبار نسبت به دیگران در عرصه عمل اجتماعی و سیاسی بروز می‌‌کند، از مهم‌ترین عوامل بازدارنده ایمان اوری فرعون و دیگر مستکبران قوم ثمود و مانند آن بوده است.[۵]

این که خداوند در بسیاری از آیات از جمله آیات پیش گفته و نیز آیه ۷ سوره نوح از استکبار ورزی به عنوان عامل بزرگ حق گریزی و حق ستیزی مردمان در طول تاریخ سخن به میان می‌‌آورد، از آن روست که تکبر و خودبزرگ بینی و استکبار و تکبر ورزی در عمل اجتماعی، شخصیت افراد را به گونه‌ای می‌‌سازد که نمی‌تواند حقیقت و عدالت را بپذیرد، به ویژه اگر این ایمان آوری و پذیرش موجب شود که با دیگران در یک تراز قرار گیرند. از این روست که مخالفان هم ترازی با مؤمنان از دیگر طبقات را نمی‌پسندد و شخصیت خود را برتر و فراتر از این می‌‌بینند که در یک امت قرار گیرند. این گونه است که گاه از مؤمنان طبقات دیگر اجتماعی به عنوان " اراذلنا فی بادی الرای " یاد می‌‌کنند و به خود اجازه نمی‌دهند که با آنان در یک ردیف قرار گیرند. بنابراین در مخالفت با این همتراز و نادیده گرفته شدن خودبزرگ بینی آنان می‌‌گویند: ﴿فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ[۶] و گاه دیگر، مؤمنان از طبقات دیگر را به عنوان سفیه یاد می‌‌کند و به خود اجازه نمی‌دهند تا در یک طبقه با ایشان باشند: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ[۷]

خداوند به مسأله اشرافیت به عنوان عامل بازدارنده حق و عدالت توجه می‌‌دهد؛ چراکه اشرافیت گاه به عنوان یک فرهنگ در بخشی از اقشار جامعه عمل می‌‌کند. فرهنگ اشرافی حاوی مسایلی است که شخصیت اجتماعی و روحی و روانی افراد جامعه اشرافی را می‌‌سازد. از این رو وقتی از فرهنگ اشرافی سخن به میان می‌‌آید، به معنای مجموعه بینش‌ها و نگرش‌ها و آدابی است که در بسیاری از موارد شخصیت منفی و غیر سازنده‌ای ایجاد می‌‌کند. این فرهنگ به جای آنکه عامل رشد و بالندگی اشخاص آن طبقه و قشر اجتماعی شود، عامل مهم بازدارنده می‌‌باشد. از این روست که در قرآن هرگاه از اشرافیت سخن به میان می‌‌آید، به عنوان یک قشر اجتماعی نیست، بلکه یک فرهنگ طبقه ممتاز اجتماعی است که بیش‌ترین مانعیت را در برابر حق و عدالت و پیامبران منادی آن ایجاد می‌‌کنند.

اشراف به سبب بهره‌هایی که از ظلم و بی‌عدالتی و حق ستیزی می‌‌برند، همواره در برابر حق و حق جویان قرار می‌‌گیرند و به ا شکال مخلتف مانع تراشی می‌‌کنند. گاه سخن از سحر و جادوگری می‌‌کنند[۸] و گاه با بهره برداری از اموال و زینت‌های خویش دیگران را وسوسه می‌‌کنند و به جرگه مخالفان می‌‌کشانند[۹] و گاه دیگر مؤمنان را اراذل و طبقات پست یا سفیهان معرفی می‌‌کنند. از این روست که اشرافیت به عنوان یک فرهنگ همواره در برابر عدالت و حقیقت بوده است و در طول تاریخ اجازه نداده است تا حق و عدالت به سادگی خود را آشکار سازد.[۱۰]

از دیگر عواملی که مانع حق جویی و عدالت خواهی افراد می‌‌شود و آنان را به جنگ حق و عدالت می‌‌کشاند، القاءات شیطانی و تاثر پذیری از آن است. این افراد به سبب این که خواسته‌های نفسانی را بر خود چیره ساخته‌اند، با هر آن چه که خواسته‌های نفسانی و ارضای آن را محدود سازد مخالفت می‌‌ورزند. همین پیروی از هواها و خواسته‌های نفسانی ایشان را به دام شیطان می‌‌افکند و متاثر از القائات شیطانی، تحلیل نادرستی از مسایل می‌‌کنند و در مسیری گام برمی دارند که آن خواسته‌های نفسانی را ارضا کند. این گونه است که سخنان باطل شیطان را آراسته به حق و حقانیت است، به عنوان عامل و ابزار پاسخ گویی به نیازهای نفسانی می‌‌یابند و در پی آن می‌‌روند.[۱۱] ممانعت اقوام و افراد کافر، نیز مانع جدی در برابر انسان هاست،؛ چراکه شخصیت بیمار ایشان، در دیگران تاثیر می‌‌گذارد و شخصیت متزلزل و بی‌ثبات را به دیگران منتقل می‌‌کند. از این روست که در فرهنگ اسلامی نشست و برخاست با عالمانی که خدا را به یاد می‌‌آورند مورد تاکید قرار گرفته و از نشست و برخاست با بی‌خردان و بیماردلان و حدیث گویی و سخن رانی با ایشان پرهیز داده شده است. البته از نگاهی دیگر، اقوام کافر به سبب ایجاد گفتمان غالب، اجازه نمی‌دهند تا گفتمانی رقیب شکل گیرد. این گونه است که دیگران را ناخودآگاه در یک بمباران تبلیغاتی به سوی افکار و اندیشه‌های خود می‌‌کشانند و اجازه نمی‌دهند تا بر پایه فطرت و عقل سلیم گام بردارند.[۱۲] از این می‌‌توان گفت که جامعه‌گرایی بشر گاه خود عامل بازدارنده از حرکت در مسیر فطرت می‌‌شود، چنان که تقلید در دو نقش مثبت و سازنده و منفی و بازدارنده عمل می‌‌کند و به همان اندازه که برای تعالی و کمال بشر مفید است می‌‌تواند زیانبار شود و تقلید کورکورانه به دور از هر گونه استدلال و برهان را سبب شود.

