امامت امام جواد در حدیث

مقدمه

در فرهنگ گران‌سنگ مکتب تشیع، مسئولیت تداوم رسالت پس از پیامبر اسلام (ص) بر عهده جانشینان وی گذارده شده است. بنابراین، پس از اینکه پیامبر (ص) جانشینان خود را به صورت کلی و فردی معرفی کرد، وظیفه‌ای دیگر نیز بر عهده هریک از امامان معصوم (ع) قرار می‌گیرد که جانشین و امام پس از خود را، که از جانب پیامبر تعیین شده است، به مردم خویش معرفی کنند، تا مردم به گمراهی نیفتند. عیسی بن عبدالله از امام صادق (ع) روایت می‌کند که به آن حضرت گفتم: چنان چه زنده باشم، و خدای ناکرده برای شما حادثه‌ای پیش آید، به چه کسی اقتدا کنم؟ امام (ع) به فرزندش موسی اشاره کرد. گفتم: چنان‌چه برای موسی حادثه‌ای رخ داد، چه باید کرد؟ امام (ع) فرمود: به فرزندش رجوع کنید.

گفتم: چنان‌چه برای فرزند او نیز حادثه‌ای رخ دهد و یک برادر بزرگ‌تر و یک فرزند کوچک‌تر از او برجای مانده باشد، به کدام یک باید اقتدا کرد؟ امام (ع) فرمود: به فرزندش و سپس به فرزندش تا به آخرین جانشین پیامبر برسد[۱]. محمد بن سنان راوی حدیث نقل می‌کند: پیش از آنکه امام کاظم (ع) به بغداد منتقل شود، به قصد زیارت وی به دیدار آن حضرت شتافتم. وقتی به زیارت نایل شدم، فرمود: حادثه‌ای پیش خواهد آمد که موجب سرگردانی و گمراهی گروهی می‌شود. پس کوشش کن تا از امواج مرگبار این فاجعه به سلامت خارج شوی. گفتم: چه اتفاق غم‌انگیزی؟

امام کاظم (ع) فرمود: کسانی که امامت فرزندم رضا را نپذیرند، همانند کسانی خواهند بود که در برابر امامت و جانشینی جدم علی ابن ابی طالب قرار گرفته، پرچم مخالفت با وی را به دوش گرفتند. ظلم و ستم به فرزندم، رضا، همانا ظلم به علی بن ابی طالب است. محمد بن سنان می‌گوید: از این سخن بوی شهادت را استشمام نموده، احساس کردم اجل امام کاظم (ع) نزدیک است. عرض کردم: قسم به خداوند یکتا! تا آخرین لحظات عمر و تا روزی که زندگی در این جهان مقدر باشد، از پیروی فرزندت دست نخواهم کشید و این افتخار را ارزان از دست نخواهم داد. امام کاظم (ع) فرمود: تو زنده می‌مانی و امام پس از او را نیز درک خواهی نمود. گفتم: امام پس از او کیست؟ فرمود: محمد فرزند علی. گفتم: تسلیم امر آن دو بزرگوار و مطیع فرمان‌شان خواهم بود.

امام کاظم (ع) فرمود: نام تو را در ردیف نام شیعیان صادق و راست‌گو، در کتاب جدم امیرالمؤمنین (ع) دیده‌ام. شیعه بودن تو نزد من، از جهیدن برق آسمان در شب تاریک و ظلمانی روشن‌تر است. ای محمد بن سنان، آتش جهنم بدن افرادی مثل تو را نمی‌سوزاند و این بدن‌ها بر آتش جهنم حرام است[۲]. محمد بن اسماعیل بن بزیع از امام رضا (ع) می‌پرسد: آیا امامت پس از شما به عمو و دایی نیز منتقل می‌شود؟ فرمود: خیر. او می‌گوید: گفتم: به برادر چطور؟ فرمود: خیر. گفتم: امامت پس از شما به چه کسی منتقل خواهد شد؟ فرمود: به فرزندم.

این سخن در حالی گفته می‌شد که امام رضا (ع) هنوز فرزندی نداشت[۳]. عبدالرحمن بن ابی نجران و صفوان بن یحیی دو تن از یاران حضرت رضا (ع) و ناقل حدیث از وی می‌باشند. آن دو می‌گویند: حسین بن قیاما، که از سردمداران گروه واقفه[۴] است، از ما تقاضا کرد تا برای او از امام رضا (ع) اجازه ملاقات بگیریم. پس از کسب اجازه ملاقات، وقتی به محضر امام (ع) رسید، پرسید: آیا شما امام هستید؟ فرمود: آری. گفت: خدا را گواه می‌گیرم که تو امام نیستی! امام رضا (ع) لحظاتی سر مبارک را پایین انداخت، به فکر فرو رفت. سپس سر را بلند کرد و فرمود: از کجا می‌دانی که من امام نیستم؟

گفت: از امام صادق (ع) شنیدم که: «أَنَّ الْإِمَامَ لَا يَكُونُ عَقِيماً وَ أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ السِّنَّ وَ لَيْسَ لَكَ وَلَدٌ». امام (ع) هیچ‌گاه عقیم و نازا نمی‌باشد؛ در حالی که عمری از شما گذشته است و هنوز صاحب فرزند نشده‌ای. امام رضا (ع) فرمود: «إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّهُ لَا تَمْضِي الْأَيَّامُ وَ اللَّيَالِي حَتَّى يَرْزُقَنِي اللَّهُ وَلَداً مِنِّي». خدا را گواه می‌گیرم که چند روزی بیشتر نخواهد گذشت تا اینکه خداوند فرزندی به من عنایت می‌فرماید. پس از این سخن، چند ماهی نگذشته بود که حضرت جواد (ع) به دنیا آمد[۵]. احمد بن محمد بن ابی نصر می‌گوید: در سرزمین قادسیه خدمت امام رضا (ع) رسیده، گفتم: پرسشی دارم؛ ولی عظمت مقام شما مرا از طرح آن باز می‌دارد و نمی‌خواهم سعادت دنیوی و اخروی خویش را از دست بدهم. هم چنان که به یاد آینده خویش بودم، ناگهان اشک‌هایم جاری گشت. حضرت فرمود: هر آنچه می‌خواهی بپرس و چیزی را از من دریغ مدار.

