بحث:ابوذر غفاری: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'خودداری' به 'خودداری') |
|||
خط ۳: | خط ۳: | ||
==زندگینامۀ [[ابوذر]]== | ==زندگینامۀ [[ابوذر]]== | ||
==زندگینامۀ [[ابوذر]]== | ==زندگینامۀ [[ابوذر]]== | ||
*ابوذر غفاری از قبیلۀ [[بنیغفار]] و نام اصلیاش جُندب بن جناده و مادرش [[رمله]] است. نام دیگر [[ابوذر]]، بُرَیر است و برخی بریر را [[لقب]] وی دانستهاند. براساس روایتی در [[جاهلیت]] شبانی میکرد<ref>ر.ک: الطبقات، ج ۲، ص ۱۰۲؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۵۵.</ref> و با شجاعتی که داشت گاه یک تنه در مقابل کاروانی میایستاد<ref>ر.ک: سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۳۹۶ و ۳۹۷؛ الارشاد، ج ۱، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۳.</ref>. او پیش از [[اسلام]]، موحد بود و از [[ | *ابوذر غفاری از قبیلۀ [[بنیغفار]] و نام اصلیاش جُندب بن جناده و مادرش [[رمله]] است. نام دیگر [[ابوذر]]، بُرَیر است و برخی بریر را [[لقب]] وی دانستهاند. براساس روایتی در [[جاهلیت]] شبانی میکرد<ref>ر.ک: الطبقات، ج ۲، ص ۱۰۲؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۵۵.</ref> و با شجاعتی که داشت گاه یک تنه در مقابل کاروانی میایستاد<ref>ر.ک: سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۳۹۶ و ۳۹۷؛ الارشاد، ج ۱، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۳.</ref>. او پیش از [[اسلام]]، موحد بود و از [[بتپرستی]] جدا شده بود. [[روایات]] وارد شده در منابع [[شیعی]] حاکی از آن است که [[ابوذر]] به شکلی شگفت از [[دعوت پیامبر]] [[آگاه]] شد و به [[مکه]] [[مهاجرت]] کرد و [[اسلام]] آورد و [[آیین حق]] را با همۀ وجود پذیرفت و [[آیات الهی]] را نوشید<ref>ر.ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگنامه دینی (کتاب)|فرهنگنامه دینی]]، ص۱۸؛ [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۸۲.</ref>. داستانش چنین است که [[ابوذر]] با شنیدن زمزمههایی درباره [[دعوت پیامبر]]{{صل}}، به [[مکه]] آمد و در جلسهای [[کلام]] [[رسول خدا]]{{صل}} را شنید و با [[دل]] و [[جان]] [[ایمان]] آورد. او در فضای [[کفر]] و [[شرک]] مکۀ آن روز با صدای بلند [[شهادتین]] را در میان [[مردم]] سر داد. [[مشرکان]] با شنیدن صدای او بر سرش ریخته و به شدت او را کتک زدند و [[عباس بن عبدالمطلب]] او را [[نجات]] داد. اما او روز بعد هم آمد و در [[مسجدالحرام]] میان [[مردم]] همین [[شعار]] را تکرار کرد<ref>ر.ک: مطهری مرتضی، داستان راستان جلد دوم، مجموعه آثار، ج ۱۸، ص ۴۲۸.</ref>. پس از آن، [[ابوذر]] از طرف [[پیامبر]]{{صل}} برای [[تبلیغ]] [[اسلام]] به سوی قبیلۀ [[بنیغفار]] فرستاده شد. او از نخستین گروندگان به [[اسلام]] و جزء [[اصحاب صُفّه]] بود. برخی او را چهارمین یا پنجمین فردی میدانند که [[اسلام]] آورد. [[یعقوبی]]، [[اسلام]] او را پس از [[علی بن ابی طالب]]، [[خدیجه]] و زیدبن حارثه دانسته گرچه قول به پذیرش [[اسلام]] او پس از [[ابوبکر]] را نیز ذکر کرده است. [[ابوذر]]، نخستین کسی بود که [[پیامبر]] را به تحیت [[اسلامی]] [[سلام]] گفت<ref>ر.ک: المغازی، ج ۳، ص ۹۴۴ ـ ۹۴۵.</ref>. | ||
*وی پس از پذیرش [[اسلام]] از طرف [[حضرت]] به اخفای [[دین]] و بازگشت به دیار خویش تا هنگام رسیدنِ فرمانِ [[هجرت]]، [[مأمور]] شد اما [[شوق]] او به [[اسلام]] و [[پیامبر]] وی را به اظهار [[عقیده]] در میان [[مشرکان]] و [[اعتراض]] آنان کشاند از این رو مشکلاتی را متحمل شد. او سپس به دیار خویش رفت و پس از [[جنگ]] اُحُد (یا [[خندق]]) به [[مدینه]] آمد و تا پایان حیات [[پیامبر]]{{صل}} با [[حضرت]] بود.<ref>ر.ک: [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۶۶۵.</ref> | *وی پس از پذیرش [[اسلام]] از طرف [[حضرت]] به اخفای [[دین]] و بازگشت به دیار خویش تا هنگام رسیدنِ فرمانِ [[هجرت]]، [[مأمور]] شد اما [[شوق]] او به [[اسلام]] و [[پیامبر]] وی را به اظهار [[عقیده]] در میان [[مشرکان]] و [[اعتراض]] آنان کشاند از این رو مشکلاتی را متحمل شد. او سپس به دیار خویش رفت و پس از [[جنگ]] اُحُد (یا [[خندق]]) به [[مدینه]] آمد و تا پایان حیات [[پیامبر]]{{صل}} با [[حضرت]] بود.<ref>ر.ک: [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۶۶۵.</ref> | ||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
*ابوذر برمبنای پیشبینی [[پیامبر]] از کیفیت [[مرگ]] خویش [[آگاه]] بود. هنگامیکه به احتضار افتاد به همسرش پیشبینی [[پیامبر]] را یادآور شد که پس از [[مرگ]] وی گروهی از [[صالحان]] [[کفن]] و [[دفن]] او را برعهده میگیرند. از اینرو همسر ابوذر پس از [[مرگ]] او کاروانی را که از ربذه میگذشت مطلع کرد و آنها تدفین او را بر عهده گرفتند و او را در ربذه به [[خاک]] سپردند. در برخی از اقوال سردار کاروان را [[مالک اشتر نخعی]] نوشتهاند<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 83- 84.</ref>. | *ابوذر برمبنای پیشبینی [[پیامبر]] از کیفیت [[مرگ]] خویش [[آگاه]] بود. هنگامیکه به احتضار افتاد به همسرش پیشبینی [[پیامبر]] را یادآور شد که پس از [[مرگ]] وی گروهی از [[صالحان]] [[کفن]] و [[دفن]] او را برعهده میگیرند. از اینرو همسر ابوذر پس از [[مرگ]] او کاروانی را که از ربذه میگذشت مطلع کرد و آنها تدفین او را بر عهده گرفتند و او را در ربذه به [[خاک]] سپردند. در برخی از اقوال سردار کاروان را [[مالک اشتر نخعی]] نوشتهاند<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 83- 84.</ref>. | ||