بیماردلان همواره با شایعه و تهمت خود را زنده نگه می‌‌دارند و حضور خود را در جامعه تثبیت می‌‌کنند. جوسازی و تبلیغات سوء بیماردلان اجازه نمی‌دهد تا مردمان به سادگی حق را بشناسند و در کنار آن قرار گیرند. نفاق و دورویی ویژگی این بیمار دلان است که در آیات قرآنی به آن اشاره و روش‌ها و شیوه‌های عمل ایشان را در کنار بازخوانی روان‌شناسی شخصیت ایشان بیان شده است.[۱۳].

کتمان حق

بسیار دیده‌اید کسانی که بی‌سبب با حق، ستیز می‌‌کنند و با آنکه حق را می‌‌شناسند در برابر آن می‌‌ایستند و یا آن را کتمان می‌‌کنند. به این معنا که اگر در برابر آن موضع‌گیری منفی و یا ستیزه جویانه نداشته باشند، دست کم با نوعی خودسانسوری می‌‌کوشند بگویند شتر دیدی، ندیدی. از نظر قرآن حق ستیزی و کتمان حق و نیز خودسانسوری در برابر حق و بیان آن امری نکوهیده است. از این رو شماری از آیات قرآنی به این مسئله توجه داشته است.

نویسنده در این نوشتار با بهره‌گیری از آموزه‌ها و تحلیل و تبیین قرآنی کوشیده است تا علل و آثارحق ستیزی را در حوزه‌های مختلف بیان کند. با هم این مطلب را از نظر می‌‌گذرانیم.[۱۴].

حق‌طلبی، فطرت انسانی

حق در لغت عربی در کاربردهای متفاوت و متنوعی بکار رفته از جمله به معنای مطابقت و موافقت آمده و به خداوند نیز به عنوان موجودی که براساس حکمت و فلسفه عقلانی، آفرینش را پدید آورده، حق اطلاق می‌‌شود[۱۵] همچنین به معنای وجوب و ثبوت در برابر باطل[۱۶] آمده و به این معنا در چهار مورد به کار رفته است مانند ایجادکننده چیزی براساس حکمت؛ شی ایجاد شده براساس حکمت؛ اعتقاد به چیزی آن گونه که هست؛ و فعل و سخنی که به اندازه و به هنگام باشد[۱۷] ولی با این همه، آن چه در این نوشتار مورد توجه است سه معنای اخیر آن است.

از نظر قرآن، انسان به عنوان موجودی مخلوق، گرایش به حق و حق‌طلبی در وی امری ذاتی است و اگر به باطل گرایش دارد همانند گرایش به نقص و کاستی، امری انحرافی و کژ روی در ذات و ماهیت طبیعی و فطری او می‌‌باشد.[۱۸].

علل حق ستیزی

خداوند در آیات ۷۱ سوره بقره و نیز ۵۵ سوره انبیاء[۱۹] حق جویی و حقیقت‌پذیری را به عنوان فطرت و طبیعت سالم انسانی مطرح می‌‌کند. در آیه اخیر، حق جویی را در مشرکان بت پرست نیز اثبات می‌‌کند و علت اینکه آنان برخی از امور را به عنوان حق نمی‌پذیرند به سبب شک مصداق و یا تغییر در ماهیت و سرنوشت آنان می‌‌داند وگرنه مشرکان نیز به دعوت‌های پیامبران پاسخ‌های مثبت می‌‌دادند، اگر آن را به عنوان حق تشخیص می‌‌دادند.

