ضرورت وجود امام
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ضرورت وجود امام (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
ضرورت وجود امام یا وجوب وجود امام یکی از معانی ضرورت امامت است.
دلایل عقلی ضرورت وجود امام
- ضرورت وجود امام به معنای علّت وجود یا علت فاعلی امام و امامت است و شامل موارد ذیل میشود:
- وجوب عدل؛
- وجوب دفع فساد؛
- وجوب تأمین منافع ملزمه؛
- وجوب دفع اختلاف در جامعه؛
- وجوب رسیدن جامعه به کمال؛
- وجوب حفظ نظام جامعه.
مقدمه
- امامیه همواره از این نظریه دفاع میکردهاند که میبایست در میان جامعه انسانی امام که حافظ دین خداوند و حجت خدا در زمین است، پیوسته وجود داشته باشد و در هیچ حال زمین از حجت خالی نخواهد بود. به عنوان یک متن مهم بازمانده از نیمه اول سده ۳ ق باید از کتاب"العلل " فضل بن شاذان نام برد که به روشنی از ضرورت وجود امام(ع) بحث کرده است [۱].
- برخی از دلیلهای مطرح شده از سوی او در وجوب امامت، ضرورتهای اجتماعی وجود امام(ع) را منعکس میکند و با بررسی ساختار جوامع بشری و ضرورت وجود قانون، وجود امام(ع) را الزامی میداند. البته فضل بن شاذان بر وجوب عقلی تعیین امام(ع) از سوی خداوند تکیه میکند و بی آنکه سخنی از انگاره "اختیار" در بحث امامت و انکار آن داشته باشد، از انتصاب الهی و تلویحاً از نظریه نص دفاع میکند [۲].
- او همچنین از امامت به عنوان رهبری و سیادت جامعه سیاسی سخن به میان آورده است. بعدها نیز امامیه از امامت به عنوان "ریاست عامه مطلقه بر امور دین و دنیا" یاد کردهاند [۳]. در حقیقت امامیه با وجود اینکه به ختم نبوت پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) معتقدند، بر این باورند که حفظ و استمرار شریعت و دین خداوند جز از طریق وجود مستمر "حجّت " امکان پذیر نیست. در تداوم این سنت، ابن قبه از ضرورت وجود حجت در زمین تا برپایی قیامت و ضرورت وجود نص الهی بر امام تأکید میکند و معتقد است که امام باید مصون از اشتباه بوده، و عالم و عادل باشد و مردمان را آنچه نمیدانند، بیاموزاند و به حق حکم کند و گفتارش عاری از خطا و اختلاف و پریشانی باشد. او همچنین از ضرورت عقلی نص الهی به امام(ع) از سوی خداوند و نفی اختیار بحث کرده است. وی بر نیاز به وجود نص از این طریق استدلال میکند که تعیین معصوم، بر انسانها ممکن نیست، زیرا ظاهر آدمیان نمیتواند روشن کننده عصمت آنان باشد و تنها خداوند بر عصمت بندگانش آگاه است [۴][۵].
- ابو سهل نوبختی در کتاب"التنبیه " که حدود سال ۲۹۰ ق آن را به انجام رسانده، بر لزوم وجود امام منصوص و عالم بر کتاب و سنت که واجب الطاعه است و در کتاب خدا و سنت دچار فراموشی و اشتباه و خطا نمیشود، به عنوان آموزه امامیه تأکید کرده است. او بر وجوب عقلی نص از سوی پیامبر اکرم(ص) بر جانشین خود و امام مؤمنان استدلال میکند[۶]. ابو سهل نوبختی تصریح میکند که شخص امام، حجت خداوند تلقی میشود و به واسطه وجود اوست که شرایع خداوند زنده و پایدار میماند و در غیر این صورت اگر امام و حجت در زمین نباشد، شریعت خداوند تعطیل و ساقط میشود[۷][۸].
