:::::*'''دلیل چهارم''': '''لازمه عصمت [[پیامبر]] و [[امام]] از باورهای شیعیان''': درباره [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}}، عصمت و محفوظ بودن از گناه، اشتباه، سهو، نسیان و غفلت است که در تمام مدت عمر خود در یک لحظه و در یک بار نیز خطا، اشتباه و گناه از او سر نمی زند. معصوم بودن از گناه و خطا، در تمام لحظههای عمر و برخوردهای زندگانی، زمانی تحقق مییابد که دانش و آگاهی فراگیر شود و به هر چیزی در هر حال علم داشته باشد و اگر یک مورد را نداند، مقام عصمت را نمییابد، زیرا آن چه با عصمت سازگار نیست گناه و اشتباه و... از نادانی و جهل است و کسی که از مصالح و مفاسد واقعی باخبر است ، گناه و اشتباه نمیکند. پس معصوم بودن [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}}، دانش و آگاهی او را به تمام مصالح و مفاسد و حقایق اشیاء در هر حالی نیاز دارد.
:::::*'''دلیل چهارم''': '''لازمه عصمت [[پیامبر]] و [[امام]] از باورهای شیعیان''': درباره [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}}، عصمت و محفوظ بودن از گناه، اشتباه، سهو، نسیان و غفلت است که در تمام مدت عمر خود در یک لحظه و در یک بار نیز خطا، اشتباه و گناه از او سر نمی زند. معصوم بودن از گناه و خطا، در تمام لحظههای عمر و برخوردهای زندگانی، زمانی تحقق مییابد که دانش و آگاهی فراگیر شود و به هر چیزی در هر حال علم داشته باشد و اگر یک مورد را نداند، مقام عصمت را نمییابد، زیرا آن چه با عصمت سازگار نیست گناه و اشتباه و... از نادانی و جهل است و کسی که از مصالح و مفاسد واقعی باخبر است ، گناه و اشتباه نمیکند. پس معصوم بودن [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}}، دانش و آگاهی او را به تمام مصالح و مفاسد و حقایق اشیاء در هر حالی نیاز دارد.
::::::*'''دلیل پنجم:''' ضرورت علم یک سفیر و شهید از احوال مردم در بسیاری از آیات قرآن آمده است که [[پیامبر]]{{صل}} شاهد و گواه بر امت است و چون شاهد بودن و گواهی دادن، دانش و آگاهی را در هر حالی لازم دارد، پس پیامبر{{صل}} باید به تمام احوال امت از ظاهر و باطن و افعال آنان آگاه باشد تا بتواند در روز قیامت شاهد و گواهیشان باشد، زیرا اگر چنین دانشی را نداشت، نمیتواند شهادت و گواهی را درباره آنان ادا کند. نمونهای از آیات قرآن که شاهد و گواه بودن [[پیامبر]]{{صل}} را بر امت بیان کرده، چنین است: {{عربی|اندازه=100%|﴿{{متن قرآن|وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلاء شَهِيدًا}}﴾}}؛ <ref> نسا ۴۱ تو را (نیز) بر آنان، گواه گیریم</ref>.{{عربی|اندازه=100%|﴿{{متن قرآن|وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا}}﴾}} <ref> نسا ۱۵۹ ؛ در روز رستخیز بر آنان گواه است.</ref>{{عربی|اندازه=100%|﴿{{متن قرآن|وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَّا دُمْتُ فِيهِمْ}}﴾}}<ref> مائده ۱۱۷، تا در میان ایشان بهسر میبردم بر آنها گواه بودم</ref>{{عربی|اندازه=100%|﴿{{متن قرآن|لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ}}﴾}}<ref> حج ۷۸، تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید</ref> چنان که عقل نه فقط مانعی در امکان این علم ندارد بلکه وجود آن را در [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}} لازم میداند. بزرگی و عظمت این دانش سبب نپذیرفتن آن نمیشود و چنین باوری غلو و زیاده روی نیست ، زیرا اگر [[امام]]{{ع}} دارای این ویژگی نباشد و گستره دانش او همانند دیگر افراد عادی باشد، سزاوار امامت و رهبری نخواهد بود و گزینش وی برای امامت و بی بهره کردن دیگران از آن ، ستم در حق دیگران خواهد بود. اگر [[امامت]] را منصب خدایی بدانیم و آن را خلافت و جانشینی از طرف خدا بپنداریم و [[امام]]{{ع}} را بیان کننده و مظهر صفات الهی بدانیم، باور دانش وسیع او را زیاده روی و غلوّ نمیپنداریم و آن را از لوازم مقام امامت میشمریم.
::::::*'''دلیل پنجم:''' ضرورت علم یک سفیر و شهید از احوال مردم در بسیاری از آیات قرآن آمده است که [[پیامبر]]{{صل}} شاهد و گواه بر امت است و چون شاهد بودن و گواهی دادن، دانش و آگاهی را در هر حالی لازم دارد، پس پیامبر{{صل}} باید به تمام احوال امت از ظاهر و باطن و افعال آنان آگاه باشد تا بتواند در روز قیامت شاهد و گواهیشان باشد، زیرا اگر چنین دانشی را نداشت، نمیتواند شهادت و گواهی را درباره آنان ادا کند. نمونهای از آیات قرآن که شاهد و گواه بودن [[پیامبر]]{{صل}} را بر امت بیان کرده، چنین است: {{عربی|اندازه=100%|﴿{{متن قرآن|وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلاء شَهِيدًا}}﴾}}؛ <ref> نسا ۴۱ تو را (نیز) بر آنان، گواه گیریم</ref>.{{عربی|اندازه=100%|﴿{{متن قرآن|وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا}}﴾}} <ref> نسا ۱۵۹ ؛ در روز رستخیز بر آنان گواه است.</ref>{{عربی|اندازه=100%|﴿{{متن قرآن|وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَّا دُمْتُ فِيهِمْ}}﴾}}<ref> مائده ۱۱۷، تا در میان ایشان بهسر میبردم بر آنها گواه بودم</ref>{{عربی|اندازه=100%|﴿{{متن قرآن|لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ}}﴾}}<ref> حج ۷۸، تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید</ref> چنان که عقل نه فقط مانعی در امکان این علم ندارد بلکه وجود آن را در [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}} لازم میداند. بزرگی و عظمت این دانش سبب نپذیرفتن آن نمیشود و چنین باوری غلو و زیاده روی نیست ، زیرا اگر [[امام]]{{ع}} دارای این ویژگی نباشد و گستره دانش او همانند دیگر افراد عادی باشد، سزاوار امامت و رهبری نخواهد بود و گزینش وی برای امامت و بی بهره کردن دیگران از آن ، ستم در حق دیگران خواهد بود. اگر [[امامت]] را منصب خدایی بدانیم و آن را خلافت و جانشینی از طرف خدا بپنداریم و [[امام]]{{ع}} را بیان کننده و مظهر صفات الهی بدانیم، باور دانش وسیع او را زیاده روی و غلوّ نمیپنداریم و آن را از لوازم مقام امامت میشمریم.
::::::*'''دلیل ششم:''' '''محفوظتر بودن [[امامان]] از فریب خوردن''': اگر درون مردم برای [[امام]]{{ع}} آشکار نباشد و پنهانیها را نداند ممکن است مومن را از منافق و سالم را از بیمار تمیز ندهد، چرا که همه ظاهری آراسته داشته و از خود شوق و رغبت به انجام کارهای بزرگی نشان می دهند. در چنین حالی چه چیز مانع از آن میشود که [[امام]]{{ع}} فریب آن حسن ظاهری را نخورد و به خاطر اعتماد بر آن زیبایی فریبنده خود را در خطر و دیگران را در مهلکه نیندازد.<ref>[[بررسی علم اولیای الهی (پایاننامه)|بررسی علم اولیای الهی]]، ص ۶۳.</ref>.
::::::*'''دلیل ششم:''' '''محفوظتر بودن [[امامان]] از فریب خوردن''': اگر درون مردم برای [[امام]]{{ع}} آشکار نباشد و پنهانیها را نداند ممکن است مؤمن را از منافق و سالم را از بیمار تمیز ندهد، چرا که همه ظاهری آراسته داشته و از خود شوق و رغبت به انجام کارهای بزرگی نشان می دهند. در چنین حالی چه چیز مانع از آن میشود که [[امام]]{{ع}} فریب آن حسن ظاهری را نخورد و به خاطر اعتماد بر آن زیبایی فریبنده خود را در خطر و دیگران را در مهلکه نیندازد.<ref>[[بررسی علم اولیای الهی (پایاننامه)|بررسی علم اولیای الهی]]، ص ۶۳.</ref>.
دلیل عقلی علم تام امامان(ع) چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث علم معصوم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
«چون امام(ع) حامل دین و پیشوای جهانیان است لازم است به همه مسائلی که در دنیا و آخرت مورد نیاز مردم است و سعادت انسان وابسته به آن است، علم داشته باشد زیرا عقلا پیشوایی جاهل جائز نیست و از نظر هدایت عمومی الهی معنا ندارد»[۱].
پاسخهای دیگر
با کلیک بر «ادامه مطلب» پاسخ باز و با کلیک بر «نهفتن» بسته میشود:
«علم گسترده و فعلی امام(ع) به کارهای مردم، موجب اطاعت مردم و ترک نافرمانی آنان از امامان است. پس در این صورت واجب است که خداوند حکیم،آن را "علم گسترده و فعلی را" عطا کند؛ همان طور که واجب است آنان را منصوب و به آنان عصمت ببخشد. به دلیل این که معصیت پنهانی بیشتر از نافرمانی آشکار است. و اینکه کمتر کسی پیدا میشود که در معرض دید و اطلاع دیگران، کار خلاف و گناه انجام دهد. پس وقتی که با این قاعده "قاعده لطف" اصل امامت، عصمت امام(ع) و منزه بودن او از تمامی نقصهای بدنی و اخلاقی و نسبی اثبات میشود؛ پس به طریق اولی، گستردگی و فعلیت علم امام نیز ثابت میشود. از جمله شواهد قطعی عقلی بر علم امام،این است که اگر بنا باشد علم امام ارادی باشد نه فعلی و محدود باشد نه گسترده و علم او تمامی موضوعات را در بر نگیرد و نیز اگر احتمال سهو در امام وجود داشته باشد، این امر مستلزم چند تالی فاسد خواهد بود.
۱. مستلزم وقوع سهو، فراموشی، خطا، ناکامی و از دست رفتن حکم واقعی در بسیاری از مواقع خواهد بود خصوصاً در زمان طولاتی نزدیک به سیصد سال که با مردم عصر خویش معاشرت داشتند. این نقص نه تنها عقلاً و نقلاً محال است که در امام(ع) وجود داشته باشد و با جایگاه والای امامت امام(ع) ناسازگار است؛ بلکه چنین چیزی نه در مورد امامان و نه در مورد انبیای گذشته، اصلاً اتفاق نیافتاده است.