از جمله مواردی که قرآن برای حق ستیزی برخی با توجه به گرایش طبیعی و فطری آنان به حق بیان می‌‌کند، تندخویی و برخوردهای نادرست بیان کنندگان حق است. چنان که عامل دیگر را نیز سنگدلی اشخاصی می‌‌شمارد که در برابر حق موضع‌گیری منفی دارند.[۲۰] از دیگر عواملی که پذیرش حق را سخت می‌‌کند آمیختگی حق و باطل با هم است که تشخیص حق را برای برخی دشوار می‌‌کند و این گونه است که به حق ستیزی رو می‌‌آورند. خداوند بر این اساس از عالمان و نخبگان جامعه می‌‌خواهد برای این که موجبات حق ستیزی گروهی از مردم را فراهم نیاورند، در بیان حق، روشنگری داشته باشند و با آمیختن حق و باطل، مردم را به گمراهی و ستیز با حق نکشانند.[۲۱] در همین آیات از نقش کتمان و سانسور حق به هر شکلی و نیز به نوعی از خودسانسوری و عدم بیان حق با تحلیل‌های نادرست سخن گفته شده است.

در بسیاری از نشریات و نهادهای علمی و اطلاع رسانی، مشکل کتمان حق (سانسور) و عدم بیان کامل آن به انگیزه‌ها و علل واهی و باطل (خودسانسوری) انجام می‌‌شود. از این رو بسیاری از مسایل حق و آموزه‌های دینی و حتی آموزه‌های قرآنی کتمان می‌‌شود و یا دچار خودسانسوری می‌‌گردد. در آیات قرآنی آن چه اصالت دارد بیان حق است و خداوند به صراحت بیان می‌‌کند که از بیان حق، حیائی ندارد و استحیا در این باره مساوی با کتمان حق و سانسور و خودسانسوری است. از نظر قرآن تنها چیزی که باید در بیان حق مراعات شود، حفظ ادب اجتماعی و خودداری از پرده دری است ولی این بدان معنا نیست که حق یا اصولا گفته نشود و یا به شکلی ناقص و نارسا بیان شود و در نتیجه شبهات بسیاری بر حق و اهل حق وارد گردد. سانسور، کتمان حق، التباس حق به باطل، تحریف و تصحیف و مانند آن از نظر قرآن، نوعی فرار از حق و یا سانسور حق است که ریشه در جهت و یا تغییر سلامت نفس و شخصیت این کسان دارد.

این درحالی است که ازنظر خداوند و در بینش قرآنی، حق‌طلبی و حق جویی امری طبیعی و فطری هر انسانی است و علل و عوامل حق ستیزی را می‌‌بایست در جای دیگری جست و با آن مبارزه کرد. حتی اگر این حق ستیزی و یا کتمان آن به ظاهر ریشه در حیا و حفظ آداب اجتماعی و دیگر دستاوردهای ظاهری داشته باشد. خداوند در آیه ۵۷ سوره انعام[۲۲] به صراحت اعلام می‌‌کند که خداوند حق را به طور دقیق، به کامل بی‌هیچ سانسور و خودسانسوری بیان می‌‌کند و نسبت به بیان حق چنان که باید و شاید، حیا نداشته و بی‌حیایی را دراین بخش درپیش می‌‌گیرد؛ زیرا حیا زمانی باید مراعات شود که حق را تهدید نکند و زمینه التباس و کتمان آن را فراهم نیاورد. از این رو به صراحت می‌‌فرماید: ﴿وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ[۲۳]

درحقیقت در این آیات و مانند آن خداوند بر لزوم بیان حق بدون شرم و حیا تاکید کرده و اجازه نمی‌دهد که به بهانه شرم و حیا، کتمان حقی انجام شده و سانسور و خودسانسوری در پیش گرفته شود؛ زیرا آن چه مهم است، بیان حق و راهنمایی مردم به سوی آن است. از نظر قرآن خودسانسوری و سانسور حقایق و کتمان آن از مصادیق اعراض از حق و افتادن در گمراهی است و انجام این عمل توسط مؤمنان امری نکوهیده و شگفت‌آور است.[۲۴] به این معنا که چگونه خداوند مطلبی را بی‌سانسور و کتمان و حیا و شرم بیان می‌‌کند، ولی مؤمنان به هر عنوانی آن را سانسور می‌‌کنند و حق را به گوش مردم نمی‌رسانند و بلکه بدتر از همه به تحریف قرآن با ترجمه‌های ناروا و نارسا می‌‌پردازند؟ زیرا به حکم آیه ۲۱۳ سوره بقره[۲۵] ترویج و تبلیغ حق خواسته خداوند و وظیفه پیامبران و به تبع آنان، تکلیف و مسئولیت مؤمنان است. قرآن در آیه ۳۳ سوره فرقان[۲۶]، ارائه حق و بهترین تفسیر حقیقت در برابر سخنان باطل و شبهه انگیز را شیوه درست تبلیغ حق می‌‌شمارد و از همه می‌‌خواهد که این شیوه را درپیش گیرند، نه آنکه حق را سانسور و کتمان کنند و یا آن را به شکل نارسا و ناقص ارائه دهند.[۲۷].