==ابوذر غفاری در گزیده [[دانشنامهٔ امیرالمؤمنین بر پایه قرآن حدیث و تاریخ (کتاب)|دانشنامه امیرالمؤمنین]]== | ==ابوذر غفاری در گزیده [[دانشنامهٔ امیرالمؤمنین بر پایه قرآن حدیث و تاریخ (کتاب)|دانشنامه امیرالمؤمنین]]== | ||
*جندب بن جناده- که به کنیهاش مشهور است-، صدای رسای [[حق]]، فریاد بلندِ [[فضیلت]] و [[عدالت]]، از [[صحابیان]] والا [[مقام]] و از پیشگامان [[ایمان]] و از استوارْ گامان [[صراط مستقیم]] بود. او پیش از [[اسلام]]، موحد بود و از [[ | *جندب بن جناده- که به کنیهاش مشهور است-، صدای رسای [[حق]]، فریاد بلندِ [[فضیلت]] و [[عدالت]]، از [[صحابیان]] والا [[مقام]] و از پیشگامان [[ایمان]] و از استوارْ گامان [[صراط مستقیم]] بود. او پیش از [[اسلام]]، موحد بود و از [[بتپرستی]] تَن زده بود. او از بادیه به [[مکه]] آمد و [[آیین حق]] را با همه وجود پذیرفت و [[آیات الهی]] را نیوشید. | ||
*[[ابو ذر]] را چهارمین و یا پنجمین کسی دانستهاند که [[اسلام]] را پذیرفته و اسلامجویی و حقخواهی و [[باور]] به [[آیین جدید]] را از آغازین روز، آشکارا اظهار کرده بود. او در استوارگامی، [[راستگویی]] و صراحت لهجه بیبدیل بود. [[پیامبر خدا]]، [[کلام]] جاودانه "[[آسمان]] بر کسی سایه نیفکند و [[زمین]]، کسی را بر پشت خود نگرفت که راستگوتر از [[ابو ذر]] باشد"<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۸۵، ح ۵۴۶۱.</ref> را به پاس این ویژگی والای او بیان فرمود. [[ابو ذر]] از معدود کسانی است که در هنگامه دیگرسانیهای پس از [[پیامبر]]{{صل}}، [[حریم]] [[حق]] را پاس داشت و [[جان]] خویش را سپر [[دفاع]] از [[جایگاه]] والای [[ولایت]] [[علی]]{{ع}} ساخت و از سه نفری است که هرگز از آن بزرگوار، جدا نشدند. در والاییها و فضلیتهای [[ابو ذر]] باید از [[نماز]] گزاردن او بر [[پیکر مطهر]] بانوی [[اسلام]]، [[حضرت زهرا]]{{س}} نیز یاد کرد. او از معدود کسانی است که در آن هنگامه آمیخته به [[رنج]] و [[غم]]، بر پیکر [[فاطمه زهرا]]{{س}} [[نماز]] خواندند. خروش او علیه [[بیداد]]، شُهره [[تاریخ]] است. او [[اسراف]]، تبذیر و بخششهای [[ناهنجار]] [[خلیفه سوم]] را برنتابید و علیه آنها خروشید و تحریفهایی را که میخواستند برای پشتوانهسازی این حاتمبخشیها درست کنند، نیارست و بر [[خلیفه]] و توجیهگری کعب الأحبار، [[طعن]] زد و [[خلیفه]]، او، این فریادِ رسای عدالتخواهی را به [[شام]]- که دیاری تازه [[مسلمان]] و ناآشنا به [[فرهنگ]] [[اسلام]] بود- [[تبعید]] کرد. [[معاویه]] نیز که در [[شام]]، چونان شاهان میزیست و [[اعمال]] قیصرگونه انجام میداد و عملًا [[احکام اسلام]] را زیر پا مینهاد، از فریادهای [[ابو ذر]] در [[امان]] نماند و بدینسان به [[عثمان]] نوشت که اگر [[ابو ذر]] در [[شام]] بماند، آن جا را به [[آشوب]] خواهد کشید. [[عثمان]] نیز [[دستور]] داد که [[ابو ذر]] را به [[مدینه]] بازگردانند. چنین کردند، با سختترین و رنجآمیزترین شکل. [[ابو ذر]] به [[مدینه]] آمد. نه شیوه [[عثمان]] دیگرگون شده بود و نه موضع [[ابو ذر]]! پس [[اعتراض]] بود و فریاد کردن، [[حق]] گویی بود و [[افشاگری]]؛ و چون تطمیعها و تهدیدهای دستگاه [[حکومت]]، کارگر نیفتاد، شیوه برخورد [[حکومت]] به گونهای دیگر شد: [[تبعید]] او به [[ربذه]]، بیابان خشک و سوزان، و بخشنامه [[خلیفه]] که هیچ کس [[حق]] ندارد [[ابو ذر]] را بدرقه کند. [[علی]]{{ع}} آن بخشنامه ستمگرانه را برنتابید و با [[فرزندان]] و تنی چند از [[صحابیان]]، [[ابو ذر]] را بدرقه کرد و در جملاتی سنگین، [[مظلومیت]] [[ابو ذر]] را بیان فرمود. دیگران نیز سخن گفتند تا [[مردمان]] بدانند که [[ابو ذر]]، این [[صحابی]] بزرگ را حقگویی و [[ستم]] ستیزیاش به [[ربذه]] میفرستد، نه چیزهای دیگر. [[تبعید]] [[ابو ذر]]، از جمله زمینههای [[شورش]] علیه [[عثمان]] بود. او به [[ربذه]] رفت با دلی شاد از این که از زیر بار [[مسئولیت]] حقگویی، شانه خالی نکرده است و با قلبی آکنده از [[غم]] که تنهایش گذاشتند، و او را از [[مرقد مطهر]] حبیبش [[پیامبر خدا]] جدا ساختند. [[عبدالله بن حواش کعبی]] میگوید: [[ابو ذر]] را در [[ربذه]] دیدم، نشسته در سایه سایبانی، تنهای تنها. گفتم: هان، [[ابو ذر]]! تنهایی؟ گفت: هماره [[امر به معروف و نهی از منکر]]، شعارم بود و حقگویی شیوهام و این همه، [[همراهی]] برایم [[باقی]] نگذاشت. [[ابو ذر]] به سال ۳۲ هجری [[زندگی]] را بدرود گفت و آنچه را که [[پیامبر خدا]] در آینه زمان دیده بود و گفته بود که: "[[خدا]] [[رحمت]] کند [[ابو ذر]] را! تنها [[زندگی]] میکند، تنها [[زندگی]] را بدرود میگوید و در هنگامه [[قیامت]]، تنها برانگیخته میشود"<ref>الإصابة، ج ۷، ص ۱۰۹.</ref>، جامه واقعیت پوشید. گروهی از [[مؤمنان]]، از جمله [[مالک اشتر]]، پس از [[مرگ]] آن [[صحابی]] بزرگ فرا رسیدند و با [[تجلیل]] و [[احترام]]، پیکر نحیف آن حقگوی روزگار را به [[خاک]] سپردند<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۲۳.</ref>. | *[[ابو ذر]] را چهارمین و یا پنجمین کسی دانستهاند که [[اسلام]] را پذیرفته و اسلامجویی و حقخواهی و [[باور]] به [[آیین جدید]] را از آغازین روز، آشکارا اظهار کرده بود. او در استوارگامی، [[راستگویی]] و صراحت لهجه بیبدیل بود. [[پیامبر خدا]]، [[کلام]] جاودانه "[[آسمان]] بر کسی سایه نیفکند و [[زمین]]، کسی را بر پشت خود نگرفت که راستگوتر از [[ابو ذر]] باشد"<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۸۵، ح ۵۴۶۱.