حنیف در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۵۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

معانی حنیف در قرآن

حنیف در قرآن مجید در معنی دین پاک فطری استعمال شده است (سورۀ دوم آیه ۲۹) ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا[۱] و در سوره حج آیه ۳۲ حنفاء در مقابل مشرکین قرار گرفته. به موجب آیه ۷۹ از سوره انعام حضرت ابراهیم گفته است که من روی خود را به جانب آن کسی که آسمان و زمین را ایجاد کرده متوجه ساخته‌ام در حالی که حنیف هستم و در زمره مشرکان نیستم.

بنابر آیه ۶۰ از سوره آل عمران ابراهیم یهودی و نصرانی نبوده بلکه حنیف مسلم بوده است و از جمله مشرکان، به شمار نمی‌رفته است.

به موجب آیه ۱۲۹ از سوره بقره پیغمبر مأمور است که در برابر یهود و نصاری به مردم بگوید که دارای ملت ابراهیم باشند که ابراهیم حنیف بوده و مشرک نبوده است. در سوره انعام آیه ۱۶۲ ﴿مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا[۲] بعد از عبارت ﴿دِينًا قِيَمًا[۳] ذکر شده. ومفاد آیه ۴ از سوره بینة این است که جز به عبادت خدای یگانه مأمور نشده‌اند. باید خدای را پرستش کنند و دین خود را برای او خالص سازند در حالی که حنفاء باشند و نماز بخوانند و زکوة بدهند که آن دین قیم است[۴].

حنیف در نظر لغت شناسان عرب

حنف: به معنی کجی پاست و کسی که پایش کج باشد یا بر پشت پا راه رود او را احنف می‌گویند و «رجل» (پا) را که در عربی مؤنث است به وصف حنفاء موصوف می‌کنند. مانی را به وصف احنف الرجال وصف کرده‌اند زیرا پای او کج بوده است.

یکی از مستشرقین پنداشته که اتصاف مانی به «حنف الرجال» به واسطه آن بوده که پرهیزگار‌ترین مردم به شمار آمده است. به هر حال این صفت هانی ناشی از هر خصوصیتی باشد مورد دقت است. همچنین حنفاء نام درختی و نام کمانی است و سنگ پشت هم حنفاء نامیده می‌شود.

«احنف بن قیس» را بدان جهت احنف می‌گویند که پایش کج بوده است و نام اصلی وی صخر است.

«ابن عرفه» گفته است که حنف به معنی استقامت است و پا کج را از باب تفال به خیر، احنف نامیده‌اند.

ابوعمرو گوید حنیف کسی است که از بدی به نیکی یا از نیکی به بدی میل کند. و ابوعبیده گوید: کسانی که پیش از جاهلیت بر ملت ابراهیم بوده حنیف نامیده می‌شده و در برابر بت پرستان خود را حنفاء و معتقد به ملت ابراهیم می‌پنداشته‌اند چنان که «جران العود» در شعر خود، از عابد متحنف یاد کرده است. «فراء» گفته: حنیف کسی بوده است که ختان می‌کرده و حج به جا می‌آورده و دیگری غسل جنابت را هم از آداب تحنف به شمار آورده است.

«امیة بن ابی الصلت» گفته هر دینی در روز قیامت نزد خدا غیر از دین حنیفه باطل و دروغ است. در حدیث آمده است که پیغمبر فرمود «بُعِثْتُ بِالْحَنِيفِيَّةِ السَّمْحَةُ السَّهْلَةُ» و باز در حدیث آمده «أَحَبُّ الدِّينِ إِلَى الله الْحَنِيفِيَّةُ السَّمْحَةُ» در دو حدیث مذکور مراد از دین حنیف دین مقدس اسلام است.