عوامل و زمینه‌های حق ستیزی

با توجه به مطالب پیش گفته دانسته شده که کتمان و سانسور حق نوعی حق ستیزی است و به قول معروف دفاع بدکردن، بدتر از دشنام و ستیزه کردن است. کسی که به عللی چون حیا و شرم، حق را کتمان و سانسور می‌‌کند و از بیان آموزه‌های قرآنی در مراکز تبلیغی دین و منابر مخصوص و صفحات ویژه آن باز می‌‌دارد، درحقیقت گرفتار حق ستیزی است هرچند که به بهانه حفظ حیا و شرم و ادب اجتماعی، این ستیزه و کتمان و سانسور حق انجام پذیرد.

از دیگر علل و عواملی که ستیزه با حق را سبب می‌‌شود و آدمی را از مسیر طبیعی انسانیت یعنی حق جویی و حق‌طلبی دور می‌‌سازد، می‌‌توان به استکبار شخص اشاره کرد. انسان‌های متکبر به سبب باور بیش از اندازه خود به خود و ظرفیت‌های خویش در برابر خداوند هستی در عمل اجتماعی گرفتار استکبار می‌‌شوند و با هرگونه مصادیق حق به ستیزه می‌‌پردازند. خداوند در آیات ۷۵ و ۷۶ سوره یونس در بیان ستیزه جویی فرعون نسبت به حق، به این عنصر به عنوان عاملی اشاره می‌‌کند.

تعصب‌های جاهلانه به مسایل و اصول باطل و آیین‌های ناروا و نادرست از دیگر علل و عواملی است که موجب کتمان حق، خودسانسوری و سانسور حق و ستیزه جویی با حق می‌‌شود. آن چه درباره مؤمنان گفته شده است می‌‌تواند مصداقی از این معنا و مفهوم باشد؛ زیرا علت کتمان حق و خودسانسوری مطبوعاتی و رسانه ای درباره آموزه‌های وحیانی به ویژه در برخی حوزه‌ها چون حوزه‌های مسایل جنسی و حق و حقوق مردم و ظلم‌های دولتمردان و یا نهادهای دولتی و انتقاد و امر به معروف و نهی از منکر از سران کشوری و لشکری، می‌‌تواند آیین‌های بزرگداشت ناروا از سران و دفاع از اشراف و سران قوم، یا حفاظت بر اصول حیا و شرم و مانند آن باشد که در آیه ۴۳ سوره سبا به عنوان عامل و زمینه‌ساز کتمان و ستیزه با حق مطرح شده است.

از دیگر علل و عواملی که قرآن برای کتمان حق و ستیزه نسبت به آن بیان می‌‌کند، جرم و جنایت است. کسانی که خود گرفتار جرم و جنایت و خیانتی هستند برای این که در آب گل آلود حق و باطل ماهی بگیرند، حاضر نمی‌شوند تا حق چنان که هست با شفافیت مطرح شود و حقیقت چهره خویش را بنمایاند. از این رو قرآن مجرمان را به عنوان حق ستیزان معرفی می‌‌کند. آیات بسیاری به این مهم توجه می‌‌دهد که می‌‌توان به آیاتی چون ۸ سوره انفال و ۷۵ و ۷۶ و ۸۲ سوره یونس و آیات ۷۴ تا ۷۸ سوره زخرف اشاره کرد. در این آیات به خوبی نشان داده شده است که یکی از علل حق ستیزی را می‌‌توان در جرم افراد پی‌گیری و ردگیری کرد. اصولا انسان‌های مجرم می‌‌کوشند تا حق، خودنمایی نکند تا بتوانند در کمال آرامش در پس ابری ضخیم و آمیخته از حق و باطل، کارهای خویش را پیش برند. این گونه است که همواره از تحقیق و تفحص نهادهای نظارتی فرار می‌‌کنند و امر به معروف و نهی از منکر را ناخوش دارند و به ستیزه با هرگونه تفکر شفاف‌سازی می‌‌پردازند.

عامل دیگری که قرآن برای حق ستیزی و کتمان حق بیان می‌‌کند حسادت برخی از افراد است. حسادت موجب می‌‌شود تا شخص به انکار حق بپردازد و یا حتی به مبارزه با آن برخیزد. بسیار دیده شده است که دوستان و بستگان و آشنایان تنها به سبب حسادت، از حق گویی پرهیز می‌‌کنند و حتی مطالب و مسایل را به گونه ای دیگر جلوه می‌‌دهند. از این رو خداوند در آیه ۱۰۹ بقره[۲۸] حسادت افراد نسبت به دیگران را یکی از علل و عوامل حق ستیزی و کتمان حق و سانسور و خودسانسوری معرفی و مطرح می‌‌کند. آیه ۴۳ سوره سبا[۲۹] عامل مهم دیگر را که موجب می‌‌شود افرادی به جنگ و ستیزه با حق اقدام کنند، کفر می‌‌شمارد؛ زیرا کفر به معنای پوشاندن حق است و افرادی که کافر هستند، همواره در اندیشه آن هستند که حق آشکار نشود تا بتوانند کارهای خویش را پیش برند.