گفتم: در همین مکان از پدر بزرگوارت پرسیدم: چه کسی پس از شما، امام و رهبر مردم خواهد بود؟ او شما را معرفی نمود. بارها از شما پرسیده‌ام که: امام پس از شما کیست؟ هربار فرمودید: فرزندم، اما هنوز فرزندی نمی‌بینم تا جانشین شما باشد. امام (ع) فرمود: هنوز زمان پاسخ دادن به سؤال تو نرسیده است. گفتم: مگر حوادث ناگوار پس از شهادت پدر بزرگوارت را ندیده‌ای؟ می‌ترسم پس از شما نیز، امرامامت به همان سرنوشت دچار گردد. فرمود: هراس به خود راه مده! نگرانی‌ها را در فرصت مناسب برطرف می‌نمایم و حجت را بر همگان تمام خواهم نمود. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ مَا يَتَّقُونَ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۶]. چنان نیست که خداوند قومی را، پس از آنکه هدایت کرد (و ایمان آوردند) گمراهمجازات) کند؛ مگر آنکه اموری را که باید از آن بپرهیزند، برای آنان بیان نماید (و آنها مخالفت کنند).

پس خیالت راحت باشد و به دوستانت هم امیدواری بده؛ چراکه حق بر شما روشن خواهد شد[۷].

صفوان بن یحیی به امام رضا (ع) می‌گوید: ای فرزند رسول خدا، پیش از آن‌که خداوند فرزندتان ابوجعفر را به شما عطا کند، هرگاه از شما می‌پرسیدیم که امام پس از شما کیست؟ پاسخ می‌فرمودند: خداوند فرزندی به من عطا خواهد نمود. حالا که خداوند فرزندی به شما عطا کرده و چشم ما به نور وجود وی روشن شده است؛ چنان‌چه پس از شما زنده باشیم، به چه کسی اقتدا کنیم؟ صفوان می‌گوید: امام (ع) به فرزندش ابوجعفر، که در مقابل او ایستاده بود، اشاره کرد. گفتم: جانم به فدایت؛ او که فرزندی سه ساله بیش نیست! امام رضا (ع) فرمود: سه ساله بودن با امامت وی منافاتی ندارد؛ چراکه عیسی (ع) در سه سالگی به پیامبری برگزیده شد![۸].

معمر بن خلاد می‌گوید: شنیدم که اسماعیل بن ابراهیم به امام رضا (ع) می‌گفت: فرزندی دارم که زبانش سنگین شده است و به سختی سخن می‌گوید. او را پیش شما می‌فرستم، دست مبارکتان را بر سرش بکشید و در حقش دعا کنید؛ زیرا او بنده آزاد شده شما محسوب می‌شود. امام (ع) فرمود: فردا او را نزد فرزندم جواد الائمه بفرست؛ زیرا او مولا و امام وی خواهد بود![۹]. «حبیب زیات»، از شخصی که در محضر امام رضا (ع) حاضر بود، روایت می‌کند: چون جمعیت حاضر در مجلس امام (ع) از جای خود برخاستند؛ امام (ع) به آنان فرمود: به ملاقات فرزندم ابوجعفر بروید، به او سلام کنید و با او تجدید پیمان نمایید. او می‌گوید: همین که مردم از جایشان برخاسته، به دیدار امام جواد (ع) شتافتند؛ به من توجه کرد و فرمود: خدا مفضَّل را رحمت کند؛ او به کمتر از این سخن نیز قانع می‌شد[۱۰]. زکریا بن آدم می‌گوید: محضر حضرت رضا (ع) بودم. فرزند خردسال آن حضرت، که عمرش کمتراز (۴) سال بود، وارد شد و در خدمت پدر نشست. دقایقی بیش نگذشته بود که دیدم با حالتی غمگین و متفکرانه دستش را بر زمین می‌کوبد. سپس سرش را به طرف آسمان بلند کرده، آهی سوزناک از عمق وجودش زبانه کشید.

حضرت رضا (ع) با دیدن غم و اندوه در چهره فرزند، فرمود: فرزند دلبندم، چه چیزی باعث ناراحتی و اندیشه طولانیت شده است؟ عرض کرد: پدرجان، به یاد مادرم زهرا (س) بودم که... چه دردها و رنج‌هایی برایش به وجود آوردند، ناله‌ها و فریادهای دردناک مادرم زهرا، لحظه‌ای چند مرا مشغول نمود. حضرت رضا (ع) پس از شنیدن سخنان فرزندش، او را در آغوش گرفت و پیشانیش را بوسید. سپس فرمود: پدر و مادرم به فدایت! خداوند تو را لایق دانسته است تا جانشین من و امام مردم باشی[۱۱].[۱۲]

نشانه‌ها و آثار امامت

حسن بن جهم می‌گوید: به منزل علی بن موسی الرضا (ع) وارد شده، ساعاتی چند از محضرش کسب فیض نمودم. آن حضرت فرمود: اگر به تو بگویم این نوجوان پس از من امام شما خواهد بود، چه می‌گویی؟ ابوجعفر (ع)، فرزند خردسال آن حضرت در مجلس حضور داشت. عرض کردم: آنچه شما به عنوان امام و پیشوای من بفرمایید، با جان و دل پذیرا هستم. امام رضا (ع) فرمود: درست گفتی. سپس بازو و کتف ابوجعفر را عریان کرد. بر شانه آن حضرت جای اثر دو انگشت را به من نشان داد و فرمود: مانند آنچه بر شانه فرزندم و در همین جا می‌بینی، روی شانه و کتف پدرم موسی بن جعفر (ع) نیز دیده می‌شد[۱۳].[۱۴]

نوشته شدن نام مبارکش بر لوحی در کعبه

عده‌ای به تعمیر خانه خدا مشغول بودند و حفاری‌هایی در کف کعبه انجام می‌دادند. یکی از این افراد به نام «ربیعه مکی» می‌گوید: به صخره‌ای رسیدیم که نوشته‌ای روی آن قرار داشت. با شتاب آن را برداشته، پنهان کردم. وقتی به منزل رفتم، نوشته را گشودم و به خواندن آن مشغول شدم. آغاز آن با نام و یاد خدا و توصیف پروردگار عالم، مقام شامخ خاندان بنی هاشم و افتخارات این خانواده بود. سپس در آن نوشته بود که پیامبری از این قبیله به نام محمد (ص)، که در آسمان‌ها به احمد شهرت دارد، مبعوث خواهد شد، پیامبری که خاتم پیامبران و آخرین فرستاده خدا از سلسله انبیای بزرگ الهی و نام وصی و جانشین او پسر عمویش، علی بن ابی طالب است. نام یکایک پیشوایان، از جمله نام مبارک امام جواد (ع) در آن نوشته شده بود[۱۵][۱۶]

نور امام جواد (ع) و نام مبارک آن حضرت در عرش الهی

رسول خدا (ص) فرمود: در شب معراج خداوند متعال فرمود: ای محمد! تو را از میان بندگانم به عنوان پیامبر انتخاب و علی را برای جانشینی و به عنوان وارث علوم پس از تو انتخاب و از نسل پاک تو و علی، پیشوایانی پاک و طاهر برگزیده‌ام. اگر شما نبودید دنیا، آخرت، بهشت و جهنم را خلق نمی‌کردم. ای محمد! آیا دوست داری جانشینان پس از خودت را ببینی؟ عرض کردم: آری پروردگار من، صدایش را شنیدم که می‌گفت: ای محمد سرت را به طرف بالا بلند کن و ببین.

