بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
*درباره ترتیب حوادث مهم [[دوران جوانی]] [[رسول خدا]]{{صل}} تا [[بعثت]]، بین مؤرخان [[اختلاف]] است؛ اما در مجموع، همگی در اینکه این موارد، عمدهترین حوادث [[دوران جوانی]] تا [[بعثت]] [[حضرت]] را تشکیل میدهند، همداستاناند<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[جوانی تا بعثت پیامبر (مقاله)| جوانی تا بعثت پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۷۲.</ref>. | *درباره ترتیب حوادث مهم [[دوران جوانی]] [[رسول خدا]]{{صل}} تا [[بعثت]]، بین مؤرخان [[اختلاف]] است؛ اما در مجموع، همگی در اینکه این موارد، عمدهترین حوادث [[دوران جوانی]] تا [[بعثت]] [[حضرت]] را تشکیل میدهند، همداستاناند<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[جوانی تا بعثت پیامبر (مقاله)| جوانی تا بعثت پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۷۲.</ref>. | ||
==سفر اول به | ==[[سفر اول به شام]]== | ||
*[[رسول خدا]]{{صل}} [[دوازده]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۷؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۹۲.</ref> یا سیزده ساله<ref>مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۱۹۷.</ref> بود که همراه عموی خود، [[ابوطالب]]، با کاروانی از [[قریش]] که هر ساله برای [[تجارت]] به [[شام]] میرفت، رهسپار [[شام]] شد. این سفر در دهم [[ربیعالاول]] [[سال]] سیزدهم واقعه فیل، اتفاق افتاد<ref>احمد بن علی مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۱۵.</ref>. چون کاروان به بصری رسید، راهبی بحیرا نام، از دانایان [[کیش]] [[مسیحی]]، از روی آثار و علائم، [[رسول خدا]]{{صل}} را [[شناخت]] و از [[نبوت]] او خبر داد<ref>ابن اسحاق، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۷۸.</ref>. او [[ابوطالب]] را از [[کید]] [[یهود]]، درباره شناسایی و [[قتل]] وی ترساند و به [[مراقبت]] و نگهداری از او سفارش کرد<ref>ابن اسحاق، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۷۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۷.</ref>. البته در این باره بحثها و نظرهای گوناگونی وجود دارد که [[سید جعفر مرتضی عاملی]] در اثر خویش، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، به شماری از آنها اشاره کرده است<ref>جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۹۴-۹۵.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[جوانی تا بعثت پیامبر (مقاله)| جوانی تا بعثت پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۷۲-۲۷۳.</ref>. | *[[رسول خدا]]{{صل}} [[دوازده]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۷؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۹۲.</ref> یا سیزده ساله<ref>مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۱۹۷.</ref> بود که همراه عموی خود، [[ابوطالب]]، با کاروانی از [[قریش]] که هر ساله برای [[تجارت]] به [[شام]] میرفت، رهسپار [[شام]] شد. این سفر در دهم [[ربیعالاول]] [[سال]] سیزدهم واقعه فیل، اتفاق افتاد<ref>احمد بن علی مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۱۵.</ref>. چون کاروان به بصری رسید، راهبی بحیرا نام، از دانایان [[کیش]] [[مسیحی]]، از روی آثار و علائم، [[رسول خدا]]{{صل}} را [[شناخت]] و از [[نبوت]] او خبر داد<ref>ابن اسحاق، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۷۸.</ref>. او [[ابوطالب]] را از [[کید]] [[یهود]]، درباره شناسایی و [[قتل]] وی ترساند و به [[مراقبت]] و نگهداری از او سفارش کرد<ref>ابن اسحاق، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۷۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۷.</ref>. البته در این باره بحثها و نظرهای گوناگونی وجود دارد که [[سید جعفر مرتضی عاملی]] در اثر خویش، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، به شماری از آنها اشاره کرده است<ref>جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۹۴-۹۵.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[جوانی تا بعثت پیامبر (مقاله)| جوانی تا بعثت پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۷۲-۲۷۳.</ref>. | ||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
