خلافت پیامبر خاتم در نگاه اهل سنت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۸ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۴۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

جایگاه خلیفه

از نگاه اهل سنت، خلیفه از مقام و منزل قدسی برخوردار نیست و امامت جزء فروع دین قرار گرفته. اما وقتی خلافت و امامت را منصبی خدایی دانستیم، جایگاه آن در علم کلام خواهد بود[۱].

نصب امام یا خلیفه

از نظر اهل سنت، مسأله خلافت دارای اهمیت زیادی نبوده تا پیابر بیان فرماید: برخی نیز گفته‌اند: پیامبر صلاح امت خود را بر مردم واگذارده تا مطابق مقتضیات زمان خود، تصمیم بگیرند. عمق روحیات قبیله گرایی و توطئه‌های دشمنان خارجی، ظهور مدعیان دروغین و... ، نظریه اهمال امر امامت توسط پیامبر را به شدت تضعیف می‌کند. چگونه ممکن است در چنین شرایط حساسی، امر حکومت رها شود؟ تأملی در واقعیت‌های تاریخی روشن می‌کند که شیوه انتخاب، معهود و معمول نبوده و نوعِ به حکومت رسیدن سه خلیفه اول، شاهد این کلام است[۲].

واقعیت خلافت

مطابق نظر اهل سنت، کارکرد خلیفه بیرون از اجرای مقررات دینی نیست؛ اما عدم لحاظ عصمت، راه را برای اشتباهات بسیاری گشود مصلحت اندیشی‌های صحابه، به تدریج باب عدول از سنت دینی پیامبر را باز می‌کرد. بنی امیه که دشمنی آنان با پیامبر سابقه‌ای روشن و طولانی داشت از همان ابتدا در مراکز قدرت، داخل شدند. البته همین گروه از بنی امیه نیز جزو صحابه محسوب می‌شدند. به تدریج حکومت اسلامی به امپراتوری تبدیل شد و دیگر مردم انگیزه و رغبتی برای مراجعه به اهل بیت پیامبر نداشتند[۳].

مبانی مشروعیت نظام سیاسی

مسئله خلافت از دیدگاه اهل سنت، از متن دین بر می‌خیزد و ضرورتی دینی به شمار می‌رود؛ یعنی بر مسلمانان واجب است افراد شایسته را به زعامت سیاسی خود برگزینند و این، تکلیف و وظیفه‌ای شرعی است. پیامبر(ص) جانشینی برای خود تعیین نکرد و لیاقت و عدالت را در این زمینه کافی می‌دانست. شناسایی اهل حل و عقد و شناساندن فرد شایسته به مردم برای بیعت عمومی با او، از دید آنان کافی است[۴].

‌احمد شلبی در این باره می‌نویسد: نزد توده مسلمانان ثابت است که پیامبر(ص) جانشینی برای خود تعیین نکرده و علت این امر روشن است؛ زیرا اگر پیامبر(ص) خلیفه‌ای برای مسلمانان بر می‌گزید، مردم می‌پنداشتند که این کار را به استناد وحی الهی انجام داده و تسلیم آن خلیفه می‌شدند؛ بی‌آنکه مراقب او باشند یا او را مورد مؤاخذه قرار دهند. پیامبر تضمین نمی‌کند که خلیفه بر خطا نرود یا نلغزد... به این دلایل بود که پیامبر مسئله خلافت را رها کرد؛ بی‌آنکه رهنمود روشنی از وی در این باره به جای مانده باشد[۵]. «امت نیز بر این اساس، خلیفه خود را پس از رحلت پیامبر(ص) انتخاب نموده»[۶]. اهل سنت، سه مبنا یا شیوه را برای انعقاد و استقرار خلافت در نظام سیاسی اسلام پذیرفته، و مستند آن را «عمل صحابه» دانسته‌اند که هر یک از آنها، از مبانی و راه‌های مشروعیت انعقاد خلافت به شمار میروند.

اجماع اهل حل و عقد (عمل صحابه)

نقد دلایل اهل سنت بر حجیت اجماع

استخلاف (عملکرد خلیفه دوم)

زور و غلبه (عملکرد برخی از اصحاب و تابعین)