- در منظومه دینی شیخ مفید و مکتب کلامی او، بحث ضرورت وجود امام از جایگاه ویژه ای برخوردار است و از این رو، نیازمند مطالعه و بررسی است: از دیدگاه شیخ مفید، امامان "قائم مقام " پیامبران در تنفیذ احکام و برپا داشتن حدود الهی و پاسداری از شرایع و تربیت بشرند [۹]. از این رو، شیخ مفید تأکید بیشتری به نقش امام در جامعه مؤمنان به عنوان ریاست اجتماع دینی دارد؛ از اینجا بود که متکلمان امامی در این دوره در تداوم اندیشه فضل بن شاذان، ضرورت وجود امام را از طریق قاعده لطف تبیین کردند و اصول امامت را از این راه مورد باز اندیشی قرار دادند. در این دیدگاه وجود "تکلیف " عقلاً ضرورت وجود امام را توضیح میدهد و تعیین امام را از سوی خداوند واجب میسازد. در جایگاهی که شیخ مفید و شاگردانش برای امام به عنوان ریاست جامعه مؤمنان قائلند، وجود امام برای مصالح دینی مؤمنان پیش بینی شده، و بدین سبب، با ثبوت "تکلیف "، بر خداوند واجب است که بر مبنای لطف عمل کند و امام را که وجودش برای وجود تکلیف ضروری است، تعیین نماید. در این تفسیر از وجود امام، امام صرفاً یک مفسر قرآن و سنت نبوی نیست، بلکه به عنوان رئیس جامعه مؤمنان، کسی است که دارای نفاذ امر و نهی است و طاعتش مفروض است و از این رو، ریاست او، ریاست مطلقه به حساب میآید. صرف وجود چنین کسی در هنگامی که از وجوب تکلیف و ثبوت آن سخن گفته میشود، برای مؤمنان امری واجب است، چه، مقتضای لطف باری تعالی است. بر این اساس، تصرف امام در امت، لطف است و مصلحت دینی آنان را در بر دارد. متکلمان در استدلال به قاعده لطف، افزون بر ثبوت تکلیف عقلی، ارتفاع عصمت را نیز شرط کردهاند، به این معنا که هنگامی میتوان بر وجود امام به عنوان لطف تأکید کرد که مکلفان از عصمت برخوردار نباشند و از این رو، برای انجام دادن واجب و امتناع از قبیح، به وجود رئیس نیازمند باشند. طبعاً برای چنین رئیسی عصمت ضروری است، چه، مقتضای درونمایه قاعده لطف است و از آنجا که تنها خداوند کاشف از عصمت امام است، امت را به انتخاب کردن امام راهی نیست و بنابراین، نمیتوان برپایه استدلال به وجود امامت به عنوان ریاست الهی جامعه مؤمنان، برای "اختیار" جامعه مؤمنان، شأنی در انتخاب امام مفروض دانست، زیرا جدا از لطف و نص، کشف عصمت امام نیز از سوی مردم امکان ناپذیر است. بر این اساس، طبق قاعده لطف که متکلمان امامی بر مبنای آن منظومه امامت را در دورههای شیخ مفید و شاگردانش تنظیم کردند، با ثبوت عدم عصمت در یک شخص، نمیتوان از انتخاب او از سوی مردم و دینی بودن ریاست مطلقه وی و نیز ابتنای آن بر مصالح دینی مؤمنان سخن گفت، زیرا برطبق این قاعده، به صرف وجود مصالح دینی در ریاست امام، وجود و تعیین و عصمت او ضرورت مییابد و بر خدا واجب میشود که از باب لطف او را تعیین نماید[۱۰][۱۱].
یادسپاری
- برای اطلاع از ضرورت امامت به معنای علّت مشروعیت امام یا امامت به مدخل ضرورت تعیین امام یا وجوب تعیین امام مراجعه شود.
فلسفه وجود امام در درسهایی از عقاید اسلامی
- ممکن است این پرسش مطرح شود که فلسفه وجودی امام، بهره بردن مردم و جامعه از نور وجود او در ابعاد مختلف است؛ یعنی امام باید از جهات مختلف زعامت را عهدهدار شود؛ زعامت سیاسی و تشکیل حکومت الهی و اجرای احکام اسلامی، زعامت مذهبی و مرجعیّت و پاسخگویی به پرسشهای مذهبی، زعامت قضایی و فصل خصومت و... و تأمین هیچ یک از این اهداف با نبودن امام بین مردم و در پس پرده غیبت بودن ممکن نیست. پس فلسفه وجودی امام چیست؟
- در پاسخ باید گفت: صحیح است که در دوران غیبت مردم از برخی برکات وجودی امام محروماند و چنانکه گذشت علّت این محرومیّت نیز خود آنها قابل هستند؛ امّا معنای این سخن آن نیست که هیچ فایدهای برای امام در دوران غیبت قابل تصوّر نیست، بلکه فواید فراوان دیگری در این دوره برای وجود امام است که در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود.