بنوحنیفة قبیله مسیلمه کذاب بوده‌اند. و بعضی گفته‌اند بنی حنیفه طایفه‌ای از قبیلة ربیعه است. مسعودی گفته است حنیف لغتی است سریانی و بر صابئین اطلاق می‌شده و کیش بت پرستان قدیم پیش از آنکه در آن تغییرات و تصنعات راه یابد حنیف نامیده شده است. مسعودی معتقد است که ایرانیان و رومیان قدیم حنیف بوده‌اند. شهرستانی گوید: حنفاء معتقد به وجود واسطه‌ای بوده‌اند از جنس بشر که از روحانیت، فیض گیرد و به افراد بشر برساند بنا به گفته وی حضرت ابراهیم صاحب ملت حنیف است که در مقابل ستاره پرستان و بت پرستان قولا وعملا قیام کرده است. شهرستانی می‌گوید: همه انبیاء پس از حضرت ابراهیم آئین حنیف داشته‌اند و آئین حنفیت به وسیله حضرت محمد کامل گردیده و آیه ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ[۵] و آیات دیگر اشاره به دین حنیف دارد. یعقوبی گفته است: فلسطینیان که با داوود و شائول جنگ کرده‌اند از حنفاء بوده‌اند.

در سیره ابن هشام مسطور است که «ورقة بن نوفل» و «عثمان بن حویرث» و «عبیدالله بن جحش» و «زید بن عمرو» حنفاء بوده‌اند که بت پرستی را ترک کردند و زید بن عمرو در کوه حراء تحنف می‌کرد.

باز در سیره ابن هشام مسطور است که حضرت رسول برای تحنف به کوه حراء می‌رفت. در همین کتاب اصل تحنف، تحنث مضبوط است که به قاعده ابدال، ثاء بدل به فاء شده است. چنانکه جدث به معنی قبر جذف نیز تلفظ می‌گردد و تحنف و تحنت به موجب نقل ابن هشام به معنی تبرر یعنی انجام اعمال متقیان است. در اشعار شعرای جاهلیت از نماز خواندن متحنفین در تاریکی شب و از زهد و ورع حنفی سخن به میان آمده است، «هرتسفلد» و «دجفیلد» خواسته‌اند تحنف را از لفظ عبرانی «چی‌نسtchinnoth» مشتق سازند. عده‌ای از علماء جدید اصل حنیف را لفظ کنعانی یا آرامی «حنف» که به معنی منکر خدا و دارای عقیده مردود و بت پرست می‌باشد تشخیص داده‌اند.

از مطالعه نظر لغت شناسان معلوم می‌شود که لفظ حنیف دارای تاریخچه‌ای مفصل است نخست در زبان آرامی با زبان قدیمتری این لفظ ابداع شده و برای اشخاصی که مردود عامه بوده‌اند اطلاق گردیده است سپس لفظ با تغییر صوتی به زبان سریانی منتقل شده و بر صابئین یا جماعت مخصوصی از ایشان منطبق گردیده است.

نزدیک به ظهور اسلام، جماعتی بدعت‌ها و خرافات و آثار دیگر شرک را کنار گذاشتند و به گفته خود، ملت ابراهیم را احیاء کردند و خود را حنفاء نامیدند. بعضی از علماء حدس زده‌اند که حنفیت نتیجه انقلابات مذهبی جنوب عربستان بوده و بعدا در تمام عربستان انتشار یافته است.

خلاصه آنکه یک نفر حنیف دارای اندیشه‌هائی غیر از افکار و تصورات عامه مردم هر زمان بوده است. از این روی هم میان مشرکان، حنیف یافت می‌شده و هم میان اهل توحید و در هر حال تقوی و زهد از لوازم این آئین به شمار می‌رفته و شاید ذکر مسلم بعد از حنیف در چند آیه قرآن و همچنین نفی شرک از حضرت ابراهیم برای تمیز حنفای موحد از حنفای مشرک بوده است.

دلیل دیگر بر این مدعی آنکه حنف در زبان عرب به معنی میل است و مانند الفاظ مشابه دیگر از قبیل رغبت و میل دو معنی متضاد دارد.

