حکمت در اخلاق اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۴۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
این مدخل از زیرشاخه‌های بحث حکمت است. "حکمت" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل حکمت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

حکمت چیست؟

  • حکمت در لغت و اصطلاح به معانی مختلفی به کار آمده است.

حکمت در لغت

  • حکمت در لغت از ریشه حکم و حکم به معنی بازداشتن است[۱]؛ ولی باز داشتنی که در راستای صلاح و جلوگیری از فساد باشد[۲]. هنگامی که می‌گویی درباره او چنین حکم کردم، به این معنی است که او را از خلاف آن کار بازداشته‌ای[۳].
  • حاکم را از آن جهت حاکم می‌گویند که ستمکاران را از ستم باز می‌دارد[۴]. دهنه مرکب را حکمه می‌گویند؛ چون حیوان را رام می‌کند و از سرکشی بازمی‌دارد[۵]. حکمت به معنی دانش و معرفت است که صاحبش را از کارهای سفیهانه و جاهلانه باز می‌دارد[۶][۷].

حکمت در اصطلاح

  • حکمت در اصطلاحات مختلفی به کار گرفته شده است. تلاش می‌کنیم مهم‌ترین اصطلاحات واژه حکمت را بررسی کنیم.

حکمت در اصطلاح معقول

  • در این اصلاح حکمت عبارت است از معرفت حقایق موجودات، چنان که هستند[۸]. این تعریف با عبارت‌های مختلفی افاده شده است. راغب نوشته است: جرجانی نوشته است: "حکمت عبارت است از دریافت حق با علم و عقل[۹].
  • جرجانی نوشته است: "علم به حقایق اشیا به قدر طاقت بشری است"
  • و افزوده است که: "بر این مبنا حکمت یکی از علوم نظری غیر آلی است[۱۰].
  • از این سخن استفاده می‌شود که منظور از حکمت در این اصطلاح، همان دانشی است که امروزه فلسفه نام دارد. اطلاق واژه حکمت بر این دانش خاص بی‌ارتباط با اطلاق آن بر مجموعه دانش‌های مدون بشری نیست؛ چرا که پیش از پیدایش این اصطلاح، همه دانش با عنوان حکمت شناخته می‌شد و حکمت را به دو قسم نظری و عملی تقسیم می‌کردند.
  • حکمت نظری عبارت از معرفت موجوداتی است که تحقق آنها در اختیار انسان نیست و سه شاخه ریاضیات، طبیعیات و فلسفه (الاهیات) را شامل می‌شود. حکمت عملی عبارت از معرفت موجوداتی است که با اراده و اختیار بشر به وجود می‌آیند. منظور از این دسته موجودات، اعمال و صفت‌های انسانی است. مجموعه دانش‌هایی که عهده‌دار شناسایی و تعریف این قبیل موجودات است، شامل سه شاخه اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن می‌شود[۱۱]؛ بنابراین، به نظر می‌رسد فلسفه را از آن جهت حکمت گفته‌اند که در نظر ایشان مهم‌ترین شاخه حکمت در اصطلاح گذشته بوده است[۱۲].