اندیشه سنی زور و غلبه نیز از مبانی مشروعیت نظام سیاسی خلافت است. بر پایه این تفکر، چنانچه فرد یا گروهی با زور و غلبه، قدرت را در جامعه به دست گیرد، پیروی از او مشروع و حکم وی نافذ است. بسیاری از دانشمندان اهل سنت تصریح کرده اند: «امامت و خلافت با زور و استیلا نیز استوار می‌گردد»[۷]. قاضی ابویعلی می‌گوید: آن کسی که با شمشیر و زور بر جامعه اسلامی غلبه یافت و خلیفه گشت و امیرالمؤمنین نامیده شد، برای هر کسی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد جایز و روا نیست که شبی را به روز آورد در حالی که او را امام نداند؛ خواه خلیفه، آدمی جنایتکار باشد و خواه پاک دامن[۸]. فضل الله بن روزبهان می‌نویسد: طریق چهارم از اسباب انعقاد پادشاهی و امامت، شوکت و استیلاست. علما و گفته‌اند که چون امام وفات کند و شخصی متصدی امامت گردد، بی‌بیعتی و بی‌آنکه کسی او را خلیفه ساخته باشد و مردمان را قهر کند به شوکت و لشکر، امامت او منعقد می‌گردد، بی‌بیعتی؛ خواه قریشی باشد، و خواه نه و خواه عرب باشد یا عجم یا ترک، و خواه مستجمع شرایط باشد و خواه فاسق و جاهل... و امام و خلیفه بر او اطلاق توان کرد[۹].

ابویعلی ماوردی می‌گوید: احمد حنبل گفت: «کسی که با شمشیر غلبه کند و بدین شیوه خلیفه و «امیرالمؤمنین» نامیده شود، برای هیچ مؤمنی به خدا و روز قیامت، روا نیست که روز را به شب آورد و او را امام نداند؛ چه نیکو کار باشد و چه فاجر»؛ همچنین احمد حنبل در روایت ابی حرث گفت: «زمانی که کسی بر امام بشورد و خواستار پادشاهی باشد و گروهی از مردم با این، و گروهی دیگر با آن شوند، اقامه نماز جمعه با فرد غالب است». ابن حنبل بر این ادعا چنین استدلال که ابن عمر در حادثه حره با اهل مدینه نماز گزارد و گفت: نحن مع مَن غَلَب؛ «ما با کسی هستیم که غالب شده است»[۱۰]. شربینی می‌نویسد: و راه سوم این است که شخصی که شرایط عمومی خلافت را دارد، پس از مرگ خلیفه با زور و غلبه به امامت استیلا یافته، نظم سیاسی مسلمانان را به عهده گیرد. اما استیلا بر خلیفه‌ای که زنده است، حکمی دوگانه دارد: اگر خلیفه زنده نیز از جمله حاکمانی باشد که با زور و قهر به قدرت رسیده است، در این صورت کسی هم که با غلبه او را ساقط کند، امام مشروع خواهد بود و اگر خلیفه پیشین، حاکمی است که با بیعت اهل حل و عقد به قدرت رسیده است، در این صورت امامت شخص متغلب و زورمدار مشروع نخواهد بود؛ همین طور امامت فاسق و جاهل با وجود شرایط عمومی خلافت، با زور و غلبه منعقد می‌گردد[۱۱].

بنابر تصریحات علمای اهل سنت، مردم به شیوه‌های گوناگونی در تأسیس نظام سیاسی خلافت تأثیر می‌گذارند؛ چنان که حاکمیت خلیفه با فرض پذیرفته نبودنش نزد مردم، مشروعیتی ندارد و حکومتش بر پایه‌هایی لرزان استوار است. به هر روی، همه مردم در خلافت سهم دارند و هیچ کس مجاز نیست صلاحیت مشروعیت بخشی به خلیفه را، از مردم بستاند؛ خلیفه را مردم مستقیم برگزیده باشند یا چگونگی حاکم شدن او را مشروع و رسمی بشناسند. مودودی نیز درباره تأثیر مردم در مشروعیت بخشیدن به نظام خلافت می‌گوید: «اگر این حق مردم نادیده گرفته شود، چنین حکومتی دیگر بر اصل خلافت استوار نیست. بلکه حکومتی استوار بر مبنای ملوکیت (پادشاهی) خواهد بود»[۱۲].

بررسی: آیا مردم حق حکومت و خلافت را تنها به خلیفه داده‌اند یا در انتصاب و انتخاب خلیفه بعد از وی نیز حقی دارند؟ اگر خلافت او با اختیار و انتخاب مردم انعقاد یافته باشد، این مقام را برای خود وی در زمان حیاتش پذیرفته‌اند نه بعد از آن. با فرض پذیرش اینکه آیه ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۱۳]اطاعت مطلق از زمامداران را واجب کرده و در عمل، هیچ شرطی برای زمامدار و حاکم اسلامی بیان نکرده است، باز هم از آیه استفاده نمی‌شود که اولی الامر در همه تصمیم گیری‌ها، حتی در تعیین خلیفه پس از خود، «واجب الاطاعة» باشد. بلکه مقصود آیه، اطاعت از کسی است که حق ولایت برای او ثابت شده باشد و چنین حقی هنگامی پیدا می‌شود که امر آن به وی واگذار شده باشد[۱۴].[۱۵]