می‌گویند تحنف الیه یعنی به او میل کرد و تحنف عنه یعنی از او دور شد شاید وقتی مشرکین بر موحدین و موحدین بر مشرکین لفظ حنیف را متقابلا با دو معنی متضاد اطلاق می‌کرده‌اند. اگر این احتمال صحیح باشد تقیید حنیف به مسلم از باب قرینه تعیینیه تواند بود. مختصر آنکه حنیف در اصطلاح قرآن علم برای دین فطری است که حضرت ابراهیم مؤسس آن بوده و همه انبیاء بدان دین متدین بوده‌اند و دین مقدس اسلام دین کامل حنیف است.

محتمل است که تحنف در زمان جاهلیت برای مردم عرب در حکم تصوف بوده باشد و شاید آیین مانی با یکی از فرقه‌های حنفاء رابطه‌ای داشته و محتمل است که حنفاء مأخوذ از ریشه پهلوی هونوی (وعده خوب) پنداشته شود[۶].

پیرو اندیشه یکتاپرستی و برخی آموزه‌ها و آداب ویژه توحیدی، بدون وابستگی به دیانتی خاص

در بیان معنای لغوی این ماده، از موارد مختلفی مانند کژی و انحراف در پا یا تمایل و انحراف از گمراهی به استقامت سخن گفته و حنیف، گرونده به حق دانسته شده است[۷]. مفسران شیعه و اهل سنت معتقدند معنای استقامت و میل در واژه حنیف نهفته است[۸]. در باره ریشه واژه حنیف، آرای متفاوتی هست: بسیاری از نویسندگان مسلمان مانند ابن هشام، آن را از ریشه «ح ـ ن ـ ف» و عربی می‌دانند. وی تحنث و تحنف را هم معنا و به معنای حنیف شدن و از حنفاء قرار گرفتن دانسته است که حرف «ث» گاه در عربی به «ف» تبدیل می‌شود[۹]. مسعودی و ابن عبری آن را سریانی از ریشه «حنیفو» می‌دانند، که به شخصی به نام صابی بن متوشلخ بن ادریس یا صابی بن ماری می‌رسند که در زمان ابراهیم خلیل(ع) می‌زیسته‌اند[۱۰]. برخی از پژوهشگران معاصر معتقدند واژه حنیف در اشعار عربی سال‌های آغازین اسلام بسیار به کار می‌رفته که در بیشتر آنها به معنای «مسلمان» بوده است. در موارد انگشت شماری از اشعار عربی پیش از اسلام نیز به کار رفته که به معنای «مشرک» بوده است[۱۱]. دیگر پژوهشگران مانند دویچ و هرشفلد معتقد شده‌اند که این واژه از ریشه‌ای عبری و به معنای کفرآمیز و ناپاک گرفته شده است. نولدکه آن را سریانی می‌داند و مونتگمری وات هم سریانی بودن این کلمه را احتمال می‌دهد. به دیده برخیدیگر، کلمه حنیف در آرامی (کنعانی) معنای منافق و کافر داشته و مسیحیان نیز آن را به همین معنا به کار می‌بردند. با این حال، از آنجا که واژه حنیف در میان عرب جنوب، به معنای ملحد، منافق و کافر بوده است و مسعودی و ابن عبری نیز آن را به معنای صابئی گرفته‌اند و اهل مکه نیز به پیامبر(ص) و پیروانش صابئی می‌گفتند، این کلمه باید به معنای «خارج شده از آیین بت پرستی» باشد. پیامبر(ص) نیز نخست پشت کنندگان به بت‌پرستی را حنیف می‌خواند و به تدریج معنای نکوهشی آن به مدح بدل شد[۱۲]. بر این اساس، به نظر می‌رسد که این واژه در سیر تحول تاریخ خودش نخست به معنای کافر و رویگردان از آیین پدری و اندکی پیش از ظهور اسلام به معنای یکتاپرست و پس از ظهور اسلام به معنای مسلمان بوده باشد.