حکمت در اصطلاح اخلاق

  1. شناخت اخلاق و سجایای نفس و سیاست‌های خانوادگی و مدنی؛
  2. خلقی نفسانی

حکمت در کاربرد دینی


نیاز انسان به حکمت

فراگیری حکمت

جایگاه حکمت در بین فضیلت‌های اخلاقی

آثار حکمت

  • حکمت یک از سجایای محوری نفس انسان است، کسی که به این فضیلت آراسته شود، به تبع آن، صفت‌ها و سجایای نیک دیگری نیز پیدا می‌کند. علمای اخلاق برای حکمت شش شاخه شناسایی کرده‌اند:
  1. ذكاء: در لغت به معنی تیزهوشی است[۶۵] و در اصطلاح، اخلاق عبارت است از نیرویی که باعث می‌شود انسان به سرعت از مقدمات استدلال به نتیجه برسد[۶۶].
  2. ذکر یا تذکر: آن است که هرگاه بخواهد چیزی را به یاد آورد، به سهولت و آسانی به یاد می‌آورد [۶۷]. ذکر حد وسط فراموش‌کاری و عنایت و توجه بیش از حد به موضوع‌ها است[۶۸].
  3. سرعت فهم: به این معنی که حرکت از ملزومات به لوازم برای نفس ملکه باشد، تا برای فهم یک چیز نیازمند مکث فراوان نباشد[۶۹]. این فضیلت، حد وسط کند فهمی و فهم خیال گونه است که با سرعت فراوان صورت خیالی مسئله را می‌گیرد، بدون آنکه به درستی فهمیده باشد[۷۰].
  4. تعقل: به این معنی که در بحث و جست وجو از هر حقیقتی به اندازۀ شایسته دقت کند[۷۱]. تعقل حد وسط بين غرق شدن در یک موضوع و کم دقتی است[۷۲].
  5. صفای دهن: آن است که نفس بتواند بدون هیچ تشویش و اضطرابی، به نتیجه مطلوب دست پیدا کند[۷۳].
  6. سهولت تعلم: آن است که نفس چنان آماده فکر باشد که بدون دخالت وسوسه و خاطره‌های متفرقه به مطلوب خود توجه کند[۷۴][۷۵].

موانع حکمت

موانع فکری حکمت

  • در این گفتار به برخی از موانع فکری حکمت اشاره می‌کنیم.
  1. کفر: کفر مهم‌ترین مانع فکری و اعتقادی حکمت است. ایمان به خدا منشأ رشد و هدایت انسان است. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ[۸۰]. و در حدیثی از رسول خدا(ص) آمده است: "خداوند حکمت را به عنوان نور اسلام قرار داده است[۸۱]. از عیسی(ع) نیز روایت است: حکمت، روشنایی هر قلبی است[۸۲]. حکمت، نور است و کفر تاریکی و اجتماع نور و ظلمت ممکن نیست. حکمت، نور اسلام است و اسلام در برابر کفر است. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۸۳].
  2. تعصب: یکی دیگر از موانع فکری حکمت، تعصب است. تعصب به این معنی است که انسان بدون توجه به حق و باطل بر یک مطلب پافشاری کند. تعصب، انصاف و حق جویی را در قلب می‌کشد و جور و ستم را جایگزین می‌کند. تعصب قوه فه و ادراک را خاموش می‌کند. به همین دلیل امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) نقل می‌فرماید: "هرکس به اندازه یک دانه خردل تعصب در دل داشته باشد، خداوند در روز قیامت او را با اعراب جاهلی محشور می‌کند"[۸۴].
  3. تقلید: یکی از موانع حکمت، تقلید است. منظور از تقلید در این گفتار این است که انسان قول دیگری که را بدون دلیل و شاهد بپذیرد[۸۵]. سیره و روش انسان‌ها در زندگی اجتماعی این است که در مواردی انسان خود نمی‌تواند احاطه علمی پیدا کند، از کسانی که در آن زمینه آگاهی دارند، پیروی کند. این پیروی به اصطلاح از قبیل رجوع جاهل به عالم است و از نظر عقل پسندیده. عقل در عین حال که رجوع جاهل به عالم را می‌پسندد، رجوع جاهل به جاهل را نکوهش می‌کند[۸۶]. در حدیثی[۸۷] که از امام صادق {ع}} در مورد تقلید وارد شده، حضرت در عین حال که مرجئه را به خاطر پیروی بی‌دلیل از رهبران نادادن خود سرنش می‌کند، شیعه را نیز به خاطر کوتاهی در پیروی از پیشوایان معصوم خود نکوهش کرده است [۸۸].
  • یکی از مهم‌ترین موانع پیروی مشرکان از پیامبران الاهی، این بود که ایشان با پیروی از پدران و پیشینیان، راه فهم و درک آیات و حکم الاهی را بر خویش می‌بستند.
  • قرآن کریم در موارد زیادی ایشان را به خاطر پیروی بی‌دلیل از پدران و نیاکان خود سرزنش نموده است. از جمله می‌فرماید: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ[۸۹][۹۰].