سرم را بالا گرفته، به آسمان خیره شدم. انواری مشاهده کردم که اطراف عرش خداوند حلقه زده بود (در احادیث دیگر آمده است که نام‌هایی بر اطراف عرش الهی نوشته شده بود.)، سؤال کردم: پروردگار من، این نورها چه هستند؟ این نام‌ها به چه کسانی تعلق دارد؟ صدایی شنیدم که می‌گفت: این نورها و اسم‌ها به پیشوایان پس از تو و کسانی تعلق دارند که از نسل پاکیزه تو و فرزندت حسین هستند[۱۷][۱۸]

زنده کننده حق و نابود کننده باطل

یکی از افراد فرقه واقفه می‌گوید: از حضرت رضا (ع) پرسیدم: آیا در یک عصر و زمان دو امام و پیشوا می‌توانند باشند؟ فرمود: نه، یکی از آن دو امام است و دیگری پیرو و تابع او. گفتم: چگونه است که الآن شما ادعای امامت می‌کنید، و امام ساکت، که جانشین پس از شما باشد، نمی‌بینم؟ امام رضا (ع) فرمود: به خدا سوگند! خداوند فرزندی که به وسیله او حق و طرفدارانش را تقویت و باطل و یارانش را سرکوب نماید، به زودی عنایت خواهد فرمود. پس از گذشتن یک سال از این گفت‌وگو، خداوند متعال حضرت جواد را به امام علی بن موسی الرضا (ع) عنایت فرمود، و آن حضرت صاحب فرزند شد.

محمد بن علی، که از یاران و دوستان حضرت است، می‌گوید: پس از ولادت حضرت جواد (ع) به آن شخص واقفی گفتم: آیا خبردادن امام رضا (ع) از به دنیا آمدن فرزندی پسر، که جانشین او باشد، برایت کافی نیست؟ در جواب گفت: به خدا سوگند که این شاهد و نشانه‌ای بزرگ است[۱۹].[۲۰]

تنها وارث پدر

یکی از کسانی که در محافل و مجالس امام رضا (ع) رفت و آمد دارد، می‌گوید: به مولایم علی بن موسی الرضا (ع) عرض کردم: آقا، شما به بچه‌ها علاقه دارید و فرزند دوست هستید، دعا کنید تا خداوند به شما فرزند عنایت کند. امام رضا (ع) فرمود: یقین بدان که خداوند فقط یک فرزند پسر به من عنایت خواهد فرمود و او تنها وارث من خواهد بود. پس از به دنیا آمدن حضرت جواد (ع)، پدر بزرگوارش در کنار گهواره فرزندش شب را به صبح برد، او را تنها نگذاشت و با او سخن گفت. گفتم: فدایت شوم! پیش از این هرگاه خانواده‌ای صاحب فرزند می‌شد، او را محضر شما می‌آوردند و دعا و حرزی برای او می‌نوشتی و یا می‌خواندی؛ آیا برای فرزندت هم از همین روش استفاده می‌کنی؟

فرمود: ساکت باش! آنچه به او می‌گویم تعویذ و یا حرز نیست؛ بلکه علوم الهی را به او تعلیم می‌دهم و روح و جانش را از حکمت‌ها و اسرار لبریز می‌کنم[۲۱].[۲۲]

احترام فوق‌العاده پدر به فرزند

حضرت رضا (ع) هنگام نام بردن از فرزندشان حضرت جواد (ع)، او را با کنیه مورد خطاب قرار می‌داد و می‌فرمود: فرزندم ابوجعفر، و یا می‌فرمود: فرزندم ابوجعفر برای من نامه نوشته است؛ در حالی که او کودکی خردسال و در مدینه بود و آنچه برای پدرش می‌نوشت، بسیار زیبا و پرمحتوا بود. یاران آن حضرت این فرمایش امام رضا (ع) را فراوان می‌شنیدند که می‌فرمود: «أَبُو جَعْفَرٍ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي مِنْ بَعْدِي‌». جانشین پس از من، از میان خانواده، فامیل و نزدیکان من فرزندم ابوجعفر است.

کمتر شنیده شد که نام فرزندش را بر زبان جاری کند و این نهایت احترام گذاردن به فرزند خویش بود؛ چراکه میان مردم عرب زبان، از دیرباز تا کنون، به عنوان یک سنت فرهنگی و رسمی دیرینه و رایج، علاوه بر نام مشخص، کنیه و لقب نیز برای فرزندان‌شان انتخاب می‌کنند؛ مانند پیامبر گرامی اسلام (ص) که نام آن حضرت محمد و کنیه ایشان ابوالقاسم و لقب شریف‌شان امین است[۲۳].[۲۴]

او جان پیامبر (ص) است

شخصی از حضرت رضا (ع) پرسید: صاحب امر و جانشین شما چه کسی است؟ فرمود: آنکه از در این خانه وارد شود، وارث چیزی است که من از امام پیش از خودم به ارث برده‌ام، او حجت خدا بر شما پس از من است. در خانه باز شد، محمد بن علی، فرزند امام رضا (ع) ملقب به جواد، وارد شد. تا چشم آن حضرت به من افتاد، فرمود: دوست داری سخنی از من بشنوی؟ ما فرزندان علی و فاطمه، وقتی در رحم مادر هستیم تا چهلمین روز حمل صداها را می‌شنویم و وقتی به چهار ماهگی می‌رسیم، آنچه از او دور بوده‌ایم به ما نزدیک می‌شود؛ حتی از قطره بارانی که به نفع یا ضرر مردم باشد، با خبر می‌شویم. از پدرم سؤال کردی که چه کسی پس از او حجت خدا و پیشوای مردم خواهد بود؟ آنچه در جواب فرمود، دلیل و برهان و حجت بر تو است. سپس حضرت رضا (ع) وارد اتاق شد و فرمود: به فرزندم سلام کن و تسلیم امر او باش؛ چون جان او جان من، و جان من جان رسول خدا (ص) است[۲۵].[۲۶]

شهادت درخت بر امامت امام جواد (ع)