- قبل از ذکر مواردی از فواید وجود امام در دوران غیبت، تذکّر این مقدّمه ضروری است: اصولاً امام به عنوان واسطه فیض الهی به مردم، وجودش ضروری است و اگر نباشد، موجودی روی زمین نخواهد ماند.
- کافی از امام صادق(ع) نقل کرده است که امام در پاسخ راوی پرسید: آیا زمین بدون امام میماند؟ فرمود: "اگر زمین بدون امام باشد، فرو میرود و نظمش در هم میریزد و از بین میرود"[۱۲]؛ بنابراین، وجود امام بر زمین ضروری است و هر چند غایب باشد، چنانچه بدون وجود امام، حجّت خداوند بر مردم تمام نیست و لطف الهی اقتضا میکند که امام بین مردم باشد؛ هر چند او را بنا به مصالحی نشناسند. کافی از امام صادق(ع) نقل کرده است: "خداوند برتر و بزرگتر از آن است که زمین را بدون امام عادل واگذارد"[۱۳].
- مرحوم خواجه نصیر طوسی به سه نکته در عبارتی کوتاه اشاره کرده و میفرماید: "وجود امام لطف است و تصرّفش در امور لطف دیگری"[۱۴]؛یعنی هر چند تصرّف امام در امور مردم و بر عهده گرفتن حکومت و ولایت بر مردم لطف است، امّا لطف وجود امام اعمّ از این است و نکته سوّم اینکه علّت عدم بهره بردن از لطف تصرّف امام از خود ما است. با توجّه به مقدّمه فوق اکنون به برخی از بهرههایی که اهل زمین از فیض وجود امام میبرند اشاره میشود:
- ۱. غیبت امام ملازم با عدم تصرّف در امور به طور مطلق نیست[۱۵]؛ یعنی این گونه نیست که در دوران غیبت امام هیچ تصرّفی در امور جامعه نداشته باشد، بلکه او هنگام لزوم ولایت الهی را اعمال میکند.
- امام عصر(ع) همچون خورشیدی پشت ابر است، که گرچه اهل زمین از برخی برکات آن محروماند و از اشعه طلایی آن استفاده نمیکنند و از فوایدی که در نور مستقیم خورشید وجود دارد بیبهرهاند، امّا به هر حال از نور و حرارت و بسیاری از فواید خورشید بهره میبرند. اصلاّ اگر خورشید نباشد زندگی بر زمین ممکن نیست؛ اما اگر باشد و در پشت ابر، زندگی ممکن است. این مطلب در یکی از توقیعات امام زمان(ع) این چنین آمده است: "امّا وجه بهره بردن از وجود من در دوران غیبت همانند بهره بردن از خورشید هنگامی است که ابر آن را از چشمها غایب میکند و به تحقیق من امان اهل زمین هستم چنانکه ستارگان امان اهل آسمان هستند، پس در پرسش را درباره آنچه برایتان فایده ندارد، ببندید (پرسش بیفایده نکنید) و برای دانستن آنچه از طرف شما کفایت شده است خود را به رنج نیفکنید و زیاد برای تعجیل در فرج دعا کنید که فرج شما در آن است"[۱۶]. در ضمن از این نقل آنچه قبلاً گفته شد، مبنی بر اینکه زمین بدون امام ممکن نیست روشن میشود و اینکه امنیّت و آرامش اهل زمین به سبب وجود امام است که اگر نبود زمین فرو میرفت و نظم آن درهم شد، چنانکه ستارگان در آسمان چنین نقشی دارند، همچنین محرومیّت مردم از برخی برکات وجود امام و...[۱۷].
- ۲. گرچه عموم مردم به امام دسترسی ندارند، امّا خواص و برخی انسانهای وارسته و شایسته دسترسی دارند. بندگان صالح الهی فقهای نامدار عند اللّزوم به محضر حضرت شرفیاب میشوند و بهرههای لازم را از وجود مقدّس او میبرند و این بهرهها و فیوضات را به عموم مردم منتقل میکنند، پس در واقع عموم مردم از وجود حضرت بهره میبرند.