موانع قلبی اخلاقی حکمت

  1. دنیا دوستی: دنیا دوستی به معنی تعلق خاطر و وابستگی به دنیا، ریشه تمامی بدی‌ها و آغاز همه فتنه‌ها و از موانع فهم و حکمت است. علی در نامه‌ای به یکی از یاران خود نوشته است: "دنیا را ترک کن، که دنیا دوستی انسان راکور و کر می‌کند"[۹۲]. و می‌فرماید: "کسی که زینت دنیا را بپسندد چشمانش کور می‌شود"[۹۳]. و می‌فرماید: "به خاطر دنیا دوستی است که گوش‌ها از شنیدن حکمت کر و قلوب از دیدن نور بصیرت کور شده‌اند"[۹۴].
  2. کبر: کبر به معنی دلخوشی و اعتماد بر خودبرتربینی[۹۵]، آفت عقل و مانع پیدایش حکمت است. امام امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: "بدترین آفت عقل، کبر است[۹۶].امام باقر(ع) می‌فرماید: "هیچ‌گاه کبر به قلب انسان داخل نمی‌شود مگر آنکه عقلش به همان میزان چه کم باشد، چه زیاد ناقص می‌شود"[۹۷]. امام کاظم(ع) می‌فرماید: "کشت در زمین نرم می‌روید نه بر روی سنگ صاف؛ همین‌طور است حکمت در قلب انسان فروتن ساکن می‌شود نه در قلب انسان‌های متکبر سرکش"[۹۸].
  3. عُجب: عُجب یا خودپسندی عبارت است از اینکه انسان عملی را که انجام داده، بزرگ بشمرد و بر آن تکیه کند و فراموش کند که این عمل، نعمتی است که خدا بر او ارزانی داشته است[۹۹]. در این حال است که انسان به عمل خود افتخار می‌کند و احساس می‌کند همه حقوق مولویت خدا را ادا کرده است[۱۰۰]. عُجب، دشمن عقل انسان است. امام علی(ع) می‌فرماید: "خودپسندی عقل را تباه می‌کند"[۱۰۱]. طبق روایتی از امام صادق(ع): خودپسند، همان احمقی است که عیسی بن مریم(ع)از معالجه او اظهار عجز کرده و فرموده است هیچ راهی برای مداوای او نیست.
  4. طمع: طمع یکی از شاخه‌های دنیادوستی و به معنی انتظار و توقع مال از دیگران است. کسی که انتظار دارد مردم از اموال خود به او بدهند، طمع‌کار است[۱۰۲]. از امام صادق(ع) روایت است: "طمع، ایمان را از قلب بیرون می‌کند"[۱۰۳]. طمع آفت عقل است و مانع حکمت. علی(ع) می‌فرماید: "عقل‌ها بیشتر هنگامی به زمین میخورند که طمع فعال می‌شود"[۱۰۴]. از این سخن شریف، استفاده می‌شود که ظهور طمع در نفس آدمی باعث تعطیل قوه عاقله می‌شود؛ بنابراین، طبیعی است که از پیدایش حکمت جلوگیری کند. رسول گرامی اسلام(ص) می‌فرماید: "طمع حکمت را از قلوب دانشمندان می‌برد"[۱۰۵]. چرا که به تعبیر حضرت عیسی(ع)، طمع قلب را آلوده می‌کند [۱۰۶]. و قلب آلوده صلاحیت نگهداری حکمت را ندارد. در چنین شرایطی است که علم و دانش ابزار توسعه ظلم، رواج رذیلت‌ها و توجیه ستم می‌شود و به جای آنکه انسان را در راه کمال یاری کند، سنگ راه او می‌شود.
  5. غضب: خشم مساوی با عدم تعادل روحی است، هنگامی که آتش غضب در نفس آدمی شعله میکشد، اولین کارکرد آن تعطیل قوه عاقله است. به همین دلیل است که امیرالمؤمنین(ع) غضب را از شعبه‌های جنون و اصل حماقت شمرده است، می‌فرماید: "خشم نوعی دیوانگی است، چون صاحبش پشیمان می‌شود و اگر پشیمان نشود دیوانگیش پابرجاست"[۱۰۷]. و می‌فرماید: "ریشه و اصل حماقت غضب است"[۱۰۸]. بنابراین انسان خشمناک به طور کلی از نیروی اندیشه و تعقل محروم است و با این وصف نمی‌تواند حکمت به دست آورد. خشم نه تنها مانع کسب حکمت، بلکه مانع بهره وری از آن نیز می‌شود. امام صادق(ع) می‌فرماید: "خشم، قلب انسان حکیم را از بین می‌برد"[۱۰۹]. از این سخن شریف استفاده می‌شود که انسان حتی اگر حکمتی اندوخته باشد، به هنگام خشم نمی‌تواند از آن بهره‎‌مند شود. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: "قلبی که به بیماری غضب یا شهوت گرفتار است از حکمت بهره‌ای نمی‌برد"[۱۱۰].
  6. آرزوی دراز: آرزوی دراز از شعب دنیادوستی است؛ انسان را از حقایق دور و با خیالات سرگرم می‌کند. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الْأَمَلُ[۱۱۱]. آرزوی دراز، قلب راکور، نور تفکر را خاموش و نیروی عاقله را سرگرم و مشغول می‌کند؛ چنانکه گویی اصلا عقلی در وجود آدمی نیست. نیروی یادآوری و تذکر را از انسان میگیرد به طوری که موقعیت خویش را فراموش می‌کند و چنان او را دچار غفلت می‌کند که لغزیدنش در هر ورطه‌ای، دور از انتظار نخواهد بود.