*[[حضرت]] بیست ساله بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۳؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۸.</ref> و به قول [[یعقوبی]] از بیست سال گذشته بود<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷.</ref> که در [[حلف الفضول]] [[شرکت]] کرد. از [[رسول خدا]]{{صل}} [[روایت]] شده است که پس از [[بعثت]] و [[هجرت به مدینه]]، فرمود: "در سرای [[عبدالله بن جدعان]] در پیمانی حضور یافتم که اگر در [[اسلام]] نیز به مانند آن [[دعوت]] میشدم، [[اجابت]] میکردم و [[اسلام]]، فقط آن را محکم کرده است"<ref>{{متن حدیث| لقد شهدت خلفا فی دار عبدالله بن جدعان لو دعیت إلی مثله لأجبت و ما زاده الإسلام إلا تشدیدا}}؛ مسعودی، التبیه و الاشراف، ص۱۸۰.</ref> | *[[حضرت]] بیست ساله بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۳؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۸.</ref> و به قول [[یعقوبی]] از بیست سال گذشته بود<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷.</ref> که در [[حلف الفضول]] [[شرکت]] کرد. از [[رسول خدا]]{{صل}} [[روایت]] شده است که پس از [[بعثت]] و [[هجرت به مدینه]]، فرمود: "در سرای [[عبدالله بن جدعان]] در پیمانی حضور یافتم که اگر در [[اسلام]] نیز به مانند آن [[دعوت]] میشدم، [[اجابت]] میکردم و [[اسلام]]، فقط آن را محکم کرده است"<ref>{{متن حدیث| لقد شهدت خلفا فی دار عبدالله بن جدعان لو دعیت إلی مثله لأجبت و ما زاده الإسلام إلا تشدیدا}}؛ مسعودی، التبیه و الاشراف، ص۱۸۰.</ref> | ||
== | ==[[شغل پیامبر]]{{صل}}== | ||
*[[رسول خدا]]{{صل}} دوران [[نوجوانی]] را در منزل عموی خویش، [[ابوطالب]] گذراند و ضمن کمک به او، مشغول امور تجاری نیز بود. گفتهاند که [[حضرت]]، با سائب بن ابیالسائب شریک تجاری بوده است و با هم [[تجارت]] میکردهاند<ref>احمد بن علی مقریزی، امتاع الاسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة والمتاع، ج۱، ص۱۶.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[جوانی تا بعثت پیامبر (مقاله)| جوانی تا بعثت پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۷۴.</ref>. | *[[رسول خدا]]{{صل}} دوران [[نوجوانی]] را در منزل عموی خویش، [[ابوطالب]] گذراند و ضمن کمک به او، مشغول امور تجاری نیز بود. گفتهاند که [[حضرت]]، با سائب بن ابیالسائب شریک تجاری بوده است و با هم [[تجارت]] میکردهاند<ref>احمد بن علی مقریزی، امتاع الاسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة والمتاع، ج۱، ص۱۶.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[جوانی تا بعثت پیامبر (مقاله)| جوانی تا بعثت پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۷۴.</ref>. | ||
==[[شبانی | ==[[شبانی پیامبر]]{{صل}}== | ||
*از [[امام]] [[معصوم]]{{ع}} [[نقل]] نشده است که [[حضرت]] [[شبانی]] کردهاند؛ مگر روایتی که [[شیخ صدوق]] در [[علل الشرایع]] آورده است. ایشان از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] کرده است: "خداوند، هیچ [[پیامبری]] را [[مبعوث]] نکرد؛ مگر آنکه مدتی او را به [[چوپانی]] واداشت تا [[رفتار]] با [[مردم]] را بیاموزد"<ref>شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۳۲.</ref> از [[اهل سنت]] نیز روایتی مشابه این [[روایت]] [[نقل]] شده است. افزون بر آن، [[نقل]] شده است که [[اصحاب]] پرسیدند: "آیا شما نیز [[چوپانی]] کردهاید؟" فرمود: "بله، گوسفندان [[اهل مکه]] را میچرانیدم"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۱.</ref>. [[سید جعفر مرتضی عاملی]] در کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم در این گزارش، به شدت تشکیک کرده و برای آن معارضاتی برشمرده است<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۱.</ref>. | *از [[امام]] [[معصوم]]{{ع}} [[نقل]] نشده است که [[حضرت]] [[شبانی]] کردهاند؛ مگر روایتی که [[شیخ صدوق]] در [[علل الشرایع]] آورده است. ایشان از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] کرده است: "خداوند، هیچ [[پیامبری]] را [[مبعوث]] نکرد؛ مگر آنکه مدتی او را به [[چوپانی]] واداشت تا [[رفتار]] با [[مردم]] را بیاموزد"<ref>شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۳۲.</ref> از [[اهل سنت]] نیز روایتی مشابه این [[روایت]] [[نقل]] شده است. افزون بر آن، [[نقل]] شده است که [[اصحاب]] پرسیدند: "آیا شما نیز [[چوپانی]] کردهاید؟" فرمود: "بله، گوسفندان [[اهل مکه]] را میچرانیدم"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۱.</ref>. [[سید جعفر مرتضی عاملی]] در کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم در این گزارش، به شدت تشکیک کرده و برای آن معارضاتی برشمرده است<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۱.</ref>. | ||