۲. این امر "احتمال سهو" مستلزم تنقیص امام(ع) و موجب مفاسد بزرگی میشود. از جمله این که امام، از آن مقام و منزلتی که در دل و جان مردم دارد، سقوط کند. دیگر این که گواهی امام، خصوصاً جایی که به نفع خودش باشد، مورد قبول واقع نشود؛در حالی به اتفاق نص و فتوی باید ادعای امام را تصدیق کرد و شهادت او را پذیرفت ولو به نفع خویش گواهی کند، و هیچ بینهای نیز نداشته باشد. به دلیل این که هر کس مدعای امام را تکذیب نماید کافر است. و اگر چنین نباشد "و مدعای امام پذیرفته نشود" لازم میآید که قول و فعل و گواهی امام از حجیت ساقط شود و در این صورت لازم میآید امام "در بینه" یا محتاج مردم باشد که این ترجیح مرجوح بر راجح است یا به امام دیگری نیازمند باشد و این هم ترجیح بلامرجح است برای این که علت در هر دو امام مشترک است در این صورت یا دور پیش میآید یا تسلسل که هر دو باطل است.
۳. احتمال سهو مستلزم تنفر مردم از امام(ع) خواهد شد برای این که در تمامی اقوال و افعال امام دو احتمال نسخ و یا سهو و احتمال صحت و فساد به طور مساوی وجود خواهد داشت و این دو احتمال ناشی از این است که مردم نمیدانند که این فعل و یا قول امام جنبه تبلیغی دارد "که سهو در آن امکان ندارد" یا جنبه غیر تبلیغی دارد " که بنا به فرض سهو در آن ممکن است" و بنا بر این فرض که تبلیغ با یکبار، تحقق پیدا میکند و چون این کار تاریخ معینی ندارد " بنابراین تشخیص این که کدام فعل و قول تبلیغ معصوم است و در آن سهو وجود ندارد و کدام غیر تبلیغ محسوب میشود که امکان سهو و خطا در آن وجود دارد مشکل خواهد بود" و اگر سهو امام جایز باشد، امکان تبدیل و تغییر احکام توسط امام؛ بلکه گمراه کردن و به نادانی کشاندن مردم نیز وجود خواهد داشت.
همچنین جهل، سهو و یا فراموشی امام موجب ترک تمامی واجبات و انجام تمامی گناهان و محرمات و تجاوز به حدود خداوند، ضایع کردن حقوق مردم، امر به منکر، نهی از معروف، ترک جهاد با کفار، همکاری با اشرار، جنگ با نیکان، تلف نمودن اموال مردم و بلکه ناموس و جان مردم، غصب، ظلم، دروغ، گناه، مشروب خواری بلکه کفر نیز خواهد بود. مخصوصاً قبل از تبلیغ و بعثت پیامبر(ص) و قبل از نصب "امام به امامت" و حتی بعد از تبلیغ. همه این موارد، در این که معصیت هستند مشترکند و تفاوتی در عمد و سهو وجود ندارد " و جواز این امور از امام موجب تنفر عمومی خواهد بود". این اشکال که محال است خداوند معصوم را در ارتکاب چنین سهوی "سهو درتبلیغ شریعت" آزاد بگذارد، وارد نیست:
الف) جواب نقضی : خداوند بندگانش را در ارتکاب گناه عمدی آزاد گذاشته است "چه برسد به سهو واشتباه"
ب) جواب حلی این که : فرقی بین سهو و جهل فی الجمله "جزئی" با بالجمله "کلی" نیست. برای این که اگر خداوند حکیم بخواهد ظلم، فساد و کارهای زشت را در برخی موارد "در غیر تبلیغ" تجویز کند، این امر بالجمله و در تمام موارد "از جمله در تبلیغ" نیز جایز خواهد بود. بلی محالی که مستشکل مطرح میکند، طبق دیدگاه ما که سهو و جهل را به طور کلی برای پیامبر(ص) و امام(ع) محال میدانیم میتواند قابل طرح باشد، نه بنا به دیدگاه مستشکل که سهو و جهل را در برخی موارد تجویز میکند برای این که تجویز آن فی الجمله مستلزم تجویز آن بالجمله نیز خواهد بود. اگر جایز باشد که امام از روی سهو و یا جهل برخی از امور و مفاسد فوق را مرتکب شود، در این صورت مردم باید او را نهی از منکر و امر به معروف کنند و بلکه با او بجنگند و در مقابل تجاوز به اموال، نوامیس و جانهای خود، از خود دفاع کنند. بر این که عموم ادله عقلی و نقلی دفاع از جان، مال و ناموس شامل این مورد نیز میشود مانند آیه شریفه ﴿﴿فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ﴾﴾[۲]و ﴿﴿وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ﴾﴾[۳] و در راه خدا با آنان که به جنگ و دشمنى شما برخیزند جهاد کنید، لکن از حد تجاوز نکنید که خدا متجاوزان را دوست ندارد.
۴) لازم میآید کسی که به موضوعی علم فعلی دارد آگاهی او در این موضوع، نسبت به امامی که بالفعل به آن موضوع، جهل و یا سهو دارد، بیشتر باشد و در نتیجه، از امام افضل و برتر باشد؛ اگرچه از کافران یونان و یا از ساحران فرنگ و یا از حزب شیطان باشد. به طور کلی جهل و نسیان در مورد معصومان که جانشینان خداوند در روی زمین هستند شایسته نیست زیرا آن دو مستلزم مفاسد زیادی از جمله تنقیص امام و تنفر مردم از آنان میشود و کسی از اهل ایمان نیز چنین اعتقادی در مورد معصومین ندارد و با عقل و برهان نیز منافات دارد و ناقض تمامی اهداف، الطاف، حکمتها و مصالح خداوند حکیم که مقتضی نصب امام(ع) و ارسال رسل و عصمت آنان است. همچنین "بخاطر این حکمتها و مصالح" آنان را از تمامی پستی ها و نقص های جسمی و روحی منزه گردانیده است و این بخاطر نزدیک ساختن مردم به طاعت خداوند و دور ساختن آنان از معصیت و نیز برای حفظ شریعت از زیادی و نقصان است. همچنین منافات دارد با مصلحتی که ایجاب میکند که باید از امام(ع) اطاعت و تبعیت شود و باید تسلیم اوامر آنان بود و نباید با آنان مخالفت و یا بر آنان اعتراضی کرد و این که امامان جانشینان خداوند و گواهان بر مردم هستند»[۴].
«دین اسلام که آخرین دین خدا است همگانی و جاویدان و نسخ ناشدنی است. بعد از پیامبر اسلام پیامبر دیگری نخواهد بود. ختم نبوت در صورتی با حکمت بعثتانبیا موافق است که آخرین شریعت آسمانی جوابگوی تمام نیازهای بشری باشد و بقاء آن را تا پایان جهان ضمانت نماید. دین اسلام وقتی میتواند کامل باشد که بتواند نیاز بشر را تا آخر جهان پاسخگو باشد و در متن دین راهی جهت مصالح ضروری پیش بینی شده باشد مصالحی که با رحلت پیامبر اکرم در معرض تهدید و تفویت قرار میگرفت و این چیزی جز نصب جانشین شایسته برای پیامبر نخواهد بود و این جانشین باید علم خدادادی داشته باشد تا بتواند حقایق دین را با تمام ابعادش بیان نماید»[۵].
«متکلمان شیعه برای ضرورت علم امام(ع) با دلایل فراوانی تمسک کرده و گفتهاند: "وظیفه سنگین امامت، تربیت و هدایت نفوس بشری و فراهم سازی وسایل کمال و سعادت مردم است، پس باید نسبتبه سایر مردم، مقام برتری داشته باشدو به تمامی امور دین و دنیای مردم آگاهی کامل داشته باشد."[۶] (...)
شیخ طوسی در بیان اثبات علم امام(ع) مینویسد: "امام باید عالم به تمام موازین شرع باشد؛ چرا که امام حافظ شرع است و اگر عالم به تمام مسائل و احکام نباشد نمیتواند حافظ واقعی آن باشد؛ زیرا در صورت جهل، امکان اخلال به بعضی از موازین شرع، یا ترک برخی مصالح وجود دارد."[۷]
ابن میثم بحرانی برای ضرورت علم امام(ع) میگوید: "امام ناچار است که به آن علومی که در امامتش به آنها نیازمند است؛ علم داشته باشد؛ چه علوم دینی و چه دنیایی مانند: امور شرعی و سیاسی و آداب آنها و فصل حکومات و نزاعها و دشمنیها، برای اینکه اگر به چیزی از این مورد جاهل باشد، با اینکه در امامتش به آن محتاج است، همانا به آن وظایفی که در عهده او است، اخلال به وجود خواهد آمد، مانند آنچه بر او واجب است که به دیگران تعلیم دهد. در این صورت اخلال به واجب لازم میآید و این با عصمتش منافات خواهد داشت."[۸]
امامت به مفهوم صحیح و با درک مسئولیتهای آن، از دیدگاه عقل و اسلام، بدون علم، نه امکانپذیر و نه قابل قبول و شایسته جامعه اسلامی است. قرآن و احادیث، احراز مسئولیتهای اجرایی و اجتماعی و هر نوع پیشرفت را مشروط به علم میداند.[۹] قرآن میفرماید: ﴿﴿قُلْ هَلْ مِن شُرَكَائِكُم مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾﴾[۱۰] و نیز میفرماید: ﴿﴿أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الأَلْبَابِ﴾﴾[۱۱]
سید مرتضی مینویسد: «دلیلی که بر اعلم بودن امام در احکام شریعت نسبت به دیگر مردم میتوان مطرح کرد آن است که امام و رهبر و پیشوا در احکام شریعت و رئیس در شرع است، از این رو، عقل، رئیس دانستن مفضول را بر کسی که افضل از اوست در دانستن احکام شریعت قبیح میداند."[۱۲] (...)
شیخ طوسی بر اثبات اعلم بودن امام مینویسد: "بر امام واجب است که به تمامی احکام شریعت عالم باشد؛ چرا که وی در جمیع امور شرع حاکم است. دلیل بر مطلب آن است که بر هیچ حکیمی از حکمای مملکت، شایسته نیست که امر وزارت و نظر در مملکتش را به کسی بسپارد که آگاهی به انجام آن امور مملکت نداشته باشد. هرگاه آن حکم چنین کند، مملکتش را ضایع کرده است و از طرف عقلا مستحق ذم است."[۱۳] (...)