رسول خدا(ص) می‌فرمود: کسی که به دنیا روی آورد و آرزوهای دراز کند، به همان میزان که به دنیا روی آورده، خداوند قلبش را کور می‌کند[۱۱۲]. امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید: "آرزو عقل را سرگرم و یاد را فراموش می‌کند"[۱۱۳].

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. احمد ابن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۲، ص۹۱؛ سعید الخوری شرتونی، اقرب الموارد؛ احمد بن علی فیومی، المصباح المنیر.
  2. راغب اصفهانی، مفردات.
  3. احمد بن علی فیومی، المصباح المنیر.
  4. ابن‌منظور، لسان العرب.
  5. ابن‌منظور، لسان العرب؛ احمد بن علی فیومی، المصباح المنیر.
  6. احمد بن علی فیومی، المصباح المنیر؛ احمد ابن فارس، معجم مقائیس اللغة.
  7. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۲۸۱-۲۸۲.
  8. مرتضی مطهری، روش رئالیسم، ج۱، ص۵۳ (مقاله دوم).
  9. راغب اصفهانی، مفردات.
  10. جرجانی، تعریفات، ص۳۰.
  11. محمدصالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج۱، پاورقی، ص۱۱۶.
  12. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۲۸۲-۲۸۳.
  13. احمد بن محمد بن یعقوب مسکویه، تهذیب الاخلاق، ص۴۰.
  14. محمد حیدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة، ج۱، ص۱۱۶.
  15. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۲۸۳-۲۸۴.
  16. «به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند؛ و جز خردمندان در یاد نمی‌گیرند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  17. «خداوند به وی پادشاهی و فرزانگی ارزانی داشت»؛ سوره بقره، آیه ۲۵۱.
  18. «و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل می‌آموزد» سوره آل عمران، آیه ۴۸.
  19. «و به راستی ما به لقمان فرزانگی داده‌ایم، که خداوند را سپاس گزار! و هر که سپاس گزارد به سود خویش سپاس گزارده است؛ و هر که ناسپاسی ورزد خداوند، بی‌نیازی ستوده است» سوره لقمان، آیه ۱۲.
  20. «یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک می‌برند؟» سوره نساء، آیه ۵۴.
  21. «و چون زنان را طلاق دادید و به سرآمد عدّه خود نزدیک شدند، یا با شایستگی آنها را نگه دارید و یا به نیکی رها کنید و آنان را برای زیان رساندن نگه ندارید که (به آنها) ستم کنید و هر کس چنین کند، به خود ستم کرده است و آیات خداوند را به ریشخند نگیرید و نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید و (نیز) آنچه را از کتاب و حکمت برایتان فرستاده است که بدان اندرزتان می‌دهد؛ و از خداوند پروا کنید و بدانید که خداوند به هر چیزی داناست» سوره بقره، آیه ۲۳۱.
  22. «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمی‌کنند و به تو هیچ زیانی نمی‌رسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  23. «این (بخشی) از آن حکمت است که پروردگارت به تو وحی کرده است و با خداوند خدایی دیگر مگمار که نکوهیده و رانده در دوزخ افتی» سوره اسراء، آیه ۳۹.