دست یابی به متاع دنیوی[۳۰] نفاق[۳۱]شرک[۳۲] تعصب‌های اهل کتاب[۳۳] و حسادت‌های آنان[۳۴] و تغییر در برخی از مواضع اهل حق[۳۵] از دیگر علل مصداقی و عوامل عینی است که قرآن برای کتمان حق و حق ستیزی افراد بیان می‌‌کند.[۳۶].

آثار حق ستیزی

خداوند در آیات ۱۷۴ تا ۱۷۶ سوره بقره حق ستیزی به انگیزه دست یابی به متاع دنیوی را در پی دارنده عذاب دردناک در آخرت می‌‌شمارد و در آیات ۵ و ۶ سوره انعام و ۵ سوره غافر تشریح می‌‌کند که بسیاری از امت‌های پیشین به سبب حق ستیزی و یا کتمان حق و سانسور و تغییر و تحریف و مانند آن دچار هلاکت و عذاب‌های سخت در دنیا شده‌اند.

بر این اساس می‌‌توان گفت که حق ستیزان از اهل کتمان و سانسور و خودسانسوری باید مواظب باشند تا خشم خدا را در دنیا به جان خویش نخرند و گرفتار عذاب‌های دنیوی و یا اخروی نشوند. خداوند در آیات ۶۰ و ۶۱ آل عمران کسانی را که در برابر حق لجاجت می‌‌ورزند و به تکذیب آن می‌‌پردازند به عنوان ملعون می‌‌شمارد و آنان را مستحق لعن و نفرین می‌‌داند و به آنان هشدار می‌‌دهد که با این کار از رحمت خداوندی دور خواهند شد. حق ستیزی موجب می‌‌شود تا انسان‌ها نسبت به دیگری روش‌های نابهنجار رفتاری در پیش گیرند و بی‌جهت مردم را به اموری متهم سازند. ازاین رو خداوند در آیات ۶۹ و ۷۰ سوره مؤمنون حق ستیزی را عامل متهم‌سازی دیگران به امور ناروا و نادرست و باطل می‌‌شمارد. انحراف در بینش و نگرش و ارائه تفسیرهای غلط و ناروا از مسایل، از جمله آثار حق ستیزی افراد است که در آیات ۵ و ۶ سوره انعام به آن اشاره شده است. این مسئله را می‌‌توان به شکل بارز در احزاب و جناح بندی‌های سیاسی جست وجو کرد؛ زیرا حق ستیزی آنان موجب می‌‌شود تا تفاسیر نادرستی از کارها و عملکرد دیگران ارائه دهند و همواره از یک زاویه دید بسته به مسایل بنگرند و آن را تحلیل و تفسیر کنند.

محاجه با حق و مباهله با اهل آن[۳۷]، گرایش به کفر و افزایش آن[۳۸]، گرفتار شدن در گمراهی و ضلالت[۳۹]، محرومیت از خودسازی و تزکیه نفس و بهره‌مندی از یاری خداوند در تزکیه آن و نیز محرومیت از لطف و توجه و محبت ویژه خداوندی از دیگر آثاری است که خداوند در قرآن برای حق ستیزی بیان داشته است.

هر یک از این آثار، خود آثار و تبعات و پیامدهای دیگری به دنبال دارد که پرداختن به همه آنها در این نوشتار کوتاه ممکن نیست. از این رو به همین مقدار بسنده می‌‌شود. باشد با تصحیح در رفتار خویش، از حق ستیزی به هر شکلی خودداری کرده و از تزکیه الهی و رحمت و فضل خداوندی خود را محروم نسازیم ولو این که این حق ستیزی را به عنوان سانسور و خودسانسوری و حیا و ادب اجتماعی و مانند آن انجام دهیم.[۴۰].