*با این حال، نمیتوان [[شبانی]] [[حضرت]] را [[انکار]] کرد. گویا [[شبانی]] ایشان، همانگونه که در [[روایت]] [[ابنسعد]] بدان اشاره شده، محدود و برای [[خاندان]] خود بوده است. [[ابنسعد]] در این [[روایت]] با سلسله اسنادش از [[رسول خدا]]{{صل}} [[روایت]] کرده است که "من گوسفندان خانوادهام را میچراندم"<ref>{{متن حدیث|و أنا رَاعِي غنم أهلي }}؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۱.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[جوانی تا بعثت پیامبر (مقاله)| جوانی تا بعثت پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۷۳-۲۷۴.</ref>. | *با این حال، نمیتوان [[شبانی]] [[حضرت]] را [[انکار]] کرد. گویا [[شبانی]] ایشان، همانگونه که در [[روایت]] [[ابنسعد]] بدان اشاره شده، محدود و برای [[خاندان]] خود بوده است. [[ابنسعد]] در این [[روایت]] با سلسله اسنادش از [[رسول خدا]]{{صل}} [[روایت]] کرده است که "من گوسفندان خانوادهام را میچراندم"<ref>{{متن حدیث|و أنا رَاعِي غنم أهلي }}؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۱.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[جوانی تا بعثت پیامبر (مقاله)| جوانی تا بعثت پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۷۳-۲۷۴.</ref>. | ||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
*در حالی که [[رسول خدا]]{{صل}} ۲۵ سال داشت، در [[قریش]]، مردی خوشخلقتر، محترمتر، بردبارتر، راستگوتر، امانتدارتر، نرمخوتر، کریمتر، دلسوزتر، نیکوکارتر، متعهدتر، باوفاتر و درستکارتر از او نبود<ref>ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۷۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۸۳؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۸۷.</ref>. [[مردم]] [[مکه]] به علت [[صفات]] [[شایسته]] و خصال پسندیدهاش، به او "[[محمد امین]]" میگفتند<ref>ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۷۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۸۳؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۸۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۵.</ref> و داراییهای خود را نزد او به [[امانت]] میگذاشتند و این کار را پس از [[نبوت]] آن [[حضرت]] نیز، ادامه میدادند. آن [[حضرت]]، پس از [[هجرت]] به [[علی]]{{ع}} [[دستور]] داد که در [[مکه]] بماند و امانتهای [[مردم]] را به آنان پس دهد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۵؛ شیخ طوسی، امالی، ص۴۶۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۱.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[جوانی تا بعثت پیامبر (مقاله)| جوانی تا بعثت پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۷۵.</ref>. | *در حالی که [[رسول خدا]]{{صل}} ۲۵ سال داشت، در [[قریش]]، مردی خوشخلقتر، محترمتر، بردبارتر، راستگوتر، امانتدارتر، نرمخوتر، کریمتر، دلسوزتر، نیکوکارتر، متعهدتر، باوفاتر و درستکارتر از او نبود<ref>ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۷۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۸۳؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۸۷.</ref>. [[مردم]] [[مکه]] به علت [[صفات]] [[شایسته]] و خصال پسندیدهاش، به او "[[محمد امین]]" میگفتند<ref>ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۷۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۸۳؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۸۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۵.</ref> و داراییهای خود را نزد او به [[امانت]] میگذاشتند و این کار را پس از [[نبوت]] آن [[حضرت]] نیز، ادامه میدادند. آن [[حضرت]]، پس از [[هجرت]] به [[علی]]{{ع}} [[دستور]] داد که در [[مکه]] بماند و امانتهای [[مردم]] را به آنان پس دهد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۵؛ شیخ طوسی، امالی، ص۴۶۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۱.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[جوانی تا بعثت پیامبر (مقاله)| جوانی تا بعثت پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۷۵.</ref>. | ||
==سفر دوم به | ==[[سفر دوم به شام]]== | ||