  24. «و آنگاه خداوند از پیامبران پیمان گرفت که چون به شما کتاب و حکمتی دادم سپس پیامبری نزدتان آمد که آن (کتاب) را که با شماست راست می‌شمارد، باید بدو ایمان آورید و باید او را یاوری کنید و (آنگاه) فرمود: آیا اقرار کردید و بر (پایه) آن پیمان مرا پذیرفتید؟ گفتند: اقرار کردیم؛ فرمود: پس گواه باشید و من نیز همراه شما از گواهانم» سوره آل عمران، آیه ۸۱.
  25. «یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک می‌برند؟» سوره نساء، آیه ۵۴.
  26. سوره اسراء، آیه: ۳۰-۳۸.
  27. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۷، ص۲۶۸.
  28. «به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  29. « مَعْرِفَةُ اَلْإِمَامِ وَ اِجْتِنَابُ اَلْكَبَائِرِ اَلَّتِي أَوْجَبَ اَللَّهُ عَلَيْهَا اَلنَّارَ »؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۳۲۴، ص۸۶؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۵۱.
  30. «مَعْرِفَةَ اَلْإِمَامِ وَ اِجْتِنَابَ اَلْكَبَائِرِ »؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۲۸۴.
  31. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۲۴، ص۸۶؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۵۱.
  32. «اَلْحِكْمَةُ اَلْمَعْرِفَةُ وَ اَلتَّفَقُّهُ فِي اَلدِّينِ فَمَنْ فَقُهَ مِنْكُمْ فَهُوَ حَكِيمٌ»؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۵۱؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۳۴، ص۸۶.
  33. «و به راستی ما به لقمان فرزانگی داده‌ایم» سوره لقمان، آیه ۱۲.
  34. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۲، ص۱۶۱.
  35. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۲۸۴-۲۸۶.
  36. ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ص۲۱۴؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱، ص۲۱۹.
  37. «كلمة من الحكمة يتعلمها الرجل خير له من الدنيا وما فيها»؛ نمازی شاهرودی، مستدرک سفینة البحار، ج۲، ص۳۵۵؛ محمودی، نهج السعادة، ج۷، ص۳۴۳.
  38. «قلب ليس فيه شئ من الحكمه كبيت خراب فتعلموا و علموا و تفقهوا و لا فان الله لا يعذر علي الجهل»؛ نمازی شاهرودی، مستدرک سفینة البحار، ج۲، ص۳۵۵؛ محمودی، نهج السعادة، ج۷، ص۳۴۳.
  39. «كَلِمَةُ اَلْحِكْمَةِ يَسْمَعُهَا اَلْمُؤْمِنُ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ»؛ حلوانی، نزهة الناظر، ص۱۰؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۱۰، ص۱۷۷؛ محمودی، نهج السعادة، ج۷، ص۳۴۳.
  40. «اَلْحِكْمَةُ شَجَرَةٌ تَنْبُتُ فِي اَلْقَلْبِ وَ تُثْمِرُ عَلَى اَللِّسَانِ»؛ لیثی واسطی، عیون الحکم والواعظ، ص۲۱.
  41. «الحكمة ضالة المؤمن ياخذها ممن سمعها و لا يبالي في اي وعاء خرجت»؛ محمودی، نهج السعادة، ج۷، ص۳۴۳.
  42. «خُذُوا اَلْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنَ اَلْمُشْرِكِينَ»؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۲، ص۹۷.
  43. «مَا أَنْعَمَ اَللَّهُ عَلَى عَبْدٍ مِنْ عِبَادِهِ نِعْمَةً أَنْعَمَ وَ أَعْظَمَ وَ أَرْفَعَ وَ أَجْزَلَ وَ أَبْهَى مِنَ اَلْحِكْمَةِ»؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱، ص۲۱۶.
  44. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۲۸۶-۲۸۸.
  45. « آیات وی را بر آنان می‌خواند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
  46. بهایی، مفتاح الفلاح، ص۲۸۹؛ محمد صالح مازندرانی، شرح أصول کافی، ج۳، ص۸۳.
  47. «ما رأيت شيئا الا و رأيت الله قبله».
  48. ر.ک: آل عمران: ۴۸؛ نساء: ۱۱۳؛ مائده: ۱۱۰؛ اسراء: ۳۹؛ ص: ۲۰.
  49. ر.ک: علی بن حسین صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۱۱۵.
  50. «لِأَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ اَلتَّوَاضُعَ آلَةَ اَلْعَقْلِ وَ جَعَلَ اَلتَّكَبُّرَ مِنْ آلَةِ اَلْجَهْلِ»؛حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۲۶۹؛ میرزا حسین بن محمد تقی نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۲۹۹.
  51. «إِنَّمَا يُدْرَكُ اَلْحَقُّ بِمَعْرِفَةِ اَلْعَقْلِ وَ جُنُودِهِ وَ مُجَانَبَةِ اَلْجَهْلِ وَ جُنُودِهِ»؛ علی بن حسین صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۱۱۵.
  52. «که جز پاکان را به آن دسترس نیست» سوره واقعه، آیه ۷۹.
  53. فاضل مقداد، کنز العرفان، ج۱، ص۳۵.
  54. محمود بن عبدالله آلوسی، روح المعانی، ج۱۴، ص۱۵۴.
  55. «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.
  56. «إِنَّ اَلزَّرْعَ يَنْبُتُ فِي اَلسَّهْلِ وَ لاَ يَنْبُتُ فِي اَلصَّفَا فَكَذَلِكَ اَلْحِكْمَةُ تَعْمَرُ فِي قَلْبِ اَلْمُتَوَاضِعِ وَ لاَ تَعْمَرُ فِي قَلْبِ اَلْمُتَكَبِّرِ اَلْجَبَّارِ»؛ حسن بن علی ابن شعبه بحرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۳۹۶.
  57. «اَلْحِكْمَةُ ضِيَاءُ اَلْمَعْرِفَةِ وَ مِيرَاثُ اَلتَّقْوَى وَ ثَمَرَةُ اَلصِّدْقِ»؛ مصباح الشریعه، ص۱۹۸؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱، ص۲۱۵.
  58. «اَلْحِكْمَةُ لاَ تَنْجَعُ فِي اَلطِّبَاعِ اَلْفَاسِدَةِ»؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۵، ص۳۷۰.
  59. «مَنْ أَخْلَصَ اَلْعِبَادَةَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ يَنَابِيعُ اَلْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ»؛ علی بن حسین صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۷۴؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶۷، ۲۴۲.
  60. «مَثَلُ اَلْحِكْمَةِ بِغَيْرِ طَاعَةٍ مَثَلُ اَلْجَسَدِ بِلاَ نَفْسٍ أَوْ مَثَلُ اَلصَّعِيدِ بِلاَ مَاءٍ وَ لاَ صَلاَحَ لِلْجَسَدِ بِغَيْرِ نَفْسٍ وَ لاَ لِلصَّعِيدِ بِغَيْرِ مَاءٍ وَ لاَ لِلْحِكْمَةِ بِغَيْرِ طَاعَةٍ»؛ ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ص۲۱۴.
  61. مسکویه، الحکمة الخالده، ص۲۸۵.
  62. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۲۸۸-۲۹۱.
  63. «إِنَّ اَلْمُحِقَّ اَلسَّفِيهَ يَكَادُ أَنْ يُطْفِئَ نُورَ حَقِّهِ بِسَفَهِهِ»؛ حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۴۸۳.
  64. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۲۹۱-۲۹۲.
  65. راغب اصفهانی، مفردات؛ محمد بن ابی‌بکر رازی، مختار الصحاح؛ خواجه نصیرالدین محمد بن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص۱۱۲.
  66. ابن‌میثم، شرح مأة کلمه، ص۲۰.