- چنانّکه حضرت خود یا برخی از یاران شایسته او به امر امام به داد درماندگان میرسند و بندگانی که از همه جا مأیوس شدهاند به سبب حضرت نجات مییابند. درباره ماجرای کسانی که توسّط حضرت مهدی(ع) راهنمایی شده و از گرفتاری و مرگ نجات یافتهاند کتابها نوشته شده است که البته این گوشهای از حقیقت است.
- از سوی دیگر حضرات علما و فقهای بزرگ را به طرق مختلف راهنمایی میفرمایند و آنها را تحت ارشاد قرار میدهند؛ مثلاً از طریق نامه یا به محضر حضرت بار یافتن، مطالب لازم را به آنان گوشزد میفرمایند[۱۸].
- در فرازی از یکی از نامههای حضرت به شیخ مفید مرقوم فرموده است: "ما در مراعات شما اهمال نمیکنیم و یاد شما را فراموش نمیکنیم"[۱۹]. نمونه علمایی که به خدمت رسیده و از محضر مبارک او بهره برده و مسایل علمی خود را حل کردهاند، بسیار فراوان است؛ مانند شرفیابی مرحوم مقدس اردبیلی، مرحوم محمد تقی مجلسی و...[۲۰].
- ٣. لازم نیست امام شخصاً متولی امور شود و کارها را مستقیماً اداره کند، بلکه این امر میتواند در دوران غیبت صغری توسّط نواب خاص و در دوران غیبت کبری توسّط نواب عام حضرت انجام شود. آنچه باید در ارتباط با مردم انجام میشد، همگی توسّط نواب خاص حضرت در دوران غیبت صغری تحت اشراف خاصّ آن حضرت انجام میشد.
- نواب خاص حضرت چهار نفر بودند:
- اوّلین نفر، عثمان بن سعید عمری سمان که شغل سمانّی (روغنفروشی) را پوششی برای پنهان کردن فعالیّتهای سیاسی مذهبی خود قرار داده بود. او از وکلای حضرت عسکری و از افراد مورد اعتماد بود. وی در سال ۲۶۶ فوت کرد.
- دوّم، محمد بن عثمان بن سعید عمری که پس از پدرش عهدهدار این مسئولیّت شد. امام زمان(ع) در توقیعی ضمن تسلیت و تعزیت فوت عثمان بن سعید به فرزندش محمد بن عثمان مرقوم میفرماید: "... از کمال سعادت او (پدرت) این است که خدای عزّ و جل فرزندی همچون تو را روزی او کرده است که بعد از او جانشین او و قائم مقامش باشی"[۲۱]. محمد بن عثمان تا سال ۳۰۵ - که در قید حیات بود- این مسئولیّت را بر عهده داشت. امام(ع) در توقیعی دربارهاش میفرماید: «وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ عَنْ أَبِيهِ مِنْ قَبْلُ فَإِنَّهُ ثِقَتِي وَ كِتَابُهُ كِتَابِي»[۲۲]؛
- سوّمین نایب خاصّ، ابوالقاسم حسین بن روح است. او از شخصیّتهای بزرگ علمی و از افراد مورد اعتماد محمد بن عثمان بود که تا سال ۳۲۶ نیابت امام زمان(ع) را به عهده داشت[۲۳]. مرحوم صدوق در کتاب کمال الدین نقل کرده است: هنگامی که مرگ ابا جعفر محمد بن عثمان فرا رسید گفت: من مأمور شدهام که به ابوالقاسم حسین بن روح وصیّت کنم (او را جانشین خود قرار دهم)[۲۴].