منابع

پانویس

  1. منصوری، خلیل، روان‌شناسی مخالفان حق و عدالت.
  2. منصوری، خلیل، روان‌شناسی مخالفان حق و عدالت.
  3. منصوری، خلیل، روان‌شناسی مخالفان حق و عدالت.
  4. ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُوا إِنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَإِنَّا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ * قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرَكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى قَالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا تُرِيدُونَ أَنْ تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ «آیا خبر کسان پیش از شما چون قوم نوح و عاد و ثمود و کسان پس از ایشان که جز خداوند کسی آنان را نمی‌شناسد به شما نرسیده است؟ پیامبران آنان برهان‌ها برای آنها آوردند اما آنان (از خشم) دست بر دهان بردند و گفتند: هر چه را که شما برای آن فرستاده شده‌اید انکار می‌کنیم و بی‌گمان به آنچه ما را بدان فرا می‌خوانید در دودلی گمان‌انگیزی هستیم * پیامبرانشان گفتند: آیا درباره خداوند- آفریننده آسمان‌ها و زمین- تردیدی هست؟ او شما را فرا می‌خواند تا برخی از گناهانتان را بیامرزد و (مرگ) شما را تا مدّتی معیّن پس افکند؛ گفتند: شما (نیز) جز بشری مانند ما نیستید که می‌خواهید ما را از آنچه پدرانمان می‌پرستیدند، باز دارید؛ بنابراین برهانی روشن برای ما بیاورید» سوره ابراهیم، آیه ۹-۱۰ و ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَكُنَّا بِه عَالِمِينَ * إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ * قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِينَ * قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلالٍ مُّبِينٍ * قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللاَّعِبِينَ «و بی‌گمان پیش از آن به ابراهیم کاردانی (در خور) وی را ارزانی داشتیم و به (شایستگی) او دانا بودیم * هنگامی که به پدر و قوم خویش، گفت: این تندیس‌ها چیست که شما به (خدمت) آنها ماندگارید؟ * گفتند: پدرانمان را پرستنده آنها یافته‌ایم * گفت: به یقین شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری بوده‌اید * گفتند: آیا برای ما حقّ را آورده‌ای یا از بازیگرانی؟» سوره انبیاء، آیه ۵۱-۵۵ و ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ «و چون به آنان گفته شود از آنچه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید می‌گویند: (نه) بلکه ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم؛ آیا حتی اگر پدرانشان چیزی را در نمی‌یافته و راه به جایی نمی‌برده‌اند، (باز از پدرانشان پیروی می‌کنند؟)» سوره بقره، آیه ۱۷۰.
  5. ﴿ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَى وَهَارُونَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ بِآيَاتِنَا فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا مُجْرِمِينَ * فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا إِنَّ هَذَا لَسِحْرٌ مُبِينٌ «آنگاه پس از ایشان موسی و هارون را با نشانه‌های خویش به سوی فرعون و سرکردگانش برانگیختیم اما سرکشی کردند و قومی گناهکار بودند * و چون حقّ از نزد ما به سوی آنان آمد گفتند: بی‌گمان این جادویی آشکار است» سوره یونس، آیه ۷۵-۷۶ و ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ * إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا عَالِينَ «سپس موسی و برادرش هارون را با نشانه‌های خویش و برهانی آشکار فرستادیم؛ * به سوی فرعون و سرکردگانش ولی گردنفرازی کردند و قومی برتری جوی بودند» سوره مؤمنون، آیه ۴۵-۴۶ و ﴿وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَلاَ تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ * وَاذْكُرُواْ إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاء مِن بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَكُمْ فِي الأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتًا فَاذْكُرُواْ آلاء اللَّهِ وَلاَ تَعْثَوْا فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ * قَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ قَالُواْ إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ * قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ إِنَّا بِالَّذِيَ آمَنتُمْ بِهِ كَافِرُونَ «و به سوی (قوم) ثمود برادرشان صالح را (فرستادیم)؛ گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید؛ بی‌گمان برهانی از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، این شتر خداوند است که برای شما نشانه‌ای است؛ او را رها کنید تا بر زمین خداوند بچرد و به او آسی * و یاد کنید آنگاه را که شما را جانشینانی پس از (قوم) عاد قرار داد و در این سرزمین جای داد که در هامون آن کاخ‌ها می‌سازید و کوه‌ها را برای خانه‌سازی می‌تراشید پس نعمت‌های خداوند را به یاد آورید و در این سرزمین تبهکارانه آشوب نورزید * سرکردگان سرکش از قوم وی به مؤمنانی که ناتوان به شمار آمده‌اند گفتند: آیا می‌دانید که صالح فرستاده پروردگار خویش است؟ گفتند: (آری) ما به آنچه وی بدان پیامبری یافته است مؤمنیم * آن سرکشان گفتند: ما به آنچه شما بدان ایمان دارید کافریم» سوره اعراف، آیه ۷۳-۷۶.
  6. «پس سردستگان کافر از قوم وی گفتند: ما تو را جز بشری مانند خویش نمی‌دانیم و جز این نمی‌بینیم که فرومایگان ما نسنجیده از تو پیروی کرده‌اند و در شما برتری نسبت به خویش نمی‌بینیم بلکه شما را دروغگو می‌پنداریم» سوره هود، آیه ۲۷.