</ref> را به پاس این ویژگی والای او بیان فرمود. [[ابو ذر]] از معدود کسانی است که در هنگامه دیگرسانیهای پس از [[پیامبر]]{{صل}}، [[حریم]] [[حق]] را پاس داشت و [[جان]] خویش را سپر [[دفاع]] از [[جایگاه]] والای [[ولایت]] [[علی]]{{ع}} ساخت و از سه نفری است که هرگز از آن بزرگوار، جدا نشدند. در والاییها و فضلیتهای [[ابو ذر]] باید از [[نماز]] گزاردن او بر [[پیکر مطهر]] بانوی [[اسلام]]، [[حضرت زهرا]]{{س}} نیز یاد کرد. او از معدود کسانی است که در آن هنگامه آمیخته به [[رنج]] و [[غم]]، بر پیکر [[فاطمه زهرا]]{{س}} [[نماز]] خواندند. خروش او علیه [[بیداد]]، شُهره [[تاریخ]] است. او [[اسراف]]، تبذیر و بخششهای [[ناهنجار]] [[خلیفه سوم]] را برنتابید و علیه آنها خروشید و تحریفهایی را که میخواستند برای پشتوانهسازی این حاتمبخشیها درست کنند، نیارست و بر [[خلیفه]] و توجیهگری کعب الأحبار، [[طعن]] زد و [[خلیفه]]، او، این فریادِ رسای عدالتخواهی را به [[شام]]- که دیاری تازه [[مسلمان]] و ناآشنا به [[فرهنگ]] [[اسلام]] بود- [[تبعید]] کرد. [[معاویه]] نیز که در [[شام]]، چونان شاهان میزیست و [[اعمال]] قیصرگونه انجام میداد و عملًا [[احکام اسلام]] را زیر پا مینهاد، از فریادهای [[ابو ذر]] در [[امان]] نماند و بدینسان به [[عثمان]] نوشت که اگر [[ابو ذر]] در [[شام]] بماند، آن جا را به [[آشوب]] خواهد کشید. [[عثمان]] نیز [[دستور]] داد که [[ابو ذر]] را به [[مدینه]] بازگردانند. چنین کردند، با سختترین و رنجآمیزترین شکل. [[ابو ذر]] به [[مدینه]] آمد. نه شیوه [[عثمان]] دیگرگون شده بود و نه موضع [[ابو ذر]]! پس [[اعتراض]] بود و فریاد کردن، [[حق]] گویی بود و [[افشاگری]]؛ و چون تطمیعها و تهدیدهای دستگاه [[حکومت]]، کارگر نیفتاد، شیوه برخورد [[حکومت]] به گونهای دیگر شد: [[تبعید]] او به [[ربذه]]، بیابان خشک و سوزان، و بخشنامه [[خلیفه]] که هیچ کس [[حق]] ندارد [[ابو ذر]] را بدرقه کند. [[علی]]{{ع}} آن بخشنامه ستمگرانه را برنتابید و با [[فرزندان]] و تنی چند از [[صحابیان]]، [[ابو ذر]] را بدرقه کرد و در جملاتی سنگین، [[مظلومیت]] [[ابو ذر]] را بیان فرمود. دیگران نیز سخن گفتند تا [[مردمان]] بدانند که [[ابو ذر]]، این [[صحابی]] بزرگ را حقگویی و [[ستم]] ستیزیاش به [[ربذه]] میفرستد، نه چیزهای دیگر. [[تبعید]] [[ابو ذر]]، از جمله زمینههای [[شورش]] علیه [[عثمان]] بود. او به [[ربذه]] رفت با دلی شاد از این که از زیر بار [[مسئولیت]] حقگویی، شانه خالی نکرده است و با قلبی آکنده از [[غم]] که تنهایش گذاشتند، و او را از [[مرقد مطهر]] حبیبش [[پیامبر خدا]] جدا ساختند. [[عبدالله بن حواش کعبی]] میگوید: [[ابو ذر]] را در [[ربذه]] دیدم، نشسته در سایه سایبانی، تنهای تنها. گفتم: هان، [[ابو ذر]]! تنهایی؟ گفت: هماره [[امر به معروف و نهی از منکر]]، شعارم بود و حقگویی شیوهام و این همه، [[همراهی]] برایم [[باقی]] نگذاشت. [[ابو ذر]] به سال ۳۲ هجری [[زندگی]] را بدرود گفت و آنچه را که [[پیامبر خدا]] در آینه زمان دیده بود و گفته بود که: "[[خدا]] [[رحمت]] کند [[ابو ذر]] را! تنها [[زندگی]] میکند، تنها [[زندگی]] را بدرود میگوید و در هنگامه [[قیامت]]، تنها برانگیخته میشود"<ref>الإصابة، ج ۷، ص ۱۰۹.</ref>، جامه واقعیت پوشید. گروهی از [[مؤمنان]]، از جمله [[مالک اشتر]]، پس از [[مرگ]] آن [[صحابی]] بزرگ فرا رسیدند و با [[تجلیل]] و [[احترام]]، پیکر نحیف آن حقگوی روزگار را به [[خاک]] سپردند<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۲۳.</ref>. | ||
نسخهٔ ۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۲۵
نویسنده: آقای پورانزاب
پاسخ تفصیلی
زندگینامۀ ابوذر
زندگینامۀ ابوذر
- ابوذر غفاری از قبیلۀ بنیغفار و نام اصلیاش جُندب بن جناده و مادرش رمله است. نام دیگر ابوذر، بُرَیر است و برخی بریر را لقب وی دانستهاند. براساس روایتی در جاهلیت شبانی میکرد[۱] و با شجاعتی که داشت گاه یک تنه در مقابل کاروانی میایستاد[۲]. او پیش از اسلام، موحد بود و از بتپرستی جدا شده بود. روایات وارد شده در منابع شیعی حاکی از آن است که ابوذر به شکلی شگفت از دعوت پیامبر آگاه شد و به مکه مهاجرت کرد و اسلام آورد و آیین حق را با همۀ وجود پذیرفت و آیات الهی را نوشید[۳]. داستانش چنین است که ابوذر با شنیدن زمزمههایی درباره دعوت پیامبر(ص)، به مکه آمد و در جلسهای کلام رسول خدا(ص) را شنید و با دل و جان ایمان آورد. او در فضای کفر و شرک مکۀ آن روز با صدای بلند شهادتین را در میان مردم سر داد. مشرکان با شنیدن صدای او بر سرش ریخته و به شدت او را کتک زدند و عباس بن عبدالمطلب او را نجات داد. اما او روز بعد هم آمد و در مسجدالحرام میان مردم همین شعار را تکرار کرد[۴]. پس از آن، ابوذر از طرف پیامبر(ص) برای تبلیغ اسلام به سوی قبیلۀ بنیغفار فرستاده شد. او از نخستین گروندگان به اسلام و جزء اصحاب صُفّه بود. برخی او را چهارمین یا پنجمین فردی میدانند که اسلام آورد. یعقوبی، اسلام او را پس از علی بن ابی طالب، خدیجه و زیدبن حارثه دانسته گرچه قول به پذیرش اسلام او پس از ابوبکر را نیز ذکر کرده است. ابوذر، نخستین کسی بود که پیامبر را به تحیت اسلامی سلام گفت[۵].