حجیت عمل صحابه

در اندیشه اهل سنت، صحابه از مقام مرجعیت و رهبری گروهی برخوردارند و هر یک از آنان، از دیگری مستقل و بی‌نیاز است؛ چنان که احکام و مسائل شرع از هر یک از آنان پذیرفته می‌شود. بخاری می‌گوید: «هر مسلمانی که با رسول خدا(ص) همراه بوده یا ایشان را دیده است، از صحابه حضرت است»[۱۶]. احمد بن حنبل نیز می‌گوید: «اصحاب رسول خدا(ص) تمام کسانی هستند که یک ماه یا یک روز یا یک ساعت، همراه پیامبر بوده یا ایشان را دیده‌اند»![۱۷] علمای اهل سنت آیات[۱۸] و روایات[۱۹] فراوانی را درباره فضائل همه صحابه آورده‌اند و به برخورداری آنان از جایگاه علمی و دینی ویژه‌ای باور دارند[۲۰].

قرطبی می‌نویسد: همه صحابه عادلند[۲۱] و از اولیای الهی و برگزیدگان او و برترین مردم بعد از انبیا و رسل به شمار می‌روند. این نظر، مذهب اهل سنت است و آنچه همه امامان این امت به آن اعتقاد داشته اند[۲۲]. بنابراین، دیدگاه خلفا حکم شرعی است؛ زیرا آنان نخست از اصحابند که خیلفگی آنان است؛ پس مانند آنان عادل‌اند. ابوحنیفه می‌گوید: هرگاه حکمی را در کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) نیابم، به قول صحابه فتوا می‌دهم و اگر دیدگاه صحابه درباره موضوعی مختلف باشد، رأی یکی را از آنان می‌پذیرم و آن دیگر را رها می‌کنم[۲۳]. ابن قیم می‌نویسد: فتوای صحابه نزد امام احمد بن حنبل، یکی از پنج اصل احکام است. بنابراین اگر عمل صحابه با عموم قرآن ناسازگار باشد، بر تخصیص آن دلالت می‌کند و گفته صحابه به منزله عمل اوست. احمد بن حنبل می‌گوید: گفته صحابی به منزله عمل اوست». بنابراین، گفته صحابی عمومات قرآن را تخصیص، و مطلقش را تقیید می‌زند. گویی گفتار صحابه تشریع و وحی آسمانی است که هرگز باطل به آن راه ندارد. گفتار هر صحابی همین جایگاه را داراست. به گمان اهل سنت همه آنان ستارگانی هستند که به هر یک اقتدا کنی، هدایت می‌شوی، ازین رو، مرجعیت همه صحابه نزد اهل سنت، پذیرفته است؛ یعنی هر یک از صحابه بدون استثنا، مرجعی مستقل و منزه از دروغ به شمار می‌رود که گفتارش حق است؛ زیرا از اهل بهشت شمرده می‌شود و هر کس درباره آنان یا یکی از آنان شک کند، زندیق است؛ چنان که نباید با او چیزی خورد یا نوشید یا بر جنازه‌اش نماز خواند. پس از پایان یافتن دوره صحابه، تابعین جای ایشان را می‌گیرند و پس از تابعین، علما و دانشمندان اهل سنت و احزاب ایشان، بر جای تابعین می‌نشینند.[۲۴]

نقد حجیت عمل صحابه

دیدگاه صحابه در بیشتر مسائل دینی یکسان نبود و آنان به مسائل دینی و شرعی آگاهی نداشتند؛ چنان که برخی از آنان به فسق و معصیت دچار و برخی از آنان به کذب متهم بودند و برخی، از مدلسان و بسیاری از اهل کتاب روایت نقل می‌کردند و بسیاری از آنان از علوم سنت و حدیث آگاهی نداشتند. بنابراین حتی بر مبنای اهل سنت، به دلایل زیر نمی‌توان صحابه را منبع و مرجع دینی دانست:

عدم وحدت نظر در مسائل دینی

ابن قیم جوزیه نقل می‌کند: «عبدالله بن مسعود در صد مسئله فقهی با عمر مخالفت کرده است»[۲۵]. ابن حزم اندلسی درباره خلفای راشدین می‌گوید: «خلفای راشدین بعد از پیامبر(ص) اختلاف شدید پیدا کرده‌اند»[۲۶]. محمود ابوریه چند نوع تشهد نماز با الفاظ مختلف، از اصحاب پیامبر(ص) نقل می‌کند[۲۷]؛ مالک بن انس تشهد عمر بن الخطاب، و ابوحنیفه تشهد عبدالله بن مسعود را برگزیده بودند[۲۸]؛ همچنین مالک از گفتن «بسم الله» در نماز نهی کرده است[۲۹]؛ زیرا به نقل «موطأ» از انس بن مالک، ابوبکر، عمر و عثمان در نمازهای خود بسم الله نمی‌گفتند. اما شافعی گفته است که نمازگزار باید بسم الله را بگوید[۳۰]. از ابن عباس نقل کرده‌اند که رسول خدا(ص) در نمازهایش بسم الله می‌گفت[۳۱]. بخاری و مسلم از اختلاف عمر و عبدالله بن مسعود با عمار یاسر و ابوموسی اشعری در مسئله بسیار ساده تیمم، خبر داده اند[۳۲]. از همین روی، ابن قیم جوزیه می‌گوید: «بی‌گمان، صحابه در بیشتر مسائل احکام با یکدیگر اختلاف داشتند»[۳۳]. اگر صحابه مرجع دینی باشند، به کدام یک از آنان باید مراجعه کرد؟[۳۴]

ناآگاهی

ابن حجر عسقلانی درباره ابن عمر، از صحابه پیامبر(ص)، گفته است: «ابن عمر از پیشوایان دین بود»[۳۵]. ابن قیم می‌گوید: «عتبة بن مسلم گفته است: با ابن عمر ۳۴ ماه بودم؛ غالباً وقتی از او سؤال می‌شد، می‌گفت: نمی‌دانم»[۳۶]. همچنین درباره برخی از دیگر صحابه می‌گوید: ابن ابی لیلی گفت: ۱۲۰ نفر را از اصحاب رسول خدا(ص) را دیدم که سؤال را به یکدیگر ارجاع می‌کردند تا به اولی می‌رسید؛ از آنان حدیثی نپرسیدند، مگر اینکه دوست داشتند از یکدیگر روی برگردانده، فرار کنند[۳۷]. ابن حزم اندلسی می‌گوید: برخی از صحابه که به حدیثی برمی‌خوردند، آن را تأویل می‌کردند و از ظاهر آن خارج می‌شدند و برخی از آنها حدیث می‌خواندند و اعتراف می‌کردند که بسیاری از روایات را ندیده‌اند[۳۸]. بنابراین چگونه به رفتار و گفتار همه صحابه، می‌توان استناد کرد و امر دین را از آنان گرفت؟[۳۹]

رفتار نادرست صحابه

برخی از صحابه نادرست رفتار می‌کردند. آیا می‌توان به افرادی مانند مغیرة بن شعبة آلوده به گناه[۴۰] و رشوه خوار[۴۱] یا ولید بن عقبه شراب خوار[۴۲] و فاسق[۴۳] و بسر بن ارطاة[۴۴]، قاتل انسان‌های بی‌گناه و خالد بن ولید زناکار، قاتل مسلمین بی‌گناه[۴۵] و معاویه فاسق[۴۶] و دشمن رسول خدا(ص)[۴۷] و آزاردهنده او[۴۸] که به سب علی(ع) فرمان داد[۴۹] و با این کار رسول الله را سب کرد[۵۰]، اعتماد کرد؟ تفتازانی درباره برخی از صحابه می‌گوید: آنچه بین صحابه از جنگ و نزاع واقع شده، بنا بر نقل تاریخ و روایات صحیح، حکایت از خروج آنها از مسیر حق است و در حد ظلم و فسق رسیده است که ناشی از عقده و دشمنی و حسد و حب دنیا و ریاست و میل به لذات و شهوات است[۵۱].[۵۲]

متهم بودن صحابه به کذب

ابوهریره با اینکه زمان کمی کنار پیامبر(ص) بود، بیش از ۵۳۰۰ حدیث از پیامبر(ص) نقل کرده است. ابی رزین می‌گوید: «ابوهریره به ما گفت: شما می‌گویید که من بر رسول خدا(ص) دروغ می‌بندم»[۵۳]. بر پایه این حدیث، ابوهریره در همان زمان به کذب متهم بوده است[۵۴]. صادق رافعی درباره ابوهریره می‌نویسد: همواره عمر، عثمان، علی(ع) و عایشه احادیث ابو هریره را انکار و او را متهم می‌کرده‌اند و او اولین راوی در اسلام است که متهم شده است و عایشه از همه بیشتر احادیث ابوهریره را انکار کرده است[۵۵].