باردار شدن و میوه دادن درخت در فصلی غیر از فصل خاص آن، از پدیده‌های جالب و حیرت‌انگیز است. در زمان خودمان بسیار شنیده‌ایم که در فلان منطقه، به علت تغییر جو آب و هوا، درختان میوه سبز شده‌اند و شکوفه داده‌اند؛ ولی بعضی از حوادث مربوط به زمان ائمه (ع) با معیارهای عادی و سنجش طبیعی قابل تفسیر نیست و باید از زوایای دیگری به آن نگریست. از آن جمله باردار شدن نخل خرما در روزهایی از فصل سال در خانه یکی از دوستان و یاران امام یازدهم، حضرت عسکری (ع) است. گوینده این قصه می‌گوید: در گوشه‌ای از صحن منزل نشسته بودم، صاحب‌خانه به یک نفر از افراد حاضر گفت: برو از درخت خرما مقداری خرمای تازه برای استفاده میهمانان بیاور! تعجب‌آور بود، بهت و حیرت فکر و ذهن مرا مشغول کرده بود. ناگهان ظرفی پر از خرمای تازه در مقابل من قرار گرفت. صاحب منزل گفت: از این رطب استفاده کنید و بدانید که این بخشی کوچک از کرامات و معجزات مولایمان، حضرت عسکری (ع) است. شروع به خوردن کردم. هر رطبی را که بر می‌داشتم، طعم و رنگش از رطب پیشین بهتر و با آن فرق داشت.

خادمی از خدمتگزاران امام عسکری (ع) داخل اتاق شد و هسته خرمایی به من داد و گفت: آقا و مولایت می‌فرماید: این هسته را در باغ خود در شهر بصره بکار! یک نخله از آن خواهد رویید که نشانه امامت من و مایه عبرت برای تو در دنیا و آخرت خواهد بود. فردای آن روز، وسوسه‌ای درونی، من و یکی از دوستانم را وادار کرد تا از نخل خرمایی که تعجب همه ما را برانگیخته بود، تحقیق و جستجو کنیم. وقتی نزدیک درخت خرما رسیدیم، سرو صدای برهم خوردن شاخه‌های درخت توجه ما را به خود جلب نمود. از لابه‌لای آن صداها، شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر اکرم (ص) و نام جانشینان آن حضرت از جمله، نام مبارک امام جواد (ع) شنیده می‌شد[۲۷].[۲۸]

سیمای امام جواد (ع) در آیه نور

جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: در مسجد کوفه خدمت امیرمؤمنان (ع) رسیدم، دیدم آن حضرت مشغول نوشتن است و می‌خندد. فرمود: تعجب می‌کنم از کسانی که این آیه شریفه را می‌خوانند ولی معنی حقیقی آن را نمی‌دانند و نمی‌فهمند. عرض کردم: کدام آیه یا امیرالمؤمنین؟ فرمود: سخن خداوند متعال: ﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ[۲۹].

مقصود از مشکوه در این آیه، رسول خدا حضرت محمد (ص) و ﴿يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ[۳۰]محمد بن علی الجواد (ع) است. در حدیثی دیگر از پیامبر اکرم (ص) آمده است که آن حضرت به علی (ع) فرمود: ای علی، مقصود از نور در این آیه من هستم، نور اسم من است و ﴿مِشْكَاةٍ تو هستی، و ﴿لَا شَرْقِيَّةٍ محمد بن علی الجواد است[۳۱].[۳۲]

دانش امام جواد (ع) به مقدار و وزن آب رود دجله

عمر بن فرج رخجی می‌گوید: به امام جواد (ع) عرض کردم: شیعیان و پیروان شما می‌گویند: شما از اندازه و مقدار آب موجود در رود دجله آگاه هستید، آیا این سخن را قبول دارید؟ فرمود: آیا خداوند متعال می‌تواند این دانش و آگاهی را به یک پشه عنایت کند یا نه؟ گفتم: آری، این قدرت و توان را دارد.

فرمود: من در پیشگاه الهی، از پشه بلکه از بسیاری از مخلوقاتش عزیزتر و گرامی‌تر هستم. کنایه از این که خداوند دانش همه چیز را به ما عنایت فرموده است[۳۳].[۳۴]

دوستی و احترام بیش از حد امام رضا (ع) به امام جواد (ع)

محمد بن عیسی بن زیاد می‌گوید: کتاب و نوشته‌ای دیدم که نویسندگان دستگاه ابن عباد از روی آن نسخه برداری می‌کردند، سؤال کردم: چه کتابی و از چه کسی است؟ گفتند: کتاب و نوشته از امام رضا (ع) برای فرزندش حضرت جواد (ع) است. تقاضا کردم تا من هم آن را ببینم. کتاب را به من دادند. من آن را گرفته، شروع به خواندن نمودم. کتاب با نام خدا و با دعا برای طول عمر فرزندش شروع شده و در ادامه نوشته بود: زندگی من می‌گذرد و آنچه برای تو لازم دانستم نوشتم. فرزندم، امیدوارم نسبت به افراد فامیل و قوم و خویش، صله رحم را فراموش نکنی و فرزندان و خدمت‌گزاران بازمانده از جدت، جعفر بن محمد و موسی بن جعفر (ع) را مورد عنایت خویش قرار دهی.

آرزو می‌کنم خداوند متعال وسعت در زندگی را روزیت فرماید، فرزندم، پدرت به فدایت[۳۵].[۳۶]

جانشینی امام جواد (ع) و اظهار مقام علمی در حضور نخبگان

صفوان بن یحیی، راوی حدیث می‌گوید: به حضرت رضا (ع) عرض کردم: پیش از تولد فرزندت، حضرت جواد (ع)، هر زمان می‌پرسیدم: امام پس از شما کیست؟ می‌فرمودی: آسوده خاطر باش! خداوند به من فرزندی عنایت خواهد فرمود که امام پس از من است. اکنون صاحب فرزند شده‌ای؛ چنان‌چه برای شما حادثه‌ای رخ دهد، به چه کسی پناه ببریم؟ امام رضا (ع) به فرزند خردسالش، حضرت جواد (ع) اشاره نمود. گفتم: او سه سال بیش ندارد! فرمود: مگر عیسی، فرزند مریم (س)، در سه سالگی به پیامبری نرسید؟! صفوان می‌گوید: هنگام شهادت امام رضا (ع)، فقط هفت بهار از عمر با برکت امام جواد (ع) گذشته بود. در بغداد و دیگر شهرها میان پیروان اهل بیت (ع) اختلاف‌هایی رخ داد.