- وی پس از پذیرش اسلام از طرف حضرت به اخفای دین و بازگشت به دیار خویش تا هنگام رسیدنِ فرمانِ هجرت، مأمور شد اما شوق او به اسلام و پیامبر وی را به اظهار عقیده در میان مشرکان و اعتراض آنان کشاند از این رو مشکلاتی را متحمل شد. او سپس به دیار خویش رفت و پس از جنگ اُحُد (یا خندق) به مدینه آمد و تا پایان حیات پیامبر(ص) با حضرت بود.[۶]
ابوذر در قرآن
- ﴿طَائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ﴾[۷]. ابن عباس در کنار حضرت علی(ع) یاد کرده که مقصود از آیه ابوذر بوده و همچون پیامبر (ص) نزدیک به دو سوم یا نصف یا یک سوم شب را به بیداری و عبادت میگذراندند[۸]. چنانکه نقل شده با نزول آیۀ «کَانُوا قَلِیلًا مِنَ اللَّیْلِ مَا یَهْجَعُونَ»[۹] ابوذر از کسانی بود که برای عبادت خداوند بر خود سخت میگرفت و با تکیه بر عصا و حالِ ایستاده بیشتر شب را به عبادت میپرداخت تا آنکه آیه ﴿قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا﴾[۱۰] نازل شد[۱۱].[۱۲]
- ﴿وَأَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلَى رَبِّهِمْ﴾[۱۳]. میبدی، این آیه را در شأن موالی و فقیران عرب، از جمله ابوذر دانسته که خداوند به پیامبر (ص) میگوید: اینان را که یقین دارند به سوی پروردگارشان محشور میشوند از وحی آگاه کند[۱۴].[۱۵]
- آیات ﴿وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ﴾[۱۶] و ﴿الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الأَلْبَابِ﴾[۱۷] گفته شده دربارۀ سه تن از جمله ابوذر نازل شده که در جاهلیت از بتها دوری جسته، لا إله إلا الله میگفتند. ابن زید بر آن است که خداوند آنان را بدون کتاب و پیامبر هدایت کرد[۱۸].[۱۹]
- ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كَانَ خَيْرًا مَا سَبَقُونَا إِلَيْهِ وَإِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هَذَا إِفْكٌ قَدِيمٌ﴾[۲۰]. قرطبی در ذیل آیه با ذکر وجود اختلاف در سبب نزول آن مینویسد: ابوذر در مکه اسلام آورد و به دنبال او، تیرۀ بنی غفار مسلمان شدند. قریشیان با شنیدن آن گفتند: غفار، هم پیمان ما بودند اگر در آن خیری میبود بر ما پیشی نمیگرفتند و این آیه نازل شد[۲۱].[۲۲]
- ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا﴾[۲۳]. قمی، نزول آیه را درباره ابوذر و چند تن دیگر میداند که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند و خداوند وعده داد که باغهای بهشت را در قیامت، منزل گاه آنان قرار دهد[۲۴].[۲۵] و...[۲۶].
ویژگیهای ابوذر
- ابوذر نزد پیامبر و مسلمانان مقامی والا داشت. صداقت ابوذر در بین عرب ضرب المثل بود[۲۷]. رسول خدا(ص) دربارۀ ابوذر فرمودند: «آسمان بر کسی سایه نیفکند و زمین، کسی را بر پشت خود نگرفت که راستگوتر از ابوذر باشد»[۲۸].[۲۹] زهد و پارسایی ابوذر موجب شد پیامبر وی را به حضرت عیسی تشبیه کند[۳۰]. او در زندگی دنیایی به حداقل ممکن قناعت میکرد و حتی حاضر به پذیرش هدیه نبود[۳۱]. ابوذر، فردی آزاداندیش، رُک و دارای اعتقادات دینی ژرف و عمیق، زاهد و قناعتپیشه بود وی در حقگویی سرآمد بود چنانکه حضرت علی(ع) فرمودند: «امروز هیچ کس جز من و ابوذر نیست که در راه خدا از سرزنش دیگران نهراسد»[۳۲] و این براساس عهدی بود که با پیامبر بسته بود[۳۳]. ابوذر هرگز از بیان حق باز نایستاد و هنگامی که به او گفتند: چرا با اینکه خلیفه تو را از فتوا دادن منع کرده باز چنین میکنی؟ گفت: «به خدا سوگند! اگر خنجر بر حلقم نهید تا یک کلمه از آنچه را از رسول خدا شنیدهام، ترک کنم چنین نخواهم کرد»[۳۴]. پیامبر(ص) او را از آنانی دانسته که بهشت، مشتاق دیدارشان است[۳۵]. روز جنگ تبوک که مسیری طاقتفرسا داشت، شتر لاغر و ضعیف ابوذر از حرکت باز ماند و او مجبور شد پیاده بار خود را بر دوش گرفته و با فاصلهای از سپاه، بر روی ریگهای داغ حرکت کند. تشنگی او را هلاک میکرد. به صخرهای رسید که در میانش قدری آب باران جمع شده بود. ابوذر مشکش را پر کرد و با خود گفت: هرگز نمیآشامم تا دوستم رسول الله(ص) بیاشامد. او با زحمت و سختی فراوان خود را به پیامبر(ص) رساند. رسول خدا(ص) با مشاهده تشنگی و خستگی او به اصحاب دستور داد به او آب دهند، اما ابوذر پاسخ داد: آب همراه دارم، ولی دریغم آمد قبل از رسول الله(ص) از آن بنوشم[۳۶].
- او مورد اعتماد پیامبر بود و به او علاقه داشت و وی را یکی از چهارده رفیق خود میشمرد[۳۷] و حتی او را بر مرکب خود، پشت سرش سوار میکرد[۳۸]، اما با این حال، گویا از طرف حضرتش، مسؤولیتی سیاسی به او واگذار نشد[۳۹]. خود او نیز از آنان که در برخی از ادوار بعدی مقام سیاسی را میپذیرفتند، دوری میگزید از این رو به ابوموسی اشعری که وی را برادر خطاب کرده بود، گفت: «من پیش از آنکه به خدمت در خلافت عثمان درآیی، برادرت بودهام»[۴۰].[۴۱]
- ابوذر در برخی غزوات شرکت کرده از جمله:
- فتح مکه: پرچم بنی غفار را به دست داشت[۴۲].
- جنگ حنین: پرچم دار آنان بود[۴۳] گرچه بعضی او را در این جنگ، جانشین پیامبر در مدینه دانستهاند[۴۴].
- غزوۀ «عمرة القضاء»: امامت جماعت مدینه به جای پیامبر و جانشینی حضرت را برعهده داشت.
- غزوۀ «ذات الرقاع»: امامت جماعت مدینه به جای پیامبر و جانشینی حضرت را برعهده داشت[۴۵].[۴۶]
ابوذر بعد از پیامبر
- ابوذر در زمان رحلت پیامبر در مدینه نبود و چون بازگشت و وضعیت را به گونهای دیگر یافت، گفت: آری به بهره و میوۀ آن دست یافتید و پوسته آن را رها کردید و حال آنکه اگر این کار را در خاندان پیامبرتان قرار میدادید حتی دو تن هم با شما اختلاف نمیکردند. وی سرانجام با اکراه با ابوبکر بیعت کرد[۴۷].[۴۸] با رحلت پیامبر(ص) ابوذر بر امامت علی(ع) پای فشرد و به تعبیر امام صادق(ع) یکی از سه تنی بود که بر فرمان رسول خدا استوار ماند[۴۹] و تا پایان عمر، دیگران را بدان سفارش میکرد[۵۰] به همین جهت، خلافت ابوبکر را انکار کرد[۵۱] و با برخی دیگر از بزرگان صحابه از علی(ع) خواست تا برای گرفتن حق خود به پاخیزد و در برخوردی که با عمر داشت در حقانیت علی خطبهای خواند[۵۲]. خود با افتخار به این استواری در جمعی میگوید: من در روز قیامت از همۀ شما به پیامبر(ص) نزدیکتر خواهم بود؛ زیرا از حضرت شنیدهام که میفرمود: «نزدیکترین شما در قیامت به من، کسی است که از این دنیا به همان صورتی که من او را ترک گفتهام، خارج شود». به خدا سوگند! جز من هیچ یک از شما نیست که به چیزی از دنیا دست نیافته باشد[۵۳].[۵۴] همین رابطه با خاندان پیامبر و علی او را در جمع محدود و خلوت تشییع کنندگان حضرت فاطمه(س) که حتی بسیاری از زنان پیامبر حضور نداشتند، قرار داد[۵۵]. او از معدود کسانی است که در آن هنگامۀ آمیخته به رنج و غم بر پیکر فاطمه زهرا(س) نماز خواند. خروش او علیه بیداد، شُهره تاریخ است[۵۶].