*[[خدیجه]]{{س}} دختر خویلد، زنی تاجرپیشه، شرافتمند و ثروتمند بود. او مردان را برای بازرگانی اجیر میکرد و مقداری از [[مال]] خود را، برای [[تجارت]] در اختیارشان میگذاشت<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۱؛ خیرالدین زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۳۰۲.</ref>. چون [[خدیجه]] از [[راستگویی]] و [[امانتداری]] و [[اخلاق پسندیده]] [[رسول خدا]]{{صل}} باخبر شد، کسی را نزد وی فرستاد و به او پیشنهاد کرد با سرمایهاش همراه مسیره، [[غلام]] [[خدیجه]]، برای [[تجارت]]، رهسپار [[شام]] شود<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۱.</ref>. آن [[حضرت]] پذیرفت و با مسیره رهسپار [[شام]] شد. این سفر، چهار سال و نه [[ماه]] و شش روز، پس از [[فجار]] چهارم، روی داد<ref>مسعودی، مروج، الذهب، ص۲۷۱.</ref>. وقتی [[حضرت]] به بصری رسید، نسطور [[راهب]]، وی را دید و مسیره را به [[پیامبری]] او مژده داد<ref>ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۸۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۰۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۸۸.</ref>. پس از بازگشت به [[مکه]]، او این خبر و نیز کراماتی را که خود در این سفر از [[حضرت]] دیده بود به اطلاع [[خدیجه]]{{س}} رساند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۴؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۸۱.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[جوانی تا بعثت پیامبر (مقاله)| جوانی تا بعثت پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۷۵-۲۷۶.</ref>. | *[[خدیجه]]{{س}} دختر خویلد، زنی تاجرپیشه، شرافتمند و ثروتمند بود. او مردان را برای بازرگانی اجیر میکرد و مقداری از [[مال]] خود را، برای [[تجارت]] در اختیارشان میگذاشت<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۱؛ خیرالدین زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۳۰۲.</ref>. چون [[خدیجه]] از [[راستگویی]] و [[امانتداری]] و [[اخلاق پسندیده]] [[رسول خدا]]{{صل}} باخبر شد، کسی را نزد وی فرستاد و به او پیشنهاد کرد با سرمایهاش همراه مسیره، [[غلام]] [[خدیجه]]، برای [[تجارت]]، رهسپار [[شام]] شود<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۱.</ref>. آن [[حضرت]] پذیرفت و با مسیره رهسپار [[شام]] شد. این سفر، چهار سال و نه [[ماه]] و شش روز، پس از [[فجار]] چهارم، روی داد<ref>مسعودی، مروج، الذهب، ص۲۷۱.</ref>. وقتی [[حضرت]] به بصری رسید، نسطور [[راهب]]، وی را دید و مسیره را به [[پیامبری]] او مژده داد<ref>ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۸۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۰۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۸۸.</ref>. پس از بازگشت به [[مکه]]، او این خبر و نیز کراماتی را که خود در این سفر از [[حضرت]] دیده بود به اطلاع [[خدیجه]]{{س}} رساند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۴؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۸۱.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[جوانی تا بعثت پیامبر (مقاله)| جوانی تا بعثت پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۷۵-۲۷۶.</ref>. | ||
==[[ازدواج | ==[[ازدواج با خدیجه]]{{س}}== | ||
*پس از گزارش مسیره، [[خدیجه]] مایل به [[ازدواج]] با [[حضرت]] شد. او زنی [[خردمند]] و دوراندیش بود و شریفترین و ثروتمندترین [[زنان]] [[قریش]] به شمار میآمد و به علت [[پاکدامنی]] بسیارش در [[جاهلیت]]، [[طاهره]] خوانده میشد<ref>ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۹۹؛ شمس الدین محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۱.</ref>. قومش برای [[ازدواج]] با او بسیار حریص بودند؛ خواستگاریها کرده بودند و حاضر شده بودند مهریههای سنگین بپردازند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۵؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۸۲.</ref>. [[خدیجه]]، کسی را در پی [[رسول خدا]]{{صل}} فرستاد و علاقهمندی خود را برای [[ازدواج]] با ایشان اظهار کرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۵؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۸۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.