پس وقتی قرآن کریم، احکام ومقررات اسلامی را به طور کلی بیان کرده و پیامبر اسلام هم به جهت عمر کوتاه و شرایط ویژه نتوانسته، همه جزئیات را برای مردم بیان نمایند و وقتی همه مردم در کشف احکام و معارف دین مثل یکدیگرند و ترجیحی نسبت به هم ندارند و در کشف ناسخ و منسوخ، تأویل و تشبیه، عام و خاص، مجمل و مبین دین ناتوانند؛ پس حکمت الهی اقتضا میکند وجود و تعیین امامان عالم و اعلمی را که جلوگیری مردم از گمراهی و تأمین هدایت آنها را تضمین کنند. اگر امام اعلم از دیگران نباشد لازمهاش این است که برای فهمیدن پارهای از مسائل به امام دیگر رجوع کند و اگر امام دیگر، اعلم نباشد؛ وجود امام اعلمی دیگر ضرورت پیدا میکند و مشکل دور و تسلسل یا تقدم مفضول بر فاضل لازم میآید. عقل بشر نیز در کشف قطعی دین ناتوان است؛ پس اگر امام اعلمی جهت کشف و بیان احکام و معارف قطعی دین نباشد؛ باید از طریق راههای ظنی که نزد شارع معتبر نیستند؛ به احکام و معارف اسلام دست یافت. این دسته از معارف و احکام نه تنها دینی نیستند؛ بلکه حجیت دینی نیز ندارند»[۱۴].
«از نظر عقل گسترده بودن علم اهل بیت(ع) منعی ندارد: همانگونه که در بخش قبلی نیز مطرح شد از نظر عقل، دلیلی بر نفی امکان چنین گستردگی وجود ندارد. خصوصا با توجه به این که چنین علمی موهوبی بوده و افاضه از جانب پروردگار است منعی وجود ندارد که خداوند علم گستردهای در اختیار بندگان شایسته و برگزیده خود قرار دهد. از طرف دیگر وقوع چیزی بهترین دلیل بر امکان آن است و سیره و تاریخ اهل بیت(ع) به خوبی علم گسترده و همهجانبه آنان را اثبات میکند.
عصمت، مقتضی گستردگی علم اهل بیت(ع) است: در جای خود ثابت شد که پیامبر و امام باید معصوم باشند و این عصمت باید همه جانبه باشد یعنی هم در مورد وحی و احکام و معارف دینی و هم در موضوعات کلی و جزئی گرچه تفکیک مصونیت در امر وحی و دین با امور دیگر عقلا ممکن است، ولی این امر فقط برای انسانهای واقعبین و صاحبنظر آسان است و عامه مردم، که بیشتر مخاطبان انبیای الهی را تشکیل میدهند، نمیتوانند این دو مجال را جدا از هم نگاه کرده و خطا در یکی را به دیگری سرایت ندهند. پس عقل حکم میکند که، پیامبر و امام باید از هر اشتباهی - چه در حکم و چه در موضوعات - مصون باشند. و این امر در صورتی ممکن است که علم نبی و امام همه جانبه و گسترده باشد و این امر، جز اتصال با منبع علم الهی، امکانپذیر نخواهد بود.
لازمه آگاهی به قرآن، گستردگی آن است: یکی از مهمترین وظیفه اهل بیت(ع) تبیین قرآن است. بدین منظور باید به تمامی قرآن علم و وقوف داشته باشند از سوی دیگر در قرآن بسیاری از موضوعات مربوط به آسمان، زمین، گیاهان و ... وجود دارد لذا اهل بیت(ع) باید به تمامی موضوعات قرآنی و تفاصیل آنها علم داشته باشند»[۱۵].
غایت قوه نبوت و امامت این است که به مرتبهای برسند که "عقل بالفعل" از برای آنها حاصل شود و "عقل بالفعل" آن است که صاحب آن به همه حقایق اشیاء بالفعل علم داشته باشند، به نحوی که گویا آنها را مشاهده میکند و هیچ یک از آنها از ذهن آنان زایل نشوند. این معنی از کلام حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) نیز آشکار میشود که فرمود «لَو کُشِفَ الغِطاءُ مَا ازدَدتُ یَقِیناً»[۱۶] اگر پرده از میان برداشته شود، به یقین من هیچ زیادتی حاصل نمیشود. یعنی اشیاء را به نحوی که هستند مشاهده میکنم و علم به آنها دارم. اگر از کتاب و سنت بینات و شواهدی بر آگاهی بالفعل انبیا و ائمه(ع) به دست ما نرسیده بود، دلایل عقلی بر آن کافی و واضح بود و آن دلایل عبارتاند از:
۱)قاعده لطف: همان طور که با استناد به قاعده لطف، نصب نبوت و امامت بر حق تعالی لازم است، مزین و متّصف بودن آنها به اکمل صفت، یعنی علم تام نیز عقلاً بر حکیم واجب است. اگر انبیا و ائمه(ع) متصف به علم تام نباشند، ناقص خواهند بود و این مخالف با مقتضای لطفی است که برای خداوند واجب است؛ [۱۷] زیرا ترک لطف موجب اخلال به غرض است، غرض خداوند از نبوت و امامت رساندن انسانها به کمال است و رساندن به کمال با علم تام است و اگر لطف انجام نگیرد این غرض به دست نخواهد آمد و نقص غرض از حکیم قبیح است.
۲) قاعده وجود مقتضی و عدم مانع: اعطای علم فعلی، داخل در عموم قدرت فعل خداوند میباشد و از اصول مسلّم علم الهی هم این است که مقتضای کمال در افاضه آن است، پس مقتضی موجود بوده، از طرفی هم مانعی از جانب انبیا و ائمه(ع) بر اخذ علم فعلی نیست، چون آنها اشرف ممکنات و اتم مخلوقات هستند، پس بالاترین مرتبه قابلیت درک این اعطا و فیوضات الهی هستند. از اینرو با وجود مقتضی و عدم مانع، عقلاً درست نیست که خداوند قدرتش را درباره برگزیدگانش اظهار نکند و آنان را بر نحو علم کاملتر قرار ندهد.
۳) قاعده افضلیت: عقل چنین مییابد که بر خداوند سبحان لازم است حجّتی بین خود و بندگانش قرار دهد که مبلّغ احکام او و بیانگر نظام الهی باشد. آن حجت هم باید دارای تمام اوصاف کمال و مبرّا از همه خصلتهای موجب نقصان باشد و نباید به گونهای باشد که معرض توهین و انتقاد و خردهگیری قرار گیرد، بلکه باید صورت و سیرتش از همه نقصها به دور باشد، تا صلاحیت حجت بودن را داشته باشد و کسی را یارای احتجاج بر او و برتری در فضل و علم نسبت به او نباشد. حال اگر پیامبر(ص) و امام(ع)، به چیزی از موضوعات و احکام جاهل باشد و افراد دیگری عالم به آن باشند، لازم میآید، که آنها افضل و اعلم از پیامبر و امام باشند و تقدیم مفضول جاهل بر فاضل عالم عقلاً باطل است. بنابراین اصلاً شایسته نیست که جاهل غافل ولو در بعضی از موضوعات و احکام از جانب خداوند منصوب بر ارشاد مردم باشد. [۱۸] .[۱۹]
باید از دیدگاه عقل این موضوع بررسی شود که آیا مانعی در علم گسترده "فرابشری" امام(ع) وجود دارد؟ و عقل چه مانعی را در وجود این علم درک میکند؟ عقل این گونه علم و خبررسانی را محال نمیداند و مانعی را در دارا بودن آن تصوّر نمیکند. بلکه بالعکس اگر این علم گسترده و فراگیر نبود، ادعای رهبری امّت اثر نداشت و چگونه کسی که آگاهی به حال مردم ندارد، میتواند سعادت دنیا و آخرت آنان را تأمین و تضمین نماید. این موضوع با چند دلیل به اثبات میرسد.
دلیل اول: نبوت و امامت رهبری الهی است. نبوت و امامت، منصب الهی است و مردم هیچ گونه مداخلهای در آن نمیکنند. امام(ع) باید از دیگران در کمالات افضل باشد. در حقیقت ملاک گزینش امام(ع) ، برتر بودن او از دیگران در تمام صفات است. و اگر در افراد جامعهای که امام(ع) در آن زندگی میکند، کسی یافت شود که از امام(ع) فضیلت بیشتری دارد، او سزاوار امامت است. افضل بودن امام(ع) در یک چیز و در یک مورد نیست ، بلکه در تمام صفات و جهات است؛ یکی از فضیلتها که امام(ع) باید رتبه بالای آن را داشته باشد، دانش و آگاهی است. امام(ع) باید از تمام افراد بشر داناتر و دانشمندتر باشد، چنان که همانند او در افراد جامعه یافت نشود. اگر کسی در میان مردم همسان در دانش با امام(ع) پیدا شود، رسیدن منصب امامت به هر کدام از آنان مساوی است و محروم شدن یکی از آنان از این منصب ستم در حق اوست. در هیچ زمانی برای امام(ع) همتایی نخواهد بود که دانش گسترده و فراگیری چون او داشته باشد. آن دانش نه با وسایل عادی، بلکه از راه غیرعادی و الهی یافت میشود، و چون از دانش بی انتهای خدا سرچشمه میگیرد و فیضی از دریای ژرف فیض بخش او است، گسترده است و به هر چیزی تعلق میگیرد، زیرا خداوند فیاض مطلق است و بخشش او پایان ندارد. پس دانش را که خداوند به پیامبر(ص) و امام(ع) میبخشد، به زمان و یا حالتی اختصاص ندارد. در این مورد علامه حلی در کشف المراد استدلال خوبی ذکر کردهاند: واجب است امام (ع) افضل از رعیت خودش باشد چون امام(ع) یا با رعیت مساوی است یا کمتر از رعیت است و یا افضل است. افضل بودن امام(ع) مطلوب و ادعای ما است و مساوی بودن محال است چون در صورت مساوات محال است که بر دیگران مقدم شود و به وسیله امامت ترجیح داشته باشد. و کمتر بودن هم محال است چون عقلاً قبیح است مفضول بر فاضل متقدم شود و به همین مطلب آیه شریفه ﴿﴿أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾﴾ و تحت این حکم است این جهت که امام(ع) افضل در علم و دین است[۲۰].
بیان دلیل عقلی در روایات:
حدیث اول: سماعه بن سعد همراه مفضل خدمت حضرت صادق(ع) بود مفضل عرض کرد فدایت شوم آیا خداوند فرمان برداری شخصی را برای مردم واجب میکند آنگاه از اخبار آسمانها بیاطلاع میگذارد؟ فرمود: خداوند رئوف کریمتر است نسبت به بندگان خود که اطلاعات شخصی را بر آنها واجب نماید که از اخبار آسمان در صبح و شب اطلاع نداشته باشد.
حدیث دوم: اسماعیل ارزق میگوید: از حضرت امام صادق(ع) شنیدم فرمود: خداوند حکیمتر و کریمتر و بزرگتر و داناتر از آن است که بر بندگان خود حجتی قرار دهد آنگاه از او امور مردم را پنهان بدارد.