ابوذر در زمان خلفا
- از زندگی ابوذر در زمان خلافت ابوبکر، اطلاعی در دست نیست. در دورۀ عمر یکی از چهار نفری است که در تقسیم دیوان به سبب ارجمندی اش، جزو بدریون قرار گرفت[۵۷] با آنکه در آن جنگ شرکت نداشت. او پس از وفات ابوبکر به شام رفت و در آنجا سکنا گزید[۵۸] و در سال ۱۹ هجری در فتح مصر به وسیلۀ عمروعاص شرکت کرد و گویا بر اقامت در آنجا عزم داشت[۵۹] اما به شام بازگشت و در یکی از جنگهای تابستانی معاویه در نبرد عموریه (۲۳ هجری) حضور یافت[۶۰]. وی در زمان خلافت عثمان همچنان در شام ماند و در فتح قبرس به دست معاویه (۲۷ یا ۲۸ هجری) یکی از اصحاب حاضر در آن بود[۶۱].
- ابوذر در چگونگی مصرف بیت المال، بسیار سخت گیر بود و از مسلمانان و حاکمان میخواست که روش پیامبر را دنبال کنند. اختلاف او با معاویه و خلیفه سوم به چگونگی استفاده آنان از بیت المال ارتباط داشت. ابوذر معتقد بود که آیۀ ۳۴ سوره توبه ﴿وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾[۶۲] به اهل کتاب اختصاص ندارد بلکه تمام کسانی که طلا و نقره ذخیره و پنهان میکنند و در راه خدا انفاق نمیکنند به عذاب الهی تهدید شدهاند. او با استناد به سخنان رسول خدا(ص) میگفت: «مقصود از انفاق در راه خدا، فقط زکات نیست بلکه معنای اعمی دارد که هم شامل زکات و هم هزینههای ضرور جامعه از قبیل جهاد، دفاع و حفظ جانها از نابودی و مانند آن است». با توجه به شرایط آن زمان که عدهای از مسلمانان سخت در مضیقه بودند و ثروت مندان از انفاق در راه خدا سرباز میزدند، میگفت: حاکمان حکومت اسلامی باید جمیع شؤون زندگی مردم را اصلاح کنند و تمام طبقات جامعه باید از بیت المال بهره ببرند لذا به کاخ سازی معاویه در شام اعتراض کرد و آیۀ کنز را برای او خواند ولی این اعتراض موجب هتک حرمت او از طرف معاویه و بازداری مردم از هم نشینی با وی و در نهایت به بهانۀ افساد در جامعه به اخراج خشونت بار او به مدینه منجر شد[۶۳].[۶۴]
- ابوذر در مدینه هم ساکت ننشست و خطاب به عثمان بن عفان گفت: از مردم فقط به این مقدار راضی نباشید که یک دیگر را آزار ندهند بلکه باید آنان را وادارید تا بذل معروف کنند و پرداخت کنندۀ زکات فقط نباید به دادن آن بسنده کند بلکه باید به همسایه و برادران احسان کند و با خویشان پیوند داشته باشد. کعب الاحبار که در آن مجلس حضور داشت در پاسخ ابوذر گفت: کسی که زکات واجب را داده آنچه بر او واجب بوده ادا کرده است و دیگر چیزی برعهده او نیست. ابوذر با عصای خود بر سر او کوفت و گفت: ای یهودی زاده! تو را چه و اظهار اینگونه مطالب[۶۵]، سخنان او صریح یا نزدیک به صریح است که همۀ انفاقها را واجب نمیدانسته. اینکه برخی گفتهاند: ابوذر به اجتهاد خود عمل میکرد و میگفت داراییهای زاید بر مقدار ضرورت باید در راه خدا انفاق شود، درست نیست. ابوذر میگفت: آنچه را میگویم از رسول خدا و یا خلیل خودم شنیدهام[۶۶].[۶۷]
تبعید ابوذر به ربذه
- اعتراض او به عثمان و پافشاری بر حقیقتِ دین داری و پارسایی، موجب تبعیدش به ربذه شد. ربذه محلی بود که آن را هیچ خوش نداشت[۶۸]. این قضیه، بحثهای فراوانی را در تاریخ و کلام اسلامی برانگیخت. برخی درصدد برآمدند تا رفتن به ربذه را به میل ابوذر نشان دهند[۶۹] با این توجیه که او تنهایی را دوست میداشت و فقط برای گریز از اعرابی شدن که پیامبر(ص) آن را بد شمرده بود به مدینه رفت و آمد داشت[۷۰]. ولی عدهای دیگر به استناد دادههای تاریخی[۷۱] رفتن ابوذر به آنجا را جبری و طبق تصمیم عثمان دانستهاند و معتقدند: برخلاف خواست او که مایل بود به مکه، بصره، یا شام برود، به ربذه فرستاده شد و بدین طریق، عمل خشم آلود عثمان با صحابی بزرگ پیامبر(ص) را به نقد میکشند[۷۲].[۷۳] نقل کردهاند هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند عثمان فرمان داد میان مردم جار بزنند که هیچکس نباید با ابوذر سخن بگوید و او را بدرقه کند و به مروان بن حکم فرمان داد که ابوذر را از مدینه بیرون کند. او چنان کرد و مردم از یاری ابوذر خودداری کردند، جز علی بن ابیطالب(ع) و برادرش عقیل و حسن و حسین(ع) و عمار یاسر که این گروه با او بیرون رفتند تا او را بدرقه کنند. امام علی(ع) به او فرمودند: «ای ابوذر! به راستی تو برای خدا به خشم آمدی، پس به او امید دار. اینان از تو بر دنیاشان ترسیدند و تو به خاطر دینت از آنان بیمناکی. اینک دنیایی را که سنگ آن را به سینه میزنند و میترسند که از دستشان بگیری، به آنها بده و خود به سوی خدا رو چه بسیار نیازمندند به ترک ظلم و گناه که از آن نهی میکردی و تو چه بینیازی از دنیا که تو را از آن باز میداشتند و به زودی خواهی دانست که فردا برنده کیست و آنکه بیشتر بدو حسد ورزند کدام است. اگر درهای آسمان و زمین بر بندهای بسته شود، امّا او تقوای الهی پیشه کند، خداوند حتماً برای او راه نجاتی مقرّر فرماید. تنها با خدا انس و الفت گیر و جز از باطل از چیزی نترس. اگر دنیای آنان را میپذیرفتی، تو را دوست میداشتند و اگر از آن سود میجستی، بهرهات میدادند»[۷۴].[۷۵] سپس علی(ع) به همراهان خود گفت: با عموی خویش به درود کنید و به عقیل فرمودند: «با برادر خویش به درود کن».
- ابوذر همراه با خانواده خویش و چند گوسفند و شتر در ربذه ساکن شد. کاروانهای حجاج به دیدار او میرفتند و میخواستند به او کمک کنند، هرچند او کمک از کسی نمیپذیرفت و برای دیدارکنندگان احادیثی از پیامبر(ص) نقل میکرد. ابوذر به نقل حدیث پایبند بود. احادیث بسیاری از او در صحاح سته نقل شده است و شماری از صحابه و تابعین احادیثی را از قول او نقل کردهاند. برخی شمار حدیثهایی را که ابوذر نقل کرده است ۲۸۱ روایت نقل میکنند. علی(ع) در جملاتی سنگین، مظلومیت ابوذر را بیان فرمود. دیگران نیز سخن گفتند تا مردمان بدانند ابوذر را حقگویی و ستم ستیزیاش به ربذه میفرستد، نه چیزهای دیگر. تبعید ابوذر، از جملۀ زمینههای شورش علیه عثمان بود. او به ربذه رفت با دلی شاد از اینکه از زیر بار مسئولیت حقگویی، شانه خالی نکرده است و با قلبی آکنده از غم که تنهایش گذاشتند و او را از مرقد مطهر حبیبش پیامبر خدا جدا ساختند. عبدالله بن حواش کعبی میگوید: ابوذر را در ربذه دیدم، نشسته در سایۀ سایبانی، تنهای تنها. گفتم: هان، ابوذر! تنهایی؟ گفت: همواره امر به معروف و نهی از منکر، شعارم بود و حقگویی شیوهام و اینها همراهی برایم باقی نگذاشت[۷۶].