</ref>. | *پس از گزارش مسیره، [[خدیجه]] مایل به [[ازدواج]] با [[حضرت]] شد. او زنی [[خردمند]] و دوراندیش بود و شریفترین و ثروتمندترین [[زنان]] [[قریش]] به شمار میآمد و به علت [[پاکدامنی]] بسیارش در [[جاهلیت]]، [[طاهره]] خوانده میشد<ref>ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۹۹؛ شمس الدین محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۱.</ref>. قومش برای [[ازدواج]] با او بسیار حریص بودند؛ خواستگاریها کرده بودند و حاضر شده بودند مهریههای سنگین بپردازند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۵؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۸۲.</ref>. [[خدیجه]]، کسی را در پی [[رسول خدا]]{{صل}} فرستاد و علاقهمندی خود را برای [[ازدواج]] با ایشان اظهار کرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۵؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۸۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.</ref>. | ||
*[[حضرت]] با عموهای خود [[مشورت]] کرد، سپس همراه آنها ([[ابوطالب]] و [[حمزه]] و...)<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۷</ref> برای خواستگاری، نزد عمرو بن خویلد، عموی [[خدیجه]]{{س}} رفت. [[ابوطالب]] او را از عمرو بن خویلد خواستگاری کرد، سپس عموی [[خدیجه]]{{س}}، اندکی سخن گفت. آنگاه [[خدیجه]]{{س}} نیز لب به سخن گشود<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۷؛ کلینی، اصول کافی، ج۵، ص۳۷۵.</ref>. پس از این سخنان، [[ابوطالب]]، [[خطبه]] [[عقد]] را جاری کرد و بیست مادهشتر [[جوان]]<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۶۳؛ شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۲۶۵.</ref> و به [[نقلی]] ۲۱ اوقیه<ref>معادل ۵۰۰ درهم.</ref> و<ref>کلینی، اصول کافی، ج۵، ص۳۷۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۷.</ref> صداق او کرد. پس از مراسم خواستگاری، [[ابوطالب]]، شتری کشت و [[پیامبر]]{{صل}}، همراه همسرش، وارد [[خانه]] شد<ref>شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال انفس النفیس، ج۱، ص۲۶۵.</ref>. این [[ازدواج]] [[مبارک]]، دو [[ماه]] و ۲۵ روز پس از بازگشت [[رسول خدا]]{{صل}} از سفر [[شام]] صورت گرفت<ref>کلینی، اصول کافی، ج۵، ص۳۷۵.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[جوانی تا بعثت پیامبر (مقاله)| جوانی تا بعثت پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۷۶.</ref>. | *[[حضرت]] با عموهای خود [[مشورت]] کرد، سپس همراه آنها ([[ابوطالب]] و [[حمزه]] و...)<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۷</ref> برای خواستگاری، نزد عمرو بن خویلد، عموی [[خدیجه]]{{س}} رفت. [[ابوطالب]] او را از عمرو بن خویلد خواستگاری کرد، سپس عموی [[خدیجه]]{{س}}، اندکی سخن گفت. آنگاه [[خدیجه]]{{س}} نیز لب به سخن گشود<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۷؛ کلینی، اصول کافی، ج۵، ص۳۷۵.</ref>. پس از این سخنان، [[ابوطالب]]، [[خطبه]] [[عقد]] را جاری کرد و بیست مادهشتر [[جوان]]<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۶۳؛ شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۲۶۵.</ref> و به [[نقلی]] ۲۱ اوقیه<ref>معادل ۵۰۰ درهم.</ref> و<ref>کلینی، اصول کافی، ج۵، ص۳۷۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۷.</ref> صداق او کرد. پس از مراسم خواستگاری، [[ابوطالب]]، شتری کشت و [[پیامبر]]{{صل}}، همراه همسرش، وارد [[خانه]] شد<ref>شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال انفس النفیس، ج۱، ص۲۶۵.</ref>. این [[ازدواج]] [[مبارک]]، دو [[ماه]] و ۲۵ روز پس از بازگشت [[رسول خدا]]{{صل}} از سفر [[شام]] صورت گرفت<ref>کلینی، اصول کافی، ج۵، ص۳۷۵.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[جوانی تا بعثت پیامبر (مقاله)| جوانی تا بعثت پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۷۶.</ref>. | ||
== | ==[[بنای کعبه]]== | ||