ابن قتیبه می‌گوید: كان ابوهريرة يقول حدثني خليلي و رأيت خليلي و قال لي خليلي رسول الله؛ فبلغ عليا ذلك فقال له: متى كان النبي خليلك يا أبا هريرة. ابوهریره می‌گفت که خلیل من (پیامبر(ص)) برای من نقل کرد یا خلیلم را دیدم که می‌گفت: «یا خلیلم رسول الله(ص) به من گفت». تا اینکه این خبر به علی(ع) رسید. پس علی(ع) به او گفت: چه وقت پیامبر(ص) خلیل تو بود ای ابوهریره؟ ابن قتیبه می‌گوید: «علی(ع) همواره نسبت به ابوهریره بدبین بود»[۵۶].[۵۷]

تدلیس برخی از صحابه

برخی از صحابه، حدیث پیامبر(ص) را از طریق واسطه شنیده بودند، اما هنگام نقل حدیث، آن واسطه را حذف می‌کردند؛ گویی خود مستقیم حدیث را از زبان رسول الله(ص) شنیده بودند. ابن قتیبة درباره ابوهریره گفته است: و كان مع هذا يقول: قال رسول الله(ص) كذا و إنما سمعه من الثقة عنده فحكاه[۵۸]. ابو هریره می‌گفت: پیامبر(ص) گفته است، اما خودش آن را از پیامبر(ص) نشنیده بود، بلکه از شخصی معتمد نزد خودش شنیده بود. ابن کثیر می‌گوید: «شعبه گفته است که ابوهریره مدلِس بود؛ زیرا از کعب الاحبار و رسول خدا(ص) چیزهایی نقل می‌کرد؛ سپس کلام کعب و رسول خدا(ص) را از یکدیگر متمایز می‌کرد»[۵۹].[۶۰]

حدیث شمردن مطالب اهل کتاب

ابن حجر درباره عبدالله بن عمرو بن العاص می‌گوید: عبدالله بن عمرو بن العاص در شام کتب فراوانی از اهل کتاب به دست آورده بود که آنها را مطالعه می‌کرد و بر پایه آنها حدیث نقل می‌کرد. به همین سبب بسیاری از تابعین از نقل حدیث از او خودداری می‌کردند[۶۱].[۶۲]