دلیل دوم:رهبری پیامبر(ص) و امام(ع) برای تمام افراد بشر: پیامبر(ص) و امام(ع) برای راهنمایی تمام افراد بشر با وجود اختلاف زبان، طبیعت، رنگ، گسترش زمین، پراکنده بودن مردم از یکدیگر و بسیاری از جهتهای مختلف که مردم را از هم دور میکند، باید سخن تمامی آنان را بشنود و با آنان سخن بگوید، آن گاه تمامی افراد را در اجرای عدالت و احکام خدا برابر بداند و از حال آنان با خبر باشد؛ این گونه اطلاع و خبر داشتن از مردم را، انسان عادی نمیتواند و فقط انسانی این ویژگی را دار است که از دانش گسترده خدادادی بهره میبرد. امام(ع) باید از دورترین جاهای زمین که مردم در آن زندگانی میکنند با خبر باشد تا درد و رنج آنان را دریابد و اگر نمایندهای را به آن جاها گسیل کرد، در هر زمان از او با خبر باشد تا مبادا او در مقام خود بر مردم ستم کند. اگر امام(ع) مانند دیگر افراد عادی در زمان قدیم، پس از گذشت ماهها و سالها از اخبار دور دست خبرگیری کند و یا با وسایل متعارف آن زمان با فاصلههای زمانی بسیار از حال دیگران با خبر گردد، ستم زمین را فرا میگیرد و فساد بر جامعه استیلا مییابد و هدف و غرضی که در فرستادن پیامبر(ص) و انتخاب امام(ع) از راهنمایی و هدایت مردم است، به دست نخواهد آمد و نیکبختی دنیا و آخرت مردم بر رغم وجود امام(ع) تأمین نخواهد شد.
دلیل سوم :خلافت امام(ع): پیامبر(ص) و امام(ع)، خلیفه و جانشین خدا در زمین هستند: ﴿﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾﴾[۲۱]؛ و جانشین او حضرت آدم(ع) بود که پیامبر خدا است و تمام پیامبران جانشینان خدا اند. جانشینی پیامبر(ص) واسطه بودن او است میان مردم و خدا و فیض رسانی از طرف خدا او است. چون پس از آفرینش جهان، خداوند خواست جهانیان او را بشناسند تا با او ارتباط برقرار کنند "و با چشم دیدن او ممکن نبود" و نمیشد که ذات خود را آشکار کند تا او را ببینند، افرادی از بشر را برگزید و آنان را مظهر صفات خویش قرار داد تا صفات او را بنمایانند و نقش واسطه را ایفا کنند. یکی از صفات خدا علم او به هر چیز و در هر حال است، و چون پیامبر(ص) مظهر صفات خدا است باید در دانش و آگاهی وسیع نیز مظهر خدا باشد. بر مظهر نبودن پیامبر(ص) در علم دلیلی وجود ندارد، بلکه همان دلیل بر خلافت و جانشینی که مظهر بودن پیامبر(ص) در تمام صفات است، علم خدایی را نیز برای او ثابت میکند. روشن است که مقصود از مظهر صفات بودن، همانندی پیامبر(ص) و خدا در تمام صفات از جهت چگونگی و مقدار نیست؛ زیرا این باور شرک است، بلکه مقصود این است که خداوند بهره سرشاری از علم و دانش خود را به پیامبران داده، که دیگر مردم از آن بیبهره هستند و علمی را که خداوند به پیامبران داده، افراد عادی بشر به آن دسترسی ندارند. پس از ثبوت این دانش خدایی برای پیامبران، همین علم برای امام(ع) نیز ثابت میشود؛ زیرا امامت، خلافت نبوت و [[امامهه(ع) جانشین پیامبر(ص) است و تمام ویژگیهای رهبری پیامبر را امام نیز دارد به جز صفات ویژه پیامبر، مانند؛ وحی.
دلیل چهارم: لازمه عصمت پیامبر و امام از باورهای شیعیان: درباره پیامبر(ص) و امام(ع)، عصمت و محفوظ بودن از گناه، اشتباه، سهو، نسیان و غفلت است که در تمام مدت عمر خود در یک لحظه و در یک بار نیز خطا، اشتباه و گناه از او سر نمی زند. معصوم بودن از گناه و خطا، در تمام لحظههای عمر و برخوردهای زندگانی، زمانی تحقق مییابد که دانش و آگاهی فراگیر شود و به هر چیزی در هر حال علم داشته باشد و اگر یک مورد را نداند، مقام عصمت را نمییابد، زیرا آن چه با عصمت سازگار نیست گناه و اشتباه و... از نادانی و جهل است و کسی که از مصالح و مفاسد واقعی باخبر است ، گناه و اشتباه نمیکند. پس معصوم بودن پیامبر(ص) و امام(ع)، دانش و آگاهی او را به تمام مصالح و مفاسد و حقایق اشیاء در هر حالی نیاز دارد.
دلیل پنجم: ضرورت علم یک سفیر و شهید از احوال مردم در بسیاری از آیات قرآن آمده است که پیامبر(ص) شاهد و گواه بر امت است و چون شاهد بودن و گواهی دادن، دانش و آگاهی را در هر حالی لازم دارد، پس پیامبر(ص) باید به تمام احوال امت از ظاهر و باطن و افعال آنان آگاه باشد تا بتواند در روز قیامت شاهد و گواهیشان باشد، زیرا اگر چنین دانشی را نداشت، نمیتواند شهادت و گواهی را درباره آنان ادا کند. نمونهای از آیات قرآن که شاهد و گواه بودن پیامبر(ص) را بر امت بیان کرده، چنین است: ﴿﴿وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلاء شَهِيدًا﴾﴾؛ [۲۲].﴿﴿وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا﴾﴾[۲۳]﴿﴿وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَّا دُمْتُ فِيهِمْ﴾﴾[۲۴]﴿﴿لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ﴾﴾[۲۵] چنان که عقل نه فقط مانعی در امکان این علم ندارد بلکه وجود آن را در پیامبر(ص) و امام(ع) لازم میداند. بزرگی و عظمت این دانش سبب نپذیرفتن آن نمیشود و چنین باوری غلو و زیاده روی نیست ، زیرا اگر امام(ع) دارای این ویژگی نباشد و گستره دانش او همانند دیگر افراد عادی باشد، سزاوار امامت و رهبری نخواهد بود و گزینش وی برای امامت و بی بهره کردن دیگران از آن ، ستم در حق دیگران خواهد بود. اگر امامت را منصب خدایی بدانیم و آن را خلافت و جانشینی از طرف خدا بپنداریم و امام(ع) را بیان کننده و مظهر صفات الهی بدانیم، باور دانش وسیع او را زیاده روی و غلوّ نمیپنداریم و آن را از لوازم مقام امامت میشمریم.
دلیل ششم:محفوظتر بودن امامان از فریب خوردن: اگر درون مردم برای امام(ع) آشکار نباشد و پنهانیها را نداند ممکن است مؤمن را از منافق و سالم را از بیمار تمیز ندهد، چرا که همه ظاهری آراسته داشته و از خود شوق و رغبت به انجام کارهای بزرگی نشان می دهند. در چنین حالی چه چیز مانع از آن میشود که امام(ع) فریب آن حسن ظاهری را نخورد و به خاطر اعتماد بر آن زیبایی فریبنده خود را در خطر و دیگران را در مهلکه نیندازد.[۲۶].
«بر حسب اعتقادات شیعه، امام باید کاملترین شخص موجود در زمان خود باشد، به نحوی که هیچ فردی در هیچ صفتی از صفات کمال همانند علم، قدرت، شجاعت، سخاوت ، قرب به خداوند و ... نه تنها برتری بر امام نداشته، بلکه مساوی نیز نباشد؛ چه اینکه در صورت اول لازمهاش تقدیم مفضول بر فاضل است و این عقلاً قبیح است و مطابق اعتقادات عدلیه (معتزله و شیعه) صدور فعل قبیح از خداوند متعال ممتنع است، و در صورت دوم لازمهاش ترجیح بلا مرجح است که به ترجح بلا مرجح که خود محال عقلی است برمیگردد و از آنجایی که خداوند، نصب امام را خود عهدهدار است محال است کسی را نصب کند که از نظر علم (کیفیت و کمیت علم)، شخص برتر یا مساوی با وی وجود داشته باشد. حال با توجه به این دلیل به میان امت میرویم. آنچه از تورق صفحات کتب تاریخ و سیر و روایات وارده و آثار منقوله در شرح احوال صحابهعلی (ع) و نیز اصحاب سایر ائمه (ع) و نیز علما، صلحا و عرفا، از ابتدای تاریخ اسلام تا کنون، به دست میآید، آن است که در هر عصری بزرگانی بودهاند که مقامات قرب الیالله را به حسب استعداد خود طی کرده، به مراتبی از کمال رسیدهاند که اشراف بر ضمایر افراد و حالات درونی آنها داشته و مطلع از اخبار غیبی و حوادث گذشته و آینده بودهاند. این گونه اخبار در مورد صاحبان علم غیب به قدری فراوان است کوه فوق حد تواتر است و جای هیچگونه شک و شبههای را باقی نمیگذارد (...). حال که در میان امت چنین افرادی بوده و هستند که هر گاه اراده کنند بر احوال و اخبار و حوادث غیبی مطلع میشوند آیا ممکن است امام چنین امتی خود دارای این فضیلت و بلکه مراتب بالاتر آن نباشد؟ و اگر فرض کنیم، امام چنین امتی عالم به غیوب نیست آیا قائل به جواز تقدیم مفضول بر فاضل نشدهایم و امری قبیح را به خداوند نسبت ندادهایم (که صدورش از حکیم علیالاطلاق مستحیل است)؟ و اگر کمی کوتاه آمده، فرض کنیم امام چنین امتی هم، همانند بعضی از افراد امتش و در حد آنان (کما و کیفا)، علم غیب دارد آیا قائل به تحقق امری که عقلا ممتنع است یعنی ترجیح بلا مرجح نشدهایم؟ مسلما چنین است. بنابراین، عقل حکم میکند که خداوند حکیم، که خود نصبکننده امامان (ع)، یعنی جانشینان پیامبر (ص)، است، کسی را به چنین مقامی نصب کند که اگر امتش هنگام اراده، عولم به غیب میشوند و نه قبل از آن، او همیشه، بالفعل عالم به غیب باشد و اگر امتش بر بعضی از ضمایر و احوال درونی افراد اشراف دارند، او بر تمامی ضمایر و احوال باطنی مشرف باشد و اگر امتش بوه برخی حوادث گذشته و آینده علم دارند، او بر جمیع ما کان و ما یکون احاطه داشته باشد و به راستی اگر اینگونه نباشد، تقدیم امامی جاهل به غیب بر افورادی از امتش که عالم به غیباند، همانند تقدیم خلفای ثلاثه بر علی بن ابیطالب (ع) نخواهد بود؟»[۲۷].
«دلیل اول:این دلیل، دلیل عقلی مرکب است که براهین عقلی، عهدهدار اثبات مقدمه اول آن، و روایات متکفل اثبات مقدمه دوم آن هستند. صورت استدلال چنین است:
صادر اول از حقتعالی، جوهر مجرد تامِ بسیطی است که دارای تمامی کمالات وجودی است و اشرف ممکنات بوده و واسطه ایصال فیض الاهی بر موجودات مادون و محیط بر آنان است.