خدا حنفیت را ستایش کرده[۱۳] و به حضرت ابراهیم نسبت داده[۱۴] و به پیروی از آن امر کرده است.[۱۵] واژه «حنیف» ۱۰ بار و کلمه «حنفاء» دو مرتبه در قرآن به کار رفته‌اند و در تمام آنها به یکتاپرستی ترغیب و از شرک نهی شده است. در برخی نیز به تفاوت حنیفیت با یهودیت و مسیحیت تصریح شده است: ﴿وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۱۶] در ۸ آیه درباره مذهب ابراهیم (ملة ابراهیم) و در یک آیه آمده است که اهل کتاب هم به حنفیت امر شده بودند: ﴿وَمَا تَفَرَّقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَةُ * وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ[۱۷] واژه‌های حنیف و حنفاء در همه موارد کاربرد قرآنی‌شان از دید نحوی، نقش حالی داشته و به معنای «رویگردان از همه ادیان به دین حق» هستند[۱۸]. بر این اساس، شاید بتوان گفت که آیات قرآنی بر اختصاص حنفیت به ابراهیم دلالتی نداشته، بلکه می‌فهمانند که ابراهیم نیز حنیف بوده و با پیروی از او در زمره حنیفان قرار گیرید. برخی کوشیده‌اند با اشاره به کاربرد واژه «ملة» برای آیین ابراهیم و بیان تفاوت آن با دین و شریعت، به این حقیقت دست یابند که ابراهیم *(ع) واضع دین خاصی نیست و «ملة ابراهیم» آیین یکتاپرستی است[۱۹]. برخی عرب‌های پیش از اسلام، نه به بت‌پرستی گرایش داشتند و نه از دین یهود و مسیح پیروی می‌کردند، بلکه خدای یگانه را می‌پرستیدند و دارای آداب و اندیشه ویژه‌ای بودند[۲۰]؛ همچنین به پیروی از حضرت ابراهیم شهرت داشتند[۲۱]. این گروه را حنفا می‌نامیدند و در قرآن نیز از آنان به این نام یاد شده است و با آنکه به همین سبب، مورد توجه مفسران و راویان اخبار قرار گرفته‌اند، یاد کرد آنان در آثار اسلامی بسیار متفاوت و پیچیده است و در تألیفات غیر اسلامی از آنان یاد نشده و این امر، واژه حنیف را از کلمات مبهمی ساخته است که دستیابی به معنای دقیق و واقعی آن بسیار دشوار می‌نماید[۲۲]. شناخت این واژه، از آنجایی اهمیت دارد که پیامبر اکرم(ص) در روایات فراوانی دین خود را حنیفیت آسان خوانده است[۲۳]. با کاوش در منابع تفسیری و تاریخی می‌توان معانی و مصادیق مختلفی برای واژه حنیف و حنفاء مشاهده کرد. برخی از آنها مانند عمل کننده به سنت‌های ده‌گانه ابراهیم[۲۴]، نام صابئان ابراهیمی برای کسانی که در روم زندگی می‌کرده و خود را پیرو ابراهیم می‌دانسته و صحفی را به او نسبت می‌داده‌اند[۲۵]، صفت برای ابراهیم[۲۶]، نام برای دین ابراهیم[۲۷]، پایداری بر دین ابراهیم[۲۸]، نامی برای پیروان ابراهیم که به دست عمروبن لحی به بت‌پرستی روی آوردند و تنها نام آیین ابراهیمی بر آنان ماند[۲۹] به ابراهیم و آیین وی اشاره دارند. بعضی دیگر به پیروان عقایدی خاص، مانند سنت ختنه[۳۰]، استقبال به خانه خدا[۳۱]، حج خانه خدا[۳۲]، غسل جنابت[۳۳]، خودداری از خوردن شراب و قربانی بت‌ها[۳۴] اشاره دارند. موارد دیگری نیز مانند گرویدن به اسلام از دیگر ادیان[۳۵]، استعداد پذیرش حق و اعتدال در دین[۳۶]، طهارت از معاصی و گناهان[۳۷]، ایمان به پیامبران[۳۸]، پیروی و ثبوت بر دین الهی[۳۹]، دوری از شرک و بازگشت به توحید[۴۰]، تحریم دختران و مادران و خاله‌ها[۴۱]، تسلیم[۴۲]، اخلاص[۴۳]، فطرت[۴۴]، دین سهله و سمحه[۴۵] و اعتدال و میانه روی[۴۶] یاد شده‌اند که بیشتر به صفاتی کلی اشاره دارند؛ یا به برداشت‌های مفهومی و نگاه کلی مفسران به واژه حنیف برمی‌گردند.