منابع

پانویس

  1. ر. ک. امینی، علی رضا؛ جوادی، محسن، معارف اسلامی، ج۲، ص۹۶.
  2. ر. ک. امینی، علی رضا؛ جوادی، محسن، معارف اسلامی، ج۲، ص۹۷.
  3. ر. ک. امینی، علی رضا؛ جوادی، محسن، معارف اسلامی، ج۲، ص۹۸ - ۹۹.
  4. شرح عقائد نسفیه، نجم الدین ابو حفص عمر بن محمد نسفی، به شرح سعد الدین مسعود بن عمر تفتازانی، صص ۱۱۰و۲۱: ... انّ الخلافة في جوهرها منصب سياسي و تنفيذي لتطبيق حدود الشريعة، و حفظ مصالح العباد و محاربة الاعدا، و لا يقع على عاتق هذا المنصب مسئوليته حفظ الدين او تفسير ما غمض من حقايقه، او تبيان حدوده و توضيح معالمه و غير ذلك من الامور المتعلقة بفهم الشريعة و تفهيمها.
  5. المجتمع الاسلامی، شلبی، ص۱۲۵. من الثابت عند الجمهور المسلمين أنّ الرسول لم يعين خلفاً له و علّة ذلك واضحة، فانّ الرسول لو اختار للمسلمين من يخلفه تظنّ القوم انّ هذا الاختيار هو عن وحي من الله و لخضعوا للخليفة دون أن يحاسبوه أو يراقبوه، و الرسول لا يضمن الا يخطي الخليفة او يزل... و لهذه الاسباب ترك الرسول مسألة الخلافة دون يؤثر عنه فيها توجيه واضح.
  6. ر.ک: تاریخ فلسفه در اسلام، محمد شریف، ج۲، ص۱۰۲.
  7. شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۵-۴، ص۲۳۳. الثالث - القهر و استيلاء فاذا مات الامام و تصدى الامامة من يستجمع شرائطها من غير بعيت او استخلاف و قهر الناس بشوكته، انعقدت الخلافة له. و كذا اذا كان فاسقا او جاهلا على الاظهر.
  8. الأحکام السلطانیّة، ص۲۳. و من غلب عليهم بالسيف حتّى صار خليفة و سمي امير المؤمنين، فلا يحل لأحد يؤمن بالله و اليوم الآخر ان يبيت و لا يراء اماما، برا كان او جائرا.
  9. سلوک الملوک، فضل الله روزبهان خنجی، ص۴۷.
  10. الأحکام السلطانیّة، ص۲۴. روي عنه ما دلّ على انها بالقهر و الغلبة و لا تفتقر إلى العقد. فقال في رواية عبدوس ابن مالك العطار: و من غلب عليهم بالسيف حتى صار خليفة و سمي امير المؤمنين فلا يحل لاحد يؤمن بالله و اليوم الآخر أن يبيت و لا يراه اماما برا كان أو فاجرا» و قال أيضاً في رواية ابي الحرث... «تكون الجمعة مع من غلب» و احتج بان ابن عمر صلي باهل المدينة في زمن الحرة و قال: نحن مع من غلب و ما ذكره احمد عن ابن عمر و قوله: نحن مع من غلب. ر.ک: الأحکام السلطانیّة، صص ۲۳و۲۴.
  11. مغنی المحتاج إلی معرفة معانی ألفاظ المنهاج، محمد الخطیب الشربینی، ج۴، ص۱۳۲. و ثالثها، باستيلاء شخص متغلب على الامامة (جامع الشرائط) المعتبرة في الامامة على الملك بقهر و غلبة بعد موت الامام لينتظم شمل المسلمين. اما الاستيلا على الحي فان كان الحي متغلبا انعقدت امامة المتغلب عليه، و ان كان ببيعة لم تنعقد امامة المتغلب عليه (و كذا فاسق و جاهل) تنعقد امامة كل منهما مع وجود بقية الشروط؛ الاستيلاء.
  12. خلافت و ملوکیت، ابوالاعلی مودودی، مترجم خلیل احمد حامدی، ص۲۷.
  13. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  14. مبانی مشروعیت حکومت در اندیشه سیاسی، محمدرضا حاتمی، صص ۱۱۶و۱۱۵.
  15. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص۷۴.
  16. صحیح البخاری، ج۳، ص۱۳۳۵. و من صحب النبي(ص) أو رآه من المسلمين فهو من أصحابه.
  17. أسد الغابة فی معرفة الصحابة، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد الجزری، ج۱، ص۱۲. أصحاب رسول الله(ص) كل من صحبه شهرا أو يوما أو ساعة أو رآه.
  18. ﴿لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ «به راستی خداوند از مؤمنان خشنود شد هنگامی که با تو در زیر آن درخت بیعت می‌کردند پس آنچه در دل داشتند معلوم داشت» سوره فتح، آیه ۱۸؛ ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ «و خداوند از نخستین پیش‌آهنگان مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کرده‌اند خشنود است و آنها نیز از وی خشنودند» سوره توبه، آیه ۱۰۰؛ ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ «ای پیامبر! تو را خداوند و مؤمنان پیرو تو، بس» سوره انفال، آیه ۶۴.