نخستین مخلوق خداوند متعال و واسطه بین او و مخلوقات دیگر، وجود مقدس پیامبر گرامی اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع)، مجرد تام بوده، واجد تمامی کمالات وجودی، و اشرف همه ممکنات، و واسطه ایصال فیض الاهی بر همگی هستند؛ و از آنجا که در جایگاه علیت برای جمیع ماسوی الله تعالی قرار دارند و علت، احاطۀ تام و تمام بر همه جوانب معلول خود دارد، پس آنان بر جمیع جوانبِ همه ممکنات از صدر تا ساقه، احاطه داشته، هیچ جهتی از جهات وجودی آنها بر آن انوار مقدس مخفی نیست.
دلیل دوم: گفته شد که تحقیق علم در ممکنات مجرده همانند تحقق سایر امور در آنها نیازمند دو چیز است: فاعل و قابل. اگر فاعل تام بوده و قابلیت قابل نیز به حدّ تمام برسد تحقق علم برای قابل، نیازمند هیچ چیز دیگری نخواهد بود، چه اینکه در مجردات دیگر صبحتی از علل مادی و صوری و تحقق شرایط خاص و وضع مخصوص و... نیست. و نیز بیان شد که فاعل علم، یعنی آنکه علم را اضافه میکند، موجودی است که خود از مجردات تام بوده و مخزن تمامی علوم و حقایق عالم است. بنابراین، از ناحیه فاعل، هیچگونه نقصی و حالت منتظرهای وجود ندارد. و در ناحیه قابل نیز، بیان شد که انسان استعداد و توانایی آن را دارد که در سیر تکاملی خویش آنقدر بالا رود که از حصارهای ماده و زمان و مکان فراتر رفته و این پردههای حجاب را بردرد و به عالم مجردات پا نهد و به تجرد تام دست یابد، به این معنا که علاوه بر تجرد از حیث ذات، که از اول واجد آن بود؛ به مرتبه تجرد از حیث فعل هم نائل شود و دیگر برای انجام افعالش، نیازی به آلات و ادوات مادی و فراهم آمدن شرایط خاص و وضع ویژه و... نداشته باشد، بلکه بنا به گفته بزرگان اهل معرفت مصداق: «یعفل بالهمّة و یحفظ بلا همّة» شود. در این حال است که وی مستعد دریافت علوم و معارف و حقایق موجود در معطی علم شده و به مقدار سعه وجودی خویش از آنها بهرهمند میشود.
با توجه به این مقدمه، برای اثبات علم غیبامامان(ع)، کافی است ثابت کنیم که آن برزگواران به مرتبۀ تجرد تام رسیدهاند؛ چون فاعلیت فاعل که علیالفرض تمام است. فقط باید تمامیت قابلیت قابل را اثبات کرد. برای اثبات این مطلب دو راه به نظر میرسد: یکی از راه عصمت آنها و دیگری از راه اقرار و اذعان بزرگان اعصار مختلف، اعم از علما، عرفا و زهّاد.
الف. اثبات کمال از راه عصمت: به اعتقاد شیعه امامیه، امام(ع) که جانشین پیامبر اکرم(ص) است، از هرگونه گناه عملی و رذیلت نفسانی و خطا و سهو و نسیان، معصوم است؛ و بر این مطلب، هم، دلیل عقلی اقامه شده، هم دلیل نقلی، تقریباً در تمامی کتب کلامی در بحث امامت، دلیل عقلی بر وجوب عصمت امام(ع) اقامه شده است و به همین جهت هم، به اعتقاد شیعیان، نصب امام(ع) فقط در اختیار خداوند متعال است و مردم هیچ گونه اختیار و بهره ای از انتخاب امام(ع) ندارند؛ چه اینکه شرط امامت، که عصمت است، امری است که بر مردمان مخفی است و فقط خداست که میداند که چه کسی واجد این شرط و حائز این مرتبه از کمال علمی و عملی است. و نیز علاوه بر دلیل عقلی بر وجود عصمت امام(ع)، ادله نقلی هم بر دو موضوع دلالت دارد:
الف. وجوب عصمت امام(ع)، که این نوع ادله در واقع ارشاد به همان حکم عقلاند.
ب. تحقق عصمت در مصادیق امام(ع)، که همان امامان(ع) دوازدهگانه امامیهاند.
بنابراین، عصمت امامان(ع)، امری است که نزد همه علمای شیعه مسلم است؛ گرچه در ناحیه سعه و ضیق دائره عصمت از سهو و نسیان، اندک اختلافی هست.
عصمت یکی از بالاترین مراتب کمال انسانی است. مرتبهای والا از ایمان و ایقان و شهود حضرت حق، که صاحب آن، بدون آنکه رادع و مانعی خارجی وجود داشته باشد، در هیچ یک از احوال و ادوار زندگیاش، نه سهواً و نه عمداً، مرتکب معصیت حقتعالی نمیشود؛ و در ناحیه قوای ادراکی نیز هیچگونه تخطی از واقعیت برایش رخ نمیدهد. این مرتبه از کمال، مطلقاً دستنیافتنی است و امری است موهوب –نه اکتسابی- از جانب خدای متعال به بندگان خاص و برگزیدهاش.
هیچ دلیلی بر اینکه چنین مرتبه و مقامی به کسانی غیر از انبیاء(ع) و اوصیائشان(ع) و طائفهای از ملائکه، داده شده باشد وجود ندارد. هیچیک از عّباد و زهّاد و اصحاب ریاضت شرعی و حتی کاملان از عرفا نیز ادعّای دستیابی به چنین مقامی را نکردهاند.
نهایت چیزی که گفتهاند آن است که این امکان وجود دارد که انسان در انتهای سیر استکمالی خویش با لطف و عنایت الاهی به قسمتی از عصمت، دست یابد و آن هم عصمت از گناه عمدی است و نه سهوی و نه عصمت از خطا و سهو و نسیان. با توجه به این توضیحات اندک، روشن میشود که صاحب مقام عصمت به درجات بالای کمال، که تجرد تام است، نائل شده است. بنابراین، هر دو مقدمه تحقق یافتهاند: تمامیت فاعل علم، و تمامیت قابل علم آن؛ و با تمامیت هر دو مقدمه، علم شخص معصوم به امور غیبی ثابت میشود.
ب. اثبات کمال از راه اعتراف بزرگان اعصار مختلف: از نخستین سالهای بعثت پیامبر اکرم(ص)، افرادی از صحابه، تحت تربیت معنوی آن بزرگوار قرار گرفته، پلههای تکامل را به سرعت طی کردند و به مراحل بالای کمالات انسانی و فضائل نفسانی نائل آمدند. باب مکاشفات برای برخی از آنان باز شده و پردههای حجاب کنار رفته و اموری از حوادث گذشته و آینده را مشاهده کردند و از حقایق عوالم دیگر باخبر شدند.
پیامبر اکرم(ص) هم با پرسش «این المبشرّات» از ابواب علومی که بر آنان مفتوح شده بود، پرسوجو میکردند، و سپس آنان را مورد تفقد و تشویق قرار میدادند. یکی از معروفترین اینگونه جریانها، داستان مکاشفه زید بن حارثه و دیدن بهشت و جهنم و نعمتهای بهشت و تنعّم اهل آن و عذابهای جهنم و معذب شدن اهل آن است که پیامبر اکرم(ص) بعد از شنیدن احوال وی، او را با امر «فاثبت» به ادامه این سیر معنوی و ثبات در آن تشویق و تحریض فرمودند.
افرادی برجسته در امور معنوی و فضایل انسانی، همانند سلمان و ابوذر و مقداد و میثم و حذیفه و حجر... در میان صحابه بودند که از علوم غیبی فراوان و علم منایا و بلایا و... بهرهمند بودند.
این سیر تکامل معنوی بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) نیز ادامه یافت. بسیاری از همان صحابه، در زمان امام علی(ع) و برخی از امامان(ع) حضور داشتند و پس از آنان در اعصار دیگر امامان(ع) نیز، افرادی بودند که قدم راسخ و راستین در این مضمار نهاده، به درجات بالای کمالات نفسانی نائل شده بودند. این جریان در عصر غیبت هم ادامه داشته و تاکنون نیز ادامه دارد. ما هیچ دورهای را نمییابیم که از افراد وارسته و پیوسته به حقی همانند ابن فهد حلی، سید بن طاووس، سید مهدی بحرالعلوم، ملا حسینقلی همدانی، سید احمد کربلایی، سید جمالالدین گلپایگانی، سید علی قاضی، علامه طباطبایی و آیت الله محمد تقی بهجت خالی باشد. چنین شخصیتهایی گرچه در هر عصری انگشت شمارند، اما به هر حال وجود دارند، تا آیتی باشند بر دردانه عالم امکان و یگانه عصر خویش که اماممعصوم(ع) است.
آنچه مهم است آن است که چنین انسانهای والایی، که بسیاری از آنان به اعتراف معاصران و غیر معاصرانشان به بالاترین درجات کمال و تجرد تام دست یافتهاند، نه تنها خود را از نظر فضائل و مناقب و کمالات نفسانی بالاتر از امامان عصر خویش نمیدیدند، بلکه حتی خود را همتراز آنان هم نمیپنداشتند؛ و خود معترف بودند که در این میدان، به گرد آنان هم نمیرسند.
در این میان، وضع علما، عرفا و زهّاد شیعه مشخص و معلوم است. آنان خود را شاگردی حقیر در مکتب اهل بیت(ع) و ریزهخوار خوان گسترده معارف الاهی آنان میدانند و معتقدند هر کس، هرچه از علوم باطنی و معارف الاهی و حقایق غیبی که کسب کرده باشد، رشحهای از رشحات فضایل و مناقب و معارف آنان است. و البته این امر اختصاص به شیعه ندارد. بزرگان اهل باطن از هل تسنن که در اثر ریاضات و سیر و سلوک، به مقاماتی از کمال دست یافتهاند نیز معترف به این امرند. کمتر فرقهای در صوفیان -چه سنی و چه شیعه- یافت میشود که سلسله خود را به اهل بیت(ع) نرساند. آنها فرقه خود را یا به امام علی(ع) منسوب میکنند یا از طریق معروف کرخی به امام رضا(ع).