گفتنی است که مفسران و راویان اخبار، مجموعه‌ای از این موارد را در تعریف واژه حنیف یا تعیین مصداق حنفا ذکر می‌کنند؛ نیز حنیف در آثار اسلامی مصادیق دیگری داشته است؛ مانند اسم برای اشخاص، به ویژه برخی زنان (حنفاء بنت ابی جهل بن هشام یا بنت حارث)[۴۷]، صفت برای «سبعة املاک»[۴۸]، نام برای «ماء بنی معاویه»[۴۹] و اسم برای «فرس حجر بن معاویه و حذیفة بن بدر»[۵۰]؛ لیکن موارد یاد شده از بحث این مقاله بیرون‌اند.

در آستانه ظهور اسلام، برخی مانند عثمان بن حویرث، ورقه بن نوفل، زیدبن عمرو بن نفیل، عبیدالله بن جحش و ابوقیس بن الاسلت، بت‌پرستی را رها کردند و در پی دین حنیف بودند و آن را دین ابراهیم(ع) می‌دانستند[۵۱] و بعضی قبایل مانند مضری‌ها، هر چند بر شرک و بت‌پرستی بودند، از آنجا که حج خانه خدا را به جا می‌آوردند، به حنفاء شهرت داشتند[۵۲]. مضری‌ها از آن دسته عرب‌هایی بودند که به یکتاپرستی باور داشتند و سپس اندک‌اندک از یکتاپرستی دور شده بودند. آنان جز برخی آداب حنفیت، مانند حج و ختنه، به برخی از شعائر بت‌پرستی ـ نظیر طواف عریان ـ و باور به اثرگذاری بت و بعضی آداب دیگر ـ همچون غسل از آداب صابئان ـ و باور به دهر و انواء از آداب برهمیه نیز اعتقاد داشتند[۵۳]. شاید بر همین اساس بود که پیامبر(ص) فرمود: مضر و ربیعه را سب نکنید؛ زیرا آنان مسلمان؛ یا بر دین ابراهیم بودند[۵۴]. برخی آیات قرآن از حنیف در مقابل شرک و بت‌پرستی یاد کرده‌اند که می‌تواند اشاره‌ای به تصحیح بقایای شرک در میان افراد و گروه‌های منسوب به حقیقت باشد. از منابع تاریخی به دست نمی‌آید که حنفا دارای تشکل خاصی بودند؛ یا از دین خاصی پیروی می‌کردند، بلکه آنان تنها گروهی بودند که بت‌پرستی را حماقت شمرده و از عقاید و آداب ویژه‌ای تبعیت می‌کردند. به سخن دیگر، خواستار اصلاح در جامعه خود بودند[۵۵]. حنفا، نه تنها از آیین بت‌پرستی بیزار بودند، با برخی مظاهر تحریف شده ادیان بزرگ آن زمان ـ یعنی یهودیت و مسیحیت نیز ـ نمی‌توانستند کنار بیایند[۵۶]. برخی