  19. الإحکام فی أصول الأحکام، أبو الحسن علی بن محمد الأمدی، ج۱، ص۳۰۸. «أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ بِأَيِّهِمُ اقْتَدَيْتُمُ اهْتَدَيْتُمْ‌».
  20. أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۱، ص۳. كلهم عدول لا يتطرق إليهم الجرح؛ الإصابة فی تمییز الصحابة، ج۱، ص۱۷-۱۸. اتفق أهل السنة على أن الجميع عدول؛ الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، یوسف بن عبدالله بن محمد إبن عبد البر، ج۱، ص۸. ثبتت عدالة جميعهم، لإجماع أهل الحق من المسلمين و هم أهل السنة و الجماعة؛ المستصفی فی علم الأصول، محمد بن محمد أبو حامد الغزالی، ص۱۳۰. إن عدالتهم معلومة بتعديل الله عز و جل إياهم و ثنائه عليهم في كتابه، فهو معتقدنا فيهم.
  21. تدریب الراوی، سیوطی، ج۲، ص۲۱۵-۲۱۶.
  22. الجامع لأحکام القرآن، ج۱، ص۲۹۹. فالصحابة كلهم عدول أولياء الله تعالى و أصفياؤه و خيرته من خلقه بعد أنبيائه و رسله. هذا مذهب أهل السنة و الذي عليه الجماعة من أئمة هذه الأمة.
  23. المستصفی فی علم الأصول، محمد بن محمد أبو حامد الغزالی، ص۱۳۵-۱۳۶.
  24. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص۷۸.
  25. إعلام الموقعین عن رب العالمین، محمد بن أبی بکر أیوب (معروف به ابن قیم الجوزیة) الزرعی الدمشقی، ج۱، ص۴۹.
  26. الإحکام فی أصول الأحکام، ج۶، ص۸۰۵، و وجدنا الخلفاء الراشدين بعده(ص) قد اختلفوا اختلافا شديدا.
  27. أضواء علی السنة المحمدیة، محمود ابوریه، ص۸۵.
  28. بدایة المجتهد، ابن رشد، ج۱، ص۱۰۶.
  29. بدایة المجتهد، ابن رشد، ج۱، ص۱۰۲؛ موطأ الإمام مالک، مالک بن أنس ابو عبدالله الأصبحی، ج۱ ص۸۱.
  30. بدایة المجتهد، ج۱، ص۱۰۲.
  31. الأم، محمد بن إدریس ابو عبدالله الشافعی، ج۱، ص۱۲۹.
  32. صحیح البخاری، ج۱، صص ۸۷و۹۰؛ صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج ابوالحسین القشیری النیسابوری، ج۱، ص۱۹۳.
  33. اعلام الموقعین، ابن قیم جوزیة، ج۱، ص۴۹. و قد تنازع الصحابة في كثير من مسائل الأحكام.
  34. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص۸۰.
  35. الاصابة فی تمیز الصحابة، ج۴، ص۱۶۰. كان بن عمر من ائمة الدين.
  36. إعلام الموقعین، ج۴، ص۲۱۸. قال عتبة بن مسلم: صحبت ابن عمر أربعة و ثلاثين شهرا، فكان كثيرا ما يسأل فيقول: لا أدري.
  37. إعلام الموقعین، ج۴، ص۲۱۸. و قال ابن أبي ليلى: أدركت مائة و عشرين من الأنصار من أصحاب رسول الله(ص) يسأل أحدهم عن المسألة، فيردها هذا إلى هذا، و هذا إلى هذا، حتى ترجع إلى الأول، و ما منهم من أحد يحدث بحديث، أو يسأل عن شيء، إلا ود أخاه كفاه.
  38. المحلی، علی بن أحمد بن سعید أبو محمد إبن حزم الظاهری، ج۶، ص۸۰۵. و وجدنا الصاحب من الصحابة رضي الله عنهم يبلغه الحديث فيتأول فيه تأويلا يخرجه به عن ظاهره، و وجدناهم رضي الله عنهم يقرون و يعترفون بأنهم لم يبلغهم كثير من السنن.
  39. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص۸۱.
  40. صحیح البخاری، ج۳، ص۱۵۰. باب شهادة القاذف. برای اطلاع بیشتر ر.ک: المستدرک علی الصحیحین، حاکم، ج۳، ص۴۴۸؛ الشرح الکبیر ابن قدامة، ج۱۰، ص۲۳۴؛ تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۶۸؛ الاصابه، ج۶، ص۱۵۷، رقم ۸۱۹۱؛ اسد الغابة، ج۲، ص۲۱۵؛ السنن الکبری، البیهقی، ج۸، ص۲۳۴؛ المعجم الکبیر، ج۷، ص۳۱۱؛ فتح الباری، العسقلانی، ج۵، ص۱۸۷؛ سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۳، ص۲۷؛ البدایة و النهایة، ج۷، ص۹۴.
  41. اسد الغابة، ج۴، ص۴۰۷؛ الاصابه، ج۶، ص۱۵۷، رقم ۸۱۹۷؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۶۰، صص ۱۸، ۴۰؛ ج۶۵، ص۷۰.
  42. صحیح البخاری، ج۴، ص۲۴۴؛ صحیح مسلم، ج۵، ص۱۲۶؛ سنن ابی داوود، ج۱، ص۶۰۶؛ الاصابة، ج۶، ص۴۸۲، ش: ۹۱۶۷: قصة صلاته بالناس الصبح أربعا و هو سكران، مشهورة مخرجه و همچنین ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۱۱، ص۱۲۶: از بن عبد البر نقل کند که: خبر صلاته بهم و هو سكران و قوله: أزيدكم؟ بعد أن صلي الصبح أربعا مشهور من حديث الثقات.