*[[حضرت]] ۳۵ ساله بود<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۲.</ref> که [[قریش]] در صدد برآمدند، [[خانه]] [[کعبه]] را از نو بسازند و روی آن سقفی بزنند. علت این [[تصمیم]]، آن بود که [[خانه]] [[کعبه]] تا آن زمان، سقف نداشت، و ارتفاع آن نیز کمی بیش از قد یک [[انسان]] بود<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۳؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۱۰۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۳.</ref>. همین امر باعث شد که در [[خانه]] [[کعبه]]، سرقتی صورت گیرد و جواهرات و [[اموال]] [[مکه]] را - که در چاهی درون [[کعبه]] بود - بدزدند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۳؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۱۰۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۳.</ref>. | *[[حضرت]] ۳۵ ساله بود<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۲.</ref> که [[قریش]] در صدد برآمدند، [[خانه]] [[کعبه]] را از نو بسازند و روی آن سقفی بزنند. علت این [[تصمیم]]، آن بود که [[خانه]] [[کعبه]] تا آن زمان، سقف نداشت، و ارتفاع آن نیز کمی بیش از قد یک [[انسان]] بود<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۳؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۱۰۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۳.</ref>. همین امر باعث شد که در [[خانه]] [[کعبه]]، سرقتی صورت گیرد و جواهرات و [[اموال]] [[مکه]] را - که در چاهی درون [[کعبه]] بود - بدزدند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۳؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۱۰۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۳.</ref>. | ||
*از سوی دیگر، به علت اشراف کوههای اطراف [[مکه]] بر این [[شهر]]، سیل از نواحی بالای [[مکه]] جاری شده، وارد [[خانه]] [[کعبه]] میشد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۱۶.</ref>. در آن زمان، سیلی شدید به [[کعبه]] آسیب جدی رسانده بود<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۹؛ مسعودی، مروج الذهب، ص۲۷۱.</ref>، از اینرو، [[قریش]] [[تصمیم]] گرفتند، [[خانه]] [[کعبه]] را از نو بسازند. کار خرابی و ساخت دیوارهای [[کعبه]] بین [[قریش]] تقسیم شد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۱۶؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۱۰۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۶.</ref>. دیوار طرف در [[خانه]]، بر عهده [[بنیعبدالمناف]] و [[بنیزهره]] بود، و میان رکن [[حجرالاسود]] و [[رکن یمانی]]، بر عهده [[بنیمخزوم]] و قبایلی از [[قریش]]. طرف پشت [[کعبه]] به عهده [[بنیجمح]] و [[بنیسهم]]، و دیوار طرف [[حجر اسماعیل]]، یعنی حطیم به عهده [[بنی عبدالدار]] و [[بنیاسد]] و [[بنی عدی بن کعب]] گذاشته شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۵.</ref>؛ اما هنگامی که خواستند، کار را شروع و بنای پیشین را ویران کنند، [[ترس]] و [[وحشت]] آنان را فراگرفت، و آنچه بر این [[ترس]] افزود، مار سیاهی بود که از [[چاه]] درون [[کعبه]] بیرون آمده و روی دیوار آن چنبره زده بود و به هر که نزدیک [[کعبه]] میشد، حمله میکرد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۳؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۱۰۴.</ref>. | *از سوی دیگر، به علت اشراف کوههای اطراف [[مکه]] بر این [[شهر]]، سیل از نواحی بالای [[مکه]] جاری شده، وارد [[خانه]] [[کعبه]] میشد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۱۶.</ref>. در آن زمان، سیلی شدید به [[کعبه]] آسیب جدی رسانده بود<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۹؛ مسعودی، مروج الذهب، ص۲۷۱.</ref>، از اینرو، [[قریش]] [[تصمیم]] گرفتند، [[خانه]] [[کعبه]] را از نو بسازند. کار خرابی و ساخت دیوارهای [[کعبه]] بین [[قریش]] تقسیم شد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۱۶؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۱۰۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۶.</ref>. دیوار طرف در [[خانه]]، بر عهده [[بنیعبدالمناف]] و [[بنیزهره]] بود، و میان رکن [[حجرالاسود]] و [[رکن یمانی]]، بر عهده [[بنیمخزوم]] و قبایلی از [[قریش]]. طرف پشت [[کعبه]] به عهده [[بنیجمح]] و [[بنیسهم]]، و دیوار طرف [[حجر اسماعیل]]، یعنی حطیم به عهده [[بنی عبدالدار]] و [[بنیاسد]] و [[بنی عدی بن کعب]] گذاشته شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۵.</ref>؛ اما هنگامی که خواستند، کار را شروع و بنای پیشین را ویران کنند، [[ترس]] و [[وحشت]] آنان را فراگرفت، و آنچه بر این [[ترس]] افزود، مار سیاهی بود که از [[چاه]] درون [[کعبه]] بیرون آمده و روی دیوار آن چنبره زده بود و به هر که نزدیک [[کعبه]] میشد، حمله میکرد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۳؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۱۰۴.</ref>. |