البته گهگاه، بعضی از سر عوام فریبی یا عناد و دشمنی یا اغراض دیگر، برنامههایی برای تخریب شخصیت امامان معاصر خویش و کتمان فضایل و مناقب آنان به اجرا نهادند که تا حدودی هم موفق بودند؛ اما گذشت زمان پردههای کینه و عداوت را کنار زد و خورشید فروزان اهل بیت(ع) آشکار و آشکارتر شد، به سرآمد بودن امامان(ع) در فضایل و مناقب میشدند. جریانهایی که از برخی خلفای ثلاثه و از معاویه نسبت به امام علی(ع) و از خلفای دیگر نسبت به امامان(ع) معاصرشان و از بعضی عبّاد و زهّادی که مدعی مقاماتی بودند همانند سفیان ثوری در برابر امام صادق(ع) نقل شده، شاهد این مدعاست. و مهمتر از آن، اینکه پس از حدود یک قرن منع تدوین حدیث، مخصوصاً احادیث مرتبط با فضایل و مناقب اهل بیت(ع)، و در همان حال تشویق و تحریض جاعلان حدیث به جعل حدیث در مذّمت اهل بیت(ع) و نقل فضایل و مناقب ساختگی در مورد مخالفانشان، کتب حدیث و سیره و تاریخ نوشته شده به دست مؤلفان اهل تسنن پر است از احادیث مناقب اهل بیت(ع). و اینها همه نشاندهنده آن است که سرآمد بودن آن بزرگواران در فضایل و کمالات علمی و عملی و ظاهری و باطنی امری مسلّم و مقبول، حتی نزد مخالفان آنان، بوده است.
دلیل سوم: بر حسب اعتقادات شیعه، امام(ع) باید کاملترین شخص موجود در زمان خود باشد، به نحوی که هیچ فردی در هیچ صفتی از صفات کمال همانند علم، قدرت، شجاعت، سخاوت، قرب به خداوند و... نه تنها برتری بر امام نداشته، بلکه مساوی نیز نباشد؛ چه اینکه در صورت اول لازمهاش تقدیم مفضول بر فاضل است و این عقلاً قبیح است و مطابق اعتقادات عدلیه "معتزله و شیعه" صدور فعل قبیح از خداوند متعال ممتنع است، و در صورت دوم لازمهاش ترجیح بلا مرجح است که به ترجح بلا مرجح که خود محال عقلی است برمیگردد؛ و از آنجایی که خداوند، نصب امام را خد عهدهدار است محال است کسی را نصب کند که از نظر علم "کیفیت و کمیت علم"، شخص برتر یا مساوی با وی وجود داشته باشد. حال با توجه به این دلیل به میان امت میرویم. آنچه از تورق صفحات کتب تاریخ و سیر و روایات وارده و آثار منقوله در شرح احوال صحابه امام علی(ع) و نیز اصحاب سایر ائمه(ع) و نیز علما، صلحا و عرفا، از ابتدای تاریخ اسلام تا کنون، به دست میآید، آن است که در هر عصری بزرگانی بودهاند که مقامات قرب الی الله را به حسب استعداد خود طی کرده، به مراتبی از کمال رسیدهاند که اشراف بر ضمایر افراد و حالات درونی آنها داشته و مطلع از اخبار غیبی و حوادث گذشته و آینده بودهاند.
اینگونه اخبار در مورد صاحبان علم غیب به قدری فراوان است که فوق حد تواتر است و جای هیچگونه شک و شبههای را باقی نمیگذارد "در پینوشتهای قبل چندین نمونه را نقل کردیم". حال که در میان امت چنین افرادی بوده و هستند که هرگاه اراده کنند بر احوال و اخبار و حوادث غیبی مطلع میشوند؛ آیا ممکن است امام چنین امتی خود دارای این فضیلت و بلکه مراتب بالاتر آن نباشد؟ و اگر فرض کنیم، امام چنین امتی عالم به غیب نیست آیا قائل به جواز تقدیم مفضول بر فاضل نشدهایم و امری قبیح را به خداوند نسبت ندادهایم (که صدورش از حکیم علی الاطلاق مستحیل است)؟ و اگر کمی کوتاه آمده، فرض کنیم امام چنین امتی هم، همانند بعضی از افراد امتش و در حد آنان کماً و کیفاً، علم غیب دارد آیا قائل به تحقق امری که عقلاً ممتنع است یعنی ترجیح بلا مرجح نشدهایم؟ مسلماً چنین است.
بنابراین، عقل حکم میکند که خداوند حکیم، که خود نصبکننده امامان(ع)، یعنی جانشینان پیامبر(ص)، است، کسی را به چنین مقامی نصب کند که اگر امتش هنگام اراده، عالم به غیب میشوند و نه قبل از آن، او همیشه، بالفعل عالم به غیب باشد؛ و اگر امتش بر بعضی از ضمایر و احوال درونی افراد اشراف دارند، او بر تمامی ضمایر و احوال باطنی مشرف باشد؛ و اگر امتش به برخی از حوادث گذشته و آینده علم دارند، او بر جمیع ما کان و ما یکون احاطه داشته باشد؛ و به راستی اگر این گونه نباشد، تقدیم امامی جاهل به غیب بر افرادی از امتش که عالم به غیوباند، همانند تقدیم خلفای ثلاثه بر علی بن ابی طالب(ع) نخواهد بود؟»[۲۸].
امام(ع) خلیفه خداوند در زمین است. واژه "خلیفه" به صورت مفرد، در دوجای قرآن[۲۹] به کار رفته است که در هر دو جا، مراد از آن، جانشینی خداوند است. خلافت در این دو آیه، به صورت مطلق بیان شده است و اختصاص به موضوعی خاص ندارد. خلیفه مطلق باید تمام شئون و اموری را که خلافت در آنها دخالت دارد، دارا باشد تا شایستگی خلافت را احراز کند. یکی از شئون جانشینی خداوند، داشتن علم شهودی و فراگیر است که خلیفه، آن را بیواسطه، از خداوند دریافت میکند. کسی که جانشین خداوند است، باید مانند خداوند، علم وسیع داشته باشد؛ زیرا طبق برخی از اخبار،[۳۰] خدا حکیمتر، عادلتر و مقامش بالاتر از آن است که کسی را خلیفه و حجت خود بر انسانها قرار دهد، ولی امور آنها را از وی پنهان کند.
امام(ع) باید افضلِ اهل زمانش باشد؛ در صورتی که اگر عالم به همه امور نباشد، لازم میآید که مساوی یا پایینتر از برخی افرادی باشد که چیزی را میداند؛ ولی امام(ع) از آن بیخبر است و این، خلاف فرض و نقض غرض است[۳۱]»[۳۲].
چنان که پیش از این در کلمات متفکران و صاحبان این دیدگاه بیان شد، از آنجا که امام(ع) خود برگزیده الهی است، به واسطه تربیت نفس خویش و طی کردن مراحل تکامل نفس و مستعد شدن قوه عقل نظری و عملی به درجههای از کمال میرسد که خود، کلام الهی را استماع و فرشتگان را مشاهده میکند و از آن سو، با قوه عملی، قدرت فاعلیت پیدا میکند و عالم ماده را تسخیر میکند؛ از این رو، با فرض اتصال نفس نبی یا امام معصوم(ع) به عالم عقول، دیگر حجابی برای نفس باقی نمیماند و ملکوت همه امور بر او عیان میشود. ملاصدرا در باب دامنه وسیع "علم نبی" تعلیلی دارند که از همان برای گستره علم امام(ع) نیز میتوان استفاده کرد: علم حقیقی همان یقین است که تنها از راه ایجاد زمینه اتصال نفس قدسی با ملائکه به دست میآید. اگر نفس، احتجاب به بدن و قوای آن و تعلق به دنیا و اخلاد در زمین نداشته باشد، به مبادی عالی و ملائکه مقربین، به خصوص به روح القدس که معلم انبیاست، متصل میگردد و در این هنگام، نقوش علمی و صفات کمالی در آن تلألو میکند، زیرا میان مجردات حجابی نیست و هیچ منع و تقصیر و بخلی در افاضه وجود ندارد، زیرا این امور از ویژگیهای عالم ماده است[۳۳] آن دسته از بزرگانی که قائل به علم مطلق و فعلیِ اماماند، یکی از دلایلشان این است که کاملتر بودن رسالت و امامت منوط به آن است که صفات رسول(ص) و امام(ع)، اتم صفات باشد و در صورتی چنین خواهد بود که علمش حضوری و بالفعل به همه امور و وقایع باشد، نه مشروط و مقید بر اراده و خواست، زیرا علم مشروط به اراده گرچه کمال و فضیلت است، اما بالاترین کمال و فضیلت نیست [۳۴]»[۳۵].
۱۰. آقای دکتر معارف (هیئت علمی دانشکده الهیات دانشگاه تهران)؛
«بر اساس حکم عقل و منطق، فردی که برای مأموریتی از جانب خداوند منصبی را پذیرفته است، باید ملزومات آن منصب را در اختیار داشته باشد. در تعریف "امامت" که بنا به فرمایش حضرت رضا(ع) نگهداری دین و حفظ نظام مسلمانان است [۳۶]، وظیفه امام(ع) نه تنها تبیین دین و تفسیر قرآن، بلکه تدبیر امور امت و رفع مشکلات ایشان به مقتضای زمان و ارائه الگوی حیات طیبه است. با این اوصاف همانگونه که رسول خدا(ص) در امر رسالت به امداد و عنایات خاص الهی نیازمند است، جانشین او و امام(ع) امت به مراتب نیازمندتر است. تدابیر حق تعالی از طریق امر به رسول برای تعلیم امام و ارتباط ملائکه با امام، پاسخگوی این نیاز بوده است.[۳۷]
«این نکته لازم ذکر است که در هر جا که علم امام(ع) فضیلت نداشته باشد، امامت وی قابل اثبات نمیباشد؛ چون، لازم میآید که شخص امام(ع) در آن لحظه نسبت به آن مورد خاص علم کافی نداشته باشد؛ پس امام(ع) در آن مورد خاص، هیچ برتری بر دیگران ندارد تا بتواند امام(ع) و راهنمای آنها باشد؛ بنابراین لازمه قول به اینکه "هیچ زمانی خداوند هیچ امّتی را بدون امام(ع) نگذاشته است؛ و همیشه و در همه زمانها، لحظه به لحظه و کمتر از آن متوجه آنهاست، و ایشان را به سوی راه راست هدایت میکند"؛ این است که بگوئیم: امام(ع) باید همیشه نسبت به همه چیز علم داشته باشد تا بتواند امام(ع) مردم باشد، و این چیزی جز فعلیت علم ایشان نمیباشد. اینجا فرض دیگری نیز قابل تصوّر است: علم به موضوعاتی که دارای احکامی متعلق به آن موضوعات باشد؛ زیرا، چنان چه علم فعلی به موضوعات آن وجود نداشته باشد، علم به احکام آن نیز فعلیت نخواهد داشت»[۳۸].
۱۲. آقای شیخزاده (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
دلائل موافقان شامل دلائل عقلی و نقلی بوده و دلیل عقلی خود بر چند نوع تنظیم گردیده است.