  7. «و چون به آنان گویند که مانند (دیگر) مردمان ایمان بیاورید می‌گویند آیا ما چون کم خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! آنان خود کم خردند امّا نمی‌دانند» سوره بقره، آیه ۱۳.
  8. ﴿ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسَى بِآيَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَظَلَمُواْ بِهَا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ * وَقَالَ مُوسَى يَا فِرْعَوْنُ إِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ * حَقِيقٌ عَلَى أَن لاَّ أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُم بِبَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرَائِيلَ * قَالَ إِن كُنتَ جِئْتَ بِآيَةٍ فَأْتِ بِهَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ * فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ * وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ * قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ «سپس بعد از آنان موسی را با نشانه‌هایمان به سوی فرعون و سرکردگانش برانگیختیم و آنان به آن (نشانه)‌ها ستم روا داشتند پس بنگر که سرانجام تبهکاران چگونه بود * و موسی گفت: ای فرعون! بی‌گمان من پیام‌آوری از سوی پروردگار جهانیانم * در خور است که درباره خداوند جز حقّ نگویم؛ به راستی برای شما برهانی از پروردگارتان آورده‌ام، از این روی بنی اسرائیل را با من گسیل کن! * (فرعون) گفت: اگر راست می‌گویی که برهانی آورده‌ای پس آن را (به میان) بیاور! * آنگاه او چوبه‌دستش را فرو افکند ناگهان (دیدند که) اژدهایی است آشکار * و دستش را (از گریبان) بیرون کشید ناگهان برای بینندگان سپید (و تابان) شد * سرکردگان قوم فرعون گفتند: این (مرد) جادوگری داناست!» سوره اعراف، آیه ۱۰۳-۱۰۹.
  9. ﴿وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلَأَهُ زِينَةً وَأَمْوَالًا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ «و موسی گفت: پروردگارا تو به فرعون و سرکردگانش آراستگی و دارایی‌هایی در زندگانی دنیا بخشیدی که سرانجام (مردم را) از راه تو بیراه می‌گردانند؛ پروردگارا! دارایی‌هایشان را نابود و دل‌هاشان را در بند کن چندان که ایمان نیاورند تا عذاب دردناک را ببینند» سوره یونس، آیه ۸۸.
  10. ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ * أَن لاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللَّهَ إِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ * فَقَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلاَّ بَشَرًا مِّثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلاَّ الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ «و به یقین نوح را نزد قومش فرستادیم (و به ایشان گفت:) من برای شما بیم دهنده‌ای آشکارم * که: جز خداوند را نپرستید! به راستی من بر شما از عذاب روزی دردناک می‌هراسم * پس سردستگان کافر از قوم وی گفتند: ما تو را جز بشری مانند خویش نمی‌دانیم و جز این نمی‌بینیم که فرومایگان ما نسنجیده از تو پیروی کرده‌اند و در شما برتری نسبت به خویش نمی‌بینیم بلکه شما را دروغگو می‌پنداریم» سوره هود، آیه ۲۵-۲۷ و آیات دیگر.
  11. ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ * وَلِتَصْغَى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَلِيَرْضَوْهُ وَلِيَقْتَرِفُوا مَا هُمْ مُقْتَرِفُونَ «و بدین‌گونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطان‌های آدمی و پری قرار دادیم که برخی به برخی دیگر یکدیگر، به فریب سخنان آراسته الهام می‌کنند و اگر پروردگار تو می‌خواست آن (کار) را نمی‌کردند پس آنان را با دروغی که می‌بافند واگذار * و (مقرر است) تا دل‌های آنان که به جهان واپسین ایمان ندارند آن (سخنان) را بنیوشند و آن را بپسندند و هر چه باید به دست آورند، به دست آورند» سوره انعام، آیه ۱۱۲-۱۱۳ و ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ * لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ * وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است * تا آنچه را شیطان (در دل‌ها) می‌افکند آزمونی برای بیماردلان و سنگدلان کند و ستمگران در ستیزه‌ای ژرف به سر می‌برند * و تا کسانی که دانش یافته‌اند بدانند که این (قرآن) راستین، از سوی پروردگار توست پس به آن ایمان آورند آنگاه دل‌های آنها در برابر آن فروتن گردد و بی‌گمان خداوند راهنمای مؤمنان به راهی راست است» سوره حج، آیه ۵۲-۵۴.
  12. ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُوا إِنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَإِنَّا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ «آیا خبر کسان پیش از شما چون قوم نوح و عاد و ثمود و کسان پس از ایشان که جز خداوند کسی آنان را نمی‌شناسد به شما نرسیده است؟ پیامبران آنان برهان‌ها برای آنها آوردند اما آنان (از خشم) دست بر دهان بردند و گفتند: هر چه را که شما برای آن فرستاده شده‌اید انکار می‌کنیم و بی‌گمان به آنچه ما را بدان فرا می‌خوانید در دودلی گمان‌انگیزی هستیم» سوره ابراهیم، آیه ۹.
  13. منصوری، خلیل، روان‌شناسی مخالفان حق و عدالت.
  14. منصوری، خلیل، سانسور حق از نظر قرآن.
  15. مفردات الفاظ القرآن الکریم، راغب اصفهانی، ص۲۴۶
  16. همان و نیز لسان العرب ج۳ ص۲۵۵
  17. مفردات ص۱۴۶
  18. منصوری، خلیل، سانسور حق از نظر قرآن.
  19. ﴿قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ «گفتند: آیا برای ما حقّ را آورده‌ای یا از بازیگرانی؟» سوره انبیاء، آیه ۵۵.