وفات ابوذر
- ابوذر در سال ۳۲ هجری در تنهایی و سختی در کنار همسر یا تنها دخترش زندگی را به درود گفت و آنچه را که پیامبر خدا در آینه زمان دیده بود و گفته بود که: «خدا رحمت کند ابوذر را! تنها زندگی میکند، تنها زندگی را به درود میگوید و در هنگامۀ قیامت، تنها برانگیخته میشود»[۷۷].[۷۸] جامۀ واقعیت پوشید. گروهی از مؤمنان از جمله مالک اشتر، پس از مرگ آن صحابی بزرگ فرا رسیدند[۷۹] و با تجلیل و احترام، پیکر نحیف آن حقگوی روزگار را به خاک سپردند[۸۰]. از ابوذر نسلی باقی نمانده است[۸۱].
مقدمه
- ابوذر غفاری از قبیله بنیغفار و مادرش رمله است. او از نخستین گروندگان به اسلام و جزء اصحاب صُفّه بود. برخی او را چهارمین یا پنجمین فردی میدانند که اسلام آورد. نام دیگر ابوذر، بُرَیر است و برخی بریر را لقب وی دانستهاند. ابوذر، فردی آزاداندیش، رُک و دارای اعتقادات دینی ژرف و عمیق، زاهد و قناعتپیشه بود. درگیریهای او با عثمان بهدلیل اشتباهات عثمان در حکومت و استفادههای نادرست از بیت المال و همچنین با معاویه مشهور است. بنابر روایت عبدالله بن صامت، برادرزاده ابوذر، او در دوران جاهلیّت نیز بتپرست نبوده و ۳ سال پیش از ملاقات با پیامبر یکتاپرست بوده است. ابوذر بهسبب آنکه قبیلهاش حرمت ماههای حرام را نگاه نمیداشتند، قبیله خود را ترک و به مکّه مهاجرت کرد. وی از دعوت پیامبر (ص) آگاه شد و با وجود آزار و اذیت مشرکان بهدیدار پیامبر آمد و اسلام آورد[۸۲].
- در منابع شیعی، روایت آوردن ابوذر بهگونهای دیگر نقل شده است. این روایات حاکی از آن است که ابوذر بهشکلی شگفت از دعوت پیامبر آگاه شد و به مکه مهاجرت کرد و اسلام آورد. پس از آن، ابوذر از طرف پیامبر (ص) برای تبلیغ اسلام بهسوی قبیله بنیغفار فرستاده شد. ابوذر مورد اعتماد پیامبر بود و در برخی غزوات شرکت کرد. ابوذر پس از رحلت پیامبر و در دوران خلافت ابوبکر جزو کسانی بود که دل با امام علی (ع) داشتند و به ایشان وفادار ماندند. ابوذر در زمان رحلت پیامبر در مدینه نبود و چون بازگشت و وضعیت را بهگونهای دیگر یافت، گفت: آری به بهره و میوه آن دست یافتید و پوسته آن را رها کردید و حال آنکه اگر این کار را در خاندان پیامبرتان قرار میدادید حتی دو تن هم با شما اختلاف نمیکردند. وی سرانجام با اکراه با ابوبکر بیعت کرد[۸۳].
- ابوذر همواره متعرض و منتقد خلیفه سوم، عثمان بن عفان، بود و سیاستهای نادرست او را مورد انتقاد صریح و بیپرده خود قرار میداد، از اینرو خلیفه او را به رَبَذه تبعید کرد. هنگام تبعید او، امام علی (ع) با چند تن از یاران به مشایعت او آمدند. تبعید ابوذر به ربذه یکی از کارهایی است که در آن مورد بر عثمان عیب گرفته شده است. نقل کردهاند هنگامیکه ابوذر را به ربذه تبعید کردند عثمان فرمان داد میان مردم جار بزنند که هیچکس نباید با ابوذر سخن بگوید و او را بدرقه کند و به مروان بن حکم فرمان داد که ابوذر را از مدینه بیرون کند. او چنان کرد و مردم از یاری ابوذر خودداری کردند، جز علی بن ابیطالب (ع) و برادرش عقیل و حسن و حسین (ع) و عمار یاسر که این گروه با او بیرون رفتند تا او را بدرقه کنند. امام علی (ع) به او فرمود: "ای ابوذر! بهراستی تو برای خدا به خشم آمدی، پس به همو امید دار. اینان از تو بر دنیاشان ترسیدند و تو بهخاطر دینت از آنان بیمناکی. اینک دنیایی را که سنگ آنرا به سینه میزنند و میترسند که از دستشان بگیری، بدیشان وابگذار و خود بهسوی خدا رو بگذار. چه بسیار نیازمندند به ترک ظلم و گناه که از آن بازشان میداشتی و تو چه بینیازی از دنیا که تو را از آن بازمیداشتند. و بهزودی خواهی دانست که فردا برنده کیست و آنکه بیشتر بدو رشک برند کدام است. اگر درهای آسمان و زمین بر بندهای بسته شود، امّا او تقوای الهی پیشه کند، خداوند حتماً برای او راه نجاتی مقرّر فرماید. تنها با خدا انس و الفت گیر و جز از باطل از چیزی مهراس. اگر دنیاشان را میپذیرفتی، تو را دوست میداشتند و اگر از آن سود میجستی، بهرهات میدادند[۸۴][۸۵].
- سپس علی (ع) به همراهان خود گفت: با عموی خویش بدرود کنید و به عقیل فرمود: با برادر خویش بدرود کن. ابوذر همراه با خانواده خویش و چند گوسفند و شتر در ربذه ساکن شد. کاروانهای حجاج به دیدار او میرفتند و میخواستند به او کمک کنند، هرچند او کمک از کسی نمیپذیرفت و برای دیدارکنندگان احادیثی از پیامبر نقل (ص) میکرد. ابوذر به نقل حدیث پایبند بود. احادیث بسیاری از او در صحاح سته نقل شده است و شماری از صحابه و تابعین احادیثی را از قول او نقل کردهاند. برخی شمار حدیثهایی را که ابوذر نقل کرده است ۲۸۱ روایت نقل میکنند[۸۶].
- ابوذر برمبنای پیشبینی پیامبر از کیفیت مرگ خویش آگاه بود. هنگامیکه به احتضار افتاد به همسرش پیشبینی پیامبر را یادآور شد که پس از مرگ وی گروهی از صالحان کفن و دفن او را برعهده میگیرند. از اینرو همسر ابوذر پس از مرگ او کاروانی را که از ربذه میگذشت مطلع کرد و آنها تدفین او را بر عهده گرفتند و او را در ربذه به خاک سپردند. در برخی از اقوال سردار کاروان را مالک اشتر نخعی نوشتهاند[۸۷].
ابوذر غفاری در گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین
- جندب بن جناده- که به کنیهاش مشهور است-، صدای رسای حق، فریاد بلندِ فضیلت و عدالت، از صحابیان والا مقام و از پیشگامان ایمان و از استوارْ گامان صراط مستقیم بود. او پیش از اسلام، موحد بود و از بتپرستی تَن زده بود. او از بادیه به مکه آمد و آیین حق را با همه وجود پذیرفت و آیات الهی را نیوشید.