دلایل عقلی:
قلمرو وسیع مأموریت معصومین: دامنه مأموریت معصومین بسیار گسترده است. آنان باید علم و آگاهی کاملی از اصول، فروع دین، اسباب سعادت و شقاوت، هدایت و حکومت بر انسان داشته باشند و قلمرو مأموریت آنها شامل ظاهر، باطن، گذشته، آینده، جسم و جان، دنیا و آخرت تا قیامت میشود. مأموریت وسیع نیازمند ابزار وسیع است تا بتوانند ایفای وظیفه نمایند وگرنه نقض غرض بوده و هدف خداوند برآورده نمیشود. دانش آنان باید از خطا مصون بوده وگرنه جلب اعتماد نخواهد کرد و اعتماد مطلق در گرو عصمت آنان است. در نتیجه مأموریت معصومین(ع) مقتضی آگاهی غیبی از جهات گوناگون است. و محتوای رسالتشان چه از قبیل معارف اعتقادی، شرائع دینی، قصص، حکمت و مواعظ دینی باشد یا معجزاتی باشد که صداقت آنان را دارد ثابت کند مانند اخبار غیبی معصومین و بطور کلّی در هر موردی که محقق شدن مأموریت آنها منوط به علم غیب باشد این علم را خواهد داشت. درباره قلمرو وسیع مأموریت معصومین(ع)؛ امام صادق(ع) فرمود: هیچ چیزی اعم از آدمی و جنی و فرشتهای در آسمانها نیست مگر اینکه ما حجت بر ایشانیم.
ضرورت امامت: وجود امام(ع) ضروری است و عقل آن ضرورت را درک میکند و از دلیل ضرورت امام(ع) علم خدادادی "غیب" ثابت میشود زیرا: قبلاً گفته شد امام(ع) تمام مقامات پیامبر(ص) به جز وحی را دارد پس لوازم آن مقام را نیز باید داشته باشد. مصونیت قرآن از تحریف را خداوند ضمانت کرده اما هیچ ضمانتی درباره بیانات پیامبر(ص) وجود ندارد لذا راویان گاهی مطالب متفاوتی در یک موضوع از پیامبر(ص) نقل میکنند بنابراین ما نیازمند تبیین جدید هستیم اگر شخص بیان کننده دارای علم عادی باشد و دچار خطا شود بیان او حجت نخواهد بود پس شخص بیان کننده بعد از پیامبر(ص) باید معصوم و دارای علم غیب باشد و الا ختم نبوت برخلاف حکمت است.
افاضه خداوند: خداوند فیاض مطلق است و بر کسانی که قابلیت کامل دارند باید افاضه کند والّا لازم میآید که محتاج و بخیل باشد. آن چه را که علت مفیضه افاضه میکند اثر واحد و مطلق است اما استعداد و قابلیت گیرندگان فیض مختلف است که یکی فیض را نمیپذیرد یکی اندکی قبول نموده و دیگری همه را قبول میکند مانند نور آفتاب که یک نور است ولی اجسام در نورگیری و استفاده از آن مختلف است. از آیه۲۴ سوره تکویر نیز میتوان به این دلیل عقلی که همان افاضه خداوند است پیبرد زیرا در این آیه آمده است ﴿﴿وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ﴾﴾ که چه مرجع ضمیر خداوند باشد یا پیامبر(ص) در هر صورت مطلب قابل اثبات است زیرا در صورت اول معنا این میشود که خداوند بر غیب بخیل نیست و بر افراد قابل افاضه میکند و در صورت دوم مطلوب به صورت جالبتر استفاده میشود زیرا ثابت میکند که پیامبر(ص) علم غیب دارد و الا بخل معنا نداشت چون باید علم غیبی داشته باشد تا بگوئیم بخیل هست یا نیست.
افضلیت: مرحوم شیخ مفید میفرماید: واجب است امام(ع) افضل از رعیت باشد چون امام(ع) از نظر فضائل یا مساوی با رعیت یا ناقصتر از آنها است یا افضل از آنها است و تحت این حکم داخل میشود که امام(ع) از نظر علم باید افضل باشد که همین درست است زیرا صورت اول ترجیح بلامرجح و صورت دوم باعث مقدم شدن مفضول "ناقص در کمالات" بر فاضل "کامل در کمالات" میشود.علی(ع)در موارد زیادی از غیب خبر داده و این مرتبه برای هیچ یک از صحابه حاصل نشده سپس حتماً علی(ع) از آنها افضل است مانند خبر دادن از کشته شدن ذوالثدیه. دلیل امامت عین دلیل نبوت است بنابراین امام(ع) باید به عنوان قائم مقام پیامبر(ص) در جمیع شئون بجز وحی دارای صفات کمال مانند شجاعت و کرم و عفت و صدق و عدل تدبیر و عقل و حکمت باشد و همچنین باید اکمل و افضل از غیر خودش باشد تا بتواند آنها را هدایت نموده و مردم نیز در یادگیری و استکمال مطیع او باشند وگرنه نیابت محقق نشده و نقض غرض میگردد.
اشکال: برهان افضلیت، علم ائمه(ع) به احکام را ثابت میکند نه علم غیب را بنابر این اگر ائمه(ع) در علم به احکام و حلال و حرام از سائرین افضل باشد کافیست.
جواب: افضلیت مراتب دارد و اگر کسی در فقه مثلاً افضل باشد ممکن است در علوم دیگر افضل نباشد ولی ما برای ائمه(ع) مرتبههای از فضیلت را قائل هستیم که بدون ارتباط غیبی ممکن نیست به تعبیر مرحوم مازندرانی حتی اگر در میان امت کسی باشد که چیزی را بداند ولی امام(ع) همان چیز را نداند امام نخواهد بود. در بعضی کتب عبارت "کل واحد من اهل زمانه" "کل فن من الفنون" در توضیح برهان افضلیت به کار رفته که مقصود اینست که ائمه(ع) باید از تک تک افراد جامعه افضل و از هر فنی از فنون آگاه باشد و این خود شامل علم غیب شده و علم [[ائمه](ع) به موضوعات را هم در بر میگیرد از عبارات کشف المراد نیز به وضوح استفاده میشود که علم غیب از مصادیق افضلیت است و یکی از فضائل علی(ع) را علم غیب دانسته. لذا میتوان از دلیل افضلیت برای اثبات علم غیب به شکل زیر بهره گرفت: علم غیب فضیلت است و از هر فضیلتی امام(ع) نباید بیبهره باشد پس امام(ع) نباید از علم غیب بیبهره باشد»[۳۹]
نجفی لاری، علاوه بر استدلال به آیات و روایات، دو دلیل عقلی نیز بر عمومیت علم امام(ع) آورده است:
دلیل اول: اگر امام(ع) برخی از علوم و صنعتها را نداند، لازم میآید که در آن علوم و صنعتها محتاج دیگران باشد و احتیاج نقص است و نقص در انسانی که خودش کامل است و برای به کمال رساندن دیگران آفریده شده است، محال است، پس امام(ع) به همه علوم و صنعتها آشنا است.[۴۰].
دلیل دوم: انسان کامل که مصداق اتم آن امام(ع) است، مظهر کامل اسماء و صفات باری تعالی و آیینه تمام نمای کمالات اوست و اصلاً آفریده شده است تا به وسیله او، خداوند متعال شناخته شود، پس باید از هرگونه نقص و عیب، که بزرگترین آن جهل است، به دور باشد، زیرا نقص در سایه، نقص در صاحب سایه و نقص در مظهر، نقص در ظاهر است، و این با غرض و هدف خدای حکیم از خلق انسان کامل منافات دارد[۴۱].
عمومیت علم امام(ع): وی از طرفداران احاطه علمی امامان(ع) به همه معلومات است و در این رابطه مینویسد: "مراد از علم امام(ع) در این مقام، آگاهی از موضوعات خارجی جزئی محض است، نه آگاهی از موضوعات احکام کلی، زیرا جهل امام(ع) به آنها موجب نقص در رتبه امامت و تنزّل از آن مقام میباشد، افزون بر آنکه بیان آنها از ویژگیهای امام(ع) و وظایف اوست. همچنین مراد از علم امام(ع) در این بحث اطلاع وی از احکام نیست، زیرا علم امام(ع) به آنها باید حضوری باشد، چرا که روا نیست حکمی ازاو بپرسند و امام(ع) آن را نداند که در این صورت حجت بربندگان نبوده بلکه امامتش باطل میشود. علم امام(ع) شامل اطلاع از زمان رستاخیز و اجلها و مرگها و دیگر اموری که به ظاهر اختصاص به خداوند متعال دارد، نیز میگردد، حتی مواردی که آیه ذیل بیان کرده است ﴿﴿إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ﴾﴾[۴۲]. زیرا روایات خاص، با صراحت بیان میکنند که خداوند امامان ما را بر اموری از این قبیل نیز آگاه کرده است، بلکه برخی از آیات شریفه قرآن نیز بر این مطلب دلالت دارند، به طور نمونه آیات ۲۶ و ۲۷ سوره جن. ما با توجه به این آیات و احادیث از ظاهر آن دسته از آیات و روایات که بر اختصاص این علوم به خداوند دلالت دارند، دست برمیداریم و یا آنها را بر علم ذاتی حمل میکنیم نه عرضی. [۴۳].
استدلال بر عمومیت علم امام(ع): مرحوم مظفر بر احاطه علمی ائمه(ع) به همه امور و آگاهی آنان از جمیع حوادث برهان عقلی زیبایی اقامه کرده است که خلاصه آن را در ذیل میخوانیم: "از آن جایی که پیامبر اکرم(ص) به سوی همه عالم و تمام انسانهای روی زمین، مبعوث شده است، برای سامان دادن به امور و تساوی در حقوق و اجرای عدالت در میان امت، نیاز به علمی از ناحیه خداوند دارد که بر ریز و درشت و کوچک و بزرگ حوادثی که در سرزمین دور یا نزدیک تحت حکومت او میگذرد، احاطه داشته باشد تا جبران ستمها و رفع ظلم و انتقام از تجاوزکاران در اولین زمان برای او میسور باشد. و اگر این علم محیط و توان بر اجرا نباشد، رسالت کمبود داشته و اصلاح امور و اجرای عدالت که از وظایف رسالت است، به خوبی تحقق پیدا نمیکند، پس آگاهی رسول به امور عالم و احاطهاش به آنچه در آن رخ میدهد و توانش بر اصلاح عمومی نسبت به نزدیک و دور، شهری و بیابانی، از پایههای آن رسالت فراگیر و اصول لازم برای عملی کردن آن آیین جهانشمول میباشد. حال با توجه با آنکه زمان رسول هر چه هم طولانی باشد، سرانجام سپری میشود، لازم است او را جانشینی باشد که همگان را زیر پرچم یگانهای گرد آورد و نظام شریعت را اجرا کند و همان عدالتگستری و ساماندهی به امور مردم و ایجاد امنیت را که پیامبر(ص) اقدام به آن کرده بود، دنبال کند. پس خلافت وظیفهای است که نیابت از رسالت کرده و بارگران آن را جز مقام نبوت و قانونگذاری، به دوش میکشد لذا پس از سپری شدن دوره رسالت، اجرای آنچه رسول اکرم(ص) آشکارا بیان کرد، نیاز به انسانی دارد که در هر وقت و زمانی به آن احکام، همانگونه که نازل شده، آگاه باشد و آن نظام را همانگونه که رسول بیان کرده بود، بداند و نیز از آنچه در عالم میگذرد، هم چون رسول اکرم(ص)، با خبر باشد. و آن فرد آگاه، همان امام(ع) است که هیچ زمانی از او خالی نخواهد بود". وی همین برهان را با بیان دیگر در چکیده بحث مطرح کرده مینویسد: با توجه به نیاز مبرم مردم به وجود هدایتگری که امور آنها را اصلاح کند و به عدالت در میان آنها حکومت نماید و به دیگر اموری که سعادت دنیا و آخرتشان را تأمین میکند بپردازد، برهان عقلی دلالت میکند بر اینکه بر خداوند سبحان لازم است، از باب لطف به بندگانش، کسی را در میان آنها قرار دهد "قرار هم داده" که آگاه به همه امور و مطلع از جمیع علوم و فنون بوده، و به همه آن کمالات آراسته باشد تا بارزترین فرد زمان خود بوده و صلاحیت قیام برای ارشاد و هدایت همه عالم را داشته باشد. چنان که ملاحظه شد ایشان بر این عقیده است که احاطه علمی امام(ع) آن چنان گسترده است که حتی شامل علم الساعه و روز قیامت و... هم میشود و بر این احاطه علمی علاوه بر آیات و روایات دالّ بر عمومیت، برهان عقلی نیز اقامه کرده است.