- چهارم، علی بن محمد سمری بود. حسین بن روح در پایان عمر خود به امر حضرت مهدی(ع) علی بن محمد سمری را به عنوان جانشین خود معرّفی کرد و او آخرین نایب امام بود و تا سال ۳۲۹ (یعنی سال مرگ خود) حدود سه سال نیابت خاصّه حضرت را بر عهده داشت. در این سال توقیعی از امام زمان(ع) و به این مضمون به دستش رسید: «بسم الله الرحمن الرحيم يَا عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ السَّمُرِيَّ أَعْظَمَ اللَّهُ أَجْرَ إِخْوَانِكَ فِيكَ فَإِنَّكَ مَيِّتٌ مَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ سِتَّةِ أَيَّامٍ فَاجْمَعْ أَمْرَكَ وَ لَا تُوصِ إِلَى أَحَدٍ يَقُومُ مَقَامَكَ بَعْدَ وَفَاتِكَ فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَيْبَةُ الثَّانِيَةُ فَلَا ظُهُورَ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ذَلِكَ بَعْدَ طُولِ الْأَمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً وَ سَيَأْتِي شِيعَتِي مَنْ يَدَّعِي الْمُشَاهَدَةَ أَلَا فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيَانِيِّ وَ الصَّيْحَةِ فَهُوَ كَاذِبٌ مُفْتَرٍ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ»[۲۵].
- در این توقیع شریف چند نکته قابل توجه است:
- خبر غیبی فوت نایب چهارم در فاصله شش روز.
- دستور حضرت که کسی را به جانشینی خود تعیین نکند.
- شروع غیبت دوم (غیبت کبری).
- ظهور حضرت به اذن خدای تعالی بعد از مدّتی بس طولانی و سنگدل شدن مردم و پر شدن زمین از جور.
- به زودی افرادی ادّعایی خواهند کرد که حضرت را دیدهاند.
- هر کس ادّعای مشاهده کند قبل از خروج سفیانی و صیحه آسمانی (دو مورد از علائم ظهور) دروغگو خواهد بود؛ البته باید توجّه کرد مراد از مشاهده در اینجا یا کسی است که ادّعای مشاهده همیشگی و نیابت خاصّه داشته باشد یا مسئله مشاهده حضرت را وسیلهای برای انحراف و منافع نامشروع خود قرار داده باشد، نه اینکه مشاهده حضرت مهدی(ع) محال باشد.
- نقش نیابت حضرت در دوره غیبت کبری توسّط فقهای جامع الشّرایط انجام میشود. آنان حجّت امام بر مردماند؛ چنانکه امام حجتّ خدا بر آنها است. خود حضرت در قسمتی از یکی از توقیعات شریف مرقوم فرمودهاند: «... وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ»[۲۶].
- ۴. نکته دیگری که در زمینه فایده امام در دوران غیبت میتوان گفت این است که علم ما در این زمینه بسیار محدود است؛ به همین دلیل اطلاع نداریم که فلسفه این کار چیست و فواید امام در پس پرده غیبت کدام است؟ و آنچه گفته شد قسمتی از برکات وجود امام بود. روشن است عدم علم و آگاهی ما دلیل بر عدم فایده نیست[۲۷].
- در حدیثی از امام صادق(ع) میخوانیم: "و هرگاه دانستیم که خدای عزّ و جلّ حکیم است، تصدیق میکنیم که تمام افعالش از روی حکمت است هر چند وجه آن آشکار نباشد"[۲۸].
- از جمله حکمتها و فواید دیگری که میتوان برای دوران غیبت ذکر کرد این است که امتحان مؤمن در این دوره سختتر و در نتیجه ثمربخشتر خواهد بود؛ به همین دلیل مراحلی از کمال را که مؤمنان در این دوره سخت میتوانند طی کنند بسیار برتر از سایر ادوار است. در قسمتی از حدیثی طولانی از پیامبر(ص) که در وصیّت حضرت به امیرالمؤمنین(ع) آمده است میفرماید: "و بدان ای علی! شگفتانگیزترین مردم از نظر ایمان و عظیمترین آنها از نظر یقین گروهی هستند که در آخر الزمان زندگی میکنند، پیامبر را ملاقات نکردهاند و حجّتشان در پس پرده است؛ ولی به یک سیاهی بر سفیدی ایمان آوردهاند (یعنی نه پیامبر خود را مشاهده کردهاند و نه امام را و تنها نام آنها را که بر کاغذ نوشته شده است دیدهاند در عین حال به آنها ایمان آوردهاند، پس ایمان و یقین این قوم بسیار ارزشمند و بزرگ است)"[۲۹][۳۰].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ فضل بن شاذان، العلل، ص ۱۰۰-۱۰۱.
- ↑ برای پیشینه اعتقاد به وجوب نص، در میان هشام بن حکم و شاگردانش، نک: سید مرتضی، الذخیره، به کوشش احمد حسینی، ص۴۶۳-۴۶۴؛ ابن ندیم، الفهرست، ۲۲۵.
- ↑ نک: سید مرتضی، علی، «الحدود و الحقائق»، به کوشش محمد تقی دانش پژوه، ضمن الذکری الالفیه للشیخ الطوسی، ص۷۳۴؛ شیخ طوسی، «رساله فی الاعتقادات»، به کوشش محمدعلی روضاتی، ضمن ج ۳ یادنامه شیخ طوسی، ص۷۲۹؛ علامه حلی، حسن، کشف الفوائد، ص۷۷.
- ↑ نک: «مسأله»، بندهای ۱-۲، «النقض»، بندهای ۴، ۱۳؛ برای نظر مثبت فضل بن شاذان در باب عصمت، نک: سید مرتضی، الفصول المختاره، ص۱۲۰، به نقل از مناظرات فضل.
- ↑ انصاری، حسن، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.
- ↑ التنبیه، ص ۹۴، ۹۶-۹۷.
- ↑ التنبیه، ص ۹۵.
- ↑ انصاری، حسن، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.
- ↑ نک: شیخ مفید، اوائل المقالات، به کوشش واعظ چرندابی، ص۷۴.
- ↑ (نک: شیخ مفید، اوائل المقالات، به کوشش واعظ چرندابی، ص۴۶؛ سید مرتضی، الذخیره، به کوشش احمد حسینی، ص۴۰۹ بب؛ شیخ طوسی، الغیبه، ۳- ۱۵
- ↑ انصاری، حسن، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.
- ↑ اصول کافی، باب ان الارض لا تخلوا من حجة، ج۱۰؛ ر.ک: حدیثهای ۸-۱۳.
- ↑ اصول کافی، باب ان الارض لا تخلوا من حجة، حدیث ۶؛ ر.ک: اصول کافی، باب ان الارض لا تخلوا من حجة، باب احادیث: ۱-۸.
- ↑ ... وجوده لطف و تصرّفه آخر و عدمه منا؛ کشف المراد، ص۳۶۲.
- ↑ محاضرات در الهیات، سبحانی، ص۵۶۹.
- ↑ کمال الدین، ص۴۴۱، باب ۴۵، توقیع ۴.
- ↑ ر.ک: کمال الدین، باب ۲۱، ج۲۲.
- ↑ ر.ک: دو توقیع حضرت به شیخ مفید؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۲۳ - ۳۲۴.
- ↑ طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۲۳ - ۳۲۴.
- ↑ منتهی الآمال، ج۲، ص۵۱۹ – ۵۵۶؛ النجم الثاقب، ص۳۳۴.
- ↑ کمال الدین، باب ۴۵، توقیع شماره ۴۱.
- ↑ توقیع شماره ۴.
- ↑ توقیعات شماره ۲۸، ۳۱ و ۳۴.
- ↑ همان، ج۳۳.
- ↑ کمال الدین، ج۲، باب ۴۵، ج۴۴، ص۴۶۷.
- ↑ کمال الدین، ج۲، توقیع شماره ۴.
- ↑ ر.ک: کمال الدین، باب ۴۴، ج۱۱، ص۴۳۷.
- ↑ «... وَ مَتَى عَلِمْنَا أَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَكِيمٌ صَدَّقْنَا بِأَنَّ أَفْعَالَهُ كُلَّهَا حِكْمَةٌ وَ إِنْ كَانَ وَجْهُهَا غَيْرَ مُنْكَشِفٍ»؛ کمال الدین، باب ۴۴، ج۱۱، ص۴۳۷.
- ↑ «... يَا عَلِيُّ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَعْجَبَ النَّاسِ إِيمَاناً وَ أَعْظَمَهُمْ يَقِيناً قَوْمٌ يَكُونُونَ فِي آخِرِ الزَّمَانِ لَمْ يَلْحَقُوا النَّبِيَّ وَ حَجَبَتْهُمُ الْحُجَّةُ فَآمَنُوا بِسَوَادٍ عَلَى بَيَاضٍ»؛ کمال الدین، باب ۲۵، ج۸، ص۲۷۳.
- ↑ محمدی، رضا، امامشناسی، ص:۱۶۹-۱۷۶.