از پژوهشگران معتقدند حنیفیت، دیانتی توحیدی بوده است که با اثرپذیری از ادیان یهودیت و مسیحیت بروز یافته بود[۵۷]. به باور بعضی مستشرقان، اسلام فراوان از حنفیت اثر پذیرفته است و پیامبر(ص) نخست می‌کوشید با آمیختن ادیان مسیحیت و یهودیت و برخی آیین‌های اعراب، دینی نو پدید آورد و ساکنان شبه جزیره را متحد سازد؛ اما هنگامی کهدیدش درباره یهودیان تغییر یافت، اعلام داشت که در همان حال که موسی(ع)، پیامبر یهودیان و عیسی(ع) پیامبر مسیحیان است، خود وی و تعلیماتش به پیامبر و آیین کهن‌تری می‌رسند که پذیرفته مسیحیان و یهودیان هم بوده است و آن «ملة ابراهیم» است[۵۸]: ﴿قُلْ إِنَّنِى هَدَىٰنِى رَبِّىٓ إِلَىٰ صِرَٰطٍۢ مُّسْتَقِيمٍۢ دِينًۭا قِيَمًۭا مِّلَّةَ إِبْرَٰهِيمَ حَنِيفًۭا وَمَا كَانَ مِنَ ٱلْمُشْرِكِينَ[۵۹] آنان در تأیید سخن خود به این مسئله اشاره می‌کنند که یادکرد حنفیت، در آیات مدنی یا مکی متأخر بوده است؛ زمانی که پیامبر(ص) می‌کوشیده است استقلال خود را تثبیت کند. این در حالی است که دعوت به پیروی از ابراهیم و بیزاری از یهودیت و مسیحیت در آیات قرآن[۶۰] برخاسته از قوی‌تر بودن جنبه توحیدی آیین ابراهیمی و تحریف دین یهود (به جهت باور به خدا بودن عزیر) و نصارا (به جهت خدا دانستن مسیح) بوده است[۶۱]. ناگفته نماند که دو دین یهودیت و مسیحیت در شبه جزیره بسیار تحریف و با عقاید بت‌پرستانه و اساطیر جاهلی آمیخته شده بودند؛ همچنین از آنجا که برخی عقاید آیین ابراهیمی مورد تأیید اسلام نیز بودند و اعراب با حضرت ابراهیم(ع) آشنایی داشتند، قرآن به تبعیت از او فرا خواند[۶۲] که با این پیروی در زمره حنیفان قرار گیرند. براساس نقش حالی حنیف و حنفاء در قرآن و آرای مفسران و راویان اخبار در مورد حنیفان، می‌توان دریافت که واژه حنیف، وصفی برای ادیان الهی است و به «دین خاص و ارائه شده از سوی یک پیامبر» شناسانده نشده است، بلکه پیروان هر دین آسمانی را که از شرک، بت‌پرستی و خرافات دوری گزینند، می‌توان حنیف شمرد[۶۳].