عمومیت علم امام(ع): علامه طباطبایی مفسر بزرگ قرآن کریم، در رابطه با علم امام(ع) و قلمرو آن نکات برجسته و اشارات راهگشایی دارد. وی در کتاب شریف المیزان اعتقاد خود را به علم غیبپیامبر(ص) و امام(ع) مطرح کرده و اشکالات منکران علم غیبپیامبر(ص) و امام(ع) را پاسخ داده است. و در تفسیر آیاتی که علم غیب را از غیر خدا نفی میکند، چنین گفته است: "خداوند ذاتاً از غیب آگاه است و هر کس جز او از غیب آگاه باشد به تعلیم او خواهد بود و هر جا پیامبر(ص) آگاهی خود از غیب را انکار میکند و میگوید: علم غیب ندارم به این معنا است که مستقلاً و ذاتاً عالم به غیب نیستم و هر چه را میدانم از جانب خدا به من آموخته شده است". ایشان نیز همچون نجفی لاری و مرحوم مظفر، بر این باور است که شعاع علم امام(ع) تا آنجا امتداد دارد که حتی موارد پنجگانه که در آیه کریمه ﴿﴿إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ﴾﴾[۴۴]علم آنها ویژه خدای متعال دانسته شده است را نیز دربر میگیرد. وی در ذیل همین آیه، روایتی را نقل میکند که نشان از اختصاص علم این امور به خدای تعالی است، سپس میگوید: "در عین حال، روایات فراوانی از وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) و ائمه (ع)، رسیده که این حضرات از آینده حال خود و از زمان مرگشان و اینکه در چه سرزمینی از دنیا میروند، خبر دادهاند، و این روایات بسیار، روایات بالا و نظایر آن را تقیید میزند، و حاصل مجموع روایات این میشود، که علم این پنچ امر، مخصوص خدا است و به کسی نداده، مگر آن کس که خود به وی تعلیم نموده است. البته در بین روایات حصر، روایاتی هست که قابل تقیید نیست، اما به این روایات نباید اعتنا کرد، برای اینکه روایات پیشگوییهای ائمه(ع) و رسول خدا(ص)، آن قدر زیاد است که نمیشود به خاطر یک روایت از همه آنها چشم پوشید". [۴۵] نزدیک به این مطلب را سیوطی در خصوص علم پیامبر(ص) از بعضی علمای اهل سنت نقل میکند: برخی معتقدند که علم به این پنج موضوع "مراد پنج چیزی است که در آخر سوره لقمان آمده است" نیز به پیامبر(ص) داده شده است وآن حضرت علم به قیامت و روح نیز دارد؛ ولی مأمور به کتمان آنها است[۴۶]»[۴۷].
نافعتر بودن علم حضوری برای امت: صاحب مقام امامت و ولایت باید دارای آن علم سرشار و جوشیده از چشمۀ علم الهی باشد و اگر میان امت امامی این چنین نباشد حجت خداوند بر مردم بعد از رسول تمام نخواهد بود چرا که جاهلان نمیتوانند حجت الهی باشند. پس اگر اهل بیت(ع) امامان بر حق و جانشینان راستینند باید علم حضوری به آنچه بوده و هست و خواهد آمد داشته و از هر فن و حکم و امری آگاه باشند پس صحیح نیست پرسشی از امام(ع) شود در موضوعی که باشد و امام پاسخ آن را نداند و یا حادثهای رخ دهد و او بی اطلاع باشد برای این که باید بتواند همچون صاحب رسالت حجت کامل خداوند بر بندگانش باشد. و اگر اهل بیت و جانشینان پیامبر(ص) نبودند نشان رسالت از بین میرفت و شأن رسالت تضعیف میشد.
تمامتر بودن نعمت و لطف خداوند با علم حضوری: فرستادن رسولان و انبیاء و اقامۀ اوصیاء از نعمتهایی است که خداوند بر بندگان خویش تمام کرده است و اما عقل حکم میکند به اینکه کمال احسان و لطف پروردگار در این است که خداوند نعمتها و الطاف و حجتها و آیاتش را بر تمامترین و بالاترین وجه جاری میگرداند.
رساتر بودن علم حضوری در شباهت: عقل پس از آنکه دانست این علم مشهود را ایجاد کنندهای است که آن را آفریده خواهان وصول به او و رهیابی به سویش میشود و به کمک آثار، آن آفریدگار مبدع را میشناسد چرا که رسیدن به ذات مقدسش برای عقل میسر نیست و از همۀ آثار نزدیکتر به درک و فهم آن است که نمونهای باشد نشانگر صفات والای او و چون بهترین راه کشف سر او، ظهور خود او، جلّ و علا است و از طرفی ظهور ذات او محال است لازم آمد که با صفاتش برای بندگانش جلوه کند و به خاطر عجز عقول از احاطه به بلندای آن صفات و به جهت نزدیک کردن مطلب به ایشان برای آنها انسانی از خودشان آفرید که با صفات نیکوی خود بیانگر صفات والای ذات الهی باشد و پیامبر(ص) ما و اوصیاء امینش(ع) برای تمثیل صفات قدسی و ارائه آن از همه سزاوارترند و اگر ایشان نبودند غرض از آفرینش مخلوقات تأمین نمیگشت پس خلائق به خاطر کسانی آفریده شدند که نمونه خداوندند تا بدین وسیله شناخت او حاصل گردد بنابراین مردم به خاطر ایشان ساخته شدهاند و بنابراین صفات و اعمال پیامبر(ص) و اوصیاء آن حضرت برترین صفات و اعمال است که علم یکی از این صفات است.
محفوظتر بودن علم حضوری از فریب خوردن به خاطر حسن ظاهر برخی افراد، و همچنین تشخیص افراد مؤمن، سالم از منافق و بیمار، توسط صاحب علم.
ضرورت حضوری بودن علم سفیر و شهید: پیامبر و بقیه معصومی سفیران خداوند و امانتداران او در میان مردم و شهداء و گواهان بر اعمال ایشان و واسطه فیض و برکات معنوی و مادی میان خدا و مردمند و اگر علمشان حضوری باشد میتوانند گواه بر امت و شاهد بر اعمالشان باشند و نیز به حق امین بر همه عالم و خیرخواه و سفیر در میان آنها و واسطه بین خداوند و آنها خواهد بود که احکام الهی را برای مردم برساند و طاعت و عصیان آنها را به محضر الهی عرضه بدارد[۴۸]»[۴۹]
«میدانیم دایره مأموریت پیامبر خدا(ص) و امامان معصوم(ع) محدود به مکان و زمان خاصى نبوده، بلکه رسالت آنها جهانى و جاودانى است، چگونه ممکن است کسى چنین مأموریت گستردهاى داشته باشد؟ در حالیکه هیچگونه آگاهى جز بر زمان و محیط محدود خود نداشته باشد؟ آیا کسى را که مثلاً مأمور امارت و استاندارى بخش عظیمى از کشورى میکنند میتواند از آن منطقه آگاهى نداشته باشد و در عین حال مأموریت خود را به خوبى انجام دهد؟! به تعبیر دیگر؛ پیامبر(ص) و امام(ع) در مدت حیات خود باید آنچنان احکام الهى را بیان و اجرا کند که جوابگوى نیازمندیهاى همه انسانها در هر زمان و مکان باشد، و این ممکن نیست مگر اینکه لااقل بخشى از اسرار غیب را بداند»[۵۰].
↑«از باب نمونه پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرماید: کسی که کارگزاری را بر مسلمانان بگمارد در حالیکه میداند در میان آنان کسی هست که از برگزیده وی شایستهتر و عالمتر به کتاب خدا و سنت رسول است؛ او به خدا و رسولش و همه مسلمانان خیانت کرده است». کنزالعمال، ج۶، ص۲۵.
↑«بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی «حق» رهنمون باشد؟ بگو خداوند به «حق» رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون میگردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمییابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری میکنید؟»؛ سوره یونس، آیه ۳۵.
↑«آیا (آن کافر ناسپاس بهتر است یا) کسی که هر دم از شب در سجده و ایستاده با فروتنی به نیایش میپردازد از جهان واپسین میهراسد و به بخشایش پروردگارش امید میبرد؟ بگو: آیا آنان که میدانند با آنها که نمیدانند برابرند؟ تنها خردمندان پند میپذیرند»؛ سوره زمر، آیه۹.
↑«الامام یحب ان یکون أفضل من رعیته لانّه اما ان یکون مساویا لهم او انقص منهم او أفضل والثالث هوالمطلوب والاول محال لأنه مع التساوی یستحیل ترجیحه علی غیره بالامامه ، والثانی ایضا محال لِأن المفضول یقبح عقلاً تقدیمه علی الفاضل و یدل علیه ایضا قوله تعالی:﴿﴿أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ﴾﴾ و یدخل تحت هذا الحکم کون الامام افضل فی العلم و الدین».
↑بقره ۳۰ زمانی که پروردگارت به فرشتگان گفت : من در زمین جانشین قرار میدهم.
↑نجفی لاری، عبدالحسین، رساله وجیزه فی کمیه علم الامام و کیفیته، چاپ شده در کتاب علم امام، محمد حسن نادم، ص ۱۰۳.
↑نجفی لاری، عبدالحسین، رساله وجیزه فی کمیه علم الامام و کیفیته، چاپ شده در کتاب علم امام، محمد حسن نادم، ص ۱۰۴.
↑بیگمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو میفرستد و از آنچه در زهدانهاست آگاه است و هیچ کس نمیداند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمیداند در کدام سرزمین خواهد مرد؛
سوره لقمان، آیه:۳۴
↑مظفر، محمد حسین، علم الامام، ص ۱۲ - ۱۳.شیروانی، علی، ترجمه این کتاب، ص ۲۸ - ۲۹.