عده‌ای از معتمَدان شیعه در خانه یکی از شیعیان به نام عبدالرحمن بن حجاج جمع شده، در غم از دست دادن امام خویش عزاداری می‌کردند. شخصی به نام یونس بن عبدالرحمن از میان جمعیت فریاد برآورد: گریه بس است! اکنون باید جانشین پس از او را انتخاب نموده، شیعیان را از اختلاف و سرگردانی نجات دهیم. ریان بن صلت از جسارت و گستاخی او به شدت عصبانی شد و با مشت و لگد به جانش افتاد و فریاد زد: هدف تو از گفتن این سخنان، به وجود آوردن شک و تردید میان شیعیان است. بدان که فرزند یک روزه این خانواده، به امر خداوند در حد و اندازه یک دانشمند خواهد بود. در این میان، گروهی از دانشمندان بغداد و دیگر شهرها، که حدود (۸۰) نفر بودند، وارد مدینه شده، در منزل امام صادق (ع) ساکن شدند. مردم مدینه و زایران مرقد مطهر نبوی گروه گروه به دیدن آنان می‌رفتند. عبدالله، فرزند امام کاظم (ع) و عموی امام جواد (ع)، پس از آگاهی از حضور این گروه در شهر مدینه به دیدن آنان رفت و با استفاده از فرصت به دست آمده، به یک نفر از همراهان خویش دستور داد تا او را به عنوان امام پس از حضرت رضا (ع) معرفی کند. از این روی، هنگامی که عبدالله وارد مجلس شد، آن شخص خطاب به حاضران فریاد زد: ای مردم، این آقا فرزند رسول خدا (ص) و وارث علم و دانش او است. هر کسی پرسشی دارد، از او بپرسد.

بسیاری از حاضران پرسش‌هایی مطرح کردند و پاسخ‌هایی شنیدند؛ اما نگاه‌های معنادار افراد، از بی‌سوادی و اندوخته ناچیز وی از دانش حاکی بود. ناگهان نوجوانی وارد مجلس شد و با حضور خویش جو مجلس را دگرگون کرد. چشم‌ها به او دوخته شد و از یکدیگر می‌پرسیدند: این نوجوان کیست؟ آواز بلند و صدای ناشناس دیگر سکوت مجلس را شکست، او فریاد می‌زد:ای مردم، این آقا ابوجعفر محمد بن علی الرضا (ع)، نماینده و جانشین پدرش، علی بن موسی الرضا (ع) است. همه با شنیدن این سخن به احترام وی از جای خویش برخاسته، به استقبال امام (ع) شتافتند. سپس امام (ع) در جایگاه مخصوص خود نشست و اجازه فرمود تا افراد حاضر در مجلس پرسش‌های خویش را بیان کنند. برخی گفتند: ای فرزند رسول خدا، پیش از آنکه شما را زیارت کنیم، از عموی شما مطالبی پرسیدیم، اما پاسخ‌ها قانع کننده نبود. اکنون چنان‌چه اجازه بفرمایید، همان پرسش‌ها را محضر شما مطرح نماییم؟ امام جواد (ع)، با چهره‌ای شاد و گشاده، فرمود: آنچه می‌خواهید، بپرسید. پرسش‌ها یکی پس از دیگری مطرح شد و امام (ع) پاسخ‌هایی مناسب و قانع کننده بیان فرمود. سپس عموی خویش را مخاطب قرار داده، فرمود: چه پاسخی برای روز قیامت آماده کرده‌ای؟ مگر نمی‌دانی در آن روز خداوند تو را سرزنش و از پاسخ‌های فریبنده و گمراه کننده‌ات می‌پرسد و تو جوابی برای گفتن نخواهی داشت؟

از تو خواهد پرسید: آیا کسی آگاه‌تر و فهمیده‌تر از تو وجود نداشت؟ چرا با وجود فردی آگاه‌تر و فهمیده‌تر، خود را به ناحق آشنای به احکام و مسائل دینی معرفی کردی و پاسخ‌های ناصحیح به پرسش‌های آنان دادی؟[۳۷].[۳۸]