منابع

پانویس

  1. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.
  2. «و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا راه یابید؛ بگو: (خیر) بلکه ما بر آیین ابراهیم درست‌آیین هستیم و او از مشرکان نبود» سوره بقره، آیه ۱۳۵.
  3. «بگو: بی‌گمان پروردگارم مرا به راهی راست راهنمایی کرده است، به دینی استوار، آیین ابراهیم درست‌آیین و (او) از مشرکان نبود» سوره انعام، آیه ۱۶۱.
  4. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص ۲۹۳-۲۹۴.
  5. «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی می‌شود» سوره کهف، آیه ۱۱۰.
  6. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص۲۹۴-۲۹۷.
  7. العین، ج ۳، ص۲۴۸؛ مفردات، ص۱۳۳؛ لسان العرب، ج ۹، ص۵۷، «حنف».
  8. تفسیر مقاتل، ج ۳، ص۵۰۵؛ التبیان، ج ۱، ص۴۷۹ ـ ۴۸۰؛ مجمع البیان، ج ۱، ص۴۰۲.
  9. السیرة النبویه، ج ۱، ص۲۳۵.
  10. التنبیه و الاشراف، ص۷۹ ـ ۸۰؛ المفصل، ج ۶، ص۴۵۴.
  11. واژه‌های دخیل، ص۱۸۴.
  12. المفصل، ج ۶، ص۴۵۴.
  13. ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا «و بهدین‌تر از آن کس که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهد در حالی که نکوکار باشد و از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کند، کیست؟ و خداوند، ابراهیم را دوست (خود) گرفت» سوره نساء، آیه ۱۲۵.
  14. ﴿مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ «ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی ولی درست‌آیینی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۶۷.
  15. ﴿قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ «بگو خداوند راست فرموده است؛ بنابراین از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کنید و او از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۹۵.
  16. «و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا راه یابید؛ بگو: (خیر) بلکه ما بر آیین ابراهیم درست‌آیین هستیم و او از مشرکان نبود» سوره بقره، آیه ۱۳۵.
  17. «و اهل کتاب پراکنده نشدند مگر از آن پس که برای آنان آن برهان فرا رسید * و فرمانی نیافته بودند جز این که خدا را در حالی که دین خویش را برای او ناب داشته‌اند، با درستی آیین، بپرستند و نماز بر پا دارند و زکات بپردازند و این است آیین پایدار (و استوار)» سوره بینه، آیه ۴-۵.
  18. الکشاف، ج ۴، ص۷۸۲؛ ج ۱، ص۱۹۴؛ نک: اعراب القرآن، ج ۱۵، ص۳۷۸؛ ج ۱، ص۲۷۵.
  19. صحیفه مبین، ش ۲۳، «دین حنیف از دیدگاه قرآن».
  20. التبیان، ج ۷، ص۳۱۲؛ روح‌المعانی، ج ۱، ص۶۲۰؛ بلوغ الارب، ج ۲، ص۱۹۴ ـ ۱۹۶.
  21. غریب القرآن، ص۳۸۸؛ النهایه، ج ۱، ص۴۵۱، «حنف».
  22. خدا و انسان در قرآن، ص۱۴۱؛ واژه‌های دخیل، ص۱۸۲.
  23. الکافی، ج ۵، ص۴۹۴؛ من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص۱۲؛ مسند احمد، ج ۶، ص۱۱۶، ۲۳۳؛ المعجم الکبیر، ج ۱۱، ص۱۸۱.
  24. تفسیر قمی، ج ۱، ص۲۲۲؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص۷؛ ج ۷۳، ص۶۸.
  25. تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص۱۴۷؛ الفهرست، ج ۱، ص۲۴؛ بلوغ الارب، ج ۲، ص۲۲۴.
  26. البدایة والنهایه، ج۱، ص۱۹۴؛ سبل‌الهدی، ج۴،ص۶۶.
  27. جامع‌البیان، ج ۱، ص۷۸۵.
  28. جامع‌البیان، ج۱، ص۷۸۷؛ مجمع‌البیان، ج۱، ص۴۰۲.
  29. المیزان، ج ۱۰، ص۲۸۶؛ ج ۳، ص۲۵۳.