  20. ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ * وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است * و تا کسانی که دانش یافته‌اند بدانند که این (قرآن) راستین، از سوی پروردگار توست پس به آن ایمان آورند آنگاه دل‌های آنها در برابر آن فروتن گردد و بی‌گمان خداوند راهنمای مؤمنان به راهی راست است» سوره حج، آیه ۵۲ و ۵۴.
  21. ﴿وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ «و حق را با باطل میامیزید و آگاهانه حقپوشی مکنید» سوره بقره، آیه ۴۲ و ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ «ای اهل کتاب! چرا حقّ را با باطل می‌آمیزید و حقپوشی می‌کنید با آنکه خود می‌دانید؟» سوره آل عمران، آیه ۷۱.
  22. ﴿قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَكَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ «بگو: بی‌گمان من از پروردگارم برهانی (روشن) دارم و شما آن را دروغ شمرده‌اید؛ آنچه آن را شتابناک می‌جویید نزد من نیست؛ داوری جز با خداوند نیست (که) حق را پی می‌گیرد و او بهترین جداکنندگان (حق از باطل) است» سوره انعام، آیه ۵۷.
  23. سوره احزاب، آیه ۵۳.
  24. ﴿فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ «این است خداوند پروردگار راستین شما بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟ و چگونه (از حق) روی گردانتان می‌کنند؟» سوره یونس، آیه ۳۲.
  25. ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهان‌های روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی می‌کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
  26. ﴿وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا «و (دشمنانت) هیچ مثلی برای تو نمی‌آورند مگر آنکه ما (پاسخی) راستین و بیانی نیکوتر برای تو می‌آوریم» سوره فرقان، آیه ۳۳.
  27. منصوری، خلیل، سانسور حق از نظر قرآن.
  28. ﴿وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ «بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۱۰۹.
  29. ﴿وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلَّا رَجُلٌ يُرِيدُ أَنْ يَصُدَّكُمْ عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُكُمْ وَقَالُوا مَا هَذَا إِلَّا إِفْكٌ مُفْتَرًى وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ «و چون آیات روشن ما را برای آنان بخوانند می‌گویند: این جز مردی نیست که می‌خواهد شما را از آنچه پدرانتان می‌پرستیدند باز دارد و گفتند: این جز دروغی برساخته نیست؛ کافران درباره حقّ- هنگامی که نزد ایشان آمد- گفتند: این جز جادویی آشکار نیست» سوره سبأ، آیه ۴۳.
  30. ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلاً أُوْلَئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ * أُوْلَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الضَّلالَةَ بِالْهُدَى وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ * ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُواْ فِي الْكِتَابِ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ «بی‌گمان آنان که از کتاب (آسمانی) آنچه را خداوند فرو فرستاده است پنهان می‌دارند و (آن را) به بهای اندک می‌فروشند جز آتش در اندرون خود نمی‌انبارند و روز رستخیز خداوند با آنان سخن نمی‌گوید و آنها را پاکیزه نمی‌گرداند و عذابی دردناک خواهند داشت * آنان، همان کسانند که گمراهی را به (بهای) رهنمود و عذاب را به (بهای) آمرزش خریدند، و بر آتش چه شکیبایند! * این (عذاب) بدان روست که خداوند، کتاب (خود) را به حق فرو فرستاده است و آنان که در این کتاب اختلاف ورزیدند در ستیزی ژرفند» سوره بقره، آیه ۱۷۴-۱۷۶.
  31. ﴿لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَقَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّى جَاءَ الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَهُمْ كَارِهُونَ «بی‌گمان آنان پیش‌تر هم فتنه‌جویی کردند و کارها را برای تو دگرگون ساختند تا آنکه حق فرا رسید و فرمان خداوند آشکار شد با آنکه آنان نمی‌پسندیدند» سوره توبه، آیه ۴۸.
  32. ﴿قَالَ رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمَنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ «گفت: پروردگارا! به حق داوری فرما و پروردگار ما (خداوند) بخشنده است که در برابر آنچه وصف می‌کنید باید از او یاری جست» سوره انبیاء، آیه ۱۱۲.
  33. بقره آیه ۱۷۶
  34. بقره آیه ۱۰۹
  35. ﴿قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ «گرداندن رؤیت را به آسمان، می‌بینیم پس رؤیت را به قبله‌ای که می‌پسندی خواهیم گرداند؛ اکنون به سوی مسجد الحرام رو کن و (همه) هرجا هستید به سوی آن روی کنید، و اهل کتاب بی‌گمان می‌دانند که آن (حکم) از سوی پروردگارشان، راستین است و خداوند از آنچه انجام می‌دهند غافل نیست» سوره بقره، آیه ۱۴۴.
  36. منصوری، خلیل، سانسور حق از نظر قرآن.
  37. ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ * فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ «حق از آن پروردگار توست پس، از دودلان مباش! * بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۰-۶۱.
  38. ﴿أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ * أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ «یا آنکه پیامبر خود را نشناخته‌اند از این روی او را منکرند؟ * یا می‌گویند که جنونی دارد؛ (نادرست می‌گویند) بلکه او حقّ را برای آنان آورده است و بیشتر آنان حق ناپسندند» سوره مؤمنون، آیه ۶۹-۷۰.
  39. بقره آیات ۱۷۴ و ۱۷۶
  40. منصوری، خلیل، سانسور حق از نظر قرآن.