  67. ابن‌میثم، شرح مأة کلمه، ص۲۰.
  68. احمد بن محمد بن یعقوب مسکویه، تهذیب الاخلاق، ص۴۷.
  69. خواجه نصیرالدین محمد بن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص۱۱۲.
  70. احمد بن محمد بن یعقوب مسکویه، تهذیب الاخلاق، ص۴۷.
  71. خواجه نصیرالدین محمد بن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص۱۱۲.
  72. احمد بن محمد بن یعقوب مسکویه، تهذیب الاخلاق، ص۴۷.
  73. خواجه نصیرالدین محمد بن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص۱۱۲.
  74. خواجه نصیرالدین محمد بن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص۱۱۲.
  75. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۲۹۲-۲۹۳.
  76. «اَلْعِلْمُ يُنْجِدُ وَاَلْحِكْمَةُ تُرْشِدُ»؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۶۴.
  77. «بِالْحِكْمَةِ يُكْشَفُ غِطَاءُ اَلْعِلْمِ»؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۸۸.
  78. «اَلْحِكْمَةُ ضِيَاءُ اَلْمَعْرِفَةِ»؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱، ص۲۱۵.
  79. «و آیا (داستان) آن کس که (به دل) مرده بود و زنده‌اش کردیم و برای او فروغی پدید آوردیم که با آن در میان مردم راه می‌رود، چون داستان کسی است در تیرگی‌ها که از آنها بیرون آمدنی نیست؟ بدین‌گونه آنچه کافران می‌کردند، در نظرشان آراسته شده است» سوره انعام، آیه ۱۲۲.
  80. «هر کس به خداوند ایمان آورد (خداوند) دلش را راهنمایی می‌کند» سوره تغابن، آیه ۱۱.
  81. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۳، ص۴۶.
  82. «إِنَّ اَلْحِكْمَةَ نُورُ كُلِّ قَلْبٍ»؛ حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۵۱۲.
  83. «خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷؛ نحل: ۱۰۷.
  84. «مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ حَبَّةٌ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ عَصَبِيَّةٍ بَعَثَهُ اَللَّهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ مَعَ أَعْرَابِ اَلْجَاهِلِيَّةِ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۰۸.
  85. ر.ک: فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۲۰.
  86. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۵۷.
  87. محمد بن یعقوب کلینی، کافی ج۱۶، ص۵۳.
  88. بدرالدین بن احمد حسینی عاملی، حاشیه بر اصول کافی، ص۶۲.
  89. «و چون به آنان گفته شود از آنچه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید می‌گویند: (نه) بلکه ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم؛ آیا حتی اگر پدرانشان چیزی را در نمی‌یافته و راه به جایی نمی‌برده‌اند، (باز از پدرانشان پیروی می‌کنند؟)» سوره بقره، آیه ۱۷۰.
  90. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۲۹۵-۲۹۷.
  91. حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۵۰۴.
  92. «فَارْفُضِ اَلدُّنْيَا فَإِنَّ حُبَّ اَلدُّنْيَا يُعْمِي وَ يُصِمُّ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۳۱.
  93. «مَنْ رَاقَهُ زِبْرِجُ اَلدُّنْيَا أَعْقَبَ نَاظِرَيْهِ كَمَهاً»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۳۶.
  94. «لِحُبِّ اَلدُّنْيَا صَمَتَ اَلْأَسْمَاعُ عَنْ سِمَاعِ اَلْحِكْمَةِ وَ عَمِيَتِ اَلْقُلُوبُ عَنْ نُورِ اَلْبَصِيرَةِ»؛ ر.ک: محمد بن مرتضی فیض کاشانی، المحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ج۶، ص۲۲۸.
  95. سید عبدالله شبّر، الاخلاق.
  96. «شَرُّ آفَاتِ اَلْعَقْلِ اَلْكِبْرُ»؛ میرزا حسین بن محمدتقی نوری، مستدرک الوسائل، ج۷۵، ص۱۸۶.
  97. «مَا دَخَلَ قَلْبَ اِمْرِئٍ شَيْءٌ مِنَ اَلْكِبْرِ إِلاَّ نَقَصَ مِنْ عَقْلِهِ مِثْلَ مَا دَخَلَهُ مِنْ ذَلِكَ قَلَّ ذَلِكَ أَوْ كَثُرَ»؛ حسین بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۳۹۶.
  98. «إِنَّ اَلزَّرْعَ يَنْبُتُ فِي اَلسَّهْلِ وَ لاَ يَنْبُتُ فِي اَلصَّفَا فَكَذَلِكَ اَلْحِكْمَةُ تَعْمَرُ فِي قَلْبِ اَلْمُتَوَاضِعِ وَ لاَ تَعْمَرُ فِي قَلْبِ اَلْمُتَكَبِّرِ اَلْجَبَّارِ»؛ حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحت العقول عن آل الرسول، ص۳۹۶.
  99. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶۹، ص۳۰۸؛ محمدامین زین‌الدین، حکمة التقوی، ج۱، ص۳۸۷.
  100. سید محمدباقر صدر، الفتاوی الواضحة، ص۵۴.
  101. «اَلْعُجْبُ يُفْسِدُ اَلْعَقْلَ»؛ جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، تصحیح سید جلال‌الدین محدث، ج۱، ص۱۸۹.
  102. محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۲، ص۱۰۶.
  103. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۲۵.
  104. «أَكْثَرُ مَصَارِعِ اَلْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ اَلْمَطَامِعِ»؛ حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۵۰۴.
  105. «الطمع يذهب الحكمة من قلوب العلماء»؛ عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، الجامع الصغیر، ج۲، ص۱۴۲.
  106. حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۵۰۴.
  107. «اَلْحِدَّةُ ضَرْبٌ مِنَ اَلْجُنُونِ لِأَنَّ صَاحِبَهَا يَنْدَمُ فَإِنْ لَمْ يَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْكَمٌ»؛ نهج البلاغه، شریف رضی، حکمت ۲۵۵؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۶۲.
  108. «رَأْسُ اَلْحُمْقِ اَلْغَضَبَ»؛ ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ص۸۸.
  109. «اَلْغَضَبُ مَمْحَقَةٌ لِقَلْبِ اَلْحَكِيمِ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۲۰۵.
  110. «غير منتقع بالحكمة عقل معلول بالغضب و الشهوة »؛ جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، تصحیح سید جلال‌الدین محدث، ج۴، ص۳۸۰.
  111. «آنان را واگذار تا بخورند و بهره گیرند و آرزو سرگرمشان دارد، زودا که بدانند» سوره حجر، آیه ۳.
  112. حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۶۰.
  113. «أَنَّ اَلْأَمَلَ يُسْهِي اَلْعَقْلَ وَ يُنْسِي اَلذِّكْرَ»؛ نهج البلاغه، شریف رضی، خطبه ۸۶.
  114. حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۱۵۲.
  115. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۲۹۷-۳۰۱.