- ابو ذر را چهارمین و یا پنجمین کسی دانستهاند که اسلام را پذیرفته و اسلامجویی و حقخواهی و باور به آیین جدید را از آغازین روز، آشکارا اظهار کرده بود. او در استوارگامی، راستگویی و صراحت لهجه بیبدیل بود. پیامبر خدا، کلام جاودانه "آسمان بر کسی سایه نیفکند و زمین، کسی را بر پشت خود نگرفت که راستگوتر از ابو ذر باشد"[۸۸] را به پاس این ویژگی والای او بیان فرمود. ابو ذر از معدود کسانی است که در هنگامه دیگرسانیهای پس از پیامبر(ص)، حریم حق را پاس داشت و جان خویش را سپر دفاع از جایگاه والای ولایت علی(ع) ساخت و از سه نفری است که هرگز از آن بزرگوار، جدا نشدند. در والاییها و فضلیتهای ابو ذر باید از نماز گزاردن او بر پیکر مطهر بانوی اسلام، حضرت زهرا(س) نیز یاد کرد. او از معدود کسانی است که در آن هنگامه آمیخته به رنج و غم، بر پیکر فاطمه زهرا(س) نماز خواندند. خروش او علیه بیداد، شُهره تاریخ است. او اسراف، تبذیر و بخششهای ناهنجار خلیفه سوم را برنتابید و علیه آنها خروشید و تحریفهایی را که میخواستند برای پشتوانهسازی این حاتمبخشیها درست کنند، نیارست و بر خلیفه و توجیهگری کعب الأحبار، طعن زد و خلیفه، او، این فریادِ رسای عدالتخواهی را به شام- که دیاری تازه مسلمان و ناآشنا به فرهنگ اسلام بود- تبعید کرد. معاویه نیز که در شام، چونان شاهان میزیست و اعمال قیصرگونه انجام میداد و عملًا احکام اسلام را زیر پا مینهاد، از فریادهای ابو ذر در امان نماند و بدینسان به عثمان نوشت که اگر ابو ذر در شام بماند، آن جا را به آشوب خواهد کشید. عثمان نیز دستور داد که ابو ذر را به مدینه بازگردانند. چنین کردند، با سختترین و رنجآمیزترین شکل. ابو ذر به مدینه آمد. نه شیوه عثمان دیگرگون شده بود و نه موضع ابو ذر! پس اعتراض بود و فریاد کردن، حق گویی بود و افشاگری؛ و چون تطمیعها و تهدیدهای دستگاه حکومت، کارگر نیفتاد، شیوه برخورد حکومت به گونهای دیگر شد: تبعید او به ربذه، بیابان خشک و سوزان، و بخشنامه خلیفه که هیچ کس حق ندارد ابو ذر را بدرقه کند. علی(ع) آن بخشنامه ستمگرانه را برنتابید و با فرزندان و تنی چند از صحابیان، ابو ذر را بدرقه کرد و در جملاتی سنگین، مظلومیت ابو ذر را بیان فرمود. دیگران نیز سخن گفتند تا مردمان بدانند که ابو ذر، این صحابی بزرگ را حقگویی و ستم ستیزیاش به ربذه میفرستد، نه چیزهای دیگر. تبعید ابو ذر، از جمله زمینههای شورش علیه عثمان بود. او به ربذه رفت با دلی شاد از این که از زیر بار مسئولیت حقگویی، شانه خالی نکرده است و با قلبی آکنده از غم که تنهایش گذاشتند، و او را از مرقد مطهر حبیبش پیامبر خدا جدا ساختند. عبدالله بن حواش کعبی میگوید: ابو ذر را در ربذه دیدم، نشسته در سایه سایبانی، تنهای تنها. گفتم: هان، ابو ذر! تنهایی؟ گفت: هماره امر به معروف و نهی از منکر، شعارم بود و حقگویی شیوهام و این همه، همراهی برایم باقی نگذاشت. ابو ذر به سال ۳۲ هجری زندگی را بدرود گفت و آنچه را که پیامبر خدا در آینه زمان دیده بود و گفته بود که: "خدا رحمت کند ابو ذر را! تنها زندگی میکند، تنها زندگی را بدرود میگوید و در هنگامه قیامت، تنها برانگیخته میشود"[۸۹]، جامه واقعیت پوشید. گروهی از مؤمنان، از جمله مالک اشتر، پس از مرگ آن صحابی بزرگ فرا رسیدند و با تجلیل و احترام، پیکر نحیف آن حقگوی روزگار را به خاک سپردند[۹۰].
ابوذر غفاری در فرهنگنامه دینی
- یکی از مسلمانان با سابقه و انقلابی و از اصحاب بزرگوار پیامبر خدا(ص) وی از قبیله بنیغِفار، و نام اصلی او جُندب بن جناده بود و نزد پیامبر و مسلمانان مقامی والا داشت. رسول خدا(ص) او را به راستگویی ستود. وی و کسانی همچون سلمان، مقداد و ابوذر از بهترین یاران پیامبر بودند.
- ابوذر در زمان خلیفه دوم به شام رفت و تا روزگار عثمان در آنجا بود و از کسانی بود که از شیوه حکومت معاویه و عثمان و انحرافهای آنان و زندگی تجمّلاتی و حیف و میل بیتالمال انتقاد میکرد. سرانجام او را به "رَبَذه" تبعید کردند. ابوذر در سال ۳۱ هجری در تبعیدگاه ربذه غریبانه جان داد و در همانجا به خاک سپرده شد[۹۱].
پانویس
- ↑ ر.ک: الطبقات، ج ۲، ص ۱۰۲؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۵۵.
- ↑ ر.ک: سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۳۹۶ و ۳۹۷؛ الارشاد، ج ۱، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۳.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۸؛ دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۲.
- ↑ ر.ک: مطهری مرتضی، داستان راستان جلد دوم، مجموعه آثار، ج ۱۸، ص ۴۲۸.
- ↑ ر.ک: المغازی، ج ۳، ص ۹۴۴ ـ ۹۴۵.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۵.
- ↑ «بیگمان پروردگارت میداند که تو و دستهای از کسانی که با تواند نزدیک به دو سوم شب و نیمه آن و یک سوم آن برمیخیزید» سوره مزمل، آیه ۲۰.
- ↑ ر.ک: اسدالغابه، ج ۶، ص ۱۴۸.
- ↑ «آنان اندکی از شب را میخفتند»؛ سورۀ ذاریات، آیۀ ۱۷.
- ↑ «شب را- جز اندکی- بپای خیز» سوره مزمل، آیه ۲.
- ↑ ر.ک: العقدالفرید، ج ۴، ص ۱۴۹.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۹.
- ↑ «و با آن (قرآن) کسانی را که از گرد آورده شدن نزد پروردگارشان میهراسند در حالی که جز او، هیچ سرور و میانجی ندارند، بیم بده باشد که پرهیزگاری ورزند» سوره انعام، آیه ۵۱.
- ↑ ر.ک: سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۳۲۶.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۹.
- ↑ «و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیدهاند و به درگاه خداوند بازگشتهاند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده!» سوره زمر، آیه ۱۷.
- ↑ «کسانی که گفتار را میشنوند آنگاه از بهترین آن پیروی میکنند، آنانند که خداوند راهنماییشان کرده است و آنانند که خردمندند» سوره زمر، آیه ۱۸.
- ↑ ر.ک: سیرۀ ابن هشام، ج ۱، ص ۳۶۹.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۹.