منابع

پانویس

  1. «عَنْ عِيسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنْ كَانَ كَوْنٌ وَ لَا أَرَانِي اللَّهُ فَبِمَنْ أَئْتَمُّ فَأَوْمَأَ إِلَى ابْنِهِ مُوسَى قَالَ قُلْتُ فَإِنْ حَدَثَ بِمُوسَى حَدَثٌ فَبِمَنْ أَئْتَمُّ قَالَ بِوَلَدِهِ. قُلْتُ فَإِنْ حَدَثَ بِوَلَدِهِ حَدَثٌ وَ تَرَكَ أَخاً كَبِيراً وَ ابْناً صَغِيراً فَبِمَنْ أَئْتَمُّ قَالَ بِوَلَدِهِ ثُمَّ وَاحِداً فَوَاحِداً وَ فِي نُسْخَةِ الصَّفْوَانِيِ ثُمَّ هَكَذَا أَبَداً»؛ (کافی، ج۱، ص۲۸۶، ح۵ و ح۳۰۹، ح۷؛ اکمال الدین، ج۲، ص۳۴۹، ح۴۳، و ص۴۱۵، ح۷؛ ارشاد مفید، ص۲۸۹؛ الإمامة و التبصرة، ص۱۲۴، ح۱۲۲؛ اعلام الوری، ج۲، ص۱۰؛ بحار الانوار، ج۲۵، ص۲۵۳، ح۱۱؛ ج۴۸، ص۱۶، ح۸؛ اثبات الهداة، ج۱، ص۸۵، ح۴۷ و ۵۱۸، ح۲۵۷).
  2. عیون اخبار الرضا (ع)، ج۷، ص۳۲، ح۲۹.
  3. کافی، ج۱، ص۲۸۶، ح۳؛ کفایة الاثر، ص۲۷۴؛ الإمامة و التبصرة، ص۵۹، ح۴۶؛ اثبات الهداة، ج۱، ص۸۵، ح۴۵؛ ج۳، ص۳۲۱، ح۱؛ وافی، ج۲، ص۱۳۵، ح۳؛ بحارالانوار، ج۵۰، ص۳۵، ح۲۱؛ حلیة الابرار، ج۴، ص۶۱۱، ح۱۶.
  4. واقفه (واقفیه) گروهی هستند که پس از موسی بن جعفر (ع) امامت حضرت رضا (ع) را نپذیرفته و بر امامت امام کاظم (ع) توقف نمودند.
  5. عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۲۰۹، ح۱۳.
  6. «و خداوند بر آن نیست که گروهی را پس از راهنمایی گمراه گذارد تا برای آنها روشن گرداند از چه پرهیز کنند؛ به راستی خداوند به هر چیزی داناست» سوره توبه، آیه ۱۱۵.
  7. «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ:: دَخَلْتُ عَلَيْهِ بِالْقَادِسِيَّةِ فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ شَيْ‌ءٍ، وَ أَنَا أُجِلُّكَ‌، وَ الْخَطْبُ فِيهِ جَلِيلٌ، وَ إِنَّمَا أُرِيدُ فَكَاكَ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ. فَرَآنِي وَ قَدْ دَمَعْتُ، فَقَالَ: «لَا تَدَعْ شَيْئاً تُرِيدُ أَنْ تَسْأَلَنِي عَنْهُ إِلَّا سَأَلْتَنِي عَنْهُ». قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، إِنِّي سَأَلْتُ أَبَاكَ- وَ هُوَ نَازِلٌ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ- عَنْ خَلِيفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ، فَدُلَّنِي عَلَيْكَ، وَ قَدْ سَأَلْتُكَ مُنْذُ سِنِينَ- وَ لَيْسَ لَكَ وَلَدٌ- عَنِ الْإِمَامَةِ فِيمَنْ تَكُونُ مِنْ بَعْدِكَ، فَقُلْتَ: «فِي وَلَدِي» وَ قَدْ وَهَبَ اللَّهُ لَكَ ابْنَيْنِ، فَأَيُّهُمَا عِنْدَكَ بِمَنْزِلَتِكَ الَّتِي كَانَتْ عِنْدَ أَبِيكَ؟ فَقَالَ لِي: «هَذَا الَّذِي سَأَلْتَ عَنْهُ، لَيْسَ هَذَا وَقْتَهُ». فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، قَدْ رَأَيْتَ مَا ابْتُلِينَا بِهِ فِي أَبِيكَ، وَ لَسْتُ آمَنُ مِنَ الْأَحْدَاثِ. فَقَالَ: «كَلَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ، لَوْ كَانَ الَّذِي تَخَافُ كَانَ مِنِّي فِي ذَلِكَ حُجَّةً أَحْتَجُّ بِهَا عَلَيْكَ وَ عَلَى غَيْرِكَ. أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ الْإِمَامَ الْفَرْضُ عَلَيْهِ وَ الْوَاجِبُ مِنَ اللَّهِ إِذَا خَافَ الْفَوْتَ عَلَى نَفْسِهِ أَنْ يَحْتَجَّ فِي الْإِمَامِ مِنْ بَعْدِهِ بِحُجَّةٍ مَعْرُوفَةٍ مُبَيَّنَةٍ، إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ فِي كِتَابِهِ ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ مَا يَتَّقُونَ فَطِبْ نَفْساً وَ طَيِّبْ أَنْفُسَ أَصْحَابِكَ، فَإِنَّ الْأَمْرَ يَجِي‌ءُ عَلَى غَيْرِ مَا يَحْذَرُونَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى»؛ قرب الاسناد، ص۳۷۶، ح۱۳۳۱).
  8. «عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا (ع): قَدْ كُنَّا نَسْأَلُكَ قَبْلَ أَنْ يَهَبَ اللَّهُ لَكَ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) فَكُنْتَ تَقُولُ يَهَبُ اللَّهُ لِي غُلَاماً فَقَدْ وَهَبَهُ اللَّهُ لَكَ فَأَقَرَّ عُيُونَنَا فَلَا أَرَانَا اللَّهُ يَوْمَكَ فَإِنْ كَانَ كَوْنٌ فَإِلَى مَنْ فَأَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ (ع) وَ هُوَ قَائِمٌ بَيْنَ يَدَيْهِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا ابْنُ ثَلَاثِ سِنِينَ فَقَالَ وَ مَا يَضُرُّهُ مِنْ ذَلِكَ فَقَدْ قَامَ عِيسَى (ع) بِالْحُجَّةِ وَ هُوَ ابْنُ ثَلَاثِ سِنِينَ»؛ کافی، ج۱، ص۳۲۱، ح۱۰ و ص۳۸۳، ح۲؛ ارشاد مفید، ص۳۱۷؛ کشف الغمه، ج۲، ص۳۵۱؛ فصول المهمة (ابن صباغ)، ص۲۶۵؛ احقاق الحق، ج۱۲، ص۴۱۸؛ اثبات الوصیه، ص۲۱۹ و ۲۶۳؛ کتاب القاب الرسول و عترته (ع) ضمن مجموعه نفیسه، ص۲۲۶؛ اعلام الوری، ج۲، ص۹۳؛ روضة الواعظین، ص۲۶۱؛ خرایج و جرایح، ج۲، ص۸۹۹؛ الصراط المستقیم، ج۲، ص۱۶۶؛ المستجاد من کتاب الارشاد، ص۲۲۵؛ نور الثقلین، ج۳، ص۳۳۴، ح۶۷؛ حلیة الأبرار، ج۴، ص۵۴۳، ح۲؛ ص۶۰۷، ح۱۰؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۰۲، ح۴؛ ج۱۴، ص۲۵۶، ح۵۲؛ وافی، ج۲، ص۳۷۶، ح۸۵۶؛ مدینة المعاجز، ج۷، ص۲۷۶، ح۲۳۱۷؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۳۲۲، ح۷.
  9. کافی، ج۱، ص۳۲۱، ح۱۱؛ بحارالانوار، ج۵۰، ص۳۶، ح۲۵؛ مدینة المعاجز، ج۷، ص۲۹۵، ح۲۳۳۴؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۳۲۳، ح۱۴؛ حلیة الابرار، ج۴، ص۶۰۸، ح۱۱؛ وافی، ج۲، ص۳۷۹، ح۸۶۳.
  10. ارشاد مفید، ص۳۱۹؛ کشف الغمه، ج۲، ص۳۵۳؛ اعلام الوری، ج۲، ص۹۵؛ کافی، ج۱، ص۳۲۰، ح۱؛ رجال کشی، ص۳۲۸، ح۵۹۳؛ صراط المستقیم، ج۲، ص۱۶۷؛ روضة الواعظین، ص۲۶۱؛ بحارالانوار، ج۴۷، ص۳۴۵، ح۳۷؛ ج۵۰، ص۲۴، ح۱۶؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۳۲۲، ح۴؛ حلیة الابرار، ج۴، ص۶۰۳، ح۱؛ وافی، ج۲، ص۳۷۴، ج۸۴۷.
  11. دلائل الامامة، ص۴۰۰، ح۳۵۸؛ بحار الانوار، ج۵۰، ص۵۹، ح۳۶؛ اثبات الوصیه، ص۲۱۸، س ۱۲.
  12. طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل، دانشنامه جوادالائمه، ص۸۴-۹۰.
  13. «روي عن الحسن بن الجهم قال: دخلت على الرضا؛ و أبو جعفر صغير بين يديه فقال لي بعد كلام طويل جرى: لو قلت لك يا حسن ان هذا امام، ما كنت تقول؟ قال: قلت ما تقوله لي جعلت فداك. قال: أصبت، ثم كشف عن كتف أبي جعفر فأراني مثل رمز اصبعين. فقال لي: مثل هذا كان في مثل هذا الموضع من أبي موسى (ع)»؛ (اثبات الوصیه، ص۲۱۹).
  14. طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل، دانشنامه جوادالائمه، ص۹۱.
  15. اثبات الهداة، ج۱، ص۷۰۹، ح۱۴۹؛ بحار الانوار، ج۳۶، ص۲۱۷، ح۱۹؛ الصراط المستقیم، ج۲، ص۱۴۶، س۱۳.
  16. طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل، دانشنامه جوادالائمه، ص۹۱.
  17. کفایة الاثر، ص۶۹، س ۸، و ص۱۸۵، س ۱۴؛ بحارالانوار، ج۳۶، ص۳۰۱، ح۱۴۰ و ص۳۴۸، ح۲۱۷؛ مدینة المعاجز، ج۲، ص۳۷۹، ح۶۱۵؛ جواهر السنیة، ص۲۲۰، س ۱۴.
  18. طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل، دانشنامه جوادالائمه، ص۹۲.
  19. کافی، ج۱، ص۳۵۴، ح۱۱؛ بحارالانوار، ج۴۹، ص۶۸، ح۸۹؛ مدینة المعاجز، ج۷، ص۳۷، ح۲۱۳۵؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۲۴۷، ح۴.
  20. طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل، دانشنامه جوادالائمه، ص۹۳.
  21. «عن كلثم بن عمران قال: قلت للرضا (ع): أنت تحبّ الصبيان فادع اللّه أن يرزقك ولدا. فقال: إنمّا ارزق ولد واحد و هو يرثني. فلما ولد أبو جعفر (ع) كان طول ليلته يناغيه في مهده فلما طال ذلك على عدّة ليال. قلت له: جعلت فداك قد ولد للناس أولاد قبل هذا فكلّ هذا تعوذه؟ فقال: ويحك ليس هذا عوذة إنمّا اغره بالعلم غرّا. و كان مولده و منشؤه على صفة مواليد آبائه (ع)» (اثبات الوصیه، ص۲۱۷، س۳).
  22. طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل، دانشنامه جوادالائمه، ص۹۳.
  23. عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۲۴۰، ح۱؛ بحارالانوار، ج۵۰، ص۱۸، ح۲؛ حلیة الابرار، ج۴، ص۶۱۰، ح۱۴؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۳۲۴، ح۱۸.
  24. طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل، دانشنامه جوادالائمه، ص۹۴.
  25. مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۳۸۸، س۱۱؛ بحارالانوار، ج۵۰، ص۵۵، ح۳۱؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۳۲۶، ح۲۳؛ مدینة المعاجز، ج۷، ص۳۸۴، ح۲۳۹۲.
  26. طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل، دانشنامه جوادالائمه، ص۹۵.
  27. الهدایة الکبری، ص۳۳۸.
  28. طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل، دانشنامه جوادالائمه، ص۹۵.
  29. «خداوند، نور آسمان‌ها و زمین است، مثل نور او چون چراغدانی است» سوره نور، آیه ۳۵.
  30. «نزدیک است روغن آن هر چند آتشی بدان نرسیده برفروزد» سوره نور، آیه ۳۵.
  31. تفسیر برهان، ج۳، ص۱۳۶، ح۱۶؛ مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۱، ص۲۸۰، س۱؛ اثبات الهداة، ج۱، ص۶۶۸، ح۸۸۷.
  32. طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل، دانشنامه جوادالائمه، ص۹۶.
  33. «رُوِيَ عَنْ عُمَرَ بْنِ فَرَجٍ الرُّخَّجِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ (ع): إِنَّ شِيعَتَكَ تَدَّعِي أَنَّكَ تَعْلَمُ كُلَّ مَاءٍ فِي دِجْلَةَ وَ وَزْنَهُ وَ كُنَّا عَلَى شَاطِئِ دِجْلَةَ فَقَالَ (ع) لِي يَقْدِرُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ يُفَوِّضَ عِلْمَ ذَلِكَ إِلَى بَعُوضَةٍ مِنْ خَلْقِهِ أَمْ لَا قُلْتُ نَعَمْ يَقْدِرُ فَقَالَ (ع): أَنَا أَكْرَمُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى مِنْ بَعُوضَةٍ وَ مِنْ أَكْثَرِ خَلْقِهِ»؛ (عیون المعجزات، ص۱۲۷؛ بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۰۰، ح۱۲؛ مدینة المعاجز، ج۷، ص۴۰۰، ح۲۴۰۹).
  34. طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل، دانشنامه جوادالائمه، ص۹۷.
  35. «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ زِيَادٍ قَالَ: كُنْتُ فِي دِيوَانِ أَبِي عَبَّادٍ فَرَأَيْتُ كِتَاباً يُنْسَخُ فَسَأَلْتُ عَنْهُ فَقَالُوا كِتَابُ الرِّضَا إِلَى ابْنِهِ (ع) مِنْ خُرَاسَانَ. فَسَأَلْتُهُمْ أَنْ يَدْفَعُوهُ إِلَيَّ فَإِذَا فِيهِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أَبْقَاكَ اللَّهُ طَوِيلًا وَ أَعَاذَكَ مِنْ عَدُوِّكَ يَا وَلَدِ فِدَاكَ أَبُوكَ قَدْ فَسَّرْتُ لَكَ مَا لِي وَ أَنَا حَيٌّ سَوِيٌّ رَجَاءَ أَنْ يُنْمِيَكَ اللَّهُ بِالصِّلَةِ لِقَرَابَتِكَ وَ لِمَوَالِي مُوسَى وَ جَعْفَرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا... وَ قَدْ أَوْسَعَ اللَّهُ عَلَيْكَ كَثِيراً يَا بُنَيَّ فِدَاكَ أَبُوكَ لَا تَسْتُرُ دُونِيَ الْأُمُورُ لِحُبِّهَا فَتُخْطِئَ حَظَّكَ وَ السَّلَامُ»؛ (تفسیر عیاشی، ج۱، ص۱۳۱، ح۴۳۶؛ بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۰۳، ح۱۸؛ تفسیر برهان، ج۱، ص۲۳۴، ح۵).
  36. طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل، دانشنامه جوادالائمه، ص۹۸.
  37. «عن صفوان بن يحيى قال: قلت للرضا (ع) قد كنا نسألك عن الامام بعدك قبل ان يهب اللّه لك ابا جعفر و كنت تقول: يهب اللّه لي غلاما و قد وهب اللّه لك و أقر عيوننا و لا ارانا اللّه يومك، فان كانت الحادثة فالى من نفزع؟ فاشار بيده الى ابي جعفر و هو قائم بين يديه فقلت: جعلت فداك و هو ابن ثلاث سنين: فقال (ع) و ما يضره ذلك؟ قد قام عيسى (ع) بالحجة و هو ابن سنتين، وَ لَمَّا قُبِضَ الرِّضَا (ع) كَانَ سِنُّ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) نَحْوَ سَبْعِ سِنِينَ فَاخْتَلَفَتِ الْكَلِمَةُ مِنَ النَّاسِ بِبَغْدَادَ وَ فِي الْأَمْصَارِ وَ اجْتَمَعَ الرَّيَّانُ بْنُ الصَّلْتِ وَ صَفْوَانُ بْنُ يَحْيَى وَ مُحَمَّدُ بْنُ حَكِيمٍ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْحَجَّاجِ وَ يُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ وَ جَمَاعَةٌ مِنْ وُجُوهِ الشِّيعَةِ وَ ثِقَاتِهِمْ فِي دَارِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ فِي بِرْكَةٍ زَلُولٍ يَبْكُونَ وَ يَتَوَجَّعُونَ مِنَ الْمُصِيبَةِ فَقَالَ لَهُمْ يُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ دَعُوا الْبُكَاءَ مَنْ لِهَذَا الْأَمْرِ وَ إِلَى مَنْ نَقْصِدُ بِالْمَسَائِلِ إِلَى أَنْ يَكْبَرَ هَذَا يَعْنِي أَبَا جَعْفَرٍ (ع) فَقَامَ إِلَيْهِ الرَّيَّانُ بْنُ الصَّلْتِ وَ وَضَعَ يَدَهُ فِي حَلْقِهِ وَ لَمْ يَزَلْ يَلْطِمُهُ وَ يَقُولُ لَهُ أَنْتَ تُظْهِرُ الْإِيمَانَ لَنَا وَ تُبْطِنُ الشَّكَّ وَ الشِّرْكَ إِنْ كَانَ أَمْرُهُ مِنَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَلَا فَلَوْ أَنَّهُ كَانَ ابْنَ يَوْمٍ وَاحِدٍ لَكَانَ بِمَنْزِلَةِ الشَّيْخِ الْعَالِمِ وَ فَوْقَهُ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَلَوْ عُمِّرَ أَلْفَ سَنَةٍ فَهُوَ وَاحِدٌ مِنَ النَّاسِ هَذَا مِمَّا يَنْبَغِي أَنْ يُفَكَّرَ فِيهِ. فَأَقْبَلَتِ الْعِصَابَةُ عَلَيْهِ تُعَذِّلُهُ وَ تُوَبِّخُهُ وَ كَانَ وَقْتُ الْمَوْسِمِ فَاجْتَمَعَ مِنْ فُقَهَاءِ بَغْدَادَ وَ الْأَمْصَارِ وَ عُلَمَائِهِمْ ثَمَانُونَ رَجُلًا فَخَرَجُوا إِلَى الْحَجِّ وَ قَصَدُوا الْمَدِينَةَ لِيُشَاهِدُوا أَبَا جَعْفَرٍ (ع) فَلَمَّا وَافَوْا أَتَوْا دَارَ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ (ع) لِأَنَّهَا كَانَتْ فَارِغَةً وَ دَخَلُوهَا وَ جَلَسُوا عَلَى بِسَاطٍ كَبِيرٍ وَ خَرَجَ إِلَيْهِمْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى فَجَلَسَ فِي صَدْرِ الْمَجْلِسِ وَ قَامَ مُنَادٍ وَ قَالَ هَذَا ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ فَمَنْ أَرَادَ السُّؤَالَ فَلْيَسْأَلْهُ. فَسُئِلَ عَنْ أَشْيَاءَ أَجَابَ عَنْهَا بِغَيْرِ الْوَاجِبِ فَوَرَدَ عَلَى الشِّيعَةِ مَا حَيَّرَهُمْ وَ غَمَّهُمْ وَ اضْطَرَبَتِ الْفُقَهَاءُ وَ قَامُوا وَ هَمُّوا بِالانْصِرَافِ وَ قَالُوا فِي أَنْفُسِهِمْ لَوْ كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) يَكْمُلُ لِجَوَابِ الْمَسَائِلِ لَمَا كَانَ مِنْ عَبْدِ اللَّهِ مَا كَانَ وَ مِنَ الْجَوَابِ بِغَيْرِ الْوَاجِبِ فَفُتِحَ عَلَيْهِمْ بَابٌ مِنْ صَدْرِ الْمَجْلِسِ وَ دَخَلَ مُوَفَّقٌ وَ قَالَ هَذَا أَبُو جَعْفَرٍ فَقَامُوا إِلَيْهِ بِأَجْمَعِهِمْ وَ اسْتَقْبَلُوهُ وَ سَلَّمُوا عَلَيْهِ فَدَخَلَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِ قَمِيصَانِ وَ عِمَامَةٌ بِذُؤَابَتَيْنِ وَ فِي رِجْلَيْهِ نَعْلَانِ وَ جَلَسَ وَ أَمْسَكَ النَّاسُ كُلُّهُمْ فَقَامَ صَاحِبُ الْمَسْأَلَةِ فَسَأَلَهُ عَنْ مَسَائِلِهِ فَأَجَابَ عَنْهَا بِالْحَقِّ فَفَرِحُوا وَ دَعَوْا لَهُ وَ أَثْنَوْا عَلَيْهِ وَ قَالُوا لَهُ إِنَّ عَمَّكَ عَبْدَ اللَّهِ أَفْتَى بِكَيْتَ وَ كَيْتَ فَقَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ يَا عَمِّ إِنَّهُ عَظِيمٌ عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقِفَ غَداً بَيْنَ يَدَيْهِ فَيَقُولَ لَكَ لِمَ تُفْتِي عِبَادِي بِمَا لَمْ تَعْلَمْ وَ فِي الْأُمَّةِ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْكَ»؛ عیون المعجزات، ص۱۲۲.
  38. طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل، دانشنامه جوادالائمه، ص۹۸.