  30. جامع البیان، ج ۱، ص۷۸۶؛ البحر المحیط، ج ۱، ص۵۷۷ ـ ۵۷۸؛ غریب القرآن، ص۳۸۸.
  31. تفسیر ابن ابی‌حاتم، ج ۱، ص۲۴۱ ـ ۲۴۲؛ التبیان، ج ۱، ص۴۸۰.
  32. غریب القرآن، ص۳۸۸؛ تفسیر ثعلبی، ج ۱، ص۲۸۲ ـ ۲۸۳؛ جامع‌البیان، ج ۱، ص۵۶۵، ۷۸۶.
  33. لسان العرب، ج ۹، ص۵۷؛ تاج العروس، ج ۶، ص۷۷، «حنف»؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص۷؛ ج ۷۳، ص۶۸.
  34. تفسیر قرطبی، ج ۴، ص۱۰۹.
  35. التبیان، ج ۱، ص۴۸۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۱۴۴.
  36. التبیان، ج ۱، ص۴۸۰؛ المیزان، ج ۲۰، ص۳۳۹؛ مجمع البحرین، ج ۱، ص۵۸۸.
  37. النهایه، ج ۱، ص۴۱۵؛ مجمع البحرین، ج ۱، ص۵۸۸، «حنف».
  38. تفسیر ابن ابی‌حاتم، ج ۱، ص۲۴۱ ـ ۲۴۲.
  39. مجمع‌البیان، ج ۱، ص۴۰۲؛ التفسیر الکبیر، ج ۳۲، ص۴۷.
  40. تفسیر مقاتل، ج ۲، ص۳۸۳؛ ج ۳، ص۵۰۵؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص۶۱۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۴، ص۱۰۹.
  41. تفسیر صنعانی، ج ۱، ص۶۰؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص۴۱۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۳۲، ص۴۷.
  42. التبیان، ج ۱، ص۴۷۹ ـ ۴۸۰.
  43. جامع‌البیان، ج ۱، ص۷۸۵ ـ ۷۸۸؛ مجمع البیان، ج ۱، ص۴۰۳.
  44. الکافی، ج ۲، ص۱۵؛ تفسیر نسفی، ج ۳، ص۲۷۱ ـ ۲۷۲؛ نورالثقلین، ج ۳، ص۴۹۶؛ ج ۴، ص۱۸۲.
  45. التفسیر الکبیر، ج ۳۲، ص۴۷؛ مجمع البیان، ج ۱، ص۴۰۲.
  46. المیزان، ج ۲۰، ص۳۳۹؛ التحقیق، ج ۲، ص۲۹۴ ـ ۲۹۵، «حنف».
  47. الطبقات، ج ۸، ص۲۶۲؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص۲۲۲.
  48. تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص۱۴۷؛ التنبیه والاشراف، ص۴، ۱۰۶.
  49. معجم‌البلدان، ج ۲، ص۳۱۱؛ لسان العرب، ج ۹، ص۵۸، «حنف».
  50. لسان العرب، ج ۹، ص۵۸.
  51. الطبقات، ج ۴، ص۲۸۳؛ المنمق، ص۱۵۲؛ البدایة و النهایه، ج ۲، ص۴۱۶.
  52. جامع البیان، ج ۱، ص۷۸۶.
  53. المیزان، ج ۱۰، ص۲۸۶ ـ ۲۸۷.
  54. تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص۲۲۶ ـ ۲۲۷.
  55. المفصل، ج ۶، ص۴۵۷ ـ ۴۵۸.
  56. المفصل، ج ۶، ص۴۵۴.
  57. المفصل، ج ۶، ص۴۵۳.
  58. واژه‌های دخیل، ص۱۸۲ ـ ۱۸۳.
  59. «بگو: بی‌گمان پروردگارم مرا به راهی راست راهنمایی کرده است، به دینی استوار، آیین ابراهیم درست‌آیین و (او) از مشرکان نبود» سوره انعام، آیه ۱۶۱.
  60. ﴿وَقَالُوا۟ كُونُوا۟ هُودًا أَوْ نَصَـٰرَىٰ تَهْتَدُوا۟ قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَٰهِـۧمَ حَنِيفًۭا وَمَا كَانَ مِنَ ٱلْمُشْرِكِينَ «و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا راه یابید؛ بگو: (خیر) بلکه ما بر آیین ابراهیم درست‌آیین هستیم و او از مشرکان نبود» سوره بقره، آیه ۱۳۵؛ ﴿مَا كَانَ إِبْرَٰهِيمُ يَهُودِيًّۭا وَلَا نَصْرَانِيًّۭا وَلَـٰكِن كَانَ حَنِيفًۭا مُّسْلِمًۭا وَمَا كَانَ مِنَ ٱلْمُشْرِكِينَ «ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی ولی درست‌آیینی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۶۷.
  61. سیره رسول اللّه‌، ص۷۹؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص۴۰۳.
  62. التبیان، ج ۲، ص۵۳۳ - ۵۳۴.
  63. بارانی، محمد رضا، مقاله «حنیف»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱، ص ۴۲۱.