- ↑ «و کافران درباره مؤمنان گفتند: اگر آن (ایمان به قرآن) خیر میبود آنان در آن بر ما پیشی نمیگرفتند و چون با آن (قرآن) رهیاب نشدهاند خواهند گفت که این دروغی دیرین است» سوره احقاف، آیه ۱۱.
- ↑ ر.ک: تاریخ طبری، ج۱، ص ۵۶۵.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۷۰.
- ↑ «آنان که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند باغهای بهشت (سرای) پذیرایی آنهاست» سوره کهف، آیه ۱۰۷.
- ↑ ر.ک: سیرۀ ابن هشام، ج ۲، ص ۴۶۹.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۷۰.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۷۲.
- ↑ ر.ک: العقدالفرید، ج ۲، ص ۲۷۲.
- ↑ «مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَی ذِی لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِی ذَر»؛ المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۸۵، ح ۵۴۶۱.
- ↑ ر.ک: العقدالفرید، ج ۴، ص ۱۴.
- ↑ ر.ک: جامع البیان، مج ۱۱، ج ۲۱، ص ۱۵۵ ـ ۱۵۶.
- ↑ ر.ک: مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۲۸.
- ↑ ر.ک: کشف الاسرار، ج ۹، ص ۲۶۳.
- ↑ ر.ک: الدرالمنثور، ج ۴، ص ۱۳۶.
- ↑ ر.ک: مبهمات القرآن، ج ۱، ص ۵۳۵ ـ ۵۳۶.
- ↑ ر.ک: کشف الاسرار، ج ۴، ص ۱۵۹؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۲۲۳؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۲، ص ۳۹۱.
- ↑ ر.ک: مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۲۷۱.
- ↑ .ر.ک: تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۳۶؛ الاستیعاب، ج ۴، ص ۲۴۰.
- ↑ ر.ک: الاستیعاب، ج ۲، ص ۲۷۰.
- ↑ ر.ک: قاموس الرجال، ج ۵، ص ۴۸۷ و ۴۸۸.
- ↑ ر.ک: انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۹؛ قاموس الرجال، ج ۵، ص ۴۸۸.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۵.
- ↑ ر.ک: انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۸.
- ↑ ر.ک: العقدالفرید، ج ۴، ص ۲۴۰.
- ↑ .ر.ک: انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۸.
- ↑ ر.ک: الفتوح، ج ۲، ص ۵۵۹.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۵.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۸۲ ـ ۸۳.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۵.
- ↑ ر.ک: مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۳۴.
- ↑ ر.ک: مبهمات القرآن، ج ۲، ص ۴۲۳.
- ↑ ر.ک: سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۴۱۷ ـ ۴۱۸.
- ↑ ر.ک: جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۰۴ ـ ۲۰۷؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۶۷۸.
- ↑ ر.ک: کشف الاسرار، ج ۳، ص ۳۲۶.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۵ ـ ۶۶۶.
- ↑ .ر.ک: قرطبی، ج ۱۴، ص ۱۶۷؛ غررالتبیان، ص ۴۲۵.
- ↑ ر.ک: محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۲۳.
- ↑ ر.ک: کشف الاسرار، ج ۶، ص ۲۴۷ ـ ۲۴۸.
- ↑ ر.ک: روض الجنان، ج ۹، ص ۱۰۱.
- ↑ ر.ک: مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۰۲؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۲۸.
- ↑ ر.ک: عیاشی، ج ۲، ص ۶۵؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۹.
- ↑ ر.ک: جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۳۲۳؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۱.
- ↑ «ای مؤمنان! بسیاری از دانشوران دینی (اهل کتاب) و راهبان، داراییهای مردم را به نادرستی میخورند و (مردم را) از راه خداوند باز میدارند؛ (ایشان) و آنان را که زر و سیم را میانبارند و آن را در راه خداوند نمیبخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.
- ↑ ر.ک: مجمع البیان، ج ۲، ص ۸۱۸.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۶ـ۶۶۷.
- ↑ ر.ک: التفسیر الکبیر، ج ۸، ص ۲۳۱؛ جامع البیان، مج ۳، ج ۴، ص ۱۱۸.
- ↑ ر.ک: الصحیح من سیرة النبی، ج ۶، ص ۱۶۷ ـ ۱۶۸.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۷.
- ↑ ر.ک: التبیان، ج ۳، ص ۱۴.
- ↑ ر.ک: مجمع البیان، ج ۲، ص ۴۱۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۹، ص ۳۲.
- ↑ ر.ک: مجمع البیان، ج ۲، ص ۸۸۶؛ ماوردی، ج ۱، ص ۴۳۸.
- ↑ ر.ک: مجمع البیان، ج ۸، ص ۵۲۵.
- ↑ ر.ک: جامع البیان، مج ۱۱، ج ۲۱، ص ۱۵۴؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص۵۷۳.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۷ـ ۶۶۸.
- ↑ «یَا أَبَاذَرٍّ إِنَّکَ غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوکَ عَلَی دُنْیَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَی دِینِکَ فَاتْرُکْ فِی أَیْدِیهِمْ مَا خَافُوکَ عَلَیْهِ وَ اهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَیْهِ فَمَا أَحْوَجَهُمْ إِلَی مَا مَنَعْتَهُمْ وَ مَا أَغْنَاکَ عَمَّا مَنَعُوکَ وَ سَتَعْلَمُ مَنِ الرَّابِحُ غَداً وَ الْأَکْثَرُ [حَسَداً] حُسَّداً وَ لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ کَانَتَا عَلَی عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَی اللَّهَ لَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجاً لَا یُؤْنِسَنَّکَ إِلَّا الْحَقُّ وَ لَا یُوحِشَنَّکَ إِلَّا الْبَاطِلُ فَلَوْ قَبِلْتَ دُنْیَاهُمْ لَأَحَبُّوکَ وَ لَوْ قَرَضْتَ مِنْهَا لَأَمَّنُوک»؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۱۳۰.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۸۳.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۸.
- ↑ ر.ک: الإصابة، ج ۷، ص ۱۰۹.
- ↑ ر.ک: سیره ابن هشام، ج ۳، ص ۹۶؛ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۲۲۲؛ الفتوح، ج ۲، ص ۵۵۹؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۷۱. العقدالفرید، ج ۴، ص ۲۴۰.
- ↑ ر.ک: الطبقات، ج ۳، ص ۱۸۱؛ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۲۲۱؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۱۳.
- ↑ ر.ک: محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۲۳.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۸.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 82.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 82- 83.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۰: «یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّکَ غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوکَ عَلَی دُنْیَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَی دِینِکَ فَاتْرُکْ فِی أَیْدِیهِمْ مَا خَافُوکَ عَلَیْهِ وَ اهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَیْهِ فَمَا أَحْوَجَهُمْ إِلَی مَا مَنَعْتَهُمْ وَ مَا أَغْنَاکَ عَمَّا مَنَعُوکَ وَ سَتَعْلَمُ مَنِ الرَّابِحُ غَداً وَ الْأَکْثَرُ [حَسَداً] حُسَّداً وَ لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ کَانَتَا عَلَی عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَی اللَّهَ لَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجاً لَا یُؤْنِسَنَّکَ إِلَّا الْحَقُّ وَ لَا یُوحِشَنَّکَ إِلَّا الْبَاطِلُ فَلَوْ قَبِلْتَ دُنْیَاهُمْ لَأَحَبُّوکَ وَ لَوْ قَرَضْتَ مِنْهَا لَأَمَّنُوک»
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 83.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 83.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 83- 84.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۸۵، ح ۵۴۶۱.
- ↑ الإصابة، ج ۷، ص ۱۰۹.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۲۳.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۸.