  43. ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۵۳؛ لا خلاف بين أهل العلم بتأويل القرآن فيما علمت أن قوله (إن جاءكم فاسق بنبأ) نزلت في الوليد. ابن کثیر، تفسیر، ج۴، ص۲۲۳: ذكر كثير من المفسرين ان هذه الآية نزلت في الوليد ابن عقبة.
  44. تهذیب التهذیب عسقلانی، ج۱، ص۳۸۱؛ الاصابة، ج۱، ص۴۲۲.
  45. الاصابة، ج۵، ص۵۶۱؛ البدایة و النهایة، ج۶، ص۳۵۴.
  46. مسند، ج۵، رقم ۲۲۹۹۱: دخلت أنا و أبي على معاوية، فأجلسنا على الفرش، ثم أتينا بالطعام فأكلنا، ثم أتينا بالشراب، فشرب معاوية ثم ناول أبي، ثم قال: ما شربته منذ حرمه رسول الله(ص)...؛ نور الدین الهیثمی در مجمع الزوائد ج۵، ص۴۲ می‌گوید: رجال این داستان رجال صحیحند و شعیب الارنووط در تحقیقش بر مسند احمد (ج ۵، رقم ۲۲۹۹۱) می‌گوید: اسناده قوی.
  47. سنن الترمذی، ج۵، ص۳۶۰: «أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ». ر.ک: سنن ابن ماجه، ج۱، ص۵۲؛ مسند، ج۲، ص۴۴۲؛ المستدرک، حاکم، ج۳، ص۱۴۹.
  48. المستدرک، ج۳، ص۱۲۲: «مَنْ آذَى عَلِيّاً فَقَدْ آذَانِي‌» و حاکم می‌گوید: این روایت صحیح است. الألبانی در سلسلة الاحادیث الصحیحة، رقم ۲۲۹۵ می‌گوید: «صحیح است». التاریخ الکبیر، ج۶، ص۳۰۶؛ مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۸۳.
  49. منهاج السنة، ابن تیمیة، ج۵، ص۴۲: أما حديث سعد لما أمره معاوية بالسب فأبى فقال ما منعك أن تسب علي بن أبي طالب فقال ثلاث قالهن رسول الله(ص) فلن أسبه لأن يكون لي واحدة منهن أحب إلى من حمر النعم الحديث، فهذا حديث صحيح رواه مسلم في صحيحه.
  50. مسند احمد، ج۶، ص۳۲۳. «مَنْ سَبَ عَلِيّاً فَقَدْ سَبَّنِي‌». مجمع الزوائد، الهیثمی، ج۹، ص۱۳۰. او بعد از نقل حدیث از مسند احمد می‌گوید: رجاله رجال الصحيح غير أبي عبدا... الحدني و هو ثقة و بعد از نقل حدیث از طبرانی می‌گوید: رواه الطبراني في الثلاثة و أبو يعلي و رجال الطبراني رجال الصحيح غير أبي عبد الله و هو ثقة. و روى الطبراني بعده باسناد رجاله ثقات إلى أم سلمة عن النبي(ص) قال مثله؛ المستدرک، حاکم، ج۳، ص۱۲۱؛ حاکم می‌گوید: حدیث صحیح است. شعیب الارنووط در تحقیق کتاب مسند احمد ج۶، رقم ۲۶۷۹۱، می‌گوید: اسناده صحیح.
  51. شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۵، ص۳۱۰. إن ما وقع بين الصحابة من المحاربات و المشاجرات على الوجه المسطور في كتب التواريخ، و المذكور على ألسنة الثقات، يدل بظاهره على أن بعضهم قد حاد عن طريق الحق، و بلغ حد الظلم و الفسق، و كان الباعث له الحقد و العناد، و الحسد و اللداد، و طلب الملك و الرئاسة و الميل إلى اللذات و الشهوات.
  52. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص۸۲.
  53. صحیح مسلم، ج۶، ص۱۵۳.
  54. صحیح مسلم، ج۲، ص۷۶.
  55. أداب العرب، مصطفی صادق الرافعی، ج۱، ص۲۸۲. ... كان عمر و عثمان و علي و عائشة ينكرون عليه و يتهمونه، و هو أول راوية اتهم في الإسلام، و كانت عائشة أشدهم إنكارا علیه.
  56. تأویل مختلف الحدیث، ابومحمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبة الدینوری، ص۴۱. و كان - علي - سيء الرأي فيه.
  57. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص۸۴.
  58. تأویل مختلف الحدیث، ص۴۱.
  59. البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۱۷. قال يزيد بن هارون: سمعت شعبة يقول: أبو هريرة كان يدلس، أي يروي ما سمعه من كعب و ما سمعه من رسول الله و لا يميز هذا من هذا.
  60. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص۸۴.
  61. فتح الباری شرح صحیح البخاری، احمد بن علی بن حجر ابوالفضل العسقلانی الشافعی، ج۱، ص۱۸۴. إنه قد ظفر في الشام بحمل جمل من كتب أهل الكتاب، فكان ينظر فيها و يحدث منها، فتجنب الأخذ عنه لذلك كثير من أئمة التابعين.
